عكس ها از : عطا طاهركناره
گفتگو:حامد فرمند
چند سال پيش كه دكتر «محمود روح الاميني»، از ايجاد درس اختياري گويش گيلكي در دانشكده ادبيات دانشگاه گيلان سخن گفت، كمتر كسي به او خرده نگرفت و او را به ايجاد اختلاف و شكاف در ميان اقوام متهم نكرد. دكتر
روح الاميني با پشتوانه سال ها حضور در ميان عشاير مناطق مختلف و تحقيق مستقيم و بي واسطه درباره نحوه زندگي و آداب و سنت هايشان، معتقد است كه برخورد فعلي با اين زبان ها و گويش ها تنها به زندگي مخفيانه آنها خواهد انجاميد. وي توجه به اين گونه هاي مختلف زباني و گويشي را عامل مهمي در غنابخشي به فرهنگ ايراني به معني وسيع كلمه اش مي داند. گرچه چند سالي از طرح موضوع درس اختياري گويش گيلكي كه توسط او مطرح شد، مي گذرد اما موضوع توجه به زبان ها و گويش هاي محلي به دليل عدم كاربردي بودن آن در جامعه دانشگاهي، هنوز جاي بحث دارد. با او درباره اهميت تدريس يا به بياني كلي تر، توجه به اين گونه هاي مختلف زباني به گفت و گو نشستيم.
* در حالي كه زبان رسمي كشور ما فارسي است و همه مجبورند به اين زبان بنويسند و حرف بزنند، چه لزومي دارد كه ما لهجه ها و زبان هاي محلي را به صورت آكادميك جدي بگيريم؟
- سال ها و بلكه قرن هاست كه اقوام مختلف ترك، كرد، بلوچ، عرب و... در كنار هم در اين مملكت زندگي
مي كنند و هر كدام اعتقادات و آيين هاي مربوط به خود را
كمابيش حفظ كرده اند. به زور نمي توان مردم را از فرهنگ خودشان دور كرد. بي توجهي دولت ها يا اعمال فشار آنها تنها اثرات محدودي بر فرهنگ مردم مي گذارد. بنابراين زبان مردم مناطق مختلف به عنوان يكي از شاخصه هاي فرهنگي، در سايه بي توجهي دولت ها زندگي مخفيانه خود را دنبال خواهد كرد و از بين نخواهد رفت. توجه به آنها، تنها اين زبان ها و گويش ها را علني كرده و امكان رشد و بالندگي شان را فراهم مي كند.
* اين سوال را از زاويه ديگري بررسي كنيم، آيا نيازي به فرهنگ و در نتيجه زبان رسمي و فراگير وجود دارد؟ به بيان ديگر وجود فرهنگ هاي چندگانه در كشورمان مي تواند به تضعيف يا تقويت بيانجامد؟
- كشورهايي مثل سوئيس يا كانادا با وجود آن كه داراي فرهنگ خاص با ويژگي هاي ريشه دار در تاريخ خود هستند، اما داراي زبان رسمي نيستند. به عنوان مثال مردم سوئيس، زبان سوئيسي ندارند. اين را هم جزو اشكالات خود نمي دانند. حتي در سوئيس اخبار به دو زبان آلماني و فرانسه پخش مي شود. ولي صحبت ما اين نيست كه داشتن زبان رسمي عيب محسوب مي شود . تنها تاكيد مي كنيم كه تفاوت زبان ها نه تنها عيب نيست ،بلكه مي تواند موجب غناي يك فرهنگ شود. البته بايد مواظب باشيم كه از آن طرف هم نيفتيم. خاطرم هست كه چند سال پيش يك نماينده مجلس، نطق خود را به زبان آذري بيان كرد. خب، اين هم اشكال دارد، چرا كه در يك محفل عمومي كه زبان تركي، زبان رسمي نيست، به كار بردن آن هم كار درستي نخواهد بود. اما وجود همين اختلافات كه ناشي از تفاوت هاي فرهنگي است مي تواند موجب رشد و غناي فرهنگي جامعه شود.
* در اينجا يك اشكال به وجود مي آيد: آيا رسميت بخشيدن به انتقال لهجه ها يا زبان هاي محلي، باعث تاكيد كردن بر اختلاف اقوام و ايجاد گسترش شكاف ميان آنها نخواهد شد؟
- اختلافات سياسي به لهجه، نوع زبان يا هنر مشهور يك قوم ربطي ندارد. اين اختلافات از رفتارهاي مديران سياسي ناشي مي شود. در تاريخ گذشته كشورمان، شواهد زيادي وجود دارد كه نوع رفتار برخي از حكام، باعث بروز مشكلات و دامن زدن به اختلافات شده است. زماني كه اعراب به ايران مسلط شدند، عربي هم زبان رسمي منطقه شد. تا قرن ها، شاعران فارسي زبان به عربي شعر مي سرودند و نويسندگان، به اين زبان مي نوشتند و مهم ترين آثار علمي دانشمندان ايراني به اين زبان منتشر مي شد. حتي پس از آن كه يعقوب ليث صفاري، شاعران را از سراييدن اشعاري كه او چيزي از آنها نمي فهمد (يعني زباني غير فارسي) برحذر داشت، حضور پررنگ جمله ها و واژه هاي عربي تا قرن ها، در اشعار و نوشته هاي فارسي زبانان ديده مي شد. در زمان تسلط ترك ها، چه بعد از حمله مغول و چه پس از استقرار حكومت صفويه هم مبارزه با زبان فارسي به شكل ديگري ادامه پيدا كرد. به هر حال زبان پادشاهان بر رعايا اثر مي گذارد. زبان تركي هم بر فارسي رايج در دوره خان هاي مغول و پادشاهان صفوي بي تاثير نبود. به غير از اين موارد، شاهان و حاكمان در دوره هاي مختلف تلاش كردند تا با كوچ دادن اجباري گروه ها و اقوام مختلف، فرهنگ و به خصوص زبان آنها را تغيير دهند. شاهان صفوي بخشي از اقوام كرد را به شمال خراسان، گروهي از عشاير مركزي، در اطراف كرمان را به آذربايجان و عده اي از آذري ها را به مركز فلات ايران كوچ دادند. حتي رضاخان هم قصد داشت تا اعراب خوزستان را به آذربايجان و گروهي از ترك ها را به خوزستان منتقل كند كه در اين كار موفق نشد. برخي از مهاجران خود را با شرايط جديد وفق دادند و حتي زبان مادري خود را هم به فراموشي سپردند.
|
|
* اعمال چنين فشارها و اجراي چنان برنامه هايي تا چه اندازه توانست بر فرهنگ اقوام مختلف تاثيرات پايدار و عميق بگذارد. آيا تطبيق با شرايط و از دست دادن بخشي از فرهنگ قومي، در مورد همه مهاجرين اتفاق مي افتد؟
- عناصر فرهنگي سه ويژگي دارند: عام بودن، با دوام بودن و اجباري نبودن. وقتي به اين سه ويژگي نگاه كنيم متوجه مي شويم كه اين جابجايي هاي اجباري مكاني، تاثيرات كوتاه مدت و موقتي گذاشته اند. بخش عمده اي از مهاجرين، ويژگي هاي خاصي از فرهنگ خود را حفظ كرده اند و تغييراتي هم كه در آنها رخ داده اجتناب ناپذير و طبيعي بوده است. اگر خوب دقت كنيم مي بينيم كه در بيشتر موارد در اثر اعمال چنين فشارهايي، بخش هاي مهم فرهنگي در خفا به زندگي خود ادامه داده اند. اما همزيستي با ساير فرهنگ ها و اثرپذيري از شرايط روز دنيا، تغييرات خواه و ناخواهي را به مرور و در طي زمان بر فرهنگ و از جمله زبان تحميل مي كنند. اين تغييرات با زور رخ نخواهد داد و البته اجتنابي هم از آنها نيست. تنها فرهنگ هايي مرده اند كه ثابت مي مانند.
* برخي از تغييراتي كه در طول تاريخ رخ مي دهند، اگر چه تدريجي اما عميق و گاه حتي ويران كننده اند. اثري كه رسانه هاي جمعي مثل صدا و سيما بر فرهنگ گوشه و كنار ايران مي گذارند، اغلب به صورت تخريبي عمل مي كند. اين فرهنگ ها به عنوان فرهنگ پايتخت جايگزين مطلق فرهنگ هاي محلي مي شوند، اين طور نيست؟
- صحبت شما تا چند سال پيش كاملا درست بود. از اوايل قرن بيستم و با وارد شدن راديو و تلويزيون به زندگي خصوصي مردم، زبان پايتخت، زبان معيار شناخته شد. حتي در آن زمان يكي از شروط براي استخدام در راديوي كرمان تسلط به لهجه تهراني بود. اما الان ديگر اين طور عمل نمي شود. در تمام دنيا، جنبش هاي محلي دوباره رونق گرفته است. در ايران هم ديگر زبان تهران، زبان معيار نيست. البته تسلط زبان پايتخت، اثرات خود را هم گذاشته است؛ به طور مثال هنوز جوانان لر از ترس مسخره شدن، سعي مي كنند با لهجه خودشان صحبت نكنند. اما آن چه در سطح كلان اتفاق افتاده و در حال پيشرفت است، ظهور دوباره زبان ها و فرهنگ هاي محلي است. اين زبان ها تاكنون راه خود را در خفا پيموده بودند.
* در حالي كه به گفته شما اين زبان ها و در اصل فرهنگ هاي محلي وجود دارند و با زور هم نمي توان از انتقال آنها به نسل هاي بعد جلوگيري كرد و يا حتي آنها را انتقال داد، پس چه نيازي به رسمي كردن و آموزش آكادميك آنهاست؟
- بها دادن به گويش ها و زبان هاي محلي تنها آنها را از اختفا بيرون مي آورد و به رشد آنها و بروز خلاقيت در استفاده از آنها كمك مي كند. البته اين موضوع يعني تدريس اين زبان ها و گويش ها همه در صورتي نتيجه بخش خواهد بود كه ارائه آنها به صورت اختياري باشد. توجه داشته باشيد كه در حال حاضر در شهرهاي مختلف كشور مجله ها و روزنامه هايي به زبان ها و گويش هاي محلي منتشر مي شود و شاعران اين مناطق با واژگان خاص خود شعر مي گويند. پس چرا لااقل يك نفر به تدريس اين ادبيات همت نگمارد؟ در برخي از شهرهاي ما حتي ده ها گويش مختلف وجود دارد. در اين مناطق زبان خاصي وجود ندارد، تنها چند لغت و اصطلاح ويژه هست كه اين گويش ها را از زبان ديگر محلات متمايز مي كند. با تدريس اين زبان ها و گويش ها، آنچه به صورت شفاهي وجود داشته به صورت مكتوب و رسمي در مي آيد. بايد يادآوري كنم كه هر چه بيشتر مانع چيزي شويم، به رواج بيشتر آن كمك كرده ايم.