يكشنبه ۲۲ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۰۵- July, 13, 2003
يك نويسنده جنجالي و سانسور شده
برگردان: ابراهيم جمالي
000075.jpg

برنارد نوئل كه متولد ۱۹۳۰ در شهر «آويرون» فرانسه است از ۱۹۵۲، بعد از تحصيلات در حوزه روزنامه نگاري و جامعه شناسي عمرش را وقف نويسندگي كرده و زندگي را از طريق كارهايي در حوزه كتاب، چاپ و نشر مي گذارند. اولين مجموعه شعر او به نام «عصاره بدن» در سال ۱۹۵۸ چاپ شد و پس از آن نويسنده نزديك به ده سال سكوت اختيار كرد. برنارد نوئل در طول اين دوره چندين برنامه گسترده در حوزه چاپ و نشر از جمله رهبري گروه تدوين فرهنگ لغت را برعهده داشت در سال ۱۹۶۹ رماني را با نام مستعار به چاپ رساند كه داراي گرايش هاي تند شهواني نامتعارف بود. اين رمان با عنوان قصرسن چاپ شد و به دنبال آن جنجال به راه انداخت و نويسنده تحت پيگرد قرار گرفت. برنارد نوئل در سال ۱۹۷۱ اين رمان ممنوع را با نام واقعي خود تجديد چاپ كرد و به شهرت رسيد اين موضوع به او امكان داد تا در سال هاي دهه ۱۹۷۰ از طريق نوشته هايش امرار معاش كند.
هنوز بيش از يك سال از تجديد چاپ رمان قصرسن نگذشته بود كه كتاب كوچك ديگري از برنارد نوئل به بازار آمد. اين شاعر با نگرش زيبايي شناسي موشكافانه و به كمك احساسات منحصر به فردش، نقد را با نوعي داستان پردازي روايي پيوند مي دهد. اين موضوع در كتاب شگفت انگيز «يازده رمان چشم» كه در سال ۱۹۸۸ چاپ شد مشهود است. به عبارت ديگر نگاه تحليل گر در مركز آفرينش هاي ادبي اين شاعر قرار گرفته است كه آن را با نوعي شيفتگي روش شناختي به سمت كالبدي متحرك پيش مي برد. اين موضوع از نخستين شعرهاي او تا آثار اخيرش به گونه اي برجسته قابل رويت است در واقع مي توانيم بگوييم نوشتن يكي از اساسي ترين دغدغه هاي برنارد نوئل است و موضوع آثار او در مجموع خود آثارش هستند كه با رويكردي فرا زباني و دغدغه آميز و به قول خود شاعر با هدف عبور كردن از نوشتن خلق شده اند. پي گيري اين مسير حتي با كمك مجموعه اي مانند « اشعار يك: ۱۹۸۳» كه پنج كتاب قبلي اش را نيز در بردارد بسيار دشوار به نظر مي رسد تا جايي كه شايد تنها بتوانيم بگوييم در حاشيه ماندن تعمدي و راز آلود برنارد نوئل در آثارش با عظمتي حقيقي توأم است.
000100.jpg

برجسته ترين آثار برنارد نوئل كه به نوعي نشانگر خط سير حركت اوست. چنين است: شعر:عصاره هاي بدن (۱۹۵۸)- رمان: قصر سن (۱۹۶۹)، رمان: (با نام مستعار لوربن دورلاك)- كتاب كولين (۱۹۷۳)، شعر: اشعار يك(۱۹۸۳).
اشعار يك
برنارد نوئل در اين مجموعه كه نزديك به سيصد صفحه دارد، پنج كتاب پيشين اش را كه بين سال هاي ۱۹۵۴ تا ۱۹۸۲ نوشته شده اند گردآورده است. اشعار يك در بردارنده اشعار دو مجموعه عصاره هاي بدن و كتاب كولين نيز هست مي توان گفت اشعار اين دو مجموعه به عنوان آثاري پارادوكسيكال در بردارنده نوعي سردي آثار گيلويك و خواهش هاي نفساني آثار ژان تورتل هستند و همين امر كتاب را داراي اهميتي در خور توجه كرده است.
مرور يك شعر شاخص
«شعري براي ايران» يكي از اشعار شاخص اين مجموعه است كه متن آن به تاريخ ۱۹۶۷ تقديم شده است به ژاكلين و مارك. بي شك چند معنايي عنوان و ساختار ويژه و منحصر به فرد اين شعر مي تواند مورد توجه علاقه مندان شعر قرار گيرد.
... نخستين نكته اي كه درباره «شعري براي ديدن» بايد گفت اين است كه شاعر در سطربندي و نقطه گذاري آن تعهد به خرج داده است.
همچنين در اين شعر عليرغم تفكيك بندها به گونه اي نامتعارف و جدا كردن آنها به صورتي كه ساختار عمودي شعر، تكه تكه نوشته مي شود، شاهد هستيم كه نوعي انباشت تجمعي بندهاي تكه تكه شده مورد توجه و تأكيد قرار گرفته است. اصرار در عدم استفاده از علايم نگارشي نظير ويرگول، نقطه، علامت سئوال و تعجب از جمله نكات ديگر است. مثلاً بعد از بند هفتم شاهد سطرهايي هستيم كه ساختار جملات آنها مي تواند پرسشي و يا خبري باشد و از آنجا كه در زبان فرانسه اين تفاوت تنها با علامت سؤال مشخص مي گردد با ابهامي روبه رو مي شويم كه احتمالاً شاعر آگاهانه به سوي آن رفته است.
برنارد نوئل در اين شعر مقابل چشم اندازي است و مخاطب را هم مجبور به ايستادن و نگاه كردن به آن چشم انداز مي كند. انگار او تنها از ميان هزاران تصوير با دقت و وسواسي عجيب دست به انتخاب مي زند و به قول خودش تنها نگاه مي كند بي آنكه فكر كرده باشد هجوم تصاوير زيادي كه به صورتي بريده بريده پيش چشم رژه مي روند تنها به ما امكان نگاه كردن مي دهند و گاهي به نظر تصاويري راز آلود و تجربه هايي شخصي مي آيند. در عين حال با تكرار سطر «او مي گويد به من بگو» اين تكه هاي مبهم و رازگونه به هم پيوند مي خورند و شاعر از يك انتزاع طولاني از طريق اجزا به ما پاسخ مي دهد، عمق حافظه براي همه است... جايي كه ديگر خودش نيست و به كليتي مي رسيم كه در تمام طول شعر با تعمدي آگاهانه نقض شده بود. انگار كه شاعر با فرار از ارائه يك روايت عام و فراگير و با تقليل گرايي ويژه اي واقعيت هاي مورد نظرش را تكه تكه و مجزا از هم به ما نشان مي دهد و با تأكيد روي اجزا و مفاهيمي كه تنها در ارتباط با خودشان تصويرمي شوند مي خواهد مخاطب را با ساختار ذهني اش درگير كند شكستن ساختار تك قطبي روايت و برجسته كردن عناصر و اجزا آن براي رسيدن به كليتي متفاوت با مهارتي استادانه در فرم و محتواي اين شعر شكل مي گيرد. براي نزديك تر شدن به اين فضاست كه برنارد نوئل با مخاطب خويش تصاويري را تجربه مي كند كه تنها تأكيدي برشكل گيري جهاني ديگر هستند. جهاني كه از پس فشارهاي عصر سرمايه داري تحمل نياورده و تكه تكه شده است. جهاني كه در آن تصاوير به گونه اي ديگر مفهوم بندي شده اند و هيچ چيز اين اجزاي متكثر را به هم پيوند نمي دهد. ديگر مفاهيم عامي مانند زمان، تاريخ و قانون اساساً وجود ندارند و پرواز از منطقي خود به خودي تبعيت مي كند.
بديهي است كه با اين رويكرد با قابليتي از شعر نوئل روبه رو مي شويم كه هيچ مخاطبي را مجبور به داشتن برداشت هايي همسو با ديگران و يا شاعر نمي كند و به نظر مي رسد اين اتفاقي مطلوب براي شاعر است كه بايد در سراسر تجربه انساني شكل بگيرد. ولي آنچه قابل تأمل است اين كه شاعر بنابه حجمي از تخريب و ويراني كه در شعر به نمايش گذاشته است، ظاهراً به فكر جايگزين نبوده است. فرار از ارائه آلترناتيوي براي گنديدن خورشيد، مرگ زمان، گلو هاي بريده و كبوتران مرده و... حركتي در اين بعد است كه انگار هيچ گونه رسالتي براي ساختن و يا ارائه مفهوم بر دوش شاعر نمي نهد. كما اينكه در بعضي لحظات شاعر به تصاويري نزديك مي شود كه انگار از آنها نيز فرار مي كند و به ناگزير نوع ارتباط و نحوه تركيب اين تصاوير را به شكلي نامتعارف به هم مي ريزد و مخاطب را با دو چشم ناآشنا در مركز جهاني قرار مي دهد كه تنها بايد نگاهش كرد. جايي كه جز براي ديدن براي هركاري انگار دير شده است و ما كه گلويمان را بريده ايم با چشم هايي در سطح پيشاني خود را به تماشا مي نشينيم.
شعري براي ديدن
000095.jpg

زندگي بازمي گردد
خورشيد مي رود كه بگذرد
جايي ديگر
گل سياه غارش را مي گشايد

كسي پيش مي آيد
رويايي را مي گذارد
و چشمانش درد مي كنند

او مي گويد براي بلعيدن انتظار به من بگو
اما شن فرو مي ريزد
و مردگان مي روند تا موج را از آن زرد كنند

تاريخ وجود ندارد
فريادي دورا دور
و كبوتران مرده

نگاه مي كنيم
ديگر فكر نمي كنيم
گلويمان را بريده ايم
جايي كه از آن تشنگي  زمان گذر مي كرد

اما او مي گويد به من بگو
چه كسي است كه در خود بال مي زند
پرهايش را در گلو گم كرده
و هوا را با خش خشي ديرپا به هم مي فشرد
اين درد طعم ندارد
نه آزردگي نگاه با بال بي صدا
و نه نسيان دانستن

صفحه اي شفاف و بزرگ در صحرا فرو مي افتد
ردي نيست و باد
آنجا تپه اي شني نخواهد ساخت
از برگ هاي مرده سخن خواهد رفت
از نقاب هاي ابرها

اما او خواهد گفت به من بگو
چرا خدايان پوست شان را از دست مي دهند
با صدايش سوراخ خواهيم شد

آن چنان كه گويي
براي پنهان كردن سهم كرمها
گرد چشم هاي گم
خود را وارونه مي نهيم تا پشت خويش دوباره به دنيا بياييم

چاهي نو از اندام ها آراسته  مي شود
اين كالبد من است

زمان در دهانم مي وزد
و به اينجا باز مي گردم

اما او گفته به من بگو
چشم مي چرخد
و آينده را به ياد مي آورد

دير است
خانه زير آب است
شب بسته
و خون جايگزين دريا گرديد
با اين وجود نگاه مي كنيد
نگاه به پيشاني تان مي دود
و هوا را مانند آبي شيرين سر مي كشيد

اما او مي گويد به من بگو
چرا كلمات كمتر از تصوير سخن مي گويند
و چرا تئاتر در درون است

اما من چشمانم را مي بندم
و مي گويم

عمق حافظه براي همه است
و تصوير تنها يك واژه است
جايي كه من ديگر من نيستم.

آنها كه فقط با تئوري شعر مي نويسند
000105.jpg
رضا چايچي
اگر تعصب را كنار بگذاريم و مثل برخي از منتقدين نگوييم كدام ايراني است كه شعر را نشناسد و گمان نبريم كه هنر نزد ايرانيان است و بس، ناچار بايد مانند تمام نوابع معاصرمان از فرهنگ غرب بياموزيم و سعي كنيم آثاري جهاني خلق كنيم و براي خلق اثر جهاني لازم است بر اين فرهنگ تسلط و چيرگي داشته باشيم.
نيما از طريق زبان فرانسه با شعر مدرن جهان آشنا شد او شاعران بزرگ مكاتب رمانتيسيسم و سمبوليسم را
به خوبي مي شناخت، به جرأت مي توان گفت اگر نيما اين شناخت را به دست نمي آورد، نمي توانست بنيان هاي شعر كهن ما را دگرگون كند، هدايت نيز مدتي در پاريس زندگي كرد و با ادبيات و داستان نويسان معاصر و مدرن جهان آشنا شد. نيما و هدايت و بزرگان ديگر ما هر يك توانستند به فرهنگ برتر نقب بزنند و با شناخت وسيع تري آثار خود را بيافرينند.
اين نكته مي تواند براي ما راهگشا باشد، اما اين بزرگان بعد ديگري نيز در آثارشان متجلي است و آن هم توجه به فرهنگ گذشتگان و فرهنگ كشور خودماست.
نيما با شناختي كه از شعر كلاسيك و وزن عروضي داشت توانست وزن نيمايي را بوجود بياورد و با شناختي كه از قافيه در شعر كهن داشت توانست رفتار تازه اي با قافيه داشته باشد.
هدايت نيز براي يادگرفتن فرهنگ گذشتگان و زبان پهلوي رنج ها را بر خود هموار كرد و به هندوستان سفر كرد، در بوف كور اثر برجسته و جهاني هدايت شاهد تجلي روح بومي و ايراني و شرقي هدايت هستيم.
متأسفانه وقتي هم كه مي خواهيم آثار بزرگان خود را مورد داوري قرار بدهيم باز با تعصب هاي قومي خود به سراغ اين آثار مي رويم و به جاي نقد علمي دست به اسطوره  سازي مي زنيم و از اين روست كه حقايق پشت اين پرده ابهام پنهان مي شود.
به عقيده من امروز هم ما براي نوكردن بنيان هاي زيبايي شناختي شعر، محتاج  آموختن و فراگرفتن تجربه هاي ارزشمند غربيان هستيم. اما اين بدين معنا نيست كه از فرهنگ گذشتگان و كشور خود غافل شويم.
در دهه هاي گذشته هر ايدئولوژي يا مكتبي كه به نظر مي رسيد در غرب باب روز يا مد روز يا پيشروتراست در ايران نيز پذيرفته مي شد به ياد بياوريم كه فلسفه ماركسيسم و بعدها اگزيستانسياليسم تا چه حد بر اذهان روشنفكران و نويسندگان ما تأثير و نفوذ داشت. زيرا آن هنگام جامعه ادبي و اهل قلم مي پنداشتند كه اين ايدئولوژي ها برتر و پيشروتر است و بايد چشم و گوش بسته تسليم آنها شد. هر چند كه در آن زمان به علت عدم دسترسي به متون و مأخذ اصلي تمام ابعاد همين دو ايدئولوژي هم كاملا شناخته شده نبود و تنها جنبه اجتماعي و سياسي آن در جامعه اهل قلم ما نمود داشت.
در اواخر دهه شصت و اوايل دهه هفتاد نيز براحتي باز با همان ذهنيتي كه در ميان اهل قلم دهه چهل وجود داشت با ترويج نظريه ها و تئوري هاي تازه غرب در كارگاه شعر خود، رفته رفته نطفه حركت موج گونه اي را ايجاد كرد. بعدها براهني و شاگردانش اين نوع شعر را پست مدرن يا فرامدرن ناميدند. او كوشيد با تكيه بر نظريه ها و تئوري هاي غرب به نوعي شعر متفاوت دست يابد. اما حاصل كار او چيزي نبود،  جز پياده كردن همان تئوري ها و نظريه ها .براهني كوشيد دانشي را كه از راه مطالعه آموخته بود مبدل به شعر كند. به همين دليل از گوشه و كنار آثار او و شاگردانش تصنعي آزاردهنده به چشم مي خورد. او و شاگردانش از ياد برده بودند كه شعر علاوه برتئوري ، نياز به تجربه و زندگي شاعرانه نيز دارد.
جوهر شعر در آثار اين دسته از شاعران به دست فراموشي سپرده شدو كار با زبان و آشنايي زدايي و معيارشكني در حيطه تمهيدات اصل به حساب آمد. شايد بتوان از اين تجربه ها به عنوان سياه مشق شاعر ياد كرد. وقتي شگردهاي زباني به عنوان معيار پذيرفته مي شود و تعداد زيادي از روي همين سرمشق ها شعر مي نويسند، نمي توان اين آثار را به عنوان شعر درخشان و قدرتمند كه عنصر خلاقيت در آن حرف نخست را مي زند، پذيرفت. رسالت هر شاعر حقيقي آفريدن جهان و زباني منحصر به فرد و بديع است.
از اين رو، اعتقاد دارم كه هر حركت موج  گونه اي خود ضد شعر است.
اگر به نمونه هاي درخشان شعر معاصر و همين طور شعر جهان دقت كنيم، در مي يابيم كه هر شاعر برجسته زبان و تمهيدات ويژه خود را خلق كرده است و زبان و تمهيدات بايد در خدمت ذهن و تفكر و احساسات شاعر قرار بگيرد و همه اينها بايد در نهايت جهان شاعرانه اي خلق كند كه تازه و بديع است.
هر نوآوري و بدعتي ريشه در تجربه ها و سابقه هاي شعر گذشته دارد و هم ريشه در تجربه هاي هنري كه در جهان معاصر ما رخ داده است يا رخ مي دهد.
مي توانيم چون نيما با دخل و تصرف و تغيير برخي از مصالح و امكانات شعر كلاسيك به دستاوردهاي كاملا تازه اي برسيم و اين خود نوعي آشنايي زدايي و معيارشكني اصولي است.
اين دسته از شاعران با بريدن از سنت هاي گذشته و چنگ زدن به تازه ترين تئوري ها و نظريه هاي غربي تصور مي كنند كه مي توانند شعر پست مدرن خلق كنند. آنها به جاي اين كه به متن هاي باارزش ادبي توجه كنند و ويژگي شعرهاي درخشان را از شاعران بزرگي چون تي، اس، اليوت، تدهيوز، ژاك پروه، ويليام كارلوس ويليامز و امثال اينها بياموزنداز راه فراگرفتن نظريه ها مي خواهند دست به معيارشكني بزنند.
بايد به ياد بياوريم كه همه نظريه ها از دل متن ها پديدار مي شوند. اگر متن وجود نداشته باشد نظريه هم وجود ندارد. همه منتقدين بزرگ بعد از خلق اثر، بر سر ويژگي هاي تئوريك آن چانه مي زنند يا مي كوشند تئوري آن را تبيين كنند.
بحث بر سر اين است كه يك شعر علاوه بر تئوري به عناصر ديگري نيز نياز دارد تا بتواند قائم به ذات بماند و بر ذهن خوانندگان اثر بگذارد. هيچ كس نمي تواند احكام و قوانيني براي هنرمند يا شاعر صادر كند و براي او نسخه بپيچد.
تاريخ ادبيات و آثار درخشان به ما آموخته است كه ما هيچ گفته اي را نمي توانيم به عنوان قانون يا سرمشق بپذيريم، زيرا يكي از نقش هاي شعر و ادبيات شكستن قوانين و معيارهاي جاافتاده و پذيرفته شده است.

هواي تازه
هر آينه اي راست نمي نمايد نقش
اسدالله امرايي
در تيرگان، چهاردهمين روز تيرماه امسال كه در تقويم ايران باستان به روايت ابوريحان بيروني در آثار الباقيه روز دهقنه كه همان كتابت است و به كوشش انجمن قلم ايران و بي مشورت با همه نويسندگان و تصويب شوراي نام گذاري در تقويم ملي احيا شده، فرهنگسراي ورزش به واسطه خبرنگاراني كه با آن همكاري مي كردند و اكثراً افراد مطبوعاتي خوشنامي هستند مراسمي براي تجليل از خبرنگاران حوزه كتاب و ادب و هنر روزنامه ها برگزار شد. نشستي تخصصي كه تعداد زيادي از خبرنگاران در آن حضور يافتند. معمول آن است كه در مسائل صنفي ديدگاه هاي فكري را دخالت ندهند. به همين دليل هم طيف شركت كنندگان يكسان نبود. محمد مطلق از خبرنگاران فعال راديو و روزنامه جوان به ظاهر دبير همايش بود كه بيانيه را قرائت كرد. كامران شرفشاهي مدير روابط عمومي فرهنگسرا كه گويي مدتي در مجله كيهان فرهنگي فعاليت داشته و به گفته خودش در سال ۱۳۷۵ استعفاي گروهي داده به عنوان ميزبان پشت تريبون قرار گرفت و صحبت خود را با گلايه هاي ملايم آغاز كرد و گام به گام بر تندي آن افزود و با سياه نمايي گفت كه مطبوعات ما سير قهقرايي طي كرده اند و كشوري كه جايگاه سخنوران نامي بوده، خبرنگارانش به تلكس معتاد شده اند! دخترخاله و پسرخاله ها جاي كساني را غصب كرده اند كه خانه نشين شده اند. جناب شرفشاهي حرف هاي ديگري هم زدند كه مطبوعات ديگر به آن پرداخته اند. اما جاي آن بود كه ايشان در مقام ميزبان حداقل مراتب ميزباني را به جا مي آورد و اجازه مي داد كه حرف هاي ديگران هم شنيده شود. ذكر چند مورد خطا بالطبع نمي تواند مجوز حمله به كساني باشد كه آن خطا را مرتكب نشده اند،و حتي در جمع حضور ندارند كه از خودشان دفاع كنند.
ترديدي نيست كه جايگاه خبرنگاران و ادبي نويسان در كشور ما تفاوت هاي عمده اي با ساير كشورهاي جهان دارد. باز هم ترديد نيست كه روزنامه پديده اي وارداتي است و براي آموختن آن درس هاي علوم ارتباطات و منابع آن غالباً خارجي است و به صورت ترجمه شده به دانشجويان ارائه مي شود. كاستي ها را هم نمي توان انكار كرد، اما مي توان راههايي براي رفع آن انديشيد و اين همه ميسر نمي شود مگر با همكاري. وگرنه اهانت به خبرنگاران آن هم از موضع ميزباني كه قرار است آخرسر سكه هايي را به دامن مهمان ها بريزند و «تجليل» به عمل بياورند گره گشاي كار نيست هر چند عقده هاي فروخورده عده اي را باز مي كند كه شايد ديگر حرفي براي گفتن نداشته باشند.
اساساً فلسفه وجودي خبرگزاري هاي گوناگون و منابع خبري تصويري و مكتوب براي تهيه خوراك مطبوعات است. اين كه انتظار داشته باشيم خبرنگار خبر توليد كند. به خصوص در حوزه اي كه خودش خبرساز نيست مثل اين مي ماند كه بخواهيم در حالي كه بازار از تلويزيون هاي وطني و خارجي اشباع شده برويم ترانزيستور و تير و تخته و باقي قضايا را بخريم و در انباري خانه مان مثل اديسون به دنبال اختراع تلويزيون باشيم.
از آقاي شرفشاهي كه بگذريم از محمدرضا گودرزي داستان نويس و منتقد ادبي انتظار نداريم از شرفشاهي شايد به دليل پست اجرايي اش و قول خودش دوري و خانه نشين شدن مطبوعاتي انتظار زيادي نداريم، اما حرف هاي محمدرضا گودرزي حكايت شبلي و گل يا گل انداختن او را به حلاج در ذهن زنده مي كند، بلاتشبيه.
از گودرزي كه به قول خودش صد نقد و روايتي ديگر دويست نقد چاپ كرده و مطبوعات و خبرنگاران حاضر در جمع را مي شناسد بعيد بود بحث باندبازي و بي سوادي خبرنگاران را نه به شكل موردي بلكه عام مطرح كند. اگر اين مطبوعات باندباز بوده اند از كي باندباز شده اند آيا زماني كه مطالب ايشان را چاپ مي كردند باندباز بودند يا حالا كه بازهم مطالب ايشان را چاپ مي كنند. من به عنوان كسي كه سالهاست با ايشان دوستم و اتفاقاً به بنده لطف ها داشته اند مي پرسم كه زيرسئوال بردن زحمات كساني كه بي تأمين و بدون هيچ آينده مشخصي با حقوق و مزاياي ناچيزي كه آن هم مرتب پرداخت نمي شود، جفا بر آنان نيست. من نمي گويم وضع مطبوعات ما عالي است و نقص ندارد، اما بزرگ كردن نقايص و عمده كردن آنها در مراسم قدرداني و به عبارت ديگر نشست تخصصي كه به گفته خبرنگاران حاضر كسي از جرائد كثيرالانتشار در آن حضور نداشت، چه معنايي دارد.
بنده در مقام اهل قلم و روزنامه نگاري كه تقريباً با اكثر مجله و روزنامه هاي كشور فارغ از گرايش هاي آنان همكاري كرده ام و مي كنم به جرأت مي توانم بگويم كه خبرنگاران اين حوزه با حداقل امكانات حداكثر خدمات را به ادبيات و گسترش كتابخواني كرده اند، خاصه در سالهاي اخير. البته سياستگذاري ها بسته به گرايش نشريه كه ناشي از فاصله آنها با نهادهاي تصميم گير است فرق دارد.
البته در اين ميان خبرنگاران بخش هاي ادبي خبرگزاري ها و صدا و سيما از قلم افتادند كه به نظرم جا دارد از زحمات آنها هم قدرداني شود اما نه از اين نوع «قدرداني» كه مدنظر مديران اجرايي فرهنگسراهاست. آقايان بدنيست بدانند كه ظرافت هاي حوزه فرهنگ چنان است كه بايد با احتياط با آن برخورد شود. هيچ عقل سليمي نمي پذيرد كه كسي را به مهماني دعوت كني، آن هم جشني فرهنگي و آن وقت انواع و اقسام اهانت ها را روا داري و سپس بگويي آينه چون نقش تو بنمود راست خودشكن آينه شكستن خطاست. اما آينه اي نقش را صاف مي نماياند كه خود صاف باشد. آينه كوژ يا آينه موجدار و زنگار بسته نقش را واقعي نمي نماياند.
بايد آينه را شكست يا با تخفيف زنگار آن را زدود. باقي بقاي وجود.

سايه روشن ادبيات
به شما سلام مي كنيم
ما فكر مي كنيم كه اهل ادبيات حق دارند دست كم يك ستون براي اطلاع از اخبار يكديگر داشته باشند. هم آنها كه مي نويسند و هم آنها كه مي خوانند. يعني هم آنچه كه در دست نوشتن است و هم آنچه كه چاپ شده و سرنوشت آن دل نگراني خيلي ها است.
پس در همين ستون منتظر اخبار اهل ادبيات باشيد.
000080.jpg

بهارلو، همچنان پركار
از «محمد بهارلو» به زودي «فرهنگ فارسي گفتاري» منتشر مي شود.
بهارلو از جمله پركارترين نويسندگان سال هاي اخير بوده است و آنچنانكه اهل داستان مي گويند، از معدود نويسندگاني است كه حرفه اي جز نوشتن ندارد.
بازتاب هاي متفاوت «سلوك»
انتشار رمان تازه محمود دولت آباد با واكنش هاي متفاوت روبه رو شده است. موافقان مي گويند
دولت آبادي به توانايي هاي تكنيكي جديدي دست پيدا كرده كه نمود آن در «سلوك» پيداست. مخالفان اما مي گويند در سلوك، دولت آبادي خودش نيست و انگار كه خواسته «مد روز» بنويسد. اگر در اين باره كار به جنجال و دعوا بين مخالفان و موافقان كشيد، خبرش را حتما اعلام خواهيم كرد.
000085.jpg

هشتاد و نه داستان از همينگوي
به خوشي و سلامتي نجف خان دريابندري از بستر بيماري برخاست و ترجمه و نوشتن را از سر گرفت.
«هشتاد و نه داستان از همينگوي» كار تازه اوست كه به گفته همسر او، خانم راستكار، تا چند ماه ديگر حتما منتشر مي شود. دريابندري آخرين هفته هاي نقاهت را پس از آن بيماري سخت مي گذراند و در اين روزها هم مثل تصويري كه هميشه از او در ذهن داريم، سختكوش، خونگرم، شوخ طبع و البته خلاق است.
شماره جديد «ادبيات داستاني»
شماره جديد ماهنامه ادبيات داستاني منتشر شد. دوره اخير اين ماهنامه با سردبيري رضا سرشار، سميرا اصلانپور و احمد شاكري منتشر مي شود. اين ماهنامه را در شرايط حاضر مي توان ارگان انجمن قلم ايران ناميد. ازجمله مضامين ثابت چهار شماره اخير «ادبيات داستاني» ضديت با جزيني دوست سابق شماري از اعضاي انجمن قلم و آنچنانكه انتظار مي رود تقابل با همه نويسندگان و كساني است كه يا عضو كانون نويسندگان ايران هستند و يا به اعضاي آن علاقه دارند.
000090.jpg

شهريار مندني پور و حاصل تجربه هايش
به زودي كتابي از شهريار مندني پور تحت عنوان «عناصر و شگردهاي داستان» كه حاصل تجربه  هاي نويسنده در كلاسهاي داستان نويسي است به چاپ مي رسد. همچنين مندني پور كتاب ديگري را براي نوجوانان با عنوان «يك هزار و يك داستان» نيز به زودي منتشر خواهد كرد.
تعطيلي هنرستان ادبيات داستاني
هنرستان ادبيات داستاني به «دبيرستان هنر و ادبيات» تغيير نام يافت. ظاهرا تعداد علاقه منداني كه مي خواسته اند «ديپلم داستان نويسي» بگيرند، خيلي قابل توجه نبوده است.
«جمعه ها» آمد
هفته نامه الكترونيك «جمعه ها» طي سه هفته اخير به طور منظم منتشر شده است. اين هفته نامه كه با سردبيري حسين نوش آذر منتشر مي شود شامل بخش هاي متفاوتي مثل اخبار، نقد و آثار جديد است.
جمعه ها از ديگر وبلاگ ها و سايت هاي ادبي پروپيمان تر به نظر مي رسد.
بهمن فرزانه و ترجمه ۲ كتاب جديد
براي علاقه مندان به رمانهاي اجتماعي و بخصوص كساني كه نگاههاي زنانه در رمان را دوست دارند دو كتاب جديد از بهمن فرزانه با نام هاي «درخت تلخ» از آلبادس په دس و «راه خطا» از گراتسيا دلدا توسط انتشارات ققنوس چاپ خواهد شد.
چاپ كتاب برنده جايزه صادق هدايت
مصطفي مستور كه با مجموعه داستاني «من داناي كل هستم» برنده جايزه كتاب صادق هدايت سال ۸۱ شد، سرانجام قصد دارد اين كتاب را به چاپ برساند.
000110.jpg

گفتگو با بورخس
براي دوستداران ادبيات آمريكاي لاتين كاوه ميرعباسي كتابي با عنوان «گفتگو با بورخس» از ريچارد بورجين ترجمه كرده است. اين گفتگو بيانگر علاقه وافر بورخس به ادبيات انگليسي است. كتاب بيشتر به ادبيات و فلسفه از نگاه بورخس مي پردازد.
داستان كتاب هاي عهد عتيق
«ميريام» نام كتابي از هرلا دركويست است كه توسط نشر ني به زودي روانه بازار خواهد شد. كتاب درباره داستانهاي كتاب عهد عتيق است.
نشر ني و انتشار چاپ سوم داستانهاي كوتاه آمريكاي لاتين
نشر ني با توجه به استقبال زيادي كه از كتاب داستانهاي كوتاه آمريكاي لاتين شد، درصدد برآمد تا كتاب داستانهاي كوتاه آمريكاي لاتين گردآوري روبرتو گونزالس اچه وريا ترجمه عبدالله كوثري را به چاپ سوم برساند. همچنين «نيچه گريه كرد» از اروين يالوم ترجمه مهشيد ميرمعزي با توجه به استقبال زياد خوانندگان به زودي تجديد چاپ خواهد شد.

ادبيات
اقتصاد
آلبوم
ايران
زندگي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  آلبوم  |  ايران  |  زندگي  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |