والديني كه در انتظارات خود از رفتار فرزندانشان استواري و همساني در خور توجهي نشان مي دهند و در عين حال مهربان و گرم هستند و به عقايد فرزندانشان احترام مي گذارند فرزنداني كارآمد و متكي به خود به بار مي آورند
|
|
بين كشورها و گروههاي اجتماعي مختلف به تفاوتهاي چشمگيري در زمينه شيوه هاي فرزندپروري برمي خوريم. در آمريكا حتي در ميان خانواده هاي طبقه متوسط هراز چندگاهي نوساناتي در نگرش افراد نسبت به مسايلي نظير آموزش آداب توالت رفتن، برنامه زماني تغذيه طفل، تغذيه با شيرمادر در مقابل استفاده از شيشه پستانك و سهل گيري در مقابل سخت گيري ديده مي شود. در سه دهه اول قرن ميلادي حاضر روشهاي فرزندپروري تا حدود زيادي خشن و خشك بودند. در آن زمان به والدين توصيه مي شد با بغل كردن كودك به هنگام گريه كردن او را لوس نكنند، طبق برنامه ثابتي به او غذا بدهند (اعم از اينكه گرسنه باشد يا نباشد)، و آداب توالت رفتن را در همان سال اول زندگي به او آموزش دهند. گفته مي شد كه كودك را بايد از مكيدن انگشت شست و لمس كردن آلت تناسلي اكيداً منع كرد. اين روش كاملاً خشك تا حدودي زير نفوذ مكتب رفتارگرايي بود. در اينجا هدف، بوجود آوردن عادت «خوب» و خاموش كردن عادات «بد» بود و هر چه والدين زودتر در اين مورد دست به كار مي شدند نتيجه بهتري عايد مي شد. اين ديدگاه عيني، كنترل شده، و غيرعاطفي در زمينه فرزندپروري به شكل مضحك و اغراق آميزي در نقل قول زير از جان واتسون، بنيان گذار مكتب رفتارگرايي، به خوبي نمايان است:
براي تربيت كودك شيوه معقولي وجود دارد. با بچه طوري رفتار كنيد كه گويي بزرگسال كم سن و سالي است. با نهايت دقت به او لباس بپوشانيد و حمامش كنيد.با او به شيوه اي عيني و با جديتي ملاطفت آميز رفتار كنيد.هرگز او را در آغوش نگيريد و روي زانوي خود ننشانيد. اگر ناچار شديد فقط در موقع شب بخير گفتن يك بار پيشاني او را ببوسيد. صبح هنگام با او دست بدهيد. اگر او موفقيت چشمگيري در يك كار دشوار از خود نشان داد، دستي بر سر و گوش او بكشيد.
بد نيست اين روش را آزمايش كنيد. ظرف يك هفته در خواهيد يافت كه چه آسان مي شود با بچه يك رفتار كاملاً جدي و در عين حال ملاطفت آميز داشت و آنگاه از روش احساساتي و آبكي خود كه قبلاً دنبال مي كرديد به شدت شرمنده خواهيد شد. (واتسون، ۱۹۲۸).
جاي ترديد است كه پدران و مادران زيادي اين شيوه خشك را به كار بسته باشند، اما در هر حال توصيه متخصصان آن زمان چنين بوده است.
در دهه ۱۹۴۰، شيوه هاي فرزندپروري با سهل گيري و انعطاف پذيري بيشتر دگرگون شد. در اين دهه نظريه هاي فرزندپروري زير نفوذ مكتب روانكاوي قرار گرفت، مكتبي كه در آن بر امنيت عاطفي كودك و زيانهاي ناشي از كنترل شديد تكانه هاي طبيعي او تأكيد مي شد.
تحت راهنمايي هاي دكتر بنيامين اسپاك به والدين توصيه شد كه از شم طبيعي خود پيروي كنند و از برنامه ريزي هاي انعطاف پذيري كه هم با نيازهاي خود آنان و هم با نيازهاي كودك سازگاري داشت استفاده كنند.
آموزش آداب توالت رفتن بايستي به زمان موكول شود (از اواسط دومين سال زندگي به بعد) كه كودك بتواند هدف چنين كاري را دريابد. افزون بر اين مكيدن انگشت شست يا لمس كردن آلت تناسلي نبايد چندان مايه نگراني باشد.
به نظر مي رسد در حال حاضر شاهد نوساني در جهت عكس هستيم. چنين مي نمايد كه امروزه والدين احساس مي كنند كه سهل گيري پاسخگوي مشكل آنها نيست. برخي از ويژگي هاي شيوه فعلي فرزندپروري آنها عبارتند از: كنترل در حد اعتدال، انضباط محكم و حتي توسل به تنبيه در صورت لزوم.
شكوفايي كودكان به رغم تنوع شيوه هاي فرزندپروري خود نشانه اي از قدرت انطباق پذيري آنها و گوياي اين واقعيت است كه روشهاي خاص فرزندپروري از اهميت كمتري برخوردارند تا نگرش بنيادي والدين.
كوشش براي يافتن ارتباط بين روشهاي فرزندپروري: نوع برنامه تغذيه، سن از شير گرفتن و آ موزش كنترل آداب توالت رفتن و ويژگيهاي شخصيتي بعدي چندان موفقيت آميز نبوده است.
اگرچه برمبناي روش هاي خاص فرزندپروري ممكن است نتوانيم ويژگي هاي شخصيتي بعدي را پيش بيني كنيم، اما شواهدي در دست است كه براساس آن مي توان گفت چه نوع رابطه اي بين كودك و والدينش به احساس اطمينان به نفس و كارايي در كودكان منجر مي شود. در يك سلسله بررسي ها، كودكان سه و چهار ساله در خانه و مهد كودك مورد مشاهده قرار گرفتند و آنها را بر پايه پنج معيار شايستگي مورد ارزيابي قرار دادند:
۱- خويشتنداري، ۲- تمايل به برخورداري توام با كنجكاوي و اشتياق در برابر موقعيتهاي جديد و دور از انتظار، ۳- سرزندگي، ۴- اتكا به خود، ۵-توانايي ابراز محبت به همبازي ها.
برپايه نمره هاي به دست آمده از اين ويژگي ها، سه گروه از كودكان براي مطالعه بيشتر انتخاب شدند.
شايسته ترين و رشد يافته ترين كودكان در گروه يك جاي گرفتند، اين كودكان در تمام زمينه هاي ياد شده بالاترين نمره ها را كسب كرده بودند. كودكان گروه دوم، در حد متوسط از اتكا به خويشتنداري بهره مند بودند، اما تا حدودي از موقعيتهاي جديد بيم داشتند و علاقه چنداني به آموزش با ساير كودكان از خود نشان نمي دادند. كودكان گروه سوم رشد نايافته تر از همه بچه ها بودند، بدين معنا كه ازنظر اتكا به خود و خويشتنداري نسبت به كودكان دو گروه قبل در سطح پايين تري قرار داشتند. اين كودكان به شدت متكي به كمك بزرگترها بودند و از موقعيتهاي جديد كناره مي گرفتند.
پژوهشگر آنگاه به بررسي شيوه هاي فرزند پروري والدين پرداخت و براي اين منظور با آنان مصاحبه كرد و برخورد آنها را با كودكان در محيط خانه مورد مشاهده قرار داد.
پژوهشگر توجه خود را به چهار بعد از ابعاد والد- فرزند متمركز ساخت:
۱) كنترل- والدين تا چه اندازه سعي دارند در فعاليتهاي كودكان دخالت كنند، و تا چه حد مي كوشند كه وابستگي يا پرخاشگري كودكان خود را مطابق با معيارهاي خود تغيير دهند. ۲) توقع رشديافتگي- فشارهايي كه به كودك وارد مي آيد تا عملكرد او با ميزان توانايي وي همگام باشد ۳) وضوح ارتباط بين كودك و والدين- ميزان توانايي والدين در توضيح دلايل خود به هنگام اطاعت طلبيدن از كودك و ميزان توجه آنها به عقايد و احساسات كودك ۴)فرزندنوازي، ميزان محبت و عطوفتي كه والدين نسبت به فرزندشان از خود نشان مي دهند و لذت بردن از پيشرفت فرزندشان.
در شكل مي بينيد كه والدين كودكان شايسته و رشديافته (گروه ۱) بالاترين نمره ها را در هر چهار بعد ياد شده كسب كرده اند. اين والدين مهربان و پر حرارتند و ارتباط خوبي با فرزندانشان برقرار مي كنند. اين افراد در عين حال كه براي عقايد فرزندانشان احترام قائلند، در مورد رفتارهايي كه براي فرزند خود مناسب مي دانند به طور كلي پيگيرانه و خالي از ابهام عمل مي كنند.
كودكاني كه از لحاظ اتكا به خود و خويشتنداري در سطح متوسط ولي تا حدودي گوشه گير و بي اعتماد نسبت به ديگران بودند (گروه ۲)، والديني داشتند كه تا حدود زيادي اهل كنترل بودند ليكن رفتاري چندان گرم و با محبت با فرزندانشان نداشتند.
والدين رشد نايافته ترين كودكان (گروه ۳)، نسبت به فرزندانشان محبت نشان مي دادند، اما چندان در بند كنترل آنها يا برقراري ارتباط با آنها نبودند و انتظارات زيادي از آنها نداشتند. اين قبيل والدين معمولاً فاقد كارايي و سازمان دهي در امور خانه خود هستند و در تعيين ضوابط، تشويق و تنبيه و ارائه پاداش سهل انگاري نشان مي دهند.
در مطالعات بعدي، پژوهشگر به شيوه معكوس وارد عمل شد، بدين معنا كه ابتدا والديني با مشخصات يادشده انتخاب كرد و سپس به بررسي رفتار فرزندان پيش دبستاني آنها پرداخت. گرچه نتايج حاصل مفصل تر از آن است كه بتوانيم در اينجا بازگو كنيم، اما مي توان به برخي نتايج عمومي اين بررسي اشاره كرد.
- والديني كه در انتظارات خود از رفتار فرزندانشان استواري و همساني در خور توجهي نشان مي دهند و در عين حال مهربان و گرم هستند و به عقايد فرزندانشان احترام مي گذارند فرزنداني كارآمد و متكي به خود به بار مي آورند.
- والديني كه رفتار فرزندانشان را زياده از حد كنترل مي كنند و بيشتر به فكر برآورده ساختن نيازهاي خود هستند تا نيازهاي فرزندانشان، كودكاني مي پرورانند كه اگرچه تا حدود زيادي خويشتندارند، اما در برخورداري خود با موقعيت ها يا يا افراد جديد از احساس امنيت و اطمينان به نفس كافي برخوردار نيستند.
- والدين سهل انگاري كه نه رفتار مسئولانه كودكانشان را مورد تشويق قرار مي دهند و نه رفتار ناپخته را منع مي كنند، كودكاني بار مي آورند كه از لحاظ خويشتنداري و اتكا به خود در پايين ترين سطح قرار دارند.
خلاصه كلام آنكه به نظر مي رسد كارايي و اطمينان به خود در كودكان به بهترين وجه رشد مي كند كه در خانواده هاي گرم و نوازشگر پرورش مي يابند؛ خانواده هايي كه در آنها رفتار مسئولانه را پاداش مي دهند و همراه با آن فعاليتهاي مستقل و تصميم گيري را نيز تشويق مي كنند.(بومريند، ۱۹۷۲)
حميده لمسه چي
كارشناس روانشناسي
منابع:
كتاب زمينه روانشناسي
ريتال. اتكينسون
ريچارد س. اتكينسون
ارنست ر. هيلگارد