رسانه هاي آمريكا ،هانتينگتون و۱۱ سپتامبر
اتهام
(بخش پاياني )
اين امر تبعات گسترده اي را براي كارشناسان خاورميانه دربرداشت. كارشناساني كه اين بحران را در چارچوب اسلام توضيح ندادند و در عوض سئوالات دشواري پرسيدند،حاشيه نشين شدند و عرصه را براي به اصطلاح كارشناسان تروريسم، افراط گرايي مذهبي و بنيادگرايي اسلامي باز گذاشتند. روزنامه كريستين ساينس مانيتور در مقاله اي به كنايه نوشت : آمريكاييان اكنون مي توانستند فرق بين طالبان و اتوبان را تشخيص دهند، اما هنوز به راحتي نمي توانستند وقايع را در چارچوب معناداري بگذارند. يك كارشناس خاورميانه به اين روزنامه گفت: وي در طول هفته اول پس از بحران تقريباً بي وقفه تلويزيون سي بي اس را تماشا كرده، اما يك مورخ حرفه اي نديده بود. يك مردم شناس دانشگاه هاروارد اذعان كرد: از تماشاي تلويزيون كاملاً دست برداشته شود چرا كه اين شبكه ها چيزي مربوط درباره اين بحران نمي گفتند.
اندك كارشناسان خاورميانه اي كه در اوج بحران ظاهر شدند، دست به خودسانسوري زدند. فواز جرجيس نويسنده كتابي منتقدانه درباره هانتينگتون در مقاله اي طولاني در نيويورك تايمز با اشاره به عراق، حمايت از رژيم هاي خودكامه، ذهنيت توطئه گرا و بدبيني در مورد طرحهاي آمريكا در ارتباط با نفت و آ سياي مركزي به توضيح عدم محبوبيت آمريكا در خاورميانه پرداخت. فلسطين در اين مطلب ذكر نشد. جرجيس در جايي ديگر مدعي شد كه مناقشه اعراب- اسرائيل كارشناسان خاورميانه را از توجه به مسائل مهمتر بازداشته است. فريد زكريا سردبير سابق فارين افزر در نيويورك اينگونه استدلال كرد كه مشكل اصلي آمريكا در منطقه پشتيباني آن از رژيم هايي است كه از نظر سياسي سركوبگر و از نظر اقتصادي ناكار آمد هستند. فلسطين تنها به صورت گذرا ذكر شد.
شوراي امنا و فارغ التحصيلان آمريكا كه رياست آن بر عهده لين چني- همسر معاون رئيس جمهوري- است براي خاموش كردن ديگران جزوه اي ۳۷ صفحه اي با عنوان دفاع از تمدن، چگونه دانشگاههاي ما به زيان آمريكا كار مي كند و چه چاره اي مي توان براي آن انديشيده، منتشر كرد. در اين جزوه به امناي دانشگاه ها هشدار داده شده بود ارائه دوره هاي زيادي در مورد موضوعات «تنگ نظرانه و باب مد روز» مانند خاورميانه تمدن غرب را تضعيف مي كند. اين جزوه نام اساتيدي را كه اخيراً عقايد سوال برانگيزي را مطرح كرده بودند، درج كرد. اين فهرست از تعدادي از كارشناسان خاورميانه نام برده بود، از جمله جول باينين كه به تازگي به رياست انجمن مطالعات خاورميانه در آمريكاي شمالي برگزيده شده بود. باينين به علت ترجيح دادن يك دادگاه بين المللي به يك دادگاه ملي جهت محاكمه بن لادن به اتهام جنايت عليه بشريت مورد مؤاخذه قرار گرفت.جزوه چني مورد ستايش بسيار وال استريت ژورنال و واشنگتن تايمز قرار گرفت.
در اين حال، مؤسسه مطالعات خاور نزديك واشنگتن كه هيأت مشاوران آن شامل جين كرك پاتريك، ريچارد پرل، الكساندر هيگ و پل ولفووتيز است كتابي با عنوان «برجهاي عاج برشن: ناكامي مطالعات خاورميانه در آمريكا» منتشر كرد. اين كتاب كه به قلم مارتين كرامر كه تازه از مؤسسه دايان به واشنگتن رفته بود، ادعا كرد: تأثير شگرف و همه جا حاضر ادوارد سعيد هم مطالعات خاورميانه را تضعيف كرده بود و هم كارشناسان آمريكايي را از پيش بيني فاجعه هايي مانند انقلاب ايران، خيزش اسلام، ظهور طالبان و حالا ۱۱ سپتامبر بازداشته بود. كرامر استدلال كرد از آنجايي كه اين استادان عملكرد ضعيفي داشته اند، كنگره بايد تأمين بودجه برنامه هاي خاورميانه در دانشگاههاي آمريكا را متوقف كند. در واقع اندك منابع مالي دولت فدرال كه به مطالعات خاورميانه تعلق مي گيرد، صرف دوره هاي زبان مي شود. نشريه نيوريپابليك براي تأكيد بر وجود اين تهديد، با ستايش كرامر مدعي شد: در آخرين نشست ساليانه انجمن مطالعات خاورميانه در آمريكاي شمالي برخي اعضاي آن از تقبيح آمريكا و چشم پوشيدن از بن لادن صحبت كرده بودند. نيوريپابليك ادعا كرد «احساسات ضد آمريكايي بر اين انجمن حكم مي راند» كرامر شروع به انتشار پرونده استادان مظنون به داشتن احساسات ضد آمريكايي در سايتي به نام Camp Us Watch كرد.
تعجب آور نيست كه عرصه عمومي در اختيار يك كارشناس برجسته خاورميانه قرار گرفت كه پارادايم هانتينگتون را بسيار تقويت كرد، يعني برنارد لوئيز. اگر لوئيز اسم هانتينگتون را نبرد، دليل آن حقوق مالكيت فكري بود، نه اختلافات فكري. سه سال پيش از مقاله اصلي هانتينگتون، لوئيز مقاله اي با عنوان «ريشه هاي خشم مسلمانان» در ماهنامه آتلانتيك با تصاويري از يني سري هاي(سربازان محافظ سلطان عثماني) مخوف و حتي مخوفتر از آن مارهايي در شن صحرا درج كرد. دو سال پيش از آن، وي در روزنامه وال استريت ژورنال هشدار داده بود، چنانچه دانشگاهها از غلظت دوره هاي خود درباره تمدن غرب بكاهند، جهان به طور اجتناب ناپذيري در ورطه بردگي، چند همسري، استبداد و توحش خواهد غلتيد.
در ماههاي منتهي به ۱۱ سپتامبر، برنارد لوئيز بسيار در معرض توجه همگان قرار داشت. مكرراً مصاحبه هاي تلويزيوني داشت، مقالات بيشتري منتشر كرد و كتابي جديد با عنوان «اشتباه چه بود؟» چاپ كرد كه توضيح بيشتري بر كتاب «ريشه هاي خشم مسلمانان» بود. مطبوعات او را ستاره رسانه ها توصيف كردند. پل ولفوويتز وي را يك «استاد بزرگ انگليسي- آمريكايي» توصيف و ستايش كرد. لوييز در كتابهاي جديد به مانند كتابهاي قبلي از بحث درباره مسئله فلسطين و سرزمينهاي اشغالي طفره رفت. از سرزمينهاي اشغالي يك بار هم در «اشتباه چه بود؟» نام برده نشد. در عوض فهرست معمول شكوه هاي خود را درباره خاورميانه مطرح كرد، از جمله ناتواني در جدا كردن دين از سياست، ناسازگاري دموكراسي و اسلام، تحقير بر اثر شكستهاي نظامي، خشم از نابودي خلافت، غرور جريحه دار شده از تمدن از دست رفته، رد مدرنيته، احساس حسرت نسبت به گذشته، شيفتگي نسبت به جنگهاي صليبي قرون وسطي و اشتياق به تروريسم . هر چه باشد، وي نيم قرن پيش كشف كرده بود كلمه Assassin [شخص تروركننده] از خاورميانه ريشه گرفته است.
وي در تلويزيون گفت: بهتر است از پرسيدن «چرا آنان از ما بيزار هستند؟» دست برداريم چرا كه قرنهاست از ما بيزارند و اين كار برايشان طبيعي است. بايد بپرسيم: «چرا نه از ما مي ترسند و نه به ما احترام مي گذارند؟» وي توصيه كرد براي مقابله با «توهين ها و قلدري هاي» آنان اقدام قاطعي به عمل آيد و اينگونه القا كرد كه مهاجمان آمريكايي را در خاورميانه به چشم «آزادكنندگان» خواهند نگريست.
پل كندي استاد محترم تاريخ اروپا در دانشگاه ييل در بررسي كتاب «اشتباه چه بود؟» در نيويورك تايمز از لوييز به خاطر نشان دادن اينكه مناقشه بين غرب و اسلام قرنها در شرف وقوع بوده است ستايش كرد. نقد وي «جنگهاي فرهنگي واقعي» نام داشت. واژگان اصلي در اينجا مانند ساير جاها فرهنگ، تمدن و تروريسم اسلامي بود. بار ديگر سكوتي كر كننده بر مسائل سياسي به خصوص فلسطين و ملي گرايي عرب سيطره داشت. كندي در توصيف بحران با استفاده از اين لغات، چيزي بيشتر از درك شخصي بر ملا كرد. وي فهمي را نشان داد كه در محيطهاي فكري آمريكا حاكم است. سالها پيش ايوان هانافورد نويسنده كتاب كلاسيك «نژاد، تاريخ يك فكر در غرب» نشان داد چگونه غرب از اوايل قرن بيستم متمايل شد تا جهان را از دريچه نژاد ببيند. مفهوم نژاد به اعتقاد هانافورد قطعاً تثبيت شده است و مفهوم سياست از ميدان خارج شده است.
اكنون مي توانيم بگوييم كه با شروع قرن بيست ويكم، مفهوم فرهنگ ميدان را اشغال كرده و مفهوم سياست بيرون شده است. تضعيف پارادايم نژاد مستلزم چند فوران دشوار مانند جنگ جهاني اول بود. بياييد اميدوار باشيم همين سرنوشت براي پارادايم فرهنگ بدون نياز به فورانهايي به اين اندازه دشوار رخ دهد.
|