بسياري از بلاهايي كه بر سر انسان مي آيد از جمله فقر و ستمگري اجتماعي با نظريه بوم شناختي به وضوح قابل پيش بيني است سرنوشت تمام مردم را مي توان با شناخت طبيعت بوم شناختي گونه انسان فهميد و حتي چارچوب آن را پيش بيني
كرد
پل كالين وو
پل كالين وو (Paul Colinvaux) در كالج دانشگاهي در همپستد (لندن) و كالج جيزس (عيسي) در كمبريج تحصيل كرده است. او در سال ۱۹۵۶ صد دلار قرض كرد تا به كانادا برود و نگاهي گذرا به دنياي جديد بيندازد. اين نگاه انداختن ۷۴ سال طول كشيده و هنوز هم ادامه دارد. او اكنون استاد جانورشناسي در دانشگاه ايالت اوهايو است. پژوهش هاي كالين وو درباره محيط زيست آخرين عصر يخبندان او را به نواحي قطبي آلاسكا، جزاير گالاپاگوس و مناطق استوايي آمريكاي جنوبي كشانده است. مهم ترين كتاب هاي كالين وو عبارت اند از «چرا جانوران درنده بزرگ كمياب هستند؟ (۱۹۸۰)، پليكان» و «بوم شناسي ۲ (۱۹۹۳)، وايلي». اين مقاله ترجمه بخشي از كتاب «سرنوشت ملل» او است كه ۳۲ سال پيش نوشته شده و سعي مي شود كه در آن منطق نويسنده به اختصار بيان شود.
پل كالين وو
ترجمه: كاوه فيض اللهي
تاريخ چيزي نيست جز اعمال و آرزوهاي جانوري غيرعادي، اعضاي گونه ي sapiens در جنس Homo. اين گونه عجيب در اين چند هزار سال آخر چنان جمعيت خويش را افزايش داده كه تقريباً تمام زمين را به تصرف خود درآورده و شيوه زندگي اش را از شكارچي فروتن به انسان متمدن تغيير داده است. اين تغييرات در عادت و تعداد، علت چرخه هاي تاريخ هستند و سرنوشت تك تك ملل را تعيين مي كنند. دفتر اعمال انسان در عمل داستان جنگ و شورش، كشورگشايي و بازرگاني، استعمار، استبداد، رهايي بخشي و امپراتوري است. ملت ها به جنگ يكديگر مي آيند و مي روند و كانون قدرت از ملتي به ديگري جابه جا مي شود. هنگامي كه مردمي نوظهور قلمرو خود را عليه همسايگانشان وسعت مي بخشند، مدتي در شكوه و آزادي زندگي مي كنند و آنگاه به درون مرحله زوال و رسوايي فرو مي غلتند، تاريخ تكرار مي شود. براي ما غربي ها نام امپراتوري هاي باستاني مغرب زمين همواره ماندگار است. مصر، ايران، يونان و روم همگي در جنگ به اوج قدرت رسيدند اما همه آنها نيز آن قدر دوام آوردند كه شاهد زوال قدرتشان باشند و ببينند كه سربازان خارجي به سرزمين هايي كه روزگاري دست آنها بود هجوم مي آورند. حتي در همين اواخر هم تا شكل گيري اروپاي امروزي، امپراتوري ها به نوبت از پرتغال، اسپانيا، سوئد، فرانسه و هلند تا آلمان از هم گسيخته شدند و در پايان، خورشيد در ميان غرش تفنگ ها، در امپراتوري بريتانيا، بزرگ ترين سهم از املاك كه تاكنون در تاريخ جهان يكجا گرد آمده است، غروب كرد.
هماهنگ بودن تغيير در عادت و مهم تر از همه در تعداد انسان ها با چرخه هاي تاريخي به اندازه كافي آشكار است. توجه داشته باشيد كه ملل بزرگ يا امپراتوري ها اغلب توسط مردمي بنا شدند كه روزگاري بي اهميت و تعدادشان اندك بود - انگليسي ها، رومي ها، مهاجران آمريكا، پيروان محمد؛ در هر يك از اين موارد هنگامي كه اين اقوام پيروز شدند، افزايش تعداد فرزندانشان تنها با تغييرات اساسي در شيوه زندگي آنها معادل بود. اما تغيير در تعداد از پيروزي در جنگ ناشي نمي شود، بلكه از موفقيت در زادآوري ناشي مي شود. و تغيير يافتن عادات، شيوه هاي كهني را كه انتخاب طبيعي، هنگامي كه ده ها هزار سال پيش ما را از دودمان انسان بيرون كشيد به ما داد، تعديل مي كند.
براي فهم تاريخ ابتدا بايد بدانيم كه مردم چگونه زادوولد مي كنند و چگونه شيوه هايشان را تغيير مي دهند كه هر دو آنها كار يك بوم شناس است. هدف پژوهش هاي بوم شناختي معمولاً يافتن پاسخ براي پرسش هايي نظير «چه عاملي جمعيت اين جانور را محدود مي كند؟» يا «چرا اين جانوران به اين شكل رفتار مي كنند؟» است. بوم شناسان در ۱۵ سال گذشته از مرحله پاسخ هاي كلي به چنين پرسش هايي پا فراتر نهاده و ما فكر مي كنيم كه جز در مورد خودمان عوامل محدودكننده تعداد و عادت را در بيشتر گونه ها مي دانيم. و از آنجا كه انسان هم جانور است، همچون ساير جانوران در معرض انتخاب طبيعي قرار دارد. سرنوشت ملل دقيقاً بازتاب جمعيت و عادات مردم آنهاست و از اين رو بايد در بستر تحليل هاي بوم شناختي درك شود.
بوم شناسان درباره ي حيات ديدگاه دارويني دارند. فقط جانوراني مي توانند آينده اي طولاني داشته باشند كه هم براي به دست آوردن غذا و هم براي توليدمثل به نحو احسن شايسته باشند. ما بوم شناسان انتظار داريم هر كاري كه يك جانور مي كند به خوبي متناسب با كسب غذا، فرار از مرگ يا براي پرورش فرزندانش باشد؛ كه در اين ميان پرورش فرزندان از همه مهم تر است. انتخاب طبيعي طوري عمل مي كند كه از تمام جانوران، كارخانه هايي براي توليد جانوران تازه از مواد خامي كه از محيط تامين مي كنند، بسازد. بوم شناسان گاهي به شوخي مي گويند كه ما معمولي ترين مردم هستيم زيرا همواره يا به سكس فكر مي كنيم يا به غذا. اين شوخي در مورد نظري ترين مباحث بوم شناسي كه موضوع اصلي آنها چگونگي به دست آوردن غذا و توليد مثل در جانوران و گياهان است، حقيقت دارد. مردم تمام دولت ـ ملت ها در كمال همكاري غذا به دست آورده و با هم توليدمثل مي كنند. بنابراين، تاريخ ملل براي بوم شناسي موضوع مناسبي است.
|
|
روزگاري انسان طبق همان قوانين بنيادي زندگي مي كرد كه بر تمام جانوران ديگر حكومت مي كند، اما در سپيده دم تاريخ بود كه ما پنجاه هزار سال پيش در زمان آخرين عصر يخبندان براي نخستين بار به عنوان Homo sapiens (انسان خردمند) پديدار شديم. از آن زمان انسان نه همه قوانين بنيادي اما بعضي از آنها را تغيير داده است. به ويژه، بررسي دقيق نحوه ي اداره زندگي خانوادگي مان به ما نشان مي دهد كه از گذشته دور عصر يخبندان تاكنون، هيچ تغيير مهمي در عادات توليدمثل ما صورت نگرفته است ؛ ما هنوز مثل جانوران زادوولد مي كنيم.
اما ما قوانيني را كه زماني شيوه زندگي مان را تعيين مي كرد تغيير داده ايم. جانوران ديگر درباره اينكه چگونه بايد زندگي كنند حق انتخاب چنداني ندارند و انسان اوليه نيز تقريباً همين طور بود؛ او هرچه از غذا به دستش مي رسيد جمع مي كرد، به پناهگاه مي خزيد و به همين بسنده مي كرد. در واقع تاريخ از هنگامي آغاز شد كه ما شروع به انديشيدن درباره امكان بهتر شدن زندگي مان كرديم و اين چنين قوانين جانوري شكسته شد. اكنون نُه هزار سال است كه ما پيوسته با اختراع كشاورزي، شهرها، صنعت و دولت، راه هاي جديد زندگي كردن را آزمايش مي كنيم سپس هر يك از آنها را به طور پايان ناپذيري بهبود مي دهيم. دستاوردهاي دولت - ملت ها سياهه ي اين تجربه هاست. اما قوانين تغييرناپذيري نيز همواره با ما بوده اند. به ويژه، عادات جانوري ما در مورد توليد مثل موجب شده است كه در هر جامعه اي نسبت به جامعه ي قبل جمعيت بزرگ تري زندگي كند. تاريخ، سلسله طولاني شيوه هاي گوناگون زندگي و جمعيت هاي مختلفي بوده است كه يكي به دنبال ديگري از راه رسيده اند. جنگ، بازرگاني و امپراتوري نتايج آن هستند.
من دريافتم كه تحليل بوم شناختي، دلايل جنگ هاي تجاوزگرانه بزرگ و نحوه روي دادن آنها را روشن مي كند. بدون درك آنچه واقعاً در جنگ هاي تجاوزگرانه ي بزرگ رخ داده و اينكه چرا فاتح پيروز شده است، نمي توانيم به دلايل آنها پي ببريم. من از به كار گرفتن بوم شناسي در بررسي جنگ پشيمان نيستم، زيرا تنها با دانستن اينكه چرا حملات بزرگ انجام شده است مي توانيم اميد داشته باشيم كه زنجيره ي تجاوزها را پايان دهيم. هنوز تا رسيدن به اين پايان راه درازي در پيش است اما بوم شناسيِ نبرد مي تواند به ما بگويد كه رويداد نامعلوم بعدي چه خواهد بود.
بسياري از بلاهايي كه بر سر انسان مي آيد، از جمله فقر و ستمگري اجتماعي، با نظريه ي بوم شناختي به وضوح قابل پيش بيني است. به ويژه فقر كه پيامد ناگزير تغيير عادات و رانش توليدمثلي است. ارتباط ميان اندازه ي خانواده، ثروت و آزادي نيز هنگامي كه موضوع تحليل بوم شناختي قرار گيرند، درك مي شود. حتي خود آزادي نيز مي تواند در چارچوب اصطلاحات بوم شناختي تعريف شود و نگرش يك بوم شناس به تاريخ به دقت ملت هايي را كه قادر خواهند بود آزاديشان را حفظ كنند، مشخص مي سازد.
و تازه اين در حالي است كه من هنوز در تحليل خود به مسايل گوناگوني كه بوم شناسي وارد حوزه بحث هاي عمومي كرده است اشاره اي نكرده ام. چيزي از فاجعه، از ويراني، از مردمي كه در برابر نيروهاي محيط زيستِ آسيب ديده يا آسيب رسان بي دفاع هستند، نگفته ام. نيز به قصه پردازي هايي كه در مورد غناي تكنولوژيك صورت مي گيرد يا آن نوع ديدگاه هاي اجتماعي به تاريخ كه مردم را از طبيعت جانوري شان و دنياي فيزيكي كه در آن زندگي مي كنند، جدا مي كند، نپرداخته ام. به عقيده من تمام اين مكاتب فكري مدرن بنيادشان بر آب است، زيرا من بيشتر اين افسانه هاي بوم شناختي را بررسي كرده و آنها را ناقص يافته ام. از اين رو بر آنم كه سرنوشت تمام مردم را مي توان با شناخت طبيعت بوم شناختي گونه ي انسان فهميد و حتي چارچوب آن را پيش بيني كرد. من در جست وجوي آن هستم كه اين نظريه ي بوم شناختي تاريخ را در مورد بعضي از گوشه هاي سهمگين و آشناتر گذشته بيازمايم: ظهور و سقوط تمدن هاي مديترانه؛ طغيان وحشيانه اقوام جنگجو از دشت هاي آسيا؛ تجربه ي آمريكايي آزادي؛ و پيدايش قدرت غرب، با جنگ افزارهاي بي سابقه و مهارتش در تغييرات هميشه پرشتاب. اغلب چنين به نظر مي رسد كه سرنوشت هر ملت بستگي به شانس آن دارد: بستگي به كار يك مرد برجسته، به تناسب كامل آداب و رسوم اخلاقي با زمان خود، به بخت و اقبال در جنگ. قوه تخيل شخص بايد خيلي ضعيف باشد كه بخواهد نقش اين عوامل را در تعيين سرنوشت ما انكار كند. اما شانس تنها در صحنه اي وارد مي شود كه توسط طبيعت بوم شناختيِ بنيادي گونه انسان برايش چيده شده باشد. رهبران بزرگ، اخلاقيات ناب، يا جنگ افزارهاي برتر تنها هنگامي اهميت دارند كه روي جمعيت ها و شيوه هاي زندگي موجود عمل كنند. اين جمعيت ها و عادات هستند كه ما مي توانيم آنها را با اصول بوم شناختي درك كنيم. با درك اين اصول نگاه به آينده ـ شايد با ترديد ـ امكان پذير مي شود و با كمي اطمينان مي توان رويدادهايي كه احتمال مي رود در چند قرن آينده رخ دهند را پيش بيني كرد.