خلج كه سال ها در عرصه تئاتر كودكان فعاليت داشته است نسبت به تئاتر فعلي كودكان در ايران اظهار تاسف مي كند و به اين جريان چندان خوشبين نيست
رضا آشفته
نمايش «خشايار» به نويسندگي و كارگرداني منصور خلج و بازي آتش تقي پور، هوشنگ قوانلو و. . . در تالار شماره ۲ تئاتر شهر اين روزها ساعت ۳۰/۱۸ اجرا مي شود. اين نمايش آخرين دقايق زندگي خشايار كه در جنگ با يوناني ها طعم تلخ شكست را مي چشد، روايت مي كند.
•••
منصور خلج از سال ۴۸ در يكي از دبيرستان هاي كرمانشاه فعاليت تئاتري خود را آغاز كرد. او در سال ۵۵ از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران در رشته تئاتر فارغ التحصيل شد. در دوره دانشجويي در يك دوره آموزشي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان به مربيگري دان لاكان شركت كرد. در اين كلاس ها افرادي مانند بهروز غريب پور، قطب الدين صادقي، رضا كيانيان، مرضيه برومند، عادل بزدوده و. . . شركت داشتند تا درباره تئاتر كودكان آموزش هاي لازم را كسب كنند. او پس از اين دوره به عنوان مربي تئاتر كودك به شهرستان هاي كرمانشاه، قصرشيرين، سنندج و همدان اعزام شد. همچنين در يكي از كتابخانه هاي تهران به عنوان مربي تئاتر فعاليت مي كرد.
خلج در اولين فعاليت حرفه اي دكتر رفيعي به عنوان روابط عمومي حضور داشت. او بيشتر وقت خود را صرف نوشتن كرد. در ضمن با كارگردان هايي مثل حميد سمندريان (ملاقات بانوي سالخورده) و هوشنگ حسامي (براي آخرين بار مادرم را نديدي) همكاري كرد، تا اينكه در سال ۵۶ نمايش «ماهي سياه كوچولو» را كارگرداني كرد كه نسبتاً موفق هم بود. او بعداً نمايش «گفت وگوي فراريان» را كه براساس يك اثر برشت تنظيم كرده بود، در جشنواره تئاتر انقلاب و تئاترهاي لاله زار به اجرا گذاشت. سه ماهي، جاري مثل جويبار و هدهد از جمله نمايش هايي بود كه خلج براي كودكان كارگرداني كرد.
او يك مجموعه ۵ جلدي به نام «درام نويسان جهان» را براي علاقه مندان ترجمه و تاليف كرده است و ۱۵ سال براي نگارش اين مجموعه از سال ۶۳ صرف شده است. «۴ نمايش براي كودكان»، «تاريخچه نمايش در كرمانشاه»، «صحنه پردازان» و نمايشنامه «منطق الطير» از جمله ديگر كتاب هاي خلج است. آخرين پژوهش خلج به نام «درام نويسان ايران» است كه يك جلدش درآمده است. او در حال نگارش جلد دوم اين مجموعه است. همچنين مجموعه اي از نمايشنامه هاي خلج و يك كتاب به نام «تئاتر و نشانه ها» قرار است كه به زودي توسط نشر صنوبر چاپ شود.
نظرگاه ها
خلج كه سال ها وقت خود را صرف مطالعه درام هاي ايراني كرده است، درباره وضعيت درام نويسي در ايران مي گويد: شايد قضاوت كردن در اين باره كمي عجولانه باشد، كمي بايد از زمان فاصله گرفت تا قضاوت بهتري صورت بگيرد. الان كساني هستند كه نمايشنامه مي نويسند و جسته گريخته نمايش هاي خوبي هم نوشته اند. بايد صبر كنيم و ببينيم كه اين نمايشنامه نويسان تا چه حد در سبك واسلوب خودشان جريان ساز و صاحب سبك مي شوند و اتفاقي در نمايشنامه نويسي به وجود مي آورند. بايد منتظر بمانيم تا ببينيم كسي وراي بيضايي خواهد شد؟ كسي هم وزن اكبر رادي در عرصه نمايشنامه نويسي خواهد بود؟
او يادآور مي شود كه تك جرقه هاي خوبي در بين نمايشنامه نويسان جوان فعلي زده شده است، بايد ديد كه اين سبك و سياق هاي تجربه شده چقدر با تحول پيش خواهد رفت.
خلج كه سال ها در عرصه تئاتر كودكان فعاليت داشته است، نسبت به تئاتر فعلي كودكان در ايران اظهار تاسف مي كند و به اين جريان چندان خوشبين نيست و مي گويد: جريان تئاتر كودكان مثل كاشتن بذري است كه حاصلي ندارد. ما در عرصه نمايشنامه نويسي تئاتر كودكان چند نفر داريم؟ به تعداد انگشتان يك دست، نويسنده تئاتر كودك نداريم كه مستمراً بنويسند. يكي، چند اثر براي كودكان مي نويسد، بعد سر از جاي ديگري درمي آورد. در حقيقت هيچ تضمين و پشتوانه اي اين جريان را نگه نمي دارد، هدايت نمي كند و ارج نمي گذارد. بعد از يكي دو تا كار اين نويسنده ها به دنبال سريال نويسي و فيلمنامه نويسي مي روند. به هر حال استعدادهايي هستند كه قبل از شكفتن هرز مي روند و كساني بودند كه تلاشي هايي كردند. خود من اميدوار بودم كه در زمينه تئاتر كودكان كارهايي انجام بدهد. اما در عمل متوجه شدم كه هيچ حمايتي نشد.
وي مي افزايد: براي كودكان كار كردن بسيار دشوار است.
اول اينكه بايد زبان تئاتر را بشناسي، دوم اينكه زبان كودك را بشناسي. علاوه بر آن دنياي كودك پر از فانتزي و هزينه بردار است. در سفري به يكي از كشورهاي آمريكاي لاتين ديدم اكثر كارهايي كه به شكل مونته ويدئو ارائه شده است، توسط كارگردان ها، نويسنده ها و طراح هاي صحنه سن بالا اجرا شده كه همگي حداقل ۲۰ سال تجربه را پشت سر گذاشته اند. آنها صاحب نگاه در زمينه تئاتر كودك بودند، كه به قول فروغ فرخزاد مار ا به كهكشان مي بردند. كار نيكو كردن از پر كردن است؛ اين اتفاق در اينجا نمي افتد. ما از زمان بيژن مفيد كه نخستين نمايشنامه را در حال و هواي شهر قصه نوشت، تا امروز چند نفر را مي شناسيد كه به طور مستمر در زمينه تئاتر كودك فعاليت داشته باشند. تئاتر كودك را بايد به طور ريشه اي بشناسيم و برايش برنامه ريزي كنيم.
|
|
منصور خلج كه تاكنون پژوهش هاي زيادي را در زمينه تئاتر ارائه كرده است، مي گويد كه پژوهش هم همانند ديگر كارها مشكلات خاص خود را دارد و مي افزايد: در ايران بنا بر شور فردي است كه پژوهشگران كار مي كنند. وقتي مي خواستم پژوهش «تئاتر در كرمانشاه» را بنويسم، ديدم كه جايي نيست تا اطلاعات بگيرم. آن زمان علي منتظري مدير مركز هنرهاي نمايشي بود. از او خواستم كه به من اجازه بدهد تا جايي براي نگهداري كتاب و اسناد راه اندازي كنيم. كتابخانه امروز تئاتر شهر در آن زمان راه اندازي شد. ما ملت كهنسالي هستيم اما همه تعزيه نامه هاي ما در موزه واتيكان است تا ايران! چون در ايران تحقيق نبوده است، امروز هم تحقيق صورت نمي گيرد مگر اينكه اين امر نهادينه بشود. تحقيق هزينه بر، فرساينده و زحمت بر است. اين كار جنبه هاي مادي محقق را تامين نمي كند. محقق نياز به شجاعت اساطيري دارد تا پژوهش خود را چاپ كند. به هزار در و ديوار بايد خودت را بزني تا ناشري كتابت را چاپ كند. ما در مملكتي هستيم كه بسياري از كارها با رابطه انجام مي شود.
خشايار
خلج درباره ميزان تاثيرپذيري خود از متن ايرانيان اشيل در نگارش خشايار مي گويد: ايرانيان را خوانده ام و كتاب هاي ديگري هم خوانده ام، مثل هرودوت و خشايار شاه كه يك پروفسور انگليسي بر روي آن ۲۶ سال كار كرده است. به هر حال فرهنگ بر آدم تاثير مي گذارد. ببينيد در ادبيات نمايشي چند آنتيگون نوشته شده است. آنتيگون سوفكل، برتولت برشت، ژان آنوي، داريو فو و. . . را داريم. منظورم اين است كه يك اثر حساب پس انداز شخصي نيست. من اتفاق خشايار شاه را از تاريخ گرفته ام و سعي كرده ام خشايار را به صورت يك موجود انساني با تمام جنبه هاي حياتي و تنهايي هايش مطرح كنم.
او درباره اشيل و نمايشنامه ايرانيان مي گويد: زماني كه اشيل اين نمايشنامه را نوشت، تمام تب و تاب جنگ ايران و يونان خوابيده بود. او در واقع مسئله اي را به در مي گفت كه ديوار بشنود. داشت به حكومت آتن و يونان آن زمان مي گفت كه جناح جنگ طلبي مي خواهد از طريق جنگ يونان را قدرت مند كند. اشيل به آنها مي گفت، اي حكمرانان آتن حواستان جمع باشد اين راه براي شما بهره اي ندارد. آن موقع نمايشنامه نوشته نمي شد كه به شكل كتاب درنيايد و مردم آن را نخوانند. نمايشنامه يك رويداد و اتفاق واقعي و سياسي جامعه آن روز بود. بخشي از وظيفه اي كه بر تئاتر سپرده شده بود، گفتن همين مباحث بود. دموكراسي يونان اين فضا را به هنرمندي مثل اشيل مي داد تا فريادش را بر سر حكمرانان آتن بزند كه ترسم نرسي به كعبه اي اعرابي.
واقعاً به عنوان يك هنرمند پيشگويي اش هم درست بود. علي رغم اينكه اشيل يوناني است، در نمايشنامه ايرانيان اطلاعات خوبي از ايران به ما مي دهد. او هيچ وقت با حب و بغض از ايران حرف نمي زند. بلكه ايران را كشوري قدرتمند مي داند. منتها مي گويد كه دو تمدن اروپايي و آسيايي (يونان - ايران) رو در روي هم قرار گرفتند تا اين اتفاق افتاد. اشيل اصلاً نيت اش اين نيست كه ما را تحقير كند، بلكه ما را به صلابت تمام نشان مي دهد. ولي ما هيچ وقت در تاريخ مان برخورد واقعي نداشته ايم. مثلاً مي گوييم در جنگ با اعراب گردوخاك شد و خاك به چشم رستم فرخزاد رفت و ما شكست خورديم. يا در جنگ يونانيان ما شكست نخورديم. در جنگ با مغول اين طور شد كه ما شكست خورديم. ما اهل تعارف هستيم و هيچ كس حقيقت را نمي گويد.
خشايار نمايشي متكي بر روايت گري است. خلج علت پيروي از اين تكنيك را در تاريخي بودن اثر مي داند و مي گويد: از آنجا كه مكان نمايش محدود به يك چادر است، شايد خودخواسته هم نباشد و اين جوري به ذهنم رسيده باشد.
در نمايش هاي تاريخي اصل بر اين است كه با استفاده از دكورهاي عظيم، همسرايان بي شمار و موسيقي هاي پرسروصدا شكوه و جلال خاصي بر صحنه حاكم شود. اما درنمايش خشايار همه چيز به سادگي ارائه مي شود. خلج معتقد است كه مي تواند يك نمايش تاريخي پرطمطراق هم نباشد و از مرگ يزدگرد بيضايي به عنوان يك اثر ساده و جمع و جور تاريخي ياد مي كند. اين بستگي به ساختار و فكري دارد كه در يك نمايشنامه موجود است. او علاقه دارد كه نمايشش را گسترده تر ارائه كند اما شرايط اين اجرا را بر گروهش تحميل كرده است. برشت يك حرف قشنگ دارد و مي گويد: «آرمان هاي بزرگ وقتي بخواهد به عمل درآيد، مدام تعديل مي شود. براي اثبات اين قضايا من يك باجناق داشتم كه دوست داشت يك كارخانه نساجي در آن ور شهر هامبورگ بسازد. اما در عمل قانع شد كه يك دكه قرقره فروشي سر گذر بزند و به همان هم بسنده كند. »
در تئاتر ايران هم چنين چيزي اتفاق مي افتد و بايد از يك اجراي آرماني به يك اجراي ساده بسنده كنيد. خلج درباره بيرقي كه با يك ماه سرخ و يك ستاره هشت پر تزيين شده و در ته صحنه قرار گرفته است، سنديت تاريخي قائل نيست. اين در حالي است كه چنين نمادي به اقوام هشت گانه ترك اشاره دارد. اما خلج از آن به عنوان يك آكسسوار معمولي ياد مي كند. او در پايان اظهار اميدواري مي كند كه شرايط متعادل و عادلانه اي براي كار كردن پيش بيايد.