دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۶۷- June, 2, 2003
نگاهي كوتاه به جهان داستاني گوستاو فلوبر در رمان تربيت احساسات
خستگي نفس گير يك انقلاب
فلوبر از نسلي صحبت مي كند كه تلف شده نسلي كه هنوز اصول جديد را باور نكرده و تمايلي به سنت ندارد
فلوبر مانند بنايي باستاني است بنايي كه از كنارش مي گذريم و بااحترام به آن خيره مي شويم
014040.jpg
مهدي يزداني خرم
گوستاو فلوبر، نويسنده اي كه با تمام ريشه ها و باورهاي كلاسيكي كه او را احاطه كرده بود، توانست سر از ادبيات مدرن در بياورد. فلوبر مانند بنايي باستاني است. بنايي كه از كنارش مي گذريم و بااحترام به آن خيره مي شويم. اين نويسنده فرانسوي از جمله نويسندگاني است كه چه بخواهيم و چه نخواهيم انكارشدني نيست. كسي كه دامنه تفكر و جهان بيني اش تا اعماق رمان سترگ پروست، انديشه هاي سلينجر و فلسفه اگزيستانسياليستي دهه هاي پنجاه و شصت فرانسه نفوذ كرد. فلوبر نه به عنوان يك نويسنده تاثيرگذار بلكه به عنوان يك پيشگام ادبي، سنت ادبي فرانسه اواخر قرن نوزدهم را متزلزل كرده و مفاهيمي مانند اجراي سه مرحله اي دارم، فضاپردازي معطوف به طبيعت و همچنين رمان اخلاقي را به كناري افكند. به طوري كه رمان مشهور «مادام بواري» با وجود تصوير زن خيانتكار تبديل به رمان اخلاقي نشده و بيشتر به بيان نوعي جبر احساسي و مرگ ناگزير مي پردازد. در مقايسه اين رمان با آنا كارنينا از تولستوي و تس دوربرويل از تامس هاردي، مادام بواري يك اثر اگزوتيك به شمار مي آيد. رمان «تربيت احساسات» كه به نوعي مهم ترين اثر فلوبر محسوب مي شود از جمله آثاري است كه با وجود پيشنهادهاي تازه در ساختار متن داستاني در دوره خود شكست خورده و نويسنده فرانسوي را از پاي در مي آورد. اين رمان كه به سنت ادبي بالزاك و هوگو حمله برده و يك تنه در مقابل ادبيات روزگار خود مي ايستد جهاني تازه را براي نگاه به رمانتيسم فرانسوي بنا كرده است. گوستاو فلوبر به سال ۱۸۲۱ متولد شده است. او نخستين اثر خود را با نام «وسوسه سنت آنتوان» در دوره جواني به نگارش در مي آورد و پس از آن با چاپ مادام بواري به سال ۱۸۵۶ اتفاقي بزرگ را موجب مي گردد. پس از اين رمان «سالامبو» را مي نويسد كه باز هم با استقبال عظيم مردمي روبه رو مي شود. در اين دوره فلوبر در ديدگاه هاي ادبي خود تجديدنظر كرده و اعم نوآوري هاي مفهومي و ساختاريش را در رمان پرورش احساسات اجرا مي كند. رمان مفتضحانه شكست مي خورد و فلوبر را منزوي مي نمايد. مرگ او در سال ۱۸۸۰ در دوره ناكامي و انزواي او اتفاق مي افتد. با ظهور اميل زولا و آشكار شدن ويژگي هاي ادبي فلوبر، اين نويسنده به يك پيشگام مهم ادبي تبديل مي گردد. رمان تربيت احساسات را مهدي سحابي از زبان فرانسه ترجمه كرده است. اين رمان سترگ در ميان انبوه آثار كلاسيك مي تواند نگاه جديد يك نويسنده قديمي را به خواننده تلقين نمايد. ناشر اين رمان نشر مركز است.
رمان تربيت احساسات داستاني ساده و آشنا دارد. عشق جواني از طبقه خرده بورژوا به زني كه سال ها از او بزرگ تر است، روايت مراحل و تصاوير اين عشق و در پايان انسان هايي سالخورده كه به خاطراتشان رجعت مي كنند. براي بررسي اثر سه محور اصلي را پيشنهاد مي كنم: ۱ - رمان شهري و انسان اجتماعي: تربيت احساسات با وجود مفهوم تكراري و كاملاً كليشه اي شاهكاري در اجراي داستان رمانتيسم گريز است. فلوبر رمانتيسم هوگو را خوب مي شناسد. محور قرار گرفتن قهرمان و برتري جهان شخصي و حسي قهرمانان در مقابل جهان بيروني. اين رويكرد كليت رمان رمانتيستي را به تصوير اعمال و رفتارهاي احساسي و كاملاً دروني آدم هايش تبديل مي كند و هر آنچه كه خارج از اين حيطه است به منزله فرعيات و جزييات اثر است. اما در تربيت احساسات فلوبر علاوه بر روايت من گويه ها و دغدغه هاي قهرمان خود اين انسان را از شخصي گويي و دروني بودن صرف دور كرده و در ميان آشوب هاي خياباني سال هاي مياني قرن نوزدهم قرار مي دهد. پس زمينه اجتماعي به مفهوم ميزانسن بر آدم هاي اين رمان تاثير گذاشته و انساني را متولد مي كند كه مفهوم شهري بودن يعني دغدغه هاي سياسي، ترقي خواه و يا ارتجاعي خود را به همراه دارد. ساختار اثر با وجود حفظ روال زماني و روايي دوره خود از تبديل شدن به تراژدي جلوگيري مي كند. دليل اين اتفاق محورزدايي مفهومي فلوبر از اثر خود است. نويسنده تربيت احساسات دوره اي را آفريده كه بازمانده هاي ادبيات رمانس هنوز هم وجود دارند اما اين «رمانس» براي تبديل نشدن به رمانتيسم از ايجاد نقطه اتكايي به نام «عشق» جلوگيري كرده و تصوير و پرتره جواني را در ميان سال هاي دهه هاي چهل و پنجاه به تصوير مي كشد. با اين تعريف انسان فلوبر از ابرمردهاي عاشق و شواليه مآب به سمت يك مفهوم اجتماعي حركت مي كند. مفهومي كه هم گناهكار است و هم به نوعي به بي بند و باري و آشفتگي دروني كه بازتاب دوره خود است دچار گرديده است. اين آشفتگي دو رويكرد مهم را به همراه مي آورد نخست اينكه فلوبر از طرح رمان تاريخي صرف فراتر رفته و به توصيف دگرگوني مفاهيم اخلاقي انسان فرانسوي روي مي آورد. او به هيچ وجه وارد تاريخ نمي شود بلكه از موقعيت هاي تاريخي خود به منزله كاركردهايي اجتماعي استفاده مي كند. مي دانيم كه فرانسه سال هاي چهل و پنجاه شكست سياسي و اجتماعي خود را آغاز كرده است. شكستي كه با توجه به تشتت سياسي دوره فلوبر انسان شهري اين دوره را به زندگي فاقد ارزش ها و بنيان ها رهبري مي كند. قهرمان تربيت احساسات ديگر به دنبال عناصر معنوي عشق نيست بلكه با نگاهي ماترياليستي و مادي بيشتر به دنبال نوعي هوسراني است پس اخلاقي جمعي با نزول از برج عاج خود تبديل به يك سنت اجتماعي شده و در ميان انبوه رويدادها اجازه هر نوع تخطي را به انسان مي دهد. دومين مصداق اين آشفتگي از بين رفتن انسجام روايي در ادبيات گوستاو فلوبر است. او شايد از معدود نويسندگان قرن نوزدهم باشد كه به نوعي به «مرگ مولف» معتقد است. او اجازه ورود مولف به اثر را نمي دهد چرا كه اين ورود موجب به سامان شدن ريخت روايي و ساختاري خواهد شد. فلوبر يك مشاهده گر صرف است كسي كه برعكس بالزاك تنها به وصف و گزارش آدم هاي خود مي پردازد و از روايت ذهني و دروني تا جايي كه مي تواند پرهيز مي كند. فلوبر از نسلي صحبت مي كند كه تلف شده است. نسلي كه هنوز اصول جديد را باور نكرده و تمايلي به سنت ندارد.
۲ - تربيت احساسات جداي از رويكردهاي وسيع اجتماعي اتفاق مهمي در «فرم» است. اين اتفاق يعني دور شدن از انسجام روايي و پناه بردن به تصويرسازي هاي غيربيانگر، بافت متن را از حالت سه مرحله اي به يك رويكرد كاملاً پراكنده دچار مي كند. فصل ها از نظر زماني به دنبال هم مي آيند اما از منظر مفهومي و دروني ربط منطقي خود را از دست داده و در پاياني غيرمنتظره به واگويي كلي هر آنچه كه روي داده مي پردازند. فلوبر اين انسان را دوست ندارد و اين نوع رفتار را تاييد نمي كند اما دغدغه هاي اجتماعي اش و همچنين تاكيدش بر جدايي مولف از متن او را به روايت اين انسان «متناقض» وادار مي كند. تربيت احساسات در اجراي عمل داستاني خود باورهاي باروك را به كنار مي گذارد و از هيچ بنياني حمايت نمي كند به طوري كه در پايان رمان ياسي خواننده را فرا مي گيرد كه ناشي از تعليق خسته كننده روايت و پريشاني دروني انسان اين روايت است. رابطه علي و معلولي متن در هم ريخته و حتي با انعقاد عشق صوري طرح شده رمان به بافتي سالم و منسجم دست پيدا نمي كند. اين نوع ساخت به «شكاكيت» انديشه اي نويسنده باز مي گردد. ريشه هاي اين شكاكيت را فلوبر از هيوم و به طور كلي فلاسفه انگليسي وام گرفته است. در اين نوع تفكر ارائه ساختي منسجم نوعي مانيفست داستاني به شمار مي آيد چيزي كه نويسنده از آن فرار مي كند. به دليل فراز و فرود دوره فلوبر اين ديد شك آلود و ترديدمحور مي كوشد تا جايي كه مي توانند ببيند و از اظهار نظر و پيشنهاد درون متني جلوگيري كند. اين صبغه مهم يعني رمان متكي «امپرسيون» روايتي بي روح و چند شاخه را مي آفريند كه ذهن كلاسيك خواننده فرانسوي تحمل پذيرش آن را ندارد. ديگر انسان سازنده و تعيين كننده موقعيت نيست بلكه «اتفاق» و گاهي اقبال موقعيت هاي او را متفاوت مي سازند. انسان فلوبر آن چيزي را كه بالزاك و دوما از آن مي گريزند، مي پذيرد و مي كوشد با انديشه اي كاملاً وجودگرا ريشه هاي آن را پذيرفته و خود را حفظ نمايد. اين نگاه انسان فلوبر را شكاك، بي تفاوت و عياش تصوير مي كند، كسي كه ديگر قابليت ارائه درام را نداشته و از گونه اي واخوردگي و واپس زدگي اجتماعي رنج مي برد. ماترياليسم سطحي او در اينجا تنها دستاويزش است و «تغزل» به همراه «من بودن» كاركردي ندارد. من بودن در تربيت احساسات از مفهوم قهرمان بودن جدا شده و شامل تمام اعمال اين انسان مي شود. پس با اين تعاريف انسان رمان تربيت احساسات موجودي كسل، كلي نگر و يكنواخت است كه كليت جهان را فداي لحظات خاص زندگي نمي كند. از نگاه سبك شناختي گوستاو فلوبر جزو نويسندگان «ضد رمان» شناخته مي شود نويسندگاني كه با ساختارشكني از رمان حادثه محور به سراغ روايتي مي روند كه «ماجرا» با تمام اتفاق ها و لحظاتش يك عنصر كلي و غيرقابل مكث است. از ديد فلوبر نثر بايد يكنواخت و بدون التهاب باشد نوعي نگره ژورناليستي كه تنها به وصف داده ها و ديده ها مي پردازد. اين زبان به داده هاي خود عمق نمي دهد و از گرايش هاي تاويل گرا به شدت دوري مي كند. فلوبر بالزاك را يك تفسيرگرا دانسته و ادبيات او را با تمام سترگي اش تفسيري مطول از لحظات زندگي مي داند و با اين اوصاف تربيت احساسات تبديل به نوعي «پروتست» در مقابل ادبيات بالزاكي مي شود.
۳ - حركت داستاني در اين رمان وابسته به زمان فيزيكي است. فلوبر مي داند كه توقف زمان و ارائه داستان جزيي نگر او را از يكنواختي و كسالت متن دور كرده و به سوي رمانس مي كشاند. بنابراين عنصر زمان مولفه هاي روايي ديگر را تحت تاثير قرار داده و همه چيز به سرعت پيش مي رود. در اين روال ديگر استعاره و افسانه پردازي جايي ندارند. ادبياتي تلخ متولد شده كه از كليتي به كليتي ديگر دست مي يابد. فرصت شناخت و ارائه حقيقت به عنوان سوال قديمي ادبيات و انسان از دست مي رود و جاي آن با هجمه وحشتناكي از تناقض هاي ساختاري و مفهومي پر مي شود. اصولاً تربيت احساسات رماني است كه در خود مفهوم «واقعيت» هم از لحاظ ساختار فيزيكي و هم از جنبه انديشه اي شك كرده است. آن صلابت و عرياني سهل انگار رمانتيسم نمي تواند پاسخي به اين ترديد باشد. پس طنز پنهان فلوبر آشكار شده و ياس ناشي از خوانش متن به سياهي اين طنز دامن مي زند. منتقدان فرانسوي تربيت احساسات را حماسه ناكامي مي نامند. از اين دريچه جهان داستاني فلوبر پهنه اي براي به سخره گرفتن تلاش انسان براي برتري برجبر زماني محتوم است كه با پيشرفت رمان كم كم اين مبارزه به كناري گذاشته و هر آن چه را كه پيش مي آيد مي پذيرد. اما اين ناكامي به تراژدي ختم نمي شود بلكه معلق و آويزان در فضاي رمان دفن مي شود. تمامي آدم هاي رمان به دنبال تحقق بخشيدن به آمال خود هستند يكي بر ارزش ها تاكيد دارد، ديگري به دنبال خلق دنيايي جديد است و قهرمان نيز از عشقي جسماني مي سوزد. تلاش اين مجموعه براي رسيدن به هدف تبديل به «زندگي» شده و كم كم اصالت خود را از دست مي دهد. اين انسان ناگهان اما بدون صدا فرو مي ريزد (صدايي كه بعدها روژه مارتن دوگار استادانه تصوير كرد) و با اين از هم پاشيدن هر نوع رفتاري قابل توجيه است. رخوت زبان بر اين شي وارگي دامن مي زند و نمي گذارد تا ما با «مرثيه اي براي يك ملت» روبه رو شويم. به طور كلي اين ويژگي جهان بيني گوستاو فلوبر است. فرمي كلي كه يك «ماجرا» را خلق مي كند اما دچار بيان حواشي و جزييات اين ماجرا نمي شود. شايد به همين دليل است كه ادبيات فلوبر گزنده و ملال آور مي شود. هيچ رابطه علي و معلولي شكل نمي گيرد و همه در يك موقعيت همگاني دست و پا مي زنند. روح برتري جويي و تسلط طلب فرانسوي تخريب شده و كهنسالي زودرس نسلي شكاك پايان اين طنز عميق است. كهنسالي كه حتي نمي تواند در درون متن نوستالژي ايجاد كند. اين انسان آنچنان غافلگير شده است كه در ارائه تصويري مشخص از خود ناتوان به نظر مي رسد.
در پايان رمان بعد از بازگشت قهرمان (فردريك) و دوستش به انبوه خاطرات يك ديالوگ عميق وجود خواننده را به لرزه در مي آورد: «آره، شايد هم بهترين چيزي كه نصيب مان شد همين بود. » چيزي كه خود شخصيت ها هم مرز و حدود آن را نمي دانند. درام تخريب شده و ادبياتي با قدوقواره مدرن متولد مي شود. در پايان گوستاو فلوبر نويسنده اي است كه به درستي درك نشده است. او به دليل ناخشنودي جو عمومي فرانسه از ادبياتش به عنوان عنصري نامطلوب شناخته شد و سال ها بعد پروست نام او را زنده كرد. تاثير او بر ادبيات فاكنر و سلينجر از وي يك نويسنده همچنان زنده را مي سازد كه بايد به عمق كلماتش بازگشت. تربيت احساسات با وجود روح كسالت آور ساختارش دوره اي را تصوير مي كند كه مفهوم ناكامي و تلف شدگي نسل آن دوره فرانسه به همراه دارد. دوره اي كه براي ما آشنا است. . .

نگاهي به كتاب رافائل آلبرتي، شاعر دريا، مردم و آزادي
اسپانيايي خانه به دوش
014060.jpg
بيژن روحاني
امسال يكصدمين سالگرد تولد رافائل آلبرتي است. آلبرتي در حقيقت جزو آن دسته هنرمنداني است كه كار خلاقه شان به يك حوزه محدود نمي شود. شعر، نقاشي و نمايشنامه نويسي جنبه هاي مختلف فعاليت هنري او را تشكيل داده است. به مناسبت تولد او، در زادگاهش اسپانيا و كشورهاي ديگري كه آلبرتي در طول تبعيد چهل ساله اش در آنجا بوده است، مراسم بزرگداشتي برگزار مي شود. اين مراسم ظاهراً شامل نمايشگاه آثار نقاشي، شعرخواني و سخنراني است. انتشار زندگينامه و گلچين اشعار آلبرتي* به فارسي نيز به همين مناسبت صورت گرفته است. تا پيش از ترجمه اين كتاب اطلاع دقيقي از آثار و احوال او به فارسي موجود نبود. اين يكي از بزرگ ترين محاسن ترجمه اين كتاب است، مزيت ديگر كتاب مجموعه بودن آن است. يعني تركيبي از خاطرات و زندگي آلبرتي به قلم خودش به همراه برگزيده اي از اشعارش. او اين زندگينامه را در طول پنجاه سال نوشته است و شامل دوره هاي مختلف زندگي اش مي شود. آلبرتي شاعر پركاري بود و چيزي در حدود سه هزار صفحه شعر نوشته كه البته به خودي خود نه حسن است و نه عيب. آلبرتي فعاليت هنري اش را با نقاشي آغاز كرد. در سن هجده سالگي در مادريد براي اولين بار تابلوهايش را در يك نمايش جمعي شركت مي دهد و بسيار مورد توجه واقع مي شود. تا آن موقع به گفته خودش حتي يك كلمه هم شعر ننوشته بوده است. وقتي پدرش مي ميرد آلبرتي شعر سوزناكي مي نويسد كه به عنوان اولين تجربه هاي شعري يك جوان پدر از دست داده چندان مورد توجه قرار نمي گيرد. همان موقع به بيماري سختي دچار مي شود كه به اجبار مدتي را در يك آسايشگاه مي گذراند. آنجا تصميم مي گيرد كه به كل نقاشي را كنار بگذارد و فقط شعر بنويسد. به گفته خودش هر كسي او را مي ديده به ادامه كار نقاشي تشويقش مي كرده اما رافائل جوان اصرار عجيب و غريبي بر شاعر شدن داشته است. حتي وقتي كه فدريكو گارسيا لوركا براي اولين بار اشعار آلبرتي را مي شنود به او مي گويد گرچه حافظه خوب و روحيه آندلسي اش در شاعر شدن به او كمك مي كند اما بهتر است نقاشي را رها نكند. آلبرتي مثل اكثر جوانان راه خودش را مي رود و يكي دو سال بعد اولين كتابش برنده جايزه ملي ادبيات اسپانيا مي شود. البته او هيچ گاه از نقاشي كناره نمي گيرد بلكه در كنار فعاليت هاي هنري اش نقاشي را نيز به طور جدي ادامه مي دهد. نمايشگاه هاي متعددي در كشورهاي مختلف برگزار مي كند و در سال ۱۹۶۵ جايزه اول هنر فيگوراتيو رم به او تعلق مي گيرد. بخشي ديگر از فعاليت هاي تجسمي آلبرتي شامل شعر نگاره هايش مي شود. قسمت مهمي از زندگي رافائل آلبرتي كه در اين كتاب نيز برجسته است روابط او با هنرمندان سرشناس زمانه خود است. او دوست صميمي لوركا، نرودا و پيكاسو است. لوئيس بونوئل را از نزديك مي شناسد با سالوادور دالي آشنايي دارد. در پاريس با لويي آراگون مدتي حشر و نشر دارد و با خوآن رامون خمينس دوستي دامنه داري را آغاز مي كند. نزديكي و دوستي او با لوركا تا حدي است كه از آنها به عنوان زوج هاي شعري لوركا ـ آلبرتي ياد مي كنند. خاطرات آلبرتي شامل سال هاي طلايي هنر مدرن مي شود. روزگاري كه هنوز هم تحسين و تعجب ما را بر مي انگيزد. پاگرفتن جنبش سوررئاليست ها، گرايش هنرمندان و روشنفكران جهان به تفكر چپ، جنگ در اروپا و تبعيد و مهاجرت.
آلبرتي به هنگام شروع جنگ داخلي اسپانيا را ترك مي كند و به پاريس مي رود. اين مهاجرت سرآغازي مي شود براي سي و نه سال دوري از وطن. در پاريس مدتي در خانه پابلو نرودا اقامت مي كند و به عنوان گوينده راديو مشغول به كار مي شود. هنگامي كه در اواخر دهه هفتاد ميلادي بعد از چهار دهه دوري به اسپانيا بر مي گردد در يك استاديوم ورزشي سي هزار نفر به استقبالش مي آيند. بلافاصله از طرف حزب كمونيست اسپانيا نامزد انتخابات مجلس مي شود و با راي بالايي به پارلمان راه پيدا مي كند. البته بيش از چهار ماه نمي تواند به عنوان نماينده دوام بياورد و استعفا مي دهد. خصوصيت گرايش به فعاليت هاي سياسي در بسياري ديگر از نويسندگان همدوره آلبرتي مثل اوكتاويو پاز، پابلو نرودا و آراگون نيز ديده مي شود. پاز مدت ها به عنوان سفير مكزيك فعاليت كرد و آراگون نيز بعد از جدايي از گروه سوررئاليست ها به گفته آلبرتي كمونيستي مجذوب، تمام عيار و پرحرارت بود. آلبرتي درباره لويي آراگون مي نويسد زماني بود كه از هر كس در فرانسه سوال مي كردي آيا اثري از ويكتور هوگو خوانده اي با صداي رسا پاسخ مي داد بله و امروز اگر اين سوال را درباره اشعار آراگون بپرسيد با همان صلابت مي شنويد: بله! در خلال خاطرات آلبرتي با گاوبازي آشنا مي شويد كه تعدادي از مشهورترين مرثيه هاي اسپانيايي در رثاي او نوشته شده و خوانندگان فارسي زبان هم به واسطه ترجمه اشعار لوركا با او آشنايند. مرثيه براي ايگناسيوسانچس مخياس به گفته بسياري قطعاً يكي از بهترين اشعار لوركاست. آلبرتي نيز شعر مشهوري براي ايگناسيو سروده است. ايگناسيو گاوباز مشهوري بود كه به حلقه شاعران و نويسندگان راه يافت و بعدها درامي نوشت و به تشويق لوركا سرپرست يك كمپاني رقص اسپانيايي شد. به گفته آلبرتي او گاوبازي عامي نبود بلكه جوان روشنفكر نكته سنجي بود كه درك بالايي از شعر داشت.
آلبرتي در خاطراتش ستايشي شورانگيز از پيكاسو به عمل مي آورد. نزديكي او با نقاش در حدي است كه كتاب شعري را با نام «هشت نام پيكاسو» منتشر مي كند. كتاب به همراه طرح هايي از پيكاسو منتشر مي شود. او از اولين ملاقاتش با پيكاسو شيفته چشمان نقاش مي شود. چشماني كه نمي توانست در برابر آنها تاب بياورد: آن چشمان آندلسي مي كشندم / اگر جان بسپارم / مرا در كفني نيلگون در مي پيچند /. بخش خاطرات كتاب زباني شيوا و روان دارد. از مباحث تئوريك در آن خبري نيست و نمي شود به ديدگاه هاي هنري آلبرتي در باب شعر و نقاشي پي برد. گر چه نحوه معاشرت ها و حلقه دوستاني كه او برگزيده نشان دهنده سليقه هنري و فكري اوست. خاطرات سرشار از نام هنرمندان برجسته اي است كه آلبرتي با آنها آشنايي داشته و همچنين دربرگيرنده عشق مفرط او به درياي زادگاهش است. شعرها از ميان بيست و هفت كتاب شاعر انتخاب شده اند. مترجم بخش اشعار در مقدمه بيان مي كند كه اشعار در زبان اسپانيايي از زباني يكدست و روان برخوردارند. در ترجمه فارسي نيز پيچيدگي هاي زباني يا رفتار خاص و برجسته اي با زبان ديده نمي شود. بنابراين قضاوت ما در زبان فارسي بيشتر قضاوتي محتوايي است. آنچه كه در يك نگاه سريع از مضمون اغلب اشعار دستگيرمان مي شود حضور پررنگ طبيعت است چه در اشعار عاشقانه و چه در باقي شعرها. ساختار كلي شعرهاي آلبرتي را تصاوير تشكيل مي دهند. در حقيقت روايت دروني شعر از طريق تصاوير بيان مي شود.
آلبرتي در سال ۱۹۸۳ برنده جايزه سروانتس مهم ترين جايزه ادبيات زبان اسپانيايي مي شود. او بعد از نود وهفت سال زندگي در سال ۱۹۹۹ از دنيا مي رود. ترجمه اين كتاب فرصت مغتنمي است براي آشنا شدن با يكي از برجسته ترين هنرمندان اسپانيا. گرچه اين آشنايي بيشتر با زندگي او و بخشي از اشعارش صورت مي گيرد و نمايشنامه هايش هنوز براي ما ناشناخته باقي مي ماند يادداشت را با نقل قولي از كتاب پايان مي دهم. خاطره اي كه آلبرتي پس از ديدن قتلگاه فدريكو گارسيا لوركا بعد از بازگشت به وطن تعريف مي كند: «براي پيمودن جاده غمفزايي كه به قتلگاه فدريكو منتهي مي شد سوار تاكسي شدم. جاده اي كه پس از گذشت چهل و چند سال از آن روز فاجعه انگيز اكنون در ميان خانه هاي زشت و بي قواره محصور شده بود اما هنوز از زيتون هايي كه شاعر گرانادايي همواره در چشم هاي خود داشت پر بود. فوئنته دلاس لاگريماس محلي كه فدريكو در آنجا تيرباران شد و امروز حتي براي مردم خارج از اسپانيا كاملا شناخته شده است، چشمه اي بود چون حوضي كه آب از عمق آن مي جوشيد و بر سطح آب حباب هاي آرام و خاموش پديد مي آورد، حباب هايي كه در غزليات اعراب مهاجر آندلسي به قطرات اشك تشبيه شده اند. اما اكنون اين محل اندوه زاي تاريخي پر از ظرف هاي يك بار مصرف غذا و قوطي هاي خالي كوكاكولا بود. متاسفانه اين صحنه اي بود كه در فوريه ۱۹۸۰ از قتلگاه اين شاعر بزرگ اسپانيايي شاهد بودم! و. . . گريه امانم نداد. »
پي نوشت:
* رافائل آلبرتي، شاعر دريا، مردم و آزادي، ترجمه نازنين ميرصادقي، رامين مولايي، نشر مس، چاپ اول، ۱۳۸۲

حاشيه ادبيات
• سلوك چاپ دوم شد
014045.jpg

يكي از مهمترين آثار منتشر شده امسال بدون شك رمان «سلوك» نوشته «محمود دولت آبادي» به حساب مي آيد. اين رمان كوچك كه از نظر فرمي و روايي تفاوت چشمگير با ساير آثار منتشر شده او دارد، با قصه پيچيده و زبان آهنگين و زنده خود دولت آبادي را به نگاهي تازه در باب ساخت رمان متوجه ساخته است. اين اثر در روزهاي مياني نمايشگاه امسال به دست خوانندگانش رسيد و بنا بر گفته ناشر حدود سه هزار نسخه از آن به فروش رفت. با توجه به تيراژ پنج هزار و پانصدتايي رمان و فروش فوق العاده اش در نمايشگاه امسال، كتاب مراحل چاپ دوم را آغاز كرده است. فروش و پخش كليه نسخه هاي چاپ نخست در زماني كمتر از سه هفته نشان از اقبال عمومي به آثار دولت آبادي سالخورده است. ناشران اثر يعني نشر چشمه و نشر فرهنگ معاصر به زودي چاپ دوم را به بازار عرضه مي نمايند. رمان سلوك به همراه «دودنيا» نوشته گلي ترقي از پرفروش ترين آثار ايراني نمايشگاه كتاب امسال به حساب مي آيند.

• عباس معروفي دوباره زندگي
عباس معروفي نويسنده سفر كرده با تجديد چاپ آثارش جان دوباره اي مي گيرد. بعد از سال ها سكوت، محاق و ناياب شدن رمان ها و نوشته هاي اين نويسنده نياز قشر كتابخوان به همراه سياست هاي جديد وزارت ارشاد موجب شده كه آثار او دوباره تجديد چاپ شوند. بعد از سمفوني مردگان و پيك فرهاد نشر ققنوس با تجديد چاپ كتابي مانند سال بلوا و چاپ مجموعه داستان هاي او يعني دريا روندگان جزيره آبي تر، تاثير و جريان مهمي در جو چاپ آثار ايراني ايجاد كرد. خبر جالب اين است كه ققنوس قصد انتشار اثر مهم معروفي با نام «فريدون سه پسر داشت» را دارد، اين كتاب كه چاپ آن توسط ققنوس قطعي شده فعلاً در ارشاد به سر مي برد. فريدون سه پسر داشت، بنابر گفته برخي اهالي داستان يكي از مهمترين آثار داستاني معروفي حساب مي شود. ناشر اثر اميدوار است كه كتاب را در آينده اي نزديك در اختيار علاقه مندانش قرار دهد.
014055.jpg

• سرگذشت نديمه
ديگر مارگارت اتوود براي ما نامي آشناست. انتشار سه رمان مهم از اين نويسنده و مطرح شدن او به عنوان يك نويسنده صاحب سبك نوشته هاي او را براي خواننده ايراني مهم و ارزشمند ساخته است. پس از چاپ سه رمان: عروس فريبكار (ققنوس)، چهره پنهان (نيلوفر)، آدمكش كور (ققنوس)، رمان سرگذشت نديمه نيز منتشر خواهد شد. اين رمان با توجه به كليت جهان داستاني اتوود بايد داراي همان روح روايتگر و در عين حال، معماگونه انگليس باشد. اتوود كه به نوعي مهمترين نويسنده كشور كانادا محسوب مي شود، يكي از جريان سازترين نويسندگان روز جهان است. او با تسلط به كليت يك ماجرا، فرعيات و جزييات آن را در هاله و گستره اي از معما پوشانده و خواننده خود را مجذوب لحظات داستاني اش مي ناميد. انتشارات ققنوس با توجه به اين اقبال قصد دارد تا اعم آثار او را منتشر سازد. دو رمان عروس فريبكار و آدمكش كور توسط شهين آسايش كه در كانادا اقامت دارد ترجمه و چاپ شده اند. اما رمان سرگذشت نديمه را سهيل سمي مترجم جوان ترجمه كرده است.

• عتيق رحيمي و كتابي ديگر
كتاب «هزار خانه خواب و اختناق» نوشته عتيق رحيمي كه در تابستان ۸۱ در پاريس و توسط انتشارات خاوران در ۱۴۳ صفحه و در ۱۰۰۰ نسخه چاپ شده است به زودي توسط نشر ني در تهران چاپ مي شود. از عتيق رحيمي كتاب خاكستر و خاك توسط نشر ورجاوند در تهران منتشر شده است. خاكستر و خاك داستان پيرمردي است كه به دنبال پسرش در معدن مي رود تا او را از فاجعه اي كه بر سر خانواده اش آمده خبر كند. او به معدن مي رسد و آنچه در آنجا مي بيند خارج از تصور اوست.

• شهاوي در دانمارك
«احمد شهاوي» شاعر معاصر مصري به دعوت مركز صوفيانه تحكيم و تثبيت انديشه و كردار «عبدالقادر گيلاني» در دانمارك، به مدت دو روز در كپنهاگ حضور يافته و به ارائه برخي مقالات خود در زمينه تصوف اسلامي پرداخت. وي در اين مراسم، در مورد ۵ قطب مهم تصوف اسلامي يعني ذوالنون مصري، عمربن فارض، حلاج، ابن عربي و جلال الدين رومي به سخنراني پرداخته و تاكيد كرد كه تجربه هاي روحي و شعري آنان حاكي از رابطه قوي بين شعر و تصوف است و افزود: رابطه تصوف و ادبيات به مراتب بيشتر از رابطه تصوف با فلسفه است. وي سپس به تاثير اين افراد در اشعار عربي، اروپايي و آمريكايي به ويژه در شاعران بزرگ جهان اشاره كرده و افزود: اين تاثير تا امروز نيز ادامه يافته و در اشعار جديد و معاصر جريان نيز مشهود است، وي همچنين به تاثير اين ۵ قطب تصوف اسلامي در اشعار شاعران معاصر انگليسي و سوئدي پرداخت. شهاوي در ادامه سخنان خود اظهار داشت، «زن» سمبل و جلوه الهي در آثار اين ۵ صوفي بزرگ جهان اسلام است، اين رمز در ديوان «ترجمان شوق» ابن عربي و نيز آثار حلاج به خوبي نمايان است. احمد شهاوي در دو حوزه نثر و نظم فعاليت دارد و در سال ۱۹۹۵ موفق به دريافت جايزه ادبيات يونسكو گرديد، از جمله آثار او مي توان از «دو ركعت عشق»، «گفته ها»، «كتاب مرگ»، «احوال عاشق» و «به من بگو» و «آب در انگشتان» نام برد. «در توصيه هايي پيرامون عشق زنان» جديدترين كتاب او به شمار مي آيد.

گفت وگو با ايزابل آلنده درباره تصوير كهنه ـ  بخش پاياني
صد و بيست سال زندگي يك خانواده
014050.jpg
ترجمه: آسيه عزيزي
• اورورا براي آشكار كردن واقعيت و كشف هويت خود از عكاسي استفاده مي كند. آيا به عقيده شما آن ضرب المثل قديمي كه مي گويد «دوربين هرگز دروغ نمي گويد» درست است؟
نه من اين طور فكر نمي كنم. به نظر من دوربين، به خصوص در مورد من، هميشه دروغ مي گويد. زيرا من در عكس هايم بسيار بهتر به نظر مي رسم تا آنچه در زندگي واقعي هستم و به همين دليل معمولاً وقتي آنهايي كه عكس هايم را ديده اند با خود من روبه رو مي شوند يكه مي خورند و كمي مأيوس مي شوند. از اين رو فكر مي كنم كه دوربين هميشه راست نمي گويد. به خصوص در اين زمان و با اين تكنولوژي پيشرفته اي كه ما داريم و به كمك آن مي توانيم عكس ها را تا حدود زيادي تغيير دهيم. اما تصور كار كردن زني با يك دوربين عكاسي در قرن نوزدهم براي من بسيار جالب بود زيرا در آن زمان عكاسي هنوز به عنوان يك هنر تلقي نمي شد و به همين دليل مردان آن را خيلي جدي نمي گرفتند و به آن نمي پرداختند و براي همين هم زنان بيشتر به عكاسي روي آوردند و عكاسان زن بسيار خوبي در آن قرن داشتيم. حتي زنان به عنوان خبرنگار جنگي به دورافتاده ترين و عجيب ترين مناطق فرستاده مي شدند تا عكس بگيرند و به اين ترتيب بود كه عكاسي شكلي از هنر شد و مردها به آن پرداختند و به تدريج اين كار شد يك قلمرو مردانه!
• در «تصوير كهنه» شما صحنه هاي جنگي وحشيانه اي را ترسيم مي كنيد كه در آن بزرگ ترين و بهترين اسلحه مردم شيلي غرور و شجاعت ملي آنهاست. آيا شما فكر مي كنيد در ميان يك چنين وحشي گري جايي هم براي غرور وجود دارد؟
براي پاسخ اين سوال، شما بايد بتوانيد طرز فكر نظامي ها را درك كنيد. من شخصاً در اين امر غرور خاصي احساس نمي كنم. اما براي يك فرد نظامي اين مسئله كه در جنگ چه كسي تجاوزكار است هميشه يك مسئله عمده است. مي دانيد در يك جنگ آقامنش بودن و زيبايي هرگز مطرح نيست. ما مي توانيم پس از جنگ، داستان هاي زيادي درباره آن بنويسيم و مردم را وادار كنيم آن را خوب و زيبا ببينند اما ميدان جنگ هميشه كريه و ناخوشايند است.
• كابوس اورورا تأثير غالبي بر زندگي او دارد و كليد يافتن هويت اوست. شما فكر مي كنيد كه خواب هاي ما تا چه اندازه مي توانند درباره زندگي ما به ما بگويند؟
من فكر مي كنم كه ما نبايد قدرت خواب هايمان را دست كم بگيريم. سال هاي زيادي است كه من خواب هايم را مي نويسم من آموخته ام كه علايم و نمادهاي آنها را دريابم و تعبير كنم و به نظر من تعبير اين نمادها براي هر كس متفاوت است. من مي توانم اطلاعات زيادي از خواب هايم به دست بياورم زيرا خواب و رويا ضمير ناخودآگاه من است كه در سايه و تاريكي قرار گرفته و من در بيداري نمي توانم به آن دسترسي پيدا كنم. اما وقتي كه در خواب هستم مي توانم بين ضمير ناخودآگاه و چيزهايي كه درزندگي روزمره ام بسيار برايم با اهميت هستند، ارتباط برقرار كنم. وقتي كه من مي نويسم، و فقط زماني كه در حال نوشتن داستاني هستم، در خواب هايم كودكي را مي بينم و مي دانم كه اين كتاب آينده من است كه اكنون در حال نوشتن آنم. هر آنچه كه در عالم خواب براي آن كودك اتفاق مي افتد معمولاً در كتاب من رخ مي دهد. اگر در پس زمينه هاي ذهنم با متني كه مي نويسم احساس راحتي نكنم در خوابم اين مشكل خود را مي نماياند. به عنوان مثال اگر در خواب ببينم كه كودك با صداي يك مرد مسن صحبت مي كند، مي فهمم كه در بيان داستانم چيزي وجود دارد كه عملي نيست و يا درست بيان نشده است. اكنون پس از سال ها نوشتن خواب هايم و با درك نمادها و تعبير آنها به اين آگاهي رسيده ام.
• «تصوير كهنه» كه وقايع تاريخي زيادي را بيان مي كند، يك داستان است. آيا شما فكر مي كنيد كه داستان شيوه خوبي براي بيان تاريخ و آوردن آن به زندگي است؟
استفاده از اين راه بسيار موثر است به اين دليل كه داستان، تاريخ را براي همه كس قابل فهم مي كند از جمله براي كساني كه كتاب هاي تاريخي نمي خوانند. داستان به راه هاي مختلف تاريخ را در اختيار خواننده قرار مي دهد. برتري ديگر اين شيوه آن است كه در كتاب هاي تاريخ ما فقط تاريخ سال و ماه جنگ ها، شكست ها و فتوحات، وقايع سياسي و چيزهاي كلي را مي خوانيم اما اينها در واقع بيان كننده آن چيزي نيست كه بر مردم گذشته است به خصوص براي زن ها و بچه ها. زيرا همانطور كه مي دانيم تاريخ هميشه درباره مردان و كارهاي آنهاست. رمان «جنگ و صلح» به نظر من كتاب فوق العاده اي است درباره جنگ و چگونگي تأثير وقايع آن بر مردم و جامعه و اين همان چيزي است كه به عقيده من تاريخ آن دوران جنگ را بهتر از هر كتاب تاريخي دوباره زنده مي كند.
• تا چه اندازه تجربيات شخصي شما بر نوشته هايتان تأثير مي گذارد؟
من فقط درباره چيزهايي مي نويسم كه تجربه كرده ام زيرا آن چه در كتاب هايم مي نويسم و احساسات و عواطف و هيجانات شخصيت هاي كتاب هاي من بازتاب احساسات و هيجانات خود من هستند. گاهي بعضي از خوانندگانم زندگي خودشان و يا داستان هاي ديگري را براي من مي فرستند و مي گويند شما آن را به صورت كتاب بنويسيد زيرا ما نويسنده نيستيم. اما من نمي توانم اين كار را بكنم زيرا آنچه كه آنها نوشته اند در زندگي من هيچ كاري انجام نداده است. بنابراين همه آنچه را كه من مي نويسم حتي اگر خيلي دور از زندگي من به نظر برسد، براساس تجربيات شخصي خود من است. در «دختر بخت» موضوع كتاب جست وجو براي آزادي است. من در ۱۹۴۲ متولد شده ام. در ميان جنگ جهاني دوم و قبل از اينكه واژه فمينيسم اختراع شده باشد بنابراين براي من بيرون رفتن از دنياي زنانه و وارد شدن به دنياي مردانه و دست يافتن به آزادي با استفاده از ابزار مردانه، تجربه يك دوره از زندگي خودم بود كه من آن را در شخصيت اليزا شرح داده ام.

ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |