دانيل دنت
ترجمه: كاوه فيض اللهي
اين مقاله بخشي از كتاب «ايده خطرناك داروين» اثر دانيل دنت (D.Dennett)، استاد هنر و علم و مدير مركز پژوهش هاي شناختي در دانشگاه تافت است. همان طور كه او توضيح مي دهد، ايده اصلي داروين خود تكامل نبود چرا كه چندين پژوهشگر ديگر از جمله پدربزرگ خودش عنوان كرده بودند كه گونه ها با گذشت زمان تغيير يافته و تكامل پيدا مي كنند. سهم اصلي داروين تبيين فرايند مادي خاصي بود كه تكامل را به پيش مي راند، فرايندي كه او نامش را انتخاب طبيعي گذاشت. دنت روايت مي كند كه چگونه با خواندن مقاله مشهور توماس مالتوس درباره جمعيت، اين نظريه به داروين الهام شد.
پروژه داروين در كتاب «اصل انواع» را مي توان به دو بخش تقسيم كرد: اثبات اينكه گونه هاي امروزي فرزندان اصلاح شده گونه هاي قبلي هستند ـ گونه ها تكامل يافته اند ـ و نشان دادن اينكه چگونه اين فرايند «امتداد نسل ها همراه با اصلاح» رخ داده است.
اگر داروين بينشي از يك مكانيسم يعني انتخاب طبيعي نداشت كه با آن اين دگرگوني تاريخي تقريباً باورنكردني امكان پذير شود، احتمالاً اين انگيزه را پيدا نمي كرد كه تمام شواهد مبني بر قرائني كه نشان مي داد اين اتفاق واقعاً افتاده است را گردآوري كند. امروزه به راحتي مي توان اثبات مورد اول داروين ـ واقعيت تاريخي بي شعور امتداد نسل همراه با اصلاح ـ را كاملاً مستقل از هر نوع تصوري از انتخاب طبيعي يا در واقع هر مكانيسم ديگري براي واقع شدن اين رويدادهاي بي شعور تصور كرد، اما براي داروين ايده مكانيسم، هم پروانه شكاري بود كه لازم داشت و هم يك راهنماي خلال ناپذير براي طرح پرسش هاي مناسب.
ايده انتخاب طبيعي خودش ابتكار بديع و معجزه آساي داروين نبود بلكه فرزند ايده هاي قديمي تري بود كه سال ها و حتي نسل ها با شور و حرارت مورد بحث و بررسي قرار گرفته بودند. در ميان اين ايده هاي مادر، از همه مهم تر بينشي بود كه داروين در اثر تامل درباره مقاله سال ۱۶۹۸ توماس مالتوس با عنوان «رساله اي در باب اصل جمعيت» به دست آورد.
مالتوس در آنجا استدلال كرد كه با فرض باروري اضافي در انسان، انفجار جمعيت و قحطي گريزناپذير هستند، مگر آنكه تدابيري جدي اتخاذ شود. نگاه تيره و تلخ مالتوسي به نيروهاي اجتماعي و سياسي كه مي توانند براي مهار پرجمعيتي انسان وارد عمل شوند، ممكن است طرز فكر داروين را به شدت تحت تاثير خود قرار داده باشد (و بدون ترديد حملات سياسي سطحي بسياري از ضددارويني ها نيز از آن الهام گرفته اند)، اما ايده اي كه داروين از مالتوس وام گرفت، صرفاً منطقي بود. به هيچ وجه ارتباطي با ايدئولوژي سياسي نداشته و مي توان آن را در چارچوبي كاملاً انتزاعي و كلي مطرح كرد.
دنيايي را فرض كنيد كه در آن جانداران فرزندان بسياري توليد مي كنند. از آنجا كه فرزندان، خودشان نيز فرزندان بسياري خواهند داشت، جمعيت مدام (با تصاعد هندسي) رشد مي كند و رشد مي كند تا آنكه به ناچار، دير يا زود ـ در واقع به طور شگفت آوري زود ـ بزرگ تر از آن مي شود كه منابع موجود كفاف آن را بدهند (منابعي همچون غذا، جا و هر چيزي كه جانداران لازم دارند تا به قدر كافي زنده بمانند تا توليد مثل كنند). اين حادثه هر گاه رخ دهد، در آن مقطع ديگر تمام جانداران فرزند نخواهند داشت. بسياري از آنها بدون فرزند خواهند مرد.
|
|
اين مالتوس بود كه اجتناب ناپذيري رياضي چنين روز مبادايي را در «هر» جمعيتي متشكل از توليد مثل كنندگان بلندمدت نشان داد ـ مانند انسان، جانوران، گياهان (يا، براي اين منظور، ماشين هاي شبيه ساز مريخي، گرچه چنين احتمالات خيال پردازانه اي توسط مالتوس مورد بحث قرار نگرفته است). جمعيت هايي كه با كمتر از نرخ جانشيني توليد مثل مي كنند رو به انقراض دارند مگر آنكه اين روند را معكوس كنند. جمعيت هايي كه طي دوره هاي زماني طولاني جمعيت پايداري را حفظ مي كنند، اين كار را با تثبيت در نرخي از اضافه توليد فرزند انجام مي دهند كه با فراز و نشيب هاي پيش رو متعادل مي شود. اين مسئله شايد براي مگس خانگي و ساير جانداراني كه در مقادير كلان زادآوري مي كنند آشكار باشد، اما داروين اين نكته را با محاسبه مخصوص به خودش بيان مي كند: «گمان مي شود كه توليد مثل فيل از تمام جانوران شناخته شده كندتر باشد و من اين رنج را بر خود هموار كردم كه حداقل نرخ افزايش طبيعي احتمالي آن را برآورد كنم. . . در پايان قرن پنجم ۱۵ ميليون فيل زنده وجود خواهد داشت كه همگي از جفت نخستين حاصل شده اند» (اصل انواع، فصل سوم). از آنجا كه فيل ها ميليون ها سال است كه بر اين سياره زندگي كرده اند، مي توان مطمئن بود كه تنها كسري از فيل هايي كه در هر دوره به دنيا مي آيند فرزنداني از خويش بر جاي مي گذارند.
بنابراين، وضع عادي در مورد هر نوع توليدمثل كننده آن است كه در هر نسل بيشتر از آنچه به نوبه خود در نسل بعد توليدمثل خواهند كرد، فرزند توليد مي شود. به عبارت ديگر، تقريباً هميشه زماني براي شكسته شدن وجود دارد. در چنين شكستني كدام والدين بالقوه، خواهند «برد»؟ آيا مي توان آن را يك بخت آزمايي منصفانه دانست كه در آن هر جاندار براي آنكه جزو تعداد محدود توليدمثل كننده باشد، از شانسي برابر برخوردار است؟ در يك موقعيت سياسي، اين همان جايي است كه مضامين تبعيض آميز درباره قدرت، امتياز، بي عدالتي، خيانت، نبرد طبقاتي و امثال آنها مطرح مي شوند، اما مي توان سطح مشاهده را از زادگاه سياسي اش بالاتر برد و همانند داروين آن را به طور انتزاعي در نظر گرفت؛ آنچه در طبيعت روي مي دهد ـ بايد بدهد. داروين به بينشي كه در مالتوس يافته بود، دو نكته منطقي ديگر افزود: نخست آنكه در روز سخت اگر تنوع معني داري در ميان رقيبان وجود داشته باشد، آنگاه هر امتيازي كه بعضي از شركت كنندگان از آن برخوردار باشند به ناچار گروه توليدمثل كننده را در همان جهت سوق خواهد داد. امتياز مورد بحث هر چقدر هم كه كوچك باشد، اگر در عمل يك امتياز باشد (و بنابراين از چشم طبيعت مطلقاً پنهان نماند)، كفه ترازو را به نفع آنهايي كه از آن امتياز برخوردارند سنگين خواهد كرد. نكته دوم آن بود كه اگر «اصل محكمي براي وراثت» وجود داشته باشد ـ اگر فرزندان معمولاً به والدين خود شباهت بيشتري داشته باشند تا به هم دوره هاي والدين خود ـ گرايش هايي كه توسط امتيازها ايجاد مي شوند، هر چقدر هم كه جزيي باشند، با گذشت زمان تقويت شده و روندهايي را پديد مي آورند كه مي تواند به طور نامحدود گسترش يابد. «تعداد افرادي كه به دنيا مي آيند از آن چه امكان زنده ماندن دارند بيشتر است. در حالت تعادل كوچك ترين انحراف تعيين خواهد كرد كه كدام فرد زنده خواهد ماند و كدام يك خواهد مرد، ـ كدام رقم يا گونه از نظر تعداد افزايش يافته و كدام يك كاهش خواهد يافت يا سرانجام منقرض مي شود.» (اصل انواع، فصل پانزدهم)
آنچه داروين مشاهده كرد اين بود كه اگر شخص فقط به اين چند شرط كلي براي استفاده در وقت سخت نياز داشته باشد ـ شرايطي كه او مي توانست در تأييد آنها شواهد فراواني ارائه دهد ـ فرآيند حاصل «الزاماً» در جهتي هدايت خواهد شد كه در آن افراد نسل هاي آينده معمولاً در ارتباط با مشكلات محدوديت منابع، كه افراد نسل والدينشان با آنها روبه رو بوده اند، بهتر تجهيز شده باشند. اين ايده بنيادي ـ ايده خطرناك داروين، ايده اي كه اين همه بينش، آشفتگي، سردرگمي و نگراني ايجاد كرده است ـ بنابراين عملاً بسيار ساده است. داروين اين ايده را در پايان فصل چهارم اصل انواع در دو جمله بلند خلاصه مي كند:
«اگر طي دوره هاي زماني طولاني و تحت شرايط متغير حيات، موجودات آلي دركل در چندين بخش از سازمان خويش تغيير مي كنند و من گمان مي كنم نمي توان در آن ترديد كرد؛ اگر در نتيجه افزايش تعداد بر اساس توان هاي هندسي بالا در هر گونه، در سني، فصلي يا سالي، نزاعي شديد بر سر حيات در مي گيرد، و قطعاً نمي توان در اين ترديد كرد؛ آنگاه با در نظر گرفتن پيچيدگي بي كران وابستگي هاي تمام موجودات آلي به يكديگر و به شرايط وجودي شان كه موجب تنوعي بي كران در ساختار، تركيب و عاداتي مي شود كه بر ايشان امتياز مي آورد، فكر مي كنم غيرعادي ترين واقعيت آن خواهد بود كه هيچ تنوعي در هيچ موجودي تاكنون براي بهزيستي خود آن موجود مفيد واقع نشده باشد، درست به همان شيوه كه بسياري از تنوع ها براي انسان مفيد واقع شده اند. اما اگر تغييراتي مفيد در يك موجود آلي رخ دهد، به طور حتم افرادي كه به آن صفت جديد مجهز باشند، بيش از همه شانس باقي ماندن در تنازع حيات را خواهند داشت؛ و بر اساس اصل محكم وراثت فرزنداني با همان صفت توليد خواهند كرد. اين اصل بقا است كه من آن را به اختصار انتخاب طبيعي ناميده ام. (اصل انواع، فصل چهارم)
ايده بزرگ داروين اين است، نه ايده تكامل، بلكه ايده تكامل «به وسيله انتخاب طبيعي»، ايده اي كه او خود هرگز نتوانست آن را با دقت كافي جمع بندي كرده و تا حد جزئيات ثابت كند، گرچه به نحوي استادانه آن را معرفي كرده است.
Dennett, D.C. 1995. Darwinشs Dangerous Idea. Simon & Schuster