پنج شنبه۱۹ تير ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۰۲ - July . 10, 2003
انديشه
Front Page

فرديت و فضاي مدرن
003516.jpg
ما چيزي به نام «فرديت» به معناي مدرن كلمه در فضاي شهري دوره باستان نداريم. فرد به عنوان شهروند دولت- شهر تعريف مي شود و نه به عنوان سوژه اي خودمختار كه بعدها در فلسفه
و معماري مدرن از آن صحبت به ميان مي آيد
رامين جهانبگلو
بحث ما در مورد «فرديت و فضاي مدرن» است. منظور از «فرديت» نحوه شكل گيري سوژه مدرن در مقام فرد و شهروند است. منظور از «فضاي مدرن» قلمرو اجتماعي، سياسي و اقتصادي است كه «فرديت شهروندي» و يا بهتر است بگوييم «شهروند فرديت يافته» در آن شكل مي گيرد. پس مسأله اصلي ما در اينجا فهم رابطه فلسفي و اجتماعي ميان دو مفهوم «شهر» و «فرد» و بررسي واقعيت تاريخي آن است. در حقيقت مي توان گفت كه اين «شهر» است كه «شهروندان» را شكل مي دهد و اين «شهروندان» هستند كه «شهر» را ايجاد مي كنند. به قول شكسپير «اين مردم هستند كه شهر را تشكيل مي دهند» يعني زماني كه ما در مورد ساختار شهري و تحول فضاهاي شهري در طول تاريخ صحبت مي كنيم، موضوع اصلي ذهنيات و روحيات فردي و جمعي اشخاصي است كه روزانه به كالبد شهر شكل مي دهند. لوييس مامفورد مورخ و روشنفكر معروف آمريكايي قرن بيستم معتقد است كه شهرها تجليات روح بشري هستند. به گفته او، دليل وجودي شهرها در تاريخ ياري رساندن به پيشرفت شخصيت بشر است. مامفورد معتقد است كه رابطه  تنگاتنگي وجود دارد ميان روند بهتر كردن شهرها از نظر فضايي و مدني و انساني تر كردن تمدن به عبارت ديگر، فضاي شهري به همان اندازه مي تواند موجب ايجاد و ترويج خشونت و روان گسيختگي در شهروندان بشود، كه قادر است حس مسئوليت و اخلاق مدني را در افراد بوجود آورد. شايد به همين دليل يونانيان باستان معتقد بودند كه شهر فقط به معناي محل زندگي افراد نيست، بلكه فضاي مشترك زندگي اجتماعي و سياسي با ديگران است. بدين منظور فيلسوفي چون ارسطو انسان را زوئون پوليتيكون تعريف مي كند، يعني موجود زنده اي كه براي زندگي در دولتشهر ساخته شده است. از نگاه متفكران يونان باستان (افلاطون و ارسطو) زندگي سياسي و زندگي اخلاقي توأم با يكديگر است. به نظر آنان مسأله سامان اجتماعي در ارتباط مستقيم با نظم هستي شناختي انسان در طبيعت است. به قول هانري پيرن، در يونان باستان قانون دولتشهر همانند آييني ديني تلقي مي شد .زيرا دربرگيرنده زندگي همه اعضاي دولتشهر بود. ميزان نزديكي تفكر كيهاني و انديشه سياسي آتني ها را به بهترين وجه مي توان در تراژدي اوريستاي آخيلوس ديد كه همزمان در دو سطح انسان ها و خدايان اتفاق مي افتد. پس مي توان گفت كه پوليس به عنوان يك كالبد شهري فقط واحدي سياسي نبود، بلكه تجلي منظومه ذهني هم بود. زماني كه خطابه پريكلس را در كتاب جنگ پلوپونز توسيديدس مي خوانيم، مي بينيم كه پريكلس فقط دولتشهر و قوانين آن را ستايش نمي كند، بلكه روش زندگي اي را مي ستايد كه به گفته او شهروند آ تني را مي سازد. در حقيقت از نظر توسيديدس و پريكلس آن چيزي كه از شهروند آتني عاملي فعال و مسئول مي سازد، كالبد فلسفي و سياسي دولتشهر است و آنچه كه موجب استحكام دولتشهر و دموكراسي آتني مي شود ذهن و منش شهروندان آتني است. بنابراين از نظر آتني ها دولت -شهر تنها نظام سياسي اي است كه در آن فرد مي تواند به طور كامل قابليت هاي اخلاقي و ذهني خودش را به تحقق برساند. براي آتني ها، تنها طريقه شهروند شدن و شهروند بودن زندگي در دولتشهر و پيروي از قوانين دولتشهر است. به عبارت ديگر كالبد شهري، كالبدي سياسي است، يعني به زبان فيلسوفان يوناني پوليس پوليته يا را ايجاد مي كند كه در حقيقت هيچ نيست جز مجموعه اي سامان يافته از شهروندان كه تحت لواي قوانيني زندگي مي كنند كه خود آن را بنيان نهاده اند. بدين جهت، از ديدگاه آتني ها پوليته يا يك اتفاق ساده و يا خشونت نهاد يافته نيست، بلكه حاصل نگرشي كيهان محور است كه رابطه ميان انسانها، طبيعت و خدايان را تعيين مي كند.
پس همانطور كه مي بينيم، ما چيزي به نام «فرديت» به معناي مدرن كلمه در فضاي شهري دوره باستان نداريم. فرد به عنوان شهروند دولتشهر تعريف مي شود و نه به عنوان سوژه اي خودمختار كه بعدها در فلسفه و معماري مدرن از آن صحبت به ميان مي آيد. حتي به قول كيتو در كتابش يونانيان دين، بازي و بحث و گفتگو هم فقط از طريق دولتشهر امكان تحقق مي يابند. كساني كه با كتاب كيتو آشنايي دارند، به خوبي به ياد دارند كه او در كتابش گفتگويي فرضي را ميان يك فرد انگليسي و يك فرد آتني نقل مي كند. فرد انگليسي در جواب سؤال فرد آ تني كه «در لندن چند باشگاه وجود دارد؟» از روي حدس مي گويد: «حدود ۵۰۰ باشگاه» و فرد آتني مي گويد: «اگر همه آنها ادغام مي شدند چه مجموعه عظيمي بوجود مي آمد.» و فرد انگليسي جواب مي دهد: «ولي ديگر باشگاهي باقي نمي ماند» و آتني  در جواب مي گويد:«دقيقاً، چون پوليسي به اين وسعت ديگر نمي تواند يك پوليس باشد.» در اين گفتگوي فرضي كه در كتاب كيتو آمده حقيقتي نهفته است و آن اشاره به اين مسئله است كه از نظر متفكران سياسي يونان باستان فضاهاي شهري بايد فضاهاي محدودي باشند. شايد به همين دليل براي ارسطو بهترين شكل از دولتشهر فضاي شهري است با جمعيت بين ۵۰۰۰ تا ۵۰۰۰۰ نفر؛ و تعجب يونانيان از وسعت امپراطوري هخامنشي از اين بابت است. پس مي توان نتيجه گرفت كه منظومه ذهني آتن باستان و ساختار شهري دولتشهر با يكديگر در ارتباط نزديك قرار مي گيرند. طبيعتاً چنين رابطه اي است كه فيلسوفاني چون سقراط، ارسطو و مورخاني چون توسيديدس و هرودوت را بوجود مي آورد چنين رابطه اي است كه فضاهاي عمومي شهري  چون «آگورا» را مي سازد كه بيانگر برتري فضاي عمومي بر فضاي خصوصي است. بدين گونه، در يونان باستان بايد بيشتر در مورد «فرديت جمعي» سخن به ميان آورد. از اين رو، تحول ساختار روستايي و تبديل آن به پوليس و اهميت يافتن نقش  آگورا يك امر تصادفي نيست، بلكه نشان دهنده سير آگاهي سياسي آتني هاست كه در جست وجوي زندگي اي هستند كه در بطن آن سه مفهوم «آزادي»، «حقيقت» و «زيبايي» قرار مي گيرند. آنچه را كه يونانيان نيكي زيبا يا زيبايي نيك مي نامند، در امر «زيبايي عمومي» تجلي مي يابد كه با «زيبايي فردي» هنر مدرن متفاوت است. اين «زيبايي عمومي» را مي توان در نماهاي شهري يونان باستان به صورت مجسمه هاي خدايان و قهرمانان ديد. بي شك اهميت يافتن ورزش و بازيهاي المپيك نيز نتيجه تحول فضاهاي روستايي به دولتشهر است كه از ديدگاه مامفورد نزد اهالي شهر روش مؤثري بود براي پرورش جسم در كنار پرورش روح خود. در حقيقت، پايديا يا تعليم و تربيت در آتن باستان آميزه اي از پرورش جسم و پرورش روح در جهت استحكام بخشيدن به ساختار شهروندي دولتشهر است. شايد بهترين فضاي شهري براي دولتشهر آتن «آگورا» است كه به دليل تحول ذهنيت فلسفي و سياسي آتني ها ديگر فقط داراي نقشي تجاري نيست بلكه تبديل به محل تجمعي سياسي- اجتماعي مي شود. اين نقش اجتماعي «آگورا» را مي توان در ايلياد هومر ديد. پس مي بينيم كه آگورا قبل از هر چيز يك فضاي آزاد است يا بهتر است بگوييم فضايي است كه شهروند مرد آتني بالاتر از ۱۸ سال آزادي شهروندي آزادي خود را در آن به دست مي آورد.
اما زماني كه به رابطه ميان فضاهاي شهري و فرديت شهروندي در جامعه رم باستان نگاه مي كنيم به، تفاوت هاي بسياري با دولتشهر آتن برمي خوريم. مهمترين تفاوت در اين امر خلاصه مي شود كه رم باستان يك دموكراسي به معناي آتني كلمه و يا مدرن كلمه نيست. آتن از نظر مدرن ها دموكراسي اي ناكامل است،  ولي رم باستان را به هيچ گونه نمي توان يك دموكراسي ناميد. پولوبوس مورخ يوناني قرن دوم قبل از ميلاد مسيح، معتقد است كه رم آميزه اي از اليگارشي، دموكراسي و سلطنت است، يعني در واقع رژيمي كه افلاطون آن را به عنوان رژيم آرماني خود در نظر دارد. اگر بپذيريم كه اركان اصلي سياست آتني در دو مفهوم isonomia يعني برابري در مقابل قانون و isegoria يعني حق و برابري در بيان عقيده خلاصه مي شود،  به عكس در رم باستان اركان اصلي سياست بر مبناي مفهوم auctoritas يعني اقتدار و سنت (به معناي حفظ ارزشهاي نياكان) قرار گرفته است.
به گفته هانا آرنت استمرار و بقاي زندگي سياسي جمهوري رم براساس اين دو مفهوم بنا شده است. براي رمي ها اقتدار از سنا مي آيد حتي اگر قدرت از آن مردم باشد. اين معادله در اين شعار لاتيني خلاصه مي شود: «Cum potestas in populo, auctoritas in senatu»
نقش سنت ها نيز حفظ و انتقال قوانين و ارزشهاست. پس شهر رم به نوعي بيانگر اين دو مفهوم «اقتدار» و «سنت» است و براي رمي ها موضوع اصلي احترام گذاشتن به نظم موجود است، حتي اگر اين نظم براساس يك ديكتاتوري بنا شده باشد. به همين دليل، به طور كلي در جهان باستان مفهوم «فرديت» به معناي مدرن كلمه وجود ندارد، ولي در دولتشهرهاي آتن و رم مردم نقش مهمي را ايفا مي كنند، البته در يكي به صورت دموكراتيك و در ديگري به صورت غيردموكراتيك. ولي رم در مقايسه با آتن شهر پرجمعيت تري بود و به اين دليل كه شهر شمار زيادي ساكنان غير رمي داشت. بنا به آماري در سال ۵۰ بعد از ميلاد مسيح جمعيت شهر رم بالغ بر ۰۰۰/۷۵۰ نفر بوده و به گفته تاستيوس يك سناتور رمي در زمان نرون حدود ۴۰۰ برده در خانه خود  داشت.
تفاوت زيادي ميان رمي هايي كه آزاد به دنيا آمده  بودند و ingenui خوانده مي شدند، با ساير افرادي كه در رم زندگي مي كردند وجود داشت. بازتاب اين تفاوت هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي ميان شهروندان رمي و آنهايي كه شهروند تمام عيار به حساب مي آمدند را در فضاهاي شهري نيز مي توان ديد. براي مثال شهر رم شهري بود كه بر مبناي اصول قدرت نظامي طراحي شده بود يعني شهر را دو شاهراه اصلي و محوري تقسيم مي  كرد كه در مركز همديگر را قطع مي كردند. همچنين بناهاي رمي دو ويژگي اصلي داشتند: اول، محكم ساخته مي شدند و دوم مملو از دكوراسيون بودند. اكثر اين ساختمانها از آن اشراف و بزرگان رم بودند، كه در حدود ۱۸۰۰ خانواده را در بر مي گرفت. همانطور كه پطرون در كتاب ساتيريكون باز گو مي كند: « مردم فقير رم براي رضايت هوي و هوس هاي بزرگان رم زندگي فلاكت باري را مي گذراندند.» مردم عادي رم در ۴۶۰۰ ساختمان محقر زندگي مي كردند كه از نظر بهداشتي از ساختمانهاي قرن ۱۶ ميلادي اروپا به مراتب بدتر بود. اين ساختمانها فاقد وسيله اي براي گرم كردن، آشپزخانه، دستشويي و آب بودند. به همين جهت، براي مردم عادي رم «خانه» فقط به معناي پناهگاهي براي خوابيدن بود و نه محلي براي زندگي و معاشرت. شايد به همين علت مردم رم بسياري از اوقات خود را در فضاهاي عمومي اي چون سيرك (ميدان نبرد گلادياتورها) مي گذراندند. ولي سواي ميدانها كه بزرگ بودند، مابقي فضاهاي شهر رم كوچك و تنگ بودند. عريض ترين خيابان رم بيشتر از شش متر نبود و چون وسيله اي براي نقل و انتقال مردم از اطراف شهر به مركز شهر وجود نداشت، همه امور دولتي و غيردولتي در مركز شهر رم قرار داشت. تنگ بودن كوچه ها و راههاي اصلي و رفت و آمد جمعيت موجب شده بود كه عبور و مرور وسائل نقليه در طي روز ممنوع شود. از اين رو شبها گاري ها و ارابه ها در كوچه هاي رم مي گذشتند و آسايش اهالي شهر را به هم مي زدند، تا آنجا كه شاعري رمي چون ژوونال شعري درباره شبهاي بي خوابي خود در اين شهر سروده بود. سپس مي بينيم كه در مثال رم باستان هم ارتباط نزديكي ميان ساختارهاي سياسي و اجتماعي و فضاهاي شهري وجود دارد. به همين جهت، فرديت شكل نيافته در رم باستان موجب ايجاد خشونت، عوام فريبي و مفت خوري مي شد. اكثر اشراف و بزرگان رم توسط مفت خواران و انگل هاي اجتماعي محاصره شده بودند كه به نوعي از آنها تغذيه مي كردند. به گفته مامفورد رم در درون دروازه هاي خود بيش از صدها هزار مفت خوار و انگل اجتماعي داشت كه در ازاي پولي كه مي گرفتند لوازم عيش و نوش اشراف رم را فراهم مي آوردند. در فيلم اسپارتاكوس ساخته استانلي كوبريك شخصيت پيتر يوستينف به نوعي بيانگر يك انگل اجتماعي رمي است. در اين فيلم و در فيلم ديگري كه تحت عنوان «گلادياتورها» چند سال پيش به روي پرده آمد، رم به عنوان امپراطوري طرفدار صلح و آرامش معرفي شده است. ولي صفحات تاريخ به ما نشان مي دهد كه صلح رمي در حقيقت با خشونت بسيار زياد در داخل و بيرون قلمرو سياسي رم همراه بوده است كه تجلي آن را مي توان در شعار معروف «نان و سيرك براي همه» ديد. بافت شهري و شهروندي اي كه ميدان سيرك در مركز آن قرار مي گرفت، نشانگر خشونتي بود كه مردم رم به آن خو كرده بودند. از اين نظر، شايد بتوان گفت كه عدم خشونت مسيح و موقعيت خدامحوري كه مسيحيت دوره اول تبليغ مي كند، به نوعي شورش و اعتراض به خشونت كيهان محور رم باستان است. كليساي مسيحي صلح مسيحي را جانشين صلح رمي كرد، ولي پايه و اساس اين صلح را بر مبناي دين و قدرت الهي قرار داد و نه بر پايه دو مفهوم auctoritas و imperiuem.
ما در قرون وسطاي مسيحي نگرش جديدي به دو مفهوم شهر و شهروندي داريم كه اولين بازتاب آن را مي توان در تفكيك آگوستيني «شهر خدا» و «شهر انسان ها» ديد. اين تغيير ذهنيت و نگرش هستي شناسي جديد با خود يك بار ديگر نگرش شهرسازي جديدي را به همراه آورد. از نگاه مسيحيان فضاهاي شهري امپراطوري رم مثل سيرك، تئاتر و حمام عمومي با بينش آنها از جهان تطبيق نمي كرد و به همين جهت كليساي مسيحي دست به انهدام اين فضاها زد. البته به همانگونه كه بعدها عثماني ها كليساهاي بيزانس را تبديل به مسجد كردند،  كليساي مسيحي نيز فضاهاي عمومي را به كليسا تبديل كرد. براي مثال معبد آنتونيتوس تبديل به كليساي سن لورنزو شد و سناي رم به صورت كليساي سن آدرين درآمد. شكي نيست كه مهمترين تغيير و تحولاتي كه مسيحيت در فضاهاي شهري دوره باستان بوجود آورد رد و طرد فضاهايي بود كه بيانگر «قدرت دنيوي»، «مالكيت اين جهاني» و «شهرت اجتماعي» بودند. اين تغيير در ارتباط مستقيم با ذهنيتي بود كه «زندگي در راه خدا» و «فقر» را بهترين و والاترين نوع از «فرديت» مي پنداشت. شايد به همين دليل ديرها، صومعه ها و كليساهاي گوتيك (مثل كليساي نوتردام يا نس) مهمترين فضاهاي معماري قرون وسطاي مسيحي را تشكيل مي دهند. اكثر كليساهاي سيسترسين در فرانسه از بلوكهاي سنگي بزرگ و بدون هيچ گونه دكوراسيوني ساخته شده اند. اين عدم وجود هرگونه شيء اضافي در فضاي كليساي سيسترسين به اين دليل است كه كشيشاني كه در آنجا زندگي مي كردند طرفدار ايجاد رابطه مستقيم ميان فرد مؤمن و خدا بودند و به گمان آنها نقاشي و يا مجسمه موجب از بين رفتن اين رابطه روحاني مي شد. از آنجا كه آرمان زندگي مسيحي در شخصيت حضرت مسيح خلاصه مي شد، بنابر اين همه مي كوشيدند تا او را مبناي الگوي اخلاقي خود قرار دهند. اين جمله معروف سن برنار(Saint Bernard) كه «زندگي بايد مثل يك دير آسماني (Paradisus Claustralis) باشد»، نشانه بارز اين نحوه نگرش قرون وسطاي مسيحي است. همان طور كه مشاهده مي كنيم، «فرديت خدامحور» دوران قرون وسطي با «فضاهاي شهري خدامحور» همراه بود. ولي با اضافه شدن به قدرت كليسا، بعضي از كشيشان خود تبديل به فئودالهاي بزرگ شدند و صومعه ها تبديل به فضاهاي شهري شدند كه در آنها تجارت صورت مي گرفت و محلي براي استراحت مسافران وپناهندگان بود.
ادامه دارد

|   اجتماعي    |    اقتصادي    |    انديشه    |    خارجي    |    سياسي    |    شهري    |
|   علمي فرهنگي    |    گلستان كتاب    |    محيط زيست    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    يادداشت    |
|   صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |