چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۸۰- June, 18, 2003
آلن روب ـ گري يه و «در هزار تو»
كابوسي بي انتها
احمد غلامي
015920.jpg

رمان «در هزار تو» نوشته آلن روب گري يه، ترجمه مجيد اسلامي است. خواندن اين كتاب قلق خاص خودش را دارد. مقدمه مترجم، تكه كوتاهي كه خود نويسنده در ابتداي كتاب آورده كمك بسيار موثري است براي همراهي خواننده با كتاب. «در هزار تو» را همان طور بخوانيد كه هست و آن را با نوع و سبك ديگري مقايسه نكنيد. يعني فكر كنيد، رمان نويسي همين گونه است كه روب گري يه نوشته است. درنگ در لحظه ها و ترسيم اشيا و اشكالي كه جزو زندگي ما است و ما از فرط نزديكي هرگز آنها را نمي بينيم و يا احساس نمي كنيم. اما آنها هستند و وجود دارند و زندگي ما را پر مي كنند. «در هزار تو» ادبيات ناب است و من معتقدم ادبيات زماني ناب است كه به دشواري آن را بتوان به سينما تبديل كرد. سينما زبان خودش را دارد و ادبيات هم. اگر بخواهم مثالي بزنم از زبان ناب ادبيات، «در هزار تو» يكي از مثال هايي است كه خواهم زد. هرچند اين رمان را اگر بخواهيم به زبان سينما برگردانيم آسيب خواهد ديد، اما تصاوير درخشاني دارد كه همگي وام گرفته از زبان سينما هستند. حتي رفت و برگشت ديالوگ ها، مثل زماني كه سرباز از زن آدرس مي پرسد كاملاً سينمايي است. اينجا زبان سينما است كه به ادبيات تبديل شده است. ترجمه اين كتاب به شكل حيرت انگيزي تقليدهاي نادرست و ملال آور از اين سبك در ايران را از سكه مي اندازد. «در هزار تو» مي تواند ملاك مقايسه و سنجش ما در اين سبك باشد. كلمات، فضاي بي تحرك و سكون داستان را نقاشي مي كنند. تابلوهايي با فضاي سرد، با كنتراست هايي درخشان و در بازي نور و سايه. تابلوهايي كه آدم هايش زنده مي شوند و همين آدم ها دوباره تابلوهاي نقاشي مي شوند. صحنه هايي كه بارها به شكل هاي گوناگون تكرار مي شوند، سرباز و پسرك در زير برف در خياباني كه انتهايش تاريكي است، مثل كابوسي طولاني در يك شب سرد زمستاني. كابوسي كه در پريدن هاي ناگهاني از خواب و در فروخفتن هاي بي ارادي در ذهنمان زنده مي شود. سربازي از جنگ گريخته و به دنبال آدرسي مي گردد. در خيابان سرد و يخ زده كه آرام آرام برف مي بارد، او جعبه اي در زير بغل دارد و اوركتي پوشيده كه مال خودش نيست. آدرس را از پسركي مي پرسد كه او نمي داند. نويسنده برخورد سرباز و پسرك را در چند نماي متفاوت تكرار مي كند. دوباره سرباز براي يافتن آدرس وارد خانه اي مي شود. اهالي مجتمع از حضورش مي ترسند، اما ناگهان دري باز مي شود تا او را ياري دهد. اين بار نيز تصوير اين برخورد در چند نماي متفاوت نشان داده مي شود. يكبار به اين شكل كه زن او را به داخل دعوت مي كند و غذا و شراب به او مي دهد و سرباز عكس روي ديوار را كه عكس سرباز ديگري است در ذهن مرور مي كند و داستان احتمالي و سرنوشت و موقعيت سرباز در عكس را روايت مي كند و بار ديگر موقعيتي ديگر ترسيم مي شود. اين بار سرباز داخل خانه زن مي شود، اما مردي «شل» كه عصايي زير بغل دارد، آدرس را به او مي گويد. آدرسي كه در صحت آن هيچ قطعيتي وجود ندارد و باز سرباز داستان احتمالي «مرد شل» را روايت مي كند داستاني احتمالي كه براي خواننده قطعيت مي يابد. اين نماها در مقاطعي فيكس مي شوند و گويا نويسنده دارد تابلوي نقاشي را براي خواننده توضيح مي دهد. اين رفت و برگشت از نقاشي به زندگي و زندگي به نقاشي در سراسر داستان ادامه دارد. پسر سرباز را به آدرسي مي برد. شبيه همان جايي است كه از آنجا راه افتاده بود. سرباز انگار به دور خود چرخيده است. پسرك ناپديد مي شود. او داخل خانه اي مي شود. شبيه همان خانه، اما روشن. اين بار سرجوخه اي او را راهنمايي مي كند تا در اتاقي بزرگ در كنار سربازاني ديگر بياسايد. جعبه زير بغل سرباز كه همه از او مي پرسند داخل اش چيست گره داستاني اين ماجرا است و سرباز جوابي مشابه به همه مي دهد. در آن خوابگاه در يك برش زيبا، سرباز به ميخانه اي باز مي گردد كه در ابتداي رمان تابلوي نقاشي بوده است؛ نقاشي يك ميخانه. نقاشي جان مي گيرد. سرباز در پشت ميز نگاهش گره مي خورد به زن پيشخدمت باريك اندام و حرف و حديثي دوباره از جبهه و باز روايت احتمالي عكس در كافه كه شوهر زن است و از جبهه باز نگشته و دوباره حضور مرد شل و پسرك؛ دوباره برش به خياباني برفي كه سرباز دنبال پسرك مي رود براي يافتن آدرس: چيزي شبيه كابوس! احتمال هاي واقعي!
015935.jpg

برگشت دوباره به اتاقي كه پر از تخت سربازان است. سرباز با ديدن كابوسي از خواب مي پرد. كابوس نارنجكي كه قرار است در دست او منفجر شود. خواب در خواب و كابوس در خواب! اينك افشا مي شود، جايي كه سرباز آمده يك بيمارستان است و جعبه اي كه او حمل مي كند، بايد به كسي برسد تا از شرش خلاص شود. سرباز تب دارد. تب اش نيز بالا است. اطلاعات داستاني را نويسنده با خست در اختيار خواننده قرار مي دهد و همين خست و دقت در ارائه اطلاعات كشش داستان را چندين برابر مي كند و در خواننده هيجاني را دامن مي زند كه وصف ناپذير است. يكي از درخشان ترين تصاوير ماليخوليايي زماني است كه سرباز به رد پاهاي قبلي خود روي برف ها مي رسد و تعبيري به كار مي برد كه بسيار زيباست: «ناگهان حس مي كند كه خودش الان اينجا بوده، جلوتر از خودش. » داستان از خوابگاه يا بيمارستان با يك برش دوباره به خيابان و مرد شل، پسرك و ميكده مي رسد و لحظه اي زيبا كه سرباز تيله اي شيشه اي را به پسرك مي دهد و گفت وگوي ميان آن دو كه افشا مي شود، شهر در حال عقب نشيني نظامي است. او دوباره پسرك را مي بيند و درگيري آنان با آلماني ها اتفاق مي افتد. سرباز زخمي مي شود و با جعبه اي در بغل به خانه اي كه داستان با توصيف هاي جزيي در ابتداي كتاب آورده شده بود برمي گردد. يعني اينجا هم مي تواند آغاز داستان باشد كه همه چيز به ابتدا بر مي گردد و هم آخر داستان است كه طبيعتاً نيز در آخر كتاب آمده است. در واقع داستان از جايي آغاز مي شود كه سرباز با دوست خود كه از جبهه عقب نشيني كرده اند به شهري مي رسند كه در آستانه سقوط است. مرد زخمي جعبه اي به سرباز مي دهد تا آن را به كسي برساند. بعداز اين، مرد زخمي مي ميرد و سرباز نيز زخمي مي شود و در خانه اي كه در ابتدا و انتهاي داستان آمده بستري مي شود. داستان مجموعه تابلوهاي نقاشي است كه در كنار يكديگر چيده شده اند. آنها يكديگر را تكميل نمي كنند تا مفهوم خاصي را القا كنند. آنان پازل هاي مستقلي هستند با تمام جزييات خودشان. پازل هايي كه هر يك داستان خود را دارند و خطي نامريي اما بدون قطعيت آنان را به يكديگر پيوند زده است. آنچه از اين داستان به خواننده منتقل مي شود احساس آدم هايي است، گرفتار در پوچي و يخ زدگي جنگ. اين احساس ها با تصاويري بديع به زيبايي ترسيم شده است. آلن روب ـ گري يه* در مصاحبه اي در شماره ۲۰۰۱ مگزين ليترر مي گويد: «من آنچه مي نويسم درباره دنيايي واقعي است. دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم و ناگهان اين دنيا محو مي شود.» دنيايي كه سرباز به دنبال نشان كوچه اي در آن مي گردد گويا ناگهان محو شده است و او به دنبال چيزي مي گردد كه انگار وجود ندارد. او باز در جاي ديگر از گفت وگويش مي گويد: «تكرار موجب توليد دوباره و يكسان مي شود، در حالي كه در «باز يافتن»] آخرين رمان نويسنده[ عناصر گذشته را مي يابيم تا آنها را دگرگون سازيم.» آدم هاي رمان «در هزار تو» گذشته، خاطره يا حتي آينده اي ندارند. اما گذشته تكرار مي شود. تكرار در نماهايي متفاوت و اين تكرار موجب توليد دوباره حس هايي مي شود كه در گذشته اي كوتاه مدت از دست رفته است. در هزار تو داستان شگفت انگيز و به يادماندني از جنگ است، با تكنيك و ساختاري بي نظير. به كارگيري چگونگي زاويه ديد در اين داستان يك كلاس دانشگاهي است. همه چيز در اين داستان هم اتفاق مي افتد و هم مي تواند يك كابوس بلند در لحظه مرگ باشد.
* اين مصاحبه در مجله سبك نو شماره ۳ توسط خانم خجسته كيهان ترجمه شده است.

گفت وگو با عبدالرحمن الانبودي، شاعر مصري
ايلياد شعر عرب
015940.jpg
ترجمه: ليلا موسي زاده
«عبدالرحمن الانبودي» شاعر معاصر و معروف مصري با حضور در شب شعري، كه به همت شوراي ملي فرهنگ و هنر قطر تشكيل شده بود، قصايد زيبايي را تقديم جمعيت انبوه دوستداران شعر و ادب كرد. الانبودي بنابر دعوت «شيخ سعود بن محمد آل ثاني»، رئيس شوراي ملي فرهنگ و هنر قطر در شب شعري كه از طرف اين شورا در سالن «شرايتون» دوحه تشكيل شده بود حضور يافت و نخست قصيده كوتاهي با عنوان «غبار غم در پيدا و پنهان» را خواند. از آنجا كه فلسطين موضوع مشترك تمام اين قصايد بود انبودي، بنا به درخواست حاضران، قصيده مشهور خود تحت عنوان «اي ماه» را كه به فلسطين و مردم اين سرزمين اختصاص دارد، خواند. انبودي در ميان جهان عرب از محبوبيت خاصي برخوردار است و دستاوردهاي شعري او اگر نه همه، اغلب به زبان عاميانه و بيان فراز و نشيب زندگي توده مردم است و قصايد او در شادي و غم مردم عرب سر زبان ها جاري است. او سال گذشته موفق به دريافت جايزه ادبيات مصر شد و اين نخستين باري است كه چنين جايزه اي به شاعري عاميانه نويس تعلق مي گرفت. اما علت اهداي جايزه مذكور به شاعري چون الانبودي اين بود كه موسسات فرهنگي عرب نمي توانستند استقبال گسترده توده مردم را از اشعار مردي كه با ارزش هاي والاي شعري و درد و رنج مردم گره خورده است ناديده بگيرند. الانبودي ۲۵ سال از عمر خود را صرف جمع آوري حماسه شعري عرب تحت عنوان زندگينامه بني هلال كرد؛ حماسه اي كه از ديد او «ايلياد» شعر عرب به شمار مي آيد. او صاحب ۱۵ ديوان شعر است كه تمام آن زبان حال توده مردم و آينه تمام نماي زندگي آنان است. مطالب زير گفت وگوي كوتاه او با روزنامه الوطن چاپ قطر است كه در واقع توضيحي در مورد زندگي نامه بني هلال و نيز اشعار انبودي از زبان خود او است.
• • •
• انگيزه شما از توجه به حماسه شعري بني هلال و جمع آوري آن، چه چيزي بوده است؟
رابطه من با حماسه بني هلال به زمان كودكي ام بر مي گردد؛ كه اين حماسه را از زبان شاعران ملي مصر مي شنيدم. پس از شكست ۱۹۶۶ ما به دنبال گنجينه اي بوده ايم كه آن را به عنوان الگوي مبارزه اي به امت عرب تقديم كنيم و چاره اي نداشتيم جز اينكه اين گنجينه را در ميان اين امت جست وجو كنيم. در ميان حماسه هاي كهن عرب مي توان از «عنتره» و سيف بن ذي نيرن شاه يمن «سوپرمن» نام برد؛ عنتره بزرگداشت قهرماني است كه بنابر تمايلات شخصي خود در راه ستاندن حق برخاست و دست به مبارزه زد. سيف بن ذي نيرن نيز كه امروزه تكنولوژي سينما و تلويزيون بر آن سايه افكنده است و از آن سوپرمن عربي ساخته است تنها مدح و ستايش يكي از پادشاهان عرب است. اين حماسه ها كم كم با گذشت زمان رو به فراموشي رفته و تنها حماسه بني هلال است كه همچنان در بين مردم جاويد مانده است. حماسه بني هلال تجلي قهرمان عرب پيروزي است كه با وحدت امت عرب آنها را از هلاكت و نابودي نجات مي دهد و همين امر رمز حفظ و بقاي اين حماسه در طول ده قرن گذشته است. هر چند اين حماسه در گذر زمان دستخوش تحولاتي شده اما در لباس حوادث جديد وجهه قديمي خود را حفظ كرده است و مردم تمام ارزش هايي را كه در دنياي امروز ما كم رنگ شده و رو به سوي محو شدن نهاده است در ظرف اين حماسه ريخته و در لابه لاي روايت اين حماسه در جست وجوي بهترين كساني هستند كه ارزش هايي مانند فداكاري، مردانگي، قهرماني و جوانمردي را زنده سازند. اين ميراث ادبي كهن، طي بيش از ربع قرن گذشته رو به انقراض نهاد اما مجدداً نبض زندگي در شريان هاي آن به حركت در آمد، به طوري كه گلچيني از اين حماسه را امروزه در تئاتر، نمايشنامه و تلويزيون مشاهده مي كنيم.
• به عنوان شاعري كه اغلب اشعارش به زبان عاميانه است فاصله بين شعر عاميانه و روشنفكري را چطور مي بينيد؟
من هيچ تفاوتي بين شعر عاميانه و روشنفكري قائل نيستم بلكه معتقدم نكته مهم در شعر به هر زباني كه نوشته شود، عاميانه يا روشنفكري، عربي يا انگليسي اين است كه ما نيز از دريچه اي قديمي و كهنه كه شعر عاميانه را شعري فاقد ارزش هاي شعري مي دانست به آن نگاه نكنيم؛ دريچه اي كه تنها كلمات و زبان شعري را در معرض ديد خود قرار مي داد جوري كه شعر چيزي جز لغات و كلمات نبود.
• ارزيابي شما از مكتب شعر عاميانه كه خود سكان دار و پيشگام آن هستيد، چيست؟
مكتب شعر عاميانه در مصر، فلسطين و بلكه در سراسر دنيا رود پر تلاطمي از حوادث تاريخي و انساني است. شعر عاميانه زبان روزمره مردم است؛ مردمي كه بهتر از ما اين اشعار را درك مي كنند و هر گونه سستي و بيهودگي در مفاهيم آن نوعي سستي در حركت روزمره مردم و فعل و انفعالات آنان است و به نوعي به اشياء مربوط به زندگي روزمره مردم باز مي گردد.
منبع: روزنامه الوطن قطر

نگاه منتقد
گريز از تنهايي
نگاهي به رمان «خانه بر آب» نوشته آندره دوبو، ترجمه مهدي غبرايي
015925.jpg
حسين ياغچي
«خانه شن و مه» يا «خانه بر آب» بيش از آنكه متكي بر ساختار قوي داستاني باشد، وامدار شخصيت پردازي درست است. در ساختار داستان، غافلگيري يا تعليق قابل توجهي اتفاق نمي افتد و اساساً سمت و سوي آن در جهتي است كه خواننده در حين خواندن مي تواند تا حدود زيادي سير حوادث را پيش بيني كند. رمان به شرح جدال دو شخصيت «سرهنگ بهراني» و «كتي نيكولو» بر سر مالكيت يك خانه مي پردازد و البته در روايت آن له يا عليه هيچ كدام از اين دو شخصيت موضع گيري نمي كند. ساختار روايي رمان به گونه اي است كه در هر فصل، بازگويي ماجراها به تناوب توسط يكي از اين دو شخصيت انجام مي گيرد و به نظر مي رسد كه مقصود نويسنده از به كار بردن اين تمهيد روايي بيش از آنكه ناشي از ضرورت هاي مربوط به ساختار داستان باشد، به منظور شناساندن هرچه بهتر خصوصيات دو شخصيت اصلي رمان بوده است. يكي از اين خصوصيات اين است كه اين دو شخصيت، درست برعكس نيات و خواسته هاي دروني شان واكنش نشان مي دهند. مثلاً «سرهنگ بهراني» در جاهايي از داستان تصميم مي گيرد كه با شيوه اي منطقي و مسالمت آميز به حل و فصل اختلافاتش با «كتي نيكولو» بپردازد اما در وقايعي كه درست بعد از اين تصميم اتفاق مي افتد، واكنشي برعكس آن را شاهد هستيم. يا در مورد «كتي نيكولو» وقتي كه احساس دروني اش را نسبت به دوستش، «لستر بردن»، مي خوانيم، تضادي ميان برخورد ظاهري اش با او در برابر احساس دروني اش مشاهده مي كنيم. در اين ميان در جاهايي از رمان، روايت از شيوه «اول شخص» به «سوم شخص محدود» تغيير جهت مي دهد. اين تغيير مربوط به قسمت هايي است كه ما داستان را همراه با «لستر بردن» پي مي گيريم. در مورد او، اين تضاد ميان احساس دروني و واكنش ظاهري را مشاهده نمي كنيم. بنابراين در اينجا لزومي بر روايت اول شخص احساس نمي شود.
اما از ديگر خصوصيات شخصيت هاي رمان، كه در تمهيد روايي نويسنده بروز يافته است، گريز آنها از بي عرضگي و ناتواني است. شايد اين خصوصيت، تنها وجه اشتراك «سرهنگ بهراني» و «كتي نيكولو» باشد. «سرهنگ بهراني» كه زماني براي خودش «كياوبيايي» داشته، حالا به روزگاري افتاده كه مجبور به جمع آوري زباله هاي شهري شده است و در اين بين بايد نگاه هاي تحقيرآميز همسرش «نادي» را هم تحمل كند. به همين خاطر، تمام تلاش او اين است كه به «نادي» ثابت كند هيچ چيز تغيير نكرده و او همان «سرهنگ بهراني» پرابهت سابق است و همين تلاش او براي اثبات اين نكته است كه ماجرا را به جاهاي باريك مي كشاند. از طرف ديگر، «كتي نيكولو» هم، كه همسر سابقش به تحقيرانه ترين شكل ممكن تركش كرده است، حاضر به قبول واقعيت نيست و بنابراين چيزي در اين مورد به خانواده اش نمي گويد. همچنين هنگامي كه خانه محل سكونتش به دليل عدم پرداخت ماليات، فروخته مي شود، او تمام تلاشش را در جهت به دست آوردن مجدد آن خانه، متمركز مي نمايد و حتي پيشنهاد اداره ماليات مبني بر واگذاري خانه اي ديگر به او (جهت جبران اشتباه كارمندان اداره) را قبول نمي كند؛ چرا كه مي خواهد مادر و برادرش از ناتواني اش در حفظ آن خانه موروثي اطلاع نيابد. تقابل اين دو شخصيت، با اين خصوصيت بنيادين مشترك، كشمكش اصلي داستان را شكل مي دهد. با توجه به اين نكته، در اينجا هم مي بينيم كه استفاده از روايت اول شخص در مورد «سرهنگ بهراني» و «كتي نيكولو» كاركرد موثري يافته. اما در مورد شخصيت «لستر بردن» خصوصيتي برعكس خصوصيت دو شخصيت پيشين را شاهد هستيم. «لستر بردن» مي خواهد به همه ثابت كند كه ناتوان است. در حالي كه با توجه به شغل او يعني «معاون كلانتر» همگان از او انتظار اقتدار و توانايي دارند. او از اين انتظار كلافه شده است و به همين خاطر از زير بار تمام مسئوليت هايش شانه خالي مي كند. خانواده اش را بي خبر ترك مي كند و به «كتي نيكولو» پناه مي برد و در پايان رمان هم، از يك معاونت كلانتر بدون سوء سابقه به يك گروگان گير و قاتل بدل مي شود. شايد همين عصيان او در برابر شرايط پيرامونش است كه پايان تراژيك داستان را رقم مي زند.
«خانه بر آب» از جهتي ديگر هم براي ما جالب توجه است. يكي از دو شخصيت اصلي رمان، يك ايراني است. اين ايراني در شرايط امروز جامعه ما، شخصيت ناشناخته اي از لحاظ طبقه و گروه اجتماعي نيست. ما مهاجرت هايي نظير مهاجرت «سرهنگ بهراني» را در ميان بسياري از اطرافيانمان ديده ايم. بنابراين شايد در قياس با ديگر خوانندگان جهاني اين كتاب، از حق رأي بيشتر برخوردار باشيم و آن، قضاوت در مورد واقعي و ملموس بودن اين شخصيت در بافت جامعه ايراني است. به نظر مي رسد از برخي جهات، نويسنده، برداشت درستي از سيماي شخصيت ايراني ارائه داده است. مثلاً در صحنه ابتدايي رمان مي خوانيم كه «سرهنگ بهراني» چيزي در مورد شغل جديدش يعني جمع آوري زباله ها به اطرافيانش بروز نداده است و البته در همان حال كه مأمور جمع آوري زباله ها است، در يكي از اعياني ترين ساختمان هاي سن فرانسيسكو به همراه ساير پناهندگان ايراني سكونت دارد. اين ماجرا براي ما يادآور آن ضرب المثل معروف «صورت را با سيلي سرخ نگه داشتن» است كه از قضا نويسنده به خوبي دريافته كه ايرانيان چقدر پايبند اين ضرب المثلشان هستند يا در صحنه اي ديگر، هنگامي كه «كتي نيكولو» به خانه «سرهنگ بهراني» مي آيد و در آن جا دست به خودكشي نافرجام مي زند، از مهمان نوازي و برخورد مهربانانه «نادي» متعجب مي شود. از اين دست مثال ها در اين رمان زياد است و همه و همه دلالت بر اين نكه مي كنند كه نويسنده تصوير درستي از يك شخصيت ايراني با خصوصيات «سرهنگ بهراني» ارائه داده است.

حاشيه ادبيات
015930.jpg
• پاتوق ادبي نسل بيت ۵۰ ساله شد
كتاب فروشي سيتي لايتز كه به عنوان نخستين خانه و ناشر آثار شاعران و نويسندگان نسل بيت آمريكا شهرت دارد، اين هفته پنجاه سالگي خود را جشن مي گيرد.
به گزارش خبرگزاري ميراث فرهنگي اين كتابخانه كوچك كه در نورت بيچ كاليفرنيا قرار دارد، توسط لارنس فرلينگتي شاعر در سال ۱۹۵۳ تاسيس شده و خيلي زود به يك نهاد ادبي تبديل شد. اين كتاب فروشي همچنين نخستين كتاب فروشي آمريكا بود كه تمامي فضاي خود را به فروش كتاب هاي جلد مقوايي (ارزان قيمت) اختصاص داد. اين كتاب فروشي كه نامش را از فيلم مشهور چارلي چاپلين، روشنايي شهر، گرفته است، مدت كوتاهي پس از تاسيس اش به پاتوق شاعران و نويسندگان و نقاشان نسل بيت تبديل شد. سيتي لايتز در سال ۱۹۵۵ با انتشار نخستين كتاب از سري كتاب هاي شعر جيبي خود نام خود را به عنوان ناشر نويسندگان معترض نسل بيت مطرح كرد.
اين كتاب فروشي و پاتوق ادبي اين روزها با مراسم شعرخواني، راهپيمايي و مهماني نيم قرن فعاليت خود در معرفي، فروش و انتشار آثار شاعران و نويسندگان هنجارگريز و نامتعارف نسل بيت جشن مي گيرد. نخستين كتابي كه توسط انتشارات سيتي لايتز منتشر شده، شعر بلند و مشهور «زوزه» اثر آلن گينزبرگ بود كه به شكايت از انتشارات سيتي لايتز و دادگاهي شدن آن انجاميد. راي دادگاه سان فرانسيسكو مبني بر مستهجن نبودن اين كتاب و آزادي انتشار آن راه را براي انتشار ديگر آثار نويسندگان نسل بيت و نويسندگان ممنوع القلم ديگري چون هنري ميلر هموار كرد. كتاب فروشي سيتي لايتز پس از جريان دادگاه به شهرت بسياري در سرتاسر آمريكا دست يافت و به يكي از جاذبه هاي توريستي سان فرانسيسكو تبديل شد. كتاب زوزه گينزبرگ نيز به مشهورترين و پرفروش ترين كتاب انتشارات سيتي لايتز تبديل شد. كتاب فروشي سيتي لايتز علاوه بر انتشار آثار ادبي نامتعارف و راديكال، از نظر سياسي نيز جايگاهي براي جوشش حركات اعتراضي و راديكال بوده است. در دهه ۱۹۶۰ كتاب فروشي سيتي لايتز و شاعران و نويسندگان آن رهبري تظاهراتي عليه جنگ ويتنام را بر عهده داشتند كه با تحصن و اعتصاب آلن گينزبرگ در برابر پايگاه ارتش آمريكا در اوكلند همراه بود. در جريان جنگ اخير آمريكا و عراق نيز پلاكاردهايي در مخالفت با جنگ بر سردر كتاب فروشي سيتي لايتز به چشم مي خورد و شعر ضد جنگي از لارنس فرلينگتي نيز در روزنامه سان فرانسيسكو كرونيكل منتشر شد.

ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |