دولت هاي مقتدر آن زمان به نقش و نفوذ روحانيت به ويژه حوزه نجف پي برده بودند و آن را مركز فرماندهي و بسيج در خاورميانه مي پنداشتند كه در صورت تعارض با منافع آنان مي تواند مشكلات فراواني را در پي داشته باشد
|
|
گروه انديشه ـ عمادالدين باقي: پس از مكه، مدينه و قدس، نجف چهارمين شهر اسلامي است كه براي مسلمانان، مقدس به شمار مي آيد. نجف از نظر لغوي كلمه اي مفرد و به معني بلندي و تپه اي است كه آب از آن بالا نمي رود و زميني است كه بر اطراف اِشراف دارد و جمع آن نجاف است اما اصطلاحاً نام شهري است در عراق كه آرامگاه امام علي و بزرگترين حوزه درسي فقيهان است. تاريخ نجف به عنوان يك شهر مقدس از هنگامي آغاز مي شود كه مزار امام علي(ع) در سال ۱۶۰ هـ. ق / ۶۶۸ م در آنجا كشف شد اما به عنوان يك شهر علمي براي آموزش دروس اسلامي در زمينه هاي فقه و اصول و فلسفه و تفسير و حديث به هنگامي باز مي گردد كه شيخ طوسي در سال ۴۴۸ هـ. ق / ۱۰۵۶ ميلادي به نجف هجرت كرد. شيخ طوسي در سال ۳۸۵ در طوس ايران به دنيا آمده و در ۴۰۸ هـ. ق / ۱۰۱۶ م به عراق رفته بود. هر چند اين نظر هم وجود دارد كه تدريس علوم اسلامي در نجف از قرن سوم هجري آغاز شد و در روزگار عضدالدوله از شاهان آل بويه و وزراي عباسيان كه به علما صله مي داد رونق يافت اما تمركز و اوج نجف به عنوان يك حوزه درسي مرهون شيخ طوسي است. در عهد امام صادق، مدارس علميه در شهر كوفه به فاصله كيلومتري نجف از برجسته ترين مدارس بود به گونه اي كه گفته شده است چهار هزار يا بيشتر فراگير داشته است ولي شيخ طوسي كسي است كه تدريس را بر طريقه اجتهاد در نجف آغاز كرد. اين شهر پس از آنكه به جايگاهي بلند دست يافت و با ويژگي علمي بودنش شناخته شد به مركز فتوا و مرجعيت شيعه تبديل گرديد. در قرن هفتم هجري اين مركزيت به شهر حله منتقل شد، يكي از دلايل آن كمبود آب بود و دليل ديگر آن رفتن زعيم علمي زمان، ابن ادريس به حله زادگاه و سرزمين خويش بود. در قرن دوازدهم نيز اين مركزيت از حله عراق به كربلا منتقل شد كه علل آن عبارت بود از:
۱ - برخوردهاي دولت هاي صفويه (۹۰۶ - ۱۱۴۹ هـ. ق / ۱۵۰۲ - ۱۶۳۶ م) و عثماني (۹۲۲ - ۱۳۴۴ هـ / ۱۵۱۶ - ۱۹۲۴ م)
۲ - فشار دولت عثماني بر علما پس از استيلا يافتن بر عراق
۳ - شيوع بيماري وبا
۴ - رفتن زعيم حوزه، شيخ احمدبن فهد حلي به كربلا
پس از حله و كربلا در اوايل قرن ۱۴ هجري مركز فتوا و مرجعيت و تدريس از نجف به سامرا منتقل شد۱ زيرا ميرزاي شيرازي مرجع كل شيعه در سامرا بود و فقط در حيات او سامرا به اين مركزيت دست يافت و پس از مدت كوتاهي مرجعيت دوباره به نجف بازگشت. حوزه نجف همواره از چنان رونقي برخوردار بود كه محمدحسين مظفر مي گويد پيش از اشغال عراق توسط انگليس در سال ۱۳۳۴ هـ. ق / ۱۹۱۴م «تعداد طلاب حوزه نجف به ده هزار تن مي رسيد»۲. اين تعداد نسبت به جمعيت عراق و ايران در آن زمان بسيار چشمگير است.
«در دوره قاجاريه، اصفهان سپس قم جايگاه مرجعيت را كسب كردند با اين حال نتوانستند با نجف رقابت كنند بلكه در سايه آن قرار گرفته و حرمت نجف را پاس مي داشتند. شأن نجف در علوم اسلامي همچون شأن الازهر در مصر است. »
ظهور علماي بزرگ و با نفوذي چون شيخ مرتضي انصاري، آخوند خراساني، محمد حسن شيرازي، سيد ابوالحسن اصفهاني صاحب وسيله النجاة و محمدحسن نجفي صاحب جواهر در قرن سيزدهم هجري، عراق و خصوصا نجف را به مركز تشيع در جهان اسلام تبديل كرد به گونه اي كه متون درسي در حوزه هاي ايران تا امروز نيز متعلق به علماي نجف بوده است.
با توجه به اينكه نظام آموزشي حوزه ها و درجه بندي مراتب تحصيل آن متكي به كتاب است نه كلاس و يا سالي واحدي، دو كتاب «رسايل» و «مكاسب» از شيخ مرتضي انصاري «كفايه» آخوند خراساني منطق مظفر و «اصول فقه» مظفر از جمله متون اصلي دروس حوزه ها هستند. در حوزه نجف همچنين «حلقات الاصول» و «فلسفتنا» از آيت الله سيدمحمد باقر صدر و نيز آثار آيت الله خويي تدريس مي شوند. گرچه بسياري از فحول علماي نجف، ايراني بوده اند. اما آنها در دامان حوزه نجف پرورش يافته و اعتبار خود را از آن كسب كرده اند و بدان اعتبار بخشيده اند. همانگونه كه دانشگاه هاي فراواني در جهان وجود دارند ولي برخي از آنها از اعتبار بين المللي و ويژه برخوردارند و به دانش آموخته آنها به ديد ديگري مي نگرند. در سراسر جهان اسلام حوزه هاي مختلفي وجود دارند و در ايران نيز حوزه هاي اصفهان، قم، مشهد، تهران و كاشان وجود داشته اند اما نجف جايگاهي ممتاز داشته است.
جنبش مشروطيت در ايران بيانگر پيشتازي مردم ايران در دموكراسي خواهي در تمام اين منطقه بود و پيشتر از انقلاب روسيه آغاز شد و بلكه ساير جنبش هاي پس از مشروطيت در منطقه به گونه اي متاثر از آن بود اما مردم و علماي ايران از نجف كسب تكليف مي كردند و با فتواي علماي نجف بسيج مي شدند. جنبش مشروطيت اوج اقتدار نجف را نشان مي داد. پيش از آن نيز در قضيه جنگ ايران و روس در دوره فتحعلي شاه قاجار و فتواي جهاد علما، دولت هاي مقتدر آن زمان به نقش و نفوذ روحانيت به ويژه حوزه نجف پي برده بودند و آن را مركز فرماندهي و بسيج در خاورميانه مي پنداشتند كه در صورت تعارض با منافع آنان مي تواند مشكلات فراواني را در پي داشته باشد. لذا از سوي دستگاه هاي امنيتي بريتانيا كه استعمار فائقه در منطقه بود فعاليت هايي براي نفوذ در اين مركز فرماندهي سامان يافت. آنها دريافته بودند كه به جاي صرف بي حاصل نيروي بي حساب در مقابل جنبش هاي اسلامي منطقه كم هزينه ترين راه اعمال نفوذ در نجف است.
در سال ۱۹۱۴ ميلادي كشور عراق توسط نيروهاي انگليسي اشغال شد. پس از آن مبارزات استقلال طلبانه اي از سوي مردم و روحانيت عراق شكل گرفت. آيت الله سيد محمد تقي شيرازي فتواي قيام صادر كرده و رهبر جنبش بود. وي به نام ميرزاي شيرازي دوم معروف است. يكي از رهبران انقلاب ۱۹۲۰ ميلادي در عراق آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني بود كه تحت تعقيب نيروهاي انگليسي قرار گرفت و به ايران پناه آورد. انگليسي ها در سال ۱۹۲۱ با انعقاد قراردادي با ملك فيصل او را بر عراق حاكم ساختند. دولت جديد عراق دو تن از علما به نام شيخ محمد خالصي و سيد محمدصدر را تبعيد كرد. تنگناها و فشارهاي سياسي بر حوزه نجف و علما به ويژه تحريك احساسات ناسيوناليستي و برانگيختن نزاع عرب و عجم سبب شد كه علماي ايراني كربلا و نجف مانند آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني كه رئيس حوزه نجف بود و آيت الله نائيني و عده اي ديگر به ايران مهاجرت كنند و در قم رحل اقامت بيفكنند. (محرم ۱۳۴۲ هـ. ق، آبان ۱۳۰۲ ش، نوامبر ۱۹۲۳).
در اين ايام احمدشاه قصد سفر به اروپا را داشت و رضاخان سردار سپه بود. علماي مهاجر مورد استقبال دولت ايران قرار گرفتند. حوزه قم به تازگي تاسيس شده بود. آيت الله شيخ عبدالكريم حائري يزدي «در سال ۱۳۱۸ ق. نجف را به قصد اراك ترك گفت تا حوزه علميه اي در آن شهر بنيان گذارد ولي پس از آغاز جنبش مشروطه، از ايران به نجف رفت وچون آنجا را درگير امور سياسي ديد به كربلا عزيمت كرد. . . آيت الله حائري در سال ۱۹۳۲ ق به ايران بازگشت و حوزه علميه اي را در اراك به وجود آورد و پس از هشت سال در ۲۲ رجب ۱۳۴۰ (نوروز ۱۳۰۱) به قصد زيارت حضرت معصومه(س) رهسپار قم گرديد و مورد استقبال اقشار مختلف مردم قرار گرفت و به تشويق تني چند از علما در قم اقامت گزيد و حوزه علميه اين شهر را بنياد گذارد. پس از ورود آيت الله حائري به قم رجال سياسي به استقبال او شتافتند و احمد شاه نيز به قم رفت و بنيانگذاري حوزه علميه قم را به ايشان تبريك گفت. »۳
البته پيش از آن نيز قرن ها بود درس و مدرسه در قم وجود داشت اما پس از تحولات عراق و ناامني هاي پديد آمده و مهاجرت علماي نجف به ايران، مركزيت فتوا و مرجعيت و زعامت از نجف به قم انتقال يافت اما دولت آن مستعجل و كوتاه بود. رضاخان در ۱۳۰۴ هـ. ش احمدشاه را خلع كرد و خود به سلطنت رسيد. او در آغاز مورد حمايت برخي علما قرار گرفت. احترام رضاخان به علماي مهاجر سبب حسن ظن آنان شد. بسياري از علماي ايران هم در آغاز همسو با علماي نجف از خلع قاجاريه پشتيباني كرده و به سردار سپه تبريك گفتند.
بدرفتاري هاي بعدي رضاخان با روحانيون و سياست اسلام زدايي او به تقليد از آتاتورك ديدگاه علما را نسبت به وي تغيير داد. علماي نجف مي كوشيدند او را نسبت به منافع همراهي با روحانيت آگاه كنند ولي در دهه دوم حكومت او به سكوت و بي تفاوتي در برابر رضاشاه كشيده شدند زيرا علماي نجف هم گرفتاري هاي خاص خود را داشتند «به سبب سياست هاي ارزي دولت و نيز جلوگيري از سفر زائران ايراني به عتبات، ارسال وجوهات شرعي به عراق با دشواري همراه بود و حوزه نجف و مراجع مسئول [كه آيت الله اصفهاني رئيس كل حوزه بود] براي اداره حوزه نجف با دشواري هاي بسياري روبه رو بودند. اين وضع چند سال ادامه داشت و همين مضيقه مالي دستاويز يكي از طلاب گرديد و وي به قتل سيد محمد حسن فرزند آيت الله اصفهاني اقدام كرد.»۴ اين فرد يك روز در بين نماز مغرب و عشاء در نجف با چاقو به فرزند آيت الله اصفهاني حمله كرد و او را به قتل رساند.
با آغاز سياست هاي مذهب زدايي رضاخان، ماجراي كشف حجاب در سال ۱۳۱۴ و سركوب هاي شديد عليه سياسيون و روحانيون، شرايط در ايران تغيير يافت، آيت الله حائري در سياست مداخله نمي كرد و دوباره نجف مورد توجه قرار گرفت. احساس امنيت بيشتر علما در نجف (در مقايسه با ايران) يكي از دلايل آن بود. هر جا آزادي و امنيت به وجود آمده است زمينه اقتدار حوزه نيز فراهم شده است. البته اين بار ديگر وضع نجف متفاوت بود. از علماي مقتدر گذشته كه مرجع كل بودند و بر سراسر عالم تشيع نفوذ داشتند خبري نبود. حوزه نجف به شدت سياست زدايي شده بود و اختلافاتي در آن وجود داشت. ناكامي علما در ايران و ستيزه هاي آنان در جريان جنبش مشروطيت كه به جنگ خونين ۱۴ ماهه مشروطه خواهان و مشروطه طلبان انجاميد و با فتح تهران توسط مشروطه خواهان آذربايجان و بختياري و گيلاني پايان يافت، انزواطلبي شديدي ميان روحانيون پديد آورد و مردم نيز خواهان دخالت آنان در سياست نبودند. امام خميني خود فضاي اين دوران را كه بر ايران و عراق و حوزه هاي نجف و قم مستولي بود چنين بيان مي دارند:
|
|
«اوايلي كه من همان سال اول، دومي كه من آمدم به قم، در قم وضع جوري بود كه يكي از روحانيون كه رئيس بود، در اينجا مورد طعن مردم بود، مي گفتند در منزلش روزنامه پيدا مي شود. روزنامه پيدا شدن در منزل يك روحاني را نقصش مي دانستند. فلان آخوند، سياسي است و طعن مي زدند آخوند سياسي است به اينكه فلان آخوند سياسي است جدا مي كردند روحانيون را، محدودشان مي كردند به همان مسائل شخصي و از مسائل اجتماعي و مسائل سياسي جدا مي كردند و تبليغات همچو بود كه يك آخوندي اگر چنانچه مي خواست در اين امور دخالت كند مي ترسيد از مردم، مطعون مي شد، كنار گذاشته مي شد. اين طور درست كرده بودند اين هم يك باب واسعي بود براي جدا كردن روحانيون از مسائل روز. »۵
موقوفه اود
به دليل قداست نجف و علوم ديني كه در آن تدريس مي شد هر كس به اين حلقه گام نهاد بايد قصد دين و فراگيري و تبليغ آن را داشته باشد نه قصد تجارت. از سويي فراگيران علوم ديني براي معيشت خويش ناچار از درآمد داشتن هستند. تامين معاش آنان از سوي حكومت نيز به سلب استقلال فكري و سياسي حوزه ها و علما مي انجامد. به همين روي وجوهات شرعيه و تبرعات و خيرات منبع اصلي درآمد آنان هستند.
بهادلي مي نويسد خيريه اود Aoudh از مشهورترين تبرعاتي است كه براي حوزه نجف صرف شده است و همچنين در مكه و مدينه و كربلا توزيع مي شد. و چون در قرن ۱۹ ميلادي انگليس بر آن اموال اشراف يافت و نحوه توزيع آن را بر عهده گرفت برخي از مجتهدين نجف مانند شيخ محمد طه نجف آن را رد كردند.۶
موقوفه اود هندوستان يكي از مسائل جنجالي در بحث پيرامون بودجه روحانيت است. برخي از مورخين به تفصيل به اين موضوع پرداخته اند كه چگونه «انگليسي هاي مستعمره چي براي رسيدن به مقصود خود از موقوفه اود هند به مدت يكصد و شصت سال استفاده سوء كردند. در حالي كه هدف واقف و باني موقوفه مزبور اشاعه تشيع و كمك به طلاب شيعه و بسط تحقيقات مربوط به مذهب جعفري بود چون درآمد آن به دست عمال امپراتوري انگليس در هندوستان افتاد آنان درآمد موقوفه را در راه بسط نفوذ خويش در بين النهرين به كار بردند.»۶ چون واقف وصيت كرده بود كه درآمد موقوفه ميان طلاب شيعه تقسيم شود، به دليل اينكه هندوستان تحت فرمانروايي انگلستان بود سفارت انگليس در عراق عهده دار تقسيم آن شد و از اين طريق به نفوذ در ميان حوزه ها مي پرداخت، البته علماي بزرگي چون شيخ مرتضي انصاري، سيد كاظم يزدي، حسين نجم آبادي و ديگران از كساني بودند كه از دريافت اين وجوه امتناع مي كردند نه به خاطر اينكه اصل آن مورد اشكال بود بلكه به خاطر آنكه موزع وجوهات انگليسي ها بودند.
فضاي حوزه نجف
حوزه نجف به موقعيتي گرفتار شد كه گفته مي شود رژيم شاه نيز براي درهم شكستن امام خميني كه رهبري جنبش سال ۴۲ و ۴۳ را بر عهده داشته اند ايشان را به تركيه و سپس به نجف فرستاد تا در ميان رقابت ها و دسته بندي هاي علما فرسوده و به خود مشغول شوند. در آغاز ورود امام به عراق، محيط نجف براي پذيرفتن ايشان مساعد نبود لذا به ناگزير يك هفته در كربلا اقامت گزيدند. آيت الله سيدمحمد شيرازي از مراجع تقليد و رئيس حوزه كربلا (كه پس از انقلاب ايران در اثر فشارهاي حكومت عراق به ايران مهاجرت كرد و در قم مي زيست) امامت جماعت را برعهده داشت و جاي خود را به امام داد و به ايشان اقتدا كرد. اين حركت تاثير مهمي در بهبود موقعيت مهمان داشت. آيت الله شيرازي واسطه شد و سرانجام نجف راه را گشود ولي از امام خميني خواستند كه در امور سياسي دخالت نكند و با شاه مبارزه ننمايد. امام خميني تا چند سال در نجف حركتي آرام داشتند تا اينكه درس هاي ولايت فقيه آغاز و در آن طعنه هايي به حوزه نجف زده شد، فشارهاي علماي نجف موجب شد اين سلسله درس ها ناتمام بماند. يكي از روحانيون طرفدار امام خميني كه در دهه ۵۰ چند سالي را در عراق و حوزه نجف سپري كرده مي گويد: «آن روز كه امام به حوزه نجف برده شد، ملت عراق از نظر فكري و عقيدتي به چند دسته تقسيم مي گرديد. ۱ - مردمي عامي و بي تفاوت؛ اين دسته هيچگونه شم سياسي نداشتند و نسبت به دين، سياست، سرنوشت كشور و توده هاي محروم بي تفاوت بودند و جز به منافع مادي خود به چيزي نمي انديشيدند... جرياناتي را كه در كشور خودشان و منطقه مي گذشت به طور دربست زير سر استعمار انگليس مي پنداشتند و تنها راديويي كه به نظر آنان راستگو بود راديو اسرائيل بود. اساساً نسبت به روحانيون نظر خوشي نداشتند و آنان را سربار جامعه مي دانستند. اهل نماز و روزه در ميان آنان كمتر ديده مي شد و شايد به طور قاطع بتوان گفت كه بسياري از مردم نجف در ماه مبارك روزه نمي گرفتند. بعضي از اهالي نجف شايد ده ها سال مي گذشت كه پا به حرم مطهر حضرت علي نگذاشته بودند و يك بقال در بازار نجف گفت به نظر من اين تشكيلات اصلاً دكان است.»۸ نويسنده در ادامه دسته دوم را متدين هاي نادان و منحرف دانسته كه دين را در عبادت و زيارت و ذكر خلاصه كرد. و به طور كلي دين را از سياست جدا مي دانستند و كسي كه از مسائل سياسي سخن مي گفت فاسد، منحرف و وابسته به استعمار مي پنداشتند و دسته سوم روشنفكران و نسل جوان تحصيلكرده بودند كه خود سه دسته مي شدند. يا در خدمت قدرت بودند يا وابسته به احزاب سياسي غيرماركسيستي و يا ماركسيست هاي وابسته به چين، شوروي و آمريكا. همين نويسنده در ادامه پيرامون حوزه نجف و نفوذ استعمار در آن مي نويسد: «استعمارگران مهره هاي كار آزموده و ورزيده اي را در دل حوزه نجف گماشتند تا آن حوزه را كه به صورت يك برج مراقبت، اوضاع و احوال كشورهاي اسلامي را زيرنظر داشت از صحنه سياست و مسائل روز خارج كرده و به يكسري مسائل داخلي سرگرم سازند. مهره هاي كهنه كار استعمار كه با لباس روحانيت در مركز تشيع - حوزه نجف - گماشته شده بودند طي نيم قرن نقشه خانمانسوز استعمار را در حوزه علميه نجف پياده كردند... شيخ شلتوت مفتي بزرگ اهل تسنن كه [در راستاي اتحاد شيعه و سني] فتواي پيروي از مذهب جعفري را صادر كرد در حوزه نجف منفور و مبغوض بود. عناصر مرموز و وابسته به امپرياليسم در نجف با شعار وحدت شيعه و سني مبارزه مي كردند. مهره هاي امپرياليسم در نجف هماره براي شاه مقتول عراق ملك فيصل و ديگر مهره هاي انگليس در حكومت واژگون شده عراق مانند نوري سعيد نوحه سرايي مي كردند و مرتب در ميان حوزه از مقام و شخصيت آنان تبليغ مي كردند و در برابر آن از عبدالكريم قاسم و عبدالسلام عارف ابراز تنفر مي كردند. آنها وانمود مي كردند كه اگر آمريكا و انگليس نباشند اسلام در جهان پايدار نخواهد ماند و شعار تفكيك دين و سياست را در حوزه نجف به شدت رواج داشت تبليغ مي كردند»۹ اگر نويسنده سابق الذكر توانسته است در شرايط خاص صفحات عديده اي به انتقاد درباره حوزه نجف بپردازد و در زمان رهبري امام خميني آن را انتشار دهد از اين روست كه گرچه بيانگر نوعي رقابت ميان حوزه هاي ايران و نجف است اما او به دليل نحوه تاريخ نگاري اش در حقيقت به تشريح همان ديدگاهي پرداخته است كه در كتاب ولايت فقيه مندرج است. سلسله درس هاي ولايت فقيه امام خميني كه از بهمن ماه ۱۳۴۸ هـ. ش در نجف آغاز شد با انتقادات تند به حوزه ها كليد خورد كه در آن زمان عمدتاً ناظر به حوزه نجف بود هر چند متعرض عوامل درباري در حوزه هاي ايران هم بود. امام خميني در درس نخست ولايت فقيه با اشاره به اينكه استعمارگران «مبلغيني در حوزه هاي روحانيت درست كردند و عمالي در دانشگاه ها... همه دست به دست هم داده در تحريف حقايقِ اسلام كار كردند»، «تصور نادرستي كه از اسلام در اذهان عامه به وجود آورد و شكل ناقصي كه در حوزه هاي علميه عرضه مي شود براي اينكه خاصيت انقلابي و حياتي اسلام را بگيرند» مي افزايد: «چنانچه كسي بخواهد اسلام را آنطور كه هست معرفي كند مردم به اين زودي ها باورشان نمي آيد بلكه عمال استعمار در حوزه ها هياهو و جنجال به پا مي كنند.»۱۰ اين گزارشات به خوبي نشان مي دهند كه چرا و چگونه حوزه نجف اقتدار پيشين خود را از دست داد و چه زمينه هايي براي به قدرت رسيدن رژيم بعثي عراق وجود داشت.
حوزه نجف، قم و مرجعيت پس از انقلاب ايران
پس از انقلاب اسلامي ايران در سال ۱۳۵۶ رژيم صدام حسين از بيم آنكه روحانيون نجف و كربلا تحت تأثير روحانيون ايران سوداي تغيير حكومت داشته و مشكل آفرين شوند محدوديت هاي شديدي عليه حوزه هاي عراق اعمال كرد به نحوي كه سبب مهاجرت عده زيادي از روحانيون شد. با شروع جنگ ۸ ساله عراق عليه ايران، سركوب علما شدت يافت به نحوي كه آيت الله صدر از علماي بزرگ نجف و خواهرش و تعداد ديگري از بستگان و نزديكان وي و آيت الله حكيم توسط رژيم صدام به شهادت رسيدند. بقاياي حوزه نجف به صورتي رنجور و نحيف و زير ارعاب سنگين حكومت به حيات خويش ادامه داد. آيت الله خويي از بزرگترين مراجع تقليد عصر به دليل سلوك سنتي خويش در دوري گزيني از سياست تا زماني كه زنده بود توانست حوزه نجف را نگهدارد و پس از او آيت الله سيستاني تا حدودي جاي خالي وي را پر كرد و همان سلوك را ادامه داد. تا پيش از انقلاب ايران، آيت الله خويي مرجع بلامنازع تقليد شيعيان بود و ساير مراجع تقليد در ايران و عراق مقلدان محدودتري نسبت به وي داشتند. حتي عده اي از افراد انقلابي و علاقه مند به امام خميني نيز از مقلدان آيت الله خويي بودند و مرجع سياسي و مرجع ديني خود را جدا كرده بودند. پس از انقلاب اسلامي سال ۵۶ مرجعيت دوشقه شد. در ايران مرجع مطلق آيت الله امام خميني كه در راس انقلاب و جمهوري اسلامي قرار داشتند آن دسته از علاقه مندان ايشان كه مقلد آيت الله خويي بودند نيز به او رجوع كردند و در خارج از ايران به ويژه عراق و لبنان، آيت الله خويي جايگاه بلندتري داشت. پس از رحلت وي، آيت الله سيستاني به دليل اينكه جاي خالي او را پر مي كرد توانست همچنان در صدر مرجعيت بنشيند. چون آيت الله خويي به عدم دخالت در سياست اعتقاد داشت نيروهاي انقلابي تمايلي به وي نشان نمي دادند. احزاب پرجمعيتي همچون انجمن حجتيه نيز مروج مرجعيت آيت الله خويي بودند. در سال هاي نخست انقلاب پس از دو شقه شدن مرجعيت در ايران و نجف، كنترل هاي غيرمستقيمي درباره آيت الله خويي در ايران اعمال مي شد. در گزينش هاي انجام شده آن سال ها يكي از پرسش ها درخصوص مرجع تقليد افراد بود و كساني كه مقلد وي بودند در گزينش معمولاً مردود مي شدند. انتقادات نسبت به آيت الله خويي هم در گوشه و كنار زمزمه مي شد. در هرحال گستره مرجعيت آيت الله خويي در خارج از ايران تا زماني كه چشم از جهان فرو بست پايدار بود امّا مهمترين مشخصه او كه اعتقاد به جدايي دين از سياست يا عدم مداخله در سياست بود همواره آموزه مسلط حوزه نجف و بقيه مراجع را تشكيل مي داد و اكنون نيز اغلب مراجع تقليد نجف همان باور و سلوك را دارند. اكنون با جنگي حيرت آور از سوي آمريكا و انگليس در فاصله ۲۰ روز مقتدرترين رژيم نظامي منطقه از هم پاشيد و سايه استبداد و وحشت از عراق رخت بربست. مردم، روحانيون و گروه ها و احزاب هنوز مبهوت مانده اند. درست مانند انسان گرسنه اي كه وقتي در برابر سفره اي رنگين قرار مي گيرند همه چيز را مي خواهند اما معده آنها گنجايش اندكي دارد و يا نمي دانند كدام طعام را انتخاب كنند، مردم عراق نيز در چنين وضعيتي قرار دارند. علاوه بر اين، حوزه هاي علميه نيز با چالش هايي مواجه هستند كه آينده آنان را تعيين مي كند و بر سرنوشت عراق هم تاثير دارد.
۱ ـ تضاد عرب و عجم: احساسات ناسيوناليستي و ضديت با عجم هرچند همواره وجود داشته اما رقيق و بي خطر بود ولي از سوي رژيم صدام حسين به ويژه در دوره جنگ ۸ ساله به شدت دامن زده مي شد.
همان طور كه مردم ايران هنوز ياد جان باختگان و شهداي دوران دفاع خويش را فراموش نكرده اند در مردم عراق نيز كم و بيش چنين احساسي وجود دارد. از نخستين آثار اين تضاد، تظاهرات عده اي از عراقي ها در نجف بود كه طي آن خواستار خروج آيت الله سيستاني از عراق به دليل ايراني الاصل بودن شدند. همچنين تظاهراتي عليه آيت الله حكيم رئيس مجلس اعلا انجام دادند زيرا آنها را گرچه با صدام مبارزه كردند اما وابسته به ايران مي دانند.
۲ ـ در حوزه نجف اين گرايش نيرومند وجود دارد كه براي حفظ حوزه و مصون ماندن از گزند نبرد قدرتمندان عرصه سياست، حوزه نجف و روحانيت بايد بر كنار از سياست باشد. اين دسته در برابر آنانكه در پي تشكيل حكومت اسلامي بودند و اكنون دست كم خواستار سهمي در حكومت هستند با چالشي جدي روبه رو هستند. اكنون دو خط در حوزه هاي عراق وجود دارد. يكي خط اكثريت كه عدم دخالت در سياست و عدم حضور علما در حكومت است و ديگري خط مراجعي چون آيت الله محمدتقي مدرسي از همفكران مرحوم آيت الله سيدمحمد شيرازي است. مدرسي كه پس از سقوط بغداد به عراق رفته علي رغم اينكه معتقد به دخالت در سياست بوده و بر آن است كه قوانين اسلامي بايد حاكم باشد اما مدل نظام همسايه را نمي پذيرد. دفتر آيت الله سيستاني نيز در نقش يك نهاد مدني به پرسش هاي سياسي مردم پاسخ مي گويد.
۳ ـ آن دسته از شيعياني كه در پي برقراري حكومت اسلامي در عراق بودند نيز مدل حكومتي ايران را دنبال نمي كنند.
در اجلاسي كه با حضور چهارصدتن از كليه رهبران عشاير، شيعيان و معارضين عراقي در بغداد (۱۱/۲/۸۲) تشكيل شد و روساي نيروهاي آمريكا، انگليس و نيز گارنر و زلماي خليل زاد حضور داشتند، همگان از حكومت ملي يا حكومت دموكراتيك سخن گفتند و فقط خواستار احترام به ارزش هاي اسلامي شدند. اين امر خود از شكاف هاي نظري آنان با حكومت ايران است. علامه فضل الله در مصاحبه اي كه به استناد روابط پيشين حوزه هاي نجف و قم احتمال بروز رقابت ميان اين دو را در آينده مردود دانسته تصريح دارد كه اكنون موضوع ولايت فقيه در عراق مطرح نمي باشد.۱۱
۴ ـ رقابت حوزه نجف و كربلا كه از ديرباز وجود داشته و استعداد شعله ور شدن دارد و از هم اكنون علائمي از آن بروز كرده است. با توجه به نفوذ سنتي و تجربه كهن انگليس ها در عراق و در شهرهاي مذهبي آن دور نيست كه آنان در دامن زدن به اين نقارها و رقابت ها فعال باشند زيرا تشتت و ضعف در جامعه روحانيت، شيعيان و مسلمانان فرصت هايي براي تثبيت موقعيت قدرت هاي بيگانه فراهم خواهد ساخت. در عين حال هم اكنون علماي نجف و كربلا مي كوشند با حفظ وحدت و همدلي از كيان جامعه شيعه حفاظت كنند.
۵ - با توجه به جو ضد سنّي در حوزه نجف كه به ويژه در دهه چهل و پنجاه به شدت بروز و ظهور داشت اين هم يكي ديگر از چالش هاي پيشاروي حوزه نجف و علماي شيعه است.
۶ - با توجه به تلقي مثبت عده اي از روحانيون عراق نسبت به تهاجم آمريكا و انگليس عليه رژيم صدام حسين و بركناري رژيمي كه سي سال بود معارضين عراق با انواع حمايت ها نتوانسته بودند آن را از سر راه بردارند و اكنون فضاي قابل تحمل تري براي خويش مي نگرند، اختلافاتي ميان اين دسته از روحانيون با مخالفان حضور آمريكا و انگليس بروز خواهد كرد. فرزند آيت الله سيد محمد باقر صدر كه اكنون جانشين پدر محسوب شده و مورد احترام مردم عراق است اعلام كرد تا زماني كه امنيت در عراق برقرار نشده لازم است آمريكايي ها در اين كشور بمانند. عبدالمجيد خويي و بحرالعلوم دو تن از كساني هستند كه با مهاجمان همراهي كردند و به عراق آمدند و موجب شدند نجف بدون مقاومت درها را به روي مهاجمان بگشايد تا نابودي رژيم صدام حسين تسريع شود. عبدالمجيد خويي در نخستين ساعات سقوط بغداد توسط مخالفان به قتل رسيد و اين رويداد اهميت چالش مورد بحث را به خوبي نمايش مي دهد.
۶ - در صورت به وجود آمدن امنيت و آزادي مورد نياز حوزه نجف و كربلا، مهاجرت علماي شيعه از ساير بلاد به آن ديار افزايش خواهد يافت و جنبش فكري تازه اي تكوين مي يابد. از آن پس، مشروعيت ارتقا يافته و شكوفايي حوزه نجف در درون عراقي با يك نظام متكي به حمايت ها و امكانات نظامي مي تواند به مركز ثقل تحولات منطقه تبديل شده و چالشي جدي فراروي ساير جريانات و دولت هاي اسلامي منطقه باشد.
پي نوشت:
۱ـ النجف، جامعتها و دورهاالقيادي. علي البهادلي (موسسه الوفا۸. بيروت ۱۴۱۰ هـ - ۱۹۸۹م)، ترجمه خلاصه شده اي از صفحات ۴۰ - ۹
۲ـ تاريخ الشيعه. محمدحسين مظفر. ص ۱۰۳ (نقل از النجف ص ۳۱)
۳ـ علما و رژيم رضاشاه. حميد بصيرت منش (موسسه چاپ و نشر عروج. تهران. ۱۳۶۶) ص ۲۳۵ و ۲۳۶
۴ـ مرجعيت درعرصه اجتماع وسياست (اسناد)، به كوشش سيدمحمد حسين منظورالاجداد (تهران. شيرازه ۱۳۶۹) ص ۱۰۲
۵ـ صحيفه امام. سخنان مورخ ۱/۵/۱۳۵۸
۶ـ النجف. ص ۱۰۱ و ۱۰۲
۷ـ نگاه كنيد به حقوق بگيران انگليس. اسماعيل رائين (تهران ۱۳۶۲) و نيز نگاه كنيد به كتاب كاوشي درباره روحانيت. عمادالدين باقي (قم. ۱۳۶۴)
۸ـ نهضت امام خميني. سيد حميد روحاني (زيارتي) (تهران. واحد فرهنگي بنياد شهيد. خرداد ۱۳۶۴). جلد دوم. خلاصه اي از صفحات ۱۰۴ - ۱۰۲
۹ـ همان خلاصه صفحات ۱۱۳ - ۱۰۸
۱۰ـ ولايت فقيه. امام خميني (تهران. انتشارات اميركبير با همكاري نمايشگاه كتاب قم. ۱۳۵۶) ص ۹ - ۶
۱۱ـ روزنامه ايران، پنج شنبه ۴/۲/۱۳۸۲