و اين بار نيز مي پرسيم :۱- چه كتابهايي خوانده و پسنديديد؟ ۲-اتفاق مهم عرصه ادبيات چه بود؟ ۳-چه كارهايي در دست داريد؟
م. آزاد: شعر دچار انحطاط شده است
|
|
در زمينه شعر كتاب هاي زيادي درآمده كه سليقه من نمي پسندد و مي توانم بگويم اعتقادي به اين كارها ندارم. گاهي مجموعه شعري را نگاه مي كنم كه نظرم را بگيرد اما به بن بست مي خورد در نتيجه اين كتاب ها را نمي خوانم. به اعتقاد من اين نوع شعرها سقوط كرده اند. في الواقع بحث از اينكه چه راهي بايد رفت مسائل بعدي است. يك وقتي بود كه كسي مثل نيما با آشنازدايي يك ابداعي مي كند. نيما اول آمده زبان خودش را كشف كرده و بعد آمده شعرهاي خوبش را گفته است. اين شعرهاي جديد را اگر عنوان تفنن هم بر آن نگذاريم به بن بست كشيده مي شود. ممكن است در كلمات تغييري داد اما اين كار ثانويه شعر است. ممكن است در كارها قوتي باشد روي آشنازدايي يا روي ابداعات يا عناصر نوآوري در دست اندازي مفاهيم تازه اما اصل قضيه اين نيست. در كار اين جوان ها تك و توكي هستند كه راه خودشان را مي روند و جاذبه هايي كارشان دارد، محمدي نيكو يكي از اين جوان هاست، كتاب ايشان از لحاظ سطح بيان در حد توانايي خوبي است. هم به گذشته چشم دارد و هم نو آوري هاي جديد در كارهايشان هست. به نظرم نام آوردن از چند متن جديد شعري و افراد مشكلي را حل نمي كند و چالشي بيهوده است. در اينكه شعر دچار انحطاط شده حرفي نيست مگر اينكه كسي مدعي شود كه نشده است. اگر ما به طرف شعر مي خواهيم برويم بايد قدم هاي اول را محكم برداريم يعني نوآوري ها خودش گوياي خودش است.
اتفاق مهم به نظرم اين سوال ژورناليستي است. اين اتفاق ممكن است جايزه باشد، يا ترجمه خوب و يا... معتقدم ادبيات براي خودش حريمي دارد ربطي به مسائل حاشيه اي ندارد. در واقع اين نگاه تفنني به ادبيات است. در واقع با اين سوال موافق نيستم اگر كار درخشاني شده باشد كار خودش و اتفاقش را نشان مي دهد. در زمينه ترجمه كارهايي شده است. به ويژه ترجمه هاي شعر دو زبانه مثلاً سيلويا پلات كه كار خوبي است و مترجم مانند يك شاعر در رساندن شعر موفق بوده است و خواننده فرم اصل شعر را هم مي بيند، نوشتار اوليه شعر را مي بيند و مترجم سعي مي كند وفادار باشد و اين از مزيت هاي ترجمه هاي دو زبانه است.
از بورخس ترجمه كرده ام. از وودي آلن كتابي به نام بي پروا كه طنز است ترجمه كرده ام. در زمينه تأليف بازنويسي شاهنامه را براي نوجوانان شروع كرده ام.
مهدي غبرايي: هيچ اتفاق مهمي نديدم
از كتاب هاي تازه در زمينه رمان، مونته ويديو(كوه خدا) از اري دلوكا ترجمه مهدي سحابي- رمان پيكر فرهاد نوشته عباس معروفي و پستي از محمدرضا كاتب را خوانده ام. به رغم انتظاري كه هيس از محمدرضا كاتب در من بوجود آورده بود ،پستي نتوانست اين آشفتگي را جمع و جور كند و ساماني بدهد. درباره پيكر فرهاد هم مي توانم بگويم كه نيمه اول رمان بسيار زيبا بود (همانطور كه تحت تأثير بوف كور نوشته شده است) اما از نيمه دوم عباس معروفي بر موضوع غلبه نداشته است. مونته ويديو(كوه خدا) كتاب بي ادعايي است و نويسنده توانسته كه مقصود را برساند و من از اين كتاب لذت بردم.
در زمينه شعر كمتر مي توانم بخوانم به خاطر علاقه زيادي كه به رمان دارم كمتر به مطالعه شعر مي پردازم اما قبلاً ترجمه هاي خوبي از احمد پوري، فريده حسن زاده و سعيد سعيد پور خوانده ام و لذت برده ام.
هيچ اتفاق مهم ادبي نديده ام كه برايم جالب باشد. فرض بفرماييد بزرگداشت از فرد صاحب نامي كه تكان دهنده باشد، يا جلسه سخنراني كه اهميت فوق العاد ه اي داشته باشد، يا تأسيس مجله اي كه فقط براي ادبيات باشد. چون من هميشه به اين فكر بوده ام كه حتي روزنامه اي اگر درمي آيد در زمينه ادبيات حداقل يك صفحه به اين مقوله بپردازد. مطالب روزنامه همشهري در زمينه ادبيات نسبت به دوره قبل از كيفيت كمتري برخوردار است و مي شود گفت كه اتفاق منفي بوده است كه آن صفحات حذف شد.
آخرين كتابي كه از من منتشر شد ترجمه كتاب انتخابات الويرا از و.س.نايپول برنده جايزه نوبل ۲۰۰۱ است و اين چهارمين رماني است كه ترجمه كرده ام.
همچنين چند كتاب در حال انتشار دارم از جمله گرما و غبار از روت پريور جابوالا كه نويسنده اي چند فرهنگي است. اين كتاب برنده جايزه بوكر ۱۹۷۵ شده است.
اين نويسنده جزو سه نويسنده فيلمنامه نويسي برتر، هستند كه گاهي جايزه اسكار هم گرفته اند. در آخر بايد بگويم بعد از اينكه كتاب ساعات را كه شرح زندگي ويرجينيا وولف است ترجمه كردم (كتاب ساعات اثر نويسنده آمريكايي مايكل كانينگهم است كه در سال ۲۰۰۱ فيلمي بر اساس اين كتاب ساخته شد و جايزه اسكار گرفت.) تصميم گرفتم رمان هاي ويرجينيا وولف را بخوانم در حال حاضر حدود شش ماه است كه سرگرم خواندن رمان هاي او و همچنين نقدهايي كه در مورد اين رمان ها نوشته شده هستم. يك فصل از كتاب موج ها را ترجمه كرده ام و اميدوارم كه بعضي از رمان هاي ويرجينيا و ولف را كه قبلاً ترجمه هاي ناموفقي بوده دوباره ترجمه كنم و نيز كتاب هايي كه هنوز ترجمه نشده است.