اعظم حسن(ترنج)
منم، اومدم( نمايشنامه كمدي)
ژيرايد آنانيان
ترجمه آندرانيك خچوميان
نشر: گلمهر
چاپ اول:۱۳۸۱
|
|
يك اشتباه! بله يك اشتباه ساده، ماجراي نمايشنامه «منم، اومدم» را مي سازد. در نظر بياوريد آدم هايي را كه براي اولين بار به هم مي رسند، آنها قبلاً همديگر را نديده اند و نمي شناسند. بعد بدون اين كه خودشان را به هم معرفي كنند، شك ندارند كه آن ديگري، همان آقا يا خانم x يا y است و در واقع همديگر را عوضي گرفته باشند؛ معلوم است چه اتفاقي مي افتد. همين تصور غلط به راحتي مي تواند داستان يك كمدي را بسازد، درست مثل كمدي« منم، اومدم.» همه ماجرا در عنوان كتاب خلاصه شده است. اين«من» مجهول، آقاي «شماون»، كشيك شب كار يك اداره است كه روزها هم به كار ديگري مشغول است. او از شب كاري و بي خوابي خسته و درب و داغان شده و به اصرار زنش به يكي از وزارتخانه ها مي رود تا با دادن رشوه به يكي از مسئولين( كه به او وعده كاري مناسب و پردر آمد را داده)، از اين وضع فلاكت بار خلاص شود.«شماون»، «سوپر يكيان» را به جاي «بالابگيان» مي گيرد و سوپر يكيان هم كه به كس ديگري وعده داده، شماون را به جاي او مي گيرد. از همين جا سوء تفاهم ها آغاز مي شود. مشتي پازل از آدم هاي مجهول، به دست خودشان بر روي صفحه نمايشنامه ريخته مي شود و در نهايت، به دست خودشان هم مرتب و در جاي مناسب خود قرار مي گيرند.
«منم، اومدم» خيلي ساده و صريح است و از طرفي، برشي كوتاه از يك موضوع كليشه اي به نام بوروكراسي است. «من» انساني در اين دايره، معنايي ندارد، شماون مي گويد:«منم، من» و چندين بار از خودش مي گويد. حتي از وضعيت و موقعيت شغلي اش و زندگي بدون آسايش و مشقت بارش. اما در يك نظام بوروكراسي، از«من»، از خود انساني حرف زدن خنده دار و مضحك است و غير قابل درك.
شماون: منم، اومدم.
واروسيان: ولي شما كي هستين؟
شماون( متعجب شده كه او متوجه نشده) منم، من...
واروسيان: باز هم ميگه منم...( عصبي) خب من هم منم، كه چي؟
شماون: (دستپاچه) ميگم، منم، اومدم.
واروسيان: من هم مي بينم كه تويي، ولي تو كي هستي؟
و اين بگوومگو ادامه دارد. واروسيان انتظار دارد كه شماون اسمش را بگويد تا اگر او هماني است كه سفارش اش شده، تحويلش بگيردو كارش را راه بياندازد. در غير اين صورت برود و گم شود. «من» سرگردان و ذليل شده شماون، ميان بخش هاي مختلف وزارتخانه مثل توپي از اين سو به آن سو پرتاپ مي شود و در آخر، بي جواب و شكست خورده و تنها، ميان بلوايي كه«من»اش در آدم هاي پشت ميز به پا كرده، در مي ماند.
نمايشنامه «منم، اومدم» يك كمدي سرگرم كننده است. از ديالوگ هاي صيقل خورده و كاملاً طبيعي(در مقابل تصنعي) شكل گرفته و بيشتر به نمايشنامه هاي «لاله زاري» شباهت دارد. از اين جهت كه مخاطب خاص ندارد و عامه مردم با آن ارتباط برقرار مي كنند.
«ژيراير آنانيان» كمدي نويس ارمني، در به تحرير
در آوردن ديالوگ هايي با جملات كوتاه، واقعي، ملموس و عامه فهم و هماهنگ با ژانر نمايشنامه اش، موفق عمل كرده است. هر چند ترجمه خوب «آندرانيك خچوميان»، بازتابنده اين موفقيت بوده است.
وقتم كن كه بگذرم
ليلا صادقي
نشر نيلوفر
چاپ ۱۳۸۱
اول مي خواستم مثل ليلا صادقي بنويسم. نه از آن چيزها و حرف ها و داستان هايي كه او نوشته است، نه! مي خواستم درباره همان چيزها و حرف ها و داستانك هاي او بنويسم. همان جوري كه او نوشته، يعني يك چيز سخت بنويسم. يك چيز راحت را مثل طنابي، آن قدر گره اش بزنم و بپيچانمش تا بشود يك چيز سخت. بعدش آن را بين دو انگشتم بگيرم و همان طور كه دارد آن ميان تاب مي خورد، به همه نشانش بدهم و بگويم اگر گفتيد اين چيه؟ اين اولش چي بوده؟! و همه را دور اين چيز سخت جمع كنم و آنها را با يك چيستان و معما مشغول كنم و بعد از اين كه يك عالمه با آن چيز سخت ور رفتند، سر گيجه بگيرند و غش كنند و به هوش كه آمدند بگويند واي خداي من، اين، يك چيز خيلي سخت است. بايد حتماً نويسنده اش را دعوت كنيم و از او خواهش كنيم تا آن را برايمان كالبد شكافي كرده و ما را از ندانستگي اخراج كند و به عالم دانايي و روشنايي رهسپارمان كند.
|
|
ولي راستش را بخواهيد من اين جور نمي خواهم بنويسم. بر عكس، نظرم اين است كه ليلا صادقي به اندازه دوازده شب با خواننده اش بازي بازي مي كند. بازي اين چيه، اون كدومه؟! بازي اگر گفتيد اين تصوير، عكس چيه؟ بازي اگر اين ليلا صادقيه، پس من كي ام؟ بازي جاي خالي را با كلمات مناسب پركنيد! و يك عالمه بازي ديگر كه ليلا خانم صادقي زحمت كشيدند و طرحش را ريختند و كشيدند و در اختيار خواننده هاي پر مشغله و گرفتار در گردونه كار و معيشت قرار داده اند تا كمي از وقت باقي مانده شان را با وقت نويسنده بگذرانند!
اما اگر نخواهيم از آن چه گذشت، خيلي سخت بگيريم، بايد راحت و خود ماني گفت كه «وقتم كن كه بگذرم» واقعاً سخت و سخت بود! مخصوصاً كه مي بايست دوازده شب، وقت خود را با وقت نويسنده تنظيم مي كرديم. درست است كه نويسنده كسي را مجبور به اين كار نكرده و خواننده آزاد است خودش هر جور كه خواست وقتش را بگذراند اما وقتي خواست اين فرصت را با يك كتاب باشد، چه كار كند؟ اين حق نويسنده است كه هرجوري مايل بود بنويسد، به هر سبك و سياقي كه مي پسندد، اما خواننده تا نخواند، نمي تواند بفهمد با كتاب اين نويسنده، وقتش خوش مي گذرد يا نه.
«وقتم كن كه بگذرم» در دوازده شب اتفاق مي افتد و هر شب با چند داستان. داستانك هايي كاملاً انتزاعي و دفرمه شده كه بين معنا و بي معنايي و ضد معنايي غوطه ورند و اگر حرفي هم داشته باشند، با لكنت به زبان مي آورند. ضماير، افعال و اعمال، از جايي كه بايد باشند، به وسيله نويسنده اخراج مي شوند و در مكاني كه نبايد، مي نشينند و اين جوري اداي نوشته هاي پيچيده و دو پهلو و چند معنا را در مي آورند:
« شايد اگر در خانه اي بودم كه مي دانستند من كيستم، ديگر نمي نوشتم من كيستم و همه اينطور مي خواندند كه خواهم من بود من كه بودم من كه باشم من.» ص۲۶
« وقت را وقفم كرد و وقف نشدم. وقت شدم، حالا هم وقتم و هم گذشته ام، پس من دو منم، مني كه وقت است، مني كه از وقت گذشته. ما توقيف شده. تولد( دري) است كه شما از آن وارد مي شويد. حالا شما تاكسي و آنها مسافرند.»
ص ۳۲
اشتباه نشود. همه خواننده ها دنبال نوشته ها و داستان هايي كه مثل
راحت الحلقومند نمي گردند و كيف هم مي كنند از خواندن نوشته اي با درهاي بسته، كه خود نيز در گشودن درها و پنجره هاي آن مشاركت داشته باشند. اما خيلي فاصله و فرق است ميان اين و نوشته هايي كه براي خواننده اداي متفاوت بودن و رمزوارگي را در مي آورند و به فرض مي خواهند بگويند كه «من نه منم، نه من منم.»!
نه، جاي هيچ دلخوري و توبيخي هم نيست. يك كتاب هم هيچ تفاوتي با يك آدم ندارد. اصل، زبان سخن است كه او دارد و بعضي از كتاب ها هم مي خواهند مثل بعضي از آدم ها واسه كسي كه روبرويش نشسته و مخاطبش است شكلك در آورند و عمد دارند كه خواننده پكي بزند زير خنده و به آنها بگويد كه بابا، اين يكي هم انگار قاطي دارد!