جمعه 17 مرداد ۱۳۸۲
سال يازدهم - شماره ۳۱۳۰
ادبيات
Friday.htm

نگاهي به كتاب زنان عليه زنان نوشته شهلا زرلكي
كتابي كه مي تواند «زن»ها را خشمگين كند
001375.jpg
محسن سيف
«زنان عليه زنان» كتاب غافلگيركننده اي است. اين ويژگي با توجه به پرشمار شدن عناوين كتاب هاي بي محتوا و رواج مضامين تكراري و يكنواخت، امتياز كمي براي يك كتاب نيست. صرفنظر از درجه موفقيت يا عدم توفيق نويسنده در انتقال مفاهيم مورد توجه در كتاب، نگاه متفاوت، جسورانه و در عين حال متكي به دانش او در بازشكافت نيمه پنهان مانده از روح زن است كه مخاطب كتاب را غافلگير مي كند. در يك نگاه شتابزده و سرسري، «زنان عليه زنان» را كتابي در قد و قواره ساير آثار منتشر شده درباره «زن» و متاثر از فمينيسم پررونق هنري- ادبي روز خواهيم يافت. اين گمانه زني در پرسه گردي هاي طبق عادت نگاه در ويترين كتاب فروشي هاي شهر و پرشماري عناوين كتاب هاي مزين به زن! پر بيراه نخواهد بود. اما با مطالعه پيشگفتار پنج صفحه اي نويسنده، ذهنيتي متفاوت با پيشداوري مرسوم پديد مي آيد كه با نوعي كنجكاوي همراه است. براي لگام زدن به اين كنجكاوي، مطالعه يك فصل از كتاب هم كافي به نظر مي رسد، اما اين نقطه، آغاز غافلگيري است. خواننده كتاب چشم انداز تازه و متفاوتي را پيش روي خود مي يابد. آشكار كردن رازهاي مگوي «زن» با ورود به حيطه هاي ممنوعه اي همراه است. نويسنده كتاب با اعتماد به نفسي برخاسته از آگاهي و متكي به داشته هاي ارزشي خلقت زن، هيچ ابايي از برملا كردن كاستي هاي همجنسان خود ندارد. در واقع با نگاهي تهورآميز و بركنار از رودربايستي هاي مرسوم و معمول تاريخي، هر دو روي سكه خلقت زن را به نقد مي كشد. ديدگاه جسورانه و متفاوتي كه خلقت انسان را آميزه اي از تركيب فرشته- شيطان مي بيند و هدف هستي را چيرگي و سيطره نيكي برپلشتي تفسير مي كند. نويسنده زنان عليه زنان با چنين انگاره و شناختي از هدفمندي خلقت، هيچ ترس و ترديدي در بازشكافت و بررسي نيمه پنهان هستي زن از خود نشان نمي دهد.
اين نشانه شناسي- به ويژه در فصل هاي نخست كتاب- به گونه اي است كه تصور ضدزن بودن نگرش نويسنده كتاب را در مخاطب تقويت مي كند. از سوي ديگر، بررسي و الگوپردازي از نيمه تاريك روح زن به گونه اي صورت گرفته است كه گاه به سوي شخصي شدن نگاه نويسنده ميل مي كند. آنگونه كه مي توان بررسي روانشناختي نويسنده را متكي به برخي تحقيقات ميداني و تجربه هاي شخصي نسبت داد. اين برداشت، در مطالعه فصل به فصل كتاب و بررسي مقايسه اي ديدگاه هاي مطرح شده با داده هاي جديد جامعه شناسي و روانشناسي زن، كم رنگ تر خواهد شد. تحليل هاي انسان شناختي نويسنده «زنان عليه زنان» اگرچه شخصي و ويژه به نظر مي رسد، اما اين ويژگي  پيش از آن كه به تجارب بي واسطه نويسنده متكي باشد، مبتني بر درك و دريافت او از ديده ها و شنيده هاي جاري بر روابط اجتماعي است. در واقع، نويسنده با تمركز و توجه تحليلي بر مجموعه كنش ها و واكنش هاي اجتماعي و درآميختن آن با الگوهاي شناخته شده روانشناسي، دريچه ويژه و متفاوتي براي ورود به جهان دروني زنان مي گشايد. اين ويژگي و تفاوت را مي توان مهمترين امتياز «زنان عليه زنان» برشمرد.
امتيازي كه در نوع خود چالش برانگيز و زمينه ساز نقد و تحليل هاي گوناگوني مي تواند باشد. در شرايطي كه اغلب آثار منتشر شده درباره هويت انساني زن، رنگ و بوي كليشه و تكرار مكررات گرفته است، بحث انگيز بودن را مي شود وجه مثبتي براي يك كتاب محسوب كرد. ورود بي مهاباي نويسنده «زنان عليه زنان» به حيطه هاي ممنوعه و ناگفته روح زن - به ويژه با توقف در چند فصل نخست كتاب- مي تواند با واكنش هاي تند و اعتراض آميز زنان همراه باشد. تنها در پي گيري دقيق و نكته به نكته مباحث مطرح شده در كتاب است كه همدلي اعتراض آميز نويسنده نسبت به حقوق هميشه ناديده گرفته شده زن در درازناي تاريخ تمدن آشكار خواهد شد. تفاوت در نوع نگاه و شيوه دفاع نويسنده است. برخلاف ديدگاه هاي فمينيستي رايج كه هجمه همه جانبه به مردسالاري ملكه شده در ذهنيت تاريخ اجتماعي را بهانه بيانيه هاي تند اعتراض آميز قرار مي دهد، نويسنده «زنان عليه زنان» با تيزهوشي و رندي قابل توجهي از ورود به حيطه ديدگاه هاي كليشه اي پرهيز دارد.
اين تيزبيني و جسارت به ويژه در يكي از زيرفصل هاي بخش دوم كتاب با عنوان:«ناآگاهي تحميلي تاريخ يا غفلت غريزي زن؟» ص ۷۵، شكل نمايان تري مي گيرد. نويسنده با نقد تغافل تاريخي و ناآگاهي زنان از حقوق قانوني و شرعي، بخشي از اين عقب ماندگي را به جهل ناخواسته و تن آسايانه همجنسان خود نسبت مي دهد. قانون حق طلاق كه اين همه مورد بحث و مجادله قرار دارد و اغلب وابستگان گرايش هاي فمينيستي از آن به عنوان سيطره تاريخي مردسالاري انتقاد مي كنند، با درنگي آگاهانه و ساده در مرحله جاري شدن خطبه عقد، راه گريز هوشمندانه براي درهم شكستن سد مردسالاري را در خود نهفته دارد. بي حوصلگي، شتابزدگي و فقر فرهنگي در مراحل اوليه ازدواج، ذهن زنان را از ورود به محدوده هاي درك و دريافت درست قوانين دور مي كند. پيش شرط هاي مندرج در قباله ازدواج، مسيرهاي ساده و در عين حال سرراستي را پيش روي زن قرار داده است. تنها با آگاهي و درك درست اين ماده ها و تبصره هاي قانوني است كه زن به قدرت تصميم گيري و سلطه قانوني خود وقوف خواهد يافت. يكي از پيش شرط هاي اصلي در اين قباله، درخواست زن براي بهره گيري از اختيار و اجازه طلاق است. زن مي تواند پيش از امضا سند ازدواج، اين شرط و بسياري ديگر از شروط مورد نظر و خواست خود را قانوناً به دست بياورد و...
«رويامنجم» نويسنده كتاب «زن- مادر» در يكي از فصل هاي كتاب خود به اين نكته اشاره دارد و معتقد است كه به ميان كشيدن موضوع «حق طلاق» در لحظه هاي احساسي و شيرين پيوند زناشويي مي تواند فضاي خاكستري و ناخوشايندي پديد بياورد و...
نويسنده «زنان عليه زنان» در پاسخ به اين ديدگاه، مسئله مرسوم و همه گير چك و چانه زدن در مرحله تعيين مهريه و شيربها و ساير موارد مشابه را مطرح مي كند و مي نويسد: «... چگونه است كه هنگام چانه زني هاي مرسوم خانواده عروس بر سر بالابردن نرخ مهريه كسي وجه مادي و مصلحت انديشانه اين ماجرا را نمي بيند؟ در عاطفي ترين و حساس ترين لحظات انتخاب، دختر و صاحبانش انگيزه هاي سودجويانه را براي «روز مباداي طلاق» در نظر مي گيرند و چه بسا اصرار و سماجت  آنها براي افزودن سكه هاي مهريه به پاياني نامبارك ختم شود. با تكرار و رواج رفتاري نكوهيده و ناپسند، زشتي آن رفتار به رسم و عادت و يا آييني عرفي تغيير ماهيت مي دهد. عكس اين قضيه نيز صادق است؛ پرهيز بي دليل يا از سرجهل و تعصب سبب مي شود رفتار يا واكنشي طبيعي، ناپسند جلوه داده شود. مطالبه حق طلاق از سوي زن ظاهراً از قضيه دوم پيروي مي كند. خانم منجم نيز متاثر از قوانين عرفي جامعه به اين نگاه بدبينانه نسبت به حق طلاق و چگونگي آن رسيده است...»
(ص ۸۲/ زنان عليه زنان)
نويسنده «زنان عليه زنان» از دريچه اي متفاوت به بررسي ويژگي هاي سرشتي در خلقت زن مي پردازد. با تشريح روح زن، به جهان ممنوعه اي گام مي نهد كه كمتر زني رغبت پرداختن به آن بخش از ويژگي هاي خود را دارد. ورود بي پروا به اين حيطه با جسارتي همراه است كه مي تواند براي زنان ناخوشايند و حتي خشم آفرين باشد. اما زنان ناخشنود از نگرش و ديدگاه نويسنده نبايد فراموش كنند كه شهامت وي در بيان بي پرواي كاستي ها و لغزش هاي همجنسان خود، ستايشي ضمني از شهامت «زن» است. مگر نه اين كه نويسنده «زنان عليه زنان» از جنس ايشان است؟
به نظر مي رسد كه مردان نويسنده و هنرمند به چنين شهامت و صداقتي نيازمندترند در تلخ ترين نگاه هنرمندانه به هستي مرد هم، كاستي ها و زشتي هاي مردانه همواره با اندكي چشم پوشي تصوير مي شود.
«زنان عليه زنان» كه قرار است با نقد و نگاهي به شخصيت پردازي زنان آثار آلبادسس پدس همراه باشد، با گذر شتابزده از كنار اين آثار به يك بررسي روانشناختي جسارت آميز از هويت انساني زن بدل مي شود. نگاه و نگرشي كه در يك داوري بيروني و شتابزده مي تواند خشم زنان را برانگيزد... اما به قول آن عزيز: «چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد...»

سايه روشن ادبيات
001380.jpg
كسي از ادبيات نان نمي خورد
كشورهايي كه مي توانند به صورت حرفه يي به ادبيات بپردازند، داراي ساز و كار دولتي مشخص اند. در ايران بحث كالايي ادبيات مرسوم نيست. ابوالقاسم فرهنگ ـ شاعر و داستان نويس خوزستاني ـ در گفت و گو با خبرنگار ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره پرداختن حرفه اي به ادبيات در ايران با بيان مطلب بالا گفت: به دليل نبود خريدار در بازار ادبيات ايران عده كمي به اين كار مي پردازند. افرادي كه به صورت انبوه كالا توليد مي كنند، مي توانند حرفه اي كار كنند. مثل افرادي كه ترانه مي خوانند،  شعر ترانه مي سرآيند يا كتاب هايي مي نويسند كه همه گير و فراگيرند و هيچ تفكري هم در آنها وجود ندارد. وي افزود: چنين افرادي قاعدتاً مي توانند حرفه اي باشند؛ اما حرفه اي شدن در ايران، مورد حمايت هيچ ارگاني نيست. فرهنگ تصريح كرد: عده اي هستند كه به نان شب محتاج نيستند؛ اما به صورت حرفه اي به ادبيات مي پردازند. اين شاعر اضافه كرد: نويسنده هايي هستند كه مي نويسند و مورد تاييد سازمان ها و ارگان ها قرار مي گيرند؛ ولي ادبيت ادبيات را حفظ مي كنند. افرادي نيز هستند كه ادبيت ادبيات را حفظ نمي كنند و همه چيز را فداي ديدگاه افرادي مي كنند كه پول مي پردازند. به معناي ديگر، كار مي كنند تا پول بگيرند. به باور فرهنگ، افرادي هستند كه كار ويراستاري ادبيات را انجام مي دهند. آنها در كنار اين موضوع سعي مي كنند پول چاپ كتاب هاي خود را به دست بياورند؛ ولي با آن زندگي نمي كنند. فرهنگ خاطرنشان كرد: اگر ماركز حرفه اي مي نويسد، به دليل شروع كار خود از طريق روزنامه نگاري است. او توانست آرام آرام در ادبيات حرفه اي وارد شود و شمارگان آثار خود را به بالاي ۵۰ هزار برساند و زندگي ادبي خود را تضمين كند. در ايران، نويسنده اي كه بتواند از ادبيات نان بخورد، وجود ندارد.


ترجمه هايي بدون انگيزه فرهنگي
عضو نشدن ايران در كنوانسيون كپي  رايت و صرفه  اقتصادي ترجمه كتا ب هاي هري پاتر، سبب قريب الوقوع بودن آشفته  بازاري در زمينه ترجمه تاليف هاي جي كي رولينگ، ازسوي برخي از منتقدان و مترجمان شده است. اين امر سبب شده است كه برخي از ناشران كار ترجمه اين كتاب ها را به گروه هاي ۲۰ يا حتي ۵۰ نفره دانشجويي با ويراستار واحدي واگذار كنند، به اين ترتيب احتمالاً در آينده بازار نشر، شاهد ترجمه هاي متنوعي در اين زمينه خواهد بود. در اين باره اعظم احمدي ـ مترجم كتاب هاي علمي- مي گويد: سيل ترجمه آثار هري پاتر و تنوع موسسه هاي انتشاراتي در ترجمه  آن از اهداف اقتصادي نشان دارد. وي افزود: با توجه به پايمال شدن بحث كيفيت در ترجمه هاي همزمان و انبوه برخي از كتاب ها، ازجمله هري پاتر، هيچ انگيزه  فرهنگي نمي توان براي چاپ انبوه اين كتاب ها متصور شد. اين مترجم تاكيد كرد: ترجمه برخي نسخه هاي پيشين كتاب هاي هري پاتر نيز چندان چنگي به دل نمي زند و گاه جملات اساساً اشتباه در آنها ترجمه شده اند، بنابراين به نظر مي رسد لازم است وزارت ارشاد بر كيفيت ترجمه ها نيز نظارتي را اعمال كند؛ تا هر كس به خاطر سوددهي و منفعت شخصي دست به ترجمه نبرد. وي گفت: با تبليغات گسترده كتاب هاي هري پاتر، بازار فروش خوبي را مي توان براي اين كتاب ها متصور شد. به جاست كه وزارت ارشاد با اعمال نظارت در حوزه ترجمه، بر كيفيت اين كار نظارت كند.

بيناب منتشر شد
نخستين شماره دو ماهنامه فرهنگي هنري بيناب ويژه هنر مفهومي به صاحب امتيازي حوزه هنري منتشر شد.
گفت وگو با حبيب الله آيت اللهي درباره هنر مفهومي، ميزگرد هنر مفهومي با حضور مهدي حسيني، گفت وگو با عليرضا سميع آذر، بحثي پيرامون هنر و فناوري از مسعود اوهدي، آيا تصوير بازهم ما را تكان خواهد داد ترجمه دكتر فرزان سجودي، بازنمايي ابليس در سينماي هزاره احمد الستي، تصوير در ادبيات ايران محمدرضا اصلاني و بررسي فيلم مردم پسند براساس معيار ديني علي شيخ مهدي از جمله مطالب اين شماره دوماهنامه است.
نشريه بيناب در ۲۸۶ صفحه با قيمت ۸۰۰۰ ريال روي دكه مطبوعات آمده است.

دو كتاب در يك نگاه
من نه منم، نه من منم
اعظم حسن(ترنج)
منم، اومدم(  نمايشنامه كمدي)
ژيرايد آنانيان
ترجمه آندرانيك خچوميان
نشر: گلمهر
چاپ اول:۱۳۸۱
001370.jpg

يك اشتباه! بله يك اشتباه ساده، ماجراي نمايشنامه «منم، اومدم» را مي سازد. در نظر بياوريد آدم هايي را كه براي اولين بار به هم مي رسند، آنها قبلاً همديگر را نديده اند و نمي شناسند. بعد بدون اين كه خودشان را به هم معرفي كنند، شك ندارند كه آن ديگري، همان آقا يا خانم x يا y است و در واقع همديگر را عوضي گرفته باشند؛ معلوم است چه اتفاقي مي افتد. همين تصور غلط به راحتي مي تواند داستان يك كمدي را بسازد، درست مثل كمدي« منم، اومدم.» همه ماجرا در عنوان كتاب خلاصه شده است. اين«من» مجهول، آقاي «شماون»، كشيك شب كار يك اداره است كه روزها هم به كار ديگري مشغول است. او از شب كاري و بي خوابي خسته و درب و داغان شده و به اصرار زنش به يكي از وزارتخانه ها مي رود تا با دادن رشوه به يكي از مسئولين( كه به او وعده كاري مناسب و پردر آمد را داده)، از اين وضع فلاكت بار خلاص شود.«شماون»، «سوپر يكيان» را به جاي «بالابگيان» مي گيرد و سوپر يكيان هم كه به كس ديگري وعده داده، شماون را به جاي او مي گيرد. از همين جا سوء تفاهم ها آغاز مي شود. مشتي پازل از آدم هاي مجهول، به دست خودشان بر روي صفحه نمايشنامه ريخته مي شود و در نهايت، به دست خودشان هم مرتب و در جاي مناسب خود قرار مي گيرند.
«منم، اومدم» خيلي ساده و صريح است و از طرفي، برشي كوتاه از يك موضوع كليشه اي به نام بوروكراسي است. «من» انساني در اين دايره، معنايي ندارد، شماون مي گويد:«منم، من» و چندين بار از خودش مي گويد. حتي از وضعيت و موقعيت شغلي اش و زندگي بدون آسايش و مشقت بارش. اما در يك نظام بوروكراسي، از«من»، از خود انساني حرف زدن خنده دار و مضحك است و غير قابل درك.
شماون: منم، اومدم.
واروسيان: ولي شما كي هستين؟
شماون( متعجب شده كه او متوجه نشده) منم، من...
واروسيان: باز هم ميگه منم...( عصبي) خب من هم منم، كه چي؟
شماون: (دستپاچه) ميگم، منم، اومدم.
واروسيان: من هم مي بينم كه تويي، ولي تو كي هستي؟
و اين بگوومگو ادامه دارد. واروسيان انتظار دارد كه شماون اسمش را بگويد تا اگر او هماني است كه سفارش اش شده، تحويلش بگيردو كارش را راه بياندازد. در غير اين صورت برود و گم شود. «من» سرگردان و ذليل شده شماون، ميان بخش هاي مختلف وزارتخانه مثل توپي از اين سو به آن سو پرتاپ مي شود و در آخر، بي جواب و شكست خورده و تنها، ميان بلوايي كه«من»اش در آدم هاي پشت ميز به پا كرده،  در مي ماند.
نمايشنامه «منم، اومدم» يك كمدي سرگرم كننده است. از ديالوگ هاي صيقل خورده و كاملاً طبيعي(در مقابل تصنعي) شكل گرفته و بيشتر به نمايشنامه هاي «لاله زاري» شباهت دارد. از اين جهت كه مخاطب خاص ندارد و عامه مردم با آن ارتباط برقرار مي كنند.
«ژيراير آنانيان» كمدي نويس ارمني، در به تحرير
در آوردن ديالوگ هايي با جملات كوتاه، واقعي، ملموس و عامه فهم و هماهنگ با ژانر نمايشنامه اش، موفق عمل كرده است. هر چند ترجمه خوب «آندرانيك خچوميان»، بازتابنده اين موفقيت بوده است.
وقتم كن كه بگذرم
ليلا صادقي
نشر نيلوفر
چاپ ۱۳۸۱
اول مي خواستم مثل ليلا صادقي بنويسم. نه از آن چيزها و حرف ها و داستان هايي كه او نوشته است، نه! مي خواستم درباره همان چيزها و حرف ها و داستانك هاي او بنويسم. همان جوري كه او نوشته، يعني يك چيز سخت بنويسم. يك چيز راحت را مثل طنابي، آن قدر گره اش بزنم و بپيچانمش تا بشود يك چيز سخت. بعدش آن را بين دو انگشتم بگيرم و همان طور كه دارد آن ميان تاب مي خورد، به همه نشانش بدهم و بگويم اگر گفتيد اين چيه؟ اين اولش چي بوده؟! و همه را دور اين چيز سخت جمع كنم و آنها را با يك چيستان و معما مشغول كنم و بعد از اين كه يك عالمه با آن چيز سخت ور رفتند، سر گيجه بگيرند و غش كنند و به هوش كه آمدند بگويند واي خداي من، اين، يك چيز خيلي سخت است. بايد حتماً نويسنده اش را دعوت كنيم و از او خواهش كنيم تا آن را برايمان كالبد شكافي كرده و ما را از ندانستگي اخراج كند و به عالم دانايي و روشنايي رهسپارمان كند.
001365.jpg

ولي راستش را بخواهيد من اين جور نمي خواهم بنويسم. بر عكس،  نظرم اين است كه ليلا صادقي به اندازه دوازده شب با خواننده اش بازي بازي مي كند. بازي اين چيه،  اون كدومه؟! بازي اگر گفتيد اين تصوير،  عكس چيه؟ بازي اگر اين ليلا صادقيه، پس من كي ام؟ بازي جاي خالي را با كلمات مناسب پركنيد! و يك عالمه بازي ديگر كه ليلا خانم صادقي زحمت كشيدند و طرحش را ريختند و كشيدند و در اختيار خواننده هاي پر مشغله و گرفتار در گردونه كار و معيشت قرار داده اند تا كمي از وقت باقي مانده شان را با وقت نويسنده بگذرانند!
اما اگر نخواهيم از آن چه گذشت، خيلي سخت بگيريم، بايد راحت و خود ماني گفت كه «وقتم كن كه بگذرم» واقعاً سخت و سخت بود! مخصوصاً  كه مي بايست دوازده شب، وقت خود را با وقت نويسنده تنظيم مي كرديم. درست است كه نويسنده كسي را مجبور به اين كار نكرده و خواننده آزاد است خودش هر جور كه خواست وقتش را بگذراند اما وقتي خواست اين فرصت را با يك كتاب باشد، چه كار كند؟  اين حق نويسنده است كه هرجوري مايل بود بنويسد،  به هر سبك و سياقي كه مي پسندد، اما خواننده تا نخواند، نمي تواند بفهمد با كتاب اين نويسنده، وقتش خوش مي گذرد يا نه.
«وقتم كن كه بگذرم» در دوازده شب اتفاق مي افتد و هر شب با چند داستان. داستانك هايي كاملاً انتزاعي و دفرمه شده كه بين معنا و بي معنايي و ضد معنايي غوطه ورند و اگر حرفي هم داشته باشند، با لكنت به زبان مي آورند. ضماير،  افعال و اعمال،  از جايي كه بايد باشند، به وسيله نويسنده اخراج مي شوند و در مكاني كه نبايد، مي نشينند و اين جوري اداي نوشته هاي پيچيده و دو پهلو و چند معنا را در مي آورند:
« شايد اگر در خانه اي بودم كه مي دانستند من كيستم،  ديگر نمي نوشتم من كيستم و همه اينطور مي خواندند كه خواهم من بود من كه بودم من كه باشم من.» ص۲۶
« وقت را وقفم كرد و وقف نشدم. وقت شدم، حالا هم وقتم و هم گذشته ام،  پس من دو منم،  مني كه وقت است، مني كه از وقت گذشته. ما توقيف شده. تولد( دري) است كه شما از آن وارد مي شويد. حالا شما تاكسي و آنها مسافرند.»
ص ۳۲
اشتباه نشود. همه خواننده ها دنبال نوشته ها و داستان هايي كه مثل
راحت الحلقومند نمي گردند و كيف هم مي كنند از خواندن نوشته اي با درهاي بسته، كه خود نيز در گشودن درها و پنجره هاي آن مشاركت داشته باشند. اما خيلي فاصله و فرق است ميان اين و نوشته  هايي كه براي خواننده اداي متفاوت بودن و رمزوارگي را در مي آورند و به فرض مي خواهند بگويند كه «من نه منم، نه من منم.»!
نه،  جاي هيچ دلخوري و توبيخي هم نيست. يك كتاب هم هيچ تفاوتي با يك آدم ندارد. اصل،  زبان سخن است كه او دارد و بعضي از كتاب ها هم مي خواهند مثل بعضي از آدم ها واسه كسي كه روبرويش نشسته و مخاطبش است شكلك در آورند و عمد دارند كه خواننده پكي بزند زير خنده و به آنها بگويد كه بابا، اين يكي هم انگار قاطي دارد!

|  ادبيات  |   ايران  |   جامعه  |   رسانه  |   زمين  |   شهر  |
|  عكس  |   ورزش  |   صفحه آخر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |