دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۶۷- June, 2, 2003
گفت وگو با عمادالدين باقي
دموكراسي در خدمت منافع آمريكا
وجود نهادهاي مردمسالار در ايران موقعيتي براي آن در افكار عمومي دنيا و اين فرصت و شانس را به وجود آورده كه بتواند پيشاپيش حوادث حركت كند و دنباله رو حوادث نباشد
جواد خرمي مقدم
014010.jpg

فروپاشي نظام دوقطبي و پايان جنگ سرد و در مقابل ايجاد تدريجي ساختاري جديد در جهان به جاي ساختارهاي پيشين، محور اصلي تحليل هاي روزنامه نگاران، انديشمندان و فعالان سياسي در چند سال اخير به ويژه پس از واقعه ۱۱ سپتامبر و تحولات منطقه خاورميانه را تشكيل مي دهد. اينكه غرب و در رأس آن آمريكا تا چه ميزان در برابر پديده تروريسم آسيب پذير است يا آنكه آمريكا و اروپا چه شيوه اي را براي مقابله با رشد سريع اين پديده در پيش مي گيرند و در عين حال به طور مشخص هدف آمريكا از طرح نظريه «نظم نوين جهاني» در دوران پس از حذف كمونيسم بر چه پايه هايي استوار است؟ و تغييرات جهان و منطقه كدام سمت و سو را پيش رو دارد، پرسش هايي است كه در محافل سياسي جهان و منطقه و افكار عمومي از جاذبه هاي بالايي برخوردار است. برخي تحليلگران معتقدند كه منافع اقتصادي زيربناي سياست جديد آمريكا در رويارويي با كشورهاي منطقه تشكل مي دهد. در مقابل برخي تحليلگران به آسيب پذيري غرب و آمريكا در برابر پديده تروريسم توجه دارند و معتقدند كه برخورداري از امنيت، هدف اصلي آمريكا را در پيشگيري از طرح نظم نوين جهاني تشكيل مي دهد. ايران از سوي آمريكا در محور شرارت قرار گرفته است و در حال حاضر با استقرار نظاميان اين كشور در عراق و افغانستان و در عين حال عزم واشنگتن براي تغييرات گسترده در حاكميت هاي منطقه، نگراني هايي را سبب شده است. تحولات جهان و منطقه بعد از ۱۱ سپتامبر با نگاه به رخدادهاي اخير و موقعيت حساس ايران در شرايط فعلي، محورهاي گفت وگوي خبرنگار خبرگزاري ايلنا با عمادالدين باقي، روزنامه نگار و مورخ است كه با صورت همزمان منتشر مي شود.
• اوضاع منطقه و جهان را چگونه تحليل مي كنيد. برخي معتقدند كه تنها راه رفع تهديدات و تامين منافع ملي در شرايط حساس كنوني، تمكين به آراي ملي است، شما با اين نظر موافقيد؟
براي درك راه حل مطلوب، بايد تصوير و تحليلي از شرايط داخلي، منطقه اي و بين المللي به دست بدهيم. از آنجا بهتر مي شود فهميد كه چه بايد كرد.
آنچه كه اكنون به بيان ساده و در يك عبارت گفته مي شود اين است كه بايد به راي مردم تمكين كنيم و اين عبارت چون خيلي تكراري شده و پس از دوم خرداد بارها تكرار شده است، تصور مي شود كه اين حرف تازه اي نيست.
اما اين حرف با وجود تكراري بودنش، در سال هاي اول پس از دوم خرداد يك معنا مي داد، اما همين حرف در دو سال اخير يعني پس از ۱۱ سپتامبر، معني ديگري مي دهد و با آنچه كه قبلا گفته مي شد تفاوت زيادي دارد. شباهت صوري اين عبارت كه ما بايد به راي مردم تن بدهيم و تكراري بودن آن نبايد باعث شود كه ما غفلت كنيم و گمان كنيم اين حرف دقيقا همان حرفي است كه قبلا زده مي شد.
بعد از ۱۱ سپتامبر دنيا دوره جديدي را شروع كرده است، يعني در واقع مي شود گفت كه هزاره سوم از ۱۱ سپتامبر به بعد شروع مي شود و سرنوشت جهان در دوره جديد از اين روز به بعد است كه رقم مي خورد.
در دوره جورج بوش پدر، نظريه «نظم نوين جهاني» مطرح شد ولي اين بحث فكري كه در پشت آن بود در سطح نظري باقي ماند و بيشتر شبيه نظريه يا ايده اي بود كه آمريكا مي خواست آن را دنبال كند اما پس از ۱۱ سپتامبر اين تبديل به يك پروسه عملي شده است.
• شرايط چه تغييري كرده است؟
الان يك تفاوت با گذشته وجود دارد و آن اين است كه آمريكا و حتي غرب، يعني اروپا با وجود اختلافاتي كه با آمريكا دارد، مثلا در مورد عراق در استراتژي كلي اختلافي ندارند، البته اين اختلافات بيشتر برمي گردد به اختلافات منافع آنها. فرانسه و آلمان در عراق منافعي داشتند كه نمي خواستند آن منافع را از دست بدهند. فكر مي كردند با بودن صدام يا يك رژيمي كه به صورت آرام جايگزين صدام شود اين منافع بهتر حفظ مي شود.
استراتژي كلي كه آمريكا دنبال مي كند و اروپا هم در اين بخش تضاد عمده اي با آمريكا ندارد اين است كه جهان بايد به سمت دموكراتيزه شدن برود. قبلا كشورهايي مثل آمريكا و انگليس منافع شان در گرو حكومت هاي توتاليتر و زورگو بود و منافع شان از اين طريق تامين مي شد. براي خودشان، جوامع شان دموكراسي يك ارزش بنيادي بود اما در خارج از مرزها منافع كشورشان، اصل بود.
آنها دنبال اين بودند كه يك دولت توتاليتر سر كار باشد و حكومت هاي دموكراتيك به نفع شان نبود، چون حكومت هاي دموكراتيك حكومت هايي هستند كه با انتخابات آزاد روي كار مي آيند و گردش نخبگان صورت مي گيرد و ممكن است دولت بعدي كه روي كار مي آمد سياست هاي متفاوتي داشته باشد و اينها نمي توانستند به صورت ثابت و درازمدت منافع شان را تضمين شده ببينند، لذا اصلا دنبال دولت دموكراتيك نبودند.
آنها يك دولتي مي خواستند كه به عنوان دولت مقتدر و مسلط تنها طرف گفت وگو و قرارداد آنها باشد و اين حكومت زورمند بتواند نيم قرن پايدار بماند و منافع آنها را تامين كند. كودتا عليه دولت مصدق يك نمونه است كه شاه با حمايت دولت هاي خارجي اين دولت را بركنار كرد و به سركوب مردم پرداخت.
• چرا فكر مي كنيد ۱۱ سپتامبر اين مقولات را دگرگون كرد و اصولا اين دگرگوني چه تبعاتي دارد؟
قبل از ۱۱ سپتامبر، اين بحث ها مطرح شده بود كه مثلا سازمان جاسوسي آمريكا پروژه هاي تحقيقاتي عظيمي را اجرا مي كرد كه يك بخش از آن درباره تروريسم بود. مطالعاتي كه اينها درباره تروريسم انجام دادند نشان مي داد كه در سال هاي اخير تحولي در پديده تروريسم در سطح بين المللي رخ داده است. از جمله اينكه ديدند قبلا ترور به صورت سازمان هاي محلي بود و در يك كشوري، گروهي و سازماني دست به اقداماتي در قلمرو ملي مي زد ولي در دو دهه اخير اينها در مطالعاتشان به اين نتيجه رسيدند كه تروريسم دارد تبديل به يك پديده انترناسيوناليستي و فراملي مي شود و ترور قبلا به صورت يك سازمان سياسي و ايدئولوژيك و براي يكسري اهداف آرماني بود - البته آنها نامش را مي گذاشتند تروريسم، سازمان هاي آزاديبخش و چريكي را اسمش را تروريسم مي گذاشتند در حالي كه آنها دنبال اهداف آزاديخواهانه و عدالت جويانه بودند - اما پديده اي در دو دهه اخير شكل گرفته بود كه تروريسم را به صورت يك حرفه درمي آورد. حرفه اي شدن پديده تروريسم يعني اينكه يك عده اي هستند كه آرمان ندارند بلكه افرادي هستند كه كارآزموده و مجرب در ساختن و كار گذاشتن بمب هستند، ابتكاراتي در مورد ايجاد يا كاربرد سلاح هاي جديد دارند و اينها در سطح بين المللي هم كار مي كنند. يعني يك مقداري شبيه گروه هاي مزدور عمل مي كنند. پاسپورت هاي اينها ديگر پاسپورت هاي محلي نيست، كساني هستند كه مثلا با پاسپورت آمريكا به آمريكا مي روند با پاسپورت فيليپين به فيليپين مي روند و با پاسپورت پاكستان به پاكستان مي روند. همه جاي دنيا هم محل زندگي اينهاست. بعضي از اين تروريست ها كساني هستند كه مثلا هم زمان در چند كشور خانه دارند و در سال ممكن است چند ماه در هر يكي از اين خانه ها باشند. اينها بدون مرز بودند.
014015.jpg

اينها كساني بودند كه به استخدام درمي آمدند و شناسايي كساني كه اينها را به خدمت مي گرفتند، كار دشواري شده بود چون به استخدام درمي آمدند از طرف فردي كه ممكن بود اين فرد نماينده دولت يا سازماني باشد و بعد دست به عملي مي زدند و وقتي خود تروريست ها شناسايي مي شدند معلوم نبود كه اينها خط اصلي را از كجا گرفته اند.
اين يك اتفاقي بود كه در سال هاي اخير رخ داده بود و زنگ هاي خطر را به صدا درآورده بودند. مقالاتي كه كارشناسان سازمان جاسوسي آمريكا مي نوشتند شكل گيري اين پديده را گوشزد مي كردند لذا به تدريج مسئله تازه اي براي اينها مطرح شد و آن امنيت بود. واقعه يازده سپتامبر اين مسئله را تبديل به يك مسئله ملموس و عظيم كرد به گونه اي كه الان مي شود گفت مسئله اصلي غرب، مسئله امنيت است.
• اما خيلي ها مي گويند مسئله آنها نفت است و خليج فارس و تهاجم اخير به عراق را جنگ براي نفت مي دانند.
ماجراي عراق كه رخ داد، بعضي تحليل كردند كه هدف آمريكا از حمله به عراق دستيابي به نفت اين كشور است. ممكن است اين تحليل يك واقعيت هم داشته باشد، اما اين نمي تواند علت اصلي تهاجم آمريكا باشد به خاطر اينكه اصلا نياز به اين تهاجم نبود، قبلا هم نفت عراق زير پوشش سازمان ملل دست آمريكا و غرب بود يعني در سياست «نفت در برابر غذا»، درواقع نفت دست دولت عراق نبود، غرب از كانال هاي خاصي، نفت را به ميزاني كه مي خواست استخراج مي كرد و در مقابل به عراق غذا مي داد.
از طرفي، هر چند نفت عراق ۱۰ درصد نفت دنيا است ولي اين در برابر نفت كل جهان و ذخاير نفتي آمريكا، انگليس و كل منابع جهان و گردش مالي جهاني آنقدر چيز قابل توجهي نيست كه علت اصلي تهاجم باشد.
مسئله بعدي كه مطرح مي كنند، اين است كه آمريكايي ها هدف شان تغيير نقشه خاورميانه است و مي خواهند نقشه جغرافيايي منطقه را عوض كنند در حالي كه به اعتقاد من اين تحليل هيچ مبنايي ندارد. اولويت اول اينها مسئله نفت يا تغييرنقشه جغرافياي منطقه نيست، اتفاقا تا اينجا خلاف اينها هم بوده است. اينها نشان دادند كه طرفدار تغيير نقشه جغرافيايي منطقه نيستند، همانگونه كه عراق را تجزيه نكردند در حوزه ايران هم دنبال تجزيه نيستند، ممكن است كه در جايي به اين برسند كه به صورت تاكتيكي سياست هاي تجزيه طلبانه را دامن بزنند، اما تجزيه به عنوان يك تاكتيك ممكن است اتفاق بيفتد ولي استراتژي آنها تجزيه نيست.
يا اينكه گفته مي شود مي خواهند اسرائيل را گسترش بدهند به كل خاورميانه، وقتي اينها دنبال اين هستند كه هرطور شده دولت مستقل فلسطيني ايجاد شود و اسرائيل هم آن را به رسميت بشناسد، آنها دنبال اين نيستند كه تضادها را در منطقه بيشتر كنند. اينكه مي گويند آمريكا مي خواهد نقشه منطقه خاورميانه را تغيير دهد مقداري برخاسته از ذهن كساني است كه تصور مي كنند آمريكايي ها يك سناريوي پنهاني دارند كه دارند اين را گام به گام پيش مي برند و ما مي كوشيم آن بخش هاي پنهاني را كه هنوز نمي دانيم چيست، كشف كنيم و خودمان را در برابر آن آماده كنيم. در حالي كه قدرت هاي جهاني ديگر به اين شيوه سنتي عمل نمي كنند. آمريكايي ها برنامه ريزي مي كنند و اين برنامه را به صورت شفاف اعلام مي كنند. دو تا كتاب منتشر شده است. يكي كتاب استراتژي امنيت ملي آمريكا و ديگري طرح آمريكا براي خاورميانه. اين كتاب ها سه، چهار سال قبل چاپ شده است و در شوراي امنيت آمريكا نشسته اند و بحث كرده اند و تحقيقاتي سفارش داده اند و جمع بندي كرده اند و اين تحقيق و اين سناريو اگر در ايران و در شوراي امنيت انجام مي شد به صورت يك طرح فوق سري درمي آمد. اما آنها اين را به صورت كتاب انتشار عمومي مي دهند و افكار عمومي در داخل و در خارج مي دانند كه سناريوي آمريكا اين است.
در كتاب طرح آمريكا براي خاورميانه، از دو سال قبل از حمله به عراق، جزييات اقداماتي كه در عراق خواهند داشت را پيش بيني كردند و اينكه در روزهاي پيش از جنگ گفته مي شد كه آمريكا مي خواهد به نحوي سازمان ملل را از دور خارج كند و اين گونه گفته مي شد كه آمريكا مي خواهد ترفندي به كار ببرد كه سازمان ملل را از ماجراي عراق كنار بكشد. اين يك برنامه مخفي نبوده است و در اين كتاب پيش بيني شده كه عراق سعي مي كند سازمان ملل را فعال كند ولي آمريكايي ها مي گويند كه نبايد خيلي به دخالت سازمان ملل اهميت بدهيم. بعد هم مي گويند كه رژيم صدام به هر صورت كه شده است بايد تغيير كند. اينكه مي گفتند اينها بهانه است و آمريكا دارد بهانه جويي مي كند تا بازرسان سازمان ملل بروند آنجا و يك چيزي به دست آورند، اينها برمي گردد به تصوراتي كه ما داشتيم.
آمريكايي ها از مدت ها پيش برنامه هاي خود را به صورت شفاف مطرح كرده اند. در هيچ كدام از آن چيزهايي هم كه اعلام كرده اند تغيير نقشه خاورميانه مطرح نشده است. بنابراين من اعتقادم اين است كه اگر چه مسئله نفت و يا صلح خاورميانه براي آمريكا استراتژيك است اما مسئله فوري تر و مهم تر از اينها در  حال حاضر امنيت است و بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر اين مسئله امنيت در صدر قرار گرفت. اگر شما خودتان را به جاي آمريكايي ها قرار بدهيد، آمريكا يك دفعه مي بيند در خانه خودش يك عمليات تروريستي صورت مي گيرد و ظرف چند ثانيه دو تا برج را منهدم مي كند و چند هزار نفر را در چند ثانيه نابود مي كند. طبيعي است براي ابرقدرتي همچون آمريكا وقتي اين اتفاق مي افتد و اين نگراني وجود دارد كه چنين عملياتي تكرار شود مسئله امنيت در صدر قرار مي گيرد.
014030.jpg

اگر اين تحليل را بپذيريم بهتر مي شود در مورد وضعيت خاورميانه و در مورد آينده ايران و كشورهاي منطقه ارزيابي كرد.
تحليل شان اين است كه منبع تروريسم در خاورميانه و خصوصا در كشورهايي مثل عراق و افغانستان است. كره شمالي را هم اشاره مي كنند، اما كره شمالي را منبع تروريسم نمي دانند. درگيري آمريكا با كره شمالي هم بيشتر يك نوع فشار است براي مهار كره و براي خلع سلاح كردن اين كشور. اما درگيري اينها با كره نخواهد بود. در مطالبي هم كه منتشر شده مشخص شده است كه اساسا آمريكايي ها كره را جزو محور شرارت نمي دانند بلكه به بوش پيشنهاد مي شود كه كره را اضافه بكند، به دليل اينكه مي گويند وقتي چند كشور خاورميانه اي در ليست محور شرارت قرار مي گيرند اين تصور به وجود مي آيد كه آمريكا در برابر كشورهاي اسلامي و جهان اسلام صف آرايي كرده است و اين باعث مي شود كه جهان اسلام در مقابل آمريكا قرار بگيرد بنابراين مي گويند كره شمالي را هم اضافه كنيد به اين محور تا اين تصور را خنثي كند. بنابراين قرار گرفتن نام كره شمالي درمحور شرارت، شكلي است. اينها چون معتقدند كه منبع آن خاورميانه است لذا الان روي اين منطقه متمركز شده اند.
نكته ديگر اينكه به اين نتيجه رسيده اند كه قبلا در كشورهايي كه فشار و سركوب بود سازمان هاي چريكي شكل مي گرفت و معمولا آمريكايي ها و انگليسي ها از رژيم هاي سركوبگر حمايت مي كردند ولي همين باعث مي شد كه اين جنبش هاي آزاديبخش موضع ضد آمريكايي و ضد غربي پيدا كند و همين يكي از زمينه ها و بسترهاي شكل گيري پديده تروريسم شده و بعد هم تمامي سازمان هاي چريكي ضد امپرياليستي و ضد آمريكايي بودند و به رغم اختلافات براي تهاجم به منافع آمريكايي به وحدت مي رسيدند و خود اين كم كم سازمان هاي حرفه اي تروريستي را پرورش داد.
• يعني ديگر نظام هاي دموكرات را بر نظام هاي توتاليتر ترجيح مي دهند؟
آنها به اين نتيجه رسيدند كه اساسا اين پديده تروريسم به معناي جديد آن محصول آن دوران بوده است و براي اينكه زمينه آن را از بين ببرند راهش اين است كه بيايند و زمينه پيدايش سازمان هاي چريكي را از بين ببرند. راهش اين است كه دموكراسي به وجود بيايد. اين يكي از ضرورت هاي دموكراتيزاسيون در منطقه است. اصولا جنگ سرد و دوران آن اقتضائاتي داشته، يكي از اقتضائات آن هم حكومت با مشت آهنين بود. و دولت هاي غربي از ترس اينكه غول كمونيسم گسترش پيدا مي كرد و احزابي را در كشورهاي مختلف سازماندهي مي كرد و كودتا مي كردند و قدرت را به دست مي گرفتند وكشور جزو اقمار كشورهاي كمونيستي مي شد، آنها هم متقابلا از اين شيوه ها استفاده مي كردند و اين جزو اقتضائات دوره جنگ سرد بود. الان دوره جنگ سرد تمام شده و اقتضائات آن از بين رفته است، خطر گسترش كمونيسم ديگر وجود ندارد، بنابراين الان در اين كشورها ديگر آن خطر را كه دولت هاي ناپايدار به وجود بيايند و احزاب كمونيستي قدرت را به دست بگيرند وجود ندارد. از طرف ديگر مجموعه تحولاتي كه رخ داده است آمريكا و غرب را به اينجا رسانده كه الان تضمين منافع شان در گرو دموكراسي در كشورهاي مختلف دنيا از جمله در خاورميانه است. يعني اينگونه منافع شان بيشتر تأمين خواهد شد. بعد از جنگ سرد و تبديل شدن جهان به دهكده جهاني و گسترش فناوري ارتباطات و يكدست شدن ارزش ها و هنجارها در سطح دنيا، از طرفي اقتصاد جهاني نيز بايستي از اين تفرق خلاص بشود و يك نوع جهاني سازي در اقتصاد صورت بگيرد، همه اينها اقتضا مي كند كه نظام هاي سياسي منطقه تغيير بكند و ديگر آن نظام هاي سنتي نمي توانند پايدار بمانند.
• آيا برخي نظام ها تلاش نخواهند كرد كه با دادن امتياز خارجي، ماندگاري خود را بيشتر كنند؟
واقعيت اين است كه به اعتقاد من امكان ندارد چنين سازش هايي صورت بگيرد. به خاطر اينكه وضع دنيا دگرگون شده و منافع آمريكا و غرب در دموكراسي است، معناي آن، اين نيست كه آنها دموكراسي را براي دموكراسي مي خواهند، آنها دموكراسي را به خاطر منافع خودشان مي خواهند. فرض كنيد مسلمانان بخواهند اسلام را جهاني كنند. بالطبع اين جهاني شدن، منافع زيادي براي كشورهاي مسلمان دارد. الان هم آمريكا و غرب در قلمرو جغرافيايي خودشان، دموكراسي يك ارزش ملي است و دموكراسي براي دموكراسي است. اما براي ديگر نقاط دنيا دموكراسي براي منافع خودشان است. الان منافع آنها از اين طريق تامين مي شود.
• پس سازش منتفي است؟
به نظر من، چنين سازش و تباني امكانپذير نيست و در دوره جديد اينها نمي آيند اشتباهي را كه در دوره جنگ سرد انجام دادند و در حمايت از شاه بر عليه مصدق كودتا كردند، تكرار كنند. آنها از تجربيات دوران جنگ سرد درس گرفته اند.
بسياري از تحليلگران غربي معتقد بودند كه اساسا انقلاب اسلامي در سال ۵۶ واكنشي بود به كودتاي آمريكا و انگليس در ۲۸ مرداد ۳۲ و اشغال سفارت آمريكا را يك نوع واكنش نسبت به آن كودتا مي دانستند.
• چرا آنها به دموكرات كردن همه نظام هاي سياسي منطقه نمي انديشند؟
من معتقدم كه اينها قاطعانه دنبال اين هستند كه ساختار سياسي نظام هاي منطقه را عوض كنند و بدون شك درباره عربستان، كويت، بحرين، قطر هم برنامه دارند.
نكته اينكه برخي از شيوخ منطقه خيلي مدبرانه تر عمل مي كنند. آنها روند حوادث جهاني را خوب درك كرده اند و دارند پيشاپيش حوادث حركت مي كنند و خودشان قبل از آنكه فشارهاي سنگين بر آنها وارد شود اصلاحات را شروع كرده اند، اصلاحاتي كه در جامعه ما از سال ۶۶ مردم به آن راي دادند و تاكنون در ساخت قدرت يك ميلي متر پيش نرفته است. آنها خودشان اين اصلاحات را از بالا شروع كرده اند و نسبت به ما هم جلوتر رفته اند.
البته به اين معني كه آنها اصلاحاتي را كه شروع كردند در جامعه خودشان پيش بردند هر چند از شرايط جامعه ايران هنوز عقب تر هستند.
با اين تحولاتي كه در منطقه داردصورت مي گيرد، بعضي رژيم ها رفتني هستند، به ميزاني كه مقاومت شان هم بيشتر باشد رفتنشان حتمي تر است. كشوري همچون عربستان سعودي در مقابل اين تحولات تاب مقاومت ندارد. اصلاحاتي را الان اميرعبدالله در داخل عربستان آغاز كرده است كه بتواند اين خاندان را ماندگارتر بكند ولي معلوم نيست كه اگر اين توفان وزيدن بگيرد چقدر بعضي از اين حكومت ها مي توانند تاب مقاومت داشته باشند.
• در اين شرايط حساس، ايران از چه موقعيتي برخوردار است؟
ايران يك موقعيت ويژه اي دارد، موقعيتي دارد كه هيچ يك از اين كشورها ندارند. ايران كشوري است كه دوم خرداد را پشت سر گذارده است. در افكار عمومي دنيا دوم خرداد يك زلزله تلقي شد كه يك دفعه ۸۰ درصد مردم به شكل دموكراتيك خواسته خود را مطرح كردند. خاتمي وقتي به قدرت مي رسد به عنوان يك عنصر انديشمند شناخته مي شود و در دنيا از جايگاه ويژه اي برخوردار مي شود، به نحوي كه هيچ رئيس جمهوري به اندازه خاتمي مورد حمايت افكار عمومي داخل و حمايت بين المللي نبود. تقريباً همه دولت هاي دنيا در حمايت از دولت خاتمي و اصلاح طلب ها اتفاق نظر دارند. چه در شرق و چه در غرب. از آن طرف انتخابات مجلس روي مي دهد و اين هم مكمل دوم خرداد مي شود. ايران الان كشوري است كه نهادهاي مردمسالار آن يك موقعيتي براي آن در افكار عمومي دنيا بازسازي كرده اند و اين فرصت و شانس را داشته كه بتواند پيشاپيش حوادث حركت كند و دنباله رو حوادث نباشد. ايران از ترس تهديد و فشار نظامي مجبور نشد كه دموكراسي را بپذيرد بلكه قبل از اينكه واقعه ۱۱ سپتامبر و اين تهديدات به وقوع بپيوندد در دوم خرداد ۶۶ اين پروسه در ايران آغاز شده است.
بنابراين، اين موقعيت استثنايي براي ايران ايجاد شده و هنوز هم هست هر چند به شدت در اثر فشارهايي كه وارد آمده و موانعي كه ايجاد شده است اصلاح طلبان مقبوليت خود را تا حدي از دست داده اند ولي مشروعيت شان را از دست نداده اند و امكان بازسازي آن وجود دارد. مادامي كه خاتمي و مجلس ششم سر كار هستند آمريكا هيچ اقدام نظامي عليه ايران نخواهد كرد. چون هم با افكار عمومي داخل آمريكا و هم افكار عمومي دنيا مشكل پيدا مي كند، اما آنها با توجه به انتخابات شوراها پيش بيني مي كنند كه انتخابات بعدي وضعيتي مثل انتخابات شوراها داشته باشد و زمينه براي هرگونه اقدام عليه ايران مهيا مي شود.

ديده بان ايراني
توصيه هايي به بوش درباره ايران
لس آنجلس تايمزـ واشنگتن پست
014020.jpg

در پي مباحثات تازه در درون دولت آمريكا داير بر اتخاذ تدابير سختگيرانه عليه ايران از جمله تلاش براي بي ثبات كردن حكومت آن كشور، دو روزنامه مهم آمريكايي اواخر هفته گذشته در سرمقاله هاي خود به دولت «جورج بوش» پيشنهاد كرده اند در مقطع فعلي از چنين رويكرد تندي عليه ايران منصرف شود.
روزنامه لس آنجلس تايمز در يكي از سرمقاله هاي خود با عنوان «راهكار ايران نيازمند اعتدال» به انتقاد از سياست خارجي آمريكا در قبال ايران پرداخته است.
اين روزنامه در ابتداي سرمقاله، تلاش هاي مخفيانه دولت هاي قبلي آمريكا براي تغيير رژيم در ساير كشورها را برگي نه چندان افتخارآميز و نه چندان موفق در تاريخ آمريكا مي داند و از جمله كودتاي تحت هدايت سازمان سيا در سرنگوني دولت دكتر محمد مصدق در اوايل دهه ۱۹۵۰ را مثال مي زند كه در نهايت به ظهور و قيام آيت الله امام خميني، بنيانگذار جمهوري اسلامي منجر شد. لس آنجلس تايمز مي نويسد: «آيا دولت بوش بار ديگر مي خواهد در اين مسير گام بردارد و در اين ميان ايران را انتخاب كرده است؟» اين روزنامه به دولت آمريكا حق مي دهد كه ايران را براي تحويل عناصر القاعده كه ممكن است در خاك آن كشور پناه گرفته باشند و همچنين در زمينه برنامه مخفيانه تسليحاتي كه احتمال مي رود در اختيار داشته باشد، تحت فشار قرار دهد. لس آنجلس تايمز با اشاره به اينكه كاخ سفيد نشست روز سه شنبه (هفته گذشته) درباره ايران را به خاطر اختلاف نظر عناصر جنگ طلب وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون) با عناصر صلح طلب تر وزارت خارجه بر سر نحوه رودررويي با ايران به تعويق انداخته، نوشته است: «برداشتن گامي ديگر در جهت تاييد سياست تغيير رژيم، چه به طور مستقيم يا مخفيانه، اشتباه بزرگي براي آمريكا خواهد بود.»
لس آنجلس تايمز تاكيد مي كند كه هر چند توجيه اقدام عليه ايران بسيار دشوارتر از جنگ عليه عراق است، با اين حال مجادلات فعلي «به طرز دلهره آوري يادآور مباحثاتي است كه منتهي به جنگ با عراق شد.» اين روزنامه رويكرد محافظه كاران نو در داخل و خارج دولت بوش كه در جهت لزوم برخورد با حكومت مذهبي ايران استدلال مي كنند را نادرست مي داند و مي نويسد: «هر چند ممكن است اين كشور به شكل هراس آوري در آستانه دسترسي به سلاح هاي اتمي باشد ولي از لحاظ سياسي به عراق شباهت ندارد. »
014035.jpg

لس آنجلس تايمز براي اثبات تفاوت هاي ايران و عراق، به برگزاري تظاهرات دانشجويي و همچنين انتخابات آزاد كه به روي كار آمدن محمد خاتمي منجر شد اشاره كرده و نوشته است: «جوانان ايران كه اكثراً پس از انقلاب ۱۹۶۹ متولد شده اند هيچ خاطره اي از حكومت شاه كه مورد حمايت آمريكا بود، ندارند. دست زدن آمريكا به فعاليت هاي مخفيانه نظامي، بي شك عامل تحرك و ملتهب ساختن احساسات ضدآمريكايي خواهد بود.» لس آنجلس تايمز اظهارنظر مي كند: «آمريكا در بهترين حالت مي تواند با فشار بي وقفه خارجي، از جمله ادامه گفت وگوهاي غيرعلني با مقام هاي ايران به تشويق اصلاحات در ايران بپردازد.» اين روزنامه در پايان سرمقاله خود به دولت آمريكا توصيه كرد كه به سرعت به گروه هاي تبعيدي «مشكوك و ضعيف» ايراني گوشزد كند از دخالت در ايران دست بردارند و نوشت: «واشنگتن بايد در سياست خود رفتار صريح و علني در پيش گيرد و اساس گفتار و كردار خود را بر رد هرگونه بي ثباتي در ايران قرار دهد.»
در همين حال روزنامه واشنگتن پست نيز سرمقاله اي به مسائل ايران اختصاص داده و اجراي تدابير سخت تر عليه اين كشور را در مقطع فعلي لازم ندانسته است. اين روزنامه «ظاهر شدن شواهد قدرتمند طي ماه هاي اخير داير بر تكاپوي ايران براي دسترسي به بمب اتمي، نشانه هاي پناه گرفتن اعضاي ارشد القاعده در خاك اين كشور كه ممكن است در بمبگذاري اخير عربستان سعودي دست داشته باشند و همچنين «تلاش براي صدور بنيادگرايي به عراق» را از عوامل نگراني هاي جدي دولت بوش درباره ايران مي داند. واشنگتن پست مي نويسد: «ممكن است جنگ طلبان دولت بوش كه براي اتخاذ شيوه هاي سرسختانه عليه ايران اصرار مي ورزند، به خاطر هدف گرفتن عمدي عضو ديگري از «محور شرارت» مورد بدبيني و سوءظن قرار گيرند اما آنها در عين حال به تحولات تازه و نگران كننده اي واكنش نشان مي دهند. » اين روزنامه اظهارنظر مي كند كه آمريكا نمي تواند تهديدهاي تازه ايران را ناديده بگيرد اما پرسش اينجاست كه راه مناسب مقابله با اين تهديدها چيست. واشنگتن پست با اشاره به اينكه سياست دولت آمريكا تاكنون حمايت لفظي از جنبش هاي طرفدار دموكراسي در ايران و همچنين تلاش براي جلب همكاري ايران در مورد القاعده از طريق تماس هاي مخفيانه بوده است، نوشت: «اما اكنون برخي مقام هاي دولت بوش پيشنهاد مي كنند تماس ها با رژيم تهران قطع شود و تلاش جدي تري براي بي ثبات كردن آن صورت گيرد. . . همچنين زمزمه هايي درباره بمباران سايت هاي مظنون اتمي ايران شنيده مي شود.»
اين روزنامه اين پيشنهاد را چنين ارزيابي مي كند: «در مقطع كنوني به نظر مي رسد چنين اقداماتي به عنوان تهديد موثر باشد تا گزينه عملي.» واشنگتن پست مي نويسد لغو دور تازه ديدارهاي سري با ايران در هفته گذشته از سوي واشنگتن و تهديدهاي متعاقب آن در مورد القاعده موثر بود و باعث شد ايران فوراً بازداشت تعداد ديگري از اعضاي القاعده را اعلام كند. اين روزنامه همچنين مي نويسد اگر آژانس بين المللي انرژي اتمي در گزارش خود درباره ايران كه قرار است يك هفته ديگر منتشر شود، اين كشور را ناقض پيمان منع گسترش سلاح هاي اتمي بداند، امكان سازمان دادن اقدام هماهنگ در داخل يا خارج از شوراي امنيت سازمان ملل عليه ايران وجود داشت. واشنگتن پست در پايان سرمقاله خود مي نويسد: «اگر ايران دخالت در عراق را تشديد كند، بازرسي هاي سرزده بين المللي از تاسيسات هسته اي خود را رد كند يا شواهد نشان دهد كه فعالانه به القاعده پناه مي دهد، تدابير سخت تري كه دولت بوش درباره آنها بحث مي كند ضروري خواهد بود. اما در حال حاضر چنين نيست.»

حاشيه ايران
• تجمعات جمعه
شهرهاي مختلف كشور روز جمعه شاهد برپايي تجمعات و راهپيمايي هايي عليه نمايندگان مجلس در حاشيه نمازهاي جمعه بود. طبق گزارشي كه سايت «رويداد» وابسته به جبهه مشاركت داده، در اين تجمعات كه پس از برگزاري نماز و به سمت مكان هاي از قبل تعيين شده صورت گرفته، راهپيمايان شعارهايي چون «مرگ بر سازشكار»، «مجلس جاي مرعوبين نيست» و «مرگ بر منافق» سر داده اند و در برخي شهرها، اطلاعيه هاي مربوط به گروه هاي مجهول الهويه نيز در ميان آنان پخش شده است. در همين زمينه، ايرنا، در حاشيه اخباري كه از سخنان چند تن از ائمه جمعه منتشر كرد، خبرهاي كوتاهي در مورد برگزاري اين راهپيمايي ها داد. اما در مهم ترين اقدام كه ايسنا خبر آن را منتشر كرد، جمعي از افراد به دنبال نماز جمعه تهران با برگزاري راهپيمايي، حمايت خود را از بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با نمايندگان مجلس اعلام كردند. در اين راهپيمايي كه پس از اتمام نماز جمعه تهران از درب شرقي دانشگاه تهران آغاز و به ميدان فلسطين ختم شد، شعارهايي از جمله «نامه مرعوبانه خط منافقين است» سر داده شد. راهپيمايان از قوه قضاييه خواسته اند «منافقين انقلاب» را محاكمه كند و از شوراي نگهبان نيز خواسته اند به «عملكرد آتي نمايندگان مرعوب» [در هنگام تاييد صلاحيت هاي مجلس هفتم] توجه كند. گفتني است عبارت «منافقين انقلاب» در ماه هاي اخير عليه «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» به كار گرفته مي شود.
014025.jpg

• مجلس اشكالات را اصلاح كند
در حالي كه رئيس و برخي روحانيون مجلس هنوز اميدوارند كه با رايزني و گفت وگو مشكل لوايح دوگانه خاتمي را حل كنند، شوراي نگهبان هيچ گونه تمايلي در اين مورد از خود نشان نمي دهد. اظهارات اخير «سيدرضا زواره اي» عضو حقوقدان شوراي نگهبان آشكارا اين موضع را نشان مي دهد. وي در گفت وگويي كه با باشگاه خبرنگاران جوان انجام داده، گفته است: «شوراي نگهبان هفته اي دو بار تشكيل جلسه مي دهد و در مورد مصوبات مجلس تصميم مي گيرد، ولي پس از پس فرستادن اين دو لايحه به مجلس در مورد سرنوشت اين دو لايحه هيچ تصميم جديدي در جلسات ما اتخاذ نشده است و تا وقتي كه مجلس در اين مورد تصميم گيري نكند و اشكالات را اصلاح نكند، ما نيز اظهارنظر مجددي نخواهيم كرد.»زواره اي همچنين خبر روزنامه «جمهوري اسلامي» مبني بر ارسال نامه از سوي خاتمي به شوراي نگهبان درباره لوايح را رد كرده و گفته كه هيچ نامه اي از سوي رئيس جمهوري به اين شورا ارسال نشده است.

• مردم شب و روز نظر مي دهند
امام جمعه همدان اين هفته در خطبه هاي نماز گفته: «افرادي كه خواستار برگزاري رفراندوم هستند كه چند درصد مردم به نظام راي مي دهند بايد بدانند كه ملت ايران هر شب و روز نظرشان را در اين رابطه مي گويند و نيازي به صرف هزينه براي برپايي رفراندوم و نظرسنجي نيست.» وي افزوده: «مردم كشورمان هيچ وقت برگزاري همه پرسي غيرقانوني از سوي آمريكا را قبول نمي كنند مگر آنكه اجازه چنين كاري توسط ولي امر مسلمين داده شودو به امضاي ايشان رسيده باشد.»

• «ايليوشين» و «القاعده»
روزنامه «گاردين» در يكي از شماره هاي اخير خود ادعاهاي سستي از ارتباط ايران با اعضاي «القاعده» درج كرده است. به ادعاي گاردين، مقامات آمريكايي گفته اند به شماري از رهبران القاعده در ساختماني مسكوني در يكي از شكارگاه هاي شاه سابق ايران در جنوب شرقي اين كشور پناه داده شده است. گاردين مدعي شده، گمانه زني در مورد حضور اعضاي القاعده در ايران از هنگامي قوت و اعتبار بيشتري يافت كه هواپيماي «ايليوشين» حامل بيش از دويست سرباز سپاه پاسداران ايران در نزديكي شهر كرمان در جنوب شرقي ايران سقوط كرد. اين روزنامه به نقل از منبع آمريكايي خود، سرنشينان هواپيماي مزبور را كساني دانسته كه در پايان دوره ماموريت خود به پايگاه هايشان بازمي گشته اند! گاردين شدت گرفتن لحن مقام هاي آمريكايي نسبت به ايران را به دليل اطلاعات به دست آمده از حادثه سقوط آن هواپيما دانسته است!

• دستگيري ابوقيس
روزنامه الشرق الاوسط چاپ لندن ادعا كرد كه ابوقيس در ايران دستگير شده است. ابوقيس سخنگوي القاعده است و مقام هاي ايراني رسماً دستگيري او را به آمريكا اطلاع داده اند. ابوقيس كه تابعيت كويتي دارد پس از حملات انتحاري يازده سپتامبر به واشنگتن و نيويورك به آمريكايي ها هشدار داد كه حملات بيشتري در راه است.
الشرق الاوسط نوشته است كه ايران قبلاً نيز تعدادي از اعضاي القاعده را دستگير كرده است اما به دليل تابعيت سعودي آنها، دستگير شده ها را تحويل عربستان سعودي داده است.

• انتخابات هيأت رئيسه و بحث استعفا
يك سايت اينترنتي وابسته به جناح راست خبر داده كه جبهه مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب در انتخابات پيش روي هيأت رئيسه مجلس، «بنا دارند كليه كرسي هاي هيات رئيسه را در سال چهارم دوره ششم مجلس به طور انحصاري تصاحب كنند و زمينه كاهش راي مهدي كروبي را نيز فراهم كنند. آنها بنا دارند اسماعيل جبارزاده، محمد قمي، سهيلا جلودارزاده و ابراهيم اميني را تغيير داده و به جاي آنها علي شكوري راد، داوود سليماني، الهه كولايي و دادفر را جايگزين كنند. بنا به ادعاي سايت «گوياآنيوز» كه اين خبر را منتشر كرده، اين تغييرات به اين سبب صورت مي گيرد كه در صورت اجراي پروژه استعفا (كه استعفاي اعضاي وابسته به «جريان افراطي» در هيأت رئيسه را نيز به دنبال خواهد داشت) هيأت رئيسه در فقدان كليه نيروهاي خود به جز مهدي كروبي دچار مشكل شده و مجلس عملاً به تعطيلي كشيده شود.»

ايران
ادبيات
اقتصاد
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |