چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۲۸- Aug, 6, 2003
گفتگو با دكتر علي رفيعي كارگردان نمايش «در مصر برف نمي بارد»
اينجا خواب ها تعبير نمي شود
زير ذره بين
هميشه كاركردن روي متون و منابع تاريخي يكي از دغدغه هايم بود و خيلي پيش از اين نيز سعي كرده بودم با زبان قاصر خودم اين كار را بكنم. مي دانستم كه بايد يك نفر كنارم باشد و حس مي كردم از داشتن يك نويسنده خوب محروم هستم. دغدغه ديگرم پرداختن به مضمون عشق است. هميشه در كارهايم به اين موضوع پرداختم حتي در جايي مثل «كلفت ها» كه از نفرت صحبت مي شود من عشق را برجسته  كردم.
گفتگو: بهار برهاني
004570.jpg

عكس ها: مسعود پاكدل
خواب، خوابي ديده شده كه تنها يك نفر تعبيرش را مي داند. خواب، همه چيز در خواب زيباتر است. همه خواب مي بينند اما از بيداري هاي يوسف بايد ترسيد!
خواب، و باور كنيم آنچه در اينجا مي گذرد همه در جزيره اي ميان خيال ها مي گذرد.
پشت ديوار اين روياها، آن طرف همين خانه مرده ها را مي گردند، دفن نمي كنند، به آب مي سپارند و ديگر هيچ كس عاشق نيست. نيل همه چيز را با خود مي برد. ترنج ها، پرها، عشق و مادرها را... جز دل زليخا همه چيز و همه جا پر از كثيفي و سياهي است. سياهي از قعر مي آيد و سفيدي ها به آسمان مي روند تا روزي به زمين بازگردند كه شايد در مصر هم برف ببارد...
و اين برف است كه مي بارد. گفته بودم كه خنده اي مي خواهد برف و كودكاني براي خنديدن. حالا بخند دردانه بر بارش اين برف و بر دست بگير نمناكي سرد بلورهاي اين برف را.
تصوير اول پرده اول همان چيزي است كه در انتهاي اين پرده اتفاق مي افتد يعني داستان با يك فلش بك آغاز مي شود و حالا تعريف مي شود. در مصر برف نمي بارد با عنوانش در مصر اتفاق مي افتد اما به هيچ جغرافيا و مكان خاصي تعلق ندارد. بنابراين نه طراحي صحنه، موسيقي و نه لباس ها هيچ كدام متعلق به مصر نيست. داستان نمايش در دو اپيزود به شب و روز تقسيم مي شود. اپيزود اول پر از سپيدي و روشنايي است و گويا همه چيز را در رويا مي  گذرد و ماه تمام مدت بالاي سر اين روياهاست اما در اين رود دوم سياهي و رذالت آدمها به وضوح يك روز آفتابي و روشن آشكار مي شود اين نمايش تجربه نويسندگي «محمد چرمشير» و كارگرداني دكتر علي رفيعي است.
پيش از اين نيز نام اين دو را كنار هم ديده بوديم. كه البته چرمشير با عنوان دراماتورژ حضور پيدا كرده بود رفيعي، كارگردان اين نمايشي راجع به اين همكاري و چگونگي شكل گرفتن اين امر مي گويد:
- هميشه كاركردن روي متون و منابع تاريخي يكي از دغدغه هايم بود و خيلي پيش از اين نيز سعي كرده بودم با زبان قاصر خودم اين كار را بكنم. مي دانستم كه بايد يك نفر كنارم باشد و حس مي كردم از داشتن يك نويسنده خوب محروم هستم. دغدغه ديگرم پرداختن به مضمون عشق است. هميشه در كارهايم به اين موضوع پرداختم حتي در جايي مثل «كلفت ها» كه از نفرت صحبت مي شود من عشق را برجسته  كردم. بنابراين در مورد يوسف و زليخا طراحي نوشتم در حد يك پرده و براي پرده دوم هم يك مقدار يادداشت تهيه كردم. با توجه به همكاري قبلي كه با «چرمشير» داشتم موضوع را با او در ميان گذاشتم.
004555.jpg

«محمد چرمشير» با سخاوت طبع و بزرگواري و انعطافي كه هميشه دارد در خدمت كار قرار گرفت از او خواستم فقط نگاهي به آنچه نوشتم بيندازد و حتي اگر خواست آنها را دور بيندازد چون نمي خواستم كار حالت و جنبه سفارشي داشته باشد و به هر شكل خالق اثر چرمشير بود.
مهم اين بود كه چرمشير در خانه ننشست و بنويسد. ما يك روز در ميان با هم ديدار و گفتگو داشتيم و راجع به تابلويي كه نوشته بود صحبت مي كرديم. مجذوب كارش شدم در حقيقت حضور من به عنوان كارگرداني بود كه مي خواهد اثر را روي صحنه بياورد و به تصوير بكشد و مي داند چه كساني قرار است در چه نقش هايي حضور داشته باشند.
من فقط سعي مي كردم همه چيز ما به ازاء صحنه اي، حركتي و رفتاري داشته باشد. مسئله مهم ديگر اين بود كه از افتادن در جرگه ادبيات پرهيز كنيم و چرمشير با درايت تمام اين كار را كرد. توجه و انعطاف او به حساسيت هاي من برايم ذوق آور بود و مي دانستم اثر زيبايي خلق خواهد شد. از طرح من تنها خطوطي حفظ و ساختار كار متعلق به شخص خلاق «محمد چرمشير» است. مرحله بعد كار با بازيگر و گذراندن متن از صافي ذهن بازيگران بود كه باز چرمشير در كنار گروه حضور پيدا مي كرد و آنچه اضافه بود حذف مي كرد. چون مي دانستيم تماشاگر ما حوصله ديدن يك نمايش طولاني را ندارد، تماشاگر اروپايي خيلي راحت مي نشيند و هفت ساعت «ماها باراتا» يا چهار ساعت شكسپير نگاه مي كند. گذشته از اين تصورم اين است كه جنس تماشاگر تئاتر شهر با جنس تماشاگر تالار وحدت متفاوت است. اينجا (مجموعه تئاتر شهر) خيلي ها به صورت اتفاقي به سالن مي آيند بنابراين از جانب من، چرمشير و بازيگران متن و اجرا منسجم تر شد.
* طراحي صحنه شما يك سطح شيب دار است كه به نوعي عدم تعادل را نشان مي دهد.عدم تعادلي كه در درون مايه نمايشنامه نهفته است. چطور از اين نمايشنامه به اين طراحي صحنه رسيديد؟
- من براي كارهايم هيچ وقت از پيش طراحي نمي كنم. هر بار پيش از شروع تمرينات طراحي كردم ماكت يا آن طرح را دور انداختم، چون در طول تمرين و كار با بازيگر است كه نيازها و ضرورت هاي طراحي صحنه شكل مي گيرد. واژه اي به نام دكور يك واژه منسوخ و عقب افتاده متأثر از آموزش هاي استادان آغاز قرن است. من معتقدم در طراحي مدرن امروز به جاي خلق مكان روي صحنه بايد يك فضا خلق شود. به عبارت ديگر مفهوم فضا جاي خودش را به مفهوم مكان ندهد. به نظر من طراحي مدرن يعني خلق فضا و اين خلق فضا با حضور بازيگر معنا پيدا مي كند. خلاقيت بازيگر فضا را به مكان تبديل مي كند. چون توانسته با زيبايي شناسي كه دارد با محيط ارتباط برقرار كند و لذت ببرد. هر بازيگري نمي تواند چنين برخورد كند.
* به خاطر اين سطح شيب دار ميزانسن ها شكل هاي ثابت حركتي پيدا كرده اند. يعني اكثرا آدم ها از يك نقطه خاص مي آمدند، مي ايستادند، حرف مي زدند و خارج مي شدند. اين سطح شيب دار به نوعي جزء اكسوار صحنه هم شده بود و مثلا تعريف مي كرد« ابودو»هميشه از قعر مي آيد و فرشته از بالا، يعني ميزانسن ها براساس اين طراحي يا عدم تعادل موازي و عمودي شده بود؟
- طراحي در اختيار بازيگر است نه بازيگر در اختيار طراحي. اول احساس شد يك شيب احتياج داريم كه گفتگوها در طول كار روي آن اتفاق بيفتد بعد براساس درون مايه اثر احساس كرديم شيب بايد از دو سو باشد و به اين نتيجه رسيديم كه طراحي صحنه بايد يك جهان در حال سقوط را نشان دهد كه اگر يك بند ديگرش پاره شود سقوط مي كند.
يعني همه چيز به يك موبندبودن بايد تداعي مي شد.
* در پرده اول فرشته سپيد يك ريسمان را گرفته بود. شروع پرده دوم «ابودو» يا فرشته سياه آن را گرفته بود. آن طناب تداعي كننده همين انحطاط يا به موبند بودن جهان اين آدمهاست كه اشاره كرديد؟
- مشكلات فني صحنه تئاتر شهر به من اجازه نداد كه آن طور كه مي خواهم از اين طناب و دكور استفاده كنم. براي من مهم اين بود كه فرشته با اين طناب از آسمان پايين بيايد و با حلقه انتهاي آن آسمان را به زمين وصل كند و سه طرف ديگر در حال سقوط باشد يعني همانطور كه اشاره كرديد رسيدن به عدم تعادل. مرد بالدار بايد از آسمان مي آمد ولي نشد. اگر اتفاق اول رخ مي داد كه او بيايد و طناب را وصل كند ابودو هم مي آمد طناب را باز مي كرد و مي بست به صندلي زليخا و مي شد كه اين صندلي معلق بماند اما چنين امكاني نداشتيم.
* در اپيزود دوم ابودو مي آيد، مي نشيند، سيگار روشن مي كند و به نوعي اعلام مي كند كه كيست و مي خواهد چه كار كند. يعني در مقايسه با حال و هواي كار يك عمل نامتعارف انجام مي دهد. منظور از اين كار نوعي شكستن فضا نيست؟
004580.jpg

- حدس شما درست است. يعني زنداني يك مكان و فضاي تاريخي نبودن و شمول بيشتر به زمان و مكان دادن. ابودو فرشته تاريكي ها است و در پرده دوم ظهور مي كند. يعني جايي كه عشق وجود ندارد و كوچه ها پر از زنگار و نكبت و سياهي هستند. اما در پرده اول كه عشق موج مي زند فرشته سفيد حضور بيشتري دارد.
* در ابتداي صحبتهايتان اشاره كرديد: «سعي كرده ام هميشه مضمون عشق را دركارهايم بگنجانم»، گذشته از اين در بيشتر كارهاي شما من شخصيتي مضاف بر سازمان براي زن مي بينم. اينجا به نظرم داستان با تعاريف ديگري همراه شد. در يك تنگنا كه بوجود آمد، بقيه ديدند عشق معنا ندارد و بيراهه رفتند، اگر زليخا هم در حدي بود كه به مرده رحم نكند عاشق مي ماند؟
_ زليخا زماني به مفهوم عشق رسيد كه تمول و خلخال و آنچه را داشت رها كرد. زليخا در پرده اول فقط يك زن هوسناك است . زليخا در پرده دوم به عشق مي رسد. بقيه به باورهاي او نرسيدند. عشق تمول نمي شناسد. زليخا پايداري مي كند و درحقيقت با زندان رفتن يوسف در اولين پلكان عشق مي نشيند.
سال ها پيش زني در ميدان فردوسي تهران بود كه هميشه لباس قرمز بر تن مي كرد و آشفته بود. او خاطره يك قرار ملاقات در جواني اش را كه هرگز اتفاق نيفتاده بود با آن لباس كه تنش بود هميشه همراه داشت. اين خاطره در نگاه من به زليخا و لباسش خيلي تأثيرگذار بود. لباس زليخا يك طرفش به رنگ آبي نيل و عشق است، به رنگ رؤيا. ضمن اين كه رنگ قرمز هم كه رنگ خشونت كوچه هاي مصر است به همراه دارد.
* پرها كه در طول كار به تدريج به زمين ريخته مي شود آيا صرفا تداعي كننده برف هستند؟
_ پرها درحقيقت نماد برف خيالي است و اين كه واقعا در مصر برف نمي بارد و ديگر نشان دهنده بال و پر خرد شده و له شده فرشته است كه بر زمين مي ريزد. در پرده دوم مرد بالدار نيست و پرهاي شكسته اش بر زمين مي ريزد.
* و آن مرد كه انتهاي صحنه حضور دارد. آيا يوسف است كه همه مي گفتند همه جا حضور دارد ولي ديده نمي شود؟ يا فرعون؟
_ او فرعون است كه در كابوس و وحشت به سر مي برد و منتظر يوسف است كه بيايد خوابش را تعريف كند. در اين جا هنوز يوسف نيامده و خواب تعبير نشده.
* نسبت به اجراي جشنواره تغييراتي در كار به وجود آمده مثل فرشته كه قبلا به طور مدام يك عروسك دستش بود و شخصيت گنگي نسبت به حالا داشت. حذف شدن ماسك صورت «فوتي فر» و تغيير رنگ لباس يعقوب...
- تغيير لباس يعقوب اتفاقي بود يعني ابتدا لباسش خراب شد بعد ديدم بهتر است رنگ لباس فرشته باشد چون در نمايش تنها آنها كه منادي عشق باقي مي مانند لباسشان سفيد است. مرد بالدار كه مصداق يوسف است و يعقوب و انتظار زليخا در آن لباس قرمز باقي مي ماند.
* در شروع حركات بازيگران با ژست ها و فيگورهاي خاص و اغراق آميزي همراه است اما از يك جايي اين حالت كم و بعد قطع مي شود. چرا؟
- چون قبلا يك اتفاقي رخ داده و حالا به اينجا رسيده. پرده كه كنار مي رود ماجراي پيراهن يوسف مطرح مي شود و تماشاگر با صحنه اي مواجه مي شود كه قبلا راجع به آن حرف و گفت وگو بوده، يك لحظه قطع مي شود و بعد ماجرا ادامه پيدا مي كند.
* و حرف آخر...
- امروز آنقدر مشكلات ما حل نمي شود كه دائم آن را تكرار مي كنيم. تكرار تبديل مي شود به نق زدن و نق زدن اثربخش نيست. پس بهتر است سكوت كنيم!

نگاهي ديگر
تئاتر، كارگردان يا نويسنده
سامان پارسي
كارگرداني تئاتر مانند بسياري از هنرهاي ديگر داراي سبك ها و شيوه هاي مختلفي است. اين گوناگوني شنيده ها در مراحل مختلف كار يك كارگردان تئاتر وجود دارد. به عنوان نمونه كارگردان در انتخاب بازيگر، انتخاب ميزانس، تعيين كاراكترها و... مي تواند به شكل هاي مختلف عمل كند. يكي از اساسي ترين و مهمترين تصميماتي كه كارگردان تئاتر در مرحله شكل گيري نمايش با آن روبه رو مي شود تصميم درباره نويسنده است.
004565.jpg

يكي از روش هايي كه كارگردان تئاتر مي تواند در اين زمينه پيش گيرد، شناختن كامل ابعاد شخصيتي نويسنده است. در اين روش وي ايده هاي نويسنده را هدايت كرده و به اجراي آن ها در روي صحنه مي پردازد. البته شناختن نويسنده به مراحل مختلف زندگي وي  مي رسد. به عبارتي در مرحله نخست، كارگردان بايد به بررسي جغرافياي محل تولد، محل سكونت و تاريخ دوران زندگي نويسنده و خانواده اش و تاثيراتي كه ممكن است از اين طريق بر وي وارد شده باشد بپردازد. اما شناخت پيشينه و تفكرات حاكم بر خانواده نويسنده نيز بسيار حائز اهميت است. نمايشنامه نويس نيز مانند افراد ديگر از كوچكترين اتفاقات زندگي و محيط تاثير پذيرفته و به طور مستقيم يا غيرمستقيم اين تاثيرات را در آثار خود منعكس مي كند. در اين روش كارگردان تئاتر بايد همه ابعاد شخصيتي نويسنده و حتي اطرافيان ا و را زير ذره بين برده و در تحليل نمايشنامه از آن كمك بگيرد. از طرف ديگر او بايد با مطالعه دوران زندگي نويسنده از نظر نوع حكومت، روابط بين حكومت ها، روابط بين ملت ها، روابط اجتماعي، نگرش ملت ها به هنر و... نيز بر شناخت خود از خالق اثر بيفزايد. ضمن آنكه درباره خود نويسنده نيز مي تواند ديدگاهها و ايدئولوژي و وضعيت اجتماعي و اقتصادي خانواده نويسنده را پيش از تولد تا زمان نوشته شدن نمايشنامه مورد نظر، مورد بررسي قرار دهد. در جايي كه دسترسي به نويسنده امكان پذير باشد. كارگردان مي تواند با برگزاري جلسات بحث با نويسنده به اين مهم دست يابد.
اما اگر به هر دليلي دسترسي به نويسنده امكان پذير نباشد، كارگردان موظف است با مطالعه هرچه بيشتر مرجع ها و ايجاد ارتباط هاي مختلف با كساني كه به درستي نويسنده را مي شناسند، اين امر را محقق كند. البته شناخت صحيح بسيار مهم است و شناخت نادرست مي تواند كارگردان و در نتيجه نمايش را به بيراهه كشد.
يكي ديگر از روش هايي كه در برابر كارگردان وجود دارد، اين است كه او بدون در نظر گرفتن نمايشنامه نويس، در اجراي نمايش به ايده هاي خود بپردازد. شايد اين روش به نوعي خودخواهي كارگردان و خيانت به نويسنده به شمار آيد، اما مي توان به عنوان يكي از دلايل موافقان اين روش به اين موضوع اشاره كرد كه شناخت كامل ديگران براي فرد امكان پذير نيست. به عبارتي هرچه كارگردان تلاش كند نمي تواند به زواياي شخصيتي خالق اثر و در نتيجه به ايده هاي پنهان در نمايشنامه به طور كامل پي ببرد، بنابراين او از اجراي روش نخست صرفنظر مي كند.
كارگردان براي اجراي نمايش، به نمايشنامه نياز دارد كه يا آن را خود مي نويسد و يا با جستجوي ايده هاي خود در ميان نوشته هاي ديگران، نزديك ترين نمايشنامه را به ايده هاي خود برمي گزيند. بديهي است در چنين روشي نياز به شناخت نويسنده از ميان مي رود. هرچند كارگردان مي تواند به شناخت نسبي ايده هاي نويسنده (البته نه به منظور اجراي آن ها در نمايش) و تلفيق برخي از آنها با ايده هاي خويش، در تكامل ايده ها و عقيده هايش و هرچه بهتر اجراشدن آنها بكوشد و در اين شرايط نمايشنامه نويس، در مقام يك كارشناس شناخته خواهد شد نه به عنوان خالق اثر.
در اينگونه نمايش ها، تماشاگران از زاويه نگاه كارگردان به نمايش مي نگرند و با افكار و عقايد نويسنده روبه رو نخواهند شد. براي مثال ممكن است در اجراي نمايشنامه اي با موضوع سياسي، شاهد نمايشي با موضوع اجتماعي يا هر موضوعي غير از سياسي باشيم.

گفت وگوي «سلدس» و «موري» بر سر بكت
ماريان سلدس و برين موري سرگرم گفت وگو براي اجراي نمايشي از ساموئل بكت و ادوارد آلبي هستند.
اين نمايش كه با نام بكت/ آلبي خوانده شده است در خارج از برادوي اجرا مي شود. نمايش بكت / آلبي از تركيب نمايش «شمارش راهها» اثر آلبي و سه نمايش كوتاه بكت با نام هاي «از پا افتاده ها»، «يك قطعه تك گويي» و «نه من» تشكيل شده است. در نمايش «شمارش راهها» برين موري و ماريان سلدس در نقش يك زن و شوهر ظاهر خواهند شد كه به طرز مضحكي همديگر را درباره عشق و زندگي امتحان مي كنند. همچنين نمايش هاي «از پا افتاده ها» و «نه من» توسط سلدس اجرا مي شود در حالي كه موري نمايش «يك قطعه تك گويي» را اجرا خواهد كرد.
«بكت/ آلبي» توسط لاورنس ساچارو كارگرداني مي شود. وي پيش از اين نمايش «سه زن قدبلند» اثر آلبي را كارگرداني كرده بود. اين نمايش براي آلبي جايزه پوليتزر را به ارمغان آورد.
004590.jpg


توافق بر سر «اهميت ارنست بودن»
كمپاني تئاتر آكوئيلا سرانجام براي اجراي نمايش «اهميت ارنست بودن» به جاي نمايشي از شكسپير به توافق رسيد.
اين نمايش كه اثر «اسكار وايلد» است، توسط رابرت ريچموند كارگرداني خواهد شد و تهيه كننده آن پتر مينك است و براي اجراي آن مجموعه اي از آوازهاي دهه ۷۰ معروف لندن را نيز دوباره سازي كردند.

تئاتر. دات. كام
فروش نمايش ها در هفته اي كه گذشت
بعد از يك هفته نه چندان درخشان، برادوي دوباره روي پاهاي خود ايستاد. در واقع طي اين هفته بار ديگر نمايش «تهيه كنندگان» با يك افزايش فروش به روزهاي اوج خود بازگشت. همچنين «آقاي هارولد» هر چند هرگز به صدر جدول فروش بازنگشته است اما شاهد يك افزايش فروش ۵۷۲/۶۱ دلاري بود. به اين ترتيب جدول پرفروش هاي اين هفته عبارت بودند از:
«شيرشاه» ۸۳۹/۱۲۱/۱ دلار
«مامامهيا» ۶۴۷/۰۲۶/۱ دلار
«موافشانه» ۶۸۴/۰۰۴/۱ دلار
«تهيه كنندگان» ۷۱۳/۹۱۹ دلار
«كولي» ۳۸۱/۸۲۶ دلار.

هرگز نخواهم رقصيد
پترگوتي، دبورالمي، فيليپ استرنج و ران اورباه به جمع هنرمندان پيش از اين اعلام شده نمايش «هرگز نخواهم رقصيد» اضافه خواهند شد.
004560.jpg

پيش از اين همكاري نوآه ريسي، نانسي لمنگر، پتر بارتلت و ديويد پتوه، با اين نمايش مسجل شده بود. اين نمايش طبق برنامه ريزي هاي قبلي از ۴ دسامبر به كارگرداني مايكل گريف به شكل عمومي بر روي صحنه خواهد رفت.
«پتر گرتي» كه در آخرين تمرين نمايشي «هرگز نخواهم رقصيد» حاضر شد در حال حاضر در «هنري پنجم» مشغول ايفاي نقش است. وي تاكنون در نمايش هايي مثل «مكبث»، «خانه باغ پنيتر» و «گفت و گو با پدرم» در تئاترهاي برادوي بر روي صحنه رفته است. «دبورالمي» نيز در نمايش معروف «روح اپرا» اجراهاي درخشاني تاكنون داشته است.
نمايش «هرگز نخواهم رقصيد» توسط جفري هتچر بر اساس يك كتاب موزيكال از اروين اس گلسي به رشته تحرير درآمده است. مايكل گريف براي آن كه بتواند اين نمايش را بر صحنه تئاترهاي برادوي اجرا كنند از همكاري افرادي همچون رابين واگنر طراح رقص، ويليام اوي لانگ طراح لباس و پول گالو نورپرداز استفاده كرده است.
سام مندس «كاباره و كولي» را كارگرداني مي كند
«سام مندس» در حال حاضر سرگرم كار براي آماده سازي نمايش «كاباره و كولي» اثر سودنهايم است.
سام مندس كه در صحنه تئاتر از شهرت بسزايي برخوردار است در سال ۱۹۹۹ به خاطر كارگرداني زيباي آمريكايي پنج جايزه اسكار را به دست آورد.
وي همچنين فيلم جاده  تباهي را نيز كارگرداني كرده است. اين فيلم نيز نامزد دريافت شش اسكار بود. با تمام اين وجود اين كارگردان شهير تئاتر و سينما پس از آن كه «كاباره و كولي» را در برادوي اجرا كرد دوباره به عالم سينما باز خواهد گشت و براي كارگرداني پروژه سوين تود Sweeney Todd با اسپلبرگ به رقابت برخواهد خاست.

جوايز «امي» براي تئاتر برادوي
احتمالاً جوايز تلويزيوني امي امسال به برنامه هايي از تئاترهاي «برادوي» كه در شبكه هاي مختلف تلويزيوني به نمايش درآمدند، اختصاص خواهد يافت.
در اين ميان شبكه ABC با اقدام به پخش نمايش هاي معتبري از جمله موزيكال كاتلين مارشال كه نامزد جايزه توني نيز بود جايگاهي ويژه براي خود فراهم كرده است.
هر چند شايد با اهداي امي به كارگردانان و دست اندركاران تئاتر روح تئاتر در برادوي دچار يك تغيير و شادابي موقت شود. اما اين كار هيچ تفاوتي در اهميت و اعتبار جايزه توني به جاي نخواهد گذاشت.
امسال در پنجاه و ششمين دوره جايزه توني، پل نيومن به خاطر كار خود در نمايش «خانه ما در ماه مي  باز مي گردد» نامزد دريافت جايزه شد و حالا دوباره به خاطر همان نمايش براي جايزه امي نيز نامزد شده است. پنجاه و پنجمين جايزه سالانه امي طي دو شب در ۱۳ سپتامبر و ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۳ اهدا خواهد شد.
004575.jpg


«روزهاي خوش» بكت روي صحنه
يك نمايش از ساموئل بكت  به نام «روزهاي خوش» مجدداً بر روي صحنه هاي تئاتر جهان اجرا خواهد شد. اين نمايش توسط پتر هال كارگرداني مي شود و اجراي خصوصي آن در ۱۲ نوامبر خواهد بود. طبق برنامه از پيش تعيين شده از ۱۸ نوامبر نمايش «روزهاي خوش» بر روي صحنه تئاتر «هيتر آرتس» خواهد رفت.
نمايش «روزهاي خوش» بر شخصيت زن ميانسالي به نام ويني متمركز شده است كه به شكلي دروني با وقايع سخت زندگي برخوردي مثبت داشته و با لبخند روبه رو مي شود. در صحنه اول اين نمايش وي هر چند از ناحيه كمر معلول است ولي از دست هاي خود براي انجام كارهاي روزانه به خوبي استفاده مي كند. در صحنه دوم نمايش وي از گردن معلول است، اما طي تك گويي هايش هرگز سخني از بدبختي خود نمي گويد. تنها شخصيت ديگر نمايش شوهر وي «ويلي» است.
004585.jpg


بازي درخشان «برايان استاك ميشل»
نمايش «مردي از لاماشا» با بازي درخشان «برايان استاك ميشل» و «مارين موزي» پس از ۳۰۴ اجراي موفق عمومي و ۱۶ اجراي خصوصي به كار خود پايان خواهد داد.
اين نمايش كه بر پايه داستاني از سروانتس به نام دون  كيشوت خلق شده بود حول شخصيت مردي زنداني كه منتظر بازجويي وحشتناك خود است، مي گردد.
جاناتان گفت كه كارگردان اين نمايش از پنجم دسامبر ۲۰۰۲ تاكنون اجراهاي جذاب و دلپذيري را در تئاترهاي برادوي داشته است.

تئاتر
ادبيات
اقتصاد
سياست
علم
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  تئاتر  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |