يكشنبه ۲۹ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۱۲- July, 20, 2003
گفت و گو با دكتر «محمود روح الاميني»
قربانيان هميشگي
عكس ها از : عطا طاهركناره
گفتگو:حامد فرمند
001345.jpg

چند سال پيش كه دكتر «محمود روح الاميني»، از ايجاد درس اختياري گويش گيلكي در دانشكده ادبيات دانشگاه گيلان سخن گفت، كمتر كسي به او خرده نگرفت و او را به ايجاد اختلاف و شكاف در ميان اقوام متهم نكرد. دكتر
روح الاميني با پشتوانه سال ها حضور در ميان عشاير مناطق مختلف و تحقيق مستقيم و بي واسطه درباره نحوه زندگي و آداب و سنت هايشان، معتقد است كه برخورد فعلي با اين زبان ها و گويش ها تنها به زندگي مخفيانه آنها خواهد انجاميد. وي توجه به اين گونه هاي مختلف زباني و گويشي را عامل مهمي در غنابخشي به فرهنگ ايراني به معني وسيع كلمه اش مي داند. گرچه چند سالي از طرح موضوع درس اختياري گويش گيلكي كه توسط او مطرح شد، مي گذرد اما موضوع توجه به زبان ها و گويش هاي محلي به دليل عدم كاربردي بودن آن در جامعه دانشگاهي، هنوز جاي بحث دارد. با او درباره اهميت تدريس يا به بياني كلي تر، توجه به اين گونه هاي مختلف زباني به گفت و گو نشستيم.

* در حالي كه زبان رسمي كشور ما فارسي است و همه مجبورند به اين زبان بنويسند و حرف بزنند، چه لزومي دارد كه ما لهجه ها و زبان هاي محلي را به صورت آكادميك جدي بگيريم؟
- سال ها و بلكه قرن هاست كه اقوام مختلف ترك، كرد، بلوچ، عرب و... در كنار هم در اين مملكت زندگي
مي كنند و هر كدام اعتقادات و آيين هاي مربوط به خود را
كمابيش حفظ كرده اند. به زور نمي توان مردم را از فرهنگ خودشان دور كرد. بي توجهي دولت ها يا اعمال فشار آنها تنها اثرات محدودي بر فرهنگ مردم مي گذارد. بنابراين زبان مردم مناطق مختلف به عنوان يكي از شاخصه هاي فرهنگي، در سايه بي توجهي دولت ها زندگي مخفيانه خود را دنبال خواهد كرد و از بين نخواهد رفت. توجه به آنها، تنها اين زبان ها و گويش ها را علني كرده و امكان رشد و بالندگي شان را فراهم مي كند.
* اين سوال را از زاويه ديگري بررسي كنيم، آيا نيازي به فرهنگ و در نتيجه زبان رسمي و فراگير وجود دارد؟ به بيان ديگر وجود فرهنگ هاي چندگانه در كشورمان مي تواند به تضعيف يا تقويت بيانجامد؟
- كشورهايي مثل سوئيس يا كانادا با وجود آن كه داراي فرهنگ خاص با ويژگي هاي ريشه دار در تاريخ خود هستند، اما داراي زبان رسمي نيستند. به عنوان مثال مردم سوئيس، زبان سوئيسي ندارند. اين را هم جزو اشكالات خود نمي دانند. حتي در سوئيس اخبار به دو زبان آلماني و فرانسه پخش مي شود. ولي صحبت ما اين نيست كه داشتن زبان رسمي عيب محسوب مي شود . تنها تاكيد مي كنيم كه تفاوت زبان ها نه تنها عيب نيست ،بلكه مي تواند موجب غناي يك فرهنگ شود. البته بايد مواظب باشيم كه از آن طرف هم نيفتيم. خاطرم هست كه چند سال پيش يك نماينده مجلس، نطق خود را به زبان آذري بيان كرد. خب، اين هم اشكال دارد، چرا كه در يك محفل عمومي كه زبان تركي، زبان رسمي نيست، به كار بردن آن هم كار درستي نخواهد بود. اما وجود همين اختلافات كه ناشي از تفاوت هاي فرهنگي است مي تواند موجب رشد و غناي فرهنگي جامعه شود.
* در اينجا يك اشكال به وجود مي آيد: آيا رسميت بخشيدن به انتقال لهجه ها يا زبان هاي محلي، باعث تاكيد كردن بر اختلاف اقوام و ايجاد گسترش شكاف ميان آنها نخواهد شد؟ 
- اختلافات سياسي به لهجه، نوع زبان يا هنر مشهور يك قوم ربطي ندارد. اين اختلافات از رفتارهاي مديران سياسي ناشي مي شود. در تاريخ گذشته كشورمان، شواهد زيادي وجود دارد كه نوع رفتار برخي از حكام، باعث بروز مشكلات و دامن زدن به اختلافات شده است. زماني كه اعراب به ايران مسلط شدند، عربي هم زبان رسمي منطقه شد. تا قرن ها، شاعران فارسي زبان به عربي شعر مي سرودند و نويسندگان، به اين زبان مي نوشتند و مهم ترين آثار علمي دانشمندان ايراني به اين زبان منتشر مي شد. حتي پس از آن كه يعقوب ليث صفاري، شاعران را از سراييدن اشعاري كه او چيزي از آنها نمي فهمد (يعني زباني غير فارسي) برحذر داشت، حضور پررنگ جمله ها و واژه هاي عربي تا قرن ها، در اشعار و نوشته هاي فارسي زبانان ديده مي شد. در زمان تسلط ترك ها، چه بعد از حمله مغول و چه پس از استقرار حكومت صفويه هم مبارزه با زبان فارسي به شكل ديگري ادامه پيدا كرد. به هر حال زبان پادشاهان بر رعايا اثر مي گذارد. زبان تركي هم بر فارسي رايج در دوره خان هاي مغول و پادشاهان صفوي بي تاثير نبود. به غير از اين موارد، شاهان و حاكمان در دوره هاي مختلف تلاش كردند تا با كوچ دادن اجباري گروه ها و اقوام مختلف، فرهنگ و به خصوص زبان آنها را تغيير دهند. شاهان صفوي بخشي از اقوام كرد را به شمال خراسان، گروهي از عشاير مركزي، در اطراف كرمان را به آذربايجان و عده اي از آذري ها را به مركز فلات ايران كوچ دادند. حتي رضاخان هم قصد داشت تا اعراب خوزستان را به آذربايجان و گروهي از ترك ها را به خوزستان منتقل كند كه در اين كار موفق نشد. برخي از مهاجران خود را با شرايط جديد وفق دادند و حتي زبان مادري خود را هم به فراموشي سپردند.
001440.jpg

* اعمال چنين فشارها و اجراي چنان برنامه هايي تا چه اندازه توانست بر فرهنگ اقوام مختلف تاثيرات پايدار و عميق بگذارد. آيا تطبيق با شرايط و از دست دادن بخشي از فرهنگ قومي، در مورد همه مهاجرين اتفاق مي افتد؟
- عناصر فرهنگي سه ويژگي دارند: عام بودن، با دوام بودن و اجباري نبودن. وقتي به اين سه ويژگي نگاه كنيم متوجه مي شويم كه اين جابجايي هاي اجباري مكاني، تاثيرات كوتاه مدت و موقتي گذاشته اند. بخش عمده اي از مهاجرين، ويژگي هاي خاصي از فرهنگ خود را حفظ كرده اند و تغييراتي هم كه در آنها رخ داده اجتناب ناپذير و طبيعي بوده است. اگر خوب دقت كنيم مي بينيم كه در بيشتر موارد در اثر اعمال چنين فشارهايي، بخش هاي مهم فرهنگي در خفا به زندگي خود ادامه داده اند. اما همزيستي با ساير فرهنگ ها و اثرپذيري از شرايط روز دنيا، تغييرات خواه و ناخواهي را به مرور و در طي زمان بر فرهنگ و از جمله زبان تحميل مي كنند. اين تغييرات با زور رخ نخواهد داد و البته اجتنابي هم از آنها نيست. تنها فرهنگ هايي مرده اند كه ثابت مي مانند.
* برخي از تغييراتي كه در طول تاريخ رخ مي دهند، اگر چه تدريجي اما عميق و گاه حتي ويران كننده اند. اثري كه رسانه هاي جمعي مثل صدا و سيما بر فرهنگ گوشه و كنار ايران مي گذارند، اغلب به صورت تخريبي عمل مي كند. اين فرهنگ ها به عنوان فرهنگ پايتخت جايگزين مطلق فرهنگ هاي محلي مي شوند، اين طور نيست؟
- صحبت شما تا چند سال پيش كاملا درست بود. از اوايل قرن بيستم و با وارد شدن راديو و تلويزيون به زندگي خصوصي مردم، زبان پايتخت، زبان معيار شناخته شد. حتي در آن زمان يكي از شروط براي استخدام در راديوي كرمان تسلط به لهجه تهراني بود. اما الان ديگر اين طور عمل نمي شود. در تمام دنيا، جنبش هاي محلي دوباره رونق گرفته است. در ايران هم ديگر زبان تهران، زبان معيار نيست. البته تسلط زبان پايتخت، اثرات خود را هم گذاشته است؛ به طور مثال هنوز جوانان لر از ترس مسخره شدن، سعي مي كنند با لهجه خودشان صحبت نكنند. اما آن چه در سطح كلان اتفاق افتاده و در حال پيشرفت است، ظهور دوباره زبان ها و فرهنگ هاي محلي است. اين زبان ها تاكنون راه خود را در خفا پيموده بودند.
* در حالي كه به گفته شما اين زبان ها و در اصل فرهنگ هاي محلي وجود دارند و با زور هم نمي توان از انتقال آنها به نسل هاي بعد جلوگيري كرد و يا حتي آنها را انتقال داد، پس چه نيازي به رسمي كردن و آموزش آكادميك آنهاست؟
- بها دادن به گويش ها و زبان هاي محلي تنها آنها را از اختفا بيرون مي آورد و به رشد آنها و بروز خلاقيت در استفاده از آنها كمك مي كند. البته اين موضوع يعني تدريس اين زبان ها و گويش ها همه در صورتي نتيجه بخش خواهد بود كه ارائه آنها به صورت اختياري باشد. توجه داشته باشيد كه در حال حاضر در شهرهاي مختلف كشور مجله ها و روزنامه هايي به زبان ها و گويش هاي محلي منتشر مي شود و شاعران اين مناطق با واژگان خاص خود شعر مي گويند. پس چرا لااقل يك نفر به تدريس اين ادبيات همت نگمارد؟  در برخي از شهرهاي ما حتي ده ها گويش مختلف وجود دارد. در اين مناطق زبان خاصي وجود ندارد، تنها چند لغت و اصطلاح ويژه هست كه اين گويش ها را از زبان ديگر محلات متمايز مي كند. با تدريس اين زبان ها و گويش ها، آنچه به صورت شفاهي وجود داشته به صورت مكتوب و رسمي در مي آيد. بايد يادآوري كنم كه هر چه بيشتر مانع چيزي شويم، به رواج بيشتر آن كمك كرده ايم.

نگاه امروز
دغدغه روشنفكران مدرن
ناصر كرمي
چند سالي بعد از فروپاشي شوروي، يك بار خبرنگاري از واتيسلاوهاول، رئيس جمهور وقت جمهوري چك، پرسيده بود: با دموكراتيزه شدن جهان، به نظر مي رسد دودغدغه بزرگ بشر، آزادي و عدالت اجتماعي، از حوزه مبارزات روشنفكري به عرصه چالش هاي حزبي و رسانه اي كشانده شود، با اين حساب، روشنفكران قرن بيست و يكم، براي چه آرمان بزرگي خواهند جنگيد؟ هاول پاسخ داده بود: «شايد بزرگترين آرمان نسل آينده روشنفكران حفظ محيط زيست باشد، در قرن آتي روشنفكران بيش از هميشه دلمشغول محيط زيست خواهند بود.»
پاسخ هاول، البته براي آنها كه در سپهر او زيست مي كنند، بيشتر قابل درك است.
سبزگرايي در كشور ما، اغلب انگاره اي مبهم و لوكس با حوزه در بردارندگي محدود انگاشته مي شود. به عبارت ديگر، حتي براي اغلب دانش آموختگان ايراني مرزهاي تأثير و نفوذ انديشه سبزگرايي مشخص نيست، از سوي ديگر آن را دغدغه اي لوكس مي دانند كه در تعارض با دغدغه بنيادين ديگر، توسعه گرايي است، همچنين اينگونه تصور مي شود كه دغدغه اصلي سبزگرايان، حفظ چشم اندازهاي طبيعي و جلوگيري از آلودگي شهرها و منابع طبيعي، فقط يكي از ده ها وظيفه هر دولت بوده و نيز دلمشغولان آن عرفاً مي توانند گروهي اندك شمار از نخبگان با تفنن ها و دلبستگي هاي خاص خود باشند. اما سبزگرايي به آن مفهوم كه هاول به آن اشاره مي كند، بي ترديد در ذهن روشنفكر مدرن مورد نظر او قالبي از يك بينش تمام را دارد.
بينشي كه مي تواند به ارائه تحليلي جامع و كارآمد از وظايف دولت مدرن و تعاملات اجتماعي شهروند جامعه مدرن بينجامد.
001445.jpg

بررسي چارچوب فلسفه سياسي سبزها نيازمند فرصتي فراخ تر است، در اين مجال اما براي تبيين نگاه هاول در اين باره مي توان به موضوع گزارش ويژه امروز اشاره كرد. دكتر روح الاميني مردم شناس محقق و استاد برجسته دانشگاه در گفتگو با همكاران ما از ضرورت جلوگيري از نابودي گويش هاي محلي به عنوان يكي از دغدغه هاي مهم بشر معاصر نام برده است.
اين دغدغه در تفكر سبزها، بخشي از انگاره تنوع زيستي است. برخلاف يكي ديگر از انگاشت هاي نادرست دانش آموختگان ايراني، تنوع زيستي فقط شامل جانداران محيط طبيعي نيست و عناصر و اجزاي خرده  فرهنگ هاي بشري را نيز در بر مي گيرد. شايد يكي از دلايل مخالفت هاي شديد طرفداران محيط زيست با بحث جهاني شدن نيز همين باشد. زيرا جهاني سازي به سرعت هويت بومي ملت ها و فرهنگ هاي كوچك را نابود كرده و الگوي فرهنگي «شهروند متوسط جامعه غربي» را به جهان تحميل مي كند.
براي مثال در حالي كه پي دهه هاي گذشته زبان انگليسي به تدريج به زبان دوم بخش قابل توجهي از مردم جهان تبديل شده است، در همين مدت، دست كم پنج هزار زبان و گويش محلي نابود شده است. درباره حجم نابودي گويش هاي محلي در ايران تحقيق جامعي انجام نشده است، اما براساس يك گزارش مورد اشاره پژوهشكده مردم شناسي سازمان ميراث فرهنگي شمار لهجه هاي نابود شده ايراني را مي توان حدود ۱۵۰ گويش برآورد كرد. با نابودي هر كدام از اين گويش ها مجموعه عظيمي از فرهنگ شفاهي و محفوظات ذهني بخشي از بشر نيز به فراموشي ابدي دچار شده است. به واقع، همان كاري را كه زبان انگليسي با جهان كرده، تحميل گويش فارسي تهراني بر گويش هاي محلي ايراني روا داشته است. نكته اين است كه حق حيات حتي براي گويش مهجور فلان روستاي دورافتاده زاگرس مرتفع قائل شدن- نيازمند بستر سياسي و اجتماعي خاصي است كه در آن حقوق فردي از جايگاه بايسته خويش برخوردار باشد.
بديهي است كه كشتزار حاصلخيز خرده فرهنگ ها، جوامع كثرت گرايي  هستند كه در آنها امكاني براي غلبه يك فرهنگ مهاجم بر ديگر فرهنگ ها وجود ندارد.
و اين فقط يكي از نكاتي است كه باعث مي شود هاول تأكيد كند حفظ تنوع حيات مي تواند دغدغه شريف همه روشنفكران مدرن باشد.

نگاه ديگر
سنجه تفاوت فرهنگ ها
نعمت الله فاضلي
همانطور كه براي شناخت تفاوت طول اشياء از واحد اندازه گيري متر و براي تشخيص وزن اشيا از كيلوگرم استفاده مي كنيم، براي شناخت تطبيقي فرهنگ ها نيز نيازمند معيارهايي هستيم كه بتوانيم تفاوت نسبي ميان آنها را بسنجيم. كلاكلن و استرابك براساس مطالعه بين فرهنگي كه در ۱۹۶۱ انجام دادند و در كتاب Variations In Value Orientations منتشر كردند، شش شاخص زير را براي شناخت تفاوت هاي فرهنگي مطرح ساختند.
اعضاي يك جامعه طبيعت مردم و انسان را چه مي پندارند، يعني در نظر آنها مردم خوب، بد يا تركيبي از هر دو هستند؟
اعضاي جامعه رابطه فرد و طبيعت را چگونه مي پندارند، آيا ما در رابطه اي هماهنگ با طبيعت يا سلطه بر آن بايد باشيم؟
اعضاي يك جامعه رابطه بين افراد را چگونه مي بينند، آيا فرد هنگام عمل بايد گروه را بر خود ترجيح دهد يا بالعكس؟
اعضاي يك جامعه معتقدند بايد مطابق جريان رود عمل كنند و از هر موقعيتي براي لذت بيشتر بهره بجويند، يا آن كه معتقدند براي رسيدن به وضع بهتر بايد هدف گذاري و برنامه ريزي كرد و مطابق هدف عمل كرد؟
درك اعضاي جامعه از فضاي اجتماعي چيست؟ آيا معتقدند امور بايد در فضاي خصوصي انجام شود و اجازه نمي دهند ديگران به حريم آنها نزديك شوند، يا بالعكس، معتقد به فضاي عمومي و مشاركت جمعي و ابراز آزادانه عقايد و احساسات هستند؟
جهت گيري جامعه نسبت به زمان چگونه است؟ آيا گذشته ، حال يا آينده گرا هستند؟
به عقيده اين مردم شناسان در هر جامعه يا گروهي يك جهت گيري فرهنگي غالب Dominant cultural orientation وجود دارد. آنها متذكر مي شوند كه ممكن است جهت گيري هاي فرهنگي ضعيف در بخش هاي مختلف يك جامعه وجود داشته باشد. ابعاد شش گانه مذكور به معناي نفي آنها نيست، بلكه از طريق سنجش اين شاخص ها مي توان جهت گيري فرهنگي غالب را شناسايي و تحليل كرد.
مردم شناس شهير ادوارد هال در كتاب مشهور خود (۱۹۹۰) Understanding Cultural Difference كه محصول چهل سال تلاش او براي ارائه نظام طبقه بندي ابعاد فرهنگي Dimensional Classification system براي مقايسه تفاوت هاي فرهنگي ميان جوامع است، چهار شاخص زير را پيشنهاد مي كند:
) Contextبافت) - براي آن كه در جامعه اي فرد بتواند ارتباط موفقي با ديگري برقرار كند، چه ميزان اطلاعات به نحو صريح بايد به ديگري ارائه كند؟
) Space فضا) - فرآيند ارتباط، فرد چقدر با ديگري فاصله شخصي را حفظ مي كند؟
) Time زمان): آيا افراد دريك زمان تنها براي انجام يك كار برنامه ريزي مي كنند يا بالعكس، قبل از اتمام كاري به انجام كار ديگري اقدام مي كنند
) Informationفرم): ساختار و سرعت مبادله اطلاعات بين افراد و سازمان هاي يك جامعه چگونه است؟ كند، تند، سازمان يافته، آشفته و ...؟
هال جوامع را به دو دسته تقسيم مي كند: جوامع High - Context و جوامع Context Low- در HC زمان پليكرونيك است و افراد همزمان چند كار را انجام مي دهند، و چون در زمينه جامعه پذيري سرمايه گذاري زيادي مي شود، به ابزار صريح حجم زياد اطلاعات براي ارتباط گيري اجتماعي موفق ضرورتي وجود ندارد. در چنين جامعه اي افراد يكديگر را مي شناسند و از انتظارات يكديگر آگاهي دارند.
در نتيجه در چنين جامعه اي ارتباط كلامي چندان گسترده نيست. كشورهاي عرب و ژاپن نمونه اي از جامعه HC است. مثلا ژاپني مي گويد: آن كه مي داند حرف نمي زند و آنكه حرف مي زند، نمي داند.
يعني ما سخن مي گوييم تا بدانيم. همچنين در جامعه HC افراد تمايل دارند كه فاصله فيزيكي ميان افراد بيشتر باشد. در چنين جامعه  اي افراد به رهبري اقتدارگرايانه تمايل بيشتري دارند و افراد معتقدند در راس جامعه بايد رهبري اي باشد كه همه به او گوش دهند و احترام بگذارند.
هال تصويري از ملاقات مردم با رهبران عرب را تحليل مي كند كه در آن رهبر از همه چيز سخن مي گويد و مردم را نصيحت مي كند. مردم نيز از شنيدن آن مطالب لذت مي برند. به عقيده هال آمريكا نمونه اي از جامعه اي Low_Context است. او توضيح مي دهد كه اغلب رفتارهاي عرب براي مردم آمريكا غيرقابل فهم است. براي مثال، آمريكايي ها نمي توانند دريابند كه چطور ممكن است رئيس جمهوري مردم را دور خود جمع كند و آنها را نصيحت كند.
يكي ديگر از نظام هاي طبقه بندي فرهنگ ها متعلق Geet Hofsted است كه در كتاب Software of the Mind 1991 Cultures and Organization) ارائه شده است. هافستيد كه به بررسي تجربه چهل كشور پرداخته است. ابعاد فرهنگي زير را براي شناخت تفاوت ميان فرهنگ ها پيشنهاد مي كند:
Power distance تا چه ميزان افراد يك جامعه به نظام سلسله مراتب نابرابر قدرت تن مي دهند؟
Uncertainty Avoidance تا چه ميزان افراد يك جامعه زيست پذيرند و وضعيت نامعين را تحمل مي كنند و يا حاضرند با افرادي كه از دوستان و آشنايان شان نيست همزيستي داشته باشند؟
Individualismتا چه ميزان جامعه اي رفتار مادي و خشن را مي پذيرد و از آن جانبداري مي كند.
Time Horizonيا افق زمان، تا چه ميزان افراد يك جامعه حاضرند براي منافع بلندمدت از منافع كوتاه مدت زمان حال خود چشم بپوشند؟
Alan Fiske يكي ديگر از مردم شناسان مطرح در زمينه شناخت تطبيقي فرهنگ هاي معاصر است. او در مطالعه اي به نام (Structures of Social Life 1991)چهارچوب زير را پيشنهاد مي كند. به اعتقاد فيسك فردگرايي و جمع گرايي را از يكديگر تفكيك مي كند. فاصله قدرت Power Distance مهمترين شاخص شناخت فرهنگ هر جامعه اي است. براين اساس مقولات خود را اينگونه تعريف مي كند:
Horizontal Collectivismروستاهاي كوچك نمونه اعلاي اين جامعه اند. افرادي كه دريك جامعه داراي اهداف مشترك هستند تفكيك پذيري ميان افراد عضو جامعه چندان وجود ندارد و اخلاقيات مبتني بر عضويت در گروه استوار است و در نتيجه افراد بيرون جامعه بيگانه فرض مي شوند.

همه در انتظار يك توافق
داغ تر از آفتاب جيرفت
001450.jpg
ولي الله خليلي- محوطه هاي جيرفت در انتظار توافق سازمان ميراث فرهنگي از يك سو و نيروي انتظامي، قوه قضائيه و فرمانداري از سوي ديگر هستند.
همه چيز از فروردين سال ۸۰ آغاز شد، زماني كه مردي از روستاي مطوطه آباد جيرفت هنگام گذر از كنار رودخانه هليل رود به يك شي قديمي برخورد كرد. مرد شي را با خود به روستا برد، در ميدانگاه روستا بود كه شي برق خوشحالي را به چشمان اهالي روستا آورد. دو سالي مي شد كه نبود بارندگي، كشاورزي روستاييان را به نابودي كشانده بود و آنها را با فقر و بيكاري طاقت فرسايي دست به گريبان ساخته بود اما حالا شايد بخت يارشان بود. طولي نكشيد كه خبر را باد به روستاهاي اطراف مطوطه آباد نيز برد و روز بعد همه ساكنان روستاها با بيل و كلنگ روانه كناره هاي هليل رود شدند و از آن زمان بود كه حفاري ها آغاز شد اما حفاري ها در جيرفت به يك ماه و دو ماه و چند ماه خاتمه نيافت تا اين كه اين اتفاقات در تيرماه سال گذشته بعد از حدود ۱۸ ماه به اوج خود رسيد.
جيرفت كه شايد تا ديروز يكي از دورترين و كورترين مناطق دنيا محسوب مي شد اين بار به يكي از بزرگترين بازارهاي خريد و فروش اشياء عتيقه در جهان تبديل شده بود و كاميون هاي اشيا تاريخي فرهنگي بود كه اين بار به جاي موادمخدر از جيرفت كرمان ترانزيت مي شد.
اما بالاخره با استمدادهاي رئيس سازمان ميراث فرهنگي كشور از رئيس جمهوري و دستور رئيس جمهوري به وزارت كشور و با استقرار نيروهاي انتظامي و سپاهي حفاري هاي غيرمجاز در اين منطقه متوقف شد.
تا اين كه از چهارشنبه هفته گذشته خبر رسيد: در پي ترك نيروهاي انتظامي از محل هاي حفاظتي و مناطق تاريخي جيرفت حفاري هاي غيرمجاز اين منطقه دوباره از سر گرفته شده است.
سرهنگ سيد اصغر اميري فرمانده نيروي انتظامي جيرفت علت ترك نيروهاي انتظامي از محل هاي مستقر در محوطه هاي تاريخي جيرفت را عدم ارائه امكانات از سوي سازمان ميراث فرهنگي به سربازان مي داند و مي گويد: «نيروهاي انتظامي بدون هيچ امكانات و سرپناهي نمي توانند در دماي ۵۰ درجه جيرفت در زير چادر و بدون هيچ امكاناتي از ميراث فرهنگي اين منطقه حفاظت كنند و بايد اين مأموران امنيت داشته باشند تا بتوانند امنيت محوطه هاي تاريخي جيرفت را برقرار سازند.»
علي داد تراب فرماندار جيرفت نيز علت ترك نيروهاي انتظامي از محوطه هاي باستاني جيرفت را عمل نكردن ميراث فرهنگي به تعهداتش در دادن امكانات به نيروهاي انتظامي مستقر در آن محوطه ها مي داند و مي گويد: «ميراث فرهنگي به جيرفت توجه نمي كند و حتي در جيرفت اداره ميراث فرهنگي هم وجود ندارد و سازمان ميراث فرهنگي براي حفاظت از محوطه هاي تاريخي و هويت ملي اين منطقه بايد تصميمي فوري و جدي اتخاذ كند.»
اما با همه اينها آيا عملكرد نيروهاي انتظامي در ترك محوطه هاي تاريخي جيرفت برخوردي درست بوده است اين سئوالي است كه رئوف مسئول يگان پاسداران تشكيل نشده سازمان ميراث فرهنگي درباره آن مي گويد: «موضوع حفاظت از محوطه هاي تاريخي براي نيروي انتظامي خيلي جدي نيست و اهميت چنداني ندارد و اگر اين موضوع براي آنها جدي بود اصلا منطقه را ترك نمي كردند.»
علي دادتراب فرماندار جيرفت در اين باره مي گويد: «مشكلات مالي مردم منطقه و خشكسالي از يكسو و حضور افراد سودجوي خريداري كننده اشيا فرهنگي از سوي ديگر به شروع دوباره حفاري هاي غيرمجاز در منطقه دامن زده است.» او در ادامه مي گويد: «طي چند روز گذشته حضور عاملان سودجوي خريداري كننده اموال فرهنگي در منطقه افزايش چشم گيري يافته و اگر با آنها برخورد نشود حوادث سال گذشته دوباره تكرار خواهد شد.»
اما به نظر «فكور پاس» رئيس ميراث فرهنگي كرمان آن چه به آغاز دوباره حفاري هاي غيرمجاز در محوطه هاي تاريخي جيرفت دامن زده است برخورد نكردن قاطع عوامل قضايي منطقه با مجرمان قاچاق و حفاري هاي غير مجاز بوده است. او مي گويد: «متأسفانه پس از حفاري ها و كاوش هاي غيرمجاز عاملان اصلي بازداشت نمي شوند و با آنها برخورد قاطع صورت نمي گيرد.»
اما «يحيي كمالي» رئيس حوزه قضايي جيرفت با رد سخنان فكور پاس بر اين نكته تأكيد مي كند كه: «حفاري هاي غير مجاز در جيرفت توسط مردم عادي صورت مي گيرد ولي عاملان اصلي اين حفاري ها در ساير نقاط كشور مستقر هستند.»كمالي در ادامه مي گويد: «با دستور رئيس قوه قضائيه مبني بر تشكيل شعبه هاي ويژه برخورد با جرايم قاچاق اموال فرهنگي از دو ماه پيش در جيرفت يك شعبه ويژه رسيدگي به جرايم قاچاق اموال فرهنگي داير شده است كه هم اكنون ۷۰ تا ۸۰ پرونده در اين دادگاه توسط شش قاضي در حال رسيدگي است.»
به گفته كمالي: «در دادگاه جيرفت به پرونده هاي جرايم قاچاق اموال فرهنگي خارج از نوبت رسيدگي مي شود و حتي بسياري از اين پرونده ها برخلاف قانون بدون شكايت سازمان ميراث فرهنگي در حال بررسي است.»در اين ميان به نظر مي رسد كه ضعف قوانين مربوط به برخورد با قاچاقچيان و متخلفان اشيا عتيقه نيز از جمله عوامل ديگر شكل گيري يا دست كم تشديد وضعيت بحراني جيرفت و ديگر مناطق كشور باشد.اين كه در اين زمينه آيا ضعف قانوني وجود دارد پرسشي است كه رئيس حوزه قضايي جيرفت در اين باره مي گويد: «در ماده ۲۵۶ قانون مجازات اسلامي براي هرگونه حفاري، كاوش و قاچاق اموال فرهنگي از ۶ ماه تا ۳ سال حبس در نظر گرفته شده است كه به نظر مي رسد اين قوانين با توجه به گستردگي بحث ميراث فرهنگي در كشور بازدارنده نباشد و بايد در قوانين فعلي بازنگري صورت گيرد.»

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  زندگي  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |