يوسف بني طرف
جامعه عراق - اصولاً - موازييك رنگارنگ و متنوعي دارد. اگر بخواهيم جامعه شناسي مردم عراق را بررسي كنيم بايد از بافت ديني، مذهبي و قومي فرهنگي اين كشور آغاز نماييم.
جمعيت عراق ۲۴ ميليون نفر است كه حدود ۹۸ درصد آنان مسلمان و ۲ درصد مسيحي، يهودي، صابئي، ايزدي (يزيدي)، اهل حق و شيطان پرست اند. اينها - البته - گروه هاي كوچك ديني هستند.
تركيب جمعيتي مسلمانان نيز به شكل زير است: ۵۵-۶۰ درصد شيعه و ۴۰-۴۵ درصد سني. البته هيچ گونه آمار رسمي در اين زمينه وجود ندارد. اين از ويژگي هاي كشورهاي خاورميانه است كه اساساً از ارائه آمار جمعيت بر حسب مذهب يا قوميت پرهيز مي كنند.
از نظر قومي، ۱۵ درصد جمعيت عراق، كرد، ۳ درصد تركمن، ۲ درصد آشوري و كلداني و ۸۰ درصد عرب هستند. اين به معناي آن است كه كردها ۴ ميليون نفر، تركمن ها ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار نفر و آشوري ها و كلداني ها ۴۰۰ هزار نفر برآورد مي شوند.
تركمن ها عمدتاً در شهر كركوك زندگي مي كنند كه يك شهر چند مذهبي و چندقوميتي است. در آنجا عرب ها در كنار كردها و تركمن ها و به نسبت تقريباً مساوي زندگي مي كنند.
كردها از نظر مذهب و گويش و لهجه داراي تفاوت هايي هستند. در اينجا مي توان از كردهاي بهديني نام برد كه در شمال عراق هستند.
مهمترين شهر آنان، اربيل و خانواده بارزاني وابسته به آنهاست و مي توان حزب دموكرات عراق را نماينده سياسي كردهاي بهديني دانست. دوم كردهاي سوراني اند كه اغلب در سليمانيه و كركوك زندگي مي كنند و مي توان اتحاديه ميهني كردستان عراق را نماينده سياسي آنان تلقي كرد.
سوم كردهاي فيلي هستند كه شيعه مذهب اند. اينان در مناطق عراقي هم مرز با كرمانشاه و ايلام زندگي مي كنند. در اينجا تناسب و تقارن مذهبي در دو سوي مرز به خوبي مشاهده مي شود.
در نتيجه مي توان گفت در عراق ۱۸-۱۹ ميليون عرب، ۴ ميليون كرد و بيش از يك ميليون از قوميت هاي ديگر زندگي مي كنند.
تركيب مذهبي
بافت و تركيب مذهبي مردمان عراق برحسب مناطق شمال، ميانه و جنوب كشور تفاوت مي كند.
در شمال، اكثريت سني مذهب اند و اين نسبت به ۸۰-۸۵ درصد مي رسد. اينان در استان هاي نينوا، كردستان، ديالي، تاميم و سامرا زندگي مي كنند.
حدود ۹۰ درصد ساكنان شهر موصل - كه سومين شهر بزرگ عراق و در شمال اين كشور است- عرب و ۱۰ درصد كرد هستند. چهار پنجم ساكنان پايتخت - سني و يك پنجم شيعه هستند. گرچه برخي از شيعيان اعتقاد دارند كه بيش از يك سوم مردم بغداد، شيعه مذهب هستند. شيعيان در اغلب مناطق بغداد و به ويژه در شهرك الثوره (صدام سابق) و كاظمين به سر مي برند.
جمعيت شيعه از شهر كوت در جنوب بغداد آغاز مي شود و هرچه به سوي جنوب عراق برويم بر انبوهي و كثرت شيعيان افزوده مي شود. مي توان گفت حدود ۹۰ درصد مردم جنوب عراق، شيعه هستند. اينان در استان هاي بصره، نجف، كربلا، المثني و ميسان زندگي مي كنند و شهرهاي عمده آنان كوت، ناصريه، عماره، نجف، كربلا و بصره است.
البته بايد يك شهر را در جنوب عراق مستثني دانست و آن شهر زبير - در نزديكي بصره است كه اكثريت مردمش، سني مذهب اند.
اما، آشوري ها و كلداني ها از ساكنان كهن سرزمين عراق اند. بين النهرين از نخستين جايگاه هاي پيدايش تمدن در جهان است و آشوري ها و كلداني ها - كه مسيحي هستند - پيش از اسلام در اين سرزمين به سر مي بردند.
همه ما با تمدن هاي كهن و تاريخي آشور و كلده كه در شمال و جنوب عراق بودند، آشنا هستيم. آشوري ها و كلداني هاي كنوني عراق بازماندگان آن اقوام هستند. آنان با پيدايش دين مسيح به مسيحيت گرويدند اما با ظهور اسلام، دين خود را رها نكردند و جزو اهل ذمه به شمار مي رفتند. اغلب پزشكان و مترجمان دوران زرين اسلامي وابسته به اين اقليت ديني بودند.
عراق شامل دو منطقه آب و هوايي متمايز است. شمال عراق منطقه اي كوهستاني است كه آب و هواي سردي دارد و شبيه آب و هواي كردستان ايران است. اما هرچه به سوي وسط و جنوب عراق برويم، هوا گرم تر مي شود.
بغداد، اصولاً شهر سردسيري نيست و حتي گرماي آن در تابستان به پنجاه درجه بالاي صفر هم مي رسد. در جنوب و مناطق صحرانشين، هوا گرم و در بصره با رطوبت همراه است.
اصولاً بافت جامعه عراق عمدتاً بافتي عشايري است. در عراق، عشيره و ايل و طايفه و قبيله نقش عمده اي در زندگي سياسي و اجتماعي مردم ايفا مي كند. ما، اين پديده را هم در ميان عرب ها و هم در ميان كردهاي عراق مي بينيم.
گرچه عراق سابقه چند هزار ساله شهرنشيني دارد و از حدود هفتاد - هشتاد سال اخير نيز نهادهاي مدني در اين كشور به وجود آمدند اما روابط عشايري همچنان روابطي تعيين كننده است.
در ايران، اين پديده كمتر است يعني ما در تهران و آذربايجان و اصفهان و بسياري مناطق ديگر اثري از روابط عشايري نمي بينيم اما در عراق اين روابط هم در بغداد و هم در ساير مناطق كشور وجود دارند و نقش بازي مي كنند.
ضمناً در عراق سه بعد زندگي اجتماعي را مي توان مشاهده كرد: يك بعد شهرنشيني است كه از ديرباز در عراق وجود داشته - ما در واقع نخستين پديده يكجانشيني و شهرنشيني را در بين النهرين مي بينيم. وجود شهرهاي باستاني «اور» - زادگاه حضرت ابراهيم - و نيز حيره و مداين در پيش از اسلام نشانگر اين امر است.
پس از اسلام بغداد، پايتخت امپراتوري اسلامي شد و در دوران عباسي به بزرگترين شهر دنيا تبديل گشت كه حدود يك ميليون نفر جمعيت داشت. هم اكنون پيرامون ۲۵ درصد از جمعيت كشور در بغداد زندگي مي كنند كه بافتي شهري - عشايري دارد. ما نقش شيوخ عشاير را در پر كردن خلاء سقوط رژيم عراق در فروردين ماه گذشته ديديم. بعد دوم، بعد زندگي روستايي است كه در عراق به آن «ريف» مي گويند. بعد سوم، بعد زندگي بدوي يا چادرنشيني است. در ايران به اين شيوه زندگي ييلاق و قشلاق گفته مي شود.
ناگفته نماند كه روابط عشايري بر اين دو بعد از زندگي روستايي و چادرنشيني چيرگي كاملي دارد اما سيطره اين روابط در زندگي شهرنشينان ناقص است. زيرا در شهرها، نهادهاي مدني همچون احزاب و انجمن هاي فرهنگي و اجتماعي وجود دارند كه بر زندگي مردم تأثير مي گذارند و از شدت روابط عشايري مي كاهند.
از مهمترين عشايري كه در عراق زندگي مي كنند مي توان به «بني تميم»، «بني اسد»، «زبيد»، «شمر»، «آل فتله»، «عنيزه» و «طي»، «عبيد» و «دليم» و «جبور» اشاره كرد.
به عنوان مثال عشاير بني تميم، اغلب در بصره، زبير و «دليم» اغلب در بغداد و وسط عراق، شمر در منطقه فرات وسطي، «آل فتله» در نجف و كربلا و «جبور» در موصل و شمال عراق زندگي مي كنند.
بني اسد نيز كه يكي از عشاير عمده نجف و كوفه و كربلاست بارها در اين مناطق نقشي تاريخي داشته اند. مثلاً در تاريخ معروف است كه عشيره بني اسد در واقعه كربلا پيكر امام حسين(ع) و يارانش را به خاك سپردند. نيز همين بني اسد بودند كه آيت الله سيستاني را در ارديبهشت ماه گذشته و هنگامي كه در محاصره تفنگچي ها بود، نجات دادند.
امتداد اين قبايل و عشاير در خوزستان نيز هست. مثلاً ما، در اين استان تميمي، زبيدي، اسدي ،فتلاوي و عبيدي داريم كه وابسته به بني تميم و زبيد و بني اسد و آل فتله و عبيد هستند. البته اين گستردگي هاي فاميلي و عشايري در همه مناطق مرزي ايران مشاهده مي شود.
از ديگر پديده هاي شگفت انگيز در ميان برخي از قبايل و عشاير عراق آن است كه بخشي از افراد يك قبيله يا عشيره سني و بخشي ديگر از افراد همان عشيره يا قبيله، شيعه مذهب هستند.
مثلاً بخشي از عشيره «شمر» كه در فرات وسطي - ميانه عراق - زندگي مي كنند، سني مذهب و بخش ديگري كه در جنوب به سر مي برند، شيعه مذهب اند.
اصولاً عراق را از نظر جغرافيايي و تاريخي، قلب جهان اسلام و سر جهان عرب به شمار آورده اند.
پس از استقلال كشور عراق در دهه بيست قرن گذشته و تشكيل دولت نوين عراق، ما بازتاب اين تنوع قومي، مذهبي و عشايري را در حاكميت عراق ديده ايم. مثلاً بنا به سنتي كه از سال هاي پاياني دوران عثماني و به ويژه از دوران استعمار انگليس به جاي مانده رئيس جمهور عراق، همواره از اهل سنت بوده است. گرچه احتمالاً در آن هنگام، تعداد شيعيان از سنيان كمتر بوده است اما چون نرخ زاد و ولدشان بيشتر بوده، جمعيت آنان فزوني گرفته و به اكثريت مردم عراق بدل شده است. ما شاهد چنين فراگردي درباره شيعيان لبنان نيز بوده ايم. عراق در دوران معاصر - به ويژه در دوره سلطنتي - چند نخست وزير شيعه و يك يا دو نخست وزير كرد هم داشته است. در دوره حاكميت بعثي ها نيز سعدون حمادي رئيس پارلمان، شيعه و طاها محيي الدين معروف يكي از معاونان رئيس جمهور، كرد بودند. گرچه با وجود سلطه استبدادي صدام حسين، اين منصب ها، همگي تشريفاتي و كليشه اي بود. اما طارق يوحنا ميخائيل عزيز كه يك مسيحي كلداني و معاون نخست وزير عراق بود، در سياست خارجي، بازوي صدام حسين به شمار مي رفت.
اين تنوع نه تنها در منصب هاي بالاي حاكميت بلكه در بافت دستگاه بوروكراسي عراق نيز مشهود است. همچنين اغلب احزاب مختلفي كه طي اين هفتاد - هشتاد سال اخير تشكيل شده اند، وابستگي هاي عشايري، منطقه اي، قومي و مذهبي داشته اند.
به عنوان مثال يكي از بنيانگذاران حزب كمونيست عراق «فهد» نامي است كه صابئي بود. در تاريخي معاصر و بنا به دلايل رواني و سياسي، بسياري از فعالان اقليت هاي ديني به احزاب سوسياليست يا كمونيست خاورميانه پيوسته اند و «فهد» يكي از آنهاست.
يا دو تن از فعالان برجسته كرد يعني جلال طالباني و مسعود بارزاني دو حزب كرد را رهبري مي كنند. در همين زمينه مي توان به مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق يا حزب الدعوه يا حزب عمل اسلامي نيز اشاره كرد، كه توسط روحانيان و سياستمداران شيعي پايه ريزي شده اند.
ما اين گونه گوني را در پيكارهاي معاصر مردم عراق نيز مي بينيم. از آن جمله، حضور روحانيان شيعه نظير آيت الله حبوبي و آيت الله كاشاني در انقلاب ضداستعماري سال ۱۹۲۰ است كه عليه انگليسيان انجام شد. در واقع شيعيان (و نيز كردان عراق) مهر خود را بر انقلاب ۱۹۲۰ زدند. اما نه شيعيان و نه كردها از ثمره مبارزات خود در آن انقلاب بهره كامل نبردند.
اگر صف بندي نيروهاي قومي و مذهبي عراق را در مقاومت عليه استعمارگران انگليسي با صف بندي كنوني اين نيروها عليه اشغالگران آمريكايي و انگليسي بسنجيم مي بينيم كه صحنه گذشته و حال با هم تفاوت هايي دارد. در آن هنگام يعني در سال ۱۹۲۰ تقريبا همه نيروهاي قومي و مذهبي يعني سنيان، شيعيان و كردها عليه انگليسي ها متحد شدند و مبارزه كردند اما در اين هنگام يعني در تابستان سال ۲۰۰۳ كردها با آمريكايي ها همگام شده، شيعيان در پي مبارزه مسالمت آميز و گروه هاي سني مذهب به مقاومت مسلحانه دست زده اند.
در دوره حاكميت سي و پنج ساله حزب بعث و به ويژه در دوره فرمانروايي بيست و چهارساله صدام حسين بر عراق، اصولاً ثقل حاكميت در دست يك فرد بود.
صدام حسين، وابسته به قبيله تكريت و زاده روستايي به نام «عوجه» در نه كيلومتري شهر تكريت است. «عوجه» از «عوج» و اعوجاج مي آيد و در فارسي، معناي تحت اللفظي اش «كج و معوج» است. نام و معناي اين روستا باعث رواج طنزهاي فراواني درباره صدام حسين شده است.
قدرت در عراق، در مرتبه نخست در دست صدام حسين، سپس در دستان خانواده و افراد عشيره (تكريتي ها) و در مرتبه نهايي در دست سني ها قرار داشت. به اين شكل مي توان لايه هاي پلكاني قدرت در عراق را ترسيم كرد.
واكنش نسبت به نيروهاي آمريكايي و انگليسي در عراق
اصولاً گروه هاي قومي و مذهبي عراق، واكنش هاي متفاوتي نسبت به نيروهاي آمريكايي و انگليسي نشان داده اند.
كردهاي عراق براي همگامي و همكاري خود با نيروهاي اشغالگر، دلايلي را ارائه مي دهند كه قابل تعمق است. آنان طي هفتاد هشتاد سال اخير خود را زير ستم حاكميت عرب ها مي دانند. آنان ورود آمريكايي ها به عراق و حتي حمايتشان از كردها طي ده سال گذشته را يك فرصت تاريخي به شمار مي آورند. در صورتي كه شيعيان كه زير تأثير گفتمان انقلابي و ضدآمريكايي ايران هستند نظر مساعدي نسبت به آمريكا ندارند و ما اين را در تظاهراتي مي بينيم كه هر از چندي در نجف و كربلا و بغداد انجام مي گيرد. اما مخالفت شيعيان با اشغالگران - برخلاف مناطق سني نشين- شكل مقاومت مسلحانه به خود نگرفته است آنان - اكنون - تظاهرات و اعتراض هاي مسالمت آميز را ترجيح مي دهند و نيروهاي سياسي شان، مرحله را براي مقاومت مسلحانه، زودهنگام مي دانند.
بيشترين و خشن ترين مقاومت ها عليه نيروهاي آمريكايي، هم اكنون در شهرها و مناطق سني نشيني عراق يعني عمدتاً در شهرها فلوجه، رمادي سامراء، بغداد و شهرك ها و نواحي مياني عراق انجام مي گيرد.
پس از سرنگوني صدام حسين به دليل تبعيض ها و محروميت ها و ستم هايي كه عليه شيعيان اعمال مي شد، شاهد آزاد شدن انرژي وسيعي در ميان آنان بوديم. در واقع ستمي كه رژيم صدام حسين عليه شيعيان عراق روا مي داشت عمدتاً ستم مذهبي بود.
يعني همان گونه كه بر كردها ستم ملي يا قومي روامي داشت بر شيعيان ستم مذهبي اعمال كرد. اين ستم مذهبي در چند جنبه نمود پيدا كرده است: جنبه اجتماعي، جنبه سياسي و فرهنگي. جنبه اجتماعي همين اجراي مناسك و شعاير مذهبي شيعيان است كه در دوران صدام حسين كاملاً ممنوع بود. يعني طي سي سال گذشته و به خصوص پس از حاكميت صدام حسين در سال ۱۹۷۹، شيعيان عراق از اجراي مراسم عزاداري براي امام حسين(ع) كه يك سنت تقريباً هزار ساله است ممنوع شدند. مأموران دولتي و امنيتي به هيچ وجه اجازه نمي دادند كسي در كاظمين يا كربلا شعاير مذهبي مثل سينه زني و زنجيرزني و اين گونه آيين ها را انجام دهد. آنها حتي پخت و پز غذاي نذري را هم ممنوع كرده بودند. آنان در واقع در حريم خصوصي و اعتقادي مردم نيز دخالت مي كردند. اين امر براي توده هاي معتقد مذهبي، عقده ها و كمبودهايي را ايجاد كرده بود. از جنبه سياسي و فرهنگي نيز به رهبران شيعيان امكان ابراز وجود نمي دادند.
كار به جايي رسيده بود كه چاپ و نشر رساله هاي فقهي و كتاب هاي ادعيه نيز با موانع فراوان روبه رو مي شد. از همه اينها فاجعه بارتر تصفيه هاي فيزيكي مراجع تقليد و رهبران مذهبي بود كه همگي از آن مطلعيم.
مي توان گفت كه برخورد نظام مبتني بر ناسيوناليسم افراطي (عربي - سني) عليه كردها و شيعيان، برخوردي خشن و بي رحمانه بود. البته نظام صدام حسين نسبت به سني ها نيز ستم روا مي داشت اما اين ستم فقط شامل محروميت توده هاي سني مذهب از حقوق شهروندي بود: نظير آزادي بيان، آزادي مطبوعات و آزادي احزاب سياسي. اما قوميت ها و مذاهب ديگر - از ديدگاه حقوق بين المللي افزون بر حقوق شهروندي، حقوق گروهي - قومي خاص خود را دارند كه در دوران حاكميت صدام حسين از آن محروم بودند.
البته در مورد كردهاي عراق بايد گفت كه اينان نسبت به كردهاي ديگر مناطق از برخي حقوق قومي خود برخوردار بودند و در دهه هفتاد ميلادي به يك خودمختاري نيم بند نيز دست يافتند اما آنان در سال هاي اخير خواهان نوعي فدراليسم در عراق هستند. اصولاً كردهاي عراق از سال ۱۹۲۰ تاكنون در كنار زبان رسمي عربي به زبان مادري خويش درس مي خوانند و كتاب چاپ مي كنند.
در اينجا لازم مي دانم درباره محروميت شيعيان عراق به موردي اشاره كنم كه از زبان يكي از آنان شنيده ام. وي طي گفتگو يي با يك شبكه تلويزيوني عربي گفته است: «در روزهاي محرم و صفر، ممنوعيت برگزاري مراسم عزاداري آن قدر شديد بود كه ما شيعيان مجبور مي شديم هر ده - دوازده نفر مخفيانه و به دور از چشم سازمان امنيت جمع شويم و اين مراسم را برگزار كنيم».
نظام پيشين عراق در واقع از هرگونه تجمع مذهبي و تبديل آن به گردهمايي سياسي اعتراضي، هراس داشت.
اين امر در تاريخ معاصر عراق (و ايران) نمونه هاي فراوان داشته است.
جامعه شناسي عمليات تاراج و چپاول
پس از سقوط نظام صدام حسين در فروردين ماه گذشته، پايتخت و برخي از شهرهاي بزرگ عراق در معرض عمليات تاراج و چپاول قرار گرفت. در واقع تاراج شامل خانه ها، نهادهاي دولتي، حكومتي، وزارتخانه ها و حتي كاخ ها و موزه ها بوده است. اين غارتگري منحصر به بغداد نبود بلكه در موصل، كركوك، بصره و چند شهر ديگر نيز انجام شد. در شهرهاي شيعه نشين و به ويژه در كربلا و نجف اين كار صورت نگرفت زيرا انسجام اجتماعي اين دو شهر مذهبي از ديگر شهرهاي عراق بيشتر بود. آنان فوراً شوراهاي مردمي تشكيل دادند و جلوي هر نوع چپاول و تاراجي را گرفتند.
درباره تاراج گران و ماهيت آنها ديدگاه هاي مختلفي ارائه شده است. برخي از جامعه شناسان اين پديده را ناشي از سركوب اجتماعي و سياسي و اختلاف طبقاتي ميان توده هاي مردم با هيأت حاكمه مي دانند. به ويژه روي حاشيه نشينان شهرها تأكيد مي كنند.
در اين زمينه به طور مشخص روي سه گروه انگشت گذاشته مي شود؛ يكي زندانياني هستند كه دولت بعثي عراق، دو سه ماه قبل از سقوط خود آزاد كرد. در ميان آزادشدگان، شمار اندكي زنداني سياسي و اغلب از جنايتكاران، تبهكاران، دزدان حرفه اي، و قاتلان بودند.
گفته مي شود افراد اين گروه كه سابقه دار هستند از فرصت خلاء پديد آمده در عرصه قدرت سياسي استفاده كردند و به تاراجگري پرداختند. اينان در واقع از نظر وجدان اجتماعي، تعلقات ديني و مذهبي كمتري دارند.
بخش ديگر تاراجگران، افراد مشخصي هستند كه به سرقت آثار تاريخي و گرانبهاي موزه ها و كتابخانه ها دست زدند يا آنها را به آتش كشيدند. ما، اين را در دو كتابخانه عمده بغداد يعني كتابخانه ملي و كتابخانه اوقاف ديديم. اينها از مهمترين مراكز حفظ اسناد و مدارك تاريخي عراق هستند.
برخي از تحليل گران اين كارها را به گروه هاي سازمان يافته يهودي يا هوادار اسرائيل نسبت مي دهند كه گفته مي شود با آمريكايي ها به عراق آمده بودند. و در واقع در موزه ملي بغداد آثار گرانقدري وجود دارند كه عمرشان به پنج هزار سال مي رسد.
گروه ديگر برخي از ارباب جمعي و سربازان آمريكايي بودند كه شماري از آنان را در خود آمريكا دستگير كردند. مثلاً در اواخر فروردين ماه يكي از كارمندان فاكس نيوز را در فرودگاه يكي از شهرهاي آمريكا دستگير كردند و صدميليون دلار را نزد وي كشف كردند. وي اين مبلغ را از عراق آورده بود. هم چنين شماري از سربازان آمريكايي، شمشيرهاي طلا و تحفه هاي هنري را با خود برده بودند.
بخش چهارم تاراجگران، گروه هاي تهيدست و لايه هاي حاشيه نشين شهرها بودند كه البته كارهاي آنان شامل سرقت اقلامي مانند ميز و صندلي و مسايلي از اين دست بود.
كالبدشكافي مقاومت اوليه
پس از ورود نيروهاي آمريكايي و انگليسي به عراق در بيست و نهم اسفندماه گذشته، تنها مقاومت قابل ذكر در شهر بصره و توابع آن در ام القصر رخ داد، در صورتي كه بغداد به آساني و خيلي سريع سقوط كرد. اين امر پرسش هايي را در ذهن بسياري از مردم جهان برانگيخت.
ظاهراً مقاومت بصره تا زماني ادامه يافت كه سرفرماندهي عراق در بغداد پابرجا بود. اما اين شهر دوم عراق بر اثر فشارهاي نظامي قادر به مقاومت نبود و سقوط كرد.
مساله اي را كه نبايد فراموش كنيم اين است كه رژيم عراق به دلايلي كه همگان مي دانيم از سال ۱۹۹۱ مشروعيت تاريخي خود را از دست داد.
دولت آمريكا نيز با علم به اين موضوع توانست طي يكي دو سال اخير، حلقه آهنين پيرامون صدام حسين را بشكافد و در ميان نخبگان نظامي و به خصوص گارد رياست جمهوري نفوذ كند و برخي از فرماندهان عراقي را به خود جلب كند.
من يك بار گفتگويي را با ژنرال عامر السعدي - مشاور نظامي و علمي صدام حسين - شنيدم كه گفت: «مأموران آمريكايي با من تماس گرفتند و از من خواستند با آنان همكاري كنم و من نپذيرفتم.»
اين صحبت مربوط به پيش از سرنگوني رژيم عراق بود. پس از سرنگوني رژيم عراق نام عامرالسعدي را جزو ليست پنجاه و پنج نفري ديديم كه تحت تعقيب دولت آمريكا هستند.
ظاهراً كوشش هاي اين دولت براي جذب فرماندهان نظامي و افراد مؤثر در رده هاي بالاي ارتش عراق طي يكي دو سال اخير كارگر افتاد و به نظر مي آيد عدم مقاومت شهر بغداد ناشي از اين قضيه است.
در بصره نيز مقاومت - اغلب - از سوي نيروهاي هوادار رژيم پيشين يعني فداييان صدام و ميليشياهاي وابسته به حزب بعث بود. شايد ارتش نيز قدري در اين مقاومت سهيم بود اما در كوت و ناصريه، مقاومت چنداني نكرد. به همين سبب صدام حسين در پيامي كه اواسط جنگ فرستاد بيشتر از فداييان صدام و شبه نظاميان حزب بعث ستايش وتشكر كرد و نامي از ارتش عراق نبرد. گويا اين مسأله باعث دلخوري بخشي از فرماندهان ارتش عراق شد.
در واقع نيروهايي در جنوب عراق دست به مقاومت زدند كه وابسته به لايه هاي اجتماعي منتفع از رژيم سابق بودند. ما همين قضيه را به شكل گسترده تر و متشكل تر در عمليات مسلحانه اي مي بينيم كه در روزهاي اخير عليه نيروهاي آمريكايي و انگليسي انجام مي شود.
اين عمليات - اكنون - اغلب در مناطق مياني و سني نشين عراق صورت مي گيرد.
نبايد فراموش كنيم كه حزب بعث عراق دو ونيم ميليون نفر عضو داشت كه با خانواده هاشان ده ميليون مي شدند. اينها اگر نگوييم پشتيبان ولي به هر حال هوا دار سياسي آن نظام بودند.
در واقع در روزهاي اوليه جنگ هر چه نيروهاي اشغالگر از جنوب به شمال پيشروي مي كردند از ميزان مقاومت كاسته مي شد تا اين كه در بغداد به صفر رسيد.
در شمال - حتي در مناطق عرب نشين - مقاومتي صورت نگرفت. چند روزي پس از سقوط بغداد قراردادي ميان فرمانده لشكر پنجم و نيروهاي آمريكايي در موصل بسته شد و شهر تسليم آنان گرديد و جنگي انجام نگرفت.