آيا نويسندگان، شاعران و منتقدين مي توانند آثار چاپ شده خود را بازنگري و ويراستاري كنند. آيا متن خلاقه را مي توان ويراستاري مجدد كرد، كتاب هاي علم ادبيات را چطور؟ جواب به اين سؤال ها مي تواند بحث هاي زيادي را ميان قلم به دستان معاصر به وجود بياورد. آيا به وجود مي آورد؟
شركت در انجمن ها و نشست هاي مربوطه به ادبيات چه بازتاب هايي دارد؟ شركت كردن در آنها چه تأثيرات مثبت و يا منفي را برمي انگيزاند؟ آيا شما هم در اين انجمن ها شركت مي كنيد؟
شخصيت هاي داستاني بويژه آنهايي كه تجربه يك زندگي ديگر را به زندگي ما اضافه مي كنند و آنهايي كه ماندگار مي مانند. شايد هر كدام از ما شخصيت هاي زيادي را در ذهن داشته باشيم و يا اصلاً نامي در شرايطي به ذهنمان نيايد. آيا شخصيت داستاني همين الان در ذهن شماست؟
سينما- فيلم- و ديدن فيلم هايي كه بتوانند تصويرهاي زيبايي را به ما نشان دهند و يا اوقات فراغت ما را به درستي پر كنند- بويژه اوقات فراغت نويسندگان و شاعران معاصرمان را- آيا فيلم مي تواند؟
اگر از شما بخواهند وضعيت ادبيات امروزمان را در يك جمله بگوييد چه خواهيد گفت؟ اصولاً مي توان وضعيت اين ادبيات در حال گذار را در يك يا چند جمله توضيح داد؟ آخرين سؤال ما اين بود. بهتر است بگوييم پرسش هاي زير را با سيمين دانشور، عباس پژمان، شاهين كوهساري، محمد كلباسي، فتح الله بي نياز، محمدرضا گودرزي و فرزانه طاهري مطرح كرده ايم:
۱- اين روزها مي بينيم كه بعضي كتاب هاي قبلاً چاپ شده با ويراستاري جديد دوباره منتشر مي شود. نظرتان را بفرماييد؟
۲- در يكي دو ماه گذشته در چه انجمن و يا بحث هاي ادبي شركت داشته ايد؟
۳- يك شخصيت داستاني از كتاب هايي كه خوانده ايد و براي شما جالب بوده نام ببريد؟
۴- آيا فيلم مي بينيد؟
۵- در يك جمله وضعيت ادبيات را بگوييد؟ محمد زندي
سيمين دانشور: بزرگترين ضربه به ادبيات
به خودم اعتماد دارم خود من شخصاً اين كار را نمي كنم به خاطر اين كه اين جزو پرونده ادبي نويسنده است و اگر ديگران خواستند تغييراتي بدهند حقشان است.
در مورد انجمن ها و شركت در آنها من براي اين كار سنم زياد است البته اين سرگرمي هاي خوب اشكالي ندارد، افراد را مشهور مي كند. كار شاعر و نويسنده را تحليل مي كنند البته بستگي هم دارد چه كسي تحليلگر كتاب هاي آنها باشد.
من فرصت اين كار را ندارم. براي اين كه به نظر شخص خودم اعتماد دارم.
شخصيت داستاني «زيور» در كتاب كليدر دولت آبادي نشان دهنده مظلوميت زن ايراني و خيلي جالب است.
فيلم هايي كه از رمانها و داستانها ساخته شده خوب است مثل فيلم «گاو» براساس داستاني با همين عنوان از غلامحسين ساعدي بسيار خوب بود. البته من هم فيلم ها را نديده ام به فيلم هايي كه قطعه، قطعه مي كنند و يا فيلم هايي كه آبش را زياد مي كنند عقيده ندارم.
فرزانه طاهري: فقط ادبيات بود
در مورد كار خلاقه مثل شعر و داستان كمي عجيب به نظر مي رسد. به خاطر اين كه محصول يك ذهنيت خاص است و در يك دوره خاص نوشته شده، به نظر من ويرايش آن سنديت اثر را از بين مي برد. در مورد ترجمه بحث فرق مي كند چون به هر حال زبان ترجمه بعد از سي سال عوض مي شود. ويراستاري اثر اصيل و اورژينال را شخصاً دوست ندارم و آن را نمي پسندم. مثلاً كاري از فروغ را در نظر بگيريد مثل تولدي ديگر و اگر فروغ بود و آن را ويراستاري مي كرد بسيار مضحك به نظر مي رسيد، چون يك اثر هنري واقعي و خواندني است.
در يكي دو ماه گذشته يك سفر به سوئيس داشتم. در شهر كوچكي به نام «سولوترن» كه هر سال در خرداد ماه سه روز تمام را به ادبيات مي پردازند، به نام روزهاي ادبيات كه نويسندگان كشورهاي ديگر و نويسندگان سوئيسي جمع مي شوند و انواع برنامه هاي ادبي فرهنگي برگزار مي شود. به طور موازي در سالن هاي مختلف، خيابانها، ميدانها و كليساها و تمام رخدادهاي ادبي در مركز شهر جريان دارد. شناختن آدم هاي ديگر از كشورهاي ديگر و در عين حال واكنش هاي آنها نسبت به ايران را ديديم و نكته مهم اين كه فقط ادبيات بود چيز ديگري سوار ادبيات نبود. اين خودش خيلي لذت بخش بود براي ما كه اين جا چيزهاي ديگري را بر ادبيات بار مي كنند.
خيلي شخصيتهاي داستاني در ذهنم هستند و خيلي ها هم نيستند. در واقع در حال حاضر هيچ شخصيت داستاني به ذهنم نمي آيد.
خيلي كم فرصت سينما رفتن دارم. گاهي فيلم مي گيرم مي بينم، اخيراً دارم فيلم هاي ايراني را كه نديده ام مي بينم. من سينماي ادبي را خيلي دوست ندارم. منظورم سينمايي كه بخواهد جاي ادبيات را بگيرد. بيشتر تصوير براي من اهميت دارد .من خيلي فيلم هاي فلسفي و ادبي را دوست ندارم.
به دليل فضايي كه وجود دارد و به دليل مسئوليتم در بنياد گلشيري و ناتواني بعضي ها از تفكيك من فردي و مترجم به نام فرزانه طاهري (كه ادبيات هم مي خوانم) از كسي كه به هر حال مسئوليت جايزه گلشيري را به عهده دارد، اين حق فردي و اظهار نظر را از دست داده ام هر چند كه در انتخاب كتاب هاي برنده جايزه گلشيري كوچكترين نقشي ندارم و ما در بنياد فقط تداركات را به عهده داريم نه داوري. ولي چون ديده ام اگر من علاقه يا عدم علاقه ام را به يك كتابي عنوان كنم باعث سوءتفاهم مي شود، حتي در محافل خصوصي هم خودم را سانسور مي كنم.
شاهين كوهساري: چندان نور رستگاري نمي بينم
در زمينه شعر اين مسأله در يك اشل جهاني يك سنت قديمي محسوب مي شود. فكر مي كنم اولين كسي كه اين كار را كرد پاسترناك بود كه در اواخر عمرش يك مجموعه جديدي از بعضي از شعرهاي بسيار معروفش را چاپ كرد كه آن را ويرايش كرده بود كه در جاهايي از نظر ساختاري و شكلي تغييرات اساسي داده بود كه در ساختار، نوعي بازآفريني كرده بود. من فكر مي كنم در زمينه شعر و داستان در ايران اين قضيه جا نيفتاده است. انسان از آنجايي كه موجودي خلاق و متفكر و متغير و پويا است و در طي زمان آثاري كه خلق مي كند به نوعي از خالقش جدا مي شود و يك جوري در بيرون از مؤلف به زندگي خود ادامه مي دهد. لذا اتفاق مي افتد كه مؤلف متني را كه خلق كرده در شرايطي آن را بازآفريني كند و اين كار پسنديده اي است چرا كه دو حالت پيش مي آيد يا اين كه روايت ديگري مؤلف مي خواهد از اثر قبلي خودش عرضه كند كه اين حداقل كار است كه خودش زمينه را براي نقدهاي جديد فراهم مي كند و به نوعي دامن به گفتمان هاي نقادانه مي زند و اگر عالي تر به قضيه نگاه كنيم اثر ديگري اضافه مي شود كه مهمترين حسن آن زمينه را براي گفت وگوهاي نقادانه فراهم مي كند.
* حقيقتش به طور مستقيم در محافل نبوده ام البته دوستان را مي بينم و گاهي بحث ها و صحبت هايي صورت مي گيرد و در كل عادت نداشته ام در محافل و انجمن ها حضور داشته باشم. شايد شركت در اين گونه محافل زماني را مي گيرد و به نوعي هدر مي دهد كه بهتر است اين زمان به صورت متني خلاصه عرضه شود.
* من فكر مي كنم مهمترين شخصيتي كه تك تك ما ايراني ها كه به هر حال با ادبيات معاصر درگير هستيم با ما زندگي مي كند. هنوز هم راوي «بوف كور» است.
* من فيلم زياد نگاه مي كنم و در واقع مهمترين كارهايي كه در طول روز انجام مي دهم ديدن يك فيلم جديد است و بازبيني فيلم هايي است كه قبلاً ديده ام.
من عمدتاً اگر بخواهم صادقانه صحبت كنم بر جبين ادبيات حداقل ده ساله اخير چندان نور رستگاري نمي بينم.
فتح الله بي نياز: شخصيت هاي پيچيده
هيچ اشكالي ندارد كه يك نويسنده چاپ دوم اثرش را ويرايش كند. ويرايش حق نويسنده است و در كشورهاي غربي هم متداول بوده مثلاً هولدرلين شاعر معروف آلمان كه بيشتر آثارش را بعد از چاپ ويرايش كرده است يا خود ريكله كه يكي از سه شاعر برجسته آلمان محسوب مي شود بعضي از آثارش چه منظوم و چه منثور را ويراستاري نموده. ديويد هربرت لارنس كه «فاسق خانم چترلي» را نوشته و همچنين مارسل پروست كه بخش هاي زيادي از داستان در جست وجوي زمان از دست رفته را ويرايش كرده اند. در ادبيات خود ما مثلاً «نقش پنهان» آقاي محمد محمدعلي را كه بعد از ويراستاري ديدم، داستان در مجموع هم از لحاظ ساختاري بهتر شده بود و ديناميسم قوي تري به خود گرفته، ساختار نحوي آن هم بهتر شده بود. در واقع اين حق مسلم هر نويسنده اي است كه بعد از چاپ اثرش آن را ويراستاري كند.
جلسه نقدي داشتم روي كتاب «ميانه باد و باران» آثار محمد حسين نوري زاد در كانون ادبيات ايران. جلسه اي هم در ميراث فرهنگي ايران داشتم كه به طور كلي در مورد نقد اسطوره اي و داستان هاي اسطوره اي و به طور مشخص كتاب «آدم و حوا» نوشته محمد محمدعلي (كه يك رمان پژوهشي است) بود.
در محافل كوچكي هم شركت كرده ام كه به طور كلي مي توانم بگويم كه تأثيرات اين گونه محافل اين است كه ادبيات ما به كدام سمت وسو مي رود و سعي شود كه داستان طوري نوشته شود كه بيشتر با مخاطب بتوان ارتباط گرفت چون نويسنده و شاعر شديداً دنبال مخاطب هستند.
از شخصيت «لودويك فلوري» در «داستان بادبادك ها» اثر «رومن گاري» خيلي خوشم آمد و برايم جالب بود.
من فيلم هاي زيادي مي بينم و فيلم هاي قديمي را دوباره بازبيني مي كنم. دكتر ژيواگو را ديده ام به طور كلي داستان هايي كه چند لايه هستند و شخصيت هايي چند لايه و پيچيده دارند- چه كلاسيك و چه مدرنيستي- را نمي شود به فيلم خوب تبديل كرد. مثلاً «لرد جيم» اثر «جوزف كنراد» كه «ريچارد بروكس» نتوانست آن را به فيلم خوبي تبديل كند.
من فكر مي كنم كساني كه راه اشتباه رفته اند دارند پي مي برند كه اين اشتباهات را اصلاح كنند.
عباس پژمان: هيچ متني كامل نيست
اين كارها را در صورتي اخلاقي و پسنديده مي دانم كه ترجمه جديد لااقل به طرز محسوسي از ترجمه قبلي بهتر باشد. كتابي براي چهارمين بار ترجمه شده از زبان فرانسه و هنوز هم كه هنوز است جمله اول آن غلط است. هم فارسي آن غلط و بي معني است و هم متن اصلي را نفهميده اند. نظر من اين است كه با توجه به اين كه هنوز بسياري از آثار خوب دنيا به فارسي ترجمه نشده، ترجمه هاي مجدد، آن هم به اين شكل را من شخصاً كار اخلاقي نمي دانم. اين نظر درباره شعر و داستان، هر دو صدق مي كند. طبعاً كتاب هاي اندكي تقريباً بي نقص هستند كه موضوعش مسائل نظري و نقد ادبي است. بنابراين تجديد نظر در اين كتاب ها امري كاملاً بديهي و ضروري است و نويسنده كه در سال هاي بعد تجربه بيشتري كسب مي كند و كتاب هاي بيشتري مطالعه مي كند نظراتش كامل تر مي شود و تغيير مي كند و اگر وقت تجديدنظر داشته باشد طبعاً اين كار را خواهد كرد.
يكي از نويسندگان غربي مي گويد: هيچ متني كامل نيست و معمولاً هر متني كه براي اولين بار چاپ مي شود در چاپ هاي بعدي احتياج به مقداري جرح و تعديل دارد. البته در مورد ترجمه گاهي ترجمه هايي است كه حالت نهايي پيدا كرده و تغييرات زيادي نمي شود داد. اما در مورد تأليف مي توان هر متني را كامل تر كرد.
در جلسه نقد و بررسي كتاب «خاكستر ناتمام» كه مجموعه اشعار «رنه شار» شاعر فرانسوي است شركت داشتم و حرف زدم، قبل از آن هم درباره كتاب آقاي جولايي «سيماب و كيمياي جان» در كانون ادبيات ايران صحبت كردم. به نظر من جلسات خوبي هستند و به هر حال اين جور جلسات بازار ادبيات را گرم نگه مي دارد حتي اگر در ميان خود نويسندگان و اهل قلم باشد.
* من خيلي كم فيلم مي بينم يك رابطه اي به هر حال بين فيلم و ادبيات وجود دارد رمان و داستان و فيلم يك داستاني در آن روايت مي شود كه در آن وجوه اشتراك دارند. به نظر من فيلم و ادبيات تفاوت هاي زيادي هم با هم دارند و امكانات هر كدام با ديگري فرق مي كند.
* به نظر من در يك مرحله گذار به سر مي بريم.
منصور فرجام شخصيت داستاني «زمستان ۶۲» اسماعيل فصيح براي من جالب است. البته شخصيت هاي زيادي هستند. اما اين اسم در حال حاضر به ذهنم آمد. فابريسيو شخصيت «صومعه پارم» اثر استاندال هم برايم جالب بود.
محمد كلباسي: وضع داستان بد نيست
ويرايش، بحث خيلي جدي در كار نگارش است ولي ما يك متن خلاقه داريم و يك متن در حوزه علوم ادبي. متني كه خلاق است مثل داستان كوتاه، شعر، رمان و نمايشنامه و... نويسنده با شور و هيجان و عناصر هنري كه در وجودش است آن را خلق مي كند. اما يك وقت هست كه با مطالبي در حوزه علم ادبيات روبه رو هستيم اين دو با هم فرق مي كنند. «چشمهايش»، «بوف كور» و «دريا چرا طوفاني شده بود» اينها يك رابطه خاصي با مخاطبانش ايجاد كرده اند. اگر كسي به تركيب آن دست بزند اگر اين ويرايش غليظ باشد آن به اصطلاح ذهنيت در اثر از بين مي رود و كار دچار نوعي بي سابقگي مي شود. يك سابقه وجود دارد كه تاريخ دارد و اين ويراستاري غليظ، تاريخ و سابقه را نابود مي كند. يك كتاب علم ادبيات مثل طلا در مس براهني، اگر ببينيم اشكال دارد مي شود آن را اصلاح كرد چرا كه خاطره اي در وجود ما ندارد. كما اين كه اين طلا در مس صفحات كمي داشت ولي الان يك كتاب خيلي قطوري شده، مطالب تازه اي پيدا شده، اين اشكالي ندارد اما ادبيات خلاقه اگر دست به تركيبش بزنيم قطع شدگي پيش مي آيد.
در دو ماه گذشته ما يك جلسه داشتيم در انجمن داستان نويسان جوان در اصفهان- براي بنده بزرگداشت گرفته بودند، چند نفر از منتقدين صحبت كردند. خاطرم هست خانم اوليايي نيا و آقاي عديلي پور كه در مورد كتاب من نقدي نوشته بودند در جلسه بودند- صحبت كوتاهي داشتم و يك داستان كوتاه خواندم كه در نقش هشتاد چاپ شد. اين يكي از جلساتي بود كه من شركت كردم و جلساتي هم در مجله زنده رود داريم كه سه شنبه ها جمع مي شويم، شيوه مجله طوري است كه تمام هيأت تحريريه مطالب را مي بينند و مي خوانند و جمعي نظر مي دهند و هيچ كس سردبير نيست .اين جلسات پرشور و قابل توجه است.
اين اواخر فيلم باران را از مجيد مجيدي ديدم كه از كارهاي خيلي خوب بعد از انقلاب است. فيلم هاي خوب جهان را كه نمي بينم . مي شود گفت وضعيت سينما خوب نيست.
من زماني يكي از عشاق سينما بودم و در فستيوال فيلم تهران به عنوان روزنامه نگار شركت مي كردم. بايد گفت ادبيات داستاني وضعش بد نيست، اما شعر ما دچار بحران است.
محمدرضا گودرزي: به آينده ادبيات خوشبينم
افراد پيشكسوت به كارهاي جوانان كمتر توجه مي كنند دو رويكرد به اين موضوع است يكي اينكه بعضي از نويسندگان معتقدند كه اثر چاپ شده ديگر به اختيار نويسنده آن نيست و متني است مستقل پس با اين ديد هرگونه دستكاري در آن متن جايز نيست دوم اين است كه نويسنده تا زماني كه زنده است اين حق را براي خودش محفوظ مي دارد كه متنش را مورد بازنگري قرار بدهد و با اين تفصيل هرچند سال يك بار مي تواند اين دگرگوني را در متن هايش ايجاد كند. اعتقاد من اين است اگر متن هايي مثل شعر و داستان را در جايي غير از كتاب مثلاً نشريات چاپ كرد . هنوز به كتاب تبديل نكرديم نويسنده مجاز است اين كار را انجام دهد ولي وقتي به صورت كتاب درآمد ديگر لزومي به اين كار نيست. چرا كه خواننده متن اول را خريده است و هزينه اي پرداخت كرده چه گناهي كرده كه برود و كتاب ديگري را بگيرد. بورخس در مورد يكي از داستان هاي خودش عنوان مي كند كه فقط مي خواهم آن داستان را چاپ كنم تا از شر وسوسه هاي آن خلاص شوم. يعني وقتي كه چاپ شد ديگر با آن كاري ندارم. با اين تفسير بورخس نگاه اول را دارد.
چون من مسئول گروه داستان كانون ادبيات ايران هستم و هر دو هفته يك بار جلسات نقد و بررسي داستان برگزار مي شود در آن شركت مي كنم. در دو ماه گذشته در كتابخانه فدك در جلسه نقد و بررسي داستان هاي دختران جوان شركت كردم ،همچنين در حوزه هنري شهر ري جلسه نقد و بررسي داستان كوتاه را برگزار كرديم. با اين جلسات در مجموع گفت وگوهاي خوب و مثمرثمري با جوانان علاقه مند به داستان داشتم. حرف اصلي اين جوانان اين است كه افراد پيشكسوت به كارهاي جوانان كمتر توجه مي كنند و بيشتر سرشان به كار خودشان گرم است و اين تقاضا را دارند كه به آثار آنها هم توجه شود.
در «ارباب حلقه ها» نوشته تالكين شخصيتي هست به نام گلم كه شخصيتي جالب توجه در داستاني تخيلي است. گلم حلقه اي جادويي پيدا مي كند و به دليل سهل انگاري آن را از دست مي دهد و بقيه عمرش را براي پيدا كردن حلقه تلاش مي كند.
من خيلي كم فيلم مي بينم و بيشتر فيلم هايي كه با ادبيات رابطه نزديكي دارند مي بينم مثل فيلم «دو برج» كه خود فيلمنامه براساس رمان تالكين نويسنده شهير انگليسي ساخته شده است. اين گونه فيلم ها را مي بينم كه تا چه حد با آن رمان انطباق دارد يا ندارد. يا اينكه آن تصاويري كه در كتاب ايجاد كرده موقعي كه بدل به تصوير ديداري مي شود چه تغييري در ذهن من ايجاد مي كند. من به صرف اين كنجكاوي ها فيلم نگاه مي كنم. اما معتقدم كه امروزه ادبيات و سينما رابطه اي ديالكتيكي با هم دارند و هر دو همديگر را تغذيه مي كنند.
به رغم پراكندگي هاي صوري و بعضاً چاپ آثار بي سروته به آينده ادبيات بسيار خوشبينم.