دكتر كانمان و تورسكي ثابت كردند كه افراد در برخي از موارد كاملاً غيرمنطقي رفتار مي كنند و انطباق تصميم گيري ها و قضاوت هايشان با مدل هاي عقلاني تقريباً غيرممكن است
اريكا گوده
ترجمه: حميد طالبي
همه آنها را به اين نام مي شناسند: «كانمانوتورسكي». گويي كه دانيل كانمان (D.Kahneman) و آموس تورسكي (A.Tversky)، روانشناسان اسرائيلي، يك روحند در دو تن و كارشان كه ديدگاه هاي ريشه دار درباره نحوه قضاوت ها و تصميم گيري هاي افراد را به چالش مي طلبد، محصول يك انديشه واحد است.
سال گذشته، دكتر كانمان، استاد دانشگاه پرينستون، به اتفاق ورنون اسميت (V.L.Smith) از دانشگاه جورج ميسون، برنده جايزه نوبل اقتصاد شد. اما خود وي، علي رغم آنكه كميته نوبل جايزه را به كسي كه در قيد حيات نيست اهدا نمي كند، معتقد است كه اين جايزه همان قدر كه مال اوست به دكتر تورسكي كه در ۱۹۹۶ در پنجاه و نه سالگي در اثر ابتلا به سرطان جان باخت، نيز تعلق دارد.
دكتر كانمان شصت و هشت ساله مي گويد: به نظر من اين جايزه، يك جايزه مشترك است. ما بيش از يك دهه با هم همزاد بوديم. همكاري آنها در ۱۹۶۹ در اورشليم آغاز شد. از آن زمان آن دو يار جداناشدني با هم در حياط دانشگاه هبرو قدم مي زدند، يا در كافه مي نشستند يا در دفتر كار مشتركشان در انستيتوي «وان لير» اورشليم قهوه مي نوشيدند و مدام حرف مي زدند و باز هم حرف مي زدند. بعدها وقتي كه دكتر تورسكي در دانشگاه استانفورد و دكتر كانمان در دانشگاه بريتيش كلمبيا مشغول تدريس شدند، هر روز چند بار با هم تلفني صحبت مي كردند. بر سر هر كلمه اي از مقالاتشان، كه امروزه هر دانشجوي فوق ليسانس روانشناسي يا اقتصاد آنها را به عنوان متون كلاسيك مطالعه مي كند، آن قدر بحث مي كردند تا سرانجام به يك توافق كامل برسند و براي تعيين اينكه چه كسي نويسنده اول مقاله ها باشد، سكه مي انداختند.
دكتر تورسكي لاغراندام و قوي، با آن جذابيت جادويي چند سالي از دكتر كانمان بسيار دلنشين و مهربان، شهودگراتر و به لحاظ عقلاني پرشور، جوان تر بود.
آن دو با هم درك تازه اي از نحوه قضاوت ها و تصميم گيري هاي افراد در شرايط مخاطره آميز و ترديدبرانگيز را پديد آوردند. اقتصاددانان تا مدت ها گمان مي كردند كه تصميم گيري ها و اعتقادات افراد از قوانين و اصول منطقي پيروي مي كند و نظريه هايشان را بر شالوده جهان ايده آلي استوار ساخته بودند كه افراد در آن همچون عوامل عقلاني عمل مي كنند و از هر فرصتي براي دستيابي به لذت و منفعت بيشتر استفاده مي كنند.
اما دكتر كانمان و تورسكي ثابت كردند كه افراد در برخي از موارد كاملاً غيرمنطقي رفتار مي كنند و انطباق تصميم گيري ها و قضاوت هايشان با مدل هاي عقلاني تقريباً غيرممكن است. روانشناسان نشان دادند كه اين شيوه هاي جديد عقلانيت، الگوهاي طبقه بندي شده اي را در پي خواهد داشت. براي مثال ارائه يك گزينه مشابه به شيوه هاي مختلف، تصميم گيري هاي متفاوتي را به دنبال دارد، كه نظريه هاي قديمي اقتصاد از تبيين آن ناتوانند.
در آزمايشي كه به دفعات بسيار تكرار شد، روانشناسان از گروهي از افراد سوالاتي درباره تصور شيوع نوعي بيماري غيرعادي كه انتظار مي رود ۶۰۰ نفر را به كشتن دهد، پرسيدند و آنها را به انتخاب يكي از دو برنامه بهداشت عمومي طراحي شده براي مقابله با بيماري مجاز ساختند.
برنامه A، يك شانس ۱۰۰ درصدي براي نجات زندگي ۲۰۰ نفر را با خود داشت. اما برنامه B به گونه اي تنظيم شده بود كه يك سوم احتمال آن مي رفت كه زندگي هر ۶۰۰ نفر نجات پيدا كند و دو سوم احتمال داشت كه هر ۶۰۰ نفر بميرند. وقتي گزينه ها به اين ترتيب به افراد عرضه شد اكثريت آنها با اطمينان انتخاب گزينه A را ترجيح دادند.
اما وقتي پيامدهاي اين برنامه ها برحسب نابودي زندگي افراد تدوين شد، شركت كنندگان رفتارهاي متفاوتي را از خود بروز دادند.
اين بار گزينه ها را اين طور به اطلاع افراد رساندند كه اگر برنامه A برگزيده شود، ۴۰۰ نفر قطعاً خواهند مرد در حالي كه اگر برنامه B پياده شود يك سوم احتمال آن مي رود كه هيچ كس نميرد و دو سوم احتمال دارد كه هر ۶۰۰ نفر بميرند. بدين ترتيب بيشتر شركت كنندگان گزينه اي را كه قطعيت كمتري داشت، انتخاب كردند.
دكتر كانمان و دكتر تورسكي با بيش از دو دهه كار مشترك و طي همكاري هايشان با سايرين، به تبيين بسياري از موقعيت هايي كه در آن كوته بيني روانشناختي رفتار افراد را تحت تاثير خود قرار مي دهد، پرداختند و نظريه هايي رسمي در توضيح آنها عرضه داشتند. آنها مانند خيلي چيزهاي ديگر ثابت كردند كه هميشه زيان ها بيش از منفعت ها به چشم مي آيند، تاثيرات ابتدايي، قضاوت هاي بعدي را شكل مي دهند و مثال هاي روشن و واضح در مقايسه با اطلاعات انتزاعي تر اما دقيق تر سهم بيشتري در تصميم گيري ها دارند.
هر كس كه كار آنها را مي خواند، در اثر مثال هايي ساده با وضوح و قدرتي مقاومت ناپذير به همان نتايجي مي رسد كه آنها مطرح مي كنند. حتي اقصاددانان كه عادت ندارند از روانشناسي درس بگيرند، پس از آنكه توجه شان به دو مقاله از كانمان و تورسكي جلب شد به تدريج اهميت بيشتري براي يافته هاي روانشناسي و كاربردشان در اقتصاد قائل مي شوند. يكي از اين مقاله ها در سال ۱۹۶۴ در هفته نامه «ساينس» و ديگري در سال ۱۹۶۹ در ژورنال اقتصادي «اكونومتريكا» چاپ شد.
دكتر كانمان به تازگي در گفت وگويي از آنچه در برخورد روانشناسي و اقتصاد رخ مي دهد سخن گفته است.
•••
• آيا از پيش قصد داشتيد طرز فكر اقتصاددانان را به چالش بكشيد؟
ما قطعاً نمي خواستيم روي اقتصاد تاثيري بگذاريم. در نخستين سال ها اقتصاددانان و نيز فلاسفه، به خطاهاي ناچيزي كه ما به عنوان روانشناس بررسي مي كرديم هيچ علاقه اي نداشتند. به خوبي در خاطرم مانده است كه حوالي سال ۱۹۶۱ در اورشليم به يك ميهماني دعوت شدم كه فيلسوف آمريكايي مشهوري نيز در آن حضور داشت. كسي ما را به هم معرفي كرد و به او گفت كه من درباره پژوهش مان داستان جالبي دارم كه برايش تعريف كنم. او تقريباً ۳۰ ثانيه به من گوش كرد و سپس ناگهان با گفتن اين جمله حرف هايم را قطع كرد: «درواقع من هيچ علاقه اي به روانشناسي حماقت ندارم. » كار ما تا پيش از مقاله اي كه در سال ۱۹۶۴ منتشر كرديم و سرانجام هم روي اقتصاد و هم روي شناخت شناسي تاثير گذاشت، به كلي ناديده گرفته شد. البته ما اصلاً فكرش را هم نمي كرديم زيرا به هر حال اقتصاددانان مخاطب مورد نظر ما نبودند؛ ما با روانشناسان طرف بوديم.
هنگامي كه ديگران هم به كار ما توجه نشان دادند، حس شگفتي خوشايندي در ما پديد آمد.
• چرا مدل عقلاني رفتار انسان تا اين اندازه در نظريه اقتصاد ريشه دار است؟
براي اين كه چرا اين رويكرد در اقتصاد تكوين يافته است دليل خوبي وجود دارد و آن اين است كه در بسياري از موقعيت ها، اين فرض كه مردم از فرصت هايي كه در اختيارشان قرار مي گيرند استفاده خواهند كرد بسيار محتمل است و تحليل نحوه رفتار بازار را ساده مي كند.
فرض كنيد دو مغازه كنار هم سيب را با قيمت هاي متفاوتي مي فروشند، آن گاه به اين نتيجه مي رسيد آنكه سيب ها را گران تر مي فروشد ديگر مشتري نخواهد داشت. در اين سطح با عقلانيت روبه رو هستيد و اين به شما قدرت پيش بيني قابل توجهي مي دهد. سپس هنگامي كه مي خواهيد يك نظريه رسمي بسازيد اين فرض را تعميم مي دهيد و در نهايت به آنجا مي رسيد كه مردم كاملاً معقول هستند.
• شايد نظريه پيش نگري (Prospect Theory) بيش از همه موجب معروفيت شما و آموس تورسكي شده باشد. مي توانيد توضيح دهيد كه اين نظريه بر چه اساسي مبتني است؟
هنگامي كه من اين نظريه را تدريس مي كنم به سال ۱۶۳۸ باز مي گردم. در سال ۱۶۳۸ دانيل برنولي (D.Bernoulli) مقاله اي مهم نوشت و در آن نظريه مطلوبيت را مطرح ساخت. مطلوبيت در واقع بيش از هر چيز ديگر به معناي لذت است. پرسشي كه برنولي براي خويش مطرح ساخت اين بود كه «چگونه مردم تصميمات خطرناك اتخاذ مي كنند؟» و براي پاسخ دادن به آن مثال واقعاً خوبي را مورد تحليل قرار داد: بازرگاني با خود مي انديشد كه آيا در زماني از سال كه ۵ درصد احتمال از دست رفتن كشتي وجود دارد، يك كشتي از آمستردام به سن پترزبورگ بفرستد يا نه. برنولي پيامدهاي ممكن را در قالب مطلوبيتشان ارزيابي كرد. او معتقد بود كه بازرگان در چارچوب وضعيت مالي اش حساب و كتاب مي كند: چقدر به دست خواهد آورد اگر كشتي به مقصد برسد، اگر به مقصد نرسد، اگر كشتي را بيمه كند، اگر بيمه نكند.
اكنون معلوم شده كه برنولي مرتكب يك اشتباه شده است؛ اشتباهي كه از بعضي جهات ارتكاب آن شگفت انگيز است. از نظر برنولي وضعيت مالي يعني كل مقداري كه شخص به دست آورده است و اولويت شخص چه با داشتن يك ميليون دلار سرمايه اوليه آغاز كرده باشد چه با نيم ميليون دلار يا دو ميليون دلار يكسان است. اما نكته آنجا است كه هيچ بازرگاني به اين شكل فكر نمي كند، در چارچوب وضعيت مالي، او نيز مانند هر كس ديگري به سود و زيان خود مي انديشد. در واقع اين نكته اي بسيار جزيي است اما معلوم شد نكته اي است كه تفاوت اساسي ايجاد مي كند. زيرا اگر نحوه فكر كردن مردم اين گونه نباشد و اگر مردم عملاً در چارچوب سود و زيان خويش و نه در چارچوب وضعيت مالي فكر كنند، آن گاه ديگر هيچ كدام از تحليل هاي رياضي كه در آنها مردم چنين پنداشته شده اند درست نخواهند بود. اثبات اين مسئله براي ما مدت زيادي طول كشيد.
• نظريه پيش نگري چه نوع مسائلي را تبيين مي كند؟
فكر مي كنم مهم ترين پديده اي كه مشاهده كرديم چيزي است كه «نفرت از زيان» ناميده مي شود. ميان سود و زيان نوعي عدم تقارن وجود دارد كه واقعاً بسيار مهيج و مشاهده آن بسيار ساده است. در كلاس هايم مي گويم: «سكه اي را پرتاب خواهم كرد، اگر خط آمد شما ۱۰ دلار باخته ايد. در صورت برد چقدر مي خواهيد تا اين شرط بندي از نظر شما قابل قبول باشد؟» براي آنكه اين شرط بندي براي افراد قابل قبول باشد بيش از ۲۰ دلار مي خواهند.
و اكنون همين آزمايش را با مدير عاملان و افراد بسيار ثروتمند انجام داده و از آنها پرسيده ام كه اگر سكه اي پرتاب كنم و در صورت خط آمدن آنها ۱۰ هزار دلار بازنده شوند و آنها براي اينكه شرط بندي را بپذيرند در صورت برد ۲۰ هزار دلار خواسته اند. بنابراين تابع سود و زيان به نوعي پيچ خورده است. در واقع مردم ميان سود كردن و زيان ديدن با دقت تمام تمايز قائل هستند و اصلاً دوست ندارند زيان كنند.
• نظريه پيش نگري روي اقتصاددانان چه تاثيري داشته است؟
تصحيح خطاي برنولي موثر بود، زيرا ريچارد تالر (R.Thaler) با استفاده از آن اقتصاد رفتار را بنيان گذاشت. ما براي اقتصاد رفتار حفاظي فراهم كرديم، زيرا مدل عقلاني را به طور جدي به چالش كشيديم و آن را طوري مطرح كرديم كه خواننده متن قانع مي شد. اما اين طور نيست كه اقتصاد زيرورو شده باشد، نشده است و به دلايل ساختاري بسيار محكم در آينده نيز نخواهد شد. مدل عقلاني بر اقتصاد تسلط دارد و به همين شكل نيز باقي خواهد ماند. اقتصاد رفتار با آن ور مي رود، فرضياتش را اصلاح و آنها را از نظر روانشناختي معقول مي كند. اما در نهايت نتيجه كاملاً متفاوت از نگاه نظريه كلاسيك اقتصاد نيست.
• يكي از مسائلي كه اكنون مشغول بررسي آن هستيد رفاه است. آيا اين به نحوي با اقتصاد ارتباط پيدا مي كند؟
مي خواهم نوعي روش اندازه گيري رفاه ابداع كنم كه براي اقتصاد اهميت دارد و مي تواند جانشين سنجش استاندارد كيفيت زندگي شود. سعي مي كنيم رفاه را نه با پرسش از مردم بلكه عملاً با سنجش كيفيت زندگي روزمره آنها اندازه بگيريم. براي مثال ما مشغول بررسي يك روز از زندگي هزار زن كارگر در تگزاس هستيم. ما آنها را واداشته ايم تا يك روز بعد ماجراهاي متوالي روز قبل را آن طور كه به ياد مي آورند بازسازي كنند و تكنيكي داريم كه از اين ميان عواطف و احساسات را كشف مي كنيم. ما مي دانيم كه آنها با چه كسي بوده اند و چه كار مي كردند. آنها به ما مي گويند كه از جنبه هاي مختلف زندگي شان چه قدر رضايت دارند. ما درباره اين خانم ها خيلي چيزها مي دانيم.
• چه چيزهايي كشف كرديد؟
يك كشف تكان دهنده را برايتان بازگو مي كنم. زنان مطلقه در مقايسه با زنان متاهل از زندگي شان رضايت كمتري دارند كه چيز عجيبي نيست. اما هنگامي كه به ميانگين خلق آنها در طول روز نگاه مي كنيد، مي بينيد كه عملاً شادتر و سرحال تر هستند. مسئله ديگر تاثير قابل توجه دوستان است. در واقع مردم با دوستانشان خوش ترند تا با خانواده، همسر يا فرزندشان.
• چرا زنان مطلقه شادترند؟
تاكنون علت آن را درنيافته ايم، اما اين چيزي است كه داده ها نشان مي دهند.
New York Times, Nov.2002