ذخيره گاههاي بيولوژيك و تنوع زيستي
عصرپارك هاي ملّي
|
|
زيست كره را مي توان به قرص ناني تشبيه كرد و حفاظت از بيوسفر را مي توان انجام آن اقداماتي دانست كه ما را قادر مي سازد هم از نان خود بخوريم و هم آن را داشته باشيم. خاصيت اين قرص نان اين است كه با قائل شدن محدوديت هاي خاصي براي خوردن بخش هاي باقي مانده هرچه از آن مي خوريم چيزي از آن كم نمي شود و مصرف مداوم ما را تأمين مي كند. مردم براي اين كه بتوانند از زمين معاش شايسته خود را تأمين و در عين حال طوري عمل كنند كه به استعداد زمين از آن خدشه اي وارد نيايد، بايد در حفظ بيوسفر بكوشند. اين تصوير از بيوسفر كه توسط رابرت آلن در كتابش موسوم به چگونه جهان را نجات دهيم، ارائه مي شود، به خوبي نگرش هاي جاري در مورد حفاظت را خلاصه مي كند و تكامل اين مفهوم در طول زمان را نشان مي دهد. چهار قرن پيش از عصر مسيحيت، افلاطون شكوه مي كرد كه كوه هاي يونان در حال تهي شدن از هر گونه درختي است. او از اين كه مي ديد زيبايي سرزمين مادريش به باد مي رود، اندوهگين مي شد. آنان كه راه او را دنبال كردند بيشتر نگران موضوعات علمي نظير فايده اي كه منابع طبيعي تجديد شونده مي توانست داشته باشد، بودند تا زيبايي طبيعت. رومي ها كه از حفظ بعضي مناطق جنگلي حمايت مي كردند، طالب اين بودند كه عرضه مداوم چوب براي ساختن كشتي هاي جنگي خود را تضمين كنند. در قرون وسطي درختان سرخدار صرفاً جهت تهيه كمان هاي بلند براي تيراندازي كاشته مي شد و مورد حمايت قرار مي گرفت. سلاطين و زمين داران بزرگ اروپا جنگل ها را براي تفريحات شخصي و شكار و به عنوان منبع تهيه گوشت شكار براي ضيافت هاي خود كنار مي گذاشتند. بسياري از اين جنگل ها، كه بيالدونيزا در لهستان و نيوفارست در انگلستان تنها دو نمونه از آن هستند، امروز نمونه هايي از جنگل هاي مخلوطي به شمار مي روند كه روزگاري سرتاسر اين بخش جهان را پوشانده بود. اين البته نوعي حفاظت بود. اما مردمان فرودست تر نيز در آن هنگام به طور ناآگاهانه در حال اجراي شكل مهم تري از حفاظت در طول زندگاني خود بودند. نبايد فراموش بشود كه روش هاي سنتي استفاده از زمين كه توسط كشاورزان و دامداران به كار برده مي شد، با محيط زيست طبيعي تعادلي موزون داشت. سطوح افقي كه استادانه روي شيب هاي تپه ها ساخته مي شد، چه در اندونزي و چه در ايتاليا يا در كوه هاي آند سيستم هاي آبياري اوليه، اما مؤثر در مناطق خشك و نيمه خشك، چراگاه هاي گسترده ساواناي آفريقا و مزارع حصار دار تو درتو در شمال غربي فرانسه، همگي ساخته دست انسان بود و توسط او حفظ مي شد. عمل مداوم انسان تنوع وسيعي از زيستگاه ها را براي طيف كاملي از حيوانات وحشي و اهلي، حشرات، گياهان، خزندگان و پرندگان ايجاد مي كرد و اين موجودات در چهارچوب اكوسيستم هاي كشاورزي ساخته شده توسط انسان رشد و نمو مي كردند. در آسيا احترام به حيوانات وحشي و زندگي گياهي ظاهراً توسعه بيشتري يافته بود و در پاره اي مذاهب در واقع به سطح نوعي اعتقاد جزمي رسيده بود. در جهان غرب انقلاب صنعتي اين وضعيت تعادل و موزوني با طبيعت را از ريشه دگرگون ساخت. شهر صنعتي جديد به زمين هاي كشاورزي چنگ انداخته و به نسبتي كه كشاورزان روش هاي تازه ابداع كردند تا زمين را بارورتر ساخته و جمعيت فزاينده شهري را تغذيه كنند، كشاورزي بخور و نمير و محدود رو به زوال نهاد. در طول قرون هيجده و نوزده در برابر هدر دادن و فروساييده شدن زمين كه ناشي از تغييرات فوق بود، تدريجاً واكنشي پديدار شد. در ايالات متحده آمريكا نابودي تمام و كمال منابع طبيعي و قتل عام پرندگان و حيوانات از قبيل كبوتر مهاجر و بوفالوي دشت هاي بزرگ راه را براي تشكيل يك جنبش حفاظت از محيط زيست هموار ساخت. در سال ۱۸۶۴ دره يوسه ميتي با مناظر دلپذير و بيشه هاي الهام بخش كاج غول پيكر توسط دولت ايالتي كاليفرنيا به عنوان يك منطقه حفاظت شده در نظر گرفته شد و در سال ۱۸۷۲ منطقه بلوستون در ايالت وايومينگ پارك ملي اعلام شد. ولي تحت نظارت دولت فدرال قرار گرفت. اين دو پارك كه براي تفريح و لذت زيباشناسانه انسان حفظ شده بود، اولين نمونه هاي يك سيستم ملي پارك ها در آن كشور و نيز در تمامي كشورهاي جهان بود و تا دهه ۱۹۲۰ پارك هاي ملي در تمام قاره هاي جهان تأمين شد. تولد جنبش پارك هاي ملي نشانگر گامي عمده به جلو در تكامل مفهوم حفاظت بود كه اهميت آن در اين قرن كه رشد صنعتي و انفجار جمعيت فشار هر چه بيشتري بر منابع طبيعي جهان وارد مي آورد، بيش از پيش آشكار مي شود. با اين حال به دلايلي صدور مفهوم پارك ملي به ساير مناطق در همه موارد اصولي نبوده است.
در بسياري موارد به اشتباه پنداشته مي شود كه روش هاي حفاظت را مي توان مستقيماً و بدون انطباق آن با محيط جديد و بدون ارزيابي ارزش هاي فرهنگي محل و تراس ها و نيازهاي مردم در نقطه اي ديگر پياده كرد. اين امر به طور مثال براي آفريقا صادق است.
يك آفريقايي از اوان كودكي مي آموزد كه با جهان طبيعي پيرامونش همزيستي داشته باشد و خود را بخشي از آن نظام بداند و مذهب هاي آفريقايي به طور اخص حفاظت اشياء طبيعي را ارج مي نهند و كشتن بيش از حد نياز در نظر آنها حرام است. نظام مالكيت اشتراكي بر زمين نيز جهت پيشبرد اين زندگي موزون با طبيعت طرح شده بود. در جامعه شباني حيوانات وحشي چون گله هاي ثانويه گاو در نظر گرفته مي شدند و به خصوص در مواقع خشكسالي كه تعداد گاوها كاهش مي يافت، مورد استفاده قرار مي گرفتند. آفريقايي ها در طول سال ها نوعي از همزيستي را با وحوش پيرامون خود ايجاد كردند كه به هر دو امكان بقاء مي داد.
عصر استعمار و مستعمره نشيني و دو جنگ جهاني كه از پي آن آمد، اين حس هماهنگي با طبيعت را كه بخشي از ميراث آفريقايي ها در طول قرون بود، زير و رو كرد. كنيا در اين زمينه نمونه اي كلاسيك است. در طول هر دو جنگ جهاني، حيوانات وحشي به مقياس وسيعي قتل و عام شدند و گوشت آنان براي تغذيه زندانيان جنگلي مورد استفاده قرار گرفت. پس از پايان جنگ، كوشش متمركزي به عمل آمد تا كشاورزي در كنيا توسعه يابد. حيوانات وحشي را موجودات زيانكاري مي پنداشتند كه محصول را نابود و با دام هاي اهلي بر سر مرتع رقابت مي كنند. تصور مي رفت كه منافع كشور در نابودي هرچه بيشتر حيوانات وحشي است و اين سياست بيرحمانه اجرا شد. در چنين اوضاع و احوالي بود كه انجمن حفاظت از حيوانات امپراتوري جهت حفاظت از جمعيت رو به زوال وحوش تأسيس شد.
اين انجمن بلافاصله خواستار پايان بخشيدن به كشتار بي رويه حيات وحش و تأسيس پارك هاي ملي و مناطق حفاظت شده شد. در ابتدا يك سيستم حفاظتي كه تقريباً تمامي كشور را دربرمي گرفت، پديد آمد و شكار حيوانات تنها بر اساس مجوزصورت مي گرفت، بعدها در سال ۱۹۶۴، اولين پارك ملي تأسيس شد و در پي آن پارك هاي ديگري نيز به سرعت پديد آمد. اين پارك ها مناطقي براي حفاظت از وحوش بودند كه در آنها هيچ نوع سكونت يا شكار اجازه داده نمي شد.
اما نيازهاي مردم كنيا در اين دوران مورد كم توجهي قرار مي گرفت. در ابتدا مستعمره نشينان اروپايي بسياري از آفريقايي ها را از سرزمين هاي سنتي خود راندند. سپس عرضه قوانيني كه شكار را تنها طبق مجوز ممكن مي دانست، شكار را كه مايه قدرت سكنه محلي بود، عملي غير قانوني ساخت و بالاخره احداث پارك هاي ملي زمين هاي قابل دسترس را براي آنان محدودتر كرد. بدين ترتيب پارك ملي در نظر يك آفريقايي وسيله اي بود براي بيرون راندن او از سرزمينش و جريمه هايي كه به منظور شكستن قوانين مربوط به شكار وضع شده بود نگرش ملي او را نسبت به حيات وحش و حفاظت آن دوچندان ساخت. در ضمن نكته عجيب اين است كه پارك ها روز به روز براي زندگي حيوانات وحشي نامناسب تر مي شوند و اين عمدتاً به علت اقداماتي است كه در ابتدا براي حفاظت از آنان صورت گرفته است. علت تأسيس پارك هاي ملي كنيا اين بود كه طبيعت بتواند راه خود را برود و به هيچ نوع مداخله انساني اجازه داده نشود. اما غالب علفزارها و مناطق بازي كه در پارك ها وجود داشت از طريق آتش زدن مداوم جنگل حفظ مي شد، در غياب آتش، اين علفزارها به جنگل هايي تبديل مي شد كه براي جانوران خو كرده به دشت هاي باز نامساعد بود. تجربه كنيا به طور مفصل مورد بررسي قرار گرفته است. اولاً به لحاظ اين كه تجربه اي است كه سواي پاره اي ويژگي ها، در بسياري از كشورهاي ديگر آفريقا و نيز ساير نقاط مشابه ديده مي شود و ثانياً از اين نظر كه ضرورت تكامل بيشتر انديشه ما درباره حفاظت را آشكار مي سازد. اگر هدف اين است كه مفهوم حفاظت از طبيعت در اذهان مردم جاي گيرد، بايد آداب و رسوم آنان و نيز پيوندهاي ديرينه بين انسان و محيط طبيعي در نظر گرفته شود. در برنامه ريزي ها بايد از عوامل فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و اكولوژيكي ارزيابي دقيق به عمل آيد و در جريان حفاظت از محيط زيست بايد نيازهاي مردم محل چه در كوتاه مدت و چه در درازمدت در نظر گرفته شود. به يك كلام بايد براي تضاد ظاهري بين حفاظت از محيط زيست و نيازهاي توسعه راه حلي ارائه شود. مفهوم ذخيره گاه بيوسفري كه در چهارچوب برنامه انسان و كره مسكون يونسكو(ماب) پديد آمده تا حدودي متضمن اين برخورد جديد است. غرض از اين مفهوم اين است كه حفاظت از تنوع اكولوژيكي و ژنتيكي با پژوهش هاي اساسي و كاربستي و با آموزش و پرورش توام شود. در اين برنامه يونسكو تأكيد زيادي بر همكاري و مشاركت مردم محلي شده و كلمه ذخيره گاه تا حدودي گمراه كننده است. زيرا هدف اين نيست كه ذخيره گاه هاي بيوسفري مناطق ممنوعه اعلام گردد و دور آن حصار و سيم خاردار كشيده شود. پژوهش هاي علمي در داخل اين ذخيره گاه ها محدود به اكولوژي مجموعه گياهان و جانوران آنجا نيست. بلكه استفاده عقلايي از منابع طبيعي در ارتباط با اقتصاد منطقه پيراموني نيز مورد نظر است. يك تفاوت عمده بين ذخيره گاه هاي بيوسفري و پارك هاي ملي اين است كه دسته اخير غالباً به خاطر زيبايي طبيعي اشان انتخاب مي شوند، ولي ذخيره گاه هاي بيوسفري به عنوان نمونه هاي معرف اكوسيستم هاي عمده جهان و به منظور حفظ تنوع اكولوژيكي دنيا در نظر گرفته مي شوند. از آنجا كه از روزگاران كهن انسان چهره جهان را تغيير داده، دگرگون ساخته است، ذخيره گاه هاي بيولوژيك بنا به تعريفي كه دارد بايد شامل اكوسيستم هاي تعديل شده توسط انسان نيز باشد. در ذخيره گاه هاي بيوسفر تركيبي از اقدامات حفاظتي و پژوهش هاي مبتني بر دخالت انسان در دست اجراست. به طور كلي يك ذخيره گاه بيوسفري مركب است از يك ناحيه شديداً حفاظت شده مركزي كه در آن توسعه طبيعي اكوسيستم بدون دخالت انسان مشاهده و ثبت مي شود. بنابر اين ناحيه مركزي به عنوان مبنا و شاخصي عمل مي كند كه تأثير انسان بر اكوسيستم هاي مشابه در ساير نقاط را مي توان با آن مقايسه كرد. ناحيه مركزي توسط يك ناحيه بينابيني وسيع تر احاطه شده است و پژوهش هايي كه در آن صورت مي گيرد تأثير انواع گوناگون استفاده از زمين از قبيل كشاورزي سنتي، كشاورزي تجربي، فعاليت هاي تفريحي و غيره را مورد مطالعه قرار مي دهد. امروزه در چهارچوب برنامه انسان و كره مسكون شبكه اي از ۱۹۳ ذخيره گاه بيوسفري كه غالب موجودات زنده اصلي دنيا را دربرمي گيرد، در پنجاه كشور جهان تأسيس شده است. نتايجي كه از تحقيقات انجام شده در اين مناطق حفاظت شده به دست مي آيد از طريق سيستم اطلاعاتي كامپيوتري (ماپ) مبادله مي شود. در بعضي موارد حتي از طريق هماهنگ ساختن مناطق حفاظت شده اي كه اكوسيستم مشابه دارند، ولي در مناطق مختلف جهان هستند، همكاري نزديك تري صورت گرفته است.
به طور مثال در ذخيره گاه برژنيسكي در اتحاد شوروي و پارك ملي آيل رويال در ايالات متحده آمريكا(كه آن نيز يك ذخيره گاه بيوسفري است) رابطه اي از نوع قرق به وجود آمده است. ذخيره گاه بيوسفري با يك واحد حفاظت شده معمولي تفاوت دارد. در واقع مفهوم ذخيره گاه بيوسفري نشانگر جديد ترين مرحله در تكامل مفهوم حفاظت از محيط زيست است. اين نوع منطقه حفاظت شده از جنبه مهم حفاظتي پا را فراتر مي نهد و امكان پژوهش در مورد موضوع جامع تر استفاده از اكوسيستم هاي تمام و كمال و تغيير آنها توسط انسان را فراهم مي سازد. چنين مناطقي تضاد ظاهري بين حفاظت و توسعه را حل مي كند و در حفظ و نگهداري سيستم بيولوژيكي حياتي براي انسان برداشتي جديد به شمار مي رود.
جمشيد ثابتان فدايي
كارشناس ارشد آبخيزداري
|