راز اين مرگ ناگزير
زير ذره بين
اما لاله و لادن اگر مي ماندند تازه در آغاز راه بودند. تجربه احساس «هويت فردي». فراگيري «آداب آزادي» و يافتن راه هاي ارتباط متقابلي كه محصول آن پيوند از سر رضايت بود.
همه ما فرزندان خود را براي فردا آموزش مي دهيم: ادب، تلاش ،مقاومت، همكاري، پيوند، مصلحت، سازگاري، رعايت احترام، گذشت و... مقولاتي است كه دوست داريم فرزندان ما بدان پايبند باشند. اما اين مفاهيم كه سامان يك اجتماع را مي سازند برپايه سلول اصلي جامعه، يعني «فرد» و مفهومي بنياني ، يعني «هويت فردي» استوارند. بي حضور آن سلول و اين مفهوم زندگي جمعي به كابوس مبدل مي شود.
اين دو دختر ايراني به مدت ۲۸ سال فقط اين مفاهيم را شنيده بودند. اما در آن زندگي نمي كردند. آنها مي دانستند كه محصول دوران جديد اين ديار و متعلق به نسل امروزند و بايد به «من» راه يابند.
علي كدخدازاده
هستي دنياي فاني انتظار مردن است
ترك هستي ز انتظار نيستي وارستن است
۴۷ دقيقه پس از پايان گزارشي كه درباره لاله و لادن تهيه كرده بوديم، آنان يك به يك به آسمان رفتند. لازم بود گزارش خود را براساس اين واقعيت تغيير دهيم. اما در عمل ديديم به غير از تغيير چند جمله و تبديل تعدادي افعال از زمان حال به گذشته، مي توان گزارش را به همان شكل عرضه كرد.
راز اين ماندگاري شايد بدان جهت است كه ما گزارش خود را بر اساس شعري از صائب تبريزي كه بر پيشاني اين گزارش آمده آماده كرده بوديم.
لاله و لادن زاده لهراسب روستايي از توابع فيروزآباد استان فارس بودند. روستايي كه نام خود را از قهرماني اساطيري گرفته كه وصف آن در شاهنامه و اوستا آمده است.
اين دو گل ايراني دهم دي ماه سال ۱۳۵۲ در بيمارستان بخش فيروز آباد متولد شدند. پدر آنها ولدالله بيژني پيرمردي كشاورز است كه به غير از لاله و لادن سه پسر و شش دختر دارد. اما مادر، زني است ساده دل و خانه دار.
لاله و لادن پنج سال نخست زندگي خود را در بيمارستان نمازي شيراز گذراندند تا سال ۵۷ كه به گفته پدر، ناگهان مفقود شدند.
بررسي ها نشان داد كه در اين سال مراقبت از اين دو دختر به دكتر صفائيان و پس از آن به برادر وي سپرده شد.
لاله و لادن آرام برروي صندلي جراحي نشسته اند. ساختار فيزيكي آنها و نوع جراحي به گونه اي است كه پزشكان نمي توانند اين دو را در حالت خوابيده عمل كنند. هر اتفاقي بيافتد، همه مي دانند كه اين آخرين نشست مشترك و نشانه وابستگي آنها به يكديگر است.
چندي است كه نخستين مرحله جراحي گذشته است. در مرحله اول پزشكان به تشخيص گروه خوني آنها پرداختند و سپس آزمايشهاي ام.آر.آي بر روي آنها انجام شد. اين آزمايشات كه به سرپرستي پروفسور پييرلاسانيس صورت گرفت نشان داد، فشار داخل جمجمه دو بيمار غيرعادي است در افراد معمولي اين فشار بين ۱۰ تا ۱۵ ميلي متر جيوه است اما دستگاه ها براي لاله و لادن رقم ۲۳ تا ۲۴ ميلي متر جيو ه را ثبت كردند.
از سوي ديگر در اين مرحله توانستند مسير مشخصي را از چگونگي وضعيت ارتباط رگها در سر دو بيمار پيدا كنند.
پس از آن، عمل باي پس، انجام گرفت. در اين مرحله يك رگ خوني بزرگ (سياه رگ) از ران راست لادن خارج شد تا براي پيوند در سر يكي از دو دختر مورد استفاده قرار گيرد.
•••
در روستاي لهراسب، پدر در كنار دفتر مخابرات نگران ايستاده است. او منظر خبري از سنگاپور است. چه خوب شد كه پدر نمي داند و نمي تواند به همسرش بگويد كه رگ پاي لادن را براي پيوند انتخاب كرده اند. مادر هميشه نگران دخترانش بود اما بيشتر از همه براي لادن دل مي سوزاند. مادر مي گفت: لادن ضعيف تر است. قبل از عمل نيز كه با آنها صحبت كرديم احساس كردم كمي نارحت اند.
•••
مرحله سوم جراحي بر عهده تيم جراحان پلاستيك و ترميم بود. سرپرستي اين گروه را پروفسور والترتن بر عهده داشت. اين گروه توانست با شكافتن جمجمه، امكان دسترسي به مغز را براي جراحان گروه اعصاب كه اصلي ترين مرحله جراحي را بر عهده مي گرفتند، آماده كند.
به همين منظور گروه والترتن پس از شكاف جمجمه كار را به تيم ترميم سپرد تا با برداشتن بخشهايي از عضله و پوست كمر دختران، به ترميم بخش هاي فاقد استخوان جمجمه بپردازند.
خبرنگاران و چشمان نگران بسياري از مردم در انتظار پايان اين مرحله بود.
•••
لاله و لادن در طول زندگي خود بارها سوژه رسانه ها شدند در سال ۱۳۵۴ كميسيون ويژه اي با تركيب پزشكي و قضايي براي بررسي سرنوشت اين دو دختر تشكيل شد. يك ماه بعد از تشكيل اين كميسيون در دي ماه همان سال والدين جديد لاله و لادن موافقت خود را با عمل جداسازي اعلام كردند. براي مدتي اين ماجرا فراموش شد تا اينكه دو سال بعد، يعني در تيرماه سال ۵۶ دوقلوها به كلينيك دانشگاه بن اعزام شدند. اما پزشكان آلماني از جراحي آنها سر باز زدند.
لاله و لادن آرام آرام با واقعيت زندگي خويش خو مي گرفتند. در جهان نمونه هاي مشابه آنها وجود داشت. دو دختري كه از نيمه صورت به يكديگر متصل بودند و يا دو زني كه با زاويه اي حدود ۹۰ درجه از سر به هم پيوند داشتند. سرانجام ۱۲ سال بعد يعني در سال ۱۳۶۸ پزشكان مقيم آلمان آمادگي خود را براي جداسازي لاله و لادن كه در آن سال ۱۶ ساله بودند، اعلام كردند.
•••
لاله و لادن استوار و با سرهاي برافراشته بر روي صندلي جراحي نشسته اند اينك خطرناك ترين بخش جراحي آغاز شده است. تيم جراحان اعصاب بايد مغز دو دختر را كه در يك جمجمه قرار دارد از هم جدا كرده و در عين حال رگهاي خوني را به عنوان جريان فرعي خون در سر آنها كار گذارد.
•••
لاله و لادن طي هفت ماه اقامت خود در سنگاپور روزانه دهها و سپس صدها پيام به طرق مختلف و از چهار گوشه جهان دريافت مي كردند. همه پيامها حاوي يك موضوع بود. اميد، اميد، اميد. پاسخ دختران ايراني نيز سپاس بود و آرزو براي فردا. به گفته لاله و لادن اين نامه ها به آنها اعتماد به نفس و آرامش مي داد.
•••
لاله و لادن هنوز استوار و با سر هاي برافراشته بر روي صندلي جراحي نشسته اند. اما در بيرون غوغايي است. دهها خبرنگار و صدها نگاه پرسشگر منتظر آخرين خبرها هستند. سايت اينترنتي بيمارستان رافلز از نفس افتاده است.
دوستان راه دور و ناديده لاله و لادن منتظر خبرند. اما خبرها خوشايند نيست. پزشكان در حين عمل متوجه آميختگي بخشهايي از مغز اين دو دختر شده اند. جداسازي با مشكل مواجه شده است. در جريان قطع پيوندها، رگهاي خوني، سر به شورش گذاشتند. خون ريزي امان پزشكان را بريده است.
•••
اينجا، در بيرون اتاق عمل اهميتي ندارد كه مسلماني يا مسيحي و كسي از تو نمي پرسد به كدام آئين ايمان داري. در اينجا فصل مشترك همه همه حاضران از مسيحي و مسلمان تا بودايي و هندو دعا است . انسان ها تابع هر آئين باشند هرگاه عاجز مي مانند بايد ازخدايشان طلب كمك كنند. همه به حرمت تصميم بزرگ دختران ايراني از «او» مي خواهند تا پزشكان را در انجام مأموريتشان ياري رساند. اما «او» نامه نانوشته را پيشتر خوانده است.
•••
دكتر ولي الله محرابي، پزشك معالج لاله و لادن درباره اينكه چرا جراحي در ايران انجام نشد و چرا نام هيچ پزشك ايراني در اين جراحي به چشم نمي خورد مي گويد: كار پژوهشي ما بر روي لاله و لادن از سال ۱۳۷۰ آغاز شد. در سال ۱۳۷۲ آزمايشهاي متعددي روي آنها انجام داديم و سپس من آنها را به هايدلبرگ آلمان بردم. در آنجا به اين نتيجه رسيديم كه مي توان روي لاله و لادن عمل جداسازي را انجام داد. ما سپس به اين تصميم رسيديم كه اين عمل در ايران انجام پذيرد. دكترمحرابي كه از او به عنوان بنيانگذار جراحي اطفال در ايران نام مي برند مي افزايد: در ايران با مسئولان پزشكي كشور جلساتي برگزار شد كه حاصل آن مطرح شدن دو موضوع بود. نخست فتواي امام خميني(ره) درباره اين دو دختر (گفته مي شود كه پيش تر از امام خميني(ره) درباره جراحي جداسازي لاله و لادن پرسش شده بود و ايشان گفته بودند اگر جراحي منجر به مرگ شود، جايز نيست) و دوم اينكه اگر كسي مي داند جراحي روي آنها نتيجه ندارد، موضوع تبديل به مسئله حقوقي شده و موضوع قتل مطرح خواهد شد.
به گفته دكتر ولي الله محرابي تحقيقات ادامه داشت تا اينكه ناگهان متوجه شدند لاله و لادن ناپديد شده اند. آنها به سنگاپور رفته بودند.
•••
خبرها اصلاً خوب نيست. لادن تاب تحمل از كف داده است. مادر حق داشت كه نگران باشد. لادن مثل لاله نيست. او ضعيف تر است. لاله و لادن سالها بعد از اين كه به خانواده صفائيان سپرده شدند، توانستند پدر و مادر واقعي خود را بشناسند. آنها هيچ وقت نتوانستند با خانواده خود زندگي كنند. اما مهر به والدين آنها را بر آن داشت تا نام خانوادگي خود را به بيژني تغيير دهند. اين دو دختر در سالهاي اخير تحت سرپرستي هلال احمر زندگي مي كردند.
•••
اين بار قدمهاي سخنگوي بيمارستان سست است. وي پيش تر اعلام كرده بود جراحي با موفقيت اما كمي با تأخير زماني و دشواريهاي پيش بيني نشده در جريان است. آيا به نخستين سئوالي كه خبرنگاران از او خواهند پرسيد مي انديشد؟ آيا امكان دارد در اين لحظات به فكر سهام بيمارستان باشد؟ بيمارستاني كه طي همين مدت كوتاه ۱۸ درصد ارزش سهامش افزوده شده بود.
•••
لاله و لادن شايد هنوز استوار بر روي صندلي جراحي نشسته اند اما گفتني هاي اين تصميم بسيار فراتر از اخباري است كه سخنگوي بيمارستان خواهد گفت.
دكتر گيت گو سرپرست تيم جراحي مجبور شد گلچيني از بهترين ها را انتخاب كند. ۱۲ جراح، هشت متخصص بيهوشي، چهار راديولوژيست به همراه يكصد نفر تيم پرستاري.
اين گروه پزشكي مدتها بر روي موضوع اخلاق پزشكي متمركز بودند. آنها از سويي به خطرهاي اين جراحي مي انديشيدند و از ديگر سوي به خطرهايي كه در صورت عدم انجام جراحي در كمين لاله و لادن بود.
آنها بايد با وجدان خود كنار مي آمدند. از سوي ديگر آن طرف، دو انسان قرار داشتند. انسانهايي كه بايد مي دانستند تاوان احتمالي تصميم بزرگشان چيست؟ ۴۰ درصد احتمال مرگ هر دو و ۶۰ درصد احتمال مرگ يكي از آنها به اضافه احتمال زنده ماندن همراه با شديدترين عارضه هاي جسماني.
سامان دادن روحي-رواني اين مجموعه بزرگ برعهده هركسي نمي توانست باشد.
***
خبر اين بود: لادن رفت و ساعتي بعد لاله نيز در پي او روان شد تا مشتاقانه با او بگويد: « ما جسستيم از وابستگي؛ مرگ نيز راهي است به رهايي» آنان بي هيچ ادعايي فروتنانه اين پيام را براي فرشتگان بردند.
•••
هستي دنياي فاني انتظار مردن است
ترك هستي زانتظار نيستي وارستن است
درخصوص معناي عميق اين بيت صائب تبريزي مي توان ده ها صفحه نوشت. در اين مجال حتي فرصت بررسي مصرع اول آن كه معناي عميق فلسفه انتظار و نياز انسان بدان مستتر است را نيز نداريم. مصداق لاله و لادن مصرع دوم است: ترك هستي زانتظار نيستي وارستن است.
لاله و لادن آگاهانه و شايد بي آنكه خود بدانند، مي خواستند از نيستي رها شوند؛ حتي به قيمت پذيرش مرگ.
بود و نبود، هست و نيست با محور «من» معنا مي يابد.
انسان از طريق من (كه به قول او نامونا براي جهان هيچ اما براي خود يك جهان است) به شناخت عالم مي رسد. كودك تا زماني كه «من» را نشناخته، دركي از هستي و جهان ندارد. او در اين دوران تنها نيازهاي بدوي را مي شناسد. اما آرام، آرام با شناخت «من» و دريافت احساس «من» به شناخت «او» و «ديگري» رسيده و سپس در تعامل با آنها چراغ معرفت برايش روشن مي شود. چراغي كه با نور آن مي تواند واقعيت را با همه ابعادش به نظاره بنشيند.
مي گويند آگاهي سرآغاز درد و آزادي است. اين دو گل ايراني به اين آگاهي رسيدند كه «تن» دارند اما «من» ندارند و دريافتند كه بي «من» هستي درخششي نخواهد داشت. آنها مي دانستند كه خداوند تنها يك بار فرصت زندگي به «تن داده است و «من در شرايط «آزادي» و به دور از «وابستگي» فرصت تولد و استفاده از اين موهبت الهي را دارد.
•••
پزشكان در توجيه ضرورت اين عمل جراحي دلايل مختلفي را اعلام كرده بودند. آنها بر اين باور بودند كه لاله و لادن ديگر فرصت چنداني ندارند. فشار درون جمجمه اي آنها غيرعادي بود و مي توانست باعث بروز سكته شود. بيم آن مي رفت كه فشار حاصله بر ستون فقرات اين دو دختر منجر به فلج شدن آنها شود. آنها مي گفتند اگر به هر دليلي يكي از اين دو دختر بميرد، بايد تا مدتي جسمي بدون روح را با خود حمل كند و جداسازي آنها در آن زمان بسيار پرخطرتر از شرايط كنوني خواهد بود.
اما اين جراحي نيز خطرات بالايي داشت. سكته در حين عمل، عوارض شديد جسماني پس از عمل و نيز مرگ از جمله اين خطرات بود.
آنها كه اين موضوعات را با لاله و لادن در ميان گذاشته بودند از قدرت روحي و اراده قوي و تصميم پايدار اين دو دختر ابراز شگفتي مي كردند. شگفتي از اين كه چگونه زنگ مرگ را مي شنوند اما لبخند مي زنند.
•••
شگفتي دوران ما زن ايراني است. آنان در گذار از قرنها سختي و مرارت، اجحاف و تحقير، اينكه صبور و فروتنانه اما استوار چشم در چشم تاريخ اين ديار دوخته مي گويند: «من»، «من هستم». من را به رسميت بشناسيد». بي جهت نيست كه لاله و لادن با سرهاي برافراشته براي رهايي از وابستگي مهياي رقص بين مرگ و زندگي شدند.
•••
پرستار سنگاپوري لاله و لادن كه هفت ماه با آنها زندگي كرد درباره اين دو دختر ايراني مي گويد: آنها دوست نداشتند درباره موضوعات بد صحبت كنند بلكه دلشان مي خواست درباره آينده حرف بزنند. آينده اي كه بي حضور آينه يكديگر را آنگونه كه هستند ببينند. آينده اي كه يكي حقوق دان برجسته و ديگري روزنامه نگاري معتبر شده است. (و مگر غير از اين است كه قانون و آزادي از باشكوه ترين نيازهاي بشري است). آنها به آينده اي فكر مي كردند كه لاله در خانه لادن را مي نواخت و مي گفت: «من» امروز به ميهماني تو آمدم. آينده اي كه تصميمات آنها از سر تشريك مساعي و منافع مشترك بود نه از سرهاي به هم وابسته.
•••
زندگي سراسر انتظار است. انتظار رويش، انتظار شدن و انتظار رسيدن. اگر زندگي زيباست -شايد- بدان علت است كه مرگ آغوش خود را به روي آن گشوده است و به گفته صائب تبريزي: هستي دنياي فاني انتظار مردن است.
و نمي ترسيم از مرگ. مرگ پايان شقايق نيست، بلكه مرگ يا «ترك هستي زانتظار نيستي وارستن است.»
لاله و لادن رفتند. دعا كنيم براي روح پاكشان و دعا كنيم براي تداوم عزتشان.
پرنده رفت، چه باك، پرواز ماندني است.
|