جمعه 17 مرداد ۱۳۸۲
سال يازدهم - شماره ۳۱۳۰
جامعه
Friday.htm

در گفت وگو با دكترسيدمحمد ثقفي
ما و جهاني شدن
در عرصه پديده هاي اجتماعي داوري موضوعي بي جاست ما در پديده هاي اجتماعي با اينكه بايد آماده باشيم و خود را قوي كنيم، اما بايد منتظر باشيم،  ببينيم پديده اجتماعي چه داده ها و چه نتايجي دارد براي اينكه حوادث اجتماعي هيچوقت يك سويه حركت نمي كند اما اينكه ما در مورد اين پديده نوظهور، آماده، قوي و مجهز باشيم و فرهنگ خود را عرضه كنيم يك رسالت فرهنگ اسلامي است كه بايد آن را انجام دهيم
گفت وگو: رحمان احمدي
جهاني شدن فرآيندي است كه تاثير عميقي بر حيطه هاي مختلف زندگي اجتماعي در دنياي معاصر گذاشته است، در مسير پرپيچ و خم «جهاني شدن» سرنوشت فرهنگ، خانواده، دين و حقوق فرهنگي مختلف يكي از دغدغه هايي است كه صاحبنظران حوزه هاي مختلف را به تفكر و تفحص واداشته و موجب شده كه پيامدهاي آن از ديدگاه هاي مختلف مورد بررسي قرار گيرد كه آيا سرانجام همگون و يگانه شدن فرهنگ ها، اديان، حقوق و ... موجب زايش فرهنگ يگانه براي بشريت مي شود؟ در اين فرآيند فرهنگ كشورهاي پيشرفته و ملل در حال توسعه از جمله ايران در كجا قرار مي گيرد؟ در اين خصوص گفت وگويي با يكي از صاحبنظران در حوزه جامعه شناسي انجام شده كه تقديم خوانندگان مي شود.
001270.jpg

جهاني شدن يكي از وجوه مشخص قرن حاضر است كه تاثير عميقي بر حيطه هاي مختلف زندگي اجتماعي در دنياي معاصر گذاشته است،  با توجه به اين مقدمه براي شروع بحث بفرماييد كه به نظر شما وضعيت و موقعيت ديني خانواده در فرآيند جهاني شدن چگونه خواهد بود؟
ـ  معرفت ديني در قلمرو معرفت،  ارزش برحسب مقتضيات زمان و تحول روزگار، يك نوع تغيير مي يابد،  روايتي داريم از پيامبراكرم(ص) كه به ابن عباس مي گويد:  «قرآن را تفسير نكن خودگذر زمان قرآن را تفسير مي كند.» اين جمله معنايش اين است كه با گذر و تحول زمان معلومات ذهن بشري تغيير مي يابد و مفاهيم جديد در عرصه معلومات، حتي در معرفت ديني پديد مي آيد، لذا دين در خانواده ها، در جامعه ها، شكل خاص فرم اجتماعي خودش را تغيير مي دهد و محتواي اجتماعي ديگر به خود مي گيرد، نه اينكه دين ذاتاً از بين برود، اين شكل جامعه است كه دين در آن به صورت هاي گوناگون تبلور مي يابد و مطرح مي شود، اگر جامعه تحول بيابد جوهره ديني، ارتباط با خداوند و پرستش خداوند مطابق سير تحول تمدن آن زمان ادامه خواهد يافت و لذا تفسير ديني نويني يا به تعبير خودمان فهم نويني از دين مطرح مي شود و آن تفسير و فهم مي تواند،  جامعه ها و خانواده هاي عصر جديد را اداره كند.
شما با توجه به تفاوت هايي كه در حوزه دين ميان اديان مختلف بشر وجود دارد وضعيت حقوق بشر در مسئله
جهاني شدن را چگونه تبيين مي كنيد؟
ـ به نظر من اديان، به خصوص اديان وحياني يكي از اركان اصلي حقوق بشر است. اساساً دين براي احياي حقوق بشر آمده است. در متون ديني،  تورات،  انجيل و در اسلام در بعد كلي جايي كه ارزش بشر مطرح است دين به آن تاكيد دارد، به طوري كه در قرآن كريم اگر كسي، فردي را بدون خطا بكشد، انگار كه كل انسان ها را كشته است و ارزش انسان ها اين قدر اهميت دارد، يا حضرت اميرالمومنين(ع) در ميثاقش به مالك اشتر مي گويد:  «به مردم مصر خدمت كن زيرا از دو گروه خارج نيستند يا برادران ديني تو هستند يا مانند تو انسان هستند.»  بنابراين حقوق بشر يكي از مفاهيمي است كه همه اديان روي آن تاكيد دارند ولي امروز حقوق بشر به تعبير دكترشريعتي مبتلا به رياكاري دموكراسي غربي شده و به صورت ابزارگونه از آن استفاده مي شود، اگر عقل جامعه بشري به آن مرحله برسد كه واقعاً حقوق بشر را در همه ابعاد و همه كشورها به صورت يكسان و بدون تبعيض ميان نوع بشر و دين بشر رعايت شود،  دين نه تنها خودش حقوق بشر را تاييد مي كند بلكه يكي از پشتوانه هاي اصلي حقوق بشر خواهد بود.
چون جامعه ما يك جامعه ديني است اين تحليل را در شرايط كنوني ايران چگونه به كار مي بريد و آينده ما در اين وضعيت چگونه خواهد بود؟
ـ جامعه ما،  يك جامعه تحول يافته است، در دوره انقلاب، جامعه ايراني بسيار سريع در مسير حوادث واقع شد.تحولات سريع فكري در دوره هاي اخير به خصوص دو دهه اخير در ايران بسيار اتفاق افتاد. اكنون جناح ها با فكرهاي مختلف از طريق مطبوعات، از طريق انديشه ورزان و از طريق سمبل هاي خودشان انديشه هاي خودشان را به جامعه عرضه مي دارند. جامعه گاهي با گرمي از اين انديشه هاي نوين استقبال مي كند، گاهي آن انديشه دچار فراز و نشيب مي شوند. بالاخره جامعه ما در تحول انديشه است، هر فكري انديشه اش را به جامعه عرضه مي دارد و جامعه و مخاطبان آن فكر را دريافت مي كنند و هر فكري تاثير خودش را بر جامعه مي گذارد، اينكه يك پروسه اصلاح در ايران مطرح شده، صاحبنظران و دست اندركاران كه در بطن انقلاب بودند، اكنون از بطن آن كساني پديد آمدند، كه به اصطلاح روش انقلابي را با بيان اصلاح گرايانه مي خواهند ترميم كنند.
بنابراين، اين مسئله دليل بر واقع شدن تحول اجتماعي در جامعه ما و پذيرفتن مفهوم اصلاح است،  خود به خود اصلاح يك خلا و نارسايي هايي وجود داشته است كه نخبگان سياسي ما در جامعه پروسه اصلاح را مي پذيرند. بنابراين آنچه در اين زمينه به صورت مشترك مسلم است، وقوع نارسايي ها،  ضعف ها در تحقق آرمان هاي انقلاب و  وقوع خشونت هاي بي جا  كه جامعه را به اين وازدگي دچار كرده بوده است.
001265.jpg

پس اصلاح گران با هر تفسيري كه از اصلاح مي كنند چه آنها كه داخل حاكميت هستند و چه آنهايي كه بيرون حاكميت هستند. وقوع اين تحول را تسريع مي كنند،  براي اينكه از نظر فرهنگي و فلسفي هر پديده اي كه در هستي به وجود بيايد اثرات خود را در جامعه مي گذارد و چون از سوي ديگر نسل ما در حال تحول است، قطعاً كساني كه بتوانند با مقتضيات زمان با مخاطبان، نسل جديد، انديشه و عقلانيت با نسل جديد سخن بگويند آنها پيروز خواهند شد و تفكرات مخالف در حال عقب نشيني خواهند بود.
بنابراين ما در تحولات درون كشوري بايد مسائل اساسي خودمان را مطرح كنيم و به آن فاز مطلوبي كه همواره در سه نهضت اجتماعي ما خواهان آن بوده ايم، برسيم. اكنون آثار آن كم كم مي خواهد ظهور پيدا كند. اين فكرها در مشروطه، در نهضت ملي، در اول انقلاب فقط حرفش بود و هرگز تحقق نيافت،  اكنون در دوره رياست جمهوري آقاي خاتمي گاهي زمزمه هايي از چنين صداهايي به گوش مي رسد، مثلاً ما شاهد اين هستيم كه انتخابات را مي خواهند استاني بكنند، اين سخني است كه صدسال پيش از اين در ايران در نهضت مشروطيت به نام انجمن ايالتي و ولايتي مطرح شد، اما عملي نشد. بلكه در اواسط دوران استبداد رضاشاه اين خواسته مشروع جامعه به صورت نهضت تجزيه طلبان تلقي گرديد، البته ممكن است عناصر خيانتكاري هم بوده باشند كه مي خواستند از اين ماده سواستفاده كنند.
ما در دوره شاه انتخابات ايالتي نداشتيم، در دوره مشروطه حرفش بود، عملش نبود. اكنون،  تازه به صورت لايحه از سوي مجلس ششم اصلاح طلب مطرح شده كه انتخابات بايد استاني باشد. صدسال از مدني بودن ما گذشته و جامعه ايران هنوز نپذيرفته كه مردم هر ايالت و استاني سرنوشت خود را تعيين كند. اين مسئله بايد پذيرفته شود. به مجرد حرف زدن،  ترقي و پيشرفت حاصل نمي شود.
بنابراين به تعبير آقاي داريوش آشوري كه در مقاله مدرنيته آورده است: مليت را بايد در هست تفسير كرد،  يعني كساني كه در چارچوب مرز ايران زندگي مي كنند واقعاً مساوي هستند،  نه اينكه يك عنصر از عوامل مليت غالب باشد. بنابراين وقتي مردم ما در ايالت ها و شهرها احساس شخصيت كردند، فرهنگ خودشان را بسط خواهند داد و اين موضوع كه من اينجا اشاره كردم غير از بحث جهاني شدن است و بايد مسائل كشور خود را خيلي جلوتر از مسائل و پديده هاي جهاني مورد توجه قرار بدهيم و فعلاً به تحولات دروني بيشتر نياز داريم.
نظريه گفت وگوي تمدن ها از سوي رئيس جمهوري به جهانيان عرضه شد و با استقبال جهانيان مواجه شد با توجه به اين تفسيرهايي كه شما ارائه داديد آيا فرهنگ ما توانايي عرضه كردن پيامي به جهانيان دارد و اساساً در چه زمينه هايي مي تواند باشد؟
ـ به نظر من اين بحث را از دو جهت مي شود مورد بحث قرار داد. همان طوري كه ما در تاريخ اسلام نيز ملاحظه مي كنيم رساندن پيام فرهنگي يك ملت هرگز در انحصار حاكمان نبوده است، اصولاً گسترش اسلام به شبه قاره هند يا كشور بزرگي مثل اندونزي به وسيله تجار و جهانگردان مسلمان بوده است،  قبل از آنكه سلطان محمود غزنوي به هند حمله كند به تعبير نوشته «نهرو» در كتاب خود،  اسلام از طريق فرهنگ ضدطبقاتي خود در هند، نفوذ داشته است و...
امروزه ايرانيان به هر دليلي در سطح دنيا پراكنده شده اند، چون ايراني هستند و فرهنگ ايراني دارند.  فرهنگ ايراني،  آميخته با فرهنگ اسلامي است.  ما نمي توانيم فرهنگ ايراني را به صورت مجرد، بسيط و تفكيك يافته تلقي كنيم.  وقتي مي گوييم فرهنگ ايراني، يعني نسل امروز و نسل ديروز،  همه اينها فرهنگ ايراني،  اسلامي و ملي است. فرهنگ اسلامي، غلبه بر فرهنگ ايراني دارد، وقتي مي گوييم فرهنگ ملي داريم يعني فرهنگ اسلامي داريم.  در گذشته نيز همين را داشتيم. ما فردوسي را داريم،  در كنار اينكه فردوسي گرايش هاي ايراني را در ايران باستان نقل مي كند. اما در زندگي شخصي خود اين  شاعر ملي  شيعه است،  روي تشيع ايستادگي كرده و... اينها سبب شده بر سلطان محمود غزنوي طنز بگويد و افتخار كند، بنابراين،  اين فرهنگ در همه ايرانيان وجود دارد و اين ايرانياني كه در سطح دنيا پراكنده شده و مهاجرت كرده اند،  اگر فرهنگ ايراني را در قالب حافظ،  سعدي، مولانا و... در دنيا گسترش دهند،  فرهنگ و زبان ايراني در جهان بسط و گسترش مي يابد.
بخش دوم در رابطه با مسؤوليت هاي نظام اسلامي است كه امروز در ايران وجود دارد. نظامي كه در ايران اسلامي وجود دارد،  براي خود تشكيلات قدرت و پشتوانه هايي دارد،  از جمله اين پشتوانه ها، رسانه هاي جمعي است كه از طريق آن نظام مي تواند در عرصه بين المللي نقش بزرگي را ايفا كند. مثلاً از طريق ايجاد كانال هاي ماهواره  اي و تلويزيون هاي بين المللي  پيام اسلام را به دنيا برساند.
اگر دولت بتواند در عرصه بين المللي با توافق كشورهاي اسلامي كه نوعي گرايش اسلام خواهانه دارند. از طريق كانال هاي ماهواره اي و وسايل ارتباطات همگاني پيام هاي فرهنگ اسلامي را به زبان هاي مختلف به دنيا برسانند،  توانسته است رسالت خودش را در اين عصر انجام بدهد.
در خصوص پديده جهاني شدن مقولات زيادي مطرح شده است، عده اي به اين مسئله خوشبينانه مي نگرند و عده اي ديد بدبينانه به اين پديده دارند، حال مي خواستم بدانم تحليل و تبيين شما در اين زمينه چيست و چگونه به اين مسئله مي نگريد؟
ـ به نظر من در اين مسئله به دو رويكرد بايد توجه شود،  رويكرد اول اين است كه جامعه ما بايد خود را براي اين پديده جديد كه در عرصه فرهنگ سياسي دنيا رخ مي دهد، آماده كند، اينكه جريان زمان پيش نرود و تحولات زمان را ناديده بگيريم، يك ايستايي و عقب گرد است و اين مسئله با فرهنگ ايراني و اسلامي نمي خواند، روايت داريم كه مسلمان بايد به تحولات زمان خود آگاه باشد.
مسئله ديگر اينكه؛ داوري در عرصه پديده هاي اجتماعي، موضوعي بي جاست. ما در پديده هاي اجتماعي با اينكه بايد آماده باشيم و خود را قوي كنيم، اما بايد منتظر باشيم،  ببينيم پديده اجتماعي چه داده ها و چه نتايجي دارد، در واقع نمي شود،  كاملاً به طور قاطعانه مسئله بدبينانه يا خوشبينانه را پيش بيني كرد. براي اينكه حوادث اجتماعي، هيچوقت يك سويه حركت نمي كند، ممكن است يك پديده اي بيايد و آثار چندگونه اي را از خود داشته باشد، لذا اين داوري ارزشي در مورد پديده هاي اجتماعي به تعبير جامعه شناسان يك داوري افراطي است اما اينكه ما در مورد اين پديده نوظهور، آماده، قوي و مجهز باشيم و فرهنگ خود را عرضه كنيم يك رسالت فرهنگ اسلامي است كه بايد آن را انجام دهيم.
امروزه قدرت در دست كساني است كه اطلاعات در اختيار دارند، اگر به جامعه خودمان نيز توجه كنيد، متوجه مي شويد بيشتر اطلاعات علمي، فرهنگي و... كه در جامعه ما در جريان است از سوي كشورهاي غربي و دارندگان فناوري مدرن در اختيار ما قرار گرفته، در واقع ارتباط ما با آنها اكثراً يك سويه بوده و اين يك سويه بودن اطلاعات موجب مي شود ما با توجه به پديده جهاني شدن هميشه تحت  تاثير القائات فرهنگي، اجتماعي و... آنها قرار بگيريم مي خواستم بدانم تحليل و تبيين شما در اين زمينه چگونه است؟
به نظر من اگر بخواهيم تجربه ها و پديده هاي اجتماعي را به عنوان يك الگو يا نمونه يا يك تجربه اجتماعي گذشته، چراغ راه آينده كنيم كه پروسه معني اش همين است، در اين صد سال گذشته با روبرو شدن با فرهنگ غربي در كشورهاي شرقي، نمودهايي داشته ايم،  آن نمودها مي تواند ما را كاملاً راهنمايي كند، دسته اي كه خود باخته فرهنگ غرب بودند، اسم آن را غرب زدگان گذاشتند، دسته اي بودند بي توجه به تحولات زمان كه خود را از كل تحولات و مقتضيات زمان بي خبر نگه داشتند اين مسئله سبب شد كه آنها از تحولات عقب بمانند و كشورهايي هم بودند كه به سرعت تحول يافتند،ولي اغلب اين جريانات،  افراط و تفريط به تعبير ما در يك سنتز اجتماعي ظهور پيدا كردند كه چهره غالب اين كشورها شدند، حالا روحاني يا انديشه ورز مسلمان بودند و... اينها نه غربي محض بودند و نه جمود محض بلكه انديشه هاي اصيل و فرهنگ اسلامي را داشتند و در عين حال به نكات مثبت فرهنگ غربي هم آشنا و آگاه بودند، آنها بيشترين قشرهاي حاكم جامعه آن طبقه  شدند و نظير آن را در انقلاب ايران و همچنين در جريان تحولات آقاي خاتمي در دوم خرداد ملاحظه كرديد و يا نظير آن را در تركيه در پيروزي حزب رفاه، توسعه و عدالت ديديد و... بنابراين نمونه هاي اجتماعي ما را به اين حقيقت راهنمايي مي كند كه امروزه ارتباطي كه با غرب برقرار است گرچه بيشتر اطلاعات تكنولوژي از سوي غرب به سوي كشورهايي مثل ما سرازير مي شود، اما هنوز جامعه ما انديشمندان و صاحبنظران مستقلي دارد كه آن پديده جديد را با يك نوع بازانديشي و تعمق بيشتر به فرهنگ بومي تبديل مي كند و نوعي فرهنگ سوم كه فرهنگ ملي در آنجا غلبه دارد ، آن را به ظهور مي رساند.
به هر حال كشورهاي غربي در جهت انتقال اطلاعات، نسبت به كشورهاي در حال توسعه و جهان سوم برتر هستند، اگرچه انديشمندان ما هم در اين زمينه نظريه هايي دارند ولي آن گونه كه مشاهده مي شود ، هويت هاي بومي، محلي و فرهنگي نيز در اين تبادل فرهنگي با توجه به پديده جهاني شدن مورد تهاجم قرار مي گيرد.
چون تبادل فرهنگي هست، در تبادل فرهنگي هميشه حالت فراز و نشيب وجود دارد، گاهي ضعيف مي شود، گاهي قوي مي شود و يا گاهي زيربناي خودش را مي سازد و گاهي تسليم مي شود، در طي تاريخ هم همينطور بوده، چون شرق و غرب هميشه در طول تاريخ رقيب بودند و از اول هم اين رقابت ميان ملل شرقي و غربي مطرح بوده است.
امروزه غربيان از طريق وسايل الكترونيك يا اينترنت و... مي خواهند بر شرق سلطه پيدا كنند، همين انديشه، غيرت يا خصلت شخصيتي شرقيان را تحريك مي كند، لذا دير يا زود شرقيان خود را همراه و همگام با غربيان در عرصه وسايل ارتباطي قرار مي دهند. به اين معنا مثلاً اگرچه اينترنت مركزش در غرب است و آثارش به شرق هم مي آيد، اما نيروهاي كشورهاي شرقي، مغزهاي متفكر و قوي در اين حوزه تربيت خواهند كرد تا بتوانند عملاً نظير آن را بسازند ولي زمان مي برد و اين زمان طول مي كشد.

چرا تكدي گري
001260.jpg
مجيد مددي 
۱. چه  عاملي  موجب  تكدي گري  در سطح جامعه  مي شود؟ ۲. متكديان  به  چه  ميزان نقش  در گسترش  مفاسد اجتماعي  دارند؟ ۳.آيا مي توان  تكدي گري  را به  عنوان  جرم مطرح  ساخت ؟
به  گمان  من  به  پرسش هاي  بالا كه  معضلي اجتماعي  را مطرح  مي كنند نمي توان  بدون تحليلي  جامعه شناختي  از كنش  وواكنش هاي  اجتماعي ، روابط و مناسبات حاكم  بر جامعه ، طرز تلقي  و برداشت هاي افراد و گروه هاي  اجتماعي ، پاسخ  گفت . زيرابراي  شناخت  موضوع  بايد به  مسئله  اززواياي  گوناگون  نگريست  و حتي  نظريه هاي مختلف  اقتصادي ، سياسي  و ديدگاه هاي متفاوت  انديشمندان  علوم  اجتماعي  را دراين  باب  بررسي  كرد؛ اگر قرار است  معضلي  كه  روزبه روز نيز ابعاد گسترده تري مي يابد شناخته  شود و راه حلي  براي فروگشايي  مسئله  پيشنهاد شود بنابراين ترديد نمي توان  داشت  كه  بررسي  همه جانبه پيرامون  مسئله  مطرح  شده  ضرورتاً فرصت و وقت  كافي  مي طلبد كه  ظاهراً در اين  مقاله كوتاه  و فرصت  كم  امكان  شكافتن  موضوع  وپرداختن  به  آن  نيست  و حاصل  تنها گشودن مسئله  و رفع  تكليف  است ، كاري  از زمره  «باري  به  هر جهت»ها كه  خصلت پژوهش هاي  اجتماعي  در كشور ما است . از ديد من  فهم  مسئله  و معضل  تكدي  درجامعه ، يافتن  علت  يا علل  آن  در مقاطع مختلف  رشد اقتصادي ، تحولات  اجتماعي در سطح  جامعه ، تغيير ديدگاه ها، تاثيرفرهنگ  و ايدئولوژي  بر افكار و انديشه  وعملكرد بازيگران  اجتماعي  است . بنابراين گفتن  اينكه  في المثل  فقر عامل  تكدي  است ،يا تنبلي  و بيكارگي ، ضعف  شخصيت  و تن آسايي،  انسان  را به  دريوزگي  مي كشاند، درواقع  محدود كردن  موضوع ، اگرنه  توجيه  و از شكل  انداختن  اين  معضل  اجتماعي  است كه  تبعات  آن  مي تواند فاجعه آميز باشد، چنانكه  هست .
وقتي  مي گوييم  فقر عامل  تكدي  است ، ذهن آگاه  و هشيار شنونده  بلافاصله  متوجه  اين پرسش  مي شود كه  عامل  فقر چيست ، چه چيزي  موجب  فقر و تنگدستي  و در نتيجه ازاله  شخصيت  انسان ها و تنزل  آنها تا سرحد تقاضا از ديگري  در كمك  به زنده  ماندن  او است ؟ چرا در جامعه  فقرپديد مي آيد؟ به  همين  سان  پرسش  درباره عوامل  ديگر چون  تنبلي ، تن آسايي ، ضعف شخصيت  و...
انديشمندان  از ديرباز بر اين  نكته  تاكيدكرده اند كه  خواست  و اميال  انسان هانامحدود است  و منابع  براي  ارضاي  اين  خواست  ها، محدود. بنابراين ، اختصاص  منابع محدود به  گونه اي  كه  هر كس  به  قدر نيازش از آن  بهره  گيرد، پيوسته  مشكلي  درجامعه هاي  بشري  بوده  كه  اذهان  بسياري  ازانسان ها را براي  حل  آن  به  خود مشغول  كرده است . مثلاً لاك  فيلسوف  انگليسي  بر اين باور بود كه  هر انساني  به  ميزاني  كه  نيروي كار خود را در توليد به  كار مي گيرد، مي توانداز محصول  كار خود برداشت  كند و اين  عين عدالت  اجتماعي  است  زيرا تخطي  به حقوق  غير محسوب  نمي شود. اما اين  گفته جاي  ايراد داشت  چرا كه  هابز فيلسوف  ديگرانگليسي  مي گفت  در حالي  كه  خواست هانامحدودند همه  نيز طالب  و خواستارحداكثر بهره گيري  از نعم  مادي  براي  ارضاي خواست هايشان  هستند. ولي  تفاوت  در توانايي ها به  دليل  متفاوت  بودن  انسان ها ازلحاظ فيزيكي  و ساختمان  بدني ، فكري  وغيره ، موجب  نابرابري  و در نتيجه  كشمكش و اختلاف  و تضادهاي  سخت  و توانفرساي منافع  خواهد شد. با تبعات  ناميمون دشمنانه  كه  ممكن  است  حتي  به  نابودي كامل  جامعه  منجر شود. پيشنهاداتي  ارائه كرد كه  فعلا از بررسي  آنها در مي گذريم  زيرامطلب  به  درازا خواهد كشيد. در دوران  ما،اقتصاددانان  نازل  بودن  سطح  درآمد ملي كشور را (حال  به  هر دليل ) علت  فقر در آن كشور مي دانند و راه  علاج  آن  را هم  ارتقاي سطح  زندگي  مردم  از راه  افزايش  حجم توليدات  اجتماعي . ولي  فقر در نتيجه  پايين بودن  درآمد ملي  علي الاصول  دامان  همه  رامي گيرد نه  فقط گروهي  از مردم  را. بنابراين ،اگر در جامعه اي  ثروت  در كنار فقر است ،مشكل  جاي  ديگري  است . مشكلي  كه مشاطه گران  دنياي  سرمايه  در رويارويي  بافقر و تنگدستي  بخشي  (بخش  قابل توجهي ) از جامعه ، آن  را به  عواملي  چون بيكاري  فصلي  (كارگران )، بي ميلي ، تنبلي ،ويژگي  شخصيتي  و رفتاري  كارگر،بدشانسي  و غيره  منتسب  مي كنند. از جنبه اقتصادي ، دو عاملي  كه  مي تواند ثروت  وفقر را در جامعه  توضيح  دهد؛ يكي  سطح توليد مادي  در جامعه  است  و ديگري توزيع . به  طوري  كه  در پيش  اشاره  كرديم ،خواست ها نامحدودند و منابع  محدود. ازاين  رو، اگر بخشي  از جامعه  منابع  مولد را به خود اختصاص  داد و در نتيجه  اين  تملك حاصل  كار را نيز خود به  تصرف  درآورد،ثروت  در اين  بخش  و نزد اين  گروه  انباشته مي شود و فقر در ديگر بخش ها و نزد ديگرگروه هاي  اجتماعي و تازه  اين  براي جامعه اي  است  كه  شيوه  مسلط اقتصادي  در آن  توليدي  است  و نه  مناسبات  دلالي  و ياشكل  امروزين  و مدرن  آن ، رانت خواري !
بنابراين ، برخلاف  ديدگاه  جامعه شناسان  ونظريه پردازان  بورژوا، كه  فقر را پيامدبيكارگي  و تن آسايي  تهيدستان  مي دانند وهرگونه  اقدامي  در جهت  تسكين  آن  را نوعي كمك  به  تشويق  و ترغيب  كاهلي  و در نتيجه بدتر شدن  وضعيت !! ما بر آنيم  كه  فقر وثمره  آن ، سياهكاري  و جرم  و جنايت ، درنتيجه  روابط غلط اجتماعي  و مناسبات حاكم  بر اقتصاد آن  و ساختاري  است  و باموعظه  و درس  اخلاق  دادن  و صدقه  وكمك  به  همسايه ! ريشه كن  نخواهد شد واعمال  خشونت آميز ضابطان  قوانين  اغنيا نيزهرچه  بيشتر بر عمق  فاجعه  خواهد افزود.موجود بي پناه  و وانهاده اي  كه  در غرقاب  فقرغوطه  مي زند و دست  به  گدايي  دراز مي كندشخصيت  زوال يافته اي  است  ناانسان ، تهي شده  از هر چه  خصيصه  بشري  است  كه  دراين  برزخ  مرگ  و زندگي  و زندگي  انگل وارش مي تواند بزه كار شرير جانورخويي  نيز ازخود بسازد زيرا اقتضاي  گذرانش  چنين فرمان  مي دهد و دراقدام  شريرانه اش  نيزچيزي  از دست  نخواهد داد.

چاه
001350.jpg
ناصر تقوايي
موتورچي، پنج غواص و شش تا جاشو چنان سفره  گرد حصيري را دوره كرده بودند و بي خيال چنگ  مي زدند به پف كردگي پلو سيني وسط سفره كه پسرك مجبور شد كمي عقب بكشد و بنشيند روي بلندي قوسدار تخته سرپوش موتورخانه و با نگاه بي اشتها خودش را مشغول كند به تماشاي برق خرده شيشه مانندي كه آفتاب پاشيده بود روي آب تا در صداي موتور ناله اي را كه باد از عرشه مي آورد، نشنود. با گوشه لنگ چهارخانه اي نخ نما، تنها چيزي كه تنش بود، دانه هاي عرق روي پيشانيش را گرفت و به آشپز كه از عرشه برمي گشت،  نگاه كرد. آشپز پيش روي او شانه بالا انداخت،  گفت: «هرچه مي كنم چيزي نمي خوره. همينجور نشسته اونجا.» ته مانده قليه ماهي ديگ توي دستش را خالي كرد روي پلو، رفت نشست جاي خالي پسرك و حلقه هاي دور سفره را دوباره تنگ كرد. پرسيد: »ديگه نمي خوري؟«
پسر گفت: »نه. اشتها ندارم.»
«تو كه چيزي نخوردي«
پسر گفت: »گفتم كه اشتها ندارم.» و پا شد.
آشپز سري جنباند و او را ديد كه از سايه رفت در آفتاب تند بيرنگ ظهر و رفت به جايي كه صدف ها كومه بود. پسر ايستاد و به گوش ماهي راه راه قرمز پرنقش ونگاري كه روي صدف درشتي چسبيده بود نگاه كرد و همچه كه ناله اي شنيد و برگشت،  در چرخش نگاه، پدرش را كه ته لنج نشسته بود و جاشوها و غواص ها و پهنه سبز گذرنده دريا را ديد و روي عرشه هيچكس را نديد. از بلندي عرشه بالا رفت و نوك پا ايستاد. روي عرشه كه پر بود از آفتاب، غواص جواني داخل يك چنبره گودطناب نشسته بود، سرش را لاي زانوها گذاشته و دست ها را دور پاها حلقه كرده بود و رنگ پوست سر شانه هاش در آفتاب داغ ظهر كه به سرش و شانه هاش مي تابيد رنگ پوست سياه هاي مرده بود. غواص صبح زود زير آب رفته بود و هنگامي كه بالا آمده بود مي ناليد، يكراست رفته بود داخل چنبره طناب و تا ظهر يكنفس ناليده بود. همان وقتي كه پسر از بلندي عرشه بالا آمد غواص باز ناليد.
پسر گفت: »چته؟  ديگه نمي توني غوص بري؟«
غواص ناگهان آرام شد.
پسر كمي پيش رفت، گفت: «صدامو ميشنوي؟«
روي پنجه پا ايستاده بود و چشم انتظار جواب به سكوت كركننده داخل چنبره طناب نگاه مي كرد. سر غواص كم كم بالا آمد، موي مجعد كوتاه و پيشاني پرچين از عرق دانه بسته و ابروها، و همچه كه در سياهي صورت،  چشم هاي غواص از لبه بلند چنبره گود طناب بيرون آمد، پسرك انگار در شبي تاريك چيز وحشتناكي ديده باشد آهسته آهسته پس رفت و انگار كه از چيزي فرار مي كند از بلندي عرشه پريد و همچه كه مي دويد آماده بود اگر غواص از چنبره طناب پا بيرون بگذارد خودش را به دريا بيندازد. رفت روي بلندي قوسدار تخته سرپوش موتورخانه نشست و به عرشه نگاه كرد تا خيالش آسوده شد. كوشيد چشم هاي غواص را به ياد نياورد،  در نگاه غواص مثل نگاه هر مردي كه در هنگام شدت درد آرام باشد چيز وحشتناكي وجود داشت.
كمي بعد، با گوشه لنگ دور كمرش دانه هاي عرق تازه درآمده روي پيشانيش را گرفت و به جاشوها و غواص ها كه از دور سفره پا شده بودند و از دريا آب مي كشيدند، مي ريختند روي سرشان و مي رفتند وسط لنج، در سايه شراع كه پهن كرده بودند روي داربست،  نگاه كرد و بالاخره شروع كرد به جنباندن پاهاش كه به كف لنج نمي رسيد تا حالش جا آمد. وقتي كه حالش جا آمد رفت با دله اي كه گوشه هاش سوراخ بود و از سوراخ ها طناب گذشته بود از دريا آب كشيد،  لنگ دور كمرش را خيس كرد و تابيد و فشار داد تا باريكه گرم شور آب ريخت روي انگشت هاي پاش. پوست تيره بدنش هنوز چند سالي جا داشت از آفتاب بسوزد كه سياه تر بشود. لنگ را كه باز كرد و تكان داد ذره هاي شبنم مانندي در هوا پراكند. آمد در سايه شراع يك گوشه خالي نشست. در همين حال باد ناله اي از عرشه آورد. پسر به غواص ها و جاشوها كه هر كدام لنگ نم كرده اي روي دوش انداخته بودند و منتظر قهوه اي كه آشپز رفته بود دم كند، بي خيال سر بر زانو نهاده بودند، نگاه كرد. از تنها غواصي كه لم داده بود و سنگيني تنش را روي آرنج چپش انداخته بود، پرسيد: »صداشو مي شنوي؟«
غواص هيچ نگفت.
پسر گفت: »مگه كري؟«
موتورچي به خنده گفت:  » همه شون كرن، گوش همه شون از آب سنگينه.» پسر،  ناباور دراز كشيد و لنگ را تا روي صورتش بالا آورد،  به پهلو غلتيد،  زانوها را جمع كرد و باز غلتيد و در باد گرمي كه از عرشه مي وزيد و هنگامي كه از لنگ مرطوب مي گذشت روي صورتش انگار نوك سوزن سوز داشت و خواب از چشمش مي پراند، ناله اي شنيد. پا شد و به غواص ها نگاه كرد،  يك لحظه از خيالش پريد همه شان در چنبره طنابي نشسته اند. از غواصي كه لم داده بود روي آرنج چپش، پرسيد:  »آب همه ش چن بغل بود؟«
غواص گفت: »چي؟«
پسر بلندتر گفت: »سالي كه گوشات كر شد آب چن بغل بود؟«
غواص به سادگي گفت: «نه بغل.»
پسر داد زد: »پس چه مرگته نمي گيري بخوابي.»
غواص با نگاه گيج پسر را ديد كه رفت ته لنج، جايي كه پدرش نشسته بود.
موتورچي بلند گفت: »صبح تا حالا يه جوريه، انگار حالش خوش نيس.»
غواص گفت: »چه مي دونم. همون روز اول به باباش گفتم اينو با خودت نيار. گفتم تو اين آفتاب و روي اين دريا يه همچه سفري براش سخته. ميدوني چه گفت؟«
موتورچي گفت: »نه.»
«گفت مي خوام ترسش بريزه. مي خوام بچه ام يه ناخداي حسابي باربياد. به باباش گفتم، صاف و صادق دراومدم به باباش گفتم، ناخدا، بچه ها هيچوقت اون چيزي كه پدرها دلشون مي خواد نميشن. اينو با خودت نيار.»
موتورچي گفت: «بچه ها هيچوقت اون چيزي كه خودشونم دلشون مي خواد نميشن.»
«ميشن. كي ميدونه،  شايد بشن.»
موتورچي گفت:  »نميشن. تو خودت دلت مي خواس چي بشي؟«
غواص به سادگي گفت: »آشپز«
موتورچي ديگر هيچ نگفت و به ته لنج نگاه كرد.
ناخدا و پسرش كه پيش او رفته بود در سايه خوش سايه بان برزنتي نشسته بودند. ناخدا دشداشه سفيدي پوشيده بود و سنگيني بعد از ناهار تنش را روي اهرم سكان انداخته بود. يك لنگه صدف بزرگ دو كفه شده اي دستش بود و لابه لاي گوشت لزج شيري با نوك چاقو مي گشت دنبال سختي غلتان مرواريد.
پسر پرسيد:  »بابا،  داريم برمي گرديم؟« روي آب خم شده بود و به شيار كف آلود پشت لنج نگاه مي كرد.
پدرش گفت: »مجبوريم برگرديم. عبود ناخوشه.»
«مگه عبود چشه؟«
«چه ميدونم چه مرگشه.»
«حالا چرا اونجا گرفته نشسته تو آفتاب داغ؟«
«رفته تو چاه.»
«اونجا كه چاه نيس.»
«به خيالش رفته تو چاه.»
«چرا عبود رفته تو چاه؟«
«چه مي دونم. بعضي وقتا آدم دلش مي خواد بره يه جايي كه هيچكس نبينتش.»
«بابا.»
«چيه؟«
«حالا هيچ جوري نمي شه كاريش كني اينقدر ناله نكنه؟«
«نه. دردش دوا نداره.»
پسر گفت: »هنوز ناله مي كنه ها.»
ناخدا سر بالا كرد و در صورت پسرش چيزي ديد كه ديد پيش از اين هرگز نديده است.
گفت: »به صداش گوش نده.»
پسر گفت:  »بابا،  كي مي رسيم جزيره؟« پسر به خط دور دريا نگاه مي كرد.
پدرش گفت: نصف شب گمونم برسيم.»
پسر گفت:  »حالا روزه واي به شب.» و گوش داد به باد »شب صداش آدمو ديوونه مي كنه ها.»
پدرش گفت: »ميگم به صداش گوش نده،  ناله هاش چيزي نيس.»
پسر هيچ نگفت. روي آب خم شده بود و در صداي موتور داشت به روزي مي انديشيد كه غواص بزرگي شده بود و مرواريد درشتي صيد كرده بود. در آن ظهر گرم پسر به خط دور دريا نگاه كرد، روي آب يك گله ماهي پرنده پريد اما در آسمان پرنده اي نديد كه نشانه ساحل نزديكي باشد.

نگاه
همكاري نويسنده عرب با فيلمساز ايراني
با موافقت «فاطمه يوسف العلي» ـ نويسنده زن عرب ـ از مجموعه داستان هاي «عصاابانوس» در يك فيلم سينمايي ايراني اقتباس مي شود. به گزارش از شبكه ميثاق، يك كارگردان ايراني كه ترجمه اين قصه ها را به فارسي خوانده است، خواستار همكاري اين نويسنده عرب شده و در پي آن، فاطمه يوسف العلي با همكاري با اين كارگردان ابراز آمادگي كرده است. اين داستان كه مشابه به اوضاع اجتماعي زنان ايران است در رابطه با تبعات روحي و رواني بين زن و مرد و تاثير علاقه هاي زناشويي به بحث پرداخته است. با موافقت «فاطمه يوسف العلي» جهت همكاري با اين كارگردان ايراني، تا روزهاي آينده بازيگران آن انتخاب و به همراه كارگردان اثر، معرفي مي شوند

تصوير گراني كه به بيراهه
مي روند
001360.jpg

جلسه نقد و بررسي آثار تصويرگري كتاب هاي كودك و نوجوان و نقش ناشران در اعتلاي تصويرگري، در قالب بيست و سومين نشست كتاب ماه كودك و نوجوان، بدون حضور ناشران، در خانه كتاب برگزار شد.
در اين نشست، جمال الدين اكرمي ـ شاعر و تصويرگر كتاب هاي كودك ـ گفت: اولين معيار انتخاب يك متن ادبي يا يك تصويرگري هنرمندانه، انتخاب ناشر است. وي يادآوري كرد: براي اين جلسه با ناشران زيادي صحبت كرديم؛ ولي اغلب از رودررو شدن با تصويرگران، به نوعي تن زدند. اغلب مي گفتند ما به تنهايي مي توانيم حرفي براي گفتن داشته باشيم؛ ولي برايمان راحت نيست كه در حضور ناشران ديگر صحبت كنيم؛ چون يا در فلان مكان با آنها دعوا كرده ايم يا فلان ناشر در نمايشگاه كتاب فضاي خيلي بهتري داشته است و توانسته اعمال نفوذ كند و ما نتوانسته ايم. عطيه مركزي ـ ديگر تصويرگر حاضر در جلسه ـ با اشاره به وضعيت تصويرگري در مجله هاي كودكان، از انتشار مجدد مجله كوشش در كانون پرورش فكري كودك و نوجوان خبر داد. وي با اشاره به كمبود مجله هاي قوي براي كودكان گفت: مجله ها در مقايسه با كتاب در دورترين نقاط مثل روستاها و شهرهاي دور بهتر به دست بچه ها مي رسند؛ مثلاً از طريق مدرسه ها، مجله اين اميدواري را دارد.
اكرمي نيز در اين باره تجربه انتشار مجله كودك و نوجوان در ايران را تلخ توصيف كرد و بيان داشت: مدت شش سالي كه در كوشش فعاليت داشتم اين تجربه تلخ را حس كردم؛ اولاً تجربه نشان داده است كه هيچ مجله كودكي در ايران بدون پشتوانه هاي دولتي نخواهد توانست گسترش و رشد يابد. شما هر مجله اي را كه اسم ببريد يك نهاد يا مؤسسه اي پشت آن است و عمدتاً به شيوه دولتي توزيع مي شود. اين اشكالي ندارد؛ ولي موضوع به اينجا مي رسد كه معمولاً نشريه هاي دولتي ما ناچارند به مناسبت ها خيلي بها بدهند و يك دفعه نيمي از مجله كودك پر مي شود از مناسبتي كه خود مناسبت كودكانه نيست.
در شيوه پخش اين مجله ها هم باز مناسباتي به وجود مي آيد كه مي گويند اينجا پخش شود و آنجا نشود. تشكيلاتي پشت سر پخش مجله ها در دكه هاي مطبوعات حاكم است كه اصلًا ما از آن سر در نمي آوريم و حتي جايي مثل كانون هم ديگر قدرت رقابت با دكه ها را ندارد؛ مگر اينكه در آن سيستم پخش قرار گيرد كه كسي از ويژگي آن سردر نمي آورد. اين درحالي است كه اغلب تصويرگران از مجله ها و فضاي ژورناليستي به اين دنيا وارد مي شوند.
شركت كنندگان در اين جلسه در ادامه درباره نقش مديران گرافيكي (هنري) در بهبود كيفي تصويرگري كتاب كودك و نيز اهميت آگاهي ناشران براي انتخاب تصوير بحث كردند. اكرمي در اين باره گفت: آفت مديران گرافيكي كه سليقه اي  برخورد مي كنند، خيلي بهتر است تا آفت ناشراني كه سليقه اي  برخورد مي كنند.
البته نبايد به اين دليل كه برخي مديران گرافيكي تصويرگر را به بيراهه مي برند و بيش از حد اعمال سليقه مي كنند، ارزش كار برخي مديران هنري را زير سؤال برد. كساني مثل سيروس طاهباز، بهروز غريب پور، محمدعلي كشاورز، مرتضي مميز و محمدرضا دادگر از مديراني بودند كه تاثير دانش و تجربه آنها را در توليد كتاب هاي با كيفيت براي بچه ها ديده ام. در حقيقت مدير هنري به تصويرگر نزديك تر است تا يك ناشر.
مهدي حجواني، سردبير كتاب ماه كودك و نوجوان نيز در اين خصوص بيان داشت: ناشران همزبان تصويرگر نيستند و متاسفانه ارتباط موفقي نداشته اند. وي افزود: البته برخي ناشران يك علم نصفه راجع به گرافيك و تصوير دارند كه امان از همين علم نصفه كه كار تصويرگري كتاب كودك را خراب كرده است.
اين نويسنده اضافه كرد: البته خيلي از ناشران هم هستند كه از اول مي گويند يك كلمه هم از تصويرگري نمي دانند و كار را به متخصص واگذار مي كنند؛ اما خب بعضي از تصويرگرها به ناشران اعتماد ندارند.
وي ادامه داد: براي بسياري از ناشران سپردن متن به تصويرگر يك كار تصادفي است و اصلًا به ميزان تخصص و آگاهي شخص نگاه نمي كنند.

خواب نيمروز قناري
001355.jpg
وقتي وارد اتاق شد، همه  جاي شان را عوض كرده بودند. تابلوها روي زمين كنار ديوار. ميز برگشته بود و گلدان واژگون، بي آنكه خاك و ساقه جوان از آن بيرون ريخته باشد. حتي آينه جز زنگار هيچ نبود.
باراني را درآورد و دستي به موهاي خيسش كشيد. صندلي تاشو را از زير تخت بيرون آورد، آن را باز كرد و روي آن ولو شد. آخرين تابلواش را كه پارسال كشيده بود، دوباره تر شده بود و يك قطره رنگ گويي از گرما، در حال شره كردن بود. ترسيد، اما قطره، خود را نگه داشته بود و پايين نمي آمد. حوصله هيچ كدام را نداشت. ميز كشان كشان به سمتش آمد. قوطي رنگ، درش را در يك پرتاب به هوا انداخت. فرش، حركت مواجي را شروع كرد. به همه اينها نگاه مي كرد و انگار بار اولي بود كه آنها را مي ديد. كلاه گيسش را از سر برداشت، چشم هايش را از حدقه درآورد و در قوطي، روي تاقچه گذاشت. يكي از پاهايش را از لولا باز كرد و مثل كسي كه از وزنه سنگيني رها شده باشد سراغ تخت قراضه اي كه پتوي كهنه اي روي آن را پوشانده بود، رفت. دراز كشيد و دستش را روي چشم هايش گذاشت. اين كار را از دوره اي كه چشم هايش مال خودش بود و عاريه اي نبود، به ياد داشت. آن روزها وقتي غمي داشت هر نوري آزارش مي داد.
تا امروز بعدازظهر وقتي مثل هميشه در كافه قديمي هزار قناري نشسته بود، در سكوت و خواب نيمروز قناري ها هوس خواندن آوازي قديمي به سرش افتاد. تا امروز خيلي چيزها را فراموش كرده بود. آواز آن سال ها، آواز سال هاي فرخنده و روزهايي كه تابلو و فرش ها در نگاهش مرده بودند. فرخنده بود كه از ميان هزار چشم، او را جادو كرده بود. يك روز كسي به او گفته بود فرخنده كجاست؟ او ابروها را بالا داده و حرفي نزده بود. او ساعت ها به تمرين و مراقبه مي نشست و خود را در زيرزمين خانه اش پنهان مي كرد. در سكوت و خيره شدنش به اشيا نه فرخنده را مي ديد و نه دخترك مريض اش را كه تابستان ها در حياط مي نشست.
فرش، خود را از زير صندلي بيرون كشيده بود و روي هم تاخورده بود. كاسه بلور روي تاقچه از درون خرد شده بود،  اما همچنان قالب خود را حفظ كرده بود. سقف پايين آمد تا جايي كه او دستش را روي صورتش گذاشته بود. سروصداي اين همه را مي شنيد، اما تكان نمي خورد. مي دانست كه اشيا از دستش كلافه اند و دلشان مي خواهد مرد مثل هميشه از آنها طرح هاي عجيب بسازد.
كودكي به او روياهاي زيادي بخشيده بود، مثل آرزوي چوب پرنده يا بال هاي آتشين كه مدام در خواب هايش تكرار مي شد. فرخنده به روياهاي كودكي او گوش مي داد و لبخند مي زد. مي دانست كه او هيچ وقت به روياهايش گوش نمي دهد و تنها آرزويش مداواي دخترك است. دخترك روز به روز نحيف تر مي شد و مرد كه ديگر كاري از دستش برنمي آمد، او را نمي ديد. يك روز با دخترك روي صندلي چرخدارش، روبه رو شد؛ نگاه دختر سرد و ثابت بود. يك آن سراغش رفت و او را نوازش كرد. در آن لحظه مي دانست كه تنها آرزويش اين است كه فرخنده او را در اين حال ببيند. با اين حال با شنيدن صداي زنگ در خانه به سمت پله هاي زيرزمين رفت.
هيچ كس مثل بنفشه كه چند سالي از او بزرگ تر بود، در روياهايش او را همراهي نمي كرد. بنفشه بود كه رنگ و روي تازه اي به آن روياها مي بخشيد و با او مهربان بود. وقتي بنفشه عروسي كرد، به روياها مثل رازي بين خودشان فكر مي كرد.
صداي موسيقي در اتاق طنين انداخت. چند دقيقه بعد نوار از ضبط صوت كهنه كه تيك تيك صدا مي كرد، بيرون آمد و نوار ديگري در آن جا گرفت. سقف را بالا فرستاد، عصايش را برداشت و به سمت ضبط صوت رفت، آن را بلند كرد و به زمين كوبيد. سكوت برقرار شد. گاه نوايي از همان موسيقي به طرز لجوجانه اي به گوش مي رسيد. دلش تنگ بود. چشم ها را از داخل قوطي برداشت و در حدقه گذاشت. به سمت پنجره رفت و پرده را كشيد. باران قطع شده بود و در نور كمرنگ چراغ هاي خيابان مي شد برگ هاي درخت مجاور را ديد كه قطره هاي باران را در خود پنهان كرده بودند، دست دراز كرد تا قطره ها را از روي درخت بتكاند. ليوان در دستش جا گرفت. رهايش كرد. صداي شكستن ليوان در پياده رو شنيده شد. برگشت و به اتاق نگاه كرد. تابلو را برداشت، رنگ هايش روي زمين ريخت و چيزي جز بوم سفيد در دستش نبود. بوم را آرام به ديوار گوشه  اتاق تكيه داد. اشيا را مي ديد كه به كنجي مي خزند.
تنها كت قديمي اش همان جا آويزان از ميخ ديوار به او نگاه مي كرد. به سمتش رفت و آن را برداشت. روي سرشانه هايش خاك نشسته بود. جيب هايش را وارسي كرد و آن را پوشيد. حسابي برايش تنگ شده بود. آستر بغل جيب پاره بود، دستش را فرو برد و كليد مسي كهنه اي را يافت. به اتاق نگاهي كرد و سريع خارج شد. صداي عصاي چوبي در سرسرا طنين انداخت.

بررسي ازدواج ۳۰۰ زوج در ۳۰ سال
كدام ازدواج فرجامي ندارد
دكترمسعود جان بزرگي
آيا مي توان ازدواج هاي موفق يا ناموفق را پيش بيني كرد؟ ازدواج هاي ناموفق چه ويژگي هايي دارند؟
001445.jpg

نمي دانم اين مطالب نجات دهنده اند يا هشداردهنده،  ولي فكر مي كنم دانستن آنها شايد برخي افراد را تكان دهد. ما معمولاً عادت كرده ايم از كنار مطالب به راحتي عبور كنيم. تصور اينكه يك محقق ۳۰ سال صدها ازدواج را پيگيري كند تا براي من و شما عوامل پيش بيني كننده ازدواج را مشخص كند، آسان نيست. وقتي مي بينيم كه يك نفر ۵۰ سال بهترين لحظات عمر خود را براي كشف يك كلمه شفابخش و ياري دهنده صرف مي كند، به خود جفا كرده ايم اگر تابلوهاي راهنمايي زندگي را حس كنيم و بعد دوباره راه خودمان را برويم. خلاصه اينكه اگر حواس ما خوب كار كنند و از آنها به طور مطلوب استفاده كنيم همواره موفق خواهيم بود.
اجازه بدهيد نتيجه برخي مطالعات انجام شده را برايتان بازگو كنيم
محققي تلاشگر به نام كلي (kelly) به همراه همكارش كانلي (Conley) در سال ۱۹۸۷ ميلادي نتيجه كار پنجاه ساله خود را منتشر كردند. آنها حدود ۳۰۰ زوج را در خلال سال هاي ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۰ مطالعه كردند. يكي از سؤال هايي كه آنها دنبال مي كردند اين بود كه چه عاملي مي تواند پيش بيني كننده طلاق باشد؟ آيا مي توان به عاملي دست يافت كه قبل از ازدواج به ما بگويد احتمال شكست اين زندگي چقدر است؟ زحمات اين دانشمندان بالاخره به ثمر رسيد و آنها به عوامل جالب توجهي دست يافتند. آنها با انجام تست هاي مختلف و معتبر روانشناسي دريافتند كه رگه شخصيتي «روان آزردگي» Nevrotieism (نوروتيك) مهمترين عامل پيش بيني كننده شكست در يك ازدواج است.
001450.jpg

اگر هر يك از زوجين وضعيت رواني سالمي نداشته باشند و اصطلاحاً عصبي مزاج باشند، آنگاه بايد كمي هوشيارانه عمل كرد. اين اصطلاح خاص كه استفاده شد، يعني چه؟ چه علايمي دارد؟ و آيا قابل علاج است؟  واقعيت اين است كه مردم ما و يا شايد ملل ديگر از اينكه بگويند آنها مشكل روحي دارند راضي و راحت نيستند. بنابراين به راحتي امكان و شانس موفقيت خود را در زندگي از بين مي برند. كساني كه «نوروزگرايي عمومي» دارند، اغلب از نظر حال و عصبانيت در حال نوسان و بي ثباتي هستند،  اين افراد از اضطراب در رنج هستند، به نحوي با خود حرف مي زنند تا خود را نااميد و افسرده كنند. افسوس خوردن به حال خود،  خودسرزنشي،  داشتن تنش و عدم راحتي، زودرنج بودن و نارضايتي عمومي و رفتار انفجاري از ويژگي هاي اين افراد است. در اين افراد ميانگين هيجان هاي منفي بيشتر است.
البته بايد تذكر داد كه يك ازدواج حاصل جمع كيفيت ها و ويژگي هاي طرفين است.
شخصي به نام جان گوتمن كه در اين زمينه تحقيق كرده است دريافت كه زوج هايي كه سرانجام آنها به طلاق منتهي مي شود را مي توان از طريق نحوه مبادله مثبت يا منفي آنها شناسايي كرد. اين زن و شوهرها بيشتر از هم انتظار دارند. عناصر و كلمات و برچسب هاي منفي در كلام آنها بيشتر است. بيشتر از زوج هاي موفق از يكديگر شكايت مي كنند. علاقه مند به سرزنش و مقصر دانستن يكديگر هستند و اگر در حق يكديگر لطف كنند جملات آنها ويژگي جالبي دارد،  يعني اگر يكي از زوجين نظري بدهد، طرف مقابل ابتدا كاملاً مي پذيرد و با كلمه «بله»، «شما درست مي گوييد»،«همينطوره» حرف طرف مقابل را كاملاً  مي پذيرد اما بعد از چند دقيقه گفت وگو، با يك كلمه «ولي»، «اما» و مانند آن دقيقاً يك موضع گيري منفي و متضادي را از خود نشان مي دهد.
زوجين ناموفق علاوه بر موارد فوق به يكديگر نسبت هاي ناروا مي بندند. يك علامت بارز آنها اين است كه علاقه مندند پشت سر همسر خود از او بدگويي كنند و به عبارت ديگر هرگز به يكديگر افتخار نمي كنند.

نسخه
عوامل موفقيت نفر اول
رياضي و فني آزمون سراسري
نفر اول گروه آزمايشي رياضي و فني در آزمون سراسري امسال، لطف الهي و پشتكار خود را به عنوان عوامل اصلي موفقيت خود بيان كرد.
رضا پورابوالقاسم، جوان ۱۸ ساله  اردبيلي كه از دبيرستان استعدادهاي درخشان مركز اردبيل موفق به كسب اين رتبه شد، گفت: از سال سوم دبيرستان روي سؤالات كنكور سال هاي گذشته متمركز شده و در دوره پيش دانشگاهي نيز با جديت بيشتري به مرور دروس پرداختم.
اين جوان موفق، روز پنجشنبه در گفت و گو با ايرنا از تلاش خانواده خود در فراهم كردن محيطي آرام براي درس خواندن وي و از زحمات دبيران و مسئولان مدرسه سپاسگزاري كرد.
وي از دانش آموزاني كه قصد شركت در كنكور را دارند، خواست با پرهيز از اضطراب، از تجربيات افرادي كه قبلاً كنكور داده اند، استفاده كنند.
وي گفت قصد دارد در رشته برق در دانشگاه صنعتي شريف به تحصيل بپردازد. مادر و دو خواهر اين دانش آموز موفق در سال ۶۶ و در حمله هواپيماهاي رژيم صدام به شهر اردبيل به شهادت رسيدند.

بطالت در اوقاعت فراغت
جوانان
با گذشت بيش از يك ماه و نيم از فصل تابستان، نخستين جلسه ستاد اوقات فراغت جوانان شهرستان رامسر شامگاه چهارشنبه در فرمانداري اين شهر برگزار شد.
در اين نشست كه مسئولان ادارات فرهنگ و ارشاد اسلامي، آموزش و پرورش، تربيت بدني و همچنين معاون فرماندار و مسئول كميته امور بانوان و جوانان رامسر حضور داشتند،  از عدم برنامه ريزي در خصوص اوقات فراغت جوانان انتقاد شد. حسين شعبان سروري معاون فرمانداري رامسر در اين نشست گفت:تعارضات فرهنگي براي نسل امروز مي تواند زمينه هاي فرار جوانان از فرهنگ بومي و ملي را فراهم كند.
وي افزود: اين تعارضات اصولاً براي برنامه اوقات فراغت دانش آموزان جوان غيرپذيرفتني شده است و متناسب با سلايق آنان نيست و نبايد انتظار داشته باشيم الگوي رفتاري خود را به آنان منتقل كنيم.
اسماعيل گوهر رستمي مدير آموزش و پرورش رامسر نيز در اين جلسه با انتقاد شديد از عدم تخصيص حتي «يك ريال» بودجه براي فعاليت هاي تابستاني جوانان گفت: ما متولي اوقات فراغت براي حداقل ۱۵ هزار دانش آموز رامسري هستيم اما فاقد برنامه براي اوقات فراغت دانش آموزان هستيم. رئيس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي رامسر، كل منابع اعتباري اين اداره را براي اوقات فراغت جوانان در طول تابستان پانصد هزار تومان اعلام كرد و گفت: تشكيل جلسه اين ستاد در زماني كه نيمي از تابستان گذشته توجيه پذير نيست.
فرهاد ابراهيم پور سرپرست اداره تربيت بدني رامسر نيز با انتقاد از اختصاص بودجه براي ورزش جوانان گفت: تاكنون حدود يك هزار و ۶۰۰ نفر جوان در برنامه هاي ورزشي منطقه مشاركت كردند.
مسئول كميته امور بانوان و جوانان نيز با اعلام اينكه طبق نظرسنجي از دانش آموزان دختر اين شهرستان، رشته هاي رايانه، اردوها، شنا، بازيگري و آموزش گيتار بيشتر مورد علاقه آنان بوده كه تاكنون ۱۲ نفر در فعاليت هاي تابستانه شركت كرده اند.
به گفته فاطمه زرگريان براساس اين نظرسنجي مشخص شده كه دختران شهري در رشته موسيقي بيشتر به فراگيري گيتار روي آورده، اما علاقه دختران روستايي در برنامه هاي اوقات فراغت بسيار كمرنگ شده است.

۴۰ تشكل  غيردولتي  نابينايان 
رييس  هيات  مديره  شوراي  مركزي  تشكل هاي  نابينايان  كشور گفت  : اكنون  بيش از ۴۰ تشكل  غيردولتي  نابينايان  در كشور فعال  است .
شهره  فلاح  كسمايي  روز پنجشنبه  در گفت  و گو با ايرنا بدون  اشاره  به تعداد اعضاي  اين  تشكل ها افزود : بيش  از ۳۰۰ هزار نابينا و كم  بينا در كشورشناسايي  شده  كه  كليه  اين  افراد زير پوشش  سازمان  بهزيستي  نيستند.
وي  علل  اين  امر را ناآگاهي  نابينايان  با خدمات  بهزيستي  و معرفي  نكردن خود نابينايان  ذكر كرد و افزود: متوليان  امر بايد براي  آگاهي  اين  قشر درزمينه  خدمات  دهي  اين  نهاد بيشتر اطلاع رساني  كنند.
وي  گفت  : تشكل هاي  غيردولتي  اكنون  در همه  زمينه هاي  فرهنگي  ، توانبخشي  ،آموزشي  و رفاهي  نابينايان  فعاليت  دارند كه  با تصويب  شوراي  مركزي  كليه تشكل ها به  سوي  تخصصي تر شدن  حركت  مي كنند.كسمايي  افزود : اولين  تشكل  غيردولتي  نابينايان  سال  ۶۹ فعاليت  خود را در جهت  حمايت  از نابينايان  آغاز كرد.

دانش افزايي  زبان  فارسي 
سي  وششمين  دوره  دانش  افزايي  زبان  و ادبيان  فارسي ، ۱۸ مرداد ماه  در دانشگاه  تربيت  مدرس  تهران  گشايش  خواهد يافت .
به  گزارش  روزپنجشنبه  روابط  عمومي  سازمان  فرهنگ  وارتباطات  اسلامي ، اين  نشست  فرهنگي  با حضور ۵۵ تن  از استادان  و دانشجويان  ۱۴ كشور جهان  برگزار خواهد شد.
اين  دوره  ۴۵ روزه  با همكاري  مركز گسترش  زبان  و ادبيات  فارسي  سازمان ميراث  فرهنگ  و ارتباطات اسلامي  و دانشگاه  تربيت  مدرس  برگزار مي شود.

رمز هاي رابطه
001435.jpg
ارتباط به نظر موضوع ساده اي است و همه ما خود را در آن متخصص مي دانيم. به هر صورت از زمان كودكي تا به حال حرف زده ايم و معمولاً گفت وگو كردن امري طبيعي تلقي مي شود. خيلي ساده دهانتان را باز كنيد و كلمات پشت سر هم از آن خارج مي شود. وقتي شاد هستيد و احساس نزديكي با كسي مي كنيد ارتباط برقرار كردن كاري دشوار به نظر نمي  رسد. هم شما احساس خوبي داريد و هم او، و همه چيز به ظاهر خوب و بي كم و كاست است اما در شرايط اختلاف ، وقتي تضادي مطرح مي شود، آن وقت است كه بايد مهارت كلامي خود را مورد قضاوت قرار دهيد. اشخاصي كه در اين مواقع بتوانند به خوبي و به گونه اي موثر ارتباط برقرار كنند ، به شدت انگشت شمارند و حال آنكه دقيقاً در همين مواقع است كه نقش ارتباط خوب، حياتي مي شود. آيا مايليد كه در كار برقراري ارتباط از مهارت بيشتري برخوردار باشيد؟ در اين صورت ابتدا بايد ارتباط خوب و بد را تعريف كنيم . هر ارتباط خوب از دو خصوصيت برخوردار است:
۱- احساسات خود را آشكارا ابراز مي كنيد و به طرف مقابل هم امكان مي دهيد تا احساسات خود را ابراز كند .
۲- طرز فكر واحساستان را در ميان مي گذاريد و سعي مي كنيد كه احساس و انديشه طرف مقابل خود را درك كنيد.
ارتباط بد، ارتباطي است كه شخص از طرح آشكار احساسات خود، خودداري مي كند و به سخنان طرف مقابل گوش نمي دهد . بحث و جدل و حالت تدافعي گرفتن نشانه هاي ارتباط بد هستند. نشانه ديگر ارتباط بد، انكار احساسات و به نمايش گذاشتن غير مستقيم آنها است يعني ممكن است نيش دار و طعنه آميز حرف بزنيد.
پنج شيوه ارتباطي كه در زير نشان داده مي شود ، مي توانند زندگي شما را متحول كنند. در سه شيوه مربوط به مهارت شنيدن و دو شيوه مربوط به مهارت هاي ابراز وجود كردن است.
پنج رمز ارتباط موثر
مهارت هاي گوش دادن
۱- روش خلع سلاح: حتي اگر معتقديد سخنان طرف مقابل شما به كلي اشتباه، غيرمنطقي يا
غير منصفانه است نكته مثبتي در عباراتش بيابيد.
۲- همدلي: خود را به جاي طرف مقابل بگذاريد و مسئله را از دريچه چشم او نگاه كنيد.
- انديشيدن همدلانه: حرف هاي او را خلاصه كنيد.
- احساس همدلانه: ا۱۲حساسش را تاييد كنيد
۳- پرس و جو: براي اطلاع بيشتر از افكار و احساسات طرف مقابل با ظرافت از او سؤال كنيد.
مهارت هاي ابراز وجود كردن
۴- عبارت «من احساس مي كنم»: عباراتي كه مفهوم من احساس مي كنم را تداعي كند ابراز  كنيد،
( مانند : ناراحتم) و از به كار بردن عباراتي كه با خطاب به تو شروع مي شوند ( مانند : تو اشتباه مي كني، تو مرا خشمگين مي كني) خودداري كنيد.
۵- تفاهم: حتي در گرما گرم بحث و مشاجره در حرف هاي طرف مقابل خود نكته مثبتي بيابيد . با اين كار نشان مي دهيد كه علي رغم عصبانيت احتمالي به او احترام مي گذاريد.

مكث
001440.jpg
شب هاي تابستان
كودكان و نوجوانان در فصل تابستان ساعت ۲۱ تا ۲۲ شب بيشتر از ديگر ساعات تماشگر برنامه هاي تلويزيون هستند.
به گزارش مركز افكارسنجي اداره كل پژوهش هاي اجتماعي و سنجش برنامه اي سازمان صدا و سيما ۶۷ درصد كودكان و نوجوانان از ساعت ۲۱ تا ۲۲ شب برنامه هاي تلويزيون را تماشا مي كنند.
ساعت هاي ۱۰ تا ۱۱ صبح، ۹ تا ۱۰ صبح و ۲۲ تا ۲۳ شب به ترتيب ساعت هاي تماشاي برنامه هاي تلويزيوني كودكان و نوجوانان را نشان مي دهد.
براساس اين نظرسنجي، در فصل تابستان ميزان تماشاي تلويزيون از ساعت ۶ تا ۱۱ صبح به تدريج افزايش مي يابد و از ساعت ۱۱ تا ۱۳ رو به كاهش مي رود، از ساعت ۱۳ به بعد نيز تعداد بيننده هاي برنامه ها بيشتر مي شود و از ساعت ۱۸ تا ۲۰ شب از اين تعداد كاسته مي شود و سرانجام از ساعت ۲۰ تا ۲۲ شب تعداد بينندگان افزايش مي يابد.
در شهرهاي مورد پژوهش، بيشترين درصد تماشاي تلويزيون در فصل تابستان در ساعت ۲۱ تا ۲۲ شب مربوط به شهرهاي گرگان ۸۷ درصد و اراك ۸۶ درصد و كمترين درصد در همين ساعت مربوط به شهرهاي زاهدان ۵۱ درصد و اهواز ۵۳ درصد بوده است.
بنابراين نظرسنجي ميانگين روزانه تماشاي تلويزيون در ميان كودكان و نوجوانان در فصل تابستان پنج ساعت و پنج دقيقه است.
اين افكارسنجي حاكي است بينندگان شهرهاي خرم آباد، آبادان و اراك بيش از ديگر شهرها بيننده هر روز و بيشتر روزهاي برنامه هاي تلويزيون در فصل تابستان هستند.
همچنين كمترين مدت تماشا مربوط به شهرهاي كرمان و تبريز است. اين نظرسنجي نشان مي دهد كه نوجوانان ۱۲ ساله با ميانگين پنج ساعت و ۵۹ دقيقه بيش از ديگر گروه هاي سني تلويزيون تماشا كرده اند.
كنسرت موسيقي
جاز سوئيس در تهران
گروه موسيقي جاز مدرن «لوسين دوبويي» از كشور سوئيس قرار است كنسرتي با عنوان «رقص ماشين ها» را در كاخ سعدآباد تهران اجرا كند.
اين كنسرت در روزهاي ۲۳ تا ۲۵ مردادماه در قالب طرحي با عنوان «بناها و آواها»  اجرا مي شود.
«گيوم شويور» رايزن فرهنگي سوئيس در تهران، فرهنگ و موسيقي ايراني را ستود و هدف از اجرا اين كنسرت ها را آشنايي هنرمندان دو كشور با موسيقي يكديگر عنوان كرد.
وي گفت: گروه چهار نفره لوسين دوبويي شامل يك نوازنده ساكسيفون و كلارنيت، يك نوازنده گيتار و بيس،  يك نوازنده درام (طبل) و يك خواننده است.
شويور افزود: مردم سوئيس علاقه زيادي به فرهنگ ايراني دارند و در نمايشگاه تاريخ هفت هزار ساله ايران كه سال گذشته به مدت پنج ماه در اين كشور برگزار شد، استقبال خوبي از خود نشان دادند.
به گفته وي، علاوه بر اجراي كنسرت «رقص ماشين ها» در تهران و شيراز، گروه «سپهر» در كاشان و تهران، گروه «شمشال» در تهران و موسيقي محلي اروپا در تهران و اصفهان اجرا مي شود.

بررسي آثار برشت
در فرهنگسراي ورزش
كانون نمايش فرهنگسراي ورزش وابسته به سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران در ادامه نشست تخصصي تئاتر دومين جلسه بررسي آثار برشت با حضور استاد حميد سمندريان را برگزار مي كند.
به گزارش روابط عمومي فرهنگسراي ورزش (بهمن) اين نشست كه ادامه بحث و بررسي آثار برشت همراه با جلسه پرسش و پاسخ است، ساعت ۱۸ روز ۲۲ مردادماه در تالار مبارك برگزار مي  شود.
عـلاقه مندان جهت شـركت در ايـن نشسـت تخصصي مي توانند به نشاني: ميدان راه آهن  ـ ميدان بهمن ـ فرهنگسراي ورزش (بهمن) مراجعه كنند.

نمايش مريم و مرد آويج
در سنگلج
نمايش «مريم و مرد آويج» به نويسندگي و كارگرداني: بهزاد فراهاني با بازي ميكائيل شهرستاني، شقايق فراهاني، گل شيفته فراهاني، نقي نسب جمالي،  مهدي صباغي، عباس توفيقي، محمد آقامحمدي و... از امروز در تالار سنگلج به روي صحنه آمد.
پيش فروش اين نمايش به دليل استقبال چشمگير علاقه مندان از هفته گذشته ساعت ۱۰ صبح الي ۵ بعدازظهر در گيشه تالار سنگلج آغاز شده است.
سازمان ها، شركت ها، ادارات و علاقه مندان به پيش خريد و رزرو اجراها براي كاركنان خود مي توانند با روابط عمومي مركز هنرهاي نمايشي تماس بگيرند.

|  ادبيات  |   ايران  |   جامعه  |   رسانه  |   زمين  |   شهر  |
|  عكس  |   ورزش  |   صفحه آخر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |