دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۶۷- June, 2, 2003
تاريخ شفاهي تئاتر ايران از زبان جمشيد لايق ـ ۱
زندگي يك آكتور
در آن زمان تئاترهاي نصر سعدي، فردوسي پارس، جامعه باربد و تئاترهاي ديگر در لاله زار و تالارهاي پراكنده اي در گوشه و كنار شهر تهران بودند
014065.jpg
مريم فشندي
مراسم بزرگداشتي براي جمشيد لايق هفته گذشته در خانه هنرمندان برگزار شد. همزمان با اين مراسم سرويس تئاتر ايسنا با اين بازيگر پيشكسوت تئاتر گفت وگويي انجام داد كه لايق در آن به مرور كارنامه كاري خود مي پردازد. «جمشيد لايق» يكي از فارغ التحصيلان هنرستان هنرپيشگي سال هاي ۱۳۳۲ است كه فعاليت هاي تجربي اش در زمينه تئاتر را با «شاهين سركيسيان» و در منزل او آغاز كرد. وي خاطرات خود را از آن زمان تا تشكيل گروه هنر ملي با عنوان «يادداشت هاي يك آكتور» تعريف كرد كه در اينجا بخشي از آن مي آيد.
لايق درباره چگونگي تشكيل گروه توسط شاهين سركيسيان گفت: در اسفند ماه سال ۱۳۳۱ شاهين سركيسيان در پي آشنايي چندين ساله اش با «احمد شاملو» با وي درباره تشكيل گروهي متشكل از آكتورهاي جوان يا شاگردان هنرستان هنرپيشگي مشورت كرد، تا با اين گروه فعاليت هاي تئاتري را آغاز كند.
دو روز بعد در اواخر اسفندماه سال ،۱۳۳۱ احمد شاملو به اتفاق فهيمه راستگار به منزل شاهين سركيسيان واقع در چهارراه تخت جمشيد، خيابان رشت، شماره ۵۴ رفتند. فهيمه راستگار كه در آن زمان يكي از شاگردان سال دوم هنرستان هنرپيشگي بود، پس از گفت وگوهاي طولاني با شاهين سركيسيان مي پذيرد كه با همراهي چند نفر از هم كلاسي هاي خود، با وي همكاري كند. وي سپس درباره حضور «علي نصيريان» در گروه، گفت «علي نصيريان» اولين كسي بود كه با معرفي فهيمه راستگار به خانه شماره ۵۴ سر خيابان رشت، تخت جمشيد سابق، رفت. او نيز از شاگردان سال دوم هنرستان هنرپيشگي بود. در اين ميان گروهي از هنرجويان هنرستان هنرپيشگي با پيشنهاد سركيسيان براي تشكيل گروه تئاتر، موافق و گروهي ديگر مخالف بودند و خانم راستگار و آقاي نصيريان را مورد انتقاد قرار دادند. آنها مي گفتند مگر با يك ارمني مي شود كار تئاتر كرد؟
در فروردين ماه سال ۱۳۳۲ بعد از تعطيلات عيد نوروز، بيژن مفيد، يكي ديگر از شاگردان هنرستان هنرپيشگي، به عنوان سومين عضو گروه به همراه فهيمه راستگار، علي نصيريان و من (جمشيد لايق) به خانه سركيسيان رفتيم. در پي صحبت هايي كه بين ما درباره تئاتر و اجراي نمايشنامه شد، نامي از «لسود» يعني نمايشنامه «جنوب» اثر نويسنده فرانسوي «ژولين گرين» نيز مطرح شد. دقيق نمي دانم كه طرح اين نمايشنامه از طرف سركيسيان بود يا مفيد. وي افزود: طي اين گفت وگوها سركيسيان مسئله اتمام بناي سالن زير سينما رويال كه براي تئاتر در نظر گرفته شده بود را مطرح كرد و تصميم گرفته شد با نمايشنامه جنوب اين سالن افتتاح شود. در اين زمان فهيمه راستگار با اسماعيل داورفر و يكي از هنرجويان هم دوره اش «جمشيد صدراميني» در خصوص همكاري با سركيسيان براي تشكيل گروه تئاتر گفت وگو كرد و گفت: شخصيتي است كه مي خواهد تئاتر بر پا كند و از ما دعوت كرده تا با او همكاري كنيم و گويا براي آينده هم مشغول ساختن سالني است. اين خبر براي «اسماعيل داورفر» و دوستانش فوق العاده تازگي داشت. به طوري كه آنها را جلب كرده و به فعاليت وادار كرد. گرچه همه ما با ذوق و عشق كار تئاتر مي كرديم و به هنرستان هنرپيشگي مي رفتيم، ولي مي دانستيم كه آتيه اي روشن نداريم. صحنه و تئاتري نيست تا مبادرت به كار حرفه اي خود كنيم. در آن زمان تئاترهاي نصر، سعدي، فردوسي، پارس، جامعه باربد و تئاترهاي ديگر در لاله زار و تالارهاي پراكنده اي در گوشه و كنار شهر تهران بودند و هر كدام از آنها براي خود آكتورهايي طبق سليقه و كار خود تربيت مي كردند، كه از فضاي يك تئاتر اصيل فرسنگ ها فاصله داشت و تئاتر به دست كساني اداره مي شد كه فقط به درآمد گيشه مي انديشيدند و براي ما در آن تئاترها جايي نبود. حتي تصور هم نمي شد كه به تازه واردان اجازه كار دهند. تمام درها به روي جوانان و آماتورها بسته بود.
لايق خاطرنشان كرد: علاوه بر آن كساني كه در كلاس هاي اين تئاترها شركت مي كردند، اگر احياناً كلاسي هم بود، مثل جامعه باربد، پس از پايان كار افراد، بايد ساليان دراز براي بازي در نقش مورد توجه شان درجا مي زدند. چرا كه نه صاحبان تئاترها و نه بازيگران با سابقه، به كسي راه و ميدان بازيگري نمي دادند و دنياي تئاتر دنياي زد و بند و حسادت ها و رقابت ها براي كسب پول بيشتر بود و خلاصه راه به جايي نداشتيم، بايد در آن ورطه غوطه مي خورديم و همرنگ جماعت به اصطلاح هنرمند مي شديم. وي در ادامه گفت: يكي از روزهاي فروردين ماه بود كه با همراهي فهيمه راستگار، بيژن مفيد، من و جمشيد صدر اميني، علي نصيريان، اسماعيل داورفر و چندين نفر ديگر كه اسامي آنها امروز به يادم نمي آيد، طبق قرار قبلي براي شنيدن صفحه اي از ديالوگ هاي نمايشنامه «جنوب» كه آكتورهاي فرانسوي آن را بازي كرده بودند، به منزل خانمي از آشنايان ارمني شاهين سركيسيان واقع در يكي از كوچه هاي خيابان قوام السلطنه رفتيم. البته در اين صفحه فقط نحوه لحن و گويش بدون آهنگ مد نظر بود، مطالب به زبان فرانسه بود و ما زبان نمي دانستيم.
سركيسيان روي نحوه بيان آكتورهاي فرانسوي تاكيد بسيار داشت و در اين باره با ما گفت وگوي زياد مي كرد، چرا كه در آن زمان بيان كش دار مد روز تئاتر بود و آنهايي كه احياناً كمي صداي خوبي داشتند (دكلماتورها) تحت تاثير تئاترهاي تاثيرگذار روز، كلمات را آهنگين و كش دار ادا مي كردند و سركيسيان شديداً مخالف اين نحوه بيان بود. در اين جلسه ما با شخصي به نام «آرمن»، يكي از آكتورهاي ارامنه ايشان كه قرار بود در نمايشنامه «جنوب» شركت كند، آشنا شديم و بدين ترتيب رفت و آمد ما جدي تر شد. ناگفته نماند «جنوب» نمايشنامه پر پرسوناژي بود كه پانزده بازيگر داشت و مي بايست اين كادر زودتر تكميل شود، قرار شد، هفته اي سه بار عصرها در ساعت معيني در منزل سركيسيان جمع شويم و متن را بخوانيم. نقش هاي نمايشنامه بين خانم فهيمه راستگار به عنوان نقش زن اول، بيژن مفيد، علي نصيريان و آرمن كه صداي بم و خوبي داشت، اما با كمي لهجه ارمني، تقسيم شد، با اين وجود هنوز نقش ها دقيقاً تعيين نشده بود و مي بايست افراد ديگري براي بازي در نمايشنامه به گروه اضافه مي شدند.
لايق اظهار كرد: رفت و آمدهاي مكرر ما به منزل شاهين سركيسيان در ضمن تحصيل در هنرستان هنرپيشگي، تاثير بسياري بر ما گذاشته بود؛ به طوري كه در اين مدت كوتاه نقطه ديد ما به طور كلي تغيير كرده و حس برتر بودن از ديگر هنرجويان هنرستان بر ما غلبه كرده بود. حالا ديگر تئاتر را با ديد ديگري نگاه مي كرديم و بين ما و ديگر دوستانمان درگيري و بحث هاي مكرر و زيادي در مي گرفت. مطالبي كه براي ما تازگي داشت، براي ديگران غيرقابل فهم و نامانوس و نگاهي كه آنها به تئاتر مي كردند، براي ما عادي و معمولي به نظر مي رسيد.

با عاطفه طاهايي مترجم «سياها» اثر ژان ژنه
يك دزد فرهيخته
اصغر يزداني
014080.jpg

ژان ژنه (۱۹۸۶-۱۹۱۰م) فرانسوي يكي از بهترين نمايشنامه نويسان قرن بيستم است كه آثاري مانند كلفت ها، پاراوان ها، زندان با اعمال شاقه، سياها، بالكن از او در كشورهاي مختلف ترجمه و اجرا شده است. سياها (يك دلقك بازي) توسط عاطفه طاهايي ترجمه و نشر اختران آن را روانه بازار كتاب كرده است. ژنه درباره سياها مي نويسد: اين نمايشنامه را نه له سياها، كه عليه سفيدها نوشته ام. در آن كينه توزي مردي را بيان كرده ام كه محكوم به خفت و نوميدي است. چه بسا اين نمايشنامه به عوض كنشي جوانمردانه، انفجار يك روح شرير باشد؟
كسي چه مي داند؟ اما پيش از هر چيز، از شرارت يا ـ دقيق تر ـ قساوت خيلي بد نگوييم؛ آن هم وقتي كه شرارت عليه خودش عمل مي كند. با عاطفه طاهايي درباره ترجمه اين اثر و ويژگي هاي خاص ژنه گفت وگو كرده ايم كه در اين گزارش مي خوانيد:
عاطفه طاهايي فوق ليسانس زبان و ادبيات فرانسه از دانشگاه شهيد بهشتي است. ترجمه نمايشنامه «سياها» نوشته ژان ژنه اولين كتاب چاپ شده مترجم است. علاوه بر نمايشنامه در اين كتاب زندگي نامه، مقاله و نامه اي از ژان ژنه و يك گفت وگو با ژنه ترجمه شده است. پيش از اين نيز كتاب «آثار و انديشه هاي لويي كان» معمار آمريكايي را ترجمه كرده كه به دليل انتشار يك ترجمه ديگر از اين كتاب از چاپ آن منصرف شده است. همچنين تاكنون مقالات متعددي را براي روزنامه و مجلات ترجمه و در ترجمه «فرهنگ نقد ادبي» با دانشگاه تهران همكاري كرده است.
طاهايي به همراه گروهي از مترجمان زير نظر كريستف بالايي مجموعه اي از اشعار و قصه هاي ايراني را تحت عنوان «پشت پنجره ام كلاغي است» براي شركت در جشنواره پاييزه فرانسه ترجمه كرده است. در اين مجموعه آثاري از منوچهر آتشي، بيژن روحاني، گراناز موسوي، محمدرضا صفدري، منيرو رواني پور، احمد محمود و. . . گردآوري شده است.
نمايشنامه كاهن هاي خداباكوس را نيز ترجمه كرده كه قرار است نشر فرزان آن را به چاپ برساند.
عاطفه طاهايي به پيشنهاد حامد محمد طاهري سياها را ترجمه مي كند. پيش از اين دو مترجم ديگر سياها را به فارسي برگردانده بودند. اولين ترجمه از محمود حسين زاد از متن آلماني است كه در سال ۵۶ توسط انتشارات طوس منتشر شده و دومين ترجمه از دكتر كاميابي در سال ۵۸ است. آنها كه مي خواستند متن هاي ترجمه قبلي را تصحيح و براي اجرا آماده كنند، به اين نتيجه رسيدند كه بهتر است يك ترجمه جديد از سياها را با همفكري و همراهي هم به روي صحنه ببرند. طاهايي در اين باره مي گويد: ساختار متن ژنه خيلي مهم است، اگر ترجمه بدون توجه به اين قضيه انجام بشود، مخدوش خواهد شد. اكثر نمايشنامه هاي ترجمه شده به دليل ادبي بودن براي خواندن مناسب هستند و هيچ مناسبتي براي اجرا ندارند. اما ترجمه طاهايي مناسب براي يك اجراي صحنه اي است. همزمان با تمرين سياها، عاطفه طاهايي سر تمرينات جوياي نظرات بازيگران و كارگردان درباره ترجمه مي شد. اين همزماني ترجمه و تمرينات براي رسيدن به زبان اجرايي خيلي كمك مي كرد، و بازيگران به ريتم موجود در متن رسيدند. حالا اگر ترجمه به لحاظ ريتم دچار مشكل مي شد، بازيگران او را در جريان اين موضوع قرار مي دادند و مترجم با تصحيح مجدد به ريتم موجود باز مي گشت. البته طاهايي هر نظري را به آساني نمي پذيرفت بلكه با فكر كردن درباره آن به تصحيح مناسب مي رسيد. او اصل را متن ژنه قرار داده بود و در وهله دوم به نظر بازيگران توجه مي كرد.
شناخت ژنه و ترجمه
طاهايي براي ترجمه «سياها» در ابتدا به تحقيق و مطالعه پيرامون زندگي، تفكر، زبان، شيوه و سبك ژنه پرداخت و در اين باره مي گويد: تصوير رايجي از ژان ژنه وجود دارد، يعني دزد و ولگرد نابغه اي كه يك دفعه به نويسندگي روي مي آورد. ژان پل سارتر يك كتاب مفصل درباره او مي نويسد، كتابي كه ژنه را از نظر روحي فلج مي كند و باعث مي شود سال ها چيزي ننويسد. زندگينامه ژنه را به قلم ژان ـ برنار مورالي با عنوان «پنج زندگي ژان ژنه» در پايان همين كتاب آورده ام. تصوير افسانه اي كه از ژنه هست و همه پس از شنيدن نام ژنه آن را در ذهن خود تصور مي كنند، در اين مقاله طور ديگري به آن پرداخته مي شود. مورالي با سند و مدرك شكوفايي و نبوغ يك باره ژنه را به شك و ترديد تبديل مي كند. ژنه انسان فرهيخته اي بوده كه خيلي مي خوانده و مي نوشته حتي در زندان او مدام نوشته هاي خود را بازنويسي مي كند. مورالي با بررسي زندگي ژنه نتيجه گيري جالبي مي كند و مي گويد: اين زندگي ژنه نيست كه به نوشته هايش جهت مي دهد بلكه برعكس نوشته هاي او روند زندگي اش را تعيين مي كند.
014085.jpg

ژنه از يك نظام بورژوايي و طبقاتي بيرون آمده است. زندگي او مصادف با جنگ جهاني دوم، جنگ الجزاير، جنبش فرانسه در ۱۹۶۶ و اتفاقات مهم ديگري بوده است.
ژنه موجودي ضد نظم و آنارشيست است، اصولاً هر نظمي را به هم مي ريزد ولي هيچ وقت يك نظم خاصي را به مخاطب پيشنهاد نمي دهد. در سياها هم پس از استفاده از يك كلمه، معناي مرسوم آن كلمه را به هم مي ريزد. باز دوباره آن معنا را به هم مي ريزد و يك معني جديد استخراج مي كند و. . . آن قدر اين كار را ادامه مي دهد كه ديگر نمي داني اين كلمه دقيقاً چه معنايي دارد. ژنه كلمه را از بارهاي معنايي متفاوت منفجر مي كند.
او با نمادها هم همين كار را مي كند، آنقدر نمادها را به هم گره مي زند كه هر بار جنبه تازه اي به آنها مي دهد و جنبه قبلي را نفي مي كند. ذهن آنارشيست به نحوي در استفاده از كلمات و زبان نمود دارد.
در نمايشنامه سياها همه شخصيت ها يك جور حرف مي زنند، در واقع همه مثل خود ژنه حرف مي زنند و سطح هاي زباني مختلفي را به كار مي برند. آنها از زبان عاميانه تا زبان فخيم و شاعرانه استفاده مي كنند. ژنه خيلي از تكرار و تداعي استفاده مي كند. به طور مثال كلمات هر بار كه تكرار مي شوند، يك بار معنايي جديدي مي گيرند. در نتيجه نگه داشتن اين تكرارها در ترجمه خيلي مهم و سخت است. ژنه همچنين از شخصيت پردازي اجتناب مي كند و به اضافه اينكه اين شخصيت ها در يك هزارتوي پيچ در پيچ و آينه هايي كه اين هزارتو را براي مخاطب پيچيده تر مي كند. در هر شخصيت ژنه شخصيت ديگر را مي بيند، به اين صورت شخصيت ها در هم ذوب مي شوند. ژنه براي رسيدن به بازتاب شخصيت ها در همديگر از ترفندهاي مختلفي استفاده مي كند. يكي از ترفندها تكرار است. حالا تكرار مي تواند در سطح واژه، نحو، لحن و عناصر ديگر نمايشي باشد. به اين تكرار تداعي را هم اضافه بكنيد، اين ارجاعات باعث مي شود كه ترجمه سخت بشود.
ژنه از يك طرف خيلي به كوكتو علاقه مند بود و خيلي ها معتقدند كه متاثر از كوكتو بوده است. گرچه خودش به اين موضوع اصلاً اشاره اي نكرده و حتي اين موضوع را تلويحاً نفي مي كرده است. علاوه بر كوكتو نمايشنامه نويسان يونان باستان ـ به ويژه اوريپيد ـ بر ژنه تاثير زيادي گذاشته اند. سياها و پاراوان ها خيلي متاثر از آيين هاست. نزديكي هايي بين سياها و كاهن هاي خداباكوس (اوريپيد) ديده شود به طور مثال در اين اثر اوريپيد هم همه شخصيت ها تقريباً مثل هم حرف مي زنند. همچنين در كاربرد لحن براي ديالوگ شخصيت هاي اين دو نويسنده شبيه هم عمل كرده اند.
ژنه همچنين در رسيدن به نوعي تئاتر آييني و «شقاوت» بي تاثير از نگاه آنتوان آرتو نبوده است، در عين حال با هم فرق مي كنند.
ژان ژنه بنا به نظر مارتين اسلين در رديف ابزوردنويسان هم تلقي مي شود. طاهايي در اين رابطه مي گويد: بكت و ژنه با هم فرق دارند. بكت نمي گذارد كه مخاطب وارد زبان شود و هميشه با آن فاصله دارد. زبان بكت آن قدر پيراسته و لخت است كه مخاطب را در زبان فرو نمي برد. ولي ژنه به خاطر گردابي كه ايجاد مي كند، مخاطب را در زبان غرق مي كند. زبان ژنه فرو رونده است. وقتي بكت مي خوانم احساسم اين است كه با زبانش فاصله اي دارم. ابزوردنويس ها در هر حال مي خواهند كه خلايي را نشان بدهند. مهم ترين ابزار آنها براي نشان دادن خلاء زبان است. بكت با استفاده از زبان پيراسته به اين خلاء مي رسد، در حالي كه ژنه اين خلاء را با استفاده از فضايي اشباع شده از كلمات نشان مي دهد. ژنه زبان را طوري به كار مي برد كه به گفته خودش هيچ چيزي گفته نمي شود اما هر چيزي از آن احساس مي شود.
ژنه در مسير خلاقيت هنري خود با انواع مختلف ادبي ـ شعر، رمان، خودزندگي نامه - نمايشنامه و سرآخر به فيلمسازي روي مي آورد. بعد به مسايل سياسي علاقه مند مي شود و نسبت به قضيه فلسطين حساس مي شود و اعتراض خود را با آن اعلام مي كند.
ژان پل سارتر، فيلسوف و اديب بزرگ فرانسوي درباره ژنه كتابي نوشته است كه از حجم خود آثار ژنه بيشتر است. ژنه با ديدن اين كتاب دچار شك مي شود و ناباورانه براي چند سال دست از نوشتن بر مي دارد. ژنه با آنكه يك آدم كاملاً سياسي است، ولي در آثار ادبي اش چنين رويكردي ندارد. ارتباط سياها و سفيدها يك مسئله نژادپرستانه و سياسي است ولي متن سياها سياسي نيست. ژنه فراتر از دنياي سياست سياها را خلق مي كند.
پس از اجرا
سياها به شكل فوق العاده اي در تالار خورشيد مجموعه تئاتر شهر به كارگرداني حامد محمد طاهر به چند شيوه متفاوت اجرا شد. پس از اين اجرا نمايش براي دعوت در فستيوال هاي ايتاليا و آلمان دعوت شد كه در آنجا نيز با استقبال تماشاگران خارجي روبه رو شد. عاطفه طاهايي كه زحمت بسياري براي ترجمه اين اثر پيچيده متحمل شده بود، درصدد برآمد كه آن را به شكل كتاب در اختيار علاقه مندان قرار دهد. اما به سختي توانست ناشري را براي انتشار سياها بيابد. به هر حال اين ترجمه امروز به نظر اهل فن زيبا و خواندني است و مهم تر اينكه به لحاظ زبان اجرايي نيز نمونه اي درخور توجه است.

نگاهي به نمايشنامه «ملكه زيبايي لي نين» اثر مارتين مك دوناف
مادر كشي در ايرلند
014070.jpg
رضا آشفته
نمايشنامه «ملكه زيبايي لي نين» نوشته مارتين مك دوناف ايرلندي، به ترجمه حميد احياء توسط انتشارات نيلا در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است. مك دوناف از چهره هاي محبوب تئاتري در نيويورك و لندن است و با اين نمايشنامه در سال ۱۹۹۸ در برادوي به عنوان بهترين نمايشنامه نويس جايزه «توني» را تصاحب كرد.
او به نسل سوم نمايشنامه نويسان ايرلندي تعلق دارد كه در آثارش به كندوكاو پيرامون ايرلند مي پردازد و البته با نگاهي بدبينانه اين بازكاويدن را انجام مي دهد، براي آنكه نقطه اميدي براي تغيير شرايط در اين آثار يافت نمي شود. شخصيت هايش به افقي سراب گونه دلخوش كرده اند و اگر تحركي نيز صورت مي گيرد برآيند دلخوشانه اي را در پي نخواهد داشت.
«ملكه زيبايي لي نين» اثري كاملاً رئاليستي است كه نويسنده در فضايي مملو از مصيبت، اضطراب، ترس، جنون، خشونت و نفرت به موضوع «مادركشي» بر مبناي تفكر فرويد (عقده الكتر) مي پردازد. مك دوناف با پيروي از اصول نمايشنامه هاي رئاليستي از صحنه پردازي، شخصيت پردازي بر مبناي اصول روانشناسانه، طرح و توطئه، ساختارمند و. . . «ملكه زيبايي لي نين» را شكل مي دهد. او زندگي و ارتباط يك مادر (مگ) و دختر (مورين) را در اين نمايشنامه مي نويسد. مادر، پير و فرتوت مزاحم احوالات پيردختر خود مورين (۴۰ ساله) است. دختر مي خواهد به نوعي از شر اين مادر راحت شود، اما بهانه اي براي اين رهايي نمي يابد تا اينكه دوست دوران جواني اش (پاتو) براي بدرقه دايي اش كه مي خواهد به آمريكا برگردد، به ايرلند مي آيد.
مورين از لج مادر در ميهماني «پاتو» شركت مي كند و همان شب از پاتو مي خواهد كه تا صبح در خانه شان حضور داشته باشد و فرداي آن روز مقابل چشم مادرش به ارتباط خود با پاتو در عمل اعتراف مي كند و همه اين لجاجت ها به جاهاي دردناك تر ختم مي شود. براي آنكه مادر مداركي دال بر جنون مورين را براي پاتو رو مي كند و بعد از اينكه پاتو از انگليس براي مورين نامه مي نويسد، مگي اين نامه را در بخاري مي سوزاند. محتواي نامه از اين قرار است كه اگر مورين دوست دارد، مي تواند همراهش به آمريكا برود و يك زندگي مشترك را با هم شروع كنند... پاتو از انگليس دوباره به ايرلند مي آيد تا در ميهماني خداحافظي براي سفر به آمريكا شركت كند. در همين شب مورين با شكنجه مادرش پي مي برد كه او نامه را سوزانده است، براي آنكه مورين براي نگهداري از او همان جا ماندگار شود. مورين مي رود كه در آخرين دقايق خود را به پاتو برساند و در تصورش مي پندارد كه او را در ايستگاه قطار ملاقات كرده است. در حالي كه اين شهر اصلاً ايستگاهي ندارد. او مادر را مي كشد و خود را براي رفتن به آمريكا آماده مي سازد. در حالي كه ريموند، برادر پاتو خبر نامزدي پاتو با يك دختر آمريكايي را مي آورد و. . .
نمايشنامه نويس در ۹ صحنه اطلاعات لازم را با ايجاد گره هاي محكم به خورد خواننده (تماشاگر) مي دهد. سرآخر اين ارتباط سرشار از نفرت به مادركشي مي انجامد و دختر بي آنكه آينده روشني در انتظارش باشد، با جنبه نامزدي پاتو مات زده مي ماند! نمايشنامه نويس بي رحمانه اين صحنه ها را به هم متصل مي كند و علت هاي استواري را در پس اين فاجعه بزرگ قرار مي دهد. او در اين تراژدي مدرن به معنايي فراتر از مادركشي مي رسد، براي آنكه مادركشي دستاويزي براي طرح مسايل مهم تر است. ملت ايرلند توسط انگليسي ها استثمار شده است، مادر (مگ) از اينكه در تلويزيون برنامه اي به زبان انگليسي پخش مي شود، اظهار نارضايتي مي كند. اما مورين، يك زن نوگرا و انقلابي است كه افكار ضد انگليسي دارد، براي همين از آمريكايي ها و استراليايي ها كه ريشه اي انگليسي دارند، متنفر است. جنون مورين نيز در تحقيرهاي زنان انگليسي ريشه دارد. او كه در ۲۵ سالگي در انگلستان مستخدم اداره اي بوده است، آن قدر تحقير مي شود تا سر از ديوانه خانه در مي آورد. البته تنهايي او نيز به مهاجرت پاتو براي داشتن يك شغل در انگليس برمي گردد و تنهايي آخر او نيز در مهاجرت پاتو به آمريكا براي داشتن شغل برتر ريشه مي دواند. حالا اين زن مي خواهد كه شرايط را تغيير دهد، مي خواهد كه به عنوان يك ايرلندي خودي نشان بدهد، بايد شرايط مظلومانه و حقير گذشته را پاك كند. چاره اي جز مادركشي نيست!
مك دوناف مي خواهد كه به طور بي رحمانه اي وضعيت را تغيير دهد، اما پايان تلخ دليل محكمي بر اين عدم توانايي است. اين پايان با سه نقطه (. . . ) در پيامي كه مورين بايد براي پاتو بفرستد، معلق مي ماند. بنابراين او يك راه حل را پيشنهاد مي دهد، هر چند اميدي بر آن نيست. زيبايي اثر در اينجا است كه مك دوناف محيط خانوادگي و رنج ها و روان پريشي هاي موجود در آن را بهانه اي براي رنج هاي ميهن قرار مي دهد. اينكه محتوا از جزء به كل تعميم مي يابد، ارزش روايت را مضاعف مي كند. بنابراين اتفاقات در يك محيط كوچك باقي نمي ماند و اگر در اين محيط محدود مي شد، در حد يك ملودرام خانوادگي و عاشقانه تلقي مي شد. تكنيك هاي مك دوناف كه مطابقت عيني با سريال هاي تلويزيوني دارد، بر اين نكته تاكيد مي ورزد كه در دنياي امروز داستان پردازي قدرت جادويي و منحصر به فردي را در ارائه تحليل هاي قابل تعمق و تامل در بر خواهد داشت.

حاشيه هنر
• هر پنج شنبه عصرها
يك گروه جوان به كارگرداني عباس غفاري درصدد هستند تا به صورت بداهه يك نمايش را براي حضور در جشنواره دفاع مقدس آماده كنند. اين نمايش كه هنوز نامي براي آن انتخاب نشده است، براساس طرحي از حميد آذرنگ است. در اين نمايش ۴ شهيد گمنام هر پنج شنبه عصرها از قبرهاي خود بيرون مي آيند و بيگانه با زمان امروز در همان حال و هواهاي خاص زمان جنگ به گفت وگو مي پردازند. گاهي يك دزد آلومينيوم، يك مادر يا همسر شهيد و. . . با ورود خود اين موقعيت را دچار چالش مي كنند. فضاي گروتسك اين تئاتر براي حضور در جشنواره دفاع مقدس از تازگي خاصي برخوردار است، به دليل آنكه تاكنون در جشنواره دفاع مقدس رسم بر اين بوده است كه نمايش ها در بستري رئال و با تكيه بر مستندات واقعي جنگ مورد توجه قرار گيرد. در اين نمايش علاوه بر عباس غفاري، بازيگراني مانند حميد آذرنگ، رامين پرچمي، افشين هاشمي، حجت عليخاني و. . . حضور خواهند داشت.

• بلاتكليفي ۴۲۸ نمايش
بازبيني ۴۲۸ نمايش در تئاتر شهر منحل شد. اين ۴۲۸ نمايش از سوي حسين پاكدل، مدير سابق تئاتر شهر در نوبت بازبيني قرار گرفته بودند تا پس از قبولي در بازبيني در نوبت اجرا قرار گيرند. به گزارش خبرنگار ايلنا، اين روزها كارگردان هاي جوان و ناشناخته كه صاحبان اين آثار هستند، به دفتر دكتر شريف خدايي، مدير فعلي تئاتر شهر مراجعه مي كنند تا در جريان بازبيني هاي خود كه به مدت يك تا دو سال از زمان ثبت آن در بازبيني مي گذرد، قرار بگيرند. اما اين افراد به دفتر هماهنگي تئاتر شهر ارجاع داده شده و در آنجا با جواب منحل شدن بازبيني ها مواجه مي شوند. يكي از مسئولين تئاتر شهر در اين باره معتقد است كه حسين پاكدل با روحيه جوانگرايي، درصدد بود كه از بين نمايش هاي افراد ناشناخته و آماتور تعدادي اثر مطلوب را گزينش كند. از آنجا كه به لحاظ محدوديت زماني و مكاني در طول سال بيش از ۶۰ نمايش امكان اجرا نمي يابند، هجوم اين تعداد از علاقه مندان و مواجه شدن با پاسخ «نه» بسيار نگران كننده خواهد بود. وي مي افزايد: بايد تمركززدايي از تئاتر شهر به طور جدي صورت گيرد و جوان ترها بايد اجراي نمايش در سالن هاي سنگلج، هنر، مولوي، محراب و فرهنگسراها را بپذيرند و تا حرفه اي شدن سال ها تجربه كنند. اين مقام مسئول از عملكرد پاكدل انتقاد مي كند چرا كه معتقد است جوانگرايي پاكدل برآيند شايسته اي را به همراه نداشته است و امروز آنان به راحتي نمي توانند ۴۲۸ كارگردان را از رد شدن آثارشان آگاه سازند. كارگردان هاي جوان هم به خبرنگار ايلنا اظهار مي كردند: ماه ها صرف ساخت و ساز اين نمايش ها شده است و بارها به تئاتر شهر رجوع كرده اند و با اعلام آمادگي براي بازبيني، هيچ گونه جواب معقولانه اي دريافت نكرده اند. آنان نسبت به انرژي هدر رفته خود معترض هستند.
014075.jpg

• تئاتر در گالري طراحان آزاد
تئاتر پرفورمنس (Performance) از دهه شصت در دنيا شكل گرفت و گرچه امروزه بسياري از منتقدان آن را تئاتر نمي دانند اما آنچه مسلم است، يكي از معناهاي پرفورمنس، تئاتر است. در ايران نيز مدتي است، حركتي در زمينه شناخت و ارائه اين شيوه توسط گروه نمايش ويرگول آغاز شده است. در راستاي اين حركت نمايشگاهي از وجه هاي مختلف تئاتر هشتمين خوان، شهريور ماه سال جاري در گالري طراحان آزاد برپا مي شود. آروند دشت آراي، كارگردان نمايش هشتمين خوان در گفت وگو با خبرنگار فرهنگي ايلنا گفت: همزمان با اجراي اين نمايش در تئاتر شهر، نمايشگاهي از جنبه هاي بصري و سمعي به همراه اجراهاي بداهه اي از اين نمايش در گالري طراحان آزاد واقع در يوسف آباد بر پا مي شود. هدف گروه ويرگول آوردن تئاتر به گالري ها و بين هنرهاي ديگر به منظور جذب مخاطباني است كه شايد كمتر با هنر تئاتر مانوس هستند و بيشتر به سمت نقاشي و عكاسي گرايش دارند. ايده برپايي اين نمايشگاه براساس گفت وگوي بين هنرهاي مختلف پايه با هنر تئاتر، شكل گرفته است. ما در اين نمايشگاه براساس تم هشتمين خوان به تعريف اغراق آميزي از وجه هاي تئاتر مي پردازيم و بر همين مبنا يك فضاسازي دراماتيك را ايجاد مي كنيم. در اين نمايشگاه ما تابلوهاي نقاشي را كه در طول تمرينات و اجراي نمايش ترسيم شده است به همراه عكس هايي كه براساس مضمون اين نمايش گرفته شده به معرض ديد عموم مي گذاريم. همچنين در طول برپايي اين نمايشگاه، نمايشگاهي از موسيقي اين نمايش نيز وجود دارد. اين حركت در زمينه برپايي موسيقي نمايش، كار نويي در سطح جهان است و در زمينه عكاسي و نقاشي تئاتر نيز، در ايران حركت تازه اي است.

• زرينه خوشوقت در دوشنبه
گروه هنري تئاتر «اهارون» شهر دوشنبه با دو نمايشنامه به اروپا سفر كرده است. نخست هنرمندان اين تئاتر به راهبري فرخ قاسم، كارگردان و هنرپيشه سرشناس تئاتر و سينماي تاجيك عازم هلند شدند. قرار است هنرمندان تئاتر «اهارون» نمايشنامه هاي خود را در يكي از تالارهاي شهر اندووني اين كشور تمرين كنند. ده سال قبل تئاتر اهارون نمايشنامه يوسف گمگشته باز آيد به كنعان. . . را براي تماشاچيان بلژيك تقديم كرد. قرار است گروه تئاتر اهارون نمايشنامه هاي شاه لير، اثر ويليام شكسپير، نويسنده انگليسي و دجال را كه از روي مثنوي معنوي مولانا جلال الدين بلخي تهيه شده است، در بلژيك و فرانسه اجرا كنند. نمايشنامه شاه لير را چند ماه پيش فرخ قاسم كارگرداني و تهيه كرده و نقش شاه لير را در اين نمايشنامه قربان صابر، هنرپيشه تاجيك اجرا كرده است. ويژگي اين نمايشنامه در آن است كه كارگردان سعي كرده است محل وقوع حوادث اثر را به خاطر پيرايه ملي بخشيدن به شرق تحويل بدهد. همچنين لباس قهرمانان كاملاً به لباس تاجيكي تبديل شده و در ديواره هاي دكور تصاويري از تخت جمشيد نقاشي شده است. قربان صابر، اجراكننده نقش شاه لير قهرمان اصلي نمايشنامه، تا پايان نمايش با لباس ملي روي صحنه مي آيد.

هنر
ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |