شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۲
شماره ۳۱۳۸- Aug, 16, 2003
سياست
Front Page

گناه بزرگ
005920.jpg
نوام چامسكي
ترجمه: نيلوفر قديري
سپتامبر ۲۰۰۲ با سه واقعه بسيار مهم كه ارتباط نزديكي نيز با هم دارند شاخص شد. آمريكا قدرتمندترين حكومت در تاريخ يك استراتژي جديد امنيت ملي اعلام كرد كه مي گويد اين كشور سلطه جهاني خود را تا ابد حفظ خواهد كرد. راه هرگونه چالشي با توسل به زور سد مي شود، آمريكا اينچنين به برتري مي رسد. در همان زمان طبل هاي جنگ شروع به نواختن كرد تا مردم را براي تهاجم به عراق آماده  كنند - تبليغات براي انتخابات مياندوره اي كنگره هم آغاز شد، انتخاباتي كه مشخص مي كرد آيا دولت مي تواند برنامه راديكال داخلي و بين المللي خود را پيش برد يا نه.
اين «استراتژي بزرگ امپراطوري»، عبارتي كه يك بار جان ايكن بري در نشريه مهم تشكيلات در توصيف استراتژي جديد به كار برد، آمريكا را «كشوري تجديدنظر طلب» نشان مي دهد كه «در پي مذاكره درباره امتيازات آني است كه در نظم جهاني كه او آن را اداره مي كند به دست آورده است»، يك دنياي تك قطبي كه در آن« هيچ كشور يا ائتلافي نمي تواند او (آمريكا) را به عنوان رهبر، محافظ و عامل اعمال زور در جهان به چالش بطلبد.»
ايكن بري هم مانند بسياري ديگر از نخبگان سياست خارجي هشدار مي دهد كه اين سياست ها حتي براي خود آمريكا هم پر از خطر است.
آنچه كه قرار است از آن محافظت شود، قدرت و منابع آمريكاست، نه دنيا. طي چندماه، مطالعات نشان داد كه وحشت از آمريكا و بي اعتمادي به رهبري سياسي (اين كشور) به ميزان قابل توجهي رسيده است.
نظرسنجي بين المللي گالوپ در ماه دسامبر كه در آمريكا حتي اشاره اي هم به آن نشد، نشان مي دهد كه برنامه هاي اعلام شده واشنگتن براي جنگ در عراق كه به طور يكجانبه از سوي آمريكا و متحدانش، در واقع ائتلاف آمريكا و انگليس، انجام شد تقريباً از هيچ حمايتي برخوردار نيست.
واشنگتن به سازمان ملل گفت كه مي تواند با تأييد برنامه هاي آمريكا به اين روند بپيوندد و در غير اين صورت به نهادي قابل بحث تبديل شود. آمريكا «داراي حق بي حد و حصر انجام اقدام نظامي» بود، كالين پاول مرد ميانه روي دولت در مجمع جهاني اقتصاد كه آن هم با جنگ مخالف بود، گفت: وقتي قوياً درباره موضوعي به باوري برسيم عمل مي كنيم و پيش مي رويم، حتي اگر هيچ كس حمايت نكند.
پرزيدنت جورج بوش و توني بلر نخست وزير انگليس در نشست آزور در آستانه جنگ با ناديده گرفتن قوانين و نهادهاي بين المللي، ضرب الاجلي دادند كه مخاطب آن نه عراق بلكه شوراي امنيت بود: تسليم شويد كه در غير اين صورت ما بدون حكم بي معني تأييد شما حمله مي كنيم؛ و چه صدام و خانواده اش كشور را ترك كنند و چه نكنند اين كار را مي كنيم.
موضوع اصلي اين بود كه آمريكا بايد بر عراق حكومت مي كرد.
پرزيدنت بوش اعلام كرد كه آمريكا «اختيار دارد از زور براي تأمين امنيت ملي خود استفاده كند،» اين امنيت طبق دكترين بوش با صدام وبدون صدام از سوي عراق تهديد مي شد.
آمريكا از اينكه بتواند يك جبهه عربي ايجاد كند بسيار خشنود مي شد، با اين كار قدرت آمريكا در قلب مهمترين منطقه توليد انرژي در دنيا مستقر مي شود.
دمكراسي صوري خوب است، اما تنها بايد مطيع باشد و از نوع مورد قبول آمريكا، حداقل اگر قرار باشد از تاريخ و اقدامات كنوني درس بگيريم.
اين استراتژي بزرگ به آمريكا اختيار مي داد تا جنگ پيشگيرانه انجام دهد: پيشگيري نه پيش دستي. توجيه جنگ از هر چه باشد شامل جنگ پيشگيرانه نمي شود و از آن جداست، به ويژه وقتي اين مفهوم از سوي حاميان آن چنين تفسير مي شود: استفاده از قدرت نظامي براي حذف تهديدي ساختگي يا خيالي؛ به اين ترتيب حتي عبارت پيشگيرانه هم بيش از حد ملايم است. جنگ پيشگيرانه جرم بزرگي است كه در نورمبرگ محكوم شد.
اين برداشت و درك كساني است كه اندك نگراني براي كشورشان دارند. وقتي آمريكا به عراق حمله كرد، آرتور شلزينگر تاريخ شناس نوشت، استراتژي بزرگ بوش« به طور هشدار آميزي شبيه به سياست ژاپن امپراطوري در زمان واقعه پرل هاربر است، زماني كه (فرانكلين روزولت) از رئيس جمهورهاي اوليه آمريكا گفت كه در بدنامي زندگي مي كند». شلزينگر سپس ادامه داد، «تعجبي ندارد كه موج جهاني همدردي كه بعد از ۱۱ سپتامبر آمريكا را فراگرفت جاي خود را به موج جهاني نفرت از برتري و نظامي گري آمريكا داده است» و اين باور كه «بوش براي صلح تهديدي بزرگتر از صدام حسين است.»
براي رهبري سياسي كه بازيافت شدگان بخش هاي ارتجاعي دولت هاي ريگان و بوش پدر هستند، موج جهاني نفرت موضوع مهمي نيست؛ چون مي خواهند كه ديگران از آنها بترسند نه اينكه دوستشان داشته باشند. طبيعي است كه دونالد رامسفلد وزير دفاع كلمات آل كاپون گانگستر شيكاگو را نقل كند:
«با لحن محبت آميز و يك اسلحه دستاورد بيشتري خواهيد داشت تا اينكه فقط لحن محبت آميز داشته باشيد.» آنها هم مانند منتقدان تشكيلات شان مي دانند كه اقداماتشان خطر تكثير سلاح هاي كشتارجمعي و ترور را افزايش مي دهد. اما اين هم موضوع مهمي نيست. در صدر فهرست اولويت هايشان، اهدافي چون ايجاد يك سلطه جهاني و اجراي برنامه داخلي اشان است كه دستاوردهاي مترقي را كه در نتيجه تلاشهاي قرن گذشته به دست آمده نابود مي كند و تغييرات راديكالي را نهادينه مي كند كه در نتيجه آن احياء دستاوردهاي گذشته كار آساني نخواهد بود.
براي يك قدرت سلطه گر اعلام سياست رسمي كافي نيست. اين قدرت بايد با انجام اقداماتي به صورت نمونه سياست خود را به عنوان هنجاري جديد در قوانين بين المللي نهادينه كند.
منتقدان ممكن است بگويند قانون ابزاري انعطاف پذير است و هنجار جديد مي تواند راهنمايي براي انجام كار باشد. اين موضوع مطرح شده است كه كساني كه اسلحه دارند مي توانند هنجارها را به ثبت برسانند و قوانين بين المللي را اصلاح كنند.
هدف موردنظر بايد شرايط خاص خود را داشته باشد. بايد بي دفاع باشد و آنقدر با اهميت كه ارزش اين دردسر را داشته باشد و همچنين تهديدي فوري براي بقاي ما و يك شيطان تمام عيار باشد. عراق همه اين شرايط را دارد.
دو شرط نخست كه مشهود است. براي سومي  هم تكرار سخنراني هاي بوش و بلر و همكارانشان كفايت مي كند: «ديكتاتور (عراق) در حال جمع آوري خطرناك ترين تسليحات دنيا براي ارعاب يا حمله است؛ او پيش از اين، از اين تسليحات در حمله به روستاهايي كه هزاران تن از شهروندان خود او در آن مي زيستند استفاده كرده و بسياري را كشته، نابينا و معلول كرده است. اگر او شيطان نيست پس شيطان اصلاً معني ندارد.»
سخنان بوش تأثير خود را به درستي گذاشت و كساني كه به رشد اين شيطان كمك كرده بودند نيز مطمئناً  نمي بايست از مصونيت برخوردار مي شدند: همه كساني كه طي سالها از اين مرد شيطاني حمايت كرده و حتي بعد از اينكه او اين جنايت وحشتناك را مرتكب شد و بعد از جنگ اول عراق اين حمايت را ادامه دادند.
دولت بوش پدر مي گفت، از او حمايت كرديم چون وظيفه ما در كمك به صادركنندگان آمريكايي اينطور ايجاب مي كرد.
اينكه بدانيم چطور رهبران سياسي مي توانند در عين سخن گفتن از بدترين جنايت صدام و هيولا ناميدن آن، به راحتي بگويند «با كمك ما بود چون به آن موضوعات (جنايات) اهميتي نمي داديم،» جالب و جذاب است.
ادامه دارد

رسانه هاي آمريكا ،هانتينگتون و۱۱ سپتامبر
اتهام
(بخش پاياني )

اين امر تبعات گسترده اي را براي كارشناسان خاورميانه دربرداشت. كارشناساني كه اين بحران را در چارچوب اسلام توضيح ندادند و در عوض سئوالات دشواري پرسيدند،حاشيه نشين شدند و عرصه را براي به اصطلاح كارشناسان تروريسم، افراط گرايي مذهبي و بنيادگرايي اسلامي باز گذاشتند. روزنامه كريستين ساينس مانيتور در مقاله اي به كنايه نوشت  : آمريكاييان اكنون مي توانستند فرق بين طالبان و اتوبان را تشخيص دهند، اما هنوز به راحتي نمي توانستند وقايع را در چارچوب معناداري بگذارند. يك كارشناس خاورميانه به اين روزنامه گفت: وي در طول هفته اول پس از بحران تقريباً بي وقفه تلويزيون سي بي اس را تماشا كرده، اما يك مورخ حرفه اي نديده بود. يك مردم شناس دانشگاه هاروارد اذعان كرد: از تماشاي تلويزيون كاملاً دست برداشته شود چرا كه اين شبكه ها چيزي مربوط درباره اين بحران نمي گفتند.
اندك كارشناسان خاورميانه اي كه در اوج بحران ظاهر شدند، دست به خودسانسوري زدند. فواز جرجيس نويسنده كتابي منتقدانه درباره هانتينگتون در مقاله اي طولاني در نيويورك تايمز با اشاره به عراق، حمايت از رژيم هاي خودكامه، ذهنيت توطئه گرا و بدبيني در مورد طرحهاي آمريكا در ارتباط با نفت و آ سياي مركزي به توضيح عدم محبوبيت آمريكا در خاورميانه پرداخت. فلسطين در اين مطلب ذكر نشد. جرجيس در جايي ديگر مدعي شد كه مناقشه اعراب- اسرائيل كارشناسان خاورميانه را از توجه به مسائل مهمتر بازداشته است. فريد زكريا سردبير سابق فارين افزر در نيويورك اينگونه استدلال كرد كه مشكل اصلي آمريكا در منطقه پشتيباني آن از رژيم هايي است كه از نظر سياسي سركوبگر و از نظر اقتصادي ناكار آمد هستند. فلسطين تنها به صورت گذرا ذكر شد.
شوراي امنا و فارغ التحصيلان آمريكا كه رياست آن بر عهده لين چني- همسر معاون رئيس جمهوري- است براي خاموش كردن ديگران جزوه اي ۳۷ صفحه اي با عنوان دفاع از تمدن، چگونه دانشگاههاي ما به زيان آمريكا كار مي كند و چه چاره اي مي توان براي آن انديشيده، منتشر كرد. در اين جزوه به امناي دانشگاه ها هشدار داده شده بود ارائه دوره هاي زيادي در مورد موضوعات «تنگ نظرانه و باب مد روز» مانند خاورميانه تمدن غرب را تضعيف مي كند. اين جزوه نام اساتيدي را كه اخيراً عقايد سوال برانگيزي را مطرح كرده بودند، درج كرد. اين فهرست از تعدادي از كارشناسان خاورميانه نام برده بود، از جمله جول باينين كه به تازگي به رياست انجمن مطالعات خاورميانه در آمريكاي شمالي برگزيده شده بود. باينين به علت ترجيح دادن يك دادگاه بين المللي به يك دادگاه ملي جهت محاكمه بن لادن به اتهام جنايت عليه بشريت مورد مؤاخذه قرار گرفت.جزوه چني مورد ستايش بسيار وال استريت ژورنال و واشنگتن تايمز قرار گرفت.
در اين حال، مؤسسه مطالعات خاور نزديك واشنگتن كه هيأت مشاوران آن شامل جين كرك پاتريك، ريچارد پرل، الكساندر هيگ و پل ولفووتيز است كتابي با عنوان «برجهاي عاج برشن: ناكامي مطالعات خاورميانه در آمريكا» منتشر كرد. اين كتاب كه به قلم مارتين كرامر كه تازه از مؤسسه دايان به واشنگتن رفته بود، ادعا كرد: تأثير شگرف و همه جا حاضر ادوارد سعيد هم مطالعات خاورميانه را تضعيف كرده بود و هم كارشناسان آمريكايي را از پيش بيني فاجعه هايي مانند انقلاب ايران، خيزش اسلام، ظهور طالبان و حالا ۱۱ سپتامبر بازداشته بود. كرامر استدلال كرد از آنجايي كه اين استادان عملكرد ضعيفي داشته اند، كنگره بايد تأمين بودجه برنامه هاي خاورميانه در دانشگاههاي آمريكا را متوقف كند. در واقع اندك منابع مالي دولت فدرال كه به مطالعات خاورميانه تعلق مي گيرد، صرف دوره هاي زبان مي شود. نشريه نيوريپابليك براي تأكيد بر وجود اين تهديد،  با ستايش كرامر مدعي شد: در آخرين نشست ساليانه انجمن مطالعات خاورميانه در آمريكاي شمالي برخي اعضاي آن از تقبيح آمريكا و چشم پوشيدن از بن لادن صحبت كرده بودند. نيوريپابليك ادعا كرد «احساسات ضد آمريكايي بر اين انجمن حكم مي راند» كرامر شروع به انتشار پرونده استادان مظنون به داشتن احساسات ضد آمريكايي در سايتي به نام Camp Us Watch كرد.
تعجب آور نيست كه عرصه عمومي در اختيار يك كارشناس برجسته خاورميانه قرار گرفت كه پارادايم هانتينگتون را بسيار تقويت كرد، يعني برنارد لوئيز. اگر لوئيز اسم هانتينگتون را نبرد، دليل آن حقوق مالكيت فكري بود، نه اختلافات فكري. سه سال پيش از مقاله اصلي هانتينگتون، لوئيز مقاله اي با عنوان «ريشه هاي خشم مسلمانان» در ماهنامه آتلانتيك با تصاويري از يني سري هاي(سربازان محافظ سلطان عثماني) مخوف و حتي مخوفتر از آن مارهايي در شن صحرا درج كرد. دو سال پيش از آن، وي در روزنامه وال استريت ژورنال هشدار داده بود، چنانچه دانشگاهها از غلظت دوره هاي خود درباره تمدن غرب بكاهند، جهان به طور اجتناب ناپذيري در ورطه بردگي، چند همسري، استبداد و توحش خواهد غلتيد.
در ماههاي منتهي به ۱۱ سپتامبر، برنارد لوئيز بسيار در معرض توجه همگان قرار داشت. مكرراً مصاحبه هاي تلويزيوني داشت، مقالات بيشتري منتشر كرد و كتابي جديد با عنوان «اشتباه چه بود؟» چاپ كرد كه توضيح بيشتري بر كتاب «ريشه هاي خشم مسلمانان» بود. مطبوعات او را ستاره رسانه ها توصيف كردند. پل ولفوويتز وي را يك «استاد بزرگ انگليسي- آمريكايي» توصيف و ستايش كرد. لوييز در كتابهاي جديد به مانند كتابهاي قبلي از بحث درباره مسئله فلسطين و سرزمينهاي اشغالي طفره رفت. از سرزمينهاي اشغالي يك بار هم در «اشتباه چه بود؟» نام برده نشد. در عوض فهرست معمول شكوه هاي خود را درباره خاورميانه مطرح كرد، از جمله ناتواني در جدا كردن دين از سياست، ناسازگاري دموكراسي و اسلام، تحقير بر اثر شكستهاي نظامي، خشم از نابودي خلافت، غرور جريحه دار شده از تمدن از دست رفته، رد مدرنيته، احساس حسرت نسبت به گذشته، شيفتگي نسبت به جنگهاي صليبي قرون وسطي و اشتياق به تروريسم . هر چه باشد، وي نيم قرن پيش كشف كرده بود كلمه Assassin [شخص تروركننده] از خاورميانه ريشه گرفته است.
وي در تلويزيون گفت: بهتر است از پرسيدن «چرا آنان از ما بيزار هستند؟» دست برداريم چرا كه قرنهاست از ما بيزارند و اين كار برايشان طبيعي است. بايد بپرسيم: «چرا نه از ما مي ترسند و نه به ما احترام مي گذارند؟» وي توصيه كرد براي مقابله با «توهين ها و قلدري هاي» آنان اقدام قاطعي به عمل آيد و اينگونه القا كرد كه مهاجمان آمريكايي را در خاورميانه به چشم «آزادكنندگان» خواهند نگريست.
پل كندي استاد محترم تاريخ اروپا در دانشگاه ييل در بررسي كتاب «اشتباه چه بود؟» در نيويورك تايمز از لوييز به خاطر نشان دادن اينكه مناقشه بين غرب و اسلام قرنها در شرف وقوع بوده است ستايش كرد. نقد وي «جنگهاي فرهنگي واقعي» نام داشت. واژگان اصلي در اينجا مانند ساير جاها فرهنگ، تمدن و تروريسم اسلامي بود. بار ديگر سكوتي كر كننده بر مسائل سياسي به خصوص فلسطين و ملي گرايي عرب سيطره داشت. كندي در توصيف بحران با استفاده از اين لغات، چيزي بيشتر از درك شخصي بر ملا كرد. وي فهمي را نشان داد كه در محيطهاي فكري آمريكا حاكم است. سالها پيش ايوان هانافورد نويسنده كتاب كلاسيك «نژاد، تاريخ يك فكر در غرب» نشان داد چگونه غرب از اوايل قرن بيستم متمايل شد تا جهان را از دريچه نژاد ببيند. مفهوم نژاد به اعتقاد هانافورد قطعاً تثبيت شده است و مفهوم سياست از ميدان خارج شده است.
اكنون مي توانيم بگوييم كه با شروع قرن بيست ويكم، مفهوم فرهنگ ميدان را اشغال كرده و مفهوم سياست بيرون شده است. تضعيف پارادايم نژاد مستلزم چند فوران دشوار مانند جنگ جهاني اول بود. بياييد اميدوار باشيم همين سرنوشت براي پارادايم فرهنگ بدون نياز به فورانهايي به اين اندازه دشوار رخ دهد.

نگاه
شبح ايران- كنترا بر سر كاخ سفيد
005925.jpg

«شبح ماجراي ايران كنترا، واشنگتن و حتي برخي افراد و كشورها را نيز رنج مي دهد. كساني كه اين ماجرا را به وجود آوردند، گروه كوچكي از مقامات آژانس امنيت ملي و آژانس اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) بودند كه طي يك برنامه  مخفي به جاي آزادسازي گروگان هاي آمريكايي، تسليحاتي را به ايران فروختند.»
پايگاه اينترنتي اي تايمز با اشاره به مطلب فوق با ارايه  تحليلي آورده است: با گذشت چندين سال از اين ماجرا هنوز مشخص نشده است كه رونالد ريگان، رييس جمهور وقت آمريكا از اين عمليات آگاهي داشته است يا نه؟ افشاي گزارش هاي اخير درباره  اطلاعاتي كه منجر به جنگ عراق شد و هم چنين تلاش هاي تندروهاي دولت آمريكا براي افزايش تنش با ايران، سوريه و كره  شمالي نشان مي دهد كه اين اقدامات برخلاف سياست آمريكا و وزارت امور خارجه  اين كشور است.
در ادامه اين مطلب آمده است: در حال حاضر نيز مشخص نيست كه جورج بوش، رييس جمهور آمريكا و كاندوليزا رايس، مشاور امنيت ملي بوش از اقدامات صورت گرفته آگاه بوده اند؛ يا اين كه جنگ طلبان خود برنامه هايشان را به پيش مي برند. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، وزارت دفاع آمريكا بدون اين  كه به وزارت امور خارجه و شوراي امنيت ملي يا آژانس اطلاعات مركزي اين كشور اطلاع دهد، تصميم به حمله به عراق را گرفتـه بود.
اين پايگاه اينترنتي در ادامه آورده است: اين سازمان ها هم چنين از سفر جيمز وولسي، عامل سابق سيا به لندن براي كشف رابطه  صدام و القاعده اطلاع نداشته اند. هفته  گذشته نيز ميشل ليدن، عضو سابق ماجراي ايران- كنترا با منوچهر قرباني فر، تاجر ايراني در پاريس ديدار كرد. اين امر نشان مي دهد برخي اعضاي كادر رهبري پنتاگون به ويژه داگلاس فيث، معاون وزير دفاع در امور سياسي، نمي خواهند مذاكرات كنوني وزارت امور خارجه  آمريكا با ايران بر سر اعضاي القاعده به نتيجه برسد. اين افراد گمان مي كنند كه قرباني فر مي تواند با افراد مطلع در ايران ارتباط برقرار كند.

سايه روشن سياست

ترور ناموفق
تيراندازي عوامل ناشناس به سمت يك هيات مذهبي، يك مجروح برجاي گذاشت. ضاربين پس از شليك هفت گلوله به سمت تني چند از اعضاي هيات كه در بيرون حسينيه تجمع كرده بودند، فرار كردند.
ضاربين از درون يك پرايد سفيدرنگ و با كلت اقدام به تيراندازي كردند و يك نفر به نام «ميثم الله كرم» برادرزاده الله كرم در اين حادثه مجروح شد.
حسين الله كرم در اين مورد به خبرگزاري فارس گفت: گلوله ها به سمت پسر، برادرزاده و خواهرزاده من شليك شد.
الله كرم گفت: مدتي قبل نيروهاي امنيتي به من اطلاع دادند كه يكي از منافقين كه پس از ورود به ايران دستگير شده، اعتراف كرده است كه با هدف آتش  زدن پمپ بنزين خيابان اميرآباد و ترور اينجانب به ايران آمده است.
وي با اشاره به تلاش هاي ماموران انتظامي و امنيتي براي يافتن ضاربان گفت: پسرم ديروز براي چهره نگاري از ضاربان در اداره آگاهي حاضر شد. وي همچنين حال ميثم الله كرم را رضايت بخش توصيف كرد.
ادعاي مقام سعودي
خبرگزاري رويتر به نقل از يك مقام بلندپايه سعودي كه نخواست نامش فاش شود گزارش داد، چند تن از اعضاء اصلي و مهم القاعده از جمله پسر اسامه بن لادن در ايران هستند ولي تهران به درخواست رياض براي تحويل اين اتباع سعودي به عربستان پاسخ نداده است.
اين مقام سعودي به گروه كوچكي از خبرنگاران گفته است، سعدبن لادن، سيف العادل، سليمان ابوغيث و ابوموسي زرقاوي در ايران هستند.وي ادعا كرد: ما كاملاً مطمئن هستيم كه اين افراد و چند نفر ديگر در ايران هستند.
ايران برآنها كنترل كامل دارد به طوري كه نمي توانند بدون اطلاع ايران چمدان خود را ببندند و كشور را ترك كنند.اما نمي دانيم مي توانند در فعاليت هاي تروريستي شركت كنند يا نه. اين مقام سعودي نگفت كه آمريكا از هويت اين افراد در ايران مطلع است يا نه اما از همكاري و تبادل اطلاعاتي ميان مقامات آمريكا و عربستان خبر داد.
اين مقام سعودي نسبت به دستيابي به نتيجه اي در اين مورد با ايران ابراز خوش بيني كرد و گفت: فكر مي كنيم كه مي توانيم كه تا حدي صبر كنيم و بعد ببينيم كه چه پيش مي آيد. مي خواهيم اين مشكل حل شود. اين ادعاي مقام سعودي در حالي مطرح مي شود كه مقام هاي ايراني بارها گفته  اند هنوز كساني كه به اتهام عضويت در القاعده در ايران دستگير شده اند شناسايي نشده اند.
انگليسي ها در اروند رود
در پي بروز ناآرامي در اروندرود و تعرض قايق هاي عراقي به صيادان ايراني، نيروهاي انگليسي اقدام به برقراري گشت هاي امنيتي در اروند رود كردند.
به گزارش سايت «بازتاب» نيروهاي نظامي انگليسي با سه فروند قايق نظامي و در حالي كه پرچم اين كشور را حمل مي كنند نوار مرزي آبي عراق را كنترل مي كنند.
درباره مطبوعات
مجمع تشخيص مصلحت نظام درحال بررسي سياست هاي كلي نظام در امر مطبوعات است. مشخص نيست كه اين سياست ها پس از تدوين براي تبديل شدن به قانون لازم  الاجرا به مجلس داده خواهد شد يا نه؟
همچنين گفته مي شود احتمالاً برنامه چهارم توسعه نيز به عنوان سياست كلي نظام در امر توسعه سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در مجمع تشخيص مصلحت نظام مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
فروش دولت
ارمنستان براي پرداخت بدهي خود به روسيه، با واگذاري برخي از موسسات دولتي اين كشور به مسكو موافقت كرد.
به گزارش واحد مركزي خبر از باكو، خبرگزاري قفقازپرس در اين باره گزارش داد، ارمنستان ۴ موسسه علمي و پژوهشي خود را به ارزش ۹۴ ميليون دلار به روسيه واگذار مي كند. به گفته رئيس اداره مجتمع نظامي صنعتي وزارت توسعه اقتصادي ارمنستان، مسكو پس از ارزيابي دقيق با اين تصميم ايروان موافقت كرده است.
ارمنستان تاكنون به علت ناتواني در پرداخت بدهي خود به روسيه، بسياري از كارخانه هاي صنعتي خود از جمله چند نيروگاه را به روسيه واگذار كرده است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   علم  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |