يكشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۳۲ - Aug. 10, 2003
زنان روستايي
008220.jpg
اشاره : اين مقاله به بررسي فرهنگ مشاركتي زنان و متغيرهاي تأثيرگذار بر آن در جامعه روستايي مي پردازد. جامعه آماري اين تحقيق زنان روستايي استان زنجان است.
در اين بررسي براي جمع آوري اطلاعات از تكنيك پرسشنامه با سئوالات باز و بسته بهره گرفته شده و پس از جمع آوري اطلاعات با استفاده ازنرم افزار spss و با كمك آزمونهاي آماري به تجزيه و تحليل داده ها پرداخته شده است كه نتايج آن در ادامه از نظرتان مي گذرد.
۱- تعريف مفاهيم:
الف- تعريف مشاركت
مشاركت (Participation) از جمله واژه هايي است كه همانند بسياري از مفاهيم علوم اجتماعي از پيچيدگي و ابهام خاصي برخوردار است. بنابراين پيداكردن تعريفي از مشاركت كه عموم صاحبنظران در مورد آن توافق نظر داشته باشند، كار ساده اي نيست. اين اصطلاح توسط انديشمندان و متخصصان مختلف به گونه هاي متفاوتي بكار مي رود و هر كدام از آنها سعي مي كنند اين مفهوم را به شيوه خاص خود تعريف و تحديد نمايند. جامعه شناسان، علماي سياست، روانشناسان و روانشناسان اجتماعي،  اقتصاددانان و عامه مردم همگي اين واژه را به روش خاص خود مورد استفاده قرار مي دهند.
جامعه شناسان برحسب دخالت هر چه بيشتر در فرايند توسعه، صاحبنظران سياسي بنابر دخالت در ساختار قدرت، اقتصاددانان بر مبناي سودبري و روانشناسان براساس ارضاي نيازهاي رواني و مردم عادي بر حسب همياري در زندگي روزمره، درباره مشاركت بحث مي كنند.
آلن بيرو معتقد است كه از منظر جامعه شناسي «بايد بين مشاركت به عنوان عمل و تعهد (عمل مشاركت) و به عنوان حالت يا وضع (امر شركت كردن) تميز قائل شد. مشاركت در معناي اول داشتن شركتي فعالانه در گروه را مي رساند و به فعاليت اجتماعي انجام شده نظر دارد و در معناي دوم از تعلق گروهي خاص و داشتن سهمي در هستي آن خبر مي دهد.» (بيرو، ۱۳۶۶؛ ۳۵۷)
ب- تعريف فرهنگ
معمولا جامعه  شناسان فرهنگ را از دو بعد متمايز مورد توجه قرار مي دهند.
الف: به عنوان «واقعيتي عيني» نظير آثاري كه تحقق پذيرفته اند يا هر آنچه به عنوان حاصل يا نتيجه ارائه و كسب مي شود.
ب: به عنوان «واقعيتي كه انسانها با آن زندگي مي كنند.» مشاركت در سلسله اموري مستمر و با تحرك، هيأتي پرتحرك متشكل از ارزشها (مدلهاي فرهنگي)دارد، از اين رو لينتن (۱) توانسته است فرهنگ واقعي را به عنوان تمامي رفتار اعضاي يك جامعه از اين بابت كه آموخته شده اند و حالت فردي ندارند،: تعريف كند.
زمينه هاي فرهنگي، وجه مشخص انواع فرهنگهاست و شامل مجموعه هايي از معارف مرجح، انديشه هاي رايج، اعتقادات پذيرفته، هنجارهاي مقبول، ارزشها و كردارهاي خاص در هر فرهنگ مي شود. (بيرو: ۱۳۷۰، ص ۷۸).
۲- مباني نظري:
ديدگاههاي فرهنگي جنبه هاي پوياي مشاركت را بر حسب ايجاد تغييرات در ساخت هنجاري جامعه به ويژه مجموعه اي از ارزشها كه مانع و يا مشوق مشاركت اجتماعي مي شوند، بررسي مي كنند.
لذا با توجه هدف اين تحقيق كه بررسي عوامل اجتماعي و فرهنگي مؤثر بر مشاركت زنان روستايي مي باشد. جهت شناخت عوامل فرهنگي و ميزان تأثير آنها در مشاركت روستايي از تئوري متغيرهاي الگويي پارسنز كه بر ارزشهاي فرهنگي تأثيرگذار بر نقش و ماهيت كنش مشاركتي افراد تأكيد مي كند، سود خواهيم برد.
«پارسنز از جمله صاحبنظراني است كه در ارائه مدلهاي فرهنگي براي تحليل سيستم هاي اجتماعي نقش مؤثر داشته است. پارسنز، بر اساس متغيرهاي الگويي، شكلي از مدل فرهنگي را ارائه كرده كه يكي از با نفوذترين تحليل هاي سيستم فرهنگي در جوامع سنتي و مدرن به شمار مي رود. از نظر پارسنز الگوهاي دو نظام واقعي كنش يعني نظام شخصيت و نظام اجتماعي انعكاسي از الگوهاي مسلط جهت گيري هاي ارزشي در فرهنگ ها هستند.» (فخرايي، ۱۳۷۴: ۸۴)
در واقع پارسنز با طرح مقوله انتخاب ارزشها يا همان متغيرهاي الگويي «تلاش  مي كند تا با تئوريزه كردن فرهنگ به منزله حوزه يا نظامي مستقل، نهادهاي فرهنگي و اجتماعي را از يكديگر متمايز سازد. او استدلال مي كند كه سيستم ارزشي مشترك پيش شرط هاي لازم براي انسجام اجتماعي را فراهم مي آورد و نيز استدلال مي كند كه ارزشهاي فرهنگي عناصر هنجاري عالي هستند و نه ارزشهاي نظام اجتماعي كه بايد به روشني بيان شوند. بنابراين فرهنگ به عنوان سيستم نمادين معنادار (الگوي ايده ها، ارزشها) هم رفتار انسان و هم نتايج حاصله از آن را شكل مي دهد.» (سوينج وود، ۲۷۹:۱۳۸۰) همانگونه كه پيداست از نظر پارسنز ارزشهاي فرهنگي و اجتماعي هستند كه در عمل شرايط ساختي، كنش اجتماعي را تشكيل مي دهند. به عبارت ديگر «كنش هاي افراد جامعه تحت تأثير ارزشهاي فرهنگي موجود در آن جامعه است. از نظر پارسنز تركيب الگوي جهت گيريهاي ارزشي كه به وسيله كنشگر در اجتماعي شدن به دست مي آيد، تا اندازه زيادي نتيجه كاركرد ساختار بنيادين و ارزشهاي مسلط نظام اجتماعي است.» (ريتزر، ۱۳۷۸ به نقل از فخرايي، ۸۴:۱۳۷۴)
متغيرهاي الگويي دو شيوه متفاوت جهت گيري ارزشي در نقشي است كه از فرد انتظار مي رود در هر نظام اجتماعي ايفا كند. به عبارتي اين متغيرها دلالت بر الگوهاي ارزشي متفاوت حاكم بر رفتار فرد در ارتباط با ديگران دارند. اين جهت گيري هاي ارزشي راهنماي عمل افراد در هر موقعيتي محسوب مي شوند و در هر كنش يا رفتاري نهفته هستند. آگاهي از كم و كيف آنها، مشخص مي كند كه افراد در تعامل با هر وضعيت اجتماعي چگونه، عمل خواهند كرد؟ مضمون و محتواي جهت گيري هاي ارزشي، سمت و سوي عمل افراد را در هر موقعيت مشخص مي كند. پارسنز معتقد است كه جهت گيري ارزشي آن جنبه هايي از تمايلات كنشگر است كه او را به رعايت هنجارها، استانداردها و ملاك هاي معين براي «انتخاب» در يك موقعيت محتمل، معتقد مي سازد موقعيتي كه فرد ناگزير است از ميان «اهداف» و «وسايل» مختلف، دست به انتخاب بزند.
بنابراين جهت گيري ارزشي در موقعيت  هايي معنا پيدا مي كند كه فرصت انتخاب براي فرد وجود داشته باشد و فرد بتواند از ميان جايگزين هاي مختلف، يكي را برگزيند. در چنين موقعيتي، جهت گيري ارزشي به معناي تعهد فرد به رعايت قواعد و هنجارهاي معيني است كه او را در انتخاب جايگزين ها، راهنمايي مي كنند. اين قواعد و هنجارها، جزء اصلي فرهنگ جامعه هستند و كنشگر را راهنمايي مي كنند كه در هر موقعيتي (از جمله موقعيت هايي كه فرد در تعامل با نهادهاي اجتماعي قرار مي گيرد چگونه بايد رفتار كند؟)
پارسنز معتقد است كه هر كنشگري در يك وضعيت معين از لحاظ تمايل به آن وضعيت، با چند «انتخاب دوگانه» مواجه است كه قبل از ورود به وضعيت و قبل از اينكه آن وضعيت، معنايي براي او پيدا كند مي بايست آنها را برگزيند. «به نظر پارسنز ما مي توانيم تمام انواع رفتار اجتماعي را بفهميم و طبقه بندي كنيم، به شرط اينكه بتوانيم طبقه بندي ارزشهايي كه انسان ها را در انتخاب كنش هايشان هدايت مي كنند، به دست آوريم. با استفاده از اين طبقه بندي، فهم ماهيت جوامع متفاوت امكان پذير خواهد بود، چون هر جامعه مجموعه ارزشهاي متفاوتي خواهد داشت. پارسنز اين طبقه بندي را متغيرهاي الگويي مي نامد.» (ازكيا، ۹۵:۱۳۷۷)
آلوين.ي. سو معتقد است كه «پارسنز اين طبقه بندي از ارزشها را بدست داده تا دو نوع جوامع سنتي و نوگرا را از هم متمايز كند.» (سو، ۳۴:۱۳۷۸)
قبل از تعريف و شرح مضمون اين جهت گيري ها لازم است كه سه نكته يادآوري شود:
-نخست اينكه پارسنز مدعي است جهت گيري هاي ارزشي، عام بوده و براي درك تمايل يا كنش افراد در هر وضعيت تعاملي بكار مي آيد. لكن در تحقيق حاضر از جهت گيريهاي ارزشي براي درك تمايل يا كنش افراد نسبت به وضعيت هاي مشاركتي زنان روستايي استفاده مي شود، وضعيت هايي كه در آن فرد به عنوان يك كنشگر با اين وضعيتها در تعامل قرار مي گيرد.
-نكته دوم اين است كه پارسنز مدعي است جهت گيري هاي ارزشي در سطوح مختلف شخصيتي، جمعي و فرهنگي ظهور پيدا كرده و قابل تحليل است لكن در تحقيق حاضر اين تحليل فقط در سطح شخصيت يا در سطح «عادتهاي انتخاب» افراد انجام مي گيرد. در اين معنا با آگاهي از عادتهاي انتخاب افراد در موقعيت هاي مختلف، جهت گيري هاي ارزشي آنها آشكار خواهد شد.
-نكته سوم اين است كه جهت گيري هاي ارزشي با مضمونهاي دوگانه و متضادي كه دارند، متضمن ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي مثبت يا منفي در جامعه به حساب مي آيند و در واقع ترجمان ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي هستند. بنابراين آگاهي از كم و كيف سوگيري هاي ارزشي افراد، در واقع  آگاهي از كم و كيف ارزش هاي اجتماعي و اخلاقي و حيات آ نها در جامعه است. با اين توضيح، اينك به تعريف جهت گيري هاي ارزشي مي پردازيم:
الف- جمع گرايي- فردگرايي
جهـت گيري ارزشي به مضمون جمع گرايي، زير بنا و بستر ذهني لازم را براي انجام كنش هاي جمعي از جمله مشاركت اقتصادي- اجتماعي فراهم مي آورد. سوگيري رقيب و متضاد جمع گرايي، فردگرايي است و تبعا آغاز هر يك از اين دو سوگيري به نتايج متفاوتي مي انجامد. حالت نخست تمايل فرد به جمع با «جمع گرايي» و حالت دوم تمايل فرد به خود يا «فردگرايي» را نشان مي دهد. سوگيري جمع گرا ميل به كنش هاي جمعي را تقويت مي كند و چنانچه اين سوگيري معطوف به جامعه كلي يا اجتماع ملي باشد در آن صورت، مناسبات اجتماعي در جهت تأمين اهداف و مصالح ملي يا «خير جمعي» فعال مي گردد. جمع گرايي با نشانه هاي اخلاقي از قبيل دگرخواهي، نوع دوستي، خيرخواهي، گذشت و فداكاري در مناسبات اجتماعي ظاهر مي شود و فردگرايي در نقطه مقابل خصوصيات مذكور قرار مي گيرد. در واقع دو مفهوم جمع گرايي و فردگرايي بر روي يك پيوستار قرار دارند لكن در دو قطب متضاد.
«در جوامع سنتي، جهت گيري وفاداري ها غالبا به سمت جمع است (مانند خانواده، اجتماع يا دولت قبيله اي). از مردم خواسته مي شود كه منافع شخصي خود را به خاطر انجام تعهدات جمعي فدا كنند.
اين تأكيد بر جمع گرايي، خود وسيله اي است جهت جلوگيري از بي ثباتي هاي اجتماعي ناشي از نوآوري، ابتكار و خلاقيت هاي فردي است. برعكس در جوامع مدرن، خويشتن گرايي (فردگرايي) مورد تأكيد قرار دارد؛ مانند تشويق هر فرد به اينكه شخصيت متمايز خود را به كار برد و در هر موقعيتي كه قرار دارد، خود زندگي خويش را بنا نمايد. اين گونه تأكيد بر فردگرايي، موجب تقويت توان فردي گرديده و نتيجه اي مانند نوآوري هاي فني و افزايش بهره وري اقتصادي را به همراه دارد.» (سو، ۳۶:۱۳۷۸)
ب- عام گرايي- خاص گرايي
سوگيري ارزشي با مضمون عام گرايي، بستر ذهني لازم را براي همزيستي اجتماعي و ورود به كنش هاي جمعي فراهم مي آورد. پارسنز در تشريح عام گرايي مي گويد كه در مواجهه با هر وضعيتي، كنشگر با اين مسئله روبروست كه آيا با ديگران، بر طبق «هنجار عام» كه در برگيرنده همه اعيان در آن طبقه باشد، برخورد كند يا بر حسب موقعيت افراد و با توجه به روابط خاصي كه با كنشگر و جمع مربوطه اش دارند، برخورد نمايد، صرف نظر از اينكه اين برخورد، با هنجارهاي عام آن وضعيت سازگار باشد يا نباشد؟ كنشگر اين مسئله را به دو طريق مي تواند حل كند، يك راه اين است كه هنجارها يا معيارهاي ارزشي كه بيشترين عموميت را دارند را مقدم بشمارد. راه ديگر، اين است آن معيارهاي ارزشي را ترجيح دهد كه در راستاي روابط خاص كنشگر با واقعيت اجتماعي، از اولويت بيشتري برخوردار باشد و صحيح شمرده شود. حالت نخست، سوگيري ارزشي عام گرا را آشكار مي كند و حالت دوم مبين سوگيري ارزشي خاص گراست. سوگيري عام گرا، هنجارها و قواعد عام را در حوزه عمل اجتماعي تقويت مي كند و به عمل افراد خصلتي مسئولانه مي دهد. عام گرايي در سطح مناسبات اجتماعي با نشانه هاي اخلاقي از قبيل درستكاري، امانت داري و انصاف ظاهر مي شود. درستكاري در اينجا به معناي «عمل ضابطه مند» در مقابل «عمل بي ضابطه »است و انصاف به معناي «اعمال قاعده يا ضابطه در مورد همه» است. نقطه مقابل عام گرايي، خاص گرايي است و خاص گرايي چيزي جز ناديده گرفتن قواعد عام و يا مصادره آن به نفع شخص يا گروه خود، نيست. بديهي است كه اتخاذ هر يك از اين دو جهت گيري در حوزه عمل اجتماعي به نتايج متفاوتي مي انجامد.
«هرگاه در خصوص نقش عوامل اقتصادي قائل به تعهدات نقش- مثل قراردادها بايد محترم شوند- و قراردادن افراد مناسب در جاي مناسب و مواردي از اين قبيل باشيم، عام گرا هستيم و اگر تعاريف نقش بر حسب اينكه من (رئيس كارگزيني) بايد به او كمك كنم چون قوم و خويش من است و يا «من (مثلا رئيس بانك) بايد به او اعتبار بيشتري بدهم چون پسر عموي من است». اينها تعاريف خاص نقش محدود است به يك موضوع خاص اجتماعي و يا مقوله اي از موضوعات خاص اجتماعي و وجود آنها در افراد دلالت بر خاص گرايي دارد.» (ازكيا، ۹۶:۱۳۷۷)
از آنجا كه در تحقيق حاضر جهت سنجش ساير متغيرهاي الگويي پارسونز(كه عبارتند از: انتسابي يا اكتسابي،- خنثي گرايي يا عاطفه گرايي،- ويژه گرايي يا انتشارگرايي: (تفكيك - آميختگي) معرفهايي جهت سنجش در نظر گرفته نشده است، از اين رو به تعريف آنها پرداخته نمي شود.
ادامه دارد
رضا صفري شالي

اجتماعي زنان
اجتماعي
اقتصادي
انديشه
خارجي
سياسي
شهر
شهري
علمي
علمي فرهنگي
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري ضميمه
|  اجتماعي زنان   |   اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهر   |   شهري   |  
|  علمي   |   علمي فرهنگي   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |