در عرصه پديده هاي اجتماعي داوري موضوعي بي جاست ما در پديده هاي اجتماعي با اينكه بايد آماده باشيم و خود را قوي كنيم، اما بايد منتظر باشيم، ببينيم پديده اجتماعي چه داده ها و چه نتايجي دارد براي اينكه حوادث اجتماعي هيچوقت يك سويه حركت نمي كند اما اينكه ما در مورد اين پديده نوظهور، آماده، قوي و مجهز باشيم و فرهنگ خود را عرضه كنيم يك رسالت فرهنگ اسلامي است كه بايد آن را انجام دهيم
گفت وگو: رحمان احمدي
جهاني شدن فرآيندي است كه تاثير عميقي بر حيطه هاي مختلف زندگي اجتماعي در دنياي معاصر گذاشته است، در مسير پرپيچ و خم «جهاني شدن» سرنوشت فرهنگ، خانواده، دين و حقوق فرهنگي مختلف يكي از دغدغه هايي است كه صاحبنظران حوزه هاي مختلف را به تفكر و تفحص واداشته و موجب شده كه پيامدهاي آن از ديدگاه هاي مختلف مورد بررسي قرار گيرد كه آيا سرانجام همگون و يگانه شدن فرهنگ ها، اديان، حقوق و ... موجب زايش فرهنگ يگانه براي بشريت مي شود؟ در اين فرآيند فرهنگ كشورهاي پيشرفته و ملل در حال توسعه از جمله ايران در كجا قرار مي گيرد؟ در اين خصوص گفت وگويي با يكي از صاحبنظران در حوزه جامعه شناسي انجام شده كه تقديم خوانندگان مي شود.
جهاني شدن يكي از وجوه مشخص قرن حاضر است كه تاثير عميقي بر حيطه هاي مختلف زندگي اجتماعي در دنياي معاصر گذاشته است، با توجه به اين مقدمه براي شروع بحث بفرماييد كه به نظر شما وضعيت و موقعيت ديني خانواده در فرآيند جهاني شدن چگونه خواهد بود؟
ـ معرفت ديني در قلمرو معرفت، ارزش برحسب مقتضيات زمان و تحول روزگار، يك نوع تغيير مي يابد، روايتي داريم از پيامبراكرم(ص) كه به ابن عباس مي گويد: «قرآن را تفسير نكن خودگذر زمان قرآن را تفسير مي كند.» اين جمله معنايش اين است كه با گذر و تحول زمان معلومات ذهن بشري تغيير مي يابد و مفاهيم جديد در عرصه معلومات، حتي در معرفت ديني پديد مي آيد، لذا دين در خانواده ها، در جامعه ها، شكل خاص فرم اجتماعي خودش را تغيير مي دهد و محتواي اجتماعي ديگر به خود مي گيرد، نه اينكه دين ذاتاً از بين برود، اين شكل جامعه است كه دين در آن به صورت هاي گوناگون تبلور مي يابد و مطرح مي شود، اگر جامعه تحول بيابد جوهره ديني، ارتباط با خداوند و پرستش خداوند مطابق سير تحول تمدن آن زمان ادامه خواهد يافت و لذا تفسير ديني نويني يا به تعبير خودمان فهم نويني از دين مطرح مي شود و آن تفسير و فهم مي تواند، جامعه ها و خانواده هاي عصر جديد را اداره كند.
شما با توجه به تفاوت هايي كه در حوزه دين ميان اديان مختلف بشر وجود دارد وضعيت حقوق بشر در مسئله
جهاني شدن را چگونه تبيين مي كنيد؟
ـ به نظر من اديان، به خصوص اديان وحياني يكي از اركان اصلي حقوق بشر است. اساساً دين براي احياي حقوق بشر آمده است. در متون ديني، تورات، انجيل و در اسلام در بعد كلي جايي كه ارزش بشر مطرح است دين به آن تاكيد دارد، به طوري كه در قرآن كريم اگر كسي، فردي را بدون خطا بكشد، انگار كه كل انسان ها را كشته است و ارزش انسان ها اين قدر اهميت دارد، يا حضرت اميرالمومنين(ع) در ميثاقش به مالك اشتر مي گويد: «به مردم مصر خدمت كن زيرا از دو گروه خارج نيستند يا برادران ديني تو هستند يا مانند تو انسان هستند.» بنابراين حقوق بشر يكي از مفاهيمي است كه همه اديان روي آن تاكيد دارند ولي امروز حقوق بشر به تعبير دكترشريعتي مبتلا به رياكاري دموكراسي غربي شده و به صورت ابزارگونه از آن استفاده مي شود، اگر عقل جامعه بشري به آن مرحله برسد كه واقعاً حقوق بشر را در همه ابعاد و همه كشورها به صورت يكسان و بدون تبعيض ميان نوع بشر و دين بشر رعايت شود، دين نه تنها خودش حقوق بشر را تاييد مي كند بلكه يكي از پشتوانه هاي اصلي حقوق بشر خواهد بود.
چون جامعه ما يك جامعه ديني است اين تحليل را در شرايط كنوني ايران چگونه به كار مي بريد و آينده ما در اين وضعيت چگونه خواهد بود؟
ـ جامعه ما، يك جامعه تحول يافته است، در دوره انقلاب، جامعه ايراني بسيار سريع در مسير حوادث واقع شد.تحولات سريع فكري در دوره هاي اخير به خصوص دو دهه اخير در ايران بسيار اتفاق افتاد. اكنون جناح ها با فكرهاي مختلف از طريق مطبوعات، از طريق انديشه ورزان و از طريق سمبل هاي خودشان انديشه هاي خودشان را به جامعه عرضه مي دارند. جامعه گاهي با گرمي از اين انديشه هاي نوين استقبال مي كند، گاهي آن انديشه دچار فراز و نشيب مي شوند. بالاخره جامعه ما در تحول انديشه است، هر فكري انديشه اش را به جامعه عرضه مي دارد و جامعه و مخاطبان آن فكر را دريافت مي كنند و هر فكري تاثير خودش را بر جامعه مي گذارد، اينكه يك پروسه اصلاح در ايران مطرح شده، صاحبنظران و دست اندركاران كه در بطن انقلاب بودند، اكنون از بطن آن كساني پديد آمدند، كه به اصطلاح روش انقلابي را با بيان اصلاح گرايانه مي خواهند ترميم كنند.
بنابراين، اين مسئله دليل بر واقع شدن تحول اجتماعي در جامعه ما و پذيرفتن مفهوم اصلاح است، خود به خود اصلاح يك خلا و نارسايي هايي وجود داشته است كه نخبگان سياسي ما در جامعه پروسه اصلاح را مي پذيرند. بنابراين آنچه در اين زمينه به صورت مشترك مسلم است، وقوع نارسايي ها، ضعف ها در تحقق آرمان هاي انقلاب و وقوع خشونت هاي بي جا كه جامعه را به اين وازدگي دچار كرده بوده است.
پس اصلاح گران با هر تفسيري كه از اصلاح مي كنند چه آنها كه داخل حاكميت هستند و چه آنهايي كه بيرون حاكميت هستند. وقوع اين تحول را تسريع مي كنند، براي اينكه از نظر فرهنگي و فلسفي هر پديده اي كه در هستي به وجود بيايد اثرات خود را در جامعه مي گذارد و چون از سوي ديگر نسل ما در حال تحول است، قطعاً كساني كه بتوانند با مقتضيات زمان با مخاطبان، نسل جديد، انديشه و عقلانيت با نسل جديد سخن بگويند آنها پيروز خواهند شد و تفكرات مخالف در حال عقب نشيني خواهند بود.
بنابراين ما در تحولات درون كشوري بايد مسائل اساسي خودمان را مطرح كنيم و به آن فاز مطلوبي كه همواره در سه نهضت اجتماعي ما خواهان آن بوده ايم، برسيم. اكنون آثار آن كم كم مي خواهد ظهور پيدا كند. اين فكرها در مشروطه، در نهضت ملي، در اول انقلاب فقط حرفش بود و هرگز تحقق نيافت، اكنون در دوره رياست جمهوري آقاي خاتمي گاهي زمزمه هايي از چنين صداهايي به گوش مي رسد، مثلاً ما شاهد اين هستيم كه انتخابات را مي خواهند استاني بكنند، اين سخني است كه صدسال پيش از اين در ايران در نهضت مشروطيت به نام انجمن ايالتي و ولايتي مطرح شد، اما عملي نشد. بلكه در اواسط دوران استبداد رضاشاه اين خواسته مشروع جامعه به صورت نهضت تجزيه طلبان تلقي گرديد، البته ممكن است عناصر خيانتكاري هم بوده باشند كه مي خواستند از اين ماده سواستفاده كنند.
ما در دوره شاه انتخابات ايالتي نداشتيم، در دوره مشروطه حرفش بود، عملش نبود. اكنون، تازه به صورت لايحه از سوي مجلس ششم اصلاح طلب مطرح شده كه انتخابات بايد استاني باشد. صدسال از مدني بودن ما گذشته و جامعه ايران هنوز نپذيرفته كه مردم هر ايالت و استاني سرنوشت خود را تعيين كند. اين مسئله بايد پذيرفته شود. به مجرد حرف زدن، ترقي و پيشرفت حاصل نمي شود.
بنابراين به تعبير آقاي داريوش آشوري كه در مقاله مدرنيته آورده است: مليت را بايد در هست تفسير كرد، يعني كساني كه در چارچوب مرز ايران زندگي مي كنند واقعاً مساوي هستند، نه اينكه يك عنصر از عوامل مليت غالب باشد. بنابراين وقتي مردم ما در ايالت ها و شهرها احساس شخصيت كردند، فرهنگ خودشان را بسط خواهند داد و اين موضوع كه من اينجا اشاره كردم غير از بحث جهاني شدن است و بايد مسائل كشور خود را خيلي جلوتر از مسائل و پديده هاي جهاني مورد توجه قرار بدهيم و فعلاً به تحولات دروني بيشتر نياز داريم.
نظريه گفت وگوي تمدن ها از سوي رئيس جمهوري به جهانيان عرضه شد و با استقبال جهانيان مواجه شد با توجه به اين تفسيرهايي كه شما ارائه داديد آيا فرهنگ ما توانايي عرضه كردن پيامي به جهانيان دارد و اساساً در چه زمينه هايي مي تواند باشد؟
ـ به نظر من اين بحث را از دو جهت مي شود مورد بحث قرار داد. همان طوري كه ما در تاريخ اسلام نيز ملاحظه مي كنيم رساندن پيام فرهنگي يك ملت هرگز در انحصار حاكمان نبوده است، اصولاً گسترش اسلام به شبه قاره هند يا كشور بزرگي مثل اندونزي به وسيله تجار و جهانگردان مسلمان بوده است، قبل از آنكه سلطان محمود غزنوي به هند حمله كند به تعبير نوشته «نهرو» در كتاب خود، اسلام از طريق فرهنگ ضدطبقاتي خود در هند، نفوذ داشته است و...
امروزه ايرانيان به هر دليلي در سطح دنيا پراكنده شده اند، چون ايراني هستند و فرهنگ ايراني دارند. فرهنگ ايراني، آميخته با فرهنگ اسلامي است. ما نمي توانيم فرهنگ ايراني را به صورت مجرد، بسيط و تفكيك يافته تلقي كنيم. وقتي مي گوييم فرهنگ ايراني، يعني نسل امروز و نسل ديروز، همه اينها فرهنگ ايراني، اسلامي و ملي است. فرهنگ اسلامي، غلبه بر فرهنگ ايراني دارد، وقتي مي گوييم فرهنگ ملي داريم يعني فرهنگ اسلامي داريم. در گذشته نيز همين را داشتيم. ما فردوسي را داريم، در كنار اينكه فردوسي گرايش هاي ايراني را در ايران باستان نقل مي كند. اما در زندگي شخصي خود اين شاعر ملي شيعه است، روي تشيع ايستادگي كرده و... اينها سبب شده بر سلطان محمود غزنوي طنز بگويد و افتخار كند، بنابراين، اين فرهنگ در همه ايرانيان وجود دارد و اين ايرانياني كه در سطح دنيا پراكنده شده و مهاجرت كرده اند، اگر فرهنگ ايراني را در قالب حافظ، سعدي، مولانا و... در دنيا گسترش دهند، فرهنگ و زبان ايراني در جهان بسط و گسترش مي يابد.
بخش دوم در رابطه با مسؤوليت هاي نظام اسلامي است كه امروز در ايران وجود دارد. نظامي كه در ايران اسلامي وجود دارد، براي خود تشكيلات قدرت و پشتوانه هايي دارد، از جمله اين پشتوانه ها، رسانه هاي جمعي است كه از طريق آن نظام مي تواند در عرصه بين المللي نقش بزرگي را ايفا كند. مثلاً از طريق ايجاد كانال هاي ماهواره اي و تلويزيون هاي بين المللي پيام اسلام را به دنيا برساند.
اگر دولت بتواند در عرصه بين المللي با توافق كشورهاي اسلامي كه نوعي گرايش اسلام خواهانه دارند. از طريق كانال هاي ماهواره اي و وسايل ارتباطات همگاني پيام هاي فرهنگ اسلامي را به زبان هاي مختلف به دنيا برسانند، توانسته است رسالت خودش را در اين عصر انجام بدهد.
در خصوص پديده جهاني شدن مقولات زيادي مطرح شده است، عده اي به اين مسئله خوشبينانه مي نگرند و عده اي ديد بدبينانه به اين پديده دارند، حال مي خواستم بدانم تحليل و تبيين شما در اين زمينه چيست و چگونه به اين مسئله مي نگريد؟
ـ به نظر من در اين مسئله به دو رويكرد بايد توجه شود، رويكرد اول اين است كه جامعه ما بايد خود را براي اين پديده جديد كه در عرصه فرهنگ سياسي دنيا رخ مي دهد، آماده كند، اينكه جريان زمان پيش نرود و تحولات زمان را ناديده بگيريم، يك ايستايي و عقب گرد است و اين مسئله با فرهنگ ايراني و اسلامي نمي خواند، روايت داريم كه مسلمان بايد به تحولات زمان خود آگاه باشد.
مسئله ديگر اينكه؛ داوري در عرصه پديده هاي اجتماعي، موضوعي بي جاست. ما در پديده هاي اجتماعي با اينكه بايد آماده باشيم و خود را قوي كنيم، اما بايد منتظر باشيم، ببينيم پديده اجتماعي چه داده ها و چه نتايجي دارد، در واقع نمي شود، كاملاً به طور قاطعانه مسئله بدبينانه يا خوشبينانه را پيش بيني كرد. براي اينكه حوادث اجتماعي، هيچوقت يك سويه حركت نمي كند، ممكن است يك پديده اي بيايد و آثار چندگونه اي را از خود داشته باشد، لذا اين داوري ارزشي در مورد پديده هاي اجتماعي به تعبير جامعه شناسان يك داوري افراطي است اما اينكه ما در مورد اين پديده نوظهور، آماده، قوي و مجهز باشيم و فرهنگ خود را عرضه كنيم يك رسالت فرهنگ اسلامي است كه بايد آن را انجام دهيم.
امروزه قدرت در دست كساني است كه اطلاعات در اختيار دارند، اگر به جامعه خودمان نيز توجه كنيد، متوجه مي شويد بيشتر اطلاعات علمي، فرهنگي و... كه در جامعه ما در جريان است از سوي كشورهاي غربي و دارندگان فناوري مدرن در اختيار ما قرار گرفته، در واقع ارتباط ما با آنها اكثراً يك سويه بوده و اين يك سويه بودن اطلاعات موجب مي شود ما با توجه به پديده جهاني شدن هميشه تحت تاثير القائات فرهنگي، اجتماعي و... آنها قرار بگيريم مي خواستم بدانم تحليل و تبيين شما در اين زمينه چگونه است؟
به نظر من اگر بخواهيم تجربه ها و پديده هاي اجتماعي را به عنوان يك الگو يا نمونه يا يك تجربه اجتماعي گذشته، چراغ راه آينده كنيم كه پروسه معني اش همين است، در اين صد سال گذشته با روبرو شدن با فرهنگ غربي در كشورهاي شرقي، نمودهايي داشته ايم، آن نمودها مي تواند ما را كاملاً راهنمايي كند، دسته اي كه خود باخته فرهنگ غرب بودند، اسم آن را غرب زدگان گذاشتند، دسته اي بودند بي توجه به تحولات زمان كه خود را از كل تحولات و مقتضيات زمان بي خبر نگه داشتند اين مسئله سبب شد كه آنها از تحولات عقب بمانند و كشورهايي هم بودند كه به سرعت تحول يافتند،ولي اغلب اين جريانات، افراط و تفريط به تعبير ما در يك سنتز اجتماعي ظهور پيدا كردند كه چهره غالب اين كشورها شدند، حالا روحاني يا انديشه ورز مسلمان بودند و... اينها نه غربي محض بودند و نه جمود محض بلكه انديشه هاي اصيل و فرهنگ اسلامي را داشتند و در عين حال به نكات مثبت فرهنگ غربي هم آشنا و آگاه بودند، آنها بيشترين قشرهاي حاكم جامعه آن طبقه شدند و نظير آن را در انقلاب ايران و همچنين در جريان تحولات آقاي خاتمي در دوم خرداد ملاحظه كرديد و يا نظير آن را در تركيه در پيروزي حزب رفاه، توسعه و عدالت ديديد و... بنابراين نمونه هاي اجتماعي ما را به اين حقيقت راهنمايي مي كند كه امروزه ارتباطي كه با غرب برقرار است گرچه بيشتر اطلاعات تكنولوژي از سوي غرب به سوي كشورهايي مثل ما سرازير مي شود، اما هنوز جامعه ما انديشمندان و صاحبنظران مستقلي دارد كه آن پديده جديد را با يك نوع بازانديشي و تعمق بيشتر به فرهنگ بومي تبديل مي كند و نوعي فرهنگ سوم كه فرهنگ ملي در آنجا غلبه دارد ، آن را به ظهور مي رساند.
به هر حال كشورهاي غربي در جهت انتقال اطلاعات، نسبت به كشورهاي در حال توسعه و جهان سوم برتر هستند، اگرچه انديشمندان ما هم در اين زمينه نظريه هايي دارند ولي آن گونه كه مشاهده مي شود ، هويت هاي بومي، محلي و فرهنگي نيز در اين تبادل فرهنگي با توجه به پديده جهاني شدن مورد تهاجم قرار مي گيرد.
چون تبادل فرهنگي هست، در تبادل فرهنگي هميشه حالت فراز و نشيب وجود دارد، گاهي ضعيف مي شود، گاهي قوي مي شود و يا گاهي زيربناي خودش را مي سازد و گاهي تسليم مي شود، در طي تاريخ هم همينطور بوده، چون شرق و غرب هميشه در طول تاريخ رقيب بودند و از اول هم اين رقابت ميان ملل شرقي و غربي مطرح بوده است.
امروزه غربيان از طريق وسايل الكترونيك يا اينترنت و... مي خواهند بر شرق سلطه پيدا كنند، همين انديشه، غيرت يا خصلت شخصيتي شرقيان را تحريك مي كند، لذا دير يا زود شرقيان خود را همراه و همگام با غربيان در عرصه وسايل ارتباطي قرار مي دهند. به اين معنا مثلاً اگرچه اينترنت مركزش در غرب است و آثارش به شرق هم مي آيد، اما نيروهاي كشورهاي شرقي، مغزهاي متفكر و قوي در اين حوزه تربيت خواهند كرد تا بتوانند عملاً نظير آن را بسازند ولي زمان مي برد و اين زمان طول مي كشد.