افزايش كارايي مغز با طراحي خلاق مدارس
|
|
مطالعات جديد درباره مغز و شيوه يادگيري مغز براي معلمان و والدين، ديدگاه هاي جديدي درباره تدريس و يادگيري ايجاد كرده است. پژوهش هاي جديد نه فقط يافته هاي نويني را عرضه كرده است، بلكه به نوسازي برداشت هاي قديمي درباره يادگيري هم كمك كرده است. يافته ها، نشانگر آنند كه ايده چپ برتر يا راست برتري مغزي، گمراه كننده است. مغز پيچيده تر از آن است كه چنين اظهار نظري درباره آن بشود. ما با يك نوع كاركرد مغز به رياضي و با كاركردي ديگر از آن به موسيقي نمي پردازيم.
كاني و كاني(۱۹۹۰) اعلام كردند كه پژوهش هاي مغز محور، جدا از جنبش آموزش وپرورش نيستند، بلكه آنها رويكردهايي هستند كه آموزش و پرورش را منتفع مي سازند. با آن كه برخي پيشنهادهاي پژوهشي مغز محور، دير به بار مي نشينند، ولي بينش ها و چشم اندازهاي عملياتي هم عرضه مي كنند- حتي براي ساختمان سازي و آماده سازي فضاي بازي در مدارس.
اريك جنسن (۱۹۹۵) در كتاب جديد خود تحت عنوان «تدريس مبتني بر مغز» اظهار مي كند كه همگي درصدديم تا راه حل هايي براي مسايل و چالش هاي آموزش و پرورش بيابيم و بايد در كاربرد يافته هاي جديد تا حدودي احتياط كنيم. آنگاه كه فردي رويكرد خاص سازگار با مغز براي ارتقاي يادگيري معرفي مي كند، به واقع، آن نمي تواند گام نهايي درباره يادگيري و تدريس باشد.
انرژي براي يادگيري
اگرچه مغز انسان بالغ فقط دو درصد از وزن بدن او را تشكيل مي دهد، ولي به تنهايي بيست درصد از انرژي جسماني را مصرف مي كند. انرژي مصرفي مغز از طريق خون پر اكسيژن تدارك مي شود، اكسيژن مصرفي مورد نياز از طريق شش ها تأمين مي گردد. مغز انسان در هر ساعت به گردش ۸ گالن خون يا در هر روز تقريبا ۲۰۰ گالن (۸۰۰ تا۶۰۰ ليتر) خون نياز دارد. توازن الكترونيكي مناسب براي كاركرد مغز از طريق آب بدن به دست مي آيد. براي حصول اين توازن، هر فرد بالغ بايد ۶ تا ۱۲ ليوان آب بنوشد.
هانافورد (۱۹۹۵)، از دست رفتن آب بدن در طي ساعات حضور دانش آموزان در كلاس درس را عاملي براي آسيب هاي يادگيري، تنبلي و بي حالي اعلام كرده است. خوب، شيرهاي آب يا آبخوري هاي مدارس، كجا قرار گرفته اند؟ آبخوري مدارس، حتي مراكز پيش دبستاني در خارج از كلاس درس قرار دارند و دانش آموزان به ندرت در طي ساعات درس مي توانند به آب دسترسي داشته باشند.
عامل حياتي ديگر براي كاركرد مطلوب مغز، اكسيژن است. بدون هواي تازه، نمي توان انتظار داشت كه مغز كاركرد بهينه اي داشته باشد. از اين رو، طراحي ساختمان مدرسه و در پيش بيني تسهيلات و تجهيزات مدارس، نبايد تأمين هواي تازه كلاس هاي درس مورد غفلت قرار گيرد.
هنگام يادگيري، سلول هاي مغز- نرون ها- اطلاعات را تقريباً با سرعتي بيش از ۳۰۰ كيلومتر در ساعت انتقال داده يا مورد تبادل قرار مي دهند. هر نرون مي تواند هزاران سيگنال يا علامت را از ساير منابع نروني، حتي بدون آن كه با آنها ارتباط فيزيكي داشته باشد، دريافت كند. نرون ها، پيام ها را بيشتر به صورت شيميايي تبادل مي كنند (۱۹۹۸ و Jensen). انرژي لازم براي فعاليت نروني، انرژي الكتريكي و شيميايي است. ماهيت عمل نرون ها، مغز را به يك پردازشگر الكترو- شيميايي تبديل كرده است.
الگوي يادگيري مغز از زمان تولد و بنا به ديدگاهي عمر از دوره جنيني آغاز مي شود. شيوه پاسخ وي و سازگاري فرد با محيط، نحوه زيست و يادگيري مغز را تعيين مي كند. الگوي يادگيري كه نوزاد آدمي براي خود شكل مي دهد، مي تواند تا پايان زندگي اش پايدار بماند، مگر آن كه چيزي يا اتفاقي الگوي يادگيري پايه گذاري شده را فرو بريزد. مدارس، يكي از مراكز عمده براي ايجاد تغيير در الگوهاي يادگيري دانش آموزان هستند.
بسياري بر اين باورند كه وراثت، محدوده هاي يادگيري كودك را شكل مي دهد، ولي اين باور، گمراه كننده است. آنچه روشن است، اين كه محيط قبل از آموخته ها يا افكار پيشين بر رشد مغز تأثير مي گذارد. به تازگي، بسياري از دانشمندان به اثر محيط و وراثت در رشد مغز، سهم ۵۰ درصدي قايل شده اند- ۵۰ درصد وراثت و ۵۰ درصد محيط.
بازي، ورزش، تجربيات عملي و انواع فعاليت هاي چالش برانگيز منبع اصلي يادگيري هستند. با اين همه، هنوز مدارس بر خلاف الگوهاي يادگيري دانش آموزان طراحي مي شوند. براي نمونه، استخر شنا از محيط هاي محرك و چالش برانگيز براي كودكان ابتدايي و راهنمايي اند، ولي مدراس به ندرت به آن دسترسي دارند، حتي در مدارس، اين امكان كه دانش آموزان بتوانند دو گلدان گل پرورش دهند ايجاد نمي شود.
محيط هنري
يادگيري بهينه زماني به وقوع مي پيوندد كه، مغز به صورت مناسبي به چالش كشيده شود. زماني كه فعاليت يادگيري، همراه با تهديد و تحت فشار رواني باشد، كارآيي مغزي پايين مي آيد (۱۹۸۳ Hart, ) در مدرسه اي كه پرورش و رشد مغزي با شيوه هاي غير تهديد كننده به چالش كشيده مي شود، براي تدريس تفكر و ساخت حافظه و انواع هنرها بهره گيري مي شود. يادگيري از طريق هنرهاي بصري و عملي سبب مي شود مغز يادگيرنده، ارتباطات قوي تر و تازه تري پديد آورد (۱۹۹۰، kolb and Whishaw) موسيقي، معماري، نقاشي و ساير هنرها براي يادگيري اثر گذار حياتي اند. محيط يادگيري مؤثر، برنامه و موسيقي را جدي تلقي مي كند و از آن حمايت مي كند. معماري و نماي مدارسي كه با اصول و اسلوب مناسبي طراحي شده اند از نظر زيباشناسي تحريك كننده اند. چنين محيط هاي مدرسه اي، با رشد مغز در ارتباط بوده و سبب فعاليت مغزي بيشتري مي شوند.
فعاليت هاي جسماني
براي رشد كاركردهاي مغزي، فعاليت جسماني بسيار حايز اهميت است. فعاليت هايي چون دويدن، پريدن، جهيدن، شنا كردن سبب تقويت عقده هاي پايه، مخچه، جسم پينه اي مي شود. ورزش و تمرين بدني، اكسيژن، زيادي را به مغز مي رساند و بر ميزان ارتباط بين نروني مي افزايد(brink ,1995 palmer,1980) .جنسن (۱۹۹۸) اظهار مي كند كه يادگيري از طريق پياده روي، حركات كششي، رقص و ساير فعاليت هاي جسماني ارتقا يافته و تقويت مي گردد.
آيا مدارس فضاي حركتي مناسبي براي دانش آموزان در نظر گرفته اند؟ چند درصد دانش آموزان مي توانند به فعاليت جسماني ترجيحي خود بپردازند؟ آيا كلاس درس براي تحرك جسماني- حركتي دانش آموزان مناسب است؟ اين سؤال ها و ده ها سؤال ديگر از اين دست، برخاسته از حقايق مربوط به مغز و به تبع آن مربوط به محيط هاي مدرسه اي است كه بر خلاف يافته هاي مغز محور عمل مي كنند.
رنگ و نور
پژوهش هاي مربوط به مغز نشان مي دهد كه ميزان و نوع رنگ بر يادگيري اثرگذار است. برين (۱۹۷۷ ) گزارش كرده است كه رنگ هاي گرم و نورپردازي درخشان و چشم زننده، بر ميزان گرفتگي عضلاني، سرعت تنفس، ضربان قلب، فشار خون و فعاليت مغزي مي افزايد. نور ناكافي در محيط سبب خستگي چشم مي شود. تركيب رنگي نامتجانس محيط مي تواند سبب كاهش واكنش و اختلال در انجام كار باشد. روشنايي و رنگ آميزي مناسب سبب بهبود پردازش بصري اطلاعات و كاهش فشار رواني مي شود. (Birren,1972)
گرمايش و صداي محيطي
پژوهش ها تأييد مي كنند كه محيط يادگيري مناسب بايد از نظر دما مطلوب بوده و عاري از صداهاي مزاحم باشد. ناراحتي جسمي و صداهاي مخل پيام هاي مخربي به مغز مي فرستند. دريافت پيام مخرب از سوي مغز، عملكرد مخچه را، كه پردازشگر اصلي مغز به شمار مي آيد، مختل مي سازد.
مسايل محيطي
اهميت محيط يادگيري را نمي توان دست كم گرفت. مغز در محيط هاي ايمن و بهداشتي، خلاق، چالش انگيز و سازگار كننده، بيشتر مي آموزد. در طراحي مدارس نبايد فراموش شود كه محيط طراحي شده، محيطي براي رشد مغزي و ارتقاي يادگيري دانش آموزان است، هر گونه قصور مي تواند آثار زيانبار جبران ناپذير پديد آورد.
اين مقاله ترجمه اي است از:
Chan,T.C, and petrie,G.F(1998).سThe Brain learns Better in well- Designed school Environmentsز,Classrom Leadership online.vol.2,No3,Nov.1998.
نوشته: تك چيونگ چان و گارث اف. پيتري
ترجمه: افسانه سنه(دانشجوي دكتراي رشد و تكامل و يادگيري حركتي)
منابع
۱- Birren,F.(1972).The significance of light.AIA journal, 27-30
۲- Birren,F.(1977). Color it color. Progressive Architecture, 129-133.
۳-Caine,R.N,& 3- Caine,G.(1990). understanding a brainbased approach to learning and teaching. Educational Leadership.48(2),66-70
۴- Hannaford, C.(1995).Smart Moves. Arlington,VA:Great ocean publishing Co.
۵- Hart, L. (1983). Human Brain, Human Learning. New youk: Longman.
۶- Jensen, E.(1998). Teaching with brain in the mind. Alexanderia,VA:
ASCD.
۷- Kolb, B,& whishaw, i.q.(1990) Fundamentals of Human neuropsychology. New york: Freeman and co.
۸- Palmer, L.(1980). Auditory discrimination through vestibulo- cochlear stimulation. Academic therapy. Lb(1),55-70.
|