يكشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۲
شماره ۳۰۳۹- May, 4, 2003
ايران
Front Page

۱۳ ارديبهشت روز جهاني آزادي مطبوعات
روز بدشانسي
010008.jpg
گروه اجتماعي، مريم خورسند ـ سهيلا قاسمي: آن ها بايد به ۱۳ آدرس در ۱۳ خيابان مختلف مي رفتند. وقت تنگ بود و خيابان هاي پيش رويشان شلوغ و پر ازدحام. آن ها دو نفر بودند. آن روز، غروب يك شنبه چهارم ارديبهشت ۶۹ بود. آن دو موتور سوار حكم قضايي براي توقيف و تعطيلي ۱۳ روزنامه كشور را در دستان خود داشتند. وقتي يكي از آن ها وارد تحريريه يكي از همان روزنامه ها شد نشنيد كه دبير اجتماعي تحريريه به همكاران خود نوشتن مطلبي براي روز جهاني آزادي مطبوعات را سفارش مي دهد. حكم تحويل داده شد. حكم در دستان مديرمسئول ماسيد طولاني و گس. چشم چرخاند. ميان همه آدم هاي اطرافش هيچ كس وقت و فرصتي براي شنيدن نداشت. آن شب كارگران چاپخانه ها منتظر رسيدن فيلم و زينك روزنامه ها ماندند. اين انتظار براي آن ها تكرار شد تا به مرز عادت رسيد. حالا ديگر براي بسياري از ما شنيدن برخي اخبار عجيب نيست. هنوز عادت نكرده ايم بپذيريم مي توان حد فاصل سه سال تعطيلي ۹۰ روزنامه و نشريه را در تاريخ مطبوعات آن كشور درج كرد. اين روزها همه مدير مسئولان و روزنامه نگاران با نگهبانان دادگاه ها سلام و عليكي گرم و طولاني دارند. مدت ها است كه چهره بسياري از كاركنان دادگاه هاي ويژه جرايم دولتي براي آن ها آشناست. آن قدر آشنا كه مي توان گاهي براي نديدنشان اظهار دلتنگي كرد. اما بسياري از مطبوعاتي هاي ايران مي دانند، زمان آن قدر كوتاه است كه به مرز دلتنگي نمي رسد.
گزارش سال ۲۰۰۳ ايران
سازمان روزنامه نگاران بدون مرز در گزارشي به وضعيت آزادي در مطبوعات ايران پرداخته است. طبق اين گزارش ايران ده روزنامه نگار در زندان دارد امسال هم مانند سال هاي گذشته سيستم مطبوعاتي با مطبوعات تعليقي، احضارهاي متعدد به مراجع به كار ادامه مي دهد. عليرغم اعتراضات مختلف، اصلاح طلبان همچنان براي توقف اين روند توقيف، ناتوان هستند. آزادي مطبوعات يكي از بخش هاي اساسي برنامه هاي اصلاحي بود كه رئيس جمهور محمد خاتمي به هنگام انتخابات سال ۱۹۹۶ نويد آن را داده بود. اما از آن تاريخ به بعد از نظر آماري تغيير چنداني به وجود نيامد. هر چند به نسبت سال گذشته روزنامه نگاران كمتري دستگير شدند، اما از اول ژانويه سال ،۲۰۰۳ ده روزنامه نگار پشت ميله هاي زندان هستند و احتمالاً از ۳ تا ۸ سال ديگر هم در آنجا خواهند ماند. افرادي نيز هستند كه در خارج از زندان به سر مي برند، اما تحت نظارت قانوني قرار دارند. طي اين سال روزنامه هايي با عناوين اصلاح طلب به طور موقت يا دائمي توقيف شدند. اقدامات مجلس براي اصلاح قانون مطبوعات كه در ماه آوريل سال ۲۰۰۰ به تصويب رسيد،هنوز به نتيجه نرسيده است. مهرنوش جعفري مدير كل مطبوعاتي ايران در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در ماه اوت سال ۲۰۰۲ اعلام كرد: «از آوريل ۲۰۰۱ شاهد توقيف ۸۵ نشريه بوديم در اين ميان ۴۱ روزنامه نيز به چشم مي خورد.» در سال ،۲۰۰۲ ۱۸ نشريه بسته شدند. مجمع دفاع از آزادي مطبوعات ايران اعلام مي كند كه بيش از ۱۸۰۰ روزنامه نگار و عكاس طي سه سال از كار بي كار شده اند و همه اين ها هم به دليل توقيف روزنامه ها است. با بسته شدن دو روزنامه اصلاح طلب مشهور نوروز و بنيان در ماه مه ،۲۰۰۲ جبهه مشاركت اين اقدام را كه موجب «محدوديت آزادي مطبوعات» مي شد، محكوم كرده است. امسال شاهد آزادي روزنامه نگاران بسياري از جمله تقي رحماني بوديم. اين مسئله در پي مذاكرات فصل پاييز اتحاديه اروپا با تهران به وجود آمد. پرونده قتل هاي زنجيره اي نيز به حساسيت مسئله مي افزايد. در ميان افراد به قتل رسيده سه روزنامه نگار به چشم مي خورد. در پايان سال ،۱۹۹۸ با كشته شدن داريوش و پروانه فروهر و همچنين مجيد شريف، نويسنده و سرمقاله نويس ماهنامه ايران فردا، روزنامه نگاراني به نام محمد مختاري و محمد جعفر پوينده، جامعه ايران شوكه شد. به اين ترتيب مقامات مسئول، كميسيون تحقيقي تشكيل داد. در ماه ژانويه ،۱۹۹۹ وزير اطلاعات رسماً مجرم بودن برخي مامورين خودسر را اعلام كرده و دستور بازداشت چندين مظنون را صادر كرد.
روز اول ژانويه ،۲۰۰۳ ده روزنامه نگار در زندان بودند. اما در تعدادي ديگر براي دوره اي كم و بيش طولاني به طور موقت در زندان به سر مي بردند. روز بيست و دوم آوريل سال ،۲۰۰۰ گنجي روزنامه نگار صبح امروز پس از احضار به دادگاه مطبوعاتي به زندان رفت. وي به دليل شركت در كنفرانس برلين كه به موضوع اصلاحات در ايران اختصاص داشت و مقامات ايراني آن را ضد اسلامي خوانده بودند نيز محكوم شد. وي پس از آخرين حكم به شش سال زندان محكوم شد. اين روزنامه نگار از ابتداي دستگيري خود چندين بار و به مدت چند روز با استفاده از ضامن معتبر، از زندان خارج شده است. روز هشتم ماه مه سال ،۲۰۰۰ خليل رستم خاني روزنامه نگار «ديلي نيوز» و «ايران اكو» در برابر دادگاه تهران حاضر شد. دادستان او را «محارب» ناميده بود كه نشر بيانيه هاي گروه معاندين را برعهده دارد. وي همچنين به دليل شركت در كنفرانس برلين نيز محكوم شد. روز شانزدهم نوامبر به قيد ضمانت آزاد شد و روز ۱۳ ژانويه ۲۰۰۱ به ۹ سال زندان محكوم شد. او تا ۲۵ اوت آزاد بود و سپس به هشت سال زندان محكوم گرديد. ۲۹ ماه مه ۲۰۰۰ مصادف بود با دستگيري عمادالدين باقي، روزنامه نگار خرداد و فتح. دادگاه مطبوعاتي اورا به ۶ سال و نيم زندان محكوم كرد. جرم او «لطمه زدن به امنيت ملي» و «نشر اكاذيب جديد» بود. وزير سابق اطلاعات و برخي دستگاه هاي ديگر برعليه او شكايت كردند. روز ۲۳ اكتبر مجازات او به سه سال زندان كاهش يافت. حسن يوسفي اشكوري كه ماه آوريل براي معالجه بيماري خود و همچنين شركت در كنفرانس برلين راهي اروپا شده بود، به علت «فعاليت هاي مخالف امنيت ملي» و «افترا به مقامات دولتي» و «محاربه» به هفت سال زندان محكوم شد. علي فلاح و بابك گنجي پور، اعضاي تحريريه مجله آرمان كه در دانشگاه يزد به چاپ مي رسيد، به خاطر شكايت مجمع فرهنگي و اسلامي همان دانشگاه به ترتيب به پنج و سه سال زندان محكوم شدند. بهروز گرانپايه، عضو مركز ملي مطالعات و نظرسنجي و روزنامه نگار نوروز، حسين قاضيان عضو مؤسسه نظرسنجي آينده و روزنامه نگار نوروز، عباس عبدي عضو ديگر اين موسسه و سردبير روزنامه سلام به جرم دريافت پول از مركز نظرسنجي آمريكايي گالوپ دستگير شدند. در اين سال روزنامه نگاران بسياري نيز آزاد شدند. برخي از آن ها پس از گذراندن چند ماه در زندان رهايي يافتند. عيسي خندان، از نويسندگان دو نشريه خرداد و فتح، عزت الله سحابي، مديرمسئول روزنامه ايران فردا، عباس دالوند مدير نشريه لرستان، هدي صابر يكي از نويسندگان ايران فردا، حشمت الله طبرزدي مدير نشريه هويت خويش و پيام دانشجو، تقي رحماني، روزنامه نگار اميد زنجان، فضل الله صلواتي، سردبير نويد اصفهان، احمد قابل، روزنامه نگار حيات نو، عبدالله نوري مديرمسئول خرداد جزو كساني هستند كه پس از مدتي حبس آزاد شدند. روز بيست و دوم نوامبر ،۲۰۰۲ سه روزنامه نگار توسط افراطگرايان زخمي شدند. روز دهم ژوئن لطيف صفري مدير روزنامه توقيف شده نشاط در اثر حمله يك گروه افراطگرا در كرمانشاه زخمي شد او براي سخنراني به اين منطقه رفته بود. وضعيت مطبوعات ايران روندي نامطمئن و بي ثبات دارد، توقيف تعدادي روزنامه و نشريه، حتي نشريات غيرسياسي و مذهبي مثل ماهنامه سينمايي گزارش فيلم و يا سينماي جهان، زندگي معيشتي روزنامه نگاران را مشكل كرده است. در اين ميان همه ساله افرادي كار خود را از دست مي دهند.
سوم ماه مه سال ۱۹۹۳ از طرف مجمع عمومي سازمان ملل و به درخواست يونسكو، روز جهاني آزادي مطبوعات براي همه مطبوعاتي هاي كره خاكي نامگذاري شد. اما اين روز نيز همچون بسياري از روزهاي جهاني و نامدار در فهرست روزهاي شعاري باقي ماند و هرگز ملموس نشد. «روبرت مئنارد» دبير اول گزارشگران بدون مرز در يكي از گزارش هاي خود از لحظه اي ياد مي كند كه گنجي سومين سال زنداني شدن خود را برگزار مي كند. او از زيدآبادي و بازگشت دوباره اش به زندان براي گذراندن بقيه محكوميتش مي گويد. به اعتقاد مئنارد عبدالله نوري، مديرمسئولي كه پس از گذراندن دوره اي از محكوميت خود، اينك در خانه كتاب مي خواند. عباس عبدي نيز به اتهام همكاري با دولت خارجي متخاصم به چهار سال زندان محكوم شده است. عليرضا اشراقي بيش از ۵۰ روز گذراندن زندان، روزهاي بلاتكليفي را مي گذراند. عيسي سحرخيز جور ديگري واهمه هاي درون دل مطبوعاتي ها را بيان مي كند. او معتقد است آن روز مشكل، مطبوعات بود و اكنون روزنامه نگار. آن روز معضل جمعي بودند كه زير يك سقف فعاليت مي كردند و اكنون تك تك روزنامه نگاران با قلمي در دست و انديشه اي در مغز. آن روز نگراني از چيزي و امروز از «پايگاه هاي اينترنتي» و «وبلاگ نويسان». آن روز نگراني از افكار روشنفكران ديني بود و دگرانديشان و امروز حضور بيگانگان در خلوت زندگي مردم. آن روز غمي نبود تا خانواده اهالي مطبوعات نگران تأمين روزي خود باشند و امروز خانواده ها نگران همسران روزنامه نگار خويش اند. اخبار هنوز به گوش مي رسد. اما هنوز به مرز عادت نزديك نشده ايم. نسل سومي ها هم خود را آماده مي كنند. گويي مي دانند بايد از اينك تجربه تحمل كردن را فرا گيرند. تجربه هاي جديد با حقايق جديد. و انگار گوش هايمان براي شنيدن اخبار غريب عادت كرده است. آن قدر غريب، كه غريبانه از روز جهاني آزادي مطبوعات سخن مي گوييم و با طعنه به يكديگر تبريك مي گوييم. مطبوعات ايران با همه بايدها و نبايدهايي كه هر روز و هر شب هنگام تيتر زدن و يادداشت اول نوشتن آن را به جان خريد، با همه افت وخيزهايي كه هر روز برايش يك رنگ و يك شكل بود، با همه تعطيلي ها، بيكاري ها و با همه حرف ها و كلماتي كه بلعيده شد و متهم به خودسانسوري، كم نويسي و شايد هم كم فروشي شد. روزنامه نگار ايراني در شرايطي مي بايست به نخستين وظيفه و رسالت خود عمل مي كرد كه هم از يك سو با فرهنگ بسته و عدم پاسخگويي مديران ارشد جامعه براي جواب گرفتن و جواب شنيدن مواجه بود و از سوي ديگر با جواب هايي كه شنيده مي شد و صفحات كاهي روزنامه امكان درج آن را نداشت . روزنامه نگار ايراني در جدال براي رسيدن به مرزهاي مطلوب فعاليت مطبوعاتي در حد استانداردهاي بين المللي و روزنامه نگاري نوين و امروزي در پس پريدن از خندق هاي عميق و گسترده پيش رويش، تاوان بسياري پس داد. تاوان هايي كه گروه گسترده تري كه فشارهاي نامحسوس و پنهان همواره و هميشه روي تك تك كلمه هايشان سنگيني مي كند. با وجود همه سنگيني ها، مطالبات مخاطبان مطبوعات روند صعودي به خود گرفت و حالا روزنامه نگار ايراني ميان چرخدنده براي نگفتن و گفتن دست و پا مي زند. مرگ موقت مطبوعات ايران به يكباره آغاز شد. روزنامه سلام انگار آغازي براي اين قصه بود، تا ارديبهشت ۶۹ كه براي چندمين بار در تاريخ مطبوعات ايران تعطيلي گسترده روزنامه ها و نشريات اتفاق افتاد. اكنون روزنامه نگاران بيكار شده در جست وجوي كار، پسوندي تازه يافته بودند، روزنامه نگاران روزنامه هاي زنجيره اي و همين پسوند، ميزان ادامه كار و مدت زمان آن را مشخص مي كرد. اما ناگفته هاي مطبوعاتي ها بسيار است. براي بيان بسياري از آن ناگفته ها حرفي و كلامي پيدا نمي شود.
روزنامه نگاري در ايران تجربه اي منحصر به فرد است. تجربه اي كه هيچ شباهتي به كار در ديگر روزنامه هاي ساير كشورها ندارد. روزنامه نگار ايراني خود تاوان انديشه اش و نياز به دانستن جامعه را پس مي دهد و مي آموزد تا آن را تحمل كند. مي داند با رفتن و حذف شدن موقت و شايد دايمي او، زندگي و مطبوعات در ايران تعطيل نخواهد شد. برخي نهادهاي غيردولتي جهاني اگرچه از ميزان تعطيلي، روزهاي بيكاري، روزنامه نگاران بيكار شده و ... گزارش مي دهند و آزادي مطبوعات در ايران را زيرسوال مي برند، اما گويي آنها نمي دانند، هيچ روزنامه نگاري در تاريخ مطبوعات ايران نتوانسته است به اندازه اين سه سال از روي خندق هاي بلند با آن گام هاي بلند بپرد. هرچند در انتهاي آن پريدن، كسي بود كه او را از پريدن باز دارد. اكنون برخي مديران مسئول روزنامه ها در خانه كتاب مي خوانند و ديگراني كه اكنون نرم و آهسته به فعاليت مطبوعاتي خود ادامه مي دهند خوب به خاطر مي آورند كه چگونه گهگاه مشكلات كار مطبوعاتي خود را بپذيرند. اكنون آنها به نسل سومي نگاه مي كنند كه مي خواهند به گونه اي ديگر مطبوعات ايران را تعريف كنند، شايد مي خواهند واژه ها را، كاركردها، بايدها و نبايدها را به گونه اي ديگر تجربه كنند. نسل دوم و نسل سومي هايي كه خوشبينانه نگاه مي كنند، فكر مي كنند و خوشبينانه مي خواهند كه مطبوعات تازه اي را پديد آورند. رها از لحظه هايي كه يك اتفاق تكراري دوباره حادث شود اما در اين ميان شايد تلخ ترين روز براي جماعت روزنامه نگار ايراني روز جهاني آزادي مطبوعات باشد كه اين جماعت اين روز را با زهرخندي برلب به هم تبريك مي گويند. روزي كه براي هيچ كس نيست.

نگاه اول
قدم زدن در ميدان مين
010011.jpg

سعيده اسلاميه
روزي شمس الواعظين در گفت وگويي كه در سال ۱۳۸۰ انجام شد گفت روزنامه نگاري در ايران مانند راه رفتن در ميدان ميني است كه نقشه اي از مين ها در دست نيست. او در حالي اين را گفت كه به تازگي محكوميت حبس ۱۹ ماهه خود را به پايان برده بود. هنوز هم اين نقشه پيدا نشده است. راه اين ميدان باريك تر شده. شايد براي همين است كه آن روزنامه ها كه موقت توقيف شدند، رفتند و ديگر بازنگشتند و بيش از ۱۰ روزنامه نگار در حبس ماندند و عده اي نيز در انتظار محاكمه به سر مي برند. اين ها را در ارديبهشت سال ۶۹ تجربه و هر چند مدت يكبار اين تجربه را تكرار كرديم. حتي اگر در قوانين اساسي كشورمان داشته باشيم كه (طبق اصل نهم قانون اساسي) هيچ مقامي حق ندارد به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزادي هاي مشروع را هرچند با وضع قوانين و مقررات سلب كند اما مطبوعات به محاق توقيف رفتند و ديگر بازنگشتند. اين جمله مصداق عيني ندارد كه مطبوعات ركن چهارم دموكراسي است و نمايندگان عنصر نظارتي مردم به ساخت سياسي كشورها محسوب مي شوند. ايران در سال ۱۹۹۸ ميلادي صد و شصت و سومين كشور جهان به لحاظ توزيع و سرانه مطبوعات بود و در جدول مطبوعات دنيا در سطح افغانستان و عراق و سودان قرار داشت. بعد از دوم خرداد و انتشار روزنامه ها و مخاطب سازي هاي نوين مطابق آمار يونسكو ايران مقامش را در اين جدول به صد و چهل و سومين كشور ارتقا بخشيد. تيراژ مطبوعات قبل از دوم خرداد يك ميليون و۸۰۰ هزار بود اما بعد از آن به ۶/۳ ميليون تيراژ رسيد. ناگهان روزنامه هاي مستقل جدول را دگرگون كردند. بعد از اين اتفاق جايگاه ما در كنار كشورهاي اسكانديناوي قرار گرفت. با اين حال ايران براي هر ۶۲ نفر يك روزنامه دارد در حالي كه در ژاپن براي هر نفر دو روزنامه منتشر مي شود. اين ميزان عقب افتادگي ها اگر از منظر توسعه بررسي شود فاجعه است و اين در حالي است كه اكنون جامعه ايران ۸۳ درصد باسواد و ۱۶ درصد بي سواد دارد. همچنين در حال حاضر جامعه ايران ۸/۴ ميليون فارغ التحصيل دانشگاهي و دانشجوي در حال تحصيل در اختيار دارد. اين آمار نشان مي دهد كه سطح گردش آزاد معرفت در ميان مردم بالا رفته و به طور كلي فهم آنان از مسائل سياسي و اجتماعي نيز ارتقا يافته است. بعد ناگهان براي اين جامعه يك شوك مطبوعاتي ايجاد مي شود و اين شوك تا بدان جا پيش مي رود كه امروز ايران را ركورددار پديده نامأنوسي در خاورميانه مي دانند. آن كساني كه ديروز مقابل كيوسك هاي مطبوعاتي صف مي كشيدند و گاهي هر نفر دو تا سه روزنامه خريداري مي كرد امروز نياز خبري خود را در ميان سايت هاي اينترتني و ۴۰۰ شبكه تلويزيوني ماهواره اي جست وجو مي كند و هنوز هيچ كس به ميزان فوايد اين تعطيلي ها كه صورت گرفت پي نبرده است. اين توقيف ها علاوه بر اينكه تخم بي اعتمادي را در دل هاي مخاطبان كاشت پيامدهايي داشت كه پس از گذشت سه سال از آن هنوز غيرقابل جبران است. نبايد فراموش كرد قبل از انقلاب الاهرام و كيهان با هم رقابت مي كردند. ايران در ميان رسانه هاي منطقه جايگاه نخست را داشت اما آنچه پيش روي ماست وضعيت مخاطره آميزي است كه مسئولان آن را دست كم گرفته اند. اين توقيف ها آنچنان بر درخت اعتماد مردم ضربه وارد كرده است كه ديگر هيچ رسانه اي بومي جواب عطش هاي آنان را نمي دهد. سردرگمي دامن رسانه اي مانند صدا و سيما را هم گرفت. روزي راديو و تلويزيون چنان قدرتي داشت كه در هر اتفاقي حرف نخستين را مي زد . اما حالا با وجود دريافت امواج ماهواره و وجود ۴۰۰ كانال تلويزيوني، صدا و سيماي ما چنين كاربردي را از دست داده است. آن چنان منفعل و از كار افتاده اند كه در معادلات جهاني بين رسانه ها جايگاه ضعيفي دارد. اكنون در هر جنگ نظامي آنچه مهم تر از تسليحات جنگي است رسانه ها و نوع پوشش خبري آن جنگ است. تجربه نزديك ترين جنگ كه در همسايگي مان اتفاق افتاد نمونه اي از ده ها و صدها اتفاق خبري است. رسانه هاي ايران در اين جنگ چه سهمي داشتند؟ رسانه هايي كه از كساني تشكيل مي شود كه هر چند وقت پاي شان روي ميني مي رود و به جايي مي روند كه ديگران رفتند. دنيا اهميت رسانه را درك كرده است. دهكده جهاني روز به روز كوچك تر مي شود. صداي اهالي اين دهكده بي واسطه به گوش مي رسد. «ملاك رسانه هاي كنوني جهان امروز اين نيست كه چه قدر رسانه با آموزه هاي داخلي سازگاري دارد بلكه اولين معيار آنها اين است كه رسانه چه قدر توان رقابت با رقباي خودش كه از فراسوي مرزها به كشور سرازير مي شود را داراست. » ما در اين دهكده درها را بسته ايم و اگر كسي بخواهد از پشت پرده كمي بيرون را نگاه كند با او برخورد مي كنيم. در سال هاي پس از دوم خرداد فضاي مطبوعاتي چنان عرصه اش به تنگ آمد كه مجال نفس كشيدن به اهل قلم نداد. راه برخورد با مطبوعات در اين مسير به جايي نمي رسد. اين را همه مي دانند اما انگار آنان كه بايد بدانند فرصتي را به شنيدن سخناني ولو تلخ اما صادقانه اختصاص نمي دهند.

«كميته مشترك» و لوايحي كه به سرنوشت اصلاحات گره خورده اند
فراتر از رايزني
اگر اصلاح طلبان مجلس ششم بتوانند كليه موانع برگزاري رفراندوم را نيز رفع كنند در به صحنه آوردن مردم با مشكل مواجه خواهند شد
009975.jpg

زهرا ابراهيمي
«كميته مشترك» و لوايحي كه به سرنوشت اصلاحات گره خورده اند با تشكيل كميته اي مركب از تعدادي از نمايندگان مجلس و اعضاي شوراي نگهبان كار بررسي ايرادهاي اين شورا به دو لايحه اصلاح قانون انتخابات و اصلاح قانون اختيارات رياست جمهوري آغاز شد، اين كميته كه رسمي نيست و تصميمات آن نيز ضمانت اجرايي قانوني ندارد با هدف انجام رايزني و رسيدن به نقطه نظرات مشترك بر سر دو لايحه رئيس جمهور تشكيل شده است. اين دو لايحه به عنوان مهم ترين مطالبات اصلاح طلبانه مجلس ششم معرفي شده اند. لوايحي كه در يكي از آنها نظارت استصوابي شوراي نگهبان و شرايط محدودكننده حضور داوطلبان در انتخابات، حذف شده و در ديگري اختيارات بيشتري به رئيس جمهوري براي جلوگيري از نقض قانون اساسي توسط دستگاه هاي مختلف به ويژه دستگاه قضايي داده شده است. از زمان ارائه اين دو لايحه توسط رئيس جمهور به مجلس، جبهه دوم خرداد همواره اعلام كرده است كه نمي گذارد سرنوشت اين دو لايحه به مجمع تشخيص مصلحت نظام كشيده شود لذا اگر شوراي نگهبان حاضر به توافق نشود دو لايحه را به همه پرسي عمومي خواهد گذاشت. مجلس ششم براي اجرايي كردن اين خواسته خود طرح نحوه انجام همه پرسي را نيز تهيه و در كميسيون آيين نامه داخلي به تصويب رسانده است.
پس از پايان بررسي لايحه اصلاح قانون انتخابات و ارجاع آن به شوراي نگهبان اين شورا ايرادهاي فراواني به اين مصوبه گرفت به طوري كه دورنماي حل مسئله اين لايحه را بين مجلس و شوراي نگهبان تيره و تار كرده است، كميسيون امنيت ملي تا مدتي از بررسي ايرادهاي شوراي نگهبان به مصوبه مجلس خودداري كرد ولي به زودي دريافتند كه نبايد منتظر نتيجه زودهنگام رايزني هايي باشند كه پس از اعلام ايرادها آغاز شده بود، در هفته آخر فروردين ماه بررسي ايرادها در دستور كار كميسيون امنيت ملي قرار گرفت و در كنار آن رايزني ها با تشكيل يك كميته كاري شكل رسمي تري به خود گرفت. ولي ظاهراً اصلاح طلبان براي تصويب اين دو لايحه، با چالش هاي متعددي نسبت به گذشته روبه رو هستند.
با توجه به طرح ايرادهاي گسترده شوراي نگهبان به لايحه اصلاح قانون انتخابات و اظهارنظر مخالف بعضي از مسئولين اين شورا در مورد لايحه اصلاح قانون اختيارات رياست جمهوري كه تاييد آن را توسط شوراي نگهبان ناممكن تر از لايحه انتخابات كرده است به نظر نمي رسد اراده اي جدي جهت تاييد و نهايي كردن اين دو لايحه وجود داشته باشد. شايد تنها نتيجه رايزني ها، طولاني تر شدن زمان بررسي اين دو لايحه، گذشت زمان، تعديل در مواد اصلي لايحه و از دست رفتن اهميت آنها باشد، در حال حاضر هم كه نيمي از مراحل اصلي كار بررسي اين دو لايحه به پايان رسيده، شرايط جامعه به گونه اي در حال تحول است كه بعيد مي نمايد راه هاي ديگر براي قانوني كردن اين دو لايحه نيز به سرانجام برسد. در جريان انتخابات شوراها، درصد كمي از واجدين شرايط در شهرهاي بزرگ كشور در پاي صندوق هاي راي حاضر شدند، شهرهايي كه نقش تعيين كننده اي در سرنوشت جريانات سياسي در كشور ايفا مي كنند. بي علاقگي مردم به شركت در انتخابات كاملاً آزادي كه اصلاح طلبان آن را تدارك ديده و از همه اقشار و جناح هاي سياسي نيز در آن شركت كردند نشان از نااميدي نسبت به ادامه روش هاي كنوني اصلاح طلبانه داشت. لذا به نظر نمي رسد كه اهميت اين دو لايحه نزد مردم، هم سنگ اهميتي باشد كه اصلاح طلبان براي آنها قائلند.
چالش عمده اي كه اكنون نمايندگان جبهه دوم خرداد با آن روبه رو هستند اين است كه اگر طي رايزني ها كه معمولاً نتيجه آن كوتاه آمدن اصلاح طلبان از مواضع خود و تعديل كلي در مطالباتشان است به خواسته خود دست نيابند معلوم نيست كه بتوانند از راه هاي ديگري كه پشتوانه و حمايت مردمي را مي طلبد، موفق شوند. انتخابات شوراها نشان داد كه مردم از اصلاح طلبان نيز عبور كرده اند و لذا به نظر مي رسد حتي اگر اصلاح طلبان مجلس ششم بتوانند كليه زمينه هاي برگزاري رفراندوم را نيز فراهم كنند ـ كه بسيار بعيد مي نمايد ـ در زمان به صحنه آوردن مردم براي تأييد نظرات خود با مشكل مواجه خواهند شد.
اصلاح طلبان بايد به اين نكته توجه كنند كه اگر رفراندومي برگزار كنند كه همان ۱۲ درصد شركت كننده در انتخابات شوراها پاي ثابت صندوق هاي رأي باشند ديگر نتيجه به نفع آنها نخواهد بود.
جبهه دوم خرداد كاملاً بر اين نكته واقف هستند كه تنها در صورتي امكان موفقيت در صحنه هاي سياسي كشور و پيشبرد اهداف خود را دارند كه مردم را راضي به حضور در اين صحنه ها كنند، نخستين ضرر انفعال مردم متوجه اصلاح طلبان است. شرايط فعلي دورنماي اميدواركننده اي از برگزاري و يا نتيجه رفراندوم را نشان نمي دهد، مگر اينكه موافقان دو لايحه بتوانند مردم را همانند دوم خرداد سال ۶۶ و يا خرداد سال ۸۰ به صحنه تصميم گيري بكشانند كه اين هم كار مشكلي است. در اين زمينه گفت وگوهايي با چند تن از نمايندگان مجلس انجام شده كه در پي مي آيد.
علي شكوري راد نماينده مردم تهران
• فكر مي كنيد رايزني مجلس و شوراي نگهبان براي نهايي كردن سرنوشت دو لايحه چه قدر نتيجه بخش باشد؟
كلاً اميد متاع كميابي است، بخشي از آن هم كه متوجه اين دو لايحه است تقريباً ناياب است ولي بالاخره اصلاحات يعني استفاده از كمترين اميدها و از اين مقدار كم هم بايد استفاده كرد تا به اندازه يك قدم به پيش برويم. بنابراين از آنجا كه رايزني و گفت وگو، اصلي ترين ابزار اصلاحات است و نبايد آن را از دست داد بايد اجازه داد كساني كه ذخيره اميد بيشتري دارند در اين زمينه تلاش حداكثر خود را انجام دهند.
• در صورت تفاهم، فكر مي كنيد حداكثر مطالبات اصلاح طلبان در اين دو لايحه قانوني مي شود و يا بسيار تعديل خواهد شد؟
رايزني و گفت وگو به معناي آن نيست كه گزينه هاي ديگر را از دست بدهيم. اگر ما نتوانيم حداكثرها را به دست آوريم براي رسيدن به حداقل ها تلاش مي كنيم و اگر آن هم به دست نيامد از گزينه هاي بعدي استفاده مي كنيم.
• گزينه بعدي در صورت شكست رايزني ها چيست؟
بستگي به اين دارد كه چه افقي پيش رو داشته باشيم، روشن يا تيره. بنده با توجه به شرايط فعلي افق روشني نمي بينم.
• گزينه بعدي با توجه به اين افق تيره چه مي تواند باشد؟
بايد مجموعه اصلاح طلبان در مورد آن به توافق برسند و رضايت همه مردم جلب شود، اتخاذ هر تصميمي مقدمات و ظرافت هاي خاص خود را دارد كه بايد براساس آن عمل كرد. بحث كردن در مورد گزينه هاي پيش رو در بعضي مواقع امكان استفاده از آنها را از بين مي برد.
• همه پرسي آيا گزينه بعدي است؟
يكي از آنهاست.
• اگر مردم همانند انتخابات شوراها از برگزاري رفراندوم هم استقبال نكنند چه؟
در هر شرايطي اگر مردم نباشند برنده اي هم نيست، عدم حضور مردم به نظام ضربه مي زند. بنابراين شكست جناح هاي سياسي نيست.
• اگر مردم به همان اندازه انتخابات شوراها در همه پرسي شركت كنند و خلاف نظر اصلاح طلبان راي دهند تصميم آنها چه خواهد شد؟
حوزه تشخيص فرد و جامعه متفاوت است. فرد مي تواند در مورد خود تصميم بگيرد و نيازي به قانون ندارد ولي در حوزه اجتماعي بايد تابع قانون باشد. ممكن است افراد نتيجه چنين همه پرسي را در مورد خود نپذيرفته و تصميمي مناسب با باورهاي خود بگيرند.
• منظور شما استعفاست؟
بحث در مورد گزينه ها فايده اي ندارد زيرا در مورد هر گزينه بايد مجموعه اصلاح طلبان نظر بدهند و تصميم جمعي اتخاذ كنند.
محمد دادفر عضو كميسيون اصل ۹۰
• شما به نتايج رايزني ها اميدواريد؟
به اينكه نتيجه به نفع مجلس باشد هيچ اميدي ندارم زيرا شوراي نگهبان تا امروز حاضر نشده حتي يك مورد از مواردي را كه مجلس بر آن پافشاري كرده بپذيرد و با اقتدار كامل از حيثيت خود دفاع كرده است. با توجه به سابقه عملكرد آنها اگر نظارت استصوابي حذف شود ديگر چيزي باقي نمي ماند. لذا به نظر من آنها در مورد لايحه انتخابات صددرصد حاضر به توافق نيستند. بنابراين عقب نشيني شوراي نگهبان آن هم در مقابل عده اي از نمايندگان كه در مراحل قبلي نشان داده اند كه اهل مناقشه و درگيري نبود در حد يك جدال لفظي عمل كرده اند، متصور نيست.
• اگر رايزني به نتيجه مثبت نرسد گزينه بعدي چيست؟
بحث استعفا و يا همه پرسي مطرح است، ولي مجلس در مورد كاري ترين ابزار خود يعني رفراندوم كه جايگزين قيام و قعود نمايندگان بود و مي شد با ابلاغ دستور به وزارت كشور خواست كه در تاريخ معين و در خصوص موضوع معيني رفراندوم برگزار كنند و نتيجه را به مجلس گزارش دهند، كوتاه آمده است، زيرا طرح نحوه انجام همه پرسي ارائه شده و پيام آن يعني اينكه راجع به رفراندوم تا قانون جديدي تصويب نشود حق برگزاري آن را نداريم. به اين ترتيب مجلس دست خود را بسته و به مخالفان رفراندوم دليل مي دهد. در اين صورت انتظار انجام همه پرسي از سوي مجلس بيهوده است. در مورد استعفا هم ديگر وقت آن گذشته است. فكر مي كنم مجلس در ماه هاي آخر به وضع موجود تن داده و سكوت كند.
• آيا اين دو لايحه به همان اندازه كه براي اصلاح طلبان مهم است براي مردم هم هست؟
مردم مطالبات كلان تري دارند. اهميت لايحه انتخابات بيشتر از لايحه اختيارات است زيرا اگر واقعاً نظارت استصوابي و رفع حضور قيم براي مردم حذف شود مي تواند نشانه بهبود باشد ولي وقتي اين حذف به تصويب نرسد مردم متوجه مي شوند كه وضع موجود امكان تغيير ندارد.
محمد كاظمي مخبر كميسيون قضايي و حقوقي مجلس
• تا چه حد به تشكيل كميته مجلس و شوراي نگهبان و رايزني براي قانوني شدن دو لايحه اميدواريد؟
بستگي به انعطاف طرفين به ويژه از سوي شوراي نگهبان دارد. اگر آنها با درك مقتضيات كنوني انعطاف نشان دهند مسئله حل مي شود. البته من فكر نمي كنم اعضاي شوراي نگهبان انعطافي به خرج دهند.
• اگر بر سر راه همه پرسي مشكلي به وجود نيايد آيا مردم در همه پرسي شركت مي كنند؟
قطعاً شركت مي كنند. چون بحث هاي مهمي مطرح است و به سرنوشت مردم بستگي دارد.
• اما مشاركت مردم در انتخابات شوراها كاهش يافته بود.
براي اينكه احساس كردند به راي آنان احترام گذاشته نمي شود ولي در مورد دو لايحه كه زمينه اهميت رأي آنها را به صورت قانوني فراهم مي كند شركت خواهند كرد.
ابراهيم اميني عضو كميته مشترك
• تا چه حد به نتايج رايزني ها اميدواريد؟
بستگي به اراده طرفين دارد كه تا چه حد با توجه به اوضاع و احوال منطقه و ضرورت ايجاد جو تفاهم و آشتي ملي بخواهند در اين مسير گام بردارند. اگر عزم جدي داشته باشند قطعاً كميته نتيجه بخش خواهد بود.
• فكر مي كنيد چنين عزمي وجود دارد؟
اگر چنين عزمي بود كميته اي تشكيل نمي شد.
• از رايزني ها نااميد هستيد؟
تا الان كه اين گونه بوده مگر اينكه اوضاع و احوال جديد ضرورت هاي تازه اي را اقتضا كند و باعث تجديدنظر در عملكرد گذشته شود.
• به نظر مي رسد اگر قرار باشد تفاهمي برقرار شود بسياري از مواد دو لايحه بايد تعديل شوند.
اگر بخواهند خيلي تعديل كنند تفاهمي هم برقرار نمي شود. هدف از رايزني اين است كه اهداف دو لايحه دنبال و تأمين شود. در غير اين صورت اگر قرار باشد دو لايحه تعديل كلي شوند ديگر تفاهم معنا ندارد.
• اگر رايزني به نتيجه نرسد گزينه بعدي اصلاح طلبان چيست؟
آنچه كه در نظرسنجي مجلس مطرح شد اكثر نمايندگان بر همه پرسي و يا استعفا تأكيد دارند.
• اگر گزينه بعدي طرح همه پرسي باشد آيا فكر مي كنيد اين طرح به سرانجام مي رسد؟
اين طرح ايراد شرعي و قانوني ندارد و اميد است كه به نتيجه برسد.
• در صورت برگزاري رفراندوم حضور مردم را در آن چگونه مي بينيد؟
بايد ديد مردم چقدر قانوني شدن اين دو لايحه را در سرنوشت اجتماعي و سياسي خود مهم مي دانند. در انتخابات شوراها حضور مردم كمرنگ شده بود، تصورم اين است كه بايد وقايع مهمي رخ دهد كه مردم حضور شاداب و باشكوهي در همه پرسي داشته باشند.
• اگر مردم همانند انتخابات شوراها حضور كمي داشتند فكر مي كنيد نتيجه انتخابات به نفع چه كسي خواهد بود؟
به ضرر نظام مي شود. زيرا بزرگ ترين پشتوانه نظام مردم هستند كه يكي از عرصه هاي نشان دادن اين پشتوانه حضور در انتخابات و همه پرسي است.
• اگر مردم در همه پرسي نظارت استصوابي را تأييد كنند و اختيارات بيشتري را براي رئيس جمهور نخواهند، اصلاح طلبان چه خواهند كرد.
مگر اصلاح طلبان با انتخابات شوراها چه كردند؟ نظر مردم را پذيرفتند ولو اينكه به ضررشان بود. بايد نظر مردم ملاك عمل باشد.

عراق، آمريكا و دموكراسي

صادق زيباكلام
آقاي محمد عدالتخواه در يادداشتي تحت عنوان «چه انتظاري داريد» (همشهري ۳۱ فروردين) مقاله اينجانب تحت عنوان «جنگ عراق، دموكراسي و جامعه مدني» (همشهري ۱۸ فروردين) را مورد نقد قرار داده و انتقادات صريح و اساسي به نظرات اينجانب وارد ساخته اند. محض اطلاع خوانندگاني كه نه يادداشت آقاي عدالتخواه و نه مطلب حقير را مطالعه كرده اند به ذكر اين مختصر بسنده كنم كه بنده در يادداشتم به دو مطلب اساسي پرداخته بودم. نخست آنكه مبادا ما فريب تبليغات يكسويه اي كه عليه آمريكا و طرفداري از عراقي ها در طول جنگ در رسانه هاي جمعي مان به راه انداخته بوديم را بخوريم و سياست خارجي و منافع بلندمدتمان در عراق را به دست تبليغات يكسويه ضدآمريكايي مان بسپاريم. زيرا رژيم عراق زودتر از آنچه كه فكر مي كنيم سقوط خواهد كرد و مبادا كه ما بر روي اسب بازنده شرط بندي نماييم. (كه اتفاقاً هم همين طور شده و هنوز آن يادداشت به زير چاپ نرفته بود كه آمريكايي ها وارد بغداد شدند).
مطلب دوم پيرامون موضوع دموكراسي در عراق و ارتباط آن با جنگ عراق بود. اين بخش از مقاله در اصل پاسخ به يادداشت هاي آقايان محمد قوچاني و مهران كرمي بود كه همچون بسياري ديگر از نويسندگان اصلاح طلب و اساساً مجموعه جريان اصلاح طلب و دوم خردادي در قبال بحران عراق دچار نوعي انفعال شده بودند زيرا نه حاضر بودند از رژيم عراق پشتيباني كنند و نه متقابلاً از آمريكا و انگلستان.
خلاصه استدلال بنده در اين فقره آن بود كه ممكن است اين جنگ نهايتاً منجر به استقرار دموكراسي در عراق شود. به علاوه نوشته بودم كه در اين جنگ نهايتاً متفقين پيروز خواهند شد نه به واسطه برخورداري شان از تسليحات مدرن تر و مخرب تر بلكه به دليل آنكه نظام هاي حاكم بر آمريكا و انگلستان متكي بر پشتيباني اكثريت مردمانشان بوده و از سويي ديگر رهبران آنان در قبال عملكرد، تصميمات و سياست هايشان پاسخگو به افكار عمومي و نهادهاي مدني هستند. برعكس رژيم عراق يكي از بسته ترين، پليسي ترين، مخوف ترين و هولناك ترين رژيم هاي حاكم در جهان به شمار مي رود. يادداشت فوق نه تنها مورد اعتراض آقاي «عدالتخواه» قرار گرفت بلكه يكي از روزنامه هاي معروف عصر نيز به شدت به آن اعتراض كرده و در مقاله مفصلي آن را به باد انتقاد گرفته و بنده را متهم به دفاع از آمريكا و پشت كردن به مردم عراق نمود. اما آقاي عدالتخواه در رد مقاله اينجانب نوشته اند كه آيا به صرف «محتمل بودن» استقرار دموكراسي در عراق درست بوده كه بنده از به راه افتادن جنگ و حمله آمريكا و انگلستان به مردم عراق و كشتار آنان به همراه ويراني آن كشور دفاع نمايم؟ ايشان سپس شرح مبسوطي داده اند كه حمله آمريكا به عراق خارج از چارچوب سازمان ملل صورت مي گيرد و اين سياست مروج زورگويي بين المللي شده و سبب مي شود تا اين روش در ديگر نقاط جهان به كار گرفته شود كه حاصل آن بي اعتباري تلاش ۵۰ ساله سازمان ملل براي صلح جهاني خواهد بود. با اين پيش درآمد، آقاي عدالتخواه مي پرسند كه بنده چگونه انتظار دارم تا ايران كه همسايه عراق است اين تجاوز را تأييد كرده و در كنار آمريكا قرار گيرد؟
من نمي دانم كه بنده در كجاي يادداشتم حمله آمريكا و انگلستان را بدون مجوز سازمان ملل مورد تأييد قرار داده ام؟ به علاوه در كجاي مقاله ام نوشته ام كه ايران هم مي بايستي اين تجاوز را تأييد كرده و بيايد در كنار آمريكا قرار گيرد؟ همه حرفم آن بوده كه مبادا ما خودمان تبليغاتمان را باور كنيم زيرا رژيم عراق زودتر از آنچه كه فكرش را مي كنيم سقوط خواهد كرد و ما نبايد منافع ملي بلندمدتمان در عراق را بلاگردان و قرباني ضديتمان با آمريكا نماييم. كجاي اين استدلال پيشنهاد مي كند كه ما بياييم در كنار آمريكا قرار گيريم؟ به علاوه بازگو كردن اينكه آمريكا بدون مجوز سازمان ملل به عراق حمله كرده، چه اطلاعات و ديدگاه جديدي را به خوانندگان مي دهد؟ اين را حتي دانش آموزان ابتدايي هم ديگر مي دانند كه آمريكايي ها منتظر مجوز شوراي امنيت ننشستند زيرا فرانسه و در مرتبه بعدي روسيه صراحتاً اعلام كرده بودند كه هر قطعنامه اي را كه در برگيرنده حمله نظامي به عراق باشد وتو خواهند كرد. خود اين البته جاي بحث دارد كه اگر رژيم صدام ميلياردها دلار به فرانسه و روسيه مقروض شود، آيا اين دو كشور همچنان بر روي «اصول» پاي مي فشردند؟ ضمن آن كه بنده نه از دور زدن سازمان ملل و نه به طريق اولي از حمله به عراق دفاع نكرده بودم، اما واقعيت آن است كه به هر حال اين حمله صورت گرفته و پرسش اساسي ام آن بود، حال كه جنگ شروع شده و حمله صورت گرفته ما چه سياستي را مي بايد پيش بگيريم كه هم خير و صلاح مردم عراق لحاظ شود و هم منافع ملي خودمان.
آقاي عدالتخواه براي ابطال نظر اينجانب در خصوص دموكراسي و برخورداري حكومت هاي آمريكا و انگلستان از پشتيباني اكثريت مردمانشان نظر يك هنرمند آمريكايي را به هنگام دريافت جايزه نقل كرده اند كه چگونه «وي جورج بوش را به دليل حمله به عراق به باد انتقاد گرفته و او را يك رئيس جمهور قلابي اعلام مي كند. » اتفاقاً همه حرف بنده هم در يادداشتم همين بوده كه آمريكا و انگلستان نه به دليل برتري تسليحاتي شان بلكه به دليل برتري نظام سياسي شان است كه بر صدام غلبه خواهند كرد. مايلم از آقاي عدالتخواه و ساير مخالفين يادداشتم بپرسم كه به نظر شما، اگر هنرمندي به هنگام دريافت جايزه در يك كشور جهان سومي رئيس جمهور كشورش را كه در حال جنگ تمام عياري با كشور ديگري مي بود آن گونه مورد اعتراض و انتقاد قرار مي داد آيا زبانش را از حلقومش به در نمي آوردند؟ آقاي عدالتخواه نوشته اند كه موضع گيري اينجانب به عنوان يك روشنفكر در قبال آمريكا و عراق ايشان را «به حيرت انداخته». به نظر من، حيرت انگيزتر از موضع گيري بنده، موضع گيري روشنفكراني است كه ميان رژيم صدام و نظام حاكم بر آمريكا و انگلستان گير كرده اند و نمي دانند كدام را مي بايستي ترجيح داد. آقاي عدالتخواه و دوستانشان بر بنده ايراد مي گيرند كه مگر من قدرت بينايي ام را از دست داده ام و خيل عظيم مخالفين سياست جنگي بوش و توني بلر را در خيابان هاي لندن، واشنگتن و نيويورك نمي بينم؟ مگر فرياد اعتراض ادوارد سعيد و نوآم چامسكي را نمي شنوم؟ چرا اتفاقا، خيل عظيم صدها هزار آمريكايي و انگليسي معترض عليه جورج بوش، توني بلر و جنگ عراق را مي بينم. صفحات روزنامه همشهري (و ساير روزنامه هاي ديگر اعم از دوم خردادي و غيردوم خردادي) هم كه بدل شده به «چامسكي نامه» و «ادوارد سعيد نامه» به همراه ساير مخالفين و معترضين جنگ را هم مي بينم. اما اتفاقاً به دليل همان فريادهاي اعتراض و انتقادات است كه از آمريكا و انگلستان در مقابل رژيم حاكم بر عراق دفاع كردم. زيرا برخلاف آقاي عدالتخواه و منتقدين ديگر، من «مو» را نمي بينم بلكه «پيچش» آن را مي بينم. «ابرو» را نمي بينم بلكه اشارت هاي ابرو «نوشته» را مي بينم. براي من جهان سومي اين حيرت انگيز است كه مردمي بتوانند عليه جنگي كه حكومت كشورشان در آن سرگرم است به خيابان ها آمده و به تظاهرات و راهپيمايي هاي اعتراضي برخيزند. براي من جهان سومي جالب است كه ادوارد سعيد، نوآم چامسكي و پروفسور حميد مولانا آنچنان بي محابا عليه جنگ كشورشان در عراق بنويسند و در صفحه كانال هاي مختلف تلويزيوني ظاهر شوند و شب هم آرام سر بر بستر گذارند. از خودم مي پرسم چه كسي توانست در قبال حمله عراق به ايران اعتراض كند؟ چه كسي توانست از حمله عراق به كويت انتقاد نمايد؟ چه كسي توانست از صدام سوال كند كه آيا اخراج بازرسان تسليحاتي سازمان ملل كار درستي است؟ چه كسي توانست از صدام بپرسد يا بنويسد تو كه تاب تحمل دو هفته مقاومت در برابر آمريكايي ها را نداشتي پس چرا اينقدر مصرانه در برابر خواست واشنگتن مبني بر استعفايت ايستادگي كردي؟ به نظر شما آقاي عدالتخواه اگر يك استاد دانشگاه در عراق همچون ادوارد سعيد، نوآم چامسكي يا پروفسور حميد مولانا كه آنگونه به جورج بوش به دليل حمله به عراق اعتراض مي كنند، به صدام حسين اعتراض مي كردند كه في المثل چرا به ايران حمله كردي، آيا فوراً اعدام نمي شد؟ به نظر شما اگر شماري از شهروندان بغدادي يا نجفي همچون شهروندان لندني و نيويوركي بر آن مي شدند تا عليه سياست جنگي حكومتشان اقدام به راهپيمايي نمايند، چند بار رژيم عراق با تانك از روي جنازه هاي آنان عبور مي كرد؟ نه آقاي عدالتخواه، همانطور كه زنده ياد روزا لوكزمبورك در آخرين دادگاهش قبل از اعدام گفت، آزادي عبارت است از «حق برخورداري از انديشيدن متفاوت از حكومت». اين حق يا اين امكان در انگلستان و آمريكا وجود دارد، اما در عراق صدام حسين وجود نداشت و مهمتر آنكه اين حق يا اين امكان در حال به وجود آمدن در عراق است. صد البته كه هيچكس اعتقاد ندارد كه اين حق با بمباران و موشك كروز مي بايستي به وجود مي آمد. اما واقعيت آن است كه به هر حال در عراق اينگونه شد كه به وجود آمد. همچنان كه در آرژانتين (پس از جنگ فالكلند)، در افغانستان، يوگسلاوي سابق، كوزوو، بوسني هرزگوين و بسياري كشورهاي ديگر اينگونه به وجود آمد. هيچكس از جنگ و خونريزي نه دفاع مي كند، نه آن را مشروع مي داند و نه مجاز. اما در عين حال اگر در نتيجه جنگ، دموكراسي به وجود آمد، آيا به نظر شما مي بايستي آن را محكوم نمود؟
مي ماند بحث خيلي جدي اي كه آقاي عدالتخواه در ابتدا و انتهاي يادداشت شان مطرح كرده اند مبني بر اينكه انتخاب روز ۲۹ اسفند كه روز ملي شدن صنعت نفت در ايران است، از سوي آمريكا و انگلستان براي حمله به عراق خيلي معنادار مي باشد و از بنده مي پرسند كه چگونه از اين مهم غافل بوده ام و چرا معنا و پيامي كه انتخاب اين روز دارد را ناديده گرفته ام. بايستي اعتراف كنم كه تا قبل از مطالعه آقاي عدالتخواه، واقعاً اين نكته مطلقا بر ذهنم خطور نكرده بود. نه تنها بر ذهن عليل من كه بر ذهن ۲۶۰ ميليون آمريكايي، ۵۵ ميليون انگليسي و قريب به ۲۰۰ ميليون عرب. هم چنين رابطه مهم و معناداري خطور نكرده بود. البته يك سوال از عدالتخواه دارم: آيا شما واقعاً اين مطلب را جدي نوشته بوديد؟

نگاه بيگانه
بازي ويدئويي
009978.jpg

ترجمه: قاسم طولاني
فروپاشي ديكتاتوري صدام حسين رويدادي است كه مي توان آن را سرآغاز تحولات تازه اي در منطقه خاورميانه تلقي كرد. آنچه آمريكايي ها از آن تحت عنوان دموكراسي سازي ياد مي كنند، اگر به معناي واقعي كلمه تحقق يابد، ممكن است روزي براي واشنگتن از صدام حسين نيز دردسرسازتر شود. به هر حال تحولات عراق در كشورهاي منطقه و به ويژه در كشورهاي همسايه با دقت و حساسيت دنبال مي شود. در اين ميان ايران به جهت نوع مناقشه اي كه با ايالات متحده دارد، بيش از ديگر كشورهاي منطقه نگران تحولات عراق است. اين در حالي است كه ايران بيشترين ضربات را نيز از ناحيه ديكتاتور پيشين عراق متحمل شده است. هفته نامه آلماني دي سايت در شماره اخير خود به بررسي پيامدهاي تحولات عراق در ايران پرداخته است. اين هفته نامه نوشت: چه ايراني ها بخواهند چه نخواهند، هم اكنون اين افعي خطرناك در پشت مرزهاي ايران كمين كرده است در حالي كه عمر عقربي به نام صدام حسين نيز به سر آمده است. به هر حال تهران نگران است. نگراني تهران بي دليل نيست. چرا كه سر افعي خطرناكي كه در بيخ گوش ايران كمين كرده است، شبيه جيمي كارتر، رونالد ريگان يا حتي بيل كلينتون نيست، بلكه اين افعي سري دارد كه نامش جورج بوش پسر است. درباره او گفته مي شود كه پس از حوادث يازدهم سپتامبر، جنگ را به عنوان حرفه اصلي خود برگزيده است و از جنگي به جنگ ديگر مي شتابد. كاري كه جورج بوش انجام مي دهد بر اساس اصل «پيدا كن و نابودكن» استوار است كه از يك بازي ويدئويي اقتباس شده است. طي روزها و هفته هاي اخير مقامات آمريكايي در اوج جنگ عراق چندين بار به طور تلويحي ايران را تهديد كرده اند. آنها به ايران و سوريه نسبت به تلاش براي دستيابي به سلاح هاي كشتارجمعي و حمايت از تروريسم هشدار داده اند. يكي از اتهاماتي كه مقامات آمريكايي به ايران وارد مي كردند حمايت اين كشور از گروه هاي شيعه عراقي بوده است. بدون شك وزير دفاع ايالات متحده آمريكا اين مسئله را فراموش كرده بود كه قرار بود شيعيان عراقي در سرنگون كردن صدام حسين به آمريكا كمك كنند. آمريكايي ها انتظار داشتند، شيعيان عراقي دست به شورش بزنند، اما اين انتظار برآورده نشد و دوستان به دشمنان تبديل شدند. به هر حال آمريكايي ها به سادگي توانستند، تغيير موضع خود را در مورد شيعيان عراق و حكومت ايران نزد افكار عمومي آمريكا توجيه كنند.
البته موضع گيري شديداللحن اخير آمريكايي ها در قبال ايران حركت تازه اي به شمار مي آيد. اين حقيقت را نمي توان ناديده انگاشت كه ايران از سال ۱۹۶۹ تاكنون تغييرات بسياري را شاهد بوده است. اين كشور از جمعيت بسيار جواني برخوردار است. حدود هفتاد درصد ايراني ها زير سي سال دارند. آنها مايل هستند در كشور خود شاهد اصلاحات و دگرگوني باشند. همچنين ايراني ها از گشايش در عرصه هاي خارجي استقبال مي كنند. آنها تاكنون دو بار با راي دادن به محمد خاتمي رئيس جمهور بر خواست خود مبني بر حمايت از اصلاحات تاكيد كرده اند. از چند سال پيش خاتمي در جهت انجام اصلاحات تلاش كرده است. اما تنها دستاورد قابل توجه خاتمي در اين سال ها آزادتر كردن فضاي اجتماعي بوده است. در ساير عرصه ها خاتمي نتوانسته است انتظار راي دهندگان ايراني را برآورده سازد. اين روزها دو طرح بسيار مهم خاتمي در دست بررسي است. اين طرح هاي اصلاحي با هدف محدود ساختن اختيارات برخي دستگاه ها در ساختار قدرت تهيه شده است. بر اساس قانون اساسي كنوني شوراي نگهبان از اختياراتي برخوردار است كه اين نهاد را قادر مي سازد در تمام عرصه هاي مهم حضور قدرتمند داشته باشد. چنانچه طرح هاي پيشنهادي خاتمي به تصويب برسد، نظام سياسي ايران هر چه بيشتر به سمت يك دموكراسي مؤثرتر ميل خواهد كرد. البته شوراي نگهبان در نخستين واكنش خود يكي از طرح هاي خاتمي را با عنوان مغايرت با قانون اساسي رد كرده است. به ديگر سخن تا اينجا روند اصلاحات در ايران با بن بست روبه رو شده است. ايالات متحده از سال ها پيش به اين نتيجه رسيده است كه امكان اصلاح پذيري نيست. گويا در واشنگتن ديگر كسي خاتمي را يك گورباچف ايراني نمي داند، به اعتقاد آمريكايي ها خاتمي شكست خورده است و از اين روست كه ايران در محور شرارت قرار گرفته است. ايران نمي تواند براي آمريكا يك دوست باشد، از اين رو در شمار دشمنان آمريكا قرار مي گيرد. اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه آمريكا چه گزينه هايي براي برخورد با ايران پيش روي خود دارد؟ كالين پاول وزير امور خارجه آمريكا در جريان سفر اخير خود به تركيه خاطرنشان كرده بود كه واشنگتن هيچ برنامه اي براي حمله به ايران ندارد. اما آنچه به شدت مورد توجه آمريكايي ها قرار دارد، برنامه هسته اي ايران است. آمريكا ادعا مي كند، ايران در جهت دستيابي به سلاح هاي هسته اي تلاش مي كند. در حالي كه ايران اين ادعاها را همواره رد مي كند. به هر حال نبايد فراموش كرد كه احتمال در اختيار داشتن سلاح هاي كشتارجمعي از سوي عراق عامل بروز جنگ كنوني بوده است.
دلسردي راي دهندگان ايراني از روند اصلاحات با سياست ستيزه جويانه آمريكا در قبال ايران همزمان شده است. به ويژه جوانان ايراني از خاتمي انتظارات بيشتري داشتند. به نظر مي رسد آنها اميد خود را به تحقق اصلاحات از دست داده اند. به هر حال محافظه كاران ايراني اين روزها از دو سو تحت فشار قرار گرفته اند، از داخل و از خارج. هم اكنون نمي توان پيش بيني كرد كه واكنش آنها در شرايط تازه چه خواهد بود، اما واقعيت اين است كه چنانچه آنها نتوانند به اصلاحات تن دهند با چه گزينه جايگزين روبه رو مي شوند؟
منبع: دي سايت

حاشيه ايران

• تله بنيادگرايان
هفته نامه سياسي «پانوراما» چاپ ايتاليا در آخرين شماره خود به نقل از «ماسيمودالما» نخست وزير اسبق اين كشور نوشته است كه «رئيس جمهوري ايران گرفتار بنيادگرايان اسلامي شده است. » نخست وزير اسبق ايتاليا افزوده است: ايران كشور بزرگي است كه اكنون به سوي آزادي و اصلاحات دموكراتيك در حال حركت است. در همين كشور، بنيادگرايان اسلامي، رئيس جمهوري را در تله خود گرفتار كرده اند و چنانچه در بغداد يك حاكم آمريكايي منصوب شود مي تواند سبب سرايت قدرت تندروهاي ايران به عراق شود.

• الان من را مي شناسند
«نيويورك تايمز» در گزارشي به بررسي تاثير شبكه تلويزيوني ايراني «العالم» بر افكار عمومي عراق پرداخته و نوشته است: «با برگشت قدرت به بغداد، مردم عراق پس از چند هفته، دوباره به تماشاي تلويزيون روي آورده اند. اخبار از طريق قهوه خانه ها، آرايشگاه ها، سالن هاي پذيرايي براي مردم پخش مي شود، اما نه از طرف عراق و يا آمريكا بلكه از طرف ايران. تلويزيون العالم ـ شبكه اي كه بيشتر عراقي ها اعتقاد دارند يك شبكه ايراني است ـ اخبارهاي مشخصي در زمان هاي معين، با استفاده از انتقال دهنده هاي قوي در مرز ايران ـ كه حدوداً ۸۳ مايل تا بغداد فاصله دارد ـ پخش مي كند كه براي گرفتن آن احتياجي به ماهواره نيست. » حيدرعلي الاسدي خبرنگار العالم به اين روزنامه گفته: «من الان در عراق خيلي مشهور هستم و همه عراقي ها شبكه العالم را تماشا مي كنند. قبلاً همه مردم صدام را مي شناختند اما الان من را مي شناسند در حالي كه دولت بوش در تلاش براي پيروزي كامل در عراق است، نفوذ پايگاه هاي اسلامي در عراق و يا در ايران بر روي مردم عراق و تصاويري كه از تهران در تمامي مناطق داراي برق بغداد پخش مي شود، آمريكا را عصباني كرده است. » نيويورك تايمز مي گويد تلويزيون العالم بر موج هاي هوايي كه از طرف ايستگاه آمريكايي فرستاده مي شود، تسلط دارد و بر آن غالب مي شود.

• بازگشت اميرانتظام به زندان
همسر «عباس اميرانتظام» سخنگوي دولت موقت در مورد دليل بازداشت مجدد وي گفت: «روز يكشنبه در دادگاه به ما گفته شد كه دليل اين بازداشت سخنراني در دانشگاه اميركبير است. در حالي كه اين سخنراني اسفندماه انجام شده و حالا ارديبهشت است. ضمن آنكه در صحبت هاي همسرم در دانشگاه، مطالب تند يا تنش زايي مطرح نشده بود و مانند هميشه مسالمت آميز سخن گفت. » وي تأكيد كرد: «در حالي كه همسرم تا ۲۱ خرداد ماه از زندان مرخصي داشت، با اين حال او را بازداشت كردند.» وي با اشاره به اينكه پزشك اميرانتظام خواستار يك سال و نيم مرخصي استعلاجي براي او بوده، نسبت به وخامت وضعيت جسمي همسرش در زندان ابراز نگراني كرد.
009981.jpg

• «نبوي» تكذيب كرد
«بهزاد نبوي» نايب رئيس مجلس مطلبي را كه شبكه ماهواره اي NITV به نقل از مصاحبه وي با لوموند، منتشر كرده بود تكذيب كرد. اين شبكه به نقل از نبوي گفته بود: «دخالت آمريكا ناشي از اشتباهات جمهوري اسلامي ايران بوده و دلسردي مردم ايران از حاكميت يك امر طبيعي است.»

• آمادگي براي تغيير عقايد
پل ولفوويتز معاون وزير دفاع آمريكا كه يكي از طراحان اصلي سياست هاي بوش در جنگ با عراق بود، در مصاحبه اي با روزنامه واشنگتن تايمز انجام اصلاحات اساسي در ايران و سوريه را ضروري مي داند. به نوشته سايت بازتاب، وي افزوده است: «پتانسيل يك تحول دموكراتيك در ايران وجود دارد ولي اين پتانسيل در سوريه كه يك حكومت بعثي دارد، كمتر به چشم مي خورد. مطلب عجيب اين است كه ايران با وجود داشتن زمينه اي آماده تر براي اصلاحات در بعضي از سياست هاي خود بسيار خطرناك است. اما آمادگي خوبي براي تغيير عقايدش دارد.

• توهين به «ارزشي»ها
سايت «بازتاب» كه توسط نزديكان «محسن رضايي» اداره مي شود، از روزنامه ها «كيهان»، «رسالت»، «ياس نو» و «توسعه» به خاطر عدم درج سخنان اخير رضايي كه به انتقاد شديد از سياست تنش زدايي خاتمي پرداخته بود، انتقاد كرد و به طعنه از «همگرايي دو جناح» در اين باره خبر داد. جالب آنكه «رسالت» اقدام «بازتاب» مبني بر متهم كردن اين روزنامه و «كيهان» به همگرايي با «ياس نو» و «توسعه» را «توهيني» به روزنامه هاي ارزشي خوانده است.

• روزنامه هاي مستقل عراقي
روزنامه «جمهوري اسلامي» هفته گذشته بار ديگر خواستار برخورد شورايعالي امنيت ملي با روزنامه هايي شد كه به اعتقاد گردانندگان «جمهوري اسلامي»، به نفع آمريكا و عليه منافع ملي كشور «جنگ رواني به راه انداخته اند. » اين روزنامه نوشت: «در همين عراق تحت اشغال نظامي آمريكا و انگليس اگر روزنامه اي توسط روزنامه نگاران مستقل عراقي منتشر شود، چاپ مطالبي از قبيل آنچه اكنون در روزنامه هاي تجديدنظر طلب كشور ما به چاپ مي رسند را خيانت به منافع ملي و مصالح ملت و كشور تلقي خواهند كرد. » اين روزنامه در زمان جنگ عراق هم مدعي شده بود كه اگر سفارت آمريكا در تهران همچنان داير بود و روزنامه اي به عنوان ارگان خود منتشر مي كرد، جرأت نداشت به سبك برخي روزنامه هاي داخلي ايران، اخبار پيروزي هاي آمريكا و انگليس را پوشش دهد.

|  اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   زندگي  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |