دوشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۲
شماره ۳۰۴۰- May, 5, 2003
ايران
Front Page

روابط عمومي صداوسيما در پاسخ به همشهري:
غلبه نظامي حتمي بود
سياستگذاري شيوه اطلاع رساني رسانه ملي صداوسيما بسيار فراتر و بالاتر از سطح نظرات شخصي تعدادي از نمايندگان محترم مجلس صورت پذيرفته
انتشار اين اخبار در صداوسيما متناسب با ارزش هاي خبري و طبق ضوابط حرفه اي انجام مي گرفت و نمي توان رسانه را به دليل اطلاع رساني از اين واقعيات جنگ به تغيير سياست اطلاع رساني متهم ساخت
در پي چاپ گزارشي تحت عنوان «جنگ در سايه» روابط عمومي صدا و سيما پاسخي مفصل براي همشهري ارسال كرد كه به دليل آنكه حجم پاسخ بيش از دوبرابر مطلب چاپ شده بود با اندكي تلخيص آن را درج مي كنيم.
010038.jpg

آنچه كه تحت عنوان «جنگ در سايه» و با زيرعنوان «بررسي پوشش خبري جنگ عراق از صداوسيما» در قالب مقاله - گزارش ضميمه سياسي همشهري مورخ ۲۴/۱/۸۲ بيشتر حجم صفحه اول آن را به خود اختصاص داده و موضوع اصلي و «تيتر يك» انتخاب شده بود، برخلاف ظاهر امر نه تنها دربردارنده يك بررسي علمي و حرفه اي نبود بلكه به رغم تيترهاي مندرج و نحوه صفحه آرايي، سخن تازه و در خور اعتنايي در برنداشت.
به نظر مي رسد شتابزدگي و غلبه نگاه سياسي مبتني بر پيشداوري موجب شده است، مقاله - گزارش مزبور تنها به مدد تيتر درشت و كاريكاتور بزرگ به جز تداوم حملات رسانه اي هفته هاي اخير عليه صداوسيما، كاركرد ديگري نداشته باشد. فقدان نگرش علمي و حرفه اي منصفانه، كلي گويي و ابهام آفريني، تكرار ادعاهاي نادرست و عدم ارائه مصاديق و دلايل روشن، از ويژگي هاي بارز مطلب مزبور است و برخلاف مقدمه مفصل آن كه به تلاش آمريكا براي ارائه تصوير مطلوب خود از جنگ عليه عراق در رسانه هاي آمريكايي و بين المللي و سانسور واقعيات، اشاره مي كند، بررسي موضع رسانه اي ايران و باز نشر اتهامات بي اساس عليه رسانه ملي صداوسيما عمدتاً در چارچوب پارادايم رسانه اي نيروهاي مهاجم صورت پذيرفته و شان و جايگاه آن مقاله را در حد يك بيانيه سياسي جناحي متعارض با منافع و امنيت ملي فروكاسته است. در بخشي از اين مطلب با وجود آنكه به اين واقعيت اذعان شده كه «دو روز اول جنگ، اطلاع رساني سريع و لحظه به لحظه و تقريباً بي طرفانه شبكه هاي مختلف صداوسيما از وقايع و رويدادهاي جنگ مورد توجه همگان قرار گرفت»، مع الوصف بدون ارائه مصاديق و دلايل معتبر ادعا شده كه پس از كند شدن پيشروي نيروهاي مهاجم آمريكا و انگليس، «شيوه اطلاع رساني اخبار جنگ متحول شد. »
البته تغيير «تحول» ذاتاً مي تواند دربردارنده مفهوم مثبت تغيير باشد ولي با توجه به جملات بعدي، مقاله همشهري مدعي وقوع تغيير منفي در شيوه اطلاع رساني صداوسيما پس از دو روز اول جنگ شده و براي اثبات اين ادعاي نادرست به استفاده بيشتر «اخبار مربوط به احتمال شكست آمريكا در جنگ، مقاومت و ايستادگي عراق در برابر حملات، اذيت و آزار غيرنظاميان نسبت به نظاميان (!) و تظاهرات ضدجنگ در جهان و تلفات و خسارات جاني جنگ» استفاده شده است. طبق مفاد مقاله همشهري و تاكيد بر تغيير «بيشتر مورد استفاده قرار گرفتن»، اعتراض و انتقاد به بيشتر شدن استفاده از اخبار فوق است. در حالي كه كم وبيش بودن انتشار اخبار فوق مستند به ميزان وقوع وجود اين گونه اخبار است و رسانه در تغيير ميزان آنها نقش و دخالتي نمي توانسته داشته باشد. ظاهراً نتيجه پذيرش چنين انتقادي آن است كه رسانه مي بايست مداخله مي كرد و به رغم افزايش اخبار مزبور، بخشي و برخي از اخبار را سانسور مي كرد. البته احتمال شكست آمريكا در جنگ، هيچ گاه در اخبار و تحليل ها مطرح نشد بلكه بالعكس همه اخبار و تحليل هاي كارشناسان و مقامات سياسي و نظامي ضمن اذعان به حتمي بودن غلبه نظامي نيروهاي مهاجم آمريكا و انگليس در جنگ نابرابر عليه رژيم متلاشي شده بعث عراق، دو واقعيت شكست حيثيتي و سياسي آمريكا در جهان و احتمال قوي طولاني شدن جنگ را نيز دربرداشت. حتي مقامات سياسي و نظامي آمريكا و انگليس نيز احتمال طولاني شدن جنگ را بارها طرح و تاكيد كرده بودند كه اين امر با تعبير به كار رفته در مقاله همشهري كاملاً متفاوت است. چه قبل از وقوع تهاجم و چه پس از جنگ، هيچ خبري مبني بر ادعاي تحليل گر يا مقام رسمي داخلي و خارجي وجود نداشته و انتشار نيافته است كه مدعي احتمال شكست نظامي آمريكا در جنگ باشد. مشكلات بعدي آمريكا در صورت تداوم اشغال نظامي عراق و انزواي سياسي و ديپلماتيك آمريكا در عرصه بين المللي و شكست نيروهاي مهاجم در عرصه افكار عمومي جهاني واقعياتي است كه در همه رسانه هاي جهان و از جمله روزنامه همشهري نيز به انحا مختلف بازتاب و انعكاس يافته است.
اخبار مربوط به مقاومت و ايستادگي برخي نيروهاي عراقي در هفته اول جنگ نيز واقعيتي بود كه علاوه بر انتشار در تمامي رسانه هاي بين المللي و ملي كشورهاي مختلف حتي در سانه هاي تحت كنترل و سانسور شده آمريكايي نيز انعكاس مي يافت. انتشار اين اخبار در صداوسيما متناسب با ارزش هاي خبري و طبق ضوابط حرفه اي انجام مي گرفت و نمي توان رسانه را به دليل اطلاع رساني از اين واقعيات جنگ، به تغيير سياست اطلاع رساني متهم ساخت. البته مقامات پنتاگون و كاخ سفيد معمولاً در قبال اين گونه اخبار و ساير خبرهاي مربوط به جنايات جنگي و تلفات انساني گسترده ناشي از تهاجم آمريكا و انگليس واكنش هاي منفي نشان مي دادند، اما به نظر نمي رسد كه قصد مقاله همشهري الزاماً تكرار همين گونه واكنش ها باشد.
همچنين اخبار مربوط به اذيت و آزار غيرنظاميان توسط نظاميان مهاجم (كه در مقاله همشهري «اذيت و آزار غيرنظاميان نسبت به نظاميان» درج شده است) و تلفات و خسارات جاني جنگ نيز كه به طور طبيعي با گسترش جنگ و طولاني شدن آن افزايش مي يافت، كاملاً واقع بينانه و مبتني بر ماهيت انساني و صلح طلب رسانه در صداوسيما انعكاس يافت. بديهي است كه ميزان و حجم واقعيات و رخدادهاي مربوط به تلفات جنگ در روزهاي بعدي بيشتر از دو روز اول جنگ است و افزايش منطقي اخبار آن ارتباطي با سياستگذاري رسانه ندارد مگر آنكه انتظار رود كه صداوسيما نيز مانند رسانه هاي آمريكايي مي بايست شيوه سانسور و كتمان واقعيات را در پيش مي گرفت و براي حفظ پرستيژ پنتاگون و كاخ سفيد درد و رنج و آلام مردم مظلوم عراق و واقعيات جنايات جنگي عليه غيرنظاميان و مناطق مسكوني را پخش نمي كرد. اخبار مربوط به تظاهرات ضد جنگ در جهان، پيش از آغاز جنگ نيز در بخش هاي خبري صداوسيما متناسب با وسعت و گسترش روزافزون آن انتشار مي يافت و تغيير خاصي در مورد ميزان و حجم آنها در روزهاي اوليه پس از جنگ نداشت البته پس از آغاز جنگ، ميزان اعتراضات مردمي و تظاهرات عليه تهاجم آمريكا و انگليس به عراق روند مضاعف و شتابنده اي گرفت كه رسانه ملي صداوسيما نيز همگام با افكار عمومي مردم جهان و ايران، بنا به وظيفه حرفه اي رسالت خبري خود واقعيت افكار عمومي بين المللي عليه جنگ را در حد ميسور به نمايش گذارد.
ضميمه سياسي همشهري در تاريخ ۳۱ فروردين ۸۲ ذيل عنوان تيتر يك و با نام «اينك آخرالزمان» ]مطلبي از واكنش هاي ضدجنگ در جهان [منتشر ساخته است و مشابه آن را بارها در ساير صفحات و شماره هاي همشهري طي ماه هاي اخير مي توان مشاهده كرد. بنابراين چرا بايستي رسانه ملي صداوسيما به دليل انتشار اخبار اعتراض جهاني عليه جنگ و جنگ افروزان آمريكايي و انگليسي مورد اتهام و ايراد واقع شود؟ اگر تغيير در ميزان و افزايش اخبار مربوط به اعتراض گسترده افكار عمومي بين المللي به تبع جهان واقع و رخدادهاي عيني صورت پذيرفته است، آيا بايستي آن را تغيير جهت دار در شيوه اطلاع رساني جنگ محسوب كرد و زير سوال برد؟ آيا انتشار اخبار اين واقعيات توسط صداوسيما آگاه سازي افكار عمومي نسبت به جنايات جنگي عليه غيرنظاميان و خسارات جاني و مالي مردم مظلوم عراق، مستوجب شماتت و اتهام است؟ و آيا منصفانه است كه جانبداري از مردم عراق به مفهوم جانبداري از رژيم منحوس و جنايتكار بعث عراق تحريف و سوءتعبير گردد؟
مقاله روزنامه همشهري در ادامه تاكيد كرده است كه «نوع تحليل ها و ادبيات به كار رفته در برنامه هاي رسانه ملي» موجب برانگيختن گلايه ها و اعتراض ها و انتقادهايي «نسبت به شيوه اطلاع رساني اخبار جنگ» گرديد. اما اين مقاله روشن نساخته است كه اولاً: نوع تحليل ها و ادبيات برنامه ها چه ارتباطي با شيوه اطلاع رساني اخبار جنگ دارد و آيا صحيح است كه اين دو مقوله را يكسان فرض كرد؟ يا منطق و قاعده ايجاب مي كند كه شيوه اطلاع رساني خبري مستقل و متفاوت از تحليل ها برنامه ها بررسي و ارزيابي شوند؟ مقوله تحليل در ذات خود چندوجهي، متنوع و مختلف به ميزان تفاوت و تنوع كارشناسان و تحليلگران است و مسئوليت محتواي آنها بر عهده ارائه كنندگان است و رسانه تنها نقش انتقال و انعكاس بدون داوري آنها را ايفا مي كند. آيا مي توان آن را با شيوع اطلاع رساني خبري كه در چارچوب سياستگذاري و با مسئوليت رسانه صورت مي پذيرد، يكسان انگاشت و اين مغالطه را تصادفي و اتفاقي تلقي كرد؟ خلط اين دو موضوع به مغالطه رايجي انجاميده كه در اغلب اظهارات معدود افراد معترض صداوسيما در اين زمينه، به چشم مي خورد. ثانيا: در مقاله همشهري روشن نشده است كه گلايه ها و اعتراض ها و انتقادهاي صورت گرفته در چه سطوح و تا چه ميزان بوده و آيا وارد و صحيح بوده اند يا خير؟ انصاف علمي و شيوه روزنامه نگاري حرفه اي ايجاب مي كند كه در ترسيم انواع داوري نسبت به عملكرد صداوسيما در قبال جنگ عراق، بدون اغراق و برجسته سازي يك وجه كوچك مطلوب، ديدگاه هاي مخالف و موافق به ميزان اهميت و كميت آنها بي طرفانه گزارش شوند و بازتاب داده شوند. در قبال بسياري از ديدگاه هاي مثبت و موافق شيوه اطلاع رساني صداوسيما كه توسط بسياري از مسئولان ارشد و نخبگان رسانه اي ابراز شده است، چرا مقاله همشهري سكوت پيشه ساخته و فقط به اعتراض ها و گلايه ها بسنده كرده است. به گونه اي كه گويا فقط اعتراض و انتقاد بوده و اكثريت به معترضان اختصاص داشته است. حال آنكه اعتراضات و حملات عليه صداوسيما به افراد معدودي با گرايش افراطي سياسي و جناحي خاص تعلق داشته و ديدگاه هاي موافق عملكرد صداوسيما هم از حيث سطح سياسي و اجرايي و هم از حيث كثرت و شمول طيف هاي گوناگون و كارشناسان، به مراتب بيشتر بوده است. اظهارات مثبت بسياري از نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي از جناح هاي مختلف، رياست محترم مجلس شوراي اسلامي و برخي ديگر از مسئولان ارشد ساير قوا، اساساً به ديده مقاله همشهري مشاهده نشده و فقط اظهارات سه تن از نمايندگان محترم مجلس كه به مخالفان ثابت و حرفه اي و هميشگي صداوسيما بدل شده اند و ظاهراً بخشي از وظيفه و رسالت سياسي آنان مخالفت با رسانه ملي در هر شرايط و به هر بهانه اي تعيين گرديده، برجسته شده است. آيا نبايستي تاكيد كرد كه چرا اظهارات ساير نمايندگان محترم مجلس و رياست محترم مجلس در پاسخ به اظهارات مزبور و مشابه آنها كه در صحن مجلس و يا در مصاحبه ها ايراد شده اند در مقاله همشهري ناديده گرفته شده و سانسور شده اند؟ آيا اين امر كاملاً اتفاقي است و يا لازمه روش علمي ضميمه همشهري در «بررسي انتقادي» يك موضوع است؟ آيا در قاموس ضميمه سياسي روزنامه همشهري، بررسي يعني داوري يك جانبه و يك طرفه و كتمان بسياري از حقايق و واقعيات براي جا انداختن يك پيشداوري و يا ماموريت جناحي و سياسي در پوشش روزنامه نگاري حرفه اي و با رنگ و لعاب فريبنده؟ آيا چنين رفتاري مصداق همان چيزي نيست كه در ديدگاه صاحبنظران و كارشناسان، روزنامه نگاري سفارشي و پروپا گاند سياسي و جناحي خوانده مي شود؟ در مقاله ضميمه سياسي همشهري شش سطر كوتاه از پاسخ معاون پارلماني صداوسيما، در كنار بيش از ۹۰ سطر مطالب نقل شده از سه نماينده محترم مجلس درج شده است. ولي در همين سطور كوتاه، عدم ارائه مصاديق توسط معترضان، تاييد مقامات مسئول از عملكرد صداوسيما و تطابق شيوع اطلاع رساني با مصوبات كميته جنگ شوراي عالي امنيت ملي، ذكر گرديده است كه مي توانست نويسنده مقاله همشهري را به اين صرافت بيندازد كه حداقل قبل از نگارش چنين مقاله اي و تكرار و تفصيل اتهامات بي اساس به رسانه ملي كشور، در مورد موضوع كمي تحقيق نمايد و ضمن درك حساسيت هاي سياسي و امنيتي پيچيده آن، اين گونه غيرمسئولانه و خام دستانه قلم را بي محابا به گردش درنياورد. ظاهراً نويسنده مقاله ضميمه همشهري از كنار اين واقعيت و نكته كليدي به سادگي عبور كرده است كه سياستگذاري شيوه اطلاع رساني رسانه ملي صداوسيما بسيار فراتر و بالاتر از سطح نظرات شخصي تعدادي از نمايندگان محترم مجلس صورت پذيرفته و اصولاً ديدگاه هاي فردي و جناحي در اين گونه موضوعات نمي تواند واجد تاثير و اهميتي باشد. مع الوصف به گونه اي در مقاله همشهري به بزرگنمايي و برجسته سازي اظهارات نادرست عليه صداوسيما پرداخته شده كه گويي در واقع علاوه بر صداوسيما، مراجع ذي ربط سياستگذاري كشور نيز مورد حمله و اعتراض قرار دارند و مالا مصالح و منافع و امنيت ملي كشور به سادگي با بي مبادلاتي ناديده گرفته شده اند. اما لازم به تاكيد است كه حتي در ديدگاه صرفاً كارشناسي و حرفه اي نيز، عملكرد صداوسيما در قبال جنگ عراق از اعتبار و مشروعيت و صحت كافي برخوردار بوده است. به عنوان نمونه رئيس محترم دانشكده علوم ارتباطات و مركز آموزش رسانه ها طي مصاحبه اي با روزنامه متعلق به خبرگزاري جمهوري اسلامي ضمن تاكيد بر اين واقعيت كه ذات رسالت اجتماعي رسانه ها ايجاب مي كند كه با جنگ آمريكا و انگليس عليه عراق مخالفت شود و به همين دليل هم «رسانه هاي منتقد جنگ موفق تر از رسانه هاي حامي جنگ بوده اند» درباره صداوسيما داوري و ارزيابي خويش را اين گونه ارائه مي دهد: «جهت گيري رسانه هاي ديداري و شنيداري ما معطوف به نقد تمام عيار جنگ بود و با تهاجم نظامي مخالفت كرد. . . به نظر من سيماي جمهوري اسلامي ايران از لحاظ كاركرد خبري قوي ترين عملكرد را داشت. از اولين ساعت هاي جنگ تا جايي كه مقدورات اجازه مي داد، اخبار پخش شد. اين داوري را از وجه نسبي قياسي مي گويم نه مطلق. به نظر مي آيد تلويزيون در اين جنگ برخلاف گذشته به واسطه برنامه ريزي قبلي و حضور زنده و استفاده از شبكه هاي ديگر قصور چنداني نداشت. بنابراين در قياس با گذشته، زنده تر و با تحرك بيشتري عمل كرد. هر چند كه رسانه ملي كشور بايد در عرصه تصميم گيري ها به مصالح و منافع ملي توجه داشته باشد و در اين زمينه مستقل عمل كند. تصميمات صداوسيما بايد نسبت به شوراي عالي امنيت ملي و نظرات مسئولان ذي ربط در زمينه منافع استراتژيك و بلندمدت كشورمان حساسيت داشته باشد. » (روزنامه ايران - مورخ ۲۰ فروردين ۸۲ - ص ۲ ستون گپ سياسي)
بديهي است كه نقل داوري فوق به مفهوم آن نيست كه در ديدگاه مسئولان صداوسيما عملكرد رسانه در قبال جنگ عراق خالي از نقصان و اشكال بوده است. در فرآيند توليد و پخش هزاران سطر و دقيقه خبر و گزارش و برنامه سياسي توليدي و زنده و مشكلات مختلف پيش روي صدها ساعت فعاليت شبانه روزي در ايام تعطيلات و محدوديت هاي فراوان امكانات و حضور فعال در مناطق مختلف درگيري و پيچيدگي و سرعت برخي تحولات و رويدادها و ده ها عامل بروني و دروني تاثيرگذار بر كيفيت ميزان تلاش هاي مجموعه تلاشگران صداوسيما به طور طبيعي مشكلات و اشكالات و نقائصي بروز مي يافت. اتفاقاً انتظار مي رفت در مقالاتي مانند مقاله همشهري به جاي تكرار اتهامات و نفي يكسره و مطلق همه زحمات و دستاوردهاي صداوسيما، بررسي منصفانه و همه جانبه اي از عملكرد رسانه ملي ارائه مي گشت و نقاط مثبت و قابل انتقاد در كنار هم براي مخاطبان بيان مي شد و براي دست اندركاران نيز مفيد و راهگشا واقع مي گشت.
البته ظاهراً بايستي شكرگزار بود كه حداقل در مقاله ضميمه همشهري اطلاع رساني صداوسيما از «دو روز اول جنگ» مورد تاييد و تقدير واقع گشته است چرا كه حتي همين دو روز هم به چشم تيزبين و ريزبين ساير معترضان و منتقدان نيامده است. هر چند نمي توان انكار كرد كه اذعان به مثبت بودن عملكرد در دو روز اول براي اثبات ژست انصاف و بي طرفي و سپس از دم تيغ گذراندن كل عملكرد رسانه ملي، چندان كافي به نظر نمي رسد. در ادامه مقاله همشهري به نقل از يك نماينده محترم ديگر مجلس ضمن اشاره به جانبداري فوج فوج مردم عراق از حزب بعث حاكم كه در طول جنگ عليه ايران، صريحاً دفاع از مردم عراق را نفي مي كند و تاكيد مي كند كه: «فقط صدام و دولت او نبود كه با ما جنگيد، مردم عراق نيز با ما جنگيدند. » داوري وجدان انساني و افكار عمومي در قبال اين گونه اظهارات چه مي تواند باشد؟ چرا مقاله همشهري برخلاف مقدمه و موخره ضدجنگ خود با تاكيد و باز نشر اين گونه مطالب، خود به «پرورش انديشه جنگ»، «ترويج ادبيات نفرت» و «نمايش ذائقه جنگ خواهانه» همت ورزيده است؟ تعابيري كه در مقاله همشهري به عنوان واقعيات غم انگيز دنياي امروز و برخي رسانه ها برشمرده شده است. حتي اگر تحليل نادرست و واژگون مذكور در مورد حمايت فوج فوج مردم عراق از رژيم بعث در طول جنگ را برخي بپذيرند و به تهاجم عراق عليه ايران صورت دموكراتيك بخشند و رژيم بعث را داراي پشتوانه مردمي معرفي كنند، باز هم براساس كدام منطق انساني مي توان وجدان بشري را در همراهي با جنايات عليه مردم بي دفاع پاسخ گفت و نه تنها با قربانيان بي گناه جنگ همدردي و همراهي نكرد بلكه آنان را مستحق نابودي و كشتار دانست و آلام و ناله ها و رنج هاي آنان را تاوان گذشته برشمرد و دستمايه شادي و رضايت خاطر فراهم ساخت؟ آيا در شان يك رسانه انساني است كه چنين ديدگاه هايي را همدلانه بازتاب دهد و به دليل عداوت، آن را معيار و ملاك سنجش عملكرد رسانه ملي در جهت گيري حمايت از مردم مظلوم عراق قرار دهد؟
در حالي كه در اين جنگ بيش از ۱۲ هزار تن از مردم غيرنظامي به قتل رسيده و ده ها هزار نفر مجروح و بي خانمان شده اند و هزاران منزل مسكوني با خاك يكسان گرديده و عوامل حزب بعث و دولت صدام تلفات بسيار ناچيز و اندك داده اند و نه تنها عملاً آسيب جدي نديدند بلكه هم اكنون بسياري از مقامات برجسته آن با خيال آسوده خود را به نيروهاي اشغالگر تسليم مي كنند و سرنوشت بسياري از سران اصلي آن در ابهام است، در چنين شرايطي نماينده مزبور جنايات آمريكا و انگليس عليه مردم عراق را «دست تقدير الهي» درگرفتن انتقام از صدام و حزب بعث توصيف كرده و صداوسيما را به دليل جانبداري از مردم مظلوم عراق مورد هتك و حمله قرار داده است. همين نماينده از عدم اعلام دستورالعمل هاي قانوني مربوط به شيوه اطلاع رساني جنگ به شوراي نظارت بر صداوسيما نيز انتقاد كرده است. البته اين نماينده محترم كه قادر به ارائه دليل و مصداق روشن براي منافات سياست خبري صداوسيما با مواضع رسمي كشور نبوده و اين واقعيت را ناديده گرفته كه سياست هاي خبري صداوسيما مطابق دستورالعمل هاي رسمي مراجع ذي ربط و در هماهنگي مستمر روزانه و گاه لحظه به لحظه با مسئولان ذي ربط تنظيم و اجرا مي شده و تحت نظارت مستمر قرار داشته است، براي جبران ضعف ادعاي نادرست خود، مطلب نادرست ديگري به صداوسيما نسبت داده كه آن هم واقعيت ندارد. اما يكي از روشن ترين مصاديق آلودگي به ديدگاه هاي سياسي اظهارات كذبي نظير اين موضوع است كه ادعا شده «رويكرد اين رسانه مورد اعتراض شوراي عالي امنيت ملي هم قرار گرفته است.» بديهي است كه تلقي عمومي مخاطبان از اين جمله آن است كه بعد از بحث و بررسي در شوراي عالي امنيت ملي، جمع بندي و يا نظريه اكثريت، اعتراض به رويكرد صداوسيما بوده است. حال آنكه اين امر كاملاً كذب و نادرست است و قطعاً نمي توان گفت كه منظور از ادعاي مزبور آن است كه يكي از اعضاي شوراي عالي امنيت ملي اعتراض و يا ديدگاهي را طرح كرده و پاسخ آن ارائه شده باشد. برخلاف اين ادعاي نادرست نه تنها شوراي عالي امنيت ملي هرگز به رويكرد رسانه ملي در قبال جنگ عراق اعتراضي نكرده است بلكه در صورتجلسات آن رسماً از زحمات و خدمات صداوسيما تقدير نيز شده است. نماينده مزبور پس از بيان ادعاي نادرست فوق با ذكر اتهام نادرست ديگري مبني بر عدم توجه سازمان صداوسيما به نظارت و تذكرات مراجع ذي ربط، نحوه پوشش اخبار جنگ افغانستان و عراق را مشابه هم توصيف كرده است.
البته اگر منظور آن باشد كه صداوسيما مي بايست هر لحظه خود را با اميال و نظرات متعدد و مختلف و متعارض و متنوع اشخاص مدعي گوناگون تطبيق نمايد و هر يك از افراد را در هر سطحي حتي در حد يك عضو دستگاهي را در جايگاه و مقام هويت حقوقي نظارت و تذكر به رسانه ملي محسوب نمايد، مي توان گفت كه اعتراض و انتظار فوق وارد است. بديهي است كه صداوسيما نمي تواند و نمي بايست پاسخگوي انتظارات و توقعات غيرقانوني و شخصي افرادي باشد كه به دليل عضويت در كميته تحقيق و تفحص يا شوراي نظارت، مطالبات خاص و ويژه براي اعمال نظرات شخصي يا جناحي خويش دارند. به طور طبيعي رويه و روال قانوني هر نوع نظارت و تحقيق و تفحصي مانند ساير دستگاه ها در مورد سازمان صداوسيما نيز طي مي شود و اين گونه اتهامات و بدگويي ها درباره صداوسيما حتي اگر برخي اذهان را موقتاً تحت تاثير قرار دهد، در درازمدت نخواهد توانست ايستادگي و پافشاري مسئولان رسانه ملي بر قانون و التزام به وظايف و اختيارات قانوني آنان را در مريي و منظر افكار عمومي مشوه و واژگونه سازد. در مورد تشبيه سياست خبري جنگ افغانستان و عراق هم كاملاً روشن است كه اساساً تفاوت هاي ماهوي بسياري بين اين دو موضوع وجود دارد ولي از حيث اشتراك در نيروي مهاجم كه آمريكا است شايد برخي اشخاص از آشكار شدن بيشتر چهره جنگ افروز و جنايتكار آمريكا در اين دو واقعه و به ويژه در جنگ عراق، به خشم آمده اند و نگراني و آزردگي خويش را متوجه رسانه ملي مي سازند. اگر منظور از غلظت بيشتر پوشش جنايات آمريكا در عراق نسبت به افغانستان، گسترش ابعاد و دامنه جنايات آمريكا و انگليس است، نيروهاي مهاجم خود بايستي پاسخگو باشند كه چرا حجم و ميزان بيشتري از كشتار غيرنظاميان در جنگ عراق به وقوع پيوسته است. رسانه مظلوم ملي كه مرغ عروسي و عزاي برخي از افراطيون عرصه سياست شده است چه گناهي كرده و چرا بايستي تاوان پس بدهد و به دليل انعكاس واقعيات آماج خشم قرار گيرد؟
لازم به تذكر و تاكيد است كه اعتراض به شيوه اطلاع رساني صداوسيما در قبال تهاجم آمريكا و انگليس به عراق ابتدا از تاريخ ۲/۱/۸۲ توسط راديو فردا وابسته به دولت آمريكا آغاز شد و در ادامه بخش فارسي راديو رژيم صهيونيستي، راديو آمريكا، راديو بي بي سي، خبرگزاري انگليسي رويتر و چند رسانه بيگانه ديگر در اين زمينه به توليد و پخش خبر و گزارش و مصاحبه پرداختند كه متاسفانه برخي خطوط تبليغي و خبري آنها در برخي مطبوعات داخلي نيز آشكار و يا غيرمستقيم تكرار و انعكاس يافت. بديهي است كه نمي توان اثبات كرد كه الزاماً معترضان و منتقدان صداوسيما همگي آگاهانه و دقيقاً به همراهي و همكاري با راديوهاي معاند و بيگانه پرداخته اند و همان تحليل ها و ديدگاه ها را به عنوان ديدگاه هاي خود بيان كرده اند. اما نمي توان از اين واقعيت نيز چشم پوشي كرد كه متاسفانه همزماني، همسويي و مشابهت هاي فراواني بين اتهامات و ادعاهاي مطروحه در رسانه هاي بيگانه و اظهارات برخي اشخاص و مطالب بعضي مطبوعات داخلي وجود داشته است. در خاتمه همان گونه كه در پاسخ به اظهارات يكي از نمايندگان محترم مجلس در اطلاعيه روابط عمومي مورخ ۲۰/۱/۸۲ اعلام گرديد مجدداً تاكيد مي شود كه: «سياست هاي خبري صداوسيما براساس مصوبات مراجع ذي ربط كشور و مبتني بر واقع نمايي و اصول انساني محكوميت تجاوز و دفاع از مردم مظلوم عراق، تنظيم شده كه صحت و درستي آن نزد افكار عمومي مردم رشيد و آگاه ايران اسلامي آشكار است و در قبال اين گونه اتهامات و جنجال آفريني هاي بي اساس، داوري مردم كفايت مي كند.»

يادداشت سياسي
فاقد مشروعيت
010044.jpg

رامين رئوفي
يك سازمان سياسي چه زمان دچار عدم مشروعيت مي شود و اساساً كسب مشروعيت و تداوم آن به چه ميزان در ادامه حيات و توسعه سازمان سياسي تاثيرگذار است. پاسخگويي به اين پرسش نيازمند بيان نقش رابطه مستقيم شهروندان با تشكل هاي سياسي و دقت به ظرافت هاي زيست سازمان در درون جامعه است. در تعاريف به عمل آمده از سازمان سياسي، تعامل تشكيلات سازمان با توده ها و تاثيرپذيري از مطالبات جامعه مورد توجه قرار گرفته است. در اين معني سازمان سياسي فاقد مقبوليت محكوم به انزوا و فناست. در چنين شرايطي تشكل سياسي به سطح نازلي سقوط خواهد كرد و كاربرد واژه سازمان سياسي براي چنين تشكيلاتي ديگر مصداق نخواهد داشت. به اين ترتيب هر سازمان سياسي تا زماني موفق قلمداد مي شود كه بتواند اهداف، شعارها و برنامه هاي خود را با آنچه در جامعه مورد نياز است متناسب سازد. مكانيزم هاي دستيابي به سطح مطلوب ارتباط با مردم و تنظيم اهداف و برنامه هاي متناسب با مطالبات مردم نيز چندان پيچيده و ناشناخته نيست. از اين رو اين پرسش مطرح است كه چرا بسياري از سازمان هاي سياسي در ايران چندان ريشه نگرفته اند و هيچ گاه نتوانسته اند با جلب پشتوانه مردمي براي خويش مشروعيت و مقبوليت دست و پا كنند. برخي سازمان هاي سياسي نيز در مقطعي اين توفيق را نصيب خود ساخته اند كه در سايه ارتباط با اقشار مختلف شهروندان و به روزسازي آرمان ها و اهداف خويش به مثابه تريبوني براي بيان خواسته ها و مسائل جامعه عمل كنند. با اين وجود بروز انحراف و جزم انديشي و در مواردي اتخاذ ايدئولوژي وارداتي و غيربومي سبب شده است كه برخي از اين دست تشكل ها كاركرد مبتني بر پاسخگويي به نياز جامعه را از دست بدهند و از سازماني فراگير به سطح گروهي با تعلقات خاص به ويژه بر محور فردگرايي و با اتخاذ شيوه هاي غيرمدني سقوط كنند. نگاهي به تاريخ تحولات سياسي يكصد سال گذشته ايران بيانگر آن است كه برخي از تشكل هاي سياسي به دليل گام برداشتن بر مسير خطا، حمايت هاي مردمي خود را به تدريج از دست داده اند و در مواردي به جاي جبران كاستي ها و انتخاب روش هاي مقبول و مبتني بر مبارزه سياسي از فاز فعاليت هاي مدني و تئوريك به مرحله مبارزه مسلحانه و فعاليت هاي چريكي روي آورده اند غافل از آنكه بدانند عواقب چنين رويكردي سبب ساز بروز موج خشونت در جامعه و مسموم ساختن فضاي فعاليت سياسي براي هواداران خويش و در عين حال ساير تشكل ها و سازمان هاي موجود در جامعه مي شود. چنين عملكردي عمدتاً به انسداد سياسي جامعه و ريزش شديد هواداران مي انجامد. خسارت هاي ناشي از اين تغيير فاز علاوه بر آنكه بنيان يك سازمان سياسي را دچار عدم مشروعيت و مقبوليت مي سازد، به دليل حاكم ساختن فضاي بسته فعاليت سياسي، جامعه را به عقب گردي ناخواسته هدايت مي كند. تحميل چنين شرايطي باعث مي شود تا مردم براي مدت زماني بعضاً طولاني از پيگيري مطالبات خويش از طريق روي آوري و جذب شدن به تشكل هاي سياسي صرفنظر نمايند. از اين روست كه نظريه پردازان سياسي ورود سازمان هاي سياسي به فاز مبارزه مسلحانه را در جوامع داراي بنيان ها و ظرفيت هاي فعاليت مدني، غيرعقلايي و خطايي فاحش ارزيابي مي كنند چرا كه بيشتر از چاره ساز بودن براي تحقق توسعه سياسي و جامعه مدني، زمينه سركوب و انسداد سياسي را باعث مي شود.
در شرايطي كه شهروندان قادرند با حضور وسيع در عرصه مبارزه سياسي تحولات عظيم را رقم بزنند و دوره نويني را ايجاد كنند، رويكرد مبارزه مسلحانه از سوي سازمان سياسي ـ كه خود در اين تحول نقش ايفا كرده است ـ نوعي نقض غرض به شمار مي آيد. مصداق هاي ارتكاب به چنين خطاهاي استراتژيكي را مي توان در تاريخ تحولات سياسي ايران به ويژه در فاصله سال هاي ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۰ و نيز تحولات سياسي برخي كشورهاي منطقه و جهان مشاهده كرد. خطاهايي كه عمدتاً مطلوبيت مورد نظر را به دنبال نداشته است و فرسنگ ها فاصله تا رسيدن به اهداف اوليه ايجاد كرده است. رويكردي كه پركردن شكاف ايجاد شده با مردم را غيرممكن مي سازد و نابودي و فنا را در تمام ابعاد سبب مي شود. خاستگاه بسياري از سازمان هاي سياسي داراي گرايش مبارزه مسلحانه، گرته برداري و برداشت هاي ناقص از جريان هاي فكري و ايدئولوژيكي است كه بلوك شرق را در قرن گذشته بنيان نهاد. در حالي كه بسياري از التقاطهاي ايجاد شده مصنوعي، به دور از واقعيت هاي حاكم بر جوامع در حال توسعه، غيربومي و اتوپيايي از كار درآمد و نتوانست پاسخگوي نيازهاي جامعه باشد. شرايط كنوني در آغاز قرن جديد نشانگر آن است كه عمر چنين رويكردهايي به پايان رسيده است. دوره نگاه هاي ايدئولوژيك از اين جنس و اتخاذ شيوه هاي غيرمدني در فعاليت هاي سياسي آن هم با ساختن شخصيت هاي كاريزما و خواستن هواداران دست از جان شسته اي كه هيچ گاه پرسشي اساسي طرح نخواهند كرد و در ذهنشان تحرك و چرايي ايجاد نمي شود، به سر آمده است. امروز كساني در عرصه فعاليت سياسي موفق خواهند شد كه واقعيت هاي حاكم بر تحولات جهان از جمله تمايل بشر به آزادي انديشه، نياز به امنيت و پرهيز از خشونت گرايي و گردش نخبگان را دريافته اند. آن دسته از فعالان سياسي و سازمان هاي سياسي در جهان امروز موفق هستند كه مي توانند با ادبيات مدني سخن بگويند و در هر شرايط مبارزه سياسي را به ساير شيوه هاي خشن ترجيح دهند. بازندگان فعاليت هاي سياسي در دنياي امروز، سازمان هايي هستند كه كماكان حمايت خارجي را بر حمايت مردمي ترجيح  دهند. لحن، زبان و گفتارشان سراسر كينه و نفرت است. از پذيرفتن تحولات طفره مي روند. شعار تنها دريافتشان از ادبيات برقراري ارتباط با مردم است. بيزاري مردم از شيوه هاي توأم با خشونت را درنيافته اند و كماكان منكر عقل جمعي اند و نمي دانند كه حتي در دشوارترين شرايط پناه بردن به خانه دشمن به مثابه پذيرفتن نابودي است.

حاشيه ايران
010041.jpg

• «فرهنگ اصلاحات» به وجود نيامد
نشريه «نامه» در شماره اخير خود گفت وگويي دارد با «سعيد حجاريان» پيرامون «انقلاب و اصلاح» در فرهنگ سياسي ايران. در بخشي از اين گفت وگو كه بيشتر وجه تئوريك دارد، مصاحبه گر از حجاريان با اشاره به صحبت هاي قبلي وي پرسيد: «چند ويژگي و نقطه افتراق در تفاوت فرهنگي انقلاب و اصلاحات برشمرديد كه مهم ترين آنها مرزبندي بين خود و ديگري در انقلاب وضعيت تخريبي در انقلاب هدف هاي حداكثري در انقلاب و حالات معكوس آن در فرهنگ اصلاحات بود. فكر مي كنيد چه دلايلي وجود دارد كه بعد از خرداد ۶۶ با وجود جو اصلاحات در كشور و در متن فرهنگ اصلاحات شاهد ويژگي هايي بوديم كه خلاف اين تئوري بود. فرضاً بحث خودي و غيرخودي از جانب اصلاح طلبان هم مطرح شد و يا مواضعي كه در ميان حاملان اصلاحات مي ديديم بعضاً رفتارهاي تخريبي هم مي ديديم حتي ادبيات مورد استفاده آنان هم خيلي آتشين مزاج بود و يا حتي بحث ديگري كه اصلاحات بايد هدف هاي خود را منزل به منزل تعيين كند اما مي ديديم كه اهداف اصلاحات فوق العاده حداكثري اعلام مي شد. چگونه مي شود اين پديده را تبيين كرد؟ آيا آنچه ما به عنوان فرهنگ سياسي اصلاحات در دوره اخير مي ناميم نيازمند بازنگري دوباره اي است؟ يا همان فرهنگ انقلابي است كه عارض فرهنگ اصلاحي شده است؟» پاسخ حجاريان قابل تامل است: «وقتي چنين پديده اي را مي بينيد انحراف از اصلاحات است. دلايلي هم دارد و احتمالاً يكي از اين دلايل آن است كه هنوز فرهنگ انقلابي در ايران وجود دارد. فرهنگ انقلابي تا زمان جنگ وجود داشت و در دوران جنگ هم ادامه پيدا كرد. جنگ، سياست را تعطيل كرد. صدام طرف شمر و يزيد و ما اين طرف بوديم. آن نسل آن طور پرورش يافت و نمي تواند ذهنش را عوض كند. خيلي كار دارد تا تغيير كند. «اشداء علي الكفار» را داشتيم اما «رحماء بينهم» را رها كرديم و شد «اشداء بينهم». دومين دليل آن به عهده رقباي اصلاح طلب است. ما خيلي ضعف در ايران داشته ايم. يكي اين بوده است كه يك اپوزيسيون خوب به عنوان رقيبان اصلاح طلب هيچ وقت نداشته ايم. اگر اپوزيسيون خوب و كاملي داشتيم شايد اين طور نمي شد. تك چهره ها خوب بودند اما اپوزيسيون سازمان يافته كه فرهنگ اصلاحات را به ما ياد بدهد وجود نداشت. بعد از اپوزيسيون اصلاح طلب مي رسيم به طرف مقابل اصلاح طلبان. آنها و پشتيبانانشان چه كساني بودند؟ از قتل هاي زنجيره اي بگيريد تا تروريست هايي كه ترور كردند. آنها اجازه نمي دادند كه فرهنگ اصلاحات به وجود آيد. خاتمي خيلي تلاش كرد. مي گفت صبوري كنيد، شكيبايي كنيد. ما را تشويق مي كرد به شكيبايي. نسل جوان، نسل سركشي است كه تحمل اين حرف ها را ندارد. بايد خيلي آموزش ديده باشد. فرهنگ اصلاحي بايد در خانواده بازتوليد شود. وقتي در خانواده جنگ و گريز هست امكان تربيت يك اصلاح طلب نخواهد بود. اينها مسائل بعدي است.» وي در عين حال تاكيد دارد: «من اميدوارم و به شما هم مي گويم كه اين مسائل را فرعي و عارضي بگيرند. ذات اصلاحات شفاف و خوب است. سرشت آن خوب است و چيزي كه من مي بينم در جامعه اتفاق افتاده اميدواركننده است. شهرنشيني، طبيعت (نيچر) را به فرهنگ (كالچر) تبديل مي كند. نيچر به آرامي در حال تبديل شدن به كالچر است و حتي روستاها كالچريزه شده است. سواد بالاتر رفته است، ارتباطات و خيلي موضوعات جدي ديگر در حال كالچريزه كردن جامعه است. اينها باعث مي شود كه اميدوار شويم. حاملين اصلاحات اين توان را يافته اند كه به عقب برنگردند و شاهد انقلابي ديگر نباشيم. »

• دعوت به قيام از تريبون نمازجمعه
راديو بي بي سي در خبري كه جمعه شب از خطبه هاي نماز جمعه تهران منتشر كرد، اعلام داشته: «جنتي مردم عراق را به قيام دعوت كرد.» بنا به خبر بي بي سي: «احمد جنتي خطيب نماز جمعه تهران عراقي ها را به قيام براي بيرون راندن آمريكايي ها از كشورشان و بر پايه انتفاضه اي همچون فلسطينيان فرا خواند.» اين راديو افزود: «وي كه بنابر گزارش ها، سخنانش با شعار «مرگ بر آمريكا» نمازگزاران همراه بود پيش بيني كرد ملت عراق به اين نتيجه خواهد رسد كه چاره اي جز انتفاضه و آنچه وي حركت هاي شهادت طلبانه خواند ندارد. به گفته آقاي جنتي«ملت عراق به تجربه ملت فلسطين خواهد رسيد.» در خبر راديو بي بي سي يادآور شده كه: «آقاي جنتي از چهره هاي اصلي جناح معروف در ايران به شمار مي رود و در شرايطي مردم عراق را به قيام عليه آمريكا فرا مي خواند كه دولت آمريكارسما ايران را به دخالت در امور داخلي در عراق متهم مي سازد و دولت ايران در رد اين اتهام پاي مي فشرد. »

• محاكمه نبوي، محكوميت ميردامادي
سايت خبري «امروز» از آغاز رسيدگي به شكايت عليه «بهزاد نبوي» و نهايي شدن محكوميت «محسن ميردامادي» دو عضو شاخص جناح اصلاح طلب مجلس خبر داده است. بنابر اين خبر، رسيدگي به شكايت هيأت نظارت و بازرسي شوراي نگهبان از نبوي به زودي در دادگاه كاركنان دولت آغاز مي شود. شاكي مدعي است كه نبوي در زمان برگزاري انتخابات مجلس ششم اقدام به تشنج آفريني در يكي از حوزه هاي انتخابيه كرده است. اين سايت درباره جزييات محكوميت ميردامادي توضيحي نداده است.

• رفراندوم زير نظر سازمان ملل
«محمد نعيمي پور» رئيس فراكسيون مشاركت در مجلس در جلسه اي در قم خبر از دغدغه اعضاي جبهه مشاركت مبني بر اينكه «شايد شرايط فعلي، آمال ما را برآورده نمي كند»، داده است. وي در جواب اين سوال كه «آيا اگر رفراندومي در مورد نظام سياسي آينده ايران با توجه به بن بست سياسي موجود كه مطرح مي كنند توسط سازمان ملل برگزار شود، جبهه مشاركت حمايت مي كند يا نه؟» گفت: «من اين عمل را چيز بدي نمي دانم. البته اگر حاكميت به راي مردم تمكين نكند و با مردم تعامل خوبي نكند. »

|  اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |