دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۲
شماره ۳۰۴۷- May, 12, 2003
هنر
Front Page

با منصور خلج، نويسنده و كارگردان نمايش «خشايار»
يك دكه قرقره فروشي
خلج كه سال ها در عرصه تئاتر كودكان فعاليت داشته است نسبت به تئاتر فعلي كودكان در ايران اظهار تاسف مي كند و به اين جريان چندان خوشبين نيست
رضا آشفته
010965.jpg

نمايش «خشايار» به نويسندگي و كارگرداني منصور خلج و بازي آتش تقي پور، هوشنگ قوانلو و. . . در تالار شماره ۲ تئاتر شهر اين روزها ساعت ۳۰/۱۸ اجرا مي شود. اين نمايش آخرين دقايق زندگي خشايار كه در جنگ با يوناني ها طعم تلخ شكست را مي چشد، روايت مي كند.
•••
منصور خلج از سال ۴۸ در يكي از دبيرستان هاي كرمانشاه فعاليت تئاتري خود را آغاز كرد. او در سال ۵۵ از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران در رشته تئاتر فارغ التحصيل شد. در دوره دانشجويي در يك دوره آموزشي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان به مربيگري دان لاكان شركت كرد. در اين كلاس ها افرادي مانند بهروز غريب پور، قطب الدين صادقي، رضا كيانيان، مرضيه برومند، عادل بزدوده و. . . شركت داشتند تا درباره تئاتر كودكان آموزش هاي لازم را كسب كنند. او پس از اين دوره به عنوان مربي تئاتر كودك به شهرستان هاي كرمانشاه، قصرشيرين، سنندج و همدان اعزام شد. همچنين در يكي از كتابخانه هاي تهران به عنوان مربي تئاتر فعاليت مي كرد.
خلج در اولين فعاليت حرفه اي دكتر رفيعي به عنوان روابط عمومي حضور داشت. او بيشتر وقت خود را صرف نوشتن كرد. در ضمن با كارگردان هايي مثل حميد سمندريان (ملاقات بانوي سالخورده) و هوشنگ حسامي (براي آخرين بار مادرم را نديدي) همكاري كرد، تا اينكه در سال ۵۶ نمايش «ماهي سياه كوچولو» را كارگرداني كرد كه نسبتاً موفق هم بود. او بعداً نمايش «گفت وگوي فراريان» را كه براساس يك اثر برشت تنظيم كرده بود، در جشنواره تئاتر انقلاب و تئاترهاي لاله زار به اجرا گذاشت. سه ماهي، جاري مثل جويبار و هدهد از جمله نمايش هايي بود كه خلج براي كودكان كارگرداني كرد.
او يك مجموعه ۵ جلدي به نام «درام نويسان جهان» را براي علاقه مندان ترجمه و تاليف كرده است و ۱۵ سال براي نگارش اين مجموعه از سال ۶۳ صرف شده است. «۴ نمايش براي كودكان»، «تاريخچه نمايش در كرمانشاه»، «صحنه پردازان» و نمايشنامه «منطق الطير» از جمله ديگر كتاب هاي خلج است. آخرين پژوهش خلج به نام «درام نويسان ايران» است كه يك جلدش درآمده است. او در حال نگارش جلد دوم اين مجموعه است. همچنين مجموعه اي از نمايشنامه هاي خلج و يك كتاب به نام «تئاتر و نشانه ها» قرار است كه به زودي توسط نشر صنوبر چاپ شود.
نظرگاه ها
خلج كه سال ها وقت خود را صرف مطالعه درام هاي ايراني كرده است، درباره وضعيت درام نويسي در ايران مي گويد: شايد قضاوت كردن در اين باره كمي عجولانه باشد، كمي بايد از زمان فاصله گرفت تا قضاوت بهتري صورت بگيرد. الان كساني هستند كه نمايشنامه مي نويسند و جسته گريخته نمايش هاي خوبي هم نوشته اند. بايد صبر كنيم و ببينيم كه اين نمايشنامه نويسان تا چه حد در سبك واسلوب خودشان جريان ساز و صاحب سبك مي شوند و اتفاقي در نمايشنامه نويسي به وجود مي آورند. بايد منتظر بمانيم تا ببينيم كسي وراي بيضايي خواهد شد؟ كسي هم وزن اكبر رادي در عرصه نمايشنامه نويسي خواهد بود؟
او يادآور مي شود كه تك جرقه هاي خوبي در بين نمايشنامه نويسان جوان فعلي زده شده است، بايد ديد كه اين سبك و سياق هاي تجربه شده چقدر با تحول پيش خواهد رفت.
خلج كه سال ها در عرصه تئاتر كودكان فعاليت داشته است، نسبت به تئاتر فعلي كودكان در ايران اظهار تاسف مي كند و به اين جريان چندان خوشبين نيست و مي گويد: جريان تئاتر كودكان مثل كاشتن بذري است كه حاصلي ندارد. ما در عرصه نمايشنامه نويسي تئاتر كودكان چند نفر داريم؟ به تعداد انگشتان يك دست، نويسنده تئاتر كودك نداريم كه مستمراً بنويسند. يكي، چند اثر براي كودكان مي نويسد، بعد سر از جاي ديگري درمي آورد. در حقيقت هيچ تضمين و پشتوانه اي اين جريان را نگه نمي دارد، هدايت نمي كند و ارج نمي گذارد. بعد از يكي دو تا كار اين نويسنده ها به دنبال سريال نويسي و فيلمنامه نويسي مي روند. به هر حال استعدادهايي هستند كه قبل از شكفتن هرز مي روند و كساني بودند كه تلاشي هايي كردند. خود من اميدوار بودم كه در زمينه تئاتر كودكان كارهايي انجام بدهد. اما در عمل متوجه شدم كه هيچ حمايتي نشد.
وي مي افزايد: براي كودكان كار كردن بسيار دشوار است.
اول اينكه بايد زبان تئاتر را بشناسي، دوم اينكه زبان كودك را بشناسي. علاوه بر آن دنياي كودك پر از فانتزي و هزينه بردار است. در سفري به يكي از كشورهاي آمريكاي لاتين ديدم اكثر كارهايي كه به شكل مونته ويدئو ارائه شده است، توسط كارگردان ها، نويسنده ها و طراح هاي صحنه سن بالا اجرا شده كه همگي حداقل ۲۰ سال تجربه را پشت سر گذاشته اند. آنها صاحب نگاه در زمينه تئاتر كودك بودند، كه به قول فروغ فرخزاد مار ا به كهكشان مي بردند. كار نيكو كردن از پر كردن است؛ اين اتفاق در اينجا نمي افتد. ما از زمان بيژن مفيد كه نخستين نمايشنامه را در حال و هواي شهر قصه نوشت، تا امروز چند نفر را مي شناسيد كه به طور مستمر در زمينه تئاتر كودك فعاليت داشته باشند. تئاتر كودك را بايد به طور ريشه اي بشناسيم و برايش برنامه ريزي كنيم.
010970.jpg

منصور خلج كه تاكنون پژوهش هاي زيادي را در زمينه تئاتر ارائه كرده است، مي گويد كه پژوهش هم همانند ديگر كارها مشكلات خاص خود را دارد و مي افزايد: در ايران بنا بر شور فردي است كه پژوهشگران كار مي كنند. وقتي مي خواستم پژوهش «تئاتر در كرمانشاه» را بنويسم، ديدم كه جايي نيست تا اطلاعات بگيرم. آن زمان علي منتظري مدير مركز هنرهاي نمايشي بود. از او خواستم كه به من اجازه بدهد تا جايي براي نگهداري كتاب و اسناد راه اندازي كنيم. كتابخانه امروز تئاتر شهر در آن زمان راه اندازي شد. ما ملت كهنسالي هستيم اما همه تعزيه نامه هاي ما در موزه واتيكان است تا ايران! چون در ايران تحقيق نبوده است، امروز هم تحقيق صورت نمي گيرد مگر اينكه اين امر نهادينه بشود. تحقيق هزينه بر، فرساينده و زحمت بر است. اين كار جنبه هاي مادي محقق را تامين نمي كند. محقق نياز به شجاعت اساطيري دارد تا پژوهش خود را چاپ كند. به هزار در و ديوار بايد خودت را بزني تا ناشري كتابت را چاپ كند. ما در مملكتي هستيم كه بسياري از كارها با رابطه انجام مي شود.
خشايار
خلج درباره ميزان تاثيرپذيري خود از متن ايرانيان اشيل در نگارش خشايار مي گويد: ايرانيان را خوانده ام و كتاب هاي ديگري هم خوانده ام، مثل هرودوت و خشايار شاه كه يك پروفسور انگليسي بر روي آن ۲۶ سال كار كرده است. به هر حال فرهنگ بر آدم تاثير مي گذارد. ببينيد در ادبيات نمايشي چند آنتيگون نوشته شده است. آنتيگون سوفكل، برتولت برشت، ژان آنوي، داريو فو و. . . را داريم. منظورم اين است كه يك اثر حساب پس انداز شخصي نيست. من اتفاق خشايار شاه را از تاريخ گرفته ام و سعي كرده ام خشايار را به صورت يك موجود انساني با تمام جنبه هاي حياتي و تنهايي هايش مطرح كنم.
او درباره اشيل و نمايشنامه ايرانيان مي گويد: زماني كه اشيل اين نمايشنامه را نوشت، تمام تب و تاب جنگ ايران و يونان خوابيده بود. او در واقع مسئله اي را به در مي گفت كه ديوار بشنود. داشت به حكومت آتن و يونان آن زمان مي گفت كه جناح جنگ طلبي مي خواهد از طريق جنگ يونان را قدرت مند كند. اشيل به آنها مي گفت، اي حكمرانان آتن حواستان جمع باشد اين راه براي شما بهره اي ندارد. آن موقع نمايشنامه نوشته نمي شد كه به شكل كتاب درنيايد و مردم آن را نخوانند. نمايشنامه يك رويداد و اتفاق واقعي و سياسي جامعه آن روز بود. بخشي از وظيفه اي كه بر تئاتر سپرده شده بود، گفتن همين مباحث بود. دموكراسي يونان اين فضا را به هنرمندي مثل اشيل مي داد تا فريادش را بر سر حكمرانان آتن بزند كه ترسم نرسي به كعبه اي اعرابي.
واقعاً به عنوان يك هنرمند پيشگويي اش هم درست بود. علي رغم اينكه اشيل يوناني است، در نمايشنامه ايرانيان اطلاعات خوبي از ايران به ما مي دهد. او هيچ وقت با حب و بغض از ايران حرف نمي زند. بلكه ايران را كشوري قدرتمند مي داند. منتها مي گويد كه دو تمدن اروپايي و آسيايي (يونان - ايران) رو در روي هم قرار گرفتند تا اين اتفاق افتاد. اشيل اصلاً نيت اش اين نيست كه ما را تحقير كند، بلكه ما را به صلابت تمام نشان مي دهد. ولي ما هيچ وقت در تاريخ مان برخورد واقعي نداشته ايم. مثلاً مي گوييم در جنگ با اعراب گردوخاك شد و خاك به چشم رستم فرخزاد رفت و ما شكست خورديم. يا در جنگ يونانيان ما شكست نخورديم. در جنگ با مغول اين طور شد كه ما شكست خورديم. ما اهل تعارف هستيم و هيچ كس حقيقت را نمي گويد.
خشايار نمايشي متكي بر روايت گري است. خلج علت پيروي از اين تكنيك را در تاريخي بودن اثر مي داند و مي گويد: از آنجا كه مكان نمايش محدود به يك چادر است، شايد خودخواسته هم نباشد و اين جوري به ذهنم رسيده باشد.
در نمايش هاي تاريخي اصل بر اين است كه با استفاده از دكورهاي عظيم، همسرايان بي شمار و موسيقي هاي پرسروصدا شكوه و جلال خاصي بر صحنه حاكم شود. اما درنمايش خشايار همه چيز به سادگي ارائه مي شود. خلج معتقد است كه مي تواند يك نمايش تاريخي پرطمطراق هم نباشد و از مرگ يزدگرد بيضايي به عنوان يك اثر ساده و جمع و جور تاريخي ياد مي كند. اين بستگي به ساختار و فكري دارد كه در يك نمايشنامه موجود است. او علاقه دارد كه نمايشش را گسترده تر ارائه كند اما شرايط اين اجرا را بر گروهش تحميل كرده است. برشت يك حرف قشنگ دارد و مي گويد: «آرمان هاي بزرگ وقتي بخواهد به عمل درآيد، مدام تعديل مي شود. براي اثبات اين قضايا من يك باجناق داشتم كه دوست داشت يك كارخانه نساجي در آن ور شهر هامبورگ بسازد. اما در عمل قانع شد كه يك دكه قرقره فروشي سر گذر بزند و به همان هم بسنده كند. »
در تئاتر ايران هم چنين چيزي اتفاق مي افتد و بايد از يك اجراي آرماني به يك اجراي ساده بسنده كنيد. خلج درباره بيرقي كه با يك ماه سرخ و يك ستاره هشت پر تزيين شده و در ته صحنه قرار گرفته است، سنديت تاريخي قائل نيست. اين در حالي است كه چنين نمادي به اقوام هشت گانه ترك اشاره دارد. اما خلج از آن به عنوان يك آكسسوار معمولي ياد مي كند. او در پايان اظهار اميدواري مي كند كه شرايط متعادل و عادلانه اي براي كار كردن پيش بيايد.

نگاهي به نمايش «قصيده بلند باران» به كارگرداني حسين پارسايي
داش آكل امروزي
010985.jpg

نمايش «قصيده بلند باران» به نويسندگي «مرتضي سخاوت»، كارگرداني «حسين پارسايي» و بازي «امير دلاوري، تبسم هاشمي حائري، مجيد اميري، مرضيه صدرايي، مجيد رحمتي، هنگامه خوش انديش و سيدمحمدجواد طاهري» هر شب ساعت ۴۵/۱۹ در تالار سايه تئاتر شهر اجرا مي شود.
اين نمايش درباره زندگي دختري است كه در به در به دنبال شوهر نويسنده و مفقود شده اش مي گردد، اما دريغ از يك نشان اميدواركننده كه اين دختر در شب باراني به آن دلخوش كند تا شايد او را براي يك بار ديگر در كنار خود ببيند.
نگاه اول
طراحي صحنه پس از روشنايي در نگاه اول جلب توجه مي كند، براي آنكه برشي از يك ساختمان چوبي دو طبقه هويدا مي شود. اما همين صحنه در ادامه در خدمت تمام موازين و اصول دراماتيك قرار مي گيرد، براي آنكه تبديل به صحنه اي فعال و پويا براي شكل گيري يك جريان كاملاً سيال و ذهني مي شود.
شايد چوب و فرم ساده و روستايي اش نيز دخالت مستقيم در متن نمايش بكند، تا همه چيز در بستري لطيف اما مضطربانه و مشوش بر صحنه آشكار شود. يعني طراحي صحنه «حسين فدايي حسين» به دور از طرح هاي كليشه اي، من درآوردي و غيركاربردي است. حتي پلكان و راهرويي كه در آن تعبيه شده است، فرصت و فضاي كافي را در اختيار بازيگران قرار مي دهد كه همه چيز براي جولان دادن و شكل گيري يك اجراي پرتحرك و نسبتاً احساسي مهيا شود.
آنچه در اين مسير زيبايي شناسانه باز در خدمت اجرا قرار مي گيرد، همانا طراحي نور «علي اكبر افشين نيا» است كه مدام در حال تغيير و تبديل است. تاريكي، نور تخت، نور موضعي مستقيم و اريب، نور رنگي و. . . خواه ناخواه در خدمت ميزانسن ها و فضاسازي است و در لحظاتي بازي ها را با تمركز و توجه بيشتر در معرض ديد قرار مي دهد، به خصوص در صحنه ملاقات شيرين و محسن در زندان كه لحظات عاطفي را مضاعف مي كند. به عبارت بهتر، نور هم با حوصله و وسواس در جهت پررنگ شدن ميزانسن ها بوده است و اين درايت كارگردان را در توجه به عناصر ديداري بيان مي كند كه حتي نسبت به نور هم بي تفاوت نبوده است. يعني نور از منظر اين گروه به موازات بقيه عناصر مهم تلقي شده است. اگر چنين چيزي به عنوان يك اصل در خدمت كارگردانان ايراني قرار بگيرد بي آنكه بحث و جدلي پيرامون آن بشود رفته رفته شاهد نمايش هاي خلاقانه تر خواهيم بود!
ملودرام يا تراژدي
نمايش در ظاهر يك ملودرام مدرن است، براي آنكه فضايي رمانتيك و عاشقانه بر تاروپود نمايش و آدم ها سايه افكنده است. دختر و پسري كه عاشق مي شوند، مادر دختر ممانعت مي كند، دختر كليه اش را براي آزادي پسر كه بر اثر تصادفي يك نفر را كشته است، مي فروشد، دختر در يك شب باراني در يك كلبه چوبي خود و مردش را مرور مي كند و...
اما همين كه متن امكان عميق شدن و نفوذ در ماجراها، خط و ربط ها و شخصيت ها را فراهم مي سازد، اين متن به ظاهر ملودرام تبديل به يك تراژدي مدرن مي شود يعني از سطح به عمق، شكل و شيوه نيز تغيير مي يابد. بنابراين چنين خصيصه اي مي تواند از جانب مخاطب عام و خاص مورد پذيرش واقع شود. آنچه در مسير تراژدي شدن متن دخالت ژرف تري دارد، همانا نگاه اسطوره شناسانه نويسنده است كه به موازات قصه اصلي - ارتباط شيرين و محسن - قصه داش آكل و مرجان صادق هدايت را پيش مي برد و اين دو قصه با صحيح ترين شكل ممكن در پايان به هم گره مي خورند. اما اين پايان معلق و جاودانه مي نمايد، براي آنكه دختر به كشفي بزرگ در زمينه گمشدگي محسن مي رسد، اما اين گمشدگي جاودانه و هميشه زنده جلوه مي كند. براي آنكه محسن با قلم و هنر خود حقيقت ناب را افشا مي كند و اين افشاگري تا پايان از دست دادن جان پيش مي رود بنابراين محسن همانند داش آكل وفادار به سه اصل عشق، راستي و ايثار است. همان طور كه صادق هدايت با قلم تواناي خود داش آكل را تبديل به اسطوره اي ادبي مي كند كه پايبند به اصول انساني است. اين بار نيز محسن در لباس امروزي تر پايبند همان اصول مي ماند و از انساني معمولي تبديل به اسطوره اي غريب و جاودانه مي شود. آنچه در اين فرايند باز مدديار متن است، استفاده از شخصيت «شيرين» معشوقه اسطوره اي است. شيرين تا پاي جان در كنار محسن مي ماند و حالا پس از مفقود شدن همسرش همچنان در روياي اين مرد بزرگ گذران عمر مي كند.
تكنيك
متن با تكيه بر تكنيك سيال ذهن اين موقعيت اجرايي را در اختيار كارگردان و گروه اش قرار مي دهد تا با تنوع تكنيكي بار دراماتيك اثر را بيشتر از حد معمول جلوه دهند. يعني اين امكان براي او فراهم مي شود تا با بهره گيري از بازي در بازي، نمايش در نمايش، افكت هاي آدم ها و. . . گذشته را از دور دور تا اكنون تداعي بخشند. بنابراين پاساژهايي در فواصل مختلف بين زن بيوه و صاحب ميهمان خانه با شيرين ايجاد مي شود، تا شيرين بهانه اي براي گريز به گذشته داشته باشد، او از ترس به لايه هاي پنهان ذهن اش مي رود، تا در آنجا با رجوع به آنچه لمس، درك و احساس كرده است، خود را مورد بازشناسايي قرار دهد. البته زن بيوه نيز در اين مسير از حركت خود به سمت شيرين گرايش پيدا مي كند و در لحظاتي كه آن دو به تنهايي محض مي رسند، در كمال وقار و آرامش اين حقيقت براي هر دو روشن مي شود كه محسن نيز يك قرباني است.
طراحي صحنه و نور نيز در اين مسير پررفت وآمد جزيي لاينفك از تكنيك اجرايي مي شوند. آنچه در بالا مي گذرد، مربوط به اكنون شيرين است و آنچه در پايين اتفاق مي افتد مربوط به گذشته اوست. پلكاني چوبي اين مسير را به هم جوش مي دهد، تا شيرين با عبور از آن لحظات را با گذشته يا امروز همراه سازد. كارگردان در هدايت بازيگران تكنيك استانيسلاوسكي را اصل قرار مي دهد. اما بازيگران در حدمعمول باقي مي مانند، يعني هيچ بازي پرانرژي و فراتر از آنچه كه ديدني است، ديده نمي شود. البته گروه هاي جوان تر به دليل نداشتن محلي براي تمرين و از آن جهت كه كمتر امكان حضور در صحنه را مي يابند، نمي توانند قدرت خلاقانه بازيگري خود را بارور سازند. وگرنه انتخاب بازيگران و توانايي اوليه آنان بلااشكال جلوه مي كند. در هر صورت بايد اذعان داشت كه اين متن و امكانات بالفعل جانبي بازي هاي تراشيده تر و زيباتري را مي طلبيد كه اين گروه جوان از پس آن برنيامده اند. بايد باور كنيم كه يك اجرا علاوه بر متن به بازيگري به عنوان يك ركن اساسي نيازمند است. بازيگر هم براي ورزيدگي بدن، بيان، قدرت تجسم و تربيت حس و حافظه نياز به تمرين ها و اجراهاي پيگير و مستمر دارد. چيزي كه در حد آرزو براي جوانان باقي مانده است. شايد تشكيل گروه هاي اجرايي و به رسميت شناختن آنان با دادن تسهيلات و امكاناتي در جهت رسيدن به چنين امر مهمي دخيل باشد! البته گروه هاي جواني بوده اند كه در سال هاي اخير پس از دو سه اجراي متوالي به يكدستي و قدرت بازيگري نزديك شده اند و اين مرهون تمرين هاي به هم پيوسته آنان زير بيرق يك گروه است.

گزارشي از نمايشنامه خواني ناگهان هذا حبيب الله مات في حب الله
پسرك روزنامه فروش
نگاه منتقد
010980.jpg

امير هوشنگ اميدي نژاد
از سري برنامه هاي نمايشنامه خواني در كافه ترياي مجموعه تئاتر شهر نمايشنامه اي از عباس نعلبنديان روخواني شد. عباس نعلبنديان از نمايشنامه نويسان مطرح اواخر دهه چهل و دهه پنجاه است كه برخي از آنان عبارت اند از: «ناگهان هذا حبيب الله مات في حب الله»، «اگر فاوست يه كم معرفت به خرج مي داد»، «داستان هايي از بارش مهرومرگ»، «سندلي كنار پنجره بگذاريم...»
محمدمير علي اكبري كارگرداني اجراي نمايشنامه خواني «ناگهان هذا حبيب الله مات في حب الله» را به عهده داشت. كاراكترهاي نمايشنامه در حد شخصيت هايي زنده و پويا روي صحنه حاضر شدند. مهمان اين برنامه آتيلا پسياني بود كه به پرسش هاي حاضران در مورد عباس نعلبنديان پاسخ داد.
وي در مورد زندگي نعلبنديان گفت: پدر عباس نعلبنديان روزنامه فروش بود. وي نيز مدتي در آنجا به كار مشغول بودند. از سال ۴۵ - ۴۲ شروع به يادداشت هايي كرد كه بعداً از آنها براي نوشتن نمايشنامه هاي خود سود جست. در كل آدم كم حرفي بود و هيچ كس هم نمي داند كه چگونه و چرا به تئاتر روي آورد. در سال ۴۶ با نمايشنامه «پژوهشي ژرف و سترگ و نو در سنگواره هاي دوران بيست و پنج ساله زمين شناسي. . . » در دومين جشنواره هنر شيراز شركت كرد و توانست مقام دوم نمايشنامه نويسي را از آن خود كند. جشنواره در اين سال برنده نخست نداشت. بعدها در انجمن ايران و آمريكا اين نمايش نزديك به هفت ماه اجراي عمومي داشت. وي در ادامه گفت كه نعلبنديان از معدود نويسندگاني بود كه روي بسياري از نويسندگان هم دوره خويش تاثير زياد گذاشت، حتي كساني كه هم اينك مي نويسند.
نمايشنامه حاضر نيز در سال ۵۱ در جشن هنر ششم براي اولين بار در باغ دلگشا اجرا شد. با گروه بازيگران شهر به سرپرستي آربي آوانسيان به دنبال آن در شهريور ،۵۱ ۳ اجرا و در سال ۵۲ به مدت يك ماه در تئاتر شهر روي صحنه رفت. پس از اجرا با پسياني گفت وگوي كوتاهي انجام داديم كه مي خوانيد:
• به عنوان كسي كه با نويسنده ناگهان. . . آشنايي داشتيد راجع به تبديل متن به اجرا و روند شكل گيري آن صحبت كنيد.
البته در آن دوره هنوز اين سنت كه نمايشنامه در جريان تمرين ها شكل بگيرد به وجود نيامده بود، فقط مي دانيم كه خيلي از بخش هاي «ناگهان. . . » در جريان تمرين شكل مي گرفت و آربي آوانسيان تمام تلاشش اين بود كه اجراي اثر به دور از ذهنيت عباس نعلبنديان نباشد. متاسفانه بعد از آربي آوانسيان كارگردان ديگري تمايلي به اجراي آثار نعلبنديان نداشت. نمي دانم علتش چه بود. در اواخر دهه ۵۰ نعلبنديان زياد نويسنده محبوبي نبود. بسياري نيز معتقد بودند كه وي فقط ادا درمي آورد.
• ريتم كلام را در متن چگونه مي بينيد؟
ريتم در نمايشنامه «ناگهان. . . » به صورتي است كه مي توان گفت خوش ريتم ترين متن نعلبنديان است، به دور از اشعار بايد گفت اگر توضيح صحنه را هم نديد بگيريم باز صداي ريتميك اثر در آن شنيده مي شود و به دور از تيپ، كاراكترها معرفي مي شوند و آن نيز به خاطر پيچش هايي است كه در متن اثر هست.
• پايان نمايشنامه هاي نعلبنديان معمولاً توضيحات است. آيا در اجرا به مشكل برخورد نمي كنيد؟
بايد توجه داشت كه بيشتر متن ها در قالب تمرين هايي است كه شكل نهايي اجرا پيدا مي كند، اما همانطور كه گفتيد بايد بگوييم چون اين توضيحات در زمان و مكان واحدي شكل مي گيرند پس در اجرا نيز زمان زيادي نمي برند. مثلاً وقتي آربي آوانسيان اين نمايشنامه «ناگهان. . . » را در باغ دلگشا اجرا كرد هيچ گونه طراحي صحنه نداشت و فقط از محيط واقعي باغ استفاده كرد. در اجرايي هم كه در تئاتر شهر اتفاق افتاد به دليل اينكه خاك و آجر به صورت دكوراتيو طراحي شده بود بيشتر بازي ها در حالت نيمه تاريكي و تاريكي اجرا شد.
• ساختمان آثار نعلبنديان را چگونه مي بينيد؟
قبل از هر چيز بايد بگوييم كه بهترين اثر وي از نظر ساختمان «هرامسا ۶۰۹ - ۶۰۵» است و اما فضاي آثار وي بسيار ايرانيزه بود و با توجه به اينكه آثار غربي را ترجمه مي كردند و آشنايي تام به متن هاي غربي داشتند باز آدم هاي آثار خود را در فضاهاي آشنا و ايراني قرار مي داد و بسيار هم ايراني مي انديشيد. تمام تلاشش اين بود كه روابط ايراني را در ذهن ما زنده كند.
• چرا شيوه نگارش وي مختص به خود او بود؟
بله ايشان بسيار به شيوه خودش مي نوشت و كمتر كسي را سراغ داريم كه چنين باشد البته امروزه نيز تنها نويسنده اي كه به شيوه خودش مي نويسد به نظر من محمد چرمشير است وي همواره من را به ياد نعلبنديان مي اندازد. به نظرم اگر تاثيري از نعلبنديان هم گرفته باشد در آثارش هست.
• مذهب در آثار وي چه جايي دارد؟
نعلبنديان چون ايراني بود، پس ايراني هم مي انديشيد و بسيار هم مذهبي مي انديشيد، حتي يكي از مذهبي ترين افرادي است كه من در تمام عمرم ديده ام، پس جنبه بصري مذهبي در آثار وي بروز پيدا مي كند. وي تصميم نمي گرفت كه مذهبي بنويسد مخصوصاً در آن زمان، اما مذهب و رگه هايي از آن هميشه در آثارش جايي داشت.

حاشيه هنر

• مافيايي هاي زندان ويكاريكا
همزمان با نمايشگاه بين المللي كتاب تهران نمايشنامه «مافيايي ها» اثر لئوناردو شاشا و با ترجمه رضا قيصريه منتشر شد. نام اصلي اين نمايشنامه «مافيايي هاي زندان ويكاريكا» است كه ابتدا جوزپه ريدزوتو و گاسپاره مشكا آن را به زبان سيسيلي نوشته اند و بعد لئوناردو شاشا آن را بازسازي كرده است به طوري كه خودش مي گويد تنها نام شخصيت ها و بعضي موقعيت هايي كه در زندان پيش مي آيد را حفظ كرده و گفت وگوها همه كار خود او است.
شاشا در اين كمدي دوپرده اي، شالوده مافيا را به گونه اي ساده و موجز نشان مي دهد و ضمن حفظ جنبه هاي نمايشنامه اي، حالت روايي خود را هم داراست اين به جهت آن است كه شاشا در واقع نويسنده است و نه نمايشنامه نويس. لئوناردو شاشا (۱۹۸۹ - ۱۹۲۱) متولد سيسيل است و خود را روشنگري از جنس ولتو مي خواند. او در مبارزات اجتماعي، براي بهبود وضع حقوق و قوانين مدني كه مبارزه عليه مافيا هم شامل آن مي شد، فعالانه شركت داشت. رمان هاي اين نويسنده اغلب حول محور مافيا مي چرخد. حضور نامريي مافيا چون بختك است كه در كردار و منش افراد رويت مي شود و از طريق سكوت قدرت پنهاني و آشكارش را نشان مي دهد. از آثار او «روزهاي جغد»، «شوراي مصر»، «كانديد» و داستان هاي كوتاه «سفر» و «لغت شناسي» به زبان فارسي چاپ شده اند. «مافيايي ها» از سوي نشر ماه ريز منتشر شده است.

• زن خوب سيچوان
آزيتا حاجيان قرار است نمايش «زن خوب سيچوان» نوشته برتولت برشت را امسال كارگرداني و به روي صحنه ببرد. حاجيان در سال گذشته در كارنامه سينمايي خود بازيگري در فيلم سوداي پرواز پوران درخشنده را بر عهده داشت. آخرين كار كارگرداني آزيتا حاجيان در حوزه تئاتر اجراي «آن سوي آينه» مربوط به چند سال گذشته است. اين نمايشنامه براساس نمايشنامه «شاپرك خانم» بيژن مفيد نوشته شده است.

• مرد گل به دهان
نمايش مرد گل به دهان اثر لوئيجي پيراندللو و با ترجمه مهين دانشور در مجموعه تئاتر شهر روي صحنه رفت. آتش تقي پور و يوحنا حكيمي در اين نمايش بازي دارند و مجتبي احمدي آن را كارگرداني مي كند. مرد گل به دهان، داستان مردي است كه از زمان مرگش، مطلع شده است و اين وقوف باعث شده نگاه دقيق تري به دنياي اطرافش داشته باشد. شكايت او از زندگي و بيماري اش باعث شده كه از عدم تعادل روحي رنج ببرد. پيراندللو نويسنده اين نمايشنامه در ۱۸۶۶ در دهكده اي نزديك به سيسيل به دنيا آمد و بعد از ۶۹ سال زندگي، نويسندگي و متحمل شدن روزهاي سخت در سال ۱۹۳۶ در شهر رم زندگي را بدرود گفت. آخرين نمايشنامه او «غول هاي كوهستان» ناتمام ماند.حوادث مختلف در زندگي پيراندللو از قبيل مرگ مادر، ورشكستگي پدر و بيماري رواني همسرش او را آدمي بدبين و منفي باف كرده بود كه نمود آن در آثارش به چشم مي خورد.

• در انتظار مجوز
010975.jpg

هادي مرزبان ـ كارگردان تئاتر ـ در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره زمان اجراي عمومي نمايش «خاطرات هنرپيشه نقش دوم» اظهار بي اطلاعي كرد. وي گفت: حدود سه ماه است گروه ما كه بيش از ۴۲ بازيگر هستند، منتظريم؛ اما متأسفانه هنوز درباره زمان اجراي عمومي هيچ مطلبي به ما نگفته اند. «خاطرات هنرپيشه نقش دوم» كه نمايشنامه آن را بهرام بيضايي نوشته است، درباره دو روستايي است كه به قصد كار، شهر خود را ترك مي كنند و ناخواسته گرفتار مسائلي مي شوند. اين نمايش از ابتدا به صورت روايت گونه و فلاش بك به تصوير درمي آيد. طراح صحنه اين نمايش مجيد ميرفخرايي است و بازيگراني همچون ميكائيل شهرستاني، فرزانه كابلي، مصطفي عبداللهي، عباس توفيقي، علي رافر، محسن ذهتاب، و. . . در آن به ايفاي نقش مي پردازند.

• سهراب سرخ
نمايش برگزيده بيستمين جشنواره بين المللي تئاتر فجر با نام «سبز، سهراب، سرخ» به كارگرداني مجيد واحدي زاده در تالار كوچك تئاتر شهر هر روز اجرا مي شود. نمايش «سبز، سهراب، سرخ» برنده جايزه بازيگري اول مرد، نويسندگي اول، كارگرداني دوم، موسيقي سوم و طراحي صحنه از بيستمين جشنواره بين المللي تئاتر فجر است كه در جشنواره جاده ابريشم آلمان نيز اجرا شده است. اين نمايشنامه بازخواني ديگري از داستان رستم و سهراب در قالب ماجراهاي امروزي است.

• واژگان نو
دكتر فرهاد ناظرزاده كرماني، كتاب نمايشنامه شناسي منتشر مي كند. دكتر فرهاد ناظرزاده كرماني ـ محقق، مولف و استاد دانشگاه ـ در گفت وگو با خبرنگار هنري خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با اعلام اين مطلب كه كتاب چهار جلدي نمايشنامه شناسي اش مهرماه سال ۸۲ توسط انتشارات سمت، چاپ و منتشر خواهد شد، گفت: اين كتاب در ۴ جلد و ۱۰۰۰ صفحه در بردارنده ۴۰۰ اصطلاح اصلي نمايشنامه نويسي است كه جامع ترين كتاب در دنيا در اين زمينه است. وي ادامه داد: همچنين واژگان نو و جايگزيني كه در طول ۱۰ سال بررسي و پژوهش براي ادبيات نمايشي پيشنهاد كرده ام، در آن يافت مي شود. او در خصوص موضوعات مطرح شده در هر جلد از كتاب مذكور، گفت: جلد اول درباره ساخت مايه ها، جلد دوم در خصوص ويژگي هاي نمايش نويسي، جلد سوم درباره گونه هاي نمايشنامه و جلد چهارم با موضوع سبك هاي نمايشنامه و ريختارهاي نمايش در جهان است. ناظرزاده كرماني با اشاره به اينكه دو كتاب ديگر او نيز با تغييرات و افزايش مطالب تجديد چاپ خواهد شد، عناوين آنها را كتاب پيشتازگرايي كه همراه با ۵۰۰ صفحه اضافه شده است و كتاب ايمان گرايي در ادبيات نمايشي كه بازنوشت كتاب تي اس اليوت و نمايشنامه هاي منظوم و مذهبي است، ذكر كرد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |