|
|
|
|
|
گفت وگو با منوچهر معتبر
تنها در آينه
بيننده بايد متوجه نظرات من بشود ولي نبايد در كارم شعار بدهم چون شعار دادن كار من نيست فلسفه هم خيلي از هنر جلوتر است به نظر من نبايد اين دو را با هم مخلوط كرد
|
|
محمدرضا شاهرخي نژاد
اگر قرار باشد از ميان نقاشان بنام ايران كساني انتخاب شوند، بي شك «منوچهر معتبر» يكي از معتبرترين آن هاست. زمان مصاحبه به دقت به سوالات گوش مي كرد و از اين كه بگويد «نمي دانم» ابايي نداشت. در خلال مصاحبه سكوت اختيار مي كرد و به فكر فرو مي رفت. اميدوارم دوباره زماني بشود كه بتوانم با او صحبت كنم. صحبت كردن با انساني كه تنهايي اش را با آينه تقسيم مي كند، كمي عجيب است.
•••
• تا چه زماني قالب و ساختار رويي آثار شما به همين منوال خواهد بود؟
تا زماني كه قالب جديدي شكل بگيرد و شكل گرفتن اين قالب جديد در اختيار من نيست، خودش به وجود مي آيد...
• اما مسئله اي كه به وجود مي آيد تكرار است. يعني كسي كه كارهاي شما را دنبال مي كند مي داند كه اين بار هم بايد منتظر همان ساختار كاري باشد. باز هم صندلي با همان فضاهاي رنگي. آيا اين ويژگي محسوب مي شود؟
من نمي دانم كه ويژگي هست يا نه. ولي من اين كارها را براي خودم انجام مي دهم نه مخاطب. اگر هم مخاطبي پيدا كردم كه چه بهتر. ولي تحول در كار دست من نيست. خودش بايد شكل بگيرد.
• براي خودتان تكراري نيست؟
من به دنبال چيز تازه اي مي گردم. حركت اين پروسه به قدري كند است كه براي كسي كه حرفه اي نيست، قابل درك نيست. پرتره هايي كه الان كار مي كنم با گذشته خيلي متفاوت هستند.
• نمي خواهم از واژه اي استفاده كنم كه بعداً خودم نتوانم آن را تعريف كنم! ولي حركت به سمت كمال در كارها مشخص است، در اين بحثي نيست. ولي تكرار ساختار باعث سردرگمي بيننده مي شود.
من فكر مي كنم زمان پختن سمنو حدود ۲۴ ساعت است و دائماً آن را هم مي زنند تا قهوه اي شود. بنابراين مدت زمان معيني دارد. نمي شود كه رنگ قهوه اي درون اش بريزند. بايد خودش رنگ عوض كند. اين كار هم همين طور است. شما به كارهاي «موراندي» يا «هنري مور» نگاه كنيد. هنري مور تا آخر عمرش روي چند تا فيگور بيشتر كار نكرد؛پس يعني تكرار. اين تكرار آن قدر بايد تكرار شود تا كشفي صورت بگيرد و نهايتاً انسان به آن جوهر برسد.
• به نظر شما اين «جوهر» چيست؟
من نمي دانم و فكر هم نمي كنم كه هيچ هنرمندي بداند. ولي در هنگام كار و كاوش كردن اگر نشاني از آن ببينم، متوجه مي شوم.
• مابين صحبتتان گفتيد كه به مخاطب فكر نمي كنيد، اگر مخاطبي پيدا كنيد خوشحال مي شويد. . .
شكي نيست. من زمان كار كردن به هيچ چيز فكر نمي كنم، فقط به كشفم فكر مي كنم.
• پس براي چي نمايشگاه مي گذاريد؟
براي اين كه آن ها را از جلوي پايم بردارم. مضاف بر اين كه خوشحال مي شوم از نظرات ديگران مطلع شوم. مثل الان كه دارم با شما صحبت مي كنم، متوجه مي شوم كه تا چه اندازه درست كار كرده ام و چقدر راه را اشتباه رفته ام. خودم را محك مي زنم. اما در هر صورت اين كار جزء ضروريات زندگي ام است، درست مانند غذاخوردن.
• نشان دادن عكس العمل در مقابل اجتماع. . .
اين عكس العمل من نقاش است. كندوكاوي است كه من انجام مي دهم و براساس كارها، تجربه ها، ديده ها و مطالعاتم نشات مي گيرد. من با متر خودم، اطرافم را مي سنجم. . .
• بنابراين نسبي است.
من سعي كردم در كارهايم يك تركيب استثنايي به وجود آورم.
• براي من تناقضي وجود دارد. شما مي گوييد براي مخاطب كار نمي كنيد ولي هنرمندي هستيد كه دستمايه اصلي كارهايتان اجتماع است. آيا هنر اجتماعي به مخاطب وابسته هست يا نه؟
شكي نيست. من كار مي كنم براي چه كسي؟ دلم مي خواهد كه مردم حرف مرا بفهمند.
• بنابراين شما با نخبگان هنر طرف نيستيد.
نبايد باشم ولي مي بينم متاسفانه فقط آن ها مي فهمند. ما هر چه عميق تر بشويم، تنهاتر مي شويم. من كمتر كسي را ديدم كه مثل شما بخواهد چيزي بفهمد. من فكر مي كنم شما خودتان مي خواهيد چيزي بفهميد تا چيزي بنويسيد. من هم به حرف هاي شما فكر مي كنم تا چيزي بفهمم. ولي زمان كار كردن به اين مسايل فكر نمي كنم.
• آقاي معتبر شما در مصاحبه اي گفته بوديد كه هنر بايد مستقل باشد. مستقل از فلسفه، سياست و اجتماع اش. من اين «جدا بودن» را متوجه نشدم. چون كار خودتان از اين قضيه جدا نيست.
بيننده بايد متوجه نظرات من بشود ولي نبايد در كارم شعار بدهم، چون شعار دادن كار من نيست. فلسفه هم خيلي از هنر جلوتر است. به نظر من نبايد اين دو را با هم مخلوط كرد. اگر اين كار صورت گيرد نهايتاً كانسپچوال آرت شكل مي گيرد. كارهاي رامبراند هم سياسي است هم اجتماعي و هم آرتيستيك.
• جنبه هاي روان شناختي اش را كه نمي شود انكار كرد.
درست است. در آن شكي نيست.
• به نظر شما اثر هنري مهم است يا هنرمند؟
من بايد پشت اثرم باشم. زماني كه كار من را نگاه مي كنيد بايد وجود من را احساس كنيد.
• شما مي گوييد اول هنرمند، بعد اثر هنري و در آخر مخاطب؟
من مي گويم اول اجتماع، بعد يك شيوه بيان متناسب با آن به اضافه خودم.
• پس نهايتاً اين تفكر است كه بر اثر هنري فائق مي آيد؟
ببينيد، اثر است كه از شما دعوت مي كند كه آن را ببينيد. بعد يك چيزي مخاطب را قلقلك مي دهد كه مثلاً اين آدم در شرايط بدي اين اثر را به وجود آورده يا اين آدم به شرايط موجود در جامعه اش اعتراض دارد. معتقد است كه فضاي ما خاكستري است.
• تا اينجا بيشتر در مورد تفكر در كارهاي شما صحبت كرديم. كمي هم در مورد تكنيك حرف بزنيم. نمي خواهم وارد تعريف هاي كليشه اي بشوم ولي مي خواهم بدانم شما تفاوتي مابين طراحي و نقاشي مي دانيد. طراحي و نقاشي حال حاضر نه در قرن ۱۵ ميلادي و بعد اين كه چرا فضاي كارهاي شما هميشه تخت است؟
من خيلي به اين مسايل فكر نكرده ام. زغال و كنته را براي اين دوست دارم كه فكر مي كنم به فيزيك من نزديك تر هستند. سعي مي كنم جنس موادي كه به كار مي برم با همديگر هماهنگ باشد.
• به كار بردن رنگ ها براي شما تعريفي دارد؟ مثلاً شما رنگ سبز را براي پس زمينه كار انتخاب كرديد در حالي كه در پيش زمينه كار، انسان هايي منزجر در حال حركت هستند با اين كه به ظاهر ساكن مي رسند. آيا اين تناقض عمدي بوده است؟
در آن لحظه ضرورت اش برايم پيش آمد و فكر كردم اگر اين رنگ را به كار ببرم، كارم تمام مي شود.
• اين مسئله چقدر با مباني تئوريك رنگ همخواني دارد؟
حالا كه فكر مي كنم، زياد از رنگ سبز خوشم نمي آيد، از رنگ آبي هم استفاده نمي كنم چون فكر مي كنم كارم بازاري مي شود و نزديك طبيعت مي شود. خودم از خاكستري ها و قهوه اي لذت مي برم.
• يعني شما به يك مباني رنگي مجرد رسيده ايد؟
فكر مي كنم اين گونه است. يعني غيبت بعضي از رنگ ها را احساس مي كنم.
• آيا شما به اين دليل به پرتره خودتان اهميت مي دهيد كه نشاني از هنرمند است و دليلي براي وجود اثبات هنرمند؟
نمي دانم. شايد تنهايي است. گاهي اوقات كه جلوي آينه مي نشينم فكر مي كنم كه بايد اين لحظه را ثبت كنم. من هميشه در چهره خودم دنبال چيزي مي گردم. ثبت احساسات در آن لحظه برايم اهميت دارد. حالا نمي دانم چقدر موفق بوده ام.
• اگر من به شما بگويم كه به احساسات معتقد نيستم، چون شما نمي توانيد احساستان را براي من تعريف كنيد، چه خواهيد گفت؟
من نمي دانم. داشتم به حرف هاي شما درباره پرتره فكر مي كردم. رامبراند هم تعداد بي شماري پرتره خودش را كار كرده است. به نظر من به دنبال چيزي است فراي دانسته ها و معلوماتش. شايد همان «آني» باشد كه در آن حضور داشته است.
شايد تنهايي باشد من از هر چه كه بر مي گردم باز هم به خودم مي رسم. زماني كه كار بر روي ديوار گالري اثر بود، نگاهشان مي كردم و از خودم مي پرسيدم كه چه حالتي داشتم كه اين كارها را كشيده ام. من در شرايط معمولي به كارها نگاه مي كردم و ديگر آن حالت را نداشتم.
• من فكر مي كنم شما به نوعي دغدغه «من دروني» و «من بيروني» داريد.
شايد، نمي دانم.
• اين بحث احساسات در نقاشي باعث لطماتي خواهد بود...
احساسات با احساساتي گري متفاوت است. پشت احساسات تعمق هم وجود دارد.
• يعني نهايتاً اين تعقل است كه از احساسات نتيجه اي منطقي مي گيرد.
دقيقاً همين طور است.
• اين احساسات گرا بودن لطمه به نقاشي معاصر ايران نزده است؟
همه نقاشان جوان الان اين گونه كار مي كنند. معلم مي گويد هر چه دوست داري و احساس مي كني انجام بده و اين مزخرف ترين جمله اي است كه من مي شنوم.
• شما خودتان گفتيد كه يك «آن» احساسي به من دست مي دهد. شما چطور كارتان هم برپايه احساسات است و هم نيست؟
من فكر مي كنم احساسات با عاطفه فرق مي كند. من هنگام كار هم عاطفه خودم و هم عاطفه طرف مقابلم را كه شايد مخاطب باشد، در نظر مي گيرم. مثلاً كار رامبراند احساساتي نيست ولي احساس درون اش نهفته است.
• حالا كه بحث به اينجا كشيد، شما چه تحليلي از نقاشي معاصر ايران داريد؟
ما ۴ دهه تجربه نقاشي داريم يعني هنر فلسفي امروز دنيا. در حالي كه ما ۵۰۰ سال از اروپا عقب هستيم. اين در حالي است كه نقاش امروز ما بدون شناخت رامبراند، ولاسكوئز و. . . مي خواهد نقاشي كند و مي گويد كه زمان اين افراد گذشته است. اين هم از آن حرف هاي مزخرفي است كه يك جامعه هنري، مثل جامعه هنري ما، مي زند. در حالي كه شايد زمان اش براي آن ها گذشته باشد نه براي ما. ما حتي قادر نيستيم يك سانتيمتر مربع كار رامبراند را كپي كنيم. كانسپچوال آرت متعلق به آن ها است نه ما. ما فقط ادا در مي آوريم. من به اين جمله خيلي اهميت مي دهم «توچي مي گي؟ » تعدادي از نقاشان مي خواستند خارج از كشور نمايشگاه برگزار كنند. مسئول گالري بعد از ديدن كارهايشان گفت كه اين ها كارهاي ما است! كارهاي خودتان را بياوريد. آنها خيلي خوب مي فهمند.
• آيا نقاشي ما سنت را پشت سر گذاشته است؟
نه نقاشي ما مدرن نيست. مدرن مان كرده اند! زماني كه جليل ضياءپور برگشت، ناگهان كوبيسم شروع شد. يك دانشجوي نقاشي از كارهاي آخر پيكاسو كپي مي كند. واقعاً جالب است. ما مدرن نيستيم.
اگر ما مدرن نيستيم پس اين كارهايي كه روي ديوار نگارخانه ها نصب مي شود، چيست؟
اين ها كارهاي مد روز است.
• شما در دوره اي فعاليت كرديد كه جنبشي مانند سقاخانه شروع شد و ادامه يافت. گرچه در حال حاضر خيلي ها، منجمله پيشروان آن جنبش هم، حرف هاي گذشته را تكرار و تكرار مي كنند. آيا اين جنبش اگر به معضل و آفت تكرار دچار نمي شد ـ مي توانست روند ديگري را بنيان گذارد؟
من به آن هم اعتقادي ندارم. چون يك نگاه توريستي درون اش نهفته است. نگاهي كه اروپايي ها به فرهنگ ما مي كنند، در نهايت به يك كار دكوراتيو منجر شد كه درون اش چيزي نيست.
• فاصله ميان اين ۴ دهه نقاشي و ۵۰۰ سال عقب ماندگي پر مي شود؟
اگر از طراحي آكادميك شروع شود و به حال حاضر برسيم، شايد مانند پلي باشد كه اين دو را به هم متصل مي كند. گذشتن از اين پل مهم است. وقتي كه از آن عبور كنيم ديگر احتياج به بازگشت نداريم، مانند شعر كه وام دار گذشته هستيم. من فكر مي كنم الان راه براي بعدي ها هموار شده است به شرط آنكه تاريخ هنر، تاريخ نقاشي غرب و تاريخ نقاشي خودمان را بشناسيم.
|
|
|
جازِ فراموش شده
از زمان جنگ هاي فرهنگي سال هاي ۹۰ ميلادي مرزهاي بين جاز سنتي و جاز مترقي در حال فرو ريختن است
|
|
كريس فلويد، نوازنده شاخص سبك جاز
مرداني كه كمرهاي ۶۵ سانتي متري شان رابه نمايش گذاشته بودند و زناني كه لباس هايي پوشيده بودند كه به نظر مي رسيد حتي روحشان را هم فشار مي دهد، منهتن پي جي كلاركز را شلوغ كرده بودند. مهماني به مناسبت هفتادمين سال تولد اسكوئيرز برپا شده بود. پيشخدمت ها بين مدعوين صدف خام و نوشيدني پخش مي كردند. در يك گوشه اتاق يك گروه سه نفره موزيك جاز به نام «بدپلاس» شامل پيانو، باس و درامز كه در نيويورك مستقر هستند، روي سازهايشان خم شده اند. با اينكه مهماني ها جاهاي خيلي خوبي براي ساز زدن نيستند و اين ازدحام هم براي برنامه جاز نيست، اما با اين حال گروه در يك گوشه اتاق ميخكوب شده است.
موسيقي جاز، يكي از معدود انواع هنر است كه مهد آن آمريكاست. اما از طرف شنوندگان آمريكايي مورد بي توجهي قرار مي گيرد. به جز وينتون مارساليس معروف و چند ستاره قديمي مانند ساني رولينز، در حال حاضر عملاً هيچ آهنگساز ديگري به رسميت شناخته نمي شود. موسيقي جاز هنوز در ذهن عامه مردم با شيپور ستارگان روزگار گذشته و نمادهايي از قبيل لويي آرمسترانگ، چارلي پاركر و مايلز ديويس تعريف مي شود. اما نسل جديدي از پيانيست ها ـ آيورسون، ماتيو شيپ، برادر مهلدو و جيسون موران ـ ممكن است همه چيز را دگرگون سازند. آنها به كمك يكديگر، با ماجراجويي و طوري كه به سادگي قابل فهم باشد، شروع به كار در محدوده جاز كرده اند و در اين بين از زبان پاپ، راك و هيپ ـ هاپ كمك مي گيرند تا دوباره جاز را پرشور و هيجان سازند.
حالا ديگر وقت آن رسيده است كه در نواختن پيانو انقلابي صورت پذيرد. پس از يك فوران نوآوري در سال هاي ،۱۹۶۰ هنگامي كه نوازندگان متفاوتي از بيل ايوانز ساده و بي پيرايه گرفته تا سيسيل تايلور تند و آتشين موسيقي را به پيش مي بردند، جاز پيانيست ها ـ به استثناي كيت جارت سرشناس ـ همه دنباله رو گذشتگان بودند. از زمان جنگ هاي فرهنگي سال هاي ۹۰ ميلادي مرزهاي بين جاز سنتي و جاز مترقي در حال فرو ريختن است. هنگامي كه مارساليس و منتقدين هم فكرش مانند استانلي كروچ از آوانگارد خارج شدند، در اين زمان پيانيست ها ـ كه در شبكه اي از هارموني، ملودي و ريتم گير افتاده بودند، در فضايي خالي رها شدند. موران، دو پيانيست يعني ويلي اسميت بلندپرواز و اندروهيل نوگرا را برمي انگيزد. از طرفي مهلدو هم، ايوانز را در جريان آخرين تأثيرات راك قرار مي دهد. در نتيجه موسيقي جاز كه عليرغم آمار هميشه با روح موسيقي به عنوان يك هنر روبه رشد مطابقت داشته، به سنت و جريانات محبوب فرهنگي نزديك شد.
شيپ مي گويد: «كشمكش بين موسيقي مدرن و جريان غالب كاهش يافته است. » او يك نمونه بارز است: او در سال هاي ۹۰ ميلادي خود را يك ضد وينتون مي دانست. آخرين آلبوم بي نظيرش به نام «آرامش» (كه هنوز هم آخرين آلبوم اوست) يكي از پيشروترين آلبوم هاست. درست است كه پر از سينتي سايزر و sample است، اما اثري بلوز با ريتم تند است كه شيپ كوارتتش را از آهنگ پوئن تيلستي عنوان آلبوم گرفته تا آهنگ هاي تأثيرگذار «روح دادن به احساسات» و «همبستگي» رهبري مي كند.
اولين تجربه گروه بدپلاس «اينها چشم اندازها هستند» با وجود زمان نامناسب و بداهه نوازي نفس گير گروه، از نوآورترين آلبوم هاي سال است. گروه آثار نيروانا، بلوندي و آفكس تويين را با همان روحيه جست وجوگر كه جان كولترين در اجراي «چيزهاي محبوب من» داشت، به صورت بديعي اجرا كردند. اجراي تأثيرگذار «قلب شيشه» كه آهنگ پاپ رقصي موفق و اصيلي از بلوندي است، پيشروترين قطعه آلبوم از كار درآمده است.
اين نسل هم مانند آرمسترانگ و پاركر، عاشق موسيقي مردم پسند روز هستند. «سبت»۱ مهلدو، از آلبوم خارق العاده و جديد او، «لارگو»۲ دوئت متفاوت پيانو ـ درامي است كه اُزي اُسبورن را تأييد مي كند. موران، كه گاهي اوقات آهنگ هاي ژاپني قديمي را تكرار مي كند، مي گويد كه يكي از پروژه هاي رويايي اش همكاري با بي يورك است. شيپ هم آلبوم جديد ديگري آماده كرده است: «ماتيو شيپ عليه كنسرسيوم ضدپاپ» كه در آن با يك گروه هيپ ـ هاپ همكاري كرده است. صنعت موسيقي يقين دارد كه چنين رويكردي عملي خواهد بود. مارساليس تنها آهنگساز جاز بود كه قراردادهاي مهم مي بست. اكنون راه او از كلمبيا جدا شده است ـ و به زحمت گروه بدپلاس را به وجود آورده است. به نظر مي رسد كه موسيقي جاز با احياي تقابل سنتي، با فرهنگ وسيعش به روي نوارها باز مي گردد. بهتر است كه هم هواخواه هاي جدي آن و هم بردگان مد به آن گوش بدهند.
پي نوشت:
۱ ـ سبت Sabbath روز تعطيل و عبادت، شنبه نزد يهوديان و يكشنبه نزد مسيحيان
۲ ـ لارگو: Largo موسيقي آهسته
نيوزويك ۲۴ مارس ۲۰۰۳
|
|
|
نگاه منتقد
موزه اي در حاشيه رودخانه
ترجمه: نوشين ديانتي
حاشيه جنوبي رود تايمز محل آبرومند و پررونق فرهنگي و مركز ملي منصفانه اي براي به نمايش گذاشتن فيلم، تئاتر و نقاشي است. براي مبارزه، نقطه غريبي به نظر مي رسد. اما اين هفته زمان شليك توپ اعلام جنگ است، زيرا ميليونر حرفه تبليغات و كلكسيونر آثار هنري چارلز ساتچي نمايشگاه جديد و دور از انتظار خود را افتتاح مي كند: يك مسير پياده روي كنار رودخانه كه از آرشيوش، تيت مدرن، آغاز مي شود، جايي كه در سال ۲۰۰۰ با استقبال عظيم مردم افتتاح شد.
ساتچي يكي از معروف ترين شخصيت هاي هنر جهان است كه ثروتش را در راه ساختن يك نسل هنر انگلستان صرف كرده است. او از آثاري كه حركات بزرگ و برخوردساز به وجود مي آورند، حمايت مي كند. آثاري مانند غيرممكن بودن فيزيكي مرگ در ذهن يك آدم زنده (يك كوسه ماهي خشك شده كامل) اثر دامين هيرست، «تخت من» اثر نامرتب تريسي امين و حوضچه روغن ماشين به اندازه يك اتاق «۵۰: ۲۰» اثر ريچارد ويلسن. همه اينها در نمايشگاه جديد او در كانتي هال و در طول رودخانه از سمت وست مينستر ديده مي شوند.
نيكلاس سروتا، مدير تيت (كه آنجا را تا اوايل همين ماه اداره مي كرد) و ساتچي، مدتي طولاني به غول هاي جهان هنر مدرن بريتانيا شهرت داشتند. دارايي هاي ساتچي به منزله شكاف هايي در سفره رنگين تيت مدرن از هنر بريتانيا هستند. به عنوان مثال، ساتچي بيشتر آثار هيرست و توليدات پر از خون و خونريزي جيك و دنيوس چاپمن را خريداري كرده است. «سروتا» پس از انتشار اعلاميه كوتاهي كه ورود ساتچي را به كناره جنوبي خوشامد مي گفت و حتي بعد از قبول دعوت به ميهماني افتتاحيه، جايي كه مي توانست با جيد جاگر، ديويد بويي، جيمي چو، چلسي كلينتون و ديگر هنرمندان سرشناس ـ و البته نه خود ساتچي ـ معاشرت كند؛ در مورد نمايشگاه جديد هيچ گونه اظهارنظري نكرد.
شايد او مي خواست به اين ترتيب از منتقدين دوري كند. فيليپ داد، مدير موسسه هنرهاي معاصر اخيراً گفته است كه نمايشگاه ساتچي «وقف گذشته نزديك شده بود» و «رويداد واقعي سال هاي دهه ۹۰» هنرمندان جوان بريتانيا (اصطلاح جديدي كه ساتچي ساخته است) بودند. برايان سيول منتقد هنري لندن، نمايشگاه جديد را به عنوان همه هنر «بسيار پيچيده و گيج كننده» مي يابد اما عقيده دارد تيت مدرن بدون نمايشگاه كناره جديد ساتچي نمي تواند سرپا بماند. «هميشه فكر كردم كه ساتچي كاري را كرده است كه سروتا بايد انجام مي داد » ـ نمايش آثار هنري كه نماينده اواخر قرن بيستم باشند.
ساتچي روزي قصد داشت كه مجموعه اش را واگذار كند، اما اكنون «خودش از آنها دور افتاده است. او درك مي كند كه صاحب نظري اش هيجان انگيزتر» از تيت مدرن است. مدير گالري ساتچي، نيجل هارست مي گويد تيت مدرن قرن گذشته را به نمايش مي گذارد، در حالي كه نمايشگاه جديد روي سال هاي آخر قرن بيستم متمركز شده است. «اين، خيلي نزديك تر به هنر زمان است. »
ساتچي بعضي از آثار را به ملت هديه كرده است كه شامل هدايايي به مجموعه انجمن هنرها و بخش سلامت ملي بيمارستان هاست. او به اعطاي بورسيه هاي تحصيلي به مدارس هنر ادامه خواهد داد و آثار هنرمندان جوان مورد حمايتش را در اتاق بويلر كانتي هال به نمايش خواهد گذاشت؛ اتاقي كه قبلاً انبار بوده است. به نظر مي رسد اگر چه او گاهي آثار ناخواسته را جدا و خارج مي كند، باز هم مجموعه اش را از حركت هايي پر مي كند كه هيچ وقت براي نمايش به جايي فرستاده نمي شوند، مانند رئاليسم نروتيك نو.
كانتي هال در حال حاضر محل دو هتل است، آكواريوم لندن و ديل يونيورس ـ موزه اي كه به سوررئاليست هاي بزرگ اسپانيايي تبار اختصاص دارد ـ اما فضاي ۳۶۰۰ متر مربعي كه در اجاره گالري ساتچي است، از سال ۱۹۸۸ خالي و بلااستفاده مانده است. ساختمان كه در سال ۱۹۰۶ به سبك كلاسيك مبالغه آميزي طراحي شده است، با ستون ها و قاب هاي داخلي چوبي، بسيار پرابهت به نظر مي آيد. هنگامي كه گالري به مكان جديد انتقال يافت، مي بايست گرد و غبار ۱۶ ساله و همچنين لاشه هاي ۵۰ كبوتر مرده در چلچراغ تميز مي شدند. نمايشگاه افتتاحيه، مروري بر آثار هيرست است. بيشتر بازديد كنندگان از در جلويي و از ميان راهرويي از سنگ مرمر سفيد وارد خواهند شد. ورودي پشتي به سرسراي بزرگي وارد مي شود كه آثار هنرمند هايپررئاليست، دوآن هانسون را در خود جاي داده است. (مزاحم آن جهانگرد خسته نشويد كه نزديك چمدانش از ضعف بر روي زمين افتاده است ـ او يكي از آثار هنري است). اتومبيل ميني خال خالي اثر هيرست رو به پايين پله ها خنده سر داده است؛ انگار كه در صحنه اي از «شغل ايتاليايي» است.
پلكان ما را به طرف بريده هاي گاوهاي هيرست راهنمايي مي كند. اثر «پذيرش ذات وجودي هر چيز، مايه تسلي است» بالاي «فرشته لندن» اثر ران موئك قرار گرفته است. راهرويي كه از آن دورنمايي به كوسه ماهي وجود دارد، به اتاق كنفرانس مدوري با سقفي بلند ختم مي شود كه اينك از تمثال هاي ساتچي پر شده است. دفتر كارهايي كه زماني در اختيار بوروكرات ها بوده است ـ هر يك با شومينه مرمرين منحصر به فرد و مخصوص به خود ـ حالا در برگيرنده آثار تك مانند زيرسيگاري (پر) غول پيكر هيرست هستند. اين، تنها اثري نيست كه صحنه را مورد حمله قرار مي دهد: جو مسموم اثر ويلسون، ۵۰: ،۲۰ همه جا پخش شده است. اين اثر حقيقتاً ترسناك است: سطح روغني آن قدر منعكس كننده است كه وقتي رو به «پايين» به سقف و آسمان نگاه مي كنيد، نامريي مي شود.هارست مطمئن است كه صحنه هنر بريتانيا «هنوز پشتوانه دارد. » او مي گويد: «ما هنر معاصر آمريكا و نيز آثار بين المللي را هم جمع آوري مي كنيم. ايده اوليه جمع آوري كارهاي مورد علاقه مخاطبين در سطح انگلستان بود. اينك به دليل مجاورت ما با [محل ستارگان اروپايي] مخاطبين خيلي وسيع تر خواهند بود. ما مي خواهيم مردم بيشتر به ديدن East Enders عادت كنند تا اينكه به نمايشگاه ها بروند. »
اين مجموعه به حتم بسيار جالب است، محل از اين بهتر نمي توانست باشد، هفت روز هفته و حتي آخر هفته ها تا ساعت ۱۰ شب باز است. هيچ تعجبي ندارد كه دوستداران هنر و طرفداران سريال هاي آبكي تلويزيون به آن جا سرازير شوند. حالا تنها يك سوال باقي مانده است: تيت مدرن در مقابل چه خواهد كرد؟
تايم ۲۱ آوريل ۲۰۰۳
|
|
|
حاشيه هنر
|
|
• به طرف شرق
به طرف شرق:سبك شناسي، مجموعه آثار و عقايد عليرضا مشايخي / به كوشش: گلناز گل صباحي / ناشر: تلخون
كتاب به طرف شرق، شرحي است مختصر در معرفي سبك شناسي و آثار عليرضا مشايخي آهنگساز نوگراي معاصر. معرفي و بررسي جريان هاي نوگراي موسيقي معاصر، چندان مورد توجه نويسندگان و ناشران قرار نگرفته است و شايد اين خود يكي از دلايل اصلي شكاف عميقي باشد كه در سال هاي اخير ميان آهنگسازان نوگرا و مخاطبين ايراني به وجود آمده است. از آنجا كه از عليرضا مشايخي در چندسال اخير چند كاست و سي دي روانه بازار شده است و كنسرت هاي نسبتاً متعددي نيز از او اجرا شده كتاب به طرف شرق (كه برگرفته از نام يكي از آثار مشايخي است) مي تواند در شناخت موسيقي مشايخي در فضاي عوام زده موسيقي امروز موثر باشد.
فصل نخست كتاب شرحي است بر سبك شناسي آثار مشايخي. در اين فصل موسيقي ملهم از موسيقي ايراني، مايه هاي غيرايراني در موسيقي مشايخي و به خصوص مفهوم كليدي Met-X در دستگاه هنري و موسيقايي او مورد بحث قرار گرفته است.
فصل دوم معرفي آثار مشايخي است كه منبع مناسبي براي مخاطب ايراني است تا طيف گسترده فعاليت هاي مشايخي در دوران حرفه اي اش را مورد ارزيابي قرار دهد. فصل پاياني نيز مفاهيم كليدي در دنياي هنري مشايخي به شكلي موجز و فشرده بررسي شده است.
• «فرهت» و سمفوني «امام رضا(ع)»
محمد تاجيك: شاهين فرهت آهنگساز و استاد دانشگاه در حال نگارش سمفوني درباره زندگي حضرت امام رضا(ع) امام هشتم شيعيان جهان است.
فرهت در گفت وگو با خبرنگار ما گفت: از سال ها پيش و حتي زماني كه در سوئد بودم فكر ساخت يك سمفوني درباره زندگي امام رضا در ذهن من وجود داشت و هم اكنون تم هاي اصلي آن را نيز آماده كرده ام و سعي دارم در اين اثر از نوحه هاي قديمي نيز استفاده كنم.
به گفته اين استاد دانشگاه: بعضي از نوحه هاي قديمي، تم هاي قوي و درخشاني دارند كه در ساخت اين اثر از آن ها بهره مي برم. وي در عين حال گفت: اي كاش از طرف مركز موسيقي و وزارت ارشاد مستقيماً به من سفارش داده مي شد تا با شوق و ذوق بيشتري كار را تمام مي كردم. شاهين فرهت در ادامه گفت: هم اكنون در حال مطالعه زندگي امام رضا(ع) هستم تا نسبت به زندگي ايشان شناخت كاملي پيدا كنم.
وي تاكيد كرد: كاري كه آقاي شريفيان درباره واقعه عظيم عاشورا نوشته اند بسيار جالب و درخور توجه است و حيف است كه موسيقي مذهبي ما صرفاً به تعزيه ختم شود. شاهين فرهت گفت: تمامي آهنگسازان بزرگ دنيا درباره مذهب مسيحيت آثار قابل توجهي ساخته اند و چرا ما نبايد در زمينه مذهب خودمان آثار بزرگي را به وجود آوريم. وي در ادامه گفت وگوي خود با خبرنگار ما درباره اجراي سمفوني دماوند از ديگر آثار خود گفت: اين سمفوني كه مدت ها از ساخت آن مي گذرد قرار است در مهرماه توسط آقاي ايرج صهبايي اجرا شود.
وي افزود: البته پيش از اين قرار بود كه اين اثر توسط فريدون ناصري اجرا شود كه به علت گرفتاري، ايشان نتوانستند. ايرج صهبايي نيز در گفت وگويي با خبرنگار ما از اجراي اين سمفوني در فصل پاييز خبر داد كه به گفته شاهين فرهت اين اثر بر پايه ملودي اي زنگ قديمي و مقدمه اي فانتزي ساخته شده كه قرار است توسط چكناواريان اجرا شود. همچنين اثر موسيقايي «تهران شهر من» از شاهين فرهت هم اكنون در بازار عرضه مي گردد كه به گفته اين استاد دانشگاه استقبال خوبي از آن صورت گرفته است.
• اجرا پس از شصت سال
در جلسه مطبوعاتي كنسرت ليلي و مجنون، لوريس چكناواريان در پاسخ به سوال خبرنگاري كه پرسيد: در حالي كه كپي رايت قطعات اين سمفوني كه متعلق به آهنگسازان جهان است رعايت نشده چگونه مي خواهيد آن را در كشورهاي ديگر اجرا كنيد جواب داد: تمامي اين آهنگ ها متعلق به شصت سال پيش است و احتياج به رعايت كپي رايت نيست!
• شريف خدايي: ما هم هستيم
مجيد شريف خدايي رئيس مركز هنرهاي نمايشي كه به مناسبت روز جهاني تئاتر با روزنامه ايران گفت وگو كرده با اشاره به اجراي طرح خريد آثار هنري تاكيد كرده است: ما مدعي هستيم كه طرح خريد آثار هنري شامل تئاتر هم مي شود. بنابراين سازمان ها مي توانند با خريد اجراي نمايش! به خصوصي سازي تئاتر كمك كنند. اين در حالي است كه طرح خريد آثار هنري كه تنها شامل آثار تجسمي مي شود خود در اجرا با مشكلات بسياري روبه رو است و در زمينه چگونگي خريد آثار ابهامات فراواني وجود دارد و معلوم نيست چگونه مركز هنرهاي نمايشي در اين زمينه ادعاي سهم خواهي مي كند.
• «بتهوون» در مصر
خانه اپراي مصر در دوره دوم جشن موسيقي بتهوون قطعات مختلفي از اين آهنگساز مشهور آلماني را به مديريت چهار رهبر اركستر به علاقه مندان تقديم مي كند. به گزارش شبكه خبري الجزيره، اين دوره از جشن موسيقي بتهوون كه يك ماه به طول مي كشد، چهار رهبر اركستر از كشورهاي مصر، ژاپن، آكوادور و ايتاليا به اجراي مهم ترين قطعات بتهوون خواهند پرداخت. اين جشن موسيقايي از چهاردهم ارديبهشت آغاز به كار كرده است.
• امروز پيانو
اميرعلي جوادي پيانيست ۲۶ ساله قطعاتي را به صورت رسيتال اجرا مي كند. او كه از سال ۶۵ شاگرد امانوئل مليك اصلانيان بوده است روز جمعه ۱۹ ارديبهشت در فرهنگسراي نياوران كنسرت خود را اجرا مي كند. قطعاتي از شوپن، دبوسي، برامس، بتهوون، شوبرت و. . . از جمله آثاري هستند كه او خواهد نواخت. كنسرت رسيتال اميرجوادي از ساعت ۱۱ الي ۱۳ برگزار خواهد شد.
|
|
|