شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۲
شماره ۳۱۳۸- Aug, 16, 2003
هنر
Front Page

گزارشي از برگزاري چهارمين هفته فيلم فروغ
به من نگاه كن...
زير ذره بين
يلم هايي كه براي اولين بار در چهارمين هفته فيلم فروغ به نمايش درآمدند براي مخاطب ، هم غافلگيركننده و هم پر از شگفتي بود. اين بار در هفته اي كه نام فروغ را بر خود داشت مي شد با تمام وجود احساس كرد كه فروغ نيز آنجا و در كنار همه فيلم ها حضور دارد. زماني كه براي اولين بار فروغ پشت دوربين قرار گرفت، هيچ گاه فكر نمي كرد كه سال هاي سال بعد كساني كه هنوز متولد نشده اند دوربين به دست خواهند گرفت تا در هفته اي كه با نام و ياد او شكل گرفته با مستندي شركت كنند و تماشاگر را مبهوت خود سازند.
آناهيد موسيان
006015.jpg

كساني كه رويدادها هنري را دنبال مي كنند چندي پيش شاهد برگزاري چهارمين هفته فيلم فروغ بودند و خانه هنرمندان ميزبان برگزاري اين رويداد بود. اگر بخواهيم نمايي كلي از چگونگي كيفيت اين رويداد ارايه بدهيم شايد سخنان الهام خاكسار نويسنده و روزنامه نگاري كه در اين سال ها حضوري فعال در اين رويداد داشته و امسال نيز جزو هيأت انتخاب فيلم و مسئوليت سردبيري بولتن جشنواره را بر عهده داشته ، بهترين مرجع باشد: «مي توانم چنين بگويم كه طرح تكامل يافته تري از اتود چهار سال پيش هفته فيلم فروغ را پيش رو دارم. گمان مي كنم قوام نيافتگي طرح چهار سال پيش اين چهره نيز البته حاصل قانون طبيعي رشد است و بر آن ايرادي نيست. اين برنامه  نه در فرم و نه در اجرا به ميزان معقول و مقبول رسيده بود و نه در محتوا چنان بود كه بشود به تولد فيلمسازي خلاق و خوش قريحه در آن اميد بست. ستاره ها در سپهر جشنواره ها و برنامه هاي ديگر درخشيده بودند و هفته فيلم فروغ توجهي را بر نمي انگيخت ، پس در اجرا و سازوكار نيز انگار از سامان مندي بهره چنداني نبود و در توليدات به نمايش درآمده نيز كم تر چيز دندان گيري نصيب تماشاگر مي شد. تمام موجوديت هفته فيلم را در دوره هاي گذشته ، حاصل كار چند نيروي داوطلب علاقه مند به مستندسازي رقم زد. اما با همه اينها (تبعات قانون رشد) برنامه ماند و ماند تا امسال كه توانست از حمايت و مشورت دوستان اهل فكر و فرهنگ نصيبي برد و صاحب شوراي سياستگذاري و خط و ربط شود ، كتاب و بولتن داشته باشد و ... اين طور بود كه احساس كردم خطوط لرزان و ضعيف طرح پيش رويم كم كم قوت و استحكام مي گيرد.»
006020.jpg

در چهارمين هفته فيلم فروغ جمعاً ۸۹ عنوان فيلم خواهان شركت در اين رويداد بودند كه نهايتاً ۲۸ فيلم انتخاب شدند تا در سه بخش آزاد ، مستندسازان و فيلم هاي اول و دوم براي علاقه مندان به نمايش در بيايند. برخي از اين آثار مانند «كاغذهاي بي جواب» (شادروان ابراهيم اصغرزاده) ، افغانستان حقيقت گمشده (يا همين ملك نصر) فوتبال به سبك ايراني (مازيار بهاري) ، كشتي نوح (سودابه باباگپ) ، چه شگفت است عشق كه هم زخم است و هم مرهم (كيوان علي محمدي ، اميد بنكدار) «بعد از سياهي» (نادر طريقت) ، «لاله و لادن» (محمد جعفري) پيش از اين در جشنواره هاي ديگر به نمايش درآمده بودند. مي ماند آن نيمه ديگر فيلم ها كه تماشاي آن ها در نوع خود براي تماشاگر شگفت انگيز و غافلگير كننده بود. با آماري كه در هفته فيلم ارايه شد بيشترين استقبال به روزهايي تعلق داشت كه فيلم هاي مستندسازان ايراني به نمايش در مي آمد و كمترين ميزان استقبال به عكس در قبال فيلم هاي مستندسازان زن جهان بود كه البته اين نيز طبيعي بود چرا كه اكثر آثاري كه در اين بخش به نمايش درآمدند پيش از اين و در مدتي نه چندان دور در هفته فيلم مستند فرانسه مقابل ديدگان علاقه مندان قرار گرفته بودند.
از ديگر بخش هاي قابل توجه و در خور تقدير هفته فيلم فروغ مي توان به بخش مرور بر آثار مستند رخشان بني اعتماد بانوي كارگردان سينماي ايران اشاره كرد كه در آن فيلم هاي «تمركز» ، «اين فيلم ها را به كسي نشون مي دين؟» ، «زير پوست شهر» ، «آخرين ديدار با ايران دفتري» و «روزگار ما» به نمايش در آمدند كه البته براي هر سينمادوستي و خصوصاً علاقه مندان به سينماي اجتماعي از لحظه هاي ناب و دست نيافتني بود.
006025.jpg

از نكات قابل توجه هفته فيلم فروغ تأكيد دفتر معاونت سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بر برگزاري به شكل غيررقابتي بود و به خاطر همين نيز در روز آخر و در مراسم اختتاميه نامي از برگزيدگان نبود.
نگاه ديگر
پيش از اين اشاره كردم فيلم هايي كه براي اولين بار در چهارمين هفته فيلم فروغ به نمايش درآمدند براي مخاطب ، هم غافلگيركننده و هم پر از شگفتي بود.
مستندهايي كه امسال در هفته فيلم فروغ به نمايش درآمدند ، اكثر آن ها به نوعي نشان دهنده روح پرالتهاب زندگي اجتماعي بودند و پرده اي از زندگي زنان و دختراني بود كه شايد در نگاه اول اين نوع زندگي و اين نوع اتفاقات براي ما غيرقابل باور به نظر بيايند اما وقتي صفحه حوادث روزنامه ها را ورق مي زنيم و وقتي با نگاهي ديگر به اطرافمان مي نگريم اين آدم ها نه تنها بيگانه و غريبه نيستند كه حسي از همدردي نيز در ما نسبت به سرنوشت آن آدم ها به وجود مي آيد.
«افغانستان حقيقت گمشده (يا همين ملك نصر) از جمله آثاري بود كه بايد به هر نحو به تماشاي آن نشست. اول اين كه اثر كارگرداني بود كه دوست دارد شيوه فروغ را دنبال كند و ديگر اين كه مستندش در باره كشور و زناني است كه سال ها سختي و سياهي را تحمل كرده اند و حالا مي توانند آزادنه در مقابل دوربين سخن بگويند فيلم آغاز مي شود ، اما تماشاگر در هيچ لحظه نمي تواند به آن لحظه رهايي و صميميت برسد اگر چه تلاش شده است تا نگاه كارگردان دردمندانه به نظر برسد اما از آن همه تصاوير هيچ صحنه اي ماندگار و تكان دهنده نيست. زناني كه جلوي دوربين كارگردان قرار مي گيرند و زبان به صحبت باز مي كنند ، بايد نگاه و كلامشان مخاطب را تحت تأثير قرار دهد و درون جانش نفوذ كند اما اين اتفاق نمي افتد و نمي دانم چرا؟ چرا حس مي كنم كلامي كه آن ها مي گويند به نوعي كلامي است كه كارگردان از آنها خواسته مثل ترفندي كه كيارستمي زماني كه قرار است فيلم بسازد و به ترفندي ، نابازيگرانش را وا مي دارد تا كلام و خواسته هاي او را بيان كنند. يا جايي كه در تاريكي شب دوربين «ملك نصر» محل تجمع دراويش افغاني يا چيزي شبيه به آن را نشان مي دهد و صداي كارگردان را مي شنويم كه مي گويد او اولين زني است كه توانسته به اين مكان راه پيدا كند ، نه «افغانستان حقيقت گمشده» با آن همه لشكر از زن ها و افغانستان تيره و سياه ماندگار نيست.
«زنانه» ساخته «مهناز افضلي» اما تماشاگر غافلگير مي شود. افضلي را پيش از اين به عنوان بازيگر مي شناختيم حالا او در هيبت فيلمساز تماشاگر را وا مي دارد از دريچه ديگر به آدم هايي از جنس غريب و واخورده نگاه كند. زنان و دختراني كه از خانه گريخته اند و يا جبر سرنوشت آن ها را وادار به فرار كرده است با اعتماد و آرامشي عجيب در مقابل دوربين افضلي از دردها و زخم زندگي خود مي گويند. دوربين كارگردان آن ما را تحقير نمي كند ، بلكه واقع بين و با حس دردمندي رنج هاي آن ما را كه شكل كلمه به خود مي گيرند به تصوير مي كشد. سپيده يكي از اين دخترهاست. حرف هاي او همان قدر تكان دهنده اند كه آرامش و بي تفاوتي او زماني كه از مرگ حرف مي زند و با اين سن كم در جستجوي سياهي و مرگ است. چه كسي پس از ديدن فيلم قادر خواهد بود تا سپيده را فراموش كند يا آن زنان ديگر را. افضلي در اين تلاش خود نه در پي جلب ترحم بوده و نه مظلوم نمايي ، حتي گاه به نظر مي رسد خونسردي و بي تفاوتي عجيبي اين صحنه ها را ثبت كرده. اما واقعيت اين است كه در پس اين فيلم نگاهي دردمندانه و مادرانه وجود دارد وگرنه مهناز افضلي چگونه مي توانست اين جمع دردمند و زخم خورده از جامعه را يك جا جمع كند و كلام و نگاه آن ها را در دوربين خود ثبت و جاودانه كند. افضلي نيمي از كار را انجام داده و نيم ديگر به عهده ما تماشاگران است.
006030.jpg

«گناه مريم» ساخته «پريسا شاهنده» ديگر فيلم تأثيرگذاري بود كه وحشتناكي و تكان دهنده بودن تصاوير آن معلوم نيست تا به كي ذهن تماشاگر را درگير خود خواهد كرد. پريسا شاهنده نيز كه هم بازيگري را آزموده اين بار در شمايل كارگردان و مي توان گفت يك خبرنگار قصد كنكاش از ماجرايي تلخ را دارد. دختري هفت ساله به نام مريم توسط پدرش سرش بريده مي شود و جرم او بي عفتي و... است. پيش از اين در فيلم «بماني» داريوش مهرجويي نيز با چنين صحنه هايي روبه رو بوده ايم. اما اين فيلم تكان دهنده تر است ، تصاويري را نيز كه شاهنده ثبت كرده اين تكان دهنده بودن را دو چندان مي كند. اما مشكلي كه در فيلم «گناه مريم» وجود دارد اين است كه شاهنده اين فاجعه تلخ را از بعدهاي مختلف تصوير نمي كند تا ذهن بيننده را بيشتر درگير خود كند. اين در حالي است كه سينماي مستند به لحاظ رهايي و جسارتي كه در آن وجود دارد ، با محدويت هاي سينماي حرفه اي نيز روبه رو نيست. از اين نظر مي تواند تأثير بيشتري داشته باشد اما شاهنده فقط به ثبت تصاوير تكان دهنده بسنده مي كند. «تولد مرگ» صفورا احمدي نيز از ديگر فيلم هاي مهم و قابل تأمل بود. درست همانند شعري كوتاه ، سياه و تلخ و تأثيرگذار از همان لحظات نخستين تماشاگرش را غرق خود مي كند و آن سؤال ديرينه را مطرح مي سازد كه كودك معصوم و فرشته مانندي كه هيچ نقشي در بوجود آمدن سياهي ها و تلخي هاي جهان ندارد چرا از همان زمان كه چشمانش را به دنيا باز مي كند بايد بار گناهان ديگران را بر دوش بكشد و در نهايت تولد او برابر مرگ باشد. «تولد مرگ» تولد كودكي را نشان مي دهد كه مادرش مبتلا به ايدز است. آنقدر صحنه هاي اين فيلم و همين طور واقعيتي كه در آن به تصوير كشيده مي شود تكان دهنده اند كه حتي لحظه اي جا براي احساسات گرايي و سانتي مانتاليزم وجود ندارد. كودك اين فيلم و كودكاني كه به سرنوشت او مبتلايند از آن جهت همدلي برانگيزاننده اند كه همانند قهرمان تك و تنهاي فيلم هايي هستند كه اگرچه خود با جهان كاري ندارند اما هر چه بدي و گناه و سياهي است دست به دست هم مي دهند تا سرنوشت او را به پايان نزديك كنند.
006040.jpg

و در پايان نمي توان از همه لحظه هاي تأثيرگذار نوشت اما يادي از فيلم «به من نگاه كن« (سوسن بياني) نكرد. اشتباه نكنيد فيلم نه در باره زنان خياباني است ، نه دختران فراري ، نه كودكي كه به ايدز مبتلا است؟ فيلم در باره تنهايي هنرمندان و معصوميت هنر است. فيلم نشان دهنده كند و كاو كارگردان براي آدمهايي است كه پيش از اين در گروه تئاتري «نرگس سياه» كار مي كردند ، از آن جمع در نهايت موفق مي شود كارگردان را بيابد و بازيگر مرد و زن نمايش را. آن ها از سختي كار مي گويند و از سختي اجرا و اين كه نمايش در زمان خود با چه موفقيت هايي روبه رو شده. لحظه هايي كه در مقابل دوربين قرار مي گيرند تماشاگر مي تواند عشق و شور و حال عجيبي كه در سخنان و رفتار آن ها وجود دارد و اين كه مقوله هنر و تئاتر براي آن ها تا چه ميزان داراي ارزش است را درك كند. اما سؤال اساسي كه بياني طرح مي كند اين است ، اين گروه پس همه اين سال ها كجا بودند و جوابي كه كارگردان و بازيگران گروه مي دهند تكان دهنده است. جبر روزگار ، روزمرگي و فشارهاي زندگي همه چيز حتي هنر و آن شور و عشق عظيم را تحت تأثير خود قرار داده تا آنجا كه نه انگيزه اي مانده نه شور و نه گروه تئاتري. اما اين پايان است؟ مسلماً نه. كارگردان در وصف حال خود و گروهش رو به دوربين مي گويد:
به من نگاه كن ‎/ مرده ام آيا؟ ‎/ نه عاشقم.

نگاه

از اينجا به كجا؟
«از اينجا به كجا؟» عنوان مستندي است به كارگرداني «گلن لچ فورد» و تهيه كنندگي يك كمپاني بزرگ آمريكايي. اين فيلم كه هفته آينده در نيويورك به اكران عمومي در مي آيد، موضوعش در باره «مهران كريمي» يك هموطن ايراني ما است كه سيزده سال پيش براي گرفتن پناهندگي به كشور فرانسه مي رود. در آنجا با درخواست پناهندگي وي مخالفت مي شود.
به همين دليل او در فرودگاه «شارل دوگل» پاريس روي يك نيمكت ال(L) در انتظار گرفتن پناهندگي، سيزده سال به همين شكل به زندگي خود ادامه مي دهد و سرانجام پس از سيزده سال موفق به دريافت پناهندگي مي شود. اما در اين مدت به علت زندگي و جاي خواب بد تمامي اعضاي بدن او آسيب ديده، به طوري كه وقتي راه مي رود كاملاً اين آسيب ها قابل تشخيص است و دچار ناراحتي هاي شديد رواني نيز شده است و خلاصه از او فقط يك جسد متحرك باقي مانده است. به همين دليل در حال حاضر وي از نقل مكان به پاريس و شايد زندگي در يك اتاق كوچك محقر هراس دارد و ترجيح مي دهد روي همان نيمكت ال(L) تا پايان عمر تنها زندگي كند.
داستان اين فيلم نيز مستندي است در باره ساخت آن. به شكلي گلن لچ فورد قصد دارد تا زندگي «مهران كريمي» را به تصوير بكشد، اما در طرح وي، ظلم دولت فرانسه ناديده گرفته شده و شخصيت «مهران كريمي» به عنوان يك ايراني، تحقير شده است. در اين بين يك ايراني به نام «عباس بختياري» از اين طرح باخبر شده و سعي در منصرف كردن گلن لچ فورد دارد و مي خواهد به او بفهماند كه اين كار غير انساني است، در پايان فيلم انسانيت بر سينما پيروز مي شود و مشخص مي شود كه خود گلن لچ فورد نيز به نوعي يكي از قربانيان مسائل غير انساني در دنياست.
«مهران كريمي» در تنها مصاحبه اي كه حاضر به انجام آن شده است به خبرنگار مجله فارسي زبان (Instyle) (اينستايل) لس آنجلس گفته است: «در دنيا چيزي را به اندازه اين نيمكت ال(L) دوست ندارم، اين نيمكت عشق، زندگي و تنها مونس من در اين سالها بوده است.»
ياسر نيشابوري

وعنكبوت آمد در آفريقاي جنوبي
فيلم مستند «و عنكبوت آمد» ساخته مازيار بهاري در جشنواره فيلم هاي مستند آفريقاي جنوبي حضور دارد.
اين جشنواره كه عنوان «برخوردها» را براي خود برگزيده است به مدت يك هفته برگزار شد.
اين جشنواره در شهرهاي «كيپ تاون» و «ژوهانسبورگ» برگزار مي شود و به همين مناسبت فيلم «وعنكبوت آمد» در شهرهاي فوق الذكر به نمايش در آمد.
مستند «وعنكبوت آمد» به موضوع قتل زنان خياباني در مشهد مي پردازد.

هوشنگ ميرزايي:
جشنواره زدگي سينما را آلوده كرده است
نگاه ديگر
006035.jpg

هوشنگ ميرزايي از كارگردانان عرصه سينماي كوتاه و مستند، ساخت فيلم كوتاه را يك پروسه پيچيده عنوان كرد و گفت: انسجام يك فيلم كوتاه حتي از انسجام يك فيلم بلند بايد بيشتر باشد وبايد همه چيز را در چند دقيقه اول به مخاطب برساند.
كارگردان فيلم «سازنه» در گفت و گو با ايسنا اظهار داشت: سينماي كوتاه درزمينه آموزش، نمايش، فروش و پخش در شبكه هاي معتبر دنيا و داوري و انتخاب در جشنواره ها با معضلات فراواني روبروست.
وي افزود: ما در عرصه فيلم كوتاه به راحتي سر خود را كلاه مي گذاريم.
ميرزايي گفت: سينما در تمامي دنيا يك صنعت است ولي در ايران به صورت مبتذل و پيش پاافتاده درآمده است.
سينماي كوتاه جايي براي نمايش ندارد و تلويزيون در اين زمينه تاكنون اقدامي نكرده است. به نقد اين گونه فيلم كمتر توجه شده و كمتر كسي به فكر ارتقاء جايگاه فيلم كوتاه است.
ميرزايي با انتقاد از بعضي از فيلمسازان كوتاهي كه وارد عرصه سينماي بلند مي شوند گفت: بسياري از فيلمسازان، همان موضوع ۲۰ دقيقه اي فيلم كوتاه خود را، براي ساخت يك فيلم بلند ۹۰ دقيقه اي در نظر مي گيرند.
وي همچنين با انتقاد از گرايش شديد فيلمسازان جوان به جشنواره ها گفت: جشنواره زدگي، جريان سينماي كوتاه ايران را آلوده كرده است.
كارگردان آثاري چون «سازنه» و «زنان خرمشهر» كه تاكنون در جشنواره هاي متعدد خارجي شركت كرده است افزود: سينماي كوتاه هم اكنون از فقدان انديشه و ذوق و استعداد در ميان فيلمسازان رنج مي برد.
ميرزايي گفت: در ۴ جشنواره خارجي شركت كردن، دليلي بر انديشمند بودن فيلمسازان نيست.
وي افزود: مسئولان بايد با حمايت فيلمسازان و ارائه امكانات به آنها كاري كنند تا ذهن آنها كمتر به سمت جشنواره ها باشد.
ميرزايي تأكيد كرد: من هيچگاه به دنبال فضاي جشنواره اي نبوده ام. البته من از خودم دفاع نمي كنم من حتي فيلمهاي خود را نگاه نمي كنم و بعضي مواقع از ساخت فيلم هايم احساس ناراحتي مي كنم.
ميرزايي تصريح كرد: بعضي وقت ها احساس مي  كنم ما فيلمسازان با حضور در جشنواره هاي مختلف در حقيقت خودرا گول مي زنيم.
وي افزود: اگرچه من در جشنواره هاي مختلفي حضور پيدا كرده ام ولي تنها زماني قانع مي شوم كه آنچه را در دانشكده سينمايي فراگرفته بودم به كارگيرم.
ميرزايي افزود: هم اكنون در هنگام فيلمسازي تازه متوجه مي شوم كه چيزي بلد نيستم.
وي خواستار توجه بيشتر فيلمسازان جوان به مسايل بومي و ملي شد و گفت: ما نبايد هويت خود را به رايگان بفروشيم. فيلمسازان ما نبايد براي جلب توجه خارجي ها، فيلم هايي پر از فقر و بدبختي يا يك موضوع سياسي بسازند.
اين كارگردان عرصه فيلم كوتاه تصريح كرد: هم اكنون تلويزيون نيز تحت تأثير جشنواره ها قرار گرفته وبيشترين امكانات را به كساني مي دهد كه در جشنواره ها موفق بوده اند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   علم  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |