چهارشنبه ۸مرداد ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۲۲ - July . 30, 2003
بازگشت فلسفه
006705.jpg
اشاره: حكمت، گمشده انسان است، اما راه دستيابي به آن چيست؟ آيا اين جمله معروف سقراط، «خودت را بشناس»، مهمترين مسئله انسان امروز است؟ مدرنيته فلسفه را از دست كليسا نجات داد و به صحنه دانشگاه ها كشاند، اما امروز مردم كوچه و بازار در غرب، با سؤال هاي فلسفي درباره سعادت مواجه اند، سؤال هايي كه شأن فلسفه را از حوزه نخبگان خارج مي سازد و آن را به ميان مردم مي برد. شايد اين نوع فلسفه را بتوان همان حكمتي ناميد كه به دنبال سؤال هايي معطوف به سعادت، مرگ و... است، سؤال هايي كه مدرنيته ناتوان از پاسخ به آن است به همين دليل است كه اشعار مولانا از پرفروش ترين هاي اروپا و آمريكاست، مقاله حاضر به بازگشت فلسفه به كوچه و بازار اشاره دارد.
گروه انديشه
آلن، دكتر متخصص ۵۰ ساله مي گويد: «بعد از گرفتن ديپلم هرگز كتاب فلسفي نخوانده بودم. سه يا چهار سال پيش در پي طلاقي كه تجربه اي تلخ برايم بود، دوباره به فلسفه برگشتم و با سؤالاتي اساسي مواجه شدم كه همگي از دنياي فكري و ذهني ام پديد آمده بود: چگونه مي توان خوشبخت شد؟ دوست داشتن چيست؟ چرا بايد زندگي كرد؟ صبح يك روز يكشنبه در پاييز ۱۹۹۴ دوستي از آلن دعوت مي كند تا با او به كافه «فار» در ميدان باستيل بيايد. از ژوئن ۱۹۹۲ مارس سوتت، چهل ساله و استاد فلسفه، هر يكشنبه بحثي فلسفي را در اين كافه فرانسوي و در اطاقي نسبتاً قديمي ترتيب مي دهد. رأس ساعت ده و نيم حدود ۲۰۰ نفر دور تا دور ميزهاي كوچك و رنگارنگ مي نشينند. اكثر آنان ۳۵ تا ۵۵ ساله اند. ساعت ۱۱ همگي با يك نوشيدني در دست مستقر شده اند. وقتي مارس سوتت نشسته بر چهارپايه اي بلند در وسط سالن شروع به صحبت مي كند، سكوت همه جا را فرامي گيرد. رهبر اين مجلس از ميان پرسشهاي بيشمار مطرح شده از سوي حضار موضوع را برمي گزيند. آلن چنين به خاطر مي آورد: «بسيار خوشحال بودم كه درباره رابطه بين عشق به خود و عشق به ديگران پرسش شد، چون اين موضوع به گونه اي تنگاتنگ به من هم مربوط مي شد. فضاي بسيار پاك و ساده اي حاكم بود. هر كس مي توانست آزادانه ابراز نظر كند و بحث كه توسط مارس سوتت هوشمندانه از چهارچوب خارج نمي شد چنان مرا سر ذوق آورده بود كه نفهميدم اين دو ساعت چگونه گذشت. از فرداي آن روز «ضيافت» افلاطون را كه درباره عشق تحرير شده بود خريدم و شروع به خواندن آن كردم.» ارتباط پي در پي با كافه فلسفي فار آلن من را به جاده پرسشهاي فلسفي هدايت كرد كه به گفته خودش به او كمك كرد تا زندگي و ساعت دروني خود را تنظيم كند.
اخلاق بحث
مارس سوتت كه به طور ناگهاني در ۲ مارس ۱۹۹۸ درگذشت مي گفت: «فلسفه در كوچه و خيابان زاده شد و وقت آن است جايگاه اختصاصي اش در دانشگاه را ترك كند، تا دوباره جايگاه خود در كوچه و خيابان را بازيابد. آيين او توانست در طي چند دهه بازتابي عظيم يابد. حدود بيست كافه فلسفي در پاريس و پنجاه كافه در شهرهايي چون تولوز، مارسي، ليموژ، بوردو و نيس پديد آمد، جايي كه افراد با افق هايي بسيار متفاوت با از اين شاخ به آن شاخ پريده، درباره پرسشهاي بزرگ هستي انسان بحث و گفتگو مي كنند. اما نكته شگفت انگيز اين است كه مدل كافه فلسفي همچون پودر پاشيده بر زمين كه از خود اثري برجاي مي گذارد به همه جاي دنيا صادر شد:  آمريكا، مكزيك، برزيل، ژاپن، هائيتي، آلمان، سوئد و...
اما از ديگر مشخصه دوران ما اين است كه از چندين سال پيش فلسفه به راديو و تلويزيون راه  يافت. طلايه داران فلسفه كاتوليك در كانال هاي تلويزيوني فرانسه چنان رقابتي را در رسانه هاي فرانسه پديد آوردند كه گويي رقابت در زمينه هاي ديگر را نيز بلعيدند. اكنون بيش از ۱۵۰۰ سايت اينترنتي به فلسفه اختصاص يافته كه برخي به آثار نويسندگان اختصاص يافته است و برخي ديگر همچون بازار مكاره اي براي عموم مي باشند. بازار كار نيز از اين مد بي تأثير نمانده است: در ۱۹۸۹ آلن اچگوين فيلسوف، دفتر مشاوره اي باز كرد و كوشيد به جامعه كارگري و پيمانكاري و كارمندي مدل «اخلاق بحث» را منتقل كند. سپس غالب آموزگاران فلسفه با مداخله در شركتها و اعلام اين شعار بلند پروازانه كه «آوردن جواب نه» بلكه كمك به پرسنل و مديران براي «طرح پرسشهاي خوب» درآمد خود را افزايش دادند. چاپ پي درپي آثار فلسفي، رونق شگفت انگيز علاقه مندي به رشته اي را كه مدتها به دليل مدرنيته جايگاه نامناسبي يافته بود كاملاً تأييد مي كند. بعد از موفقيت بي سابقه «دنياي سوفي» اثر يوستاين گاردر كتابهاي فلسفي بيشمار ديگري در رأس ليست پرفروش ترين ها قرار مي گيرند از جمله: قراردادي كوچك براي فضايل اخلاقي بزرگ از آنرده كنت اسپونويل، «انسان- خدا يا مفهوم زندگي» اثر لوك فري، «كشيش و فيلسوف» اثر ماتيوريكاردو و ژان فرانسوا رول و «حكمت مدرن» اثر اسپونويل. با اين همه اين آثار پرفروش تنها بخش قابل مشاهده كوه يخي بودند. تجديد چاپ آثار كلاسيك بزرگ نيز به چندين برابر رسيده است. در هيچ دوراني آثار ارسطو و اسپينوزا تا بدين حد خوانده نشده است. بودريات، كتابفروش و مسئول بخش فلسفه ناشران پاريس مي گويد: «امروزه بيشترين تقاضا از سوي قشر عظيم جامعه يعني مادران خانه  دار، كارمندان و مديران و بازنشستگان است.» چگونه مي توان اين پديده بي سابقه را كه تاكنون هيچ كس به خود نديده است تفسير كرد؟
مفهوم و ارزش زندگي
آندره كنت اسپونويل يكي از بازيگران اصلي اين پديده تأكيد مي كند: «درواقع اين فلسفه نيست كه بازگشته است، بلكه خيل عظيم جامعه است كه به فلسفه بازگشته است. اگر احساس مي كرديم كه فلسفه عقب مانده است فقط بدين دليل بود كه از قرنها پيش موانعي وجود داشته كه امروزه امكان مطرح شدن آنها پديد آمده است.» قطعاً بزرگترين مانع، پيشرفت علم است كه از قرن هفدهم به بعد تفاسير فلسفي سنتي را كهنه و قديمي نماياند. ديگر عقل فيلسوف، اعتباري نداشت، بلكه اين وسايل اندازه گيري دانشمند بود كه بيش از پيش اعتبار مي يافت. در قرن بيستم پيشرفت علوم انساني نيز به تنگتر كردن و كاهش ميدان فلسفه كمك كرد. روانشناسي و روانكاوي، جامعه شناسي و قوم شناسي موجب كاهش صحت و اعتبار مقالات فلسفي شدند كه به تدريج در ساده ترين و ابتدايي ترين پرسشها همچون تجزيه زبان خود را منزوي ساخته و محصور كرده بود. به استثناي چند چهره بزرگ و شاخص همچون برگسون، سارتر و هايدگر بقيه متفكراني كه عميقاً در قرن بيستم درخشيده اند همچون فرويد، انيشتين و لويي اشتراوس همگي محصول علوم تحصلي و اثباتي و يا محصول علوم انساني اند. در دانشگاه مدتهاست آموزشهايي چون آموزش تاريخ فلسفه موجب شده است از انديشيدن درباره مسايل فلسفي صرف نظر شود.
ولي اين عقده خود كم بيني در مقابل علوم تنها مانع براي تبيين عقب نشيني فلسفه از صحنه جامعه نيست. پيشرفت ايدئولوژيهاي بزرگ سياسي نيز از قرن هجدهم به بعد به طور وسيعي در هبوط رشته سقراط و كانت دخالت داشته است. لوك فري ديگر چهره شاخص بازگشت به فلسفه اين گونه توضيح مي دهد: «بعداز انقلاب فرانسه در مه ۱۹۶۸ پرسش مفهوم وجود به طور وسيعي توسط مدينه فاضله سياسي مورد تعرض قرار گرفت.» اما در پايان اين قرن تمامي اين موانع نابود شد: سقوط ايدئولوژيهاي سياسي كه با ماركسيسم آغاز شد و قدرت علوم انساني نيز تحليل رفت. امروزه تناقض موجود در پيشرفت علوم از يك سو واكسن پديد مي آ ورد و از ديگر سوي بمب اتمي كاملاً تحقق يافته است. همچنين ايهام در پرسش هاي نهايي و غايي درباره مفهوم زندگي و عالم بار ديگر نمودار شده است.
اما در مقابل، پرسشهاي اساسي و قديمي فلسفه از جمله زندگي خوب، جستجوي خوشبختي و حكمت بار ديگر مشروعيت يافته اند. بدين ترتيب در طي چند دهه مفهوم ارزش زندگي از حريم عمومي به حريم خصوصي راه يافت.
لوك فري مي گويد: «در طي قرن ها چنين قضاوت مي كردند كه زندگي عمومي از همه نظر ارجح  از زندگي خصوصي است. جنگ مثال بارزي از فدا شدن كامل زندگي خصوصي براي زندگي جمعي است. حال پرسش اين است چند درصد فرانسوي ها يا آلماني ها امروزه حاضرند اسلحه در دست گيرند؟ ۹۹ درصد آلماني ها كه براي وجود خود ارزش قايلند با ارتباطات اجتماعي، عشق، خانواده فرزند و دوستي موافقند.» و نتيجه مي گيرد: «بنابراين تقاضاي مردم براي آنچه مي توان آن را حكمت ناميد بيشتر از حد انتظار است.» نويسنده كتاب «انسان- خدا يا مفهوم زندگي» تأكيد مي كند كه اين بازگشت به فلسفه را نمي توان بيانگر يك جستجوي ادراكي يا تعمق در اخلاق سياسي دانست، بلكه بيانگر نگراني عملي براي «بهتر زيستن» است. درجستجوي حكمت فردي كه وجه مشخصه دهه ۹۰ است مسير خاص لوك فري با عبور از اخلاق سياسي مفهوم مي يابد. در ۱۹۸۴ اين دكتر جوان و استاد فلسفه و علوم سياسي نخستين جلد از سه جلد كتاب «فلسفه سياسي» را منتشر كرد. لوك فري با مارسل گوشه در اين نكته هم عقيده است كه وظيفه فيلسوف قبل از هرچيز روشنگري در زمينه تاريخ دموكراسي جديد است. در دهه ۹۰ او مرز چنين موضعي را تعيين كرد: «اگر اخلاق تنها شرط ضروري براي زندگي جمعي باشد، در اين صورت در بيان مفهوم زندگي فردي عاجز مي ماند.» به عبارت ديگر به محض آنكه اخلاق به پرسش وجود فردي كه نشأت گرفته از حكمت است مي پردازد كارآيي خود را از دست مي دهد. بدين ترتيب تقريباً ده سال پس از جنگ در اروپا چهره فيلسوف با نقد عقلي آميخته شد كه درباره مسايل مهم و اساسي جامعه يا سياست بين الملل موضعي اخلاقي اتخاذ نكرده بود.
امروزه براي مردمي كه بيش از گذشته با پرسشهايي درباره احساس وخوشبختي فردي درگيرند، فيلسوف بيشتر به عنوان حكيم و يا دست كم فردي كه در جست وجوي حكمت است هويت مي يابد.
لوك فري كه تأكيد مي كند خود با اين دگرگوني و تغيير ناگهاني زندگي كرده است به عنوان هدف تنها اخلاق را جست وجو نمي كند، بلكه در كنار آن معنويت را نيز مي جويد: «من در وهله نخست براي خودم مي نويسم و بعد به خودم مي گويم مراقب باش اشتباه نكني! من در طي بيست سال با اين فكر كه اخلاق به تنهايي كافيست خود را گول مي زدم. اين اشتباه بود! حتي اگر شما به هيچ چيز اعتقاد نداشته باشيد، در زندگي به معنويت يا يك حكمتي نياز داريد. در صورتي كه فقط به اخلاق اكتفا كنيد، نمي توانيد پرسش هاي تعليم و تربيتي فرزندانتان، مسايل هنري،  فرهنگي، عشقي و يا اندوه را حل كنيد.» والري ۳۴ ساله دقيقاً همين نظر را دارد. او كه از ده سال پيش مجذوب فلسفه شده است و دست كم دو يا سه كتاب فلسفي در سال مي خواند مي گويد: «من خاطره بدي از دروس فلسفه در دبيرستان دارم، چون به نظرم همه آنها جنبه نظري و تئوريك داشت و از دل مشغولي هاي واقعي زندگيم دور بود. من فلسفه را با كتاب هايي كشف كردم كه مستقيماً از تجربيات و مهمترين سئوالاتم مثل عشق، دوستي، وفاداري، شادي و رنج حرف مي زنند. اين كتاب ها بيشتر از آنكه شناخت ها و افق هاي فكري جديدي به رويم بگشايند، به من كمك كردند تا زندگي كنم.»
در واقع پرفروش ترين كتاب هاي فلسفي بيشتر به اخلاق توجه كرده اند تا متافيزيك و بيشتر بر حكمت علمي تأكيد ورزيده اند تا منطق مجرد يا سياست.
بولديات تصديق مي كند: «تقاضاي مشخصي درباره موضوعاتي چون عشق، مرگ، درد و خوشبختي وجود دارد. ناشران هم خيلي سريع اين تقاضاي بازار را فهميدند و مجموعه هاي فلسفي براي قشر عظيم جامعه چاپ كردند. علاقه قشر عظيم جامعه به فلسفه عملي و تجربي كه «كمك به زندگي كردن» است شامل اكثر فيلسوفاني نيز شد كه به تاريخ عقايد، اخلاق سياسي، معرفت شناسي يا مسايل تفسيري مشغول بودند.
وقايع نگار كتاب «دنياي روژه» در اثر تازه اش به نام «هم نشين فلاسفه» اينگونه مي نويسد: «هنوز مدت زيادي از آن دوران نمي گذرد كه وقتي شما با يك استاد، يك محقق و يا دانشجويي كه دور يا نزديك به آنچه به طور جامع «فلسفه» مي گوييم درباره حكمت، تسلط بر هوي و هوس يا كار معنوي بر روي خود صحبت مي كرديد، شانه هايش را بالا مي انداخت. حكمت آرماني كهنه بود.» اكنون وقت آن است كه مفهوم روش فلاسفه عهد قديم را دوباره بشنويم كه براي فيلسوف شدن مفهومي مترادف با تغييري عميق، هماهنگ و ارادي در شيوه زندگي به كار برده مي شد. اين تغييري مستمر بود كه نياز به صبر و حوصله داشت، ضمن آنكه فرد را متعهد مي نمود شيوه اي از زندگي در پيش گيرد كه درازمدت تمريني مداوم بر روي خود را در پي داشته باشد... به همين دليل امروزه متون قديمي بيشترين متقاضي را دارند: ديالوگ هاي افلاطون، اخلاق در نيكوماك اثر ارسطو و رساله هاي سقراط.
بدين ترتيب فرانسه هزاره جديد نااميد از ايدئولوژي هاي سياسي و خسته از خطابه هاي فني ترجيح مي دهد دلايل زندگي را از فلاسفه عهد قديم و مكاتب بزرگ آن دوران و البته حكمت هاي شرق بخواهد: رواقيون، اپيكورگرايي، ارسطو گرايي، نوافلاطونيان، بودايي و...
مسير آندره اسپونوبل، اين فيسلوف ۴۶ ساله با تيپي غيرمعمول كه به حكمت يونان و شرق سخت علاقه مند است كاملاً مشخص و روشن است. اين دكتر و استاد فلسفه نخست به طور آكادميك و كلاسيك فراگيري فلسفه را شروع كرد ولي خيلي زود دانشگاه را رها كرد و آثاري با گويش خاص خود يعني لهجه نورماندي پديد آورد: قرارداد نااميدي و سعادت ازلي در دو جلد، افسانه ايكار ۱۹۸۴، زندگي ۱۹۸۸ و عشق به تنهايي ۱۹۹۲ كه تيراژ آن از ۰۰۰/۷۰ نسخه نيز فراتر رفت.
ادامه دارد
منبع: مجله اكسپرس
ترجمه: مريم شاهسون

انديشه
اجتماعي
اقتصادي
خارجي
سياسي
شهري
علمي
علمي فرهنگي
محيط زيست
ورزش
ورزش جهان
يادداشت
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهري   |   علمي   |   علمي فرهنگي   |  
|  محيط زيست   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   يادداشت   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |