يكشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۳۹- Aug, 17, 2003
ادبيات، فيلم، ويرايش و محفل
آيا نويسندگان، شاعران و منتقدين مي توانند  آثار چاپ شده خود را بازنگري و ويراستاري كنند. آيا متن خلاقه را مي توان ويراستاري مجدد كرد،  كتاب هاي علم ادبيات را چطور؟ جواب به اين سؤال ها مي تواند بحث هاي زيادي را ميان قلم به دستان معاصر به وجود بياورد. آيا به وجود مي آورد؟
شركت در انجمن ها و نشست هاي مربوطه به ادبيات چه بازتاب هايي دارد؟ شركت كردن در آنها چه تأثيرات مثبت و يا منفي را برمي انگيزاند؟ آيا شما هم در اين انجمن ها شركت مي كنيد؟
شخصيت هاي داستاني بويژه آنهايي كه تجربه يك زندگي ديگر را به زندگي ما اضافه مي كنند و آنهايي كه ماندگار مي مانند. شايد هر كدام از ما شخصيت هاي زيادي را در ذهن داشته باشيم و يا اصلاً نامي در شرايطي به ذهنمان نيايد. آيا شخصيت داستاني همين الان در ذهن شماست؟
سينما- فيلم- و ديدن فيلم هايي كه بتوانند تصويرهاي زيبايي را به ما نشان  دهند و يا اوقات فراغت ما را به درستي پر كنند- بويژه اوقات فراغت نويسندگان و شاعران معاصرمان را- آيا فيلم مي تواند؟
اگر از شما بخواهند وضعيت ادبيات امروزمان را در يك جمله بگوييد چه خواهيد گفت؟ اصولاً مي توان وضعيت اين ادبيات در حال گذار را در يك يا چند جمله توضيح داد؟ آخرين سؤال ما اين بود. بهتر است بگوييم پرسش هاي زير را با سيمين دانشور،  عباس پژمان، شاهين كوهساري، محمد كلباسي، فتح الله بي نياز، محمدرضا گودرزي و فرزانه طاهري مطرح كرده ايم:
۱- اين روزها مي بينيم كه بعضي كتاب هاي قبلاً چاپ شده با ويراستاري جديد دوباره منتشر مي شود. نظرتان را بفرماييد؟
۲- در يكي دو ماه گذشته در چه انجمن و يا بحث هاي ادبي شركت داشته ايد؟
۳- يك شخصيت داستاني از كتاب هايي كه خوانده ايد و براي شما جالب بوده نام ببريد؟
۴- آيا فيلم مي بينيد؟
۵- در يك جمله وضعيت ادبيات را بگوييد؟ محمد زندي


سيمين دانشور: بزرگترين ضربه به ادبيات
006180.jpg

به خودم اعتماد دارم خود من شخصاً اين كار را نمي كنم به خاطر اين كه اين جزو پرونده ادبي نويسنده است و اگر ديگران خواستند تغييراتي بدهند حقشان است.
در مورد انجمن ها و شركت  در آنها من براي اين كار سنم زياد است البته اين سرگرمي هاي خوب اشكالي ندارد، افراد را مشهور مي كند. كار شاعر و نويسنده را تحليل مي كنند البته بستگي هم دارد چه كسي تحليلگر كتاب هاي آنها باشد.
من فرصت اين كار را ندارم. براي اين كه به نظر شخص خودم اعتماد دارم.
شخصيت داستاني «زيور» در كتاب كليدر دولت آبادي نشان دهنده مظلوميت زن ايراني و خيلي جالب است.
فيلم هايي كه از رمانها و داستانها ساخته شده خوب است مثل فيلم «گاو» براساس داستاني با همين عنوان از غلامحسين ساعدي بسيار خوب بود. البته من هم فيلم ها را نديده ام به فيلم هايي كه قطعه، قطعه مي كنند و يا فيلم هايي كه آبش را زياد مي كنند عقيده ندارم.
فرزانه طاهري: فقط ادبيات بود
006185.jpg

در مورد كار خلاقه مثل شعر و داستان كمي عجيب به نظر مي رسد. به خاطر اين كه محصول يك ذهنيت خاص است و در يك دوره خاص نوشته شده، به نظر من ويرايش آن سنديت اثر را از بين مي برد. در مورد ترجمه بحث فرق مي كند چون به هر حال زبان ترجمه بعد از سي سال عوض مي شود. ويراستاري اثر اصيل و اورژينال را شخصاً دوست ندارم و آن را نمي پسندم. مثلاً كاري از فروغ را در نظر بگيريد مثل تولدي ديگر و اگر فروغ بود و آن را ويراستاري مي كرد بسيار مضحك به نظر مي رسيد، چون يك اثر هنري واقعي و خواندني است.
در يكي دو ماه گذشته يك سفر به سوئيس داشتم. در شهر كوچكي به نام «سولوترن» كه هر سال در خرداد ماه سه روز تمام را به ادبيات مي پردازند، به نام روزهاي ادبيات كه نويسندگان كشورهاي ديگر و نويسندگان سوئيسي جمع مي شوند و انواع برنامه هاي ادبي فرهنگي برگزار مي شود. به طور موازي در سالن هاي مختلف، خيابانها، ميدانها و كليساها و تمام رخدادهاي ادبي در مركز شهر جريان دارد. شناختن آدم هاي ديگر از كشورهاي ديگر و در عين حال واكنش هاي آنها نسبت به ايران را ديديم و نكته مهم اين كه فقط ادبيات بود چيز ديگري سوار ادبيات نبود. اين خودش خيلي لذت بخش بود براي ما كه اين جا چيزهاي ديگري را بر ادبيات بار مي كنند.
خيلي شخصيتهاي داستاني در ذهنم هستند و خيلي ها هم نيستند. در واقع در حال حاضر هيچ شخصيت داستاني به ذهنم نمي آيد.
خيلي كم فرصت سينما رفتن دارم. گاهي فيلم مي گيرم مي بينم، اخيراً دارم فيلم هاي ايراني را كه نديده ام مي بينم. من سينماي ادبي را خيلي دوست ندارم. منظورم سينمايي كه بخواهد جاي ادبيات را بگيرد. بيشتر تصوير براي من اهميت دارد .من خيلي فيلم هاي فلسفي و ادبي را دوست ندارم.
به دليل فضايي كه وجود دارد و به دليل مسئوليتم در بنياد گلشيري و ناتواني بعضي ها از تفكيك من فردي و مترجم به نام فرزانه طاهري (كه ادبيات هم مي خوانم) از كسي كه به هر حال مسئوليت جايزه گلشيري را به عهده دارد، اين حق فردي و اظهار نظر را از دست داده ام هر چند كه در انتخاب كتاب هاي برنده جايزه گلشيري كوچكترين نقشي ندارم و ما در بنياد فقط تداركات را به عهده داريم نه داوري. ولي چون ديده ام اگر من علاقه يا عدم علاقه ام را به يك كتابي عنوان كنم باعث سوءتفاهم مي شود، حتي در محافل خصوصي هم خودم را سانسور مي كنم.
شاهين كوهساري: چندان نور رستگاري نمي بينم
در زمينه شعر اين مسأله در يك اشل جهاني يك سنت قديمي محسوب مي شود. فكر مي كنم اولين كسي كه اين كار را كرد پاسترناك بود كه در اواخر عمرش يك مجموعه جديدي از بعضي از شعرهاي بسيار معروفش را چاپ كرد كه آن را ويرايش كرده بود كه در جاهايي از نظر ساختاري و شكلي تغييرات اساسي داده بود كه در ساختار، نوعي بازآفريني كرده بود. من فكر مي كنم در زمينه شعر و داستان در ايران اين قضيه جا نيفتاده است. انسان از آنجايي كه موجودي خلاق و متفكر و متغير و پويا است و در طي زمان آثاري كه خلق مي كند به نوعي از خالقش جدا مي شود و يك جوري در بيرون از مؤلف به زندگي خود ادامه مي دهد. لذا اتفاق مي افتد كه مؤلف متني را كه خلق كرده در شرايطي آن را بازآفريني كند و اين كار پسنديده اي است چرا كه دو حالت پيش مي آيد يا اين كه روايت ديگري مؤلف مي خواهد از اثر قبلي خودش عرضه كند كه اين حداقل كار است كه خودش زمينه را براي نقدهاي جديد فراهم مي كند و به نوعي دامن به گفتمان هاي نقادانه مي زند و اگر عالي تر به قضيه نگاه كنيم اثر ديگري اضافه مي شود كه مهمترين حسن آن زمينه را براي گفت وگوهاي نقادانه فراهم مي كند.
* حقيقتش به طور مستقيم در محافل نبوده ام البته دوستان را مي بينم و گاهي بحث ها و صحبت هايي صورت مي گيرد و در كل عادت نداشته ام در محافل و انجمن ها حضور داشته باشم. شايد شركت در اين گونه محافل زماني را مي گيرد و به نوعي هدر مي دهد كه بهتر است اين زمان به صورت متني خلاصه عرضه شود.
* من فكر مي كنم مهمترين شخصيتي كه تك تك ما ايراني ها كه به هر حال با ادبيات معاصر درگير هستيم با ما زندگي مي كند. هنوز هم راوي «بوف كور» است.
* من فيلم زياد نگاه مي كنم و در واقع مهمترين كارهايي كه در طول روز انجام مي دهم ديدن يك فيلم جديد است و بازبيني فيلم هايي است كه قبلاً ديده ام.
من عمدتاً اگر بخواهم صادقانه صحبت كنم بر جبين ادبيات حداقل ده ساله اخير چندان نور رستگاري نمي بينم.
فتح الله بي نياز: شخصيت هاي پيچيده
هيچ اشكالي ندارد كه يك نويسنده چاپ دوم اثرش را ويرايش كند. ويرايش حق نويسنده است و در كشورهاي غربي هم متداول بوده مثلاً هولدرلين شاعر معروف آلمان كه بيشتر آثارش را بعد از چاپ ويرايش كرده است يا خود ريكله كه يكي از سه شاعر برجسته آلمان محسوب مي شود بعضي از آثارش چه منظوم و چه منثور را ويراستاري نموده. ديويد هربرت لارنس كه «فاسق خانم چترلي» را نوشته و همچنين مارسل پروست كه بخش هاي زيادي از داستان در جست وجوي زمان از دست رفته را ويرايش كرده اند. در ادبيات خود ما مثلاً «نقش پنهان» آقاي محمد محمدعلي را كه بعد از ويراستاري ديدم، داستان در مجموع هم از لحاظ ساختاري بهتر شده بود و ديناميسم قوي تري به خود گرفته، ساختار نحوي آن هم بهتر شده بود. در واقع اين حق مسلم هر نويسنده اي است كه بعد از چاپ اثرش آن را ويراستاري كند.
جلسه نقدي داشتم روي كتاب «ميانه باد و باران» آثار محمد حسين نوري زاد در كانون ادبيات ايران. جلسه اي هم در ميراث فرهنگي ايران داشتم كه به طور كلي در مورد نقد اسطوره اي و داستان هاي اسطوره اي و به طور مشخص كتاب «آدم و حوا» نوشته محمد محمدعلي (كه يك رمان پژوهشي است) بود.
در محافل كوچكي هم شركت كرده ام كه به طور كلي مي توانم بگويم كه تأثيرات اين گونه محافل اين است كه ادبيات ما به كدام سمت وسو مي رود و سعي شود كه داستان طوري نوشته شود كه بيشتر با مخاطب بتوان ارتباط گرفت چون نويسنده و شاعر شديداً دنبال مخاطب هستند.
از شخصيت «لودويك فلوري» در «داستان بادبادك ها» اثر «رومن گاري» خيلي خوشم آمد و برايم جالب بود.
من فيلم هاي زيادي مي بينم و فيلم هاي قديمي را دوباره بازبيني مي كنم. دكتر ژيواگو را ديده ام به طور كلي داستان هايي كه چند لايه هستند و شخصيت هايي چند لايه و پيچيده دارند- چه كلاسيك و چه مدرنيستي- را نمي شود به فيلم خوب تبديل كرد. مثلاً «لرد جيم» اثر «جوزف كنراد» كه «ريچارد بروكس» نتوانست آن را به فيلم خوبي تبديل كند.
من فكر مي كنم كساني كه راه اشتباه رفته اند دارند پي مي برند كه اين اشتباهات را اصلاح كنند.
عباس پژمان: هيچ متني كامل نيست
006190.jpg

اين كارها را در صورتي اخلاقي و پسنديده مي دانم كه ترجمه جديد لااقل به طرز محسوسي از ترجمه قبلي بهتر باشد. كتابي براي چهارمين بار ترجمه شده از زبان فرانسه و هنوز هم كه هنوز است جمله اول آن غلط است. هم فارسي آن غلط و بي معني است و هم متن اصلي را نفهميده اند. نظر من اين است كه با توجه به اين كه هنوز بسياري از آثار خوب دنيا به فارسي ترجمه نشده، ترجمه هاي مجدد، آن هم به اين شكل را من شخصاً كار اخلاقي نمي دانم. اين نظر درباره شعر و داستان، هر دو صدق مي كند. طبعاً كتاب هاي اندكي تقريباً بي نقص هستند كه موضوعش مسائل نظري و نقد ادبي است. بنابراين تجديد نظر در اين كتاب ها امري كاملاً بديهي و ضروري است و نويسنده كه در سال هاي بعد تجربه بيشتري كسب مي كند و كتاب هاي بيشتري مطالعه مي كند نظراتش كامل تر مي شود و تغيير مي كند و اگر وقت تجديدنظر داشته باشد طبعاً اين كار را خواهد كرد.
يكي از نويسندگان غربي مي گويد: هيچ متني كامل نيست و معمولاً هر متني كه براي اولين بار چاپ مي شود در چاپ هاي بعدي احتياج به مقداري جرح و تعديل دارد. البته در مورد ترجمه گاهي  ترجمه هايي است كه حالت نهايي پيدا كرده و تغييرات زيادي نمي شود داد. اما در مورد تأليف مي توان هر متني را كامل تر كرد.
در جلسه نقد و بررسي كتاب «خاكستر ناتمام» كه مجموعه اشعار «رنه شار» شاعر فرانسوي است شركت داشتم و حرف زدم، قبل از آن هم درباره كتاب آقاي جولايي «سيماب و كيمياي جان» در كانون ادبيات ايران صحبت كردم. به نظر من جلسات خوبي هستند و به هر حال اين جور جلسات بازار ادبيات را گرم نگه مي دارد حتي اگر در ميان خود نويسندگان و اهل قلم باشد.
* من خيلي كم فيلم مي بينم يك رابطه اي به هر حال بين فيلم و ادبيات وجود دارد رمان و داستان و فيلم يك داستاني در آن روايت مي شود كه در آن وجوه اشتراك دارند. به نظر من فيلم و ادبيات تفاوت هاي زيادي هم با هم دارند و امكانات هر كدام با ديگري فرق مي كند.
* به نظر من در يك مرحله گذار به سر مي بريم.
منصور فرجام شخصيت داستاني «زمستان ۶۲» اسماعيل فصيح براي من جالب است. البته شخصيت هاي زيادي هستند. اما اين اسم در حال حاضر به ذهنم آمد. فابريسيو شخصيت «صومعه پارم» اثر استاندال هم برايم جالب بود.
محمد كلباسي: وضع داستان بد نيست
006175.jpg

ويرايش، بحث خيلي جدي در كار نگارش است ولي ما يك متن خلاقه داريم و يك متن در حوزه علوم ادبي. متني كه خلاق است مثل داستان كوتاه، شعر، رمان و نمايشنامه  و... نويسنده با شور و هيجان و عناصر هنري كه در وجودش است آن را خلق مي كند. اما يك وقت  هست كه با مطالبي در حوزه علم ادبيات روبه رو هستيم اين دو با هم فرق مي كنند. «چشمهايش»، «بوف كور» و «دريا چرا طوفاني شده بود» اينها يك رابطه خاصي با مخاطبانش ايجاد كرده اند. اگر كسي به تركيب آن دست بزند اگر اين ويرايش غليظ باشد آن به اصطلاح ذهنيت در اثر از بين مي رود و كار دچار نوعي بي سابقگي مي شود. يك سابقه وجود دارد كه تاريخ دارد و اين ويراستاري غليظ، تاريخ و سابقه را نابود مي كند. يك كتاب علم ادبيات مثل طلا در مس براهني، اگر ببينيم اشكال دارد مي شود آن را اصلاح كرد چرا كه خاطره اي در وجود ما ندارد. كما اين كه اين طلا در مس صفحات كمي داشت ولي الان يك كتاب خيلي قطوري شده، مطالب تازه اي پيدا شده، اين اشكالي ندارد اما ادبيات خلاقه اگر دست به تركيبش بزنيم قطع شدگي پيش مي آيد.
در دو ماه گذشته ما يك جلسه داشتيم در انجمن داستان نويسان جوان در اصفهان- براي بنده بزرگداشت گرفته بودند، چند نفر از منتقدين صحبت كردند. خاطرم هست خانم اوليايي نيا و آقاي عديلي پور كه در مورد كتاب من نقدي نوشته بودند در جلسه بودند- صحبت كوتاهي داشتم و يك داستان كوتاه خواندم كه در نقش هشتاد چاپ شد. اين يكي از جلساتي بود كه من شركت كردم و جلساتي هم در مجله زنده رود داريم كه سه شنبه ها جمع مي شويم، شيوه مجله طوري است كه تمام هيأت تحريريه مطالب را مي بينند و مي خوانند و جمعي نظر مي دهند و هيچ كس سردبير نيست .اين جلسات پرشور و قابل توجه است.
اين اواخر فيلم باران را از مجيد مجيدي ديدم كه از كارهاي خيلي خوب بعد از انقلاب است. فيلم هاي خوب جهان را كه نمي بينم . مي شود گفت وضعيت سينما خوب نيست.
من زماني يكي از عشاق سينما بودم و در فستيوال فيلم تهران به عنوان روزنامه نگار شركت مي كردم. بايد گفت ادبيات داستاني وضعش بد نيست، اما شعر ما دچار بحران است.
محمدرضا گودرزي: به آينده ادبيات خوشبينم
افراد پيشكسوت به كارهاي جوانان كمتر توجه مي كنند دو رويكرد به اين موضوع است يكي اينكه بعضي از نويسندگان معتقدند كه اثر چاپ شده ديگر به اختيار نويسنده آن نيست و متني است مستقل پس با اين ديد هرگونه دستكاري در آن متن جايز نيست دوم اين است كه نويسنده تا زماني كه زنده است اين حق را براي خودش محفوظ مي دارد كه متنش را مورد بازنگري قرار بدهد و با اين تفصيل هرچند سال يك بار مي تواند اين دگرگوني را در متن هايش ايجاد كند. اعتقاد من اين است اگر متن هايي مثل شعر و داستان را در جايي غير از كتاب مثلاً نشريات چاپ كرد . هنوز به كتاب تبديل نكرديم نويسنده مجاز است اين كار را انجام دهد ولي وقتي به صورت كتاب درآمد ديگر لزومي به اين كار نيست. چرا كه خواننده متن اول را خريده است و هزينه اي پرداخت كرده چه گناهي كرده كه برود و كتاب ديگري را بگيرد. بورخس در مورد يكي از داستان هاي خودش عنوان مي كند كه فقط مي خواهم آن داستان را چاپ كنم تا از شر وسوسه هاي آن خلاص  شوم. يعني وقتي كه چاپ شد ديگر با آن كاري ندارم. با اين تفسير بورخس نگاه اول را دارد.
چون من مسئول گروه داستان كانون ادبيات ايران هستم و هر دو هفته يك بار جلسات نقد و بررسي داستان برگزار مي شود در آن شركت مي كنم. در دو ماه گذشته در كتابخانه فدك در جلسه نقد و بررسي داستان هاي دختران جوان شركت كردم ،همچنين در حوزه هنري شهر ري جلسه نقد و بررسي داستان كوتاه را برگزار كرديم. با اين جلسات در مجموع گفت وگوهاي خوب و مثمرثمري با جوانان علاقه مند به داستان داشتم. حرف اصلي اين جوانان اين است كه افراد پيشكسوت به كارهاي جوانان كمتر توجه مي كنند و بيشتر سرشان به كار خودشان گرم است و اين تقاضا را دارند كه به آثار آنها هم توجه شود.
در «ارباب حلقه ها» نوشته تالكين شخصيتي هست به نام گلم كه شخصيتي جالب توجه در داستاني تخيلي است. گلم حلقه اي جادويي پيدا مي كند و به دليل سهل انگاري آن را از دست مي دهد و بقيه عمرش را براي پيدا كردن حلقه تلاش مي كند.
من خيلي كم فيلم مي بينم و بيشتر فيلم هايي كه با ادبيات رابطه نزديكي دارند مي بينم مثل فيلم «دو برج» كه خود فيلمنامه براساس رمان تالكين نويسنده شهير انگليسي ساخته شده است. اين گونه فيلم ها را مي بينم كه تا چه حد با آن رمان انطباق دارد يا ندارد. يا اينكه آن تصاويري كه در كتاب ايجاد كرده موقعي كه بدل به تصوير ديداري مي شود چه تغييري در ذهن من ايجاد مي كند. من به صرف اين كنجكاوي ها فيلم  نگاه مي كنم. اما معتقدم كه امروزه ادبيات و سينما رابطه اي ديالكتيكي با هم دارند و هر دو همديگر را تغذيه مي كنند.
به رغم پراكندگي هاي صوري و بعضاً چاپ آثار بي سروته به آينده ادبيات بسيار خوشبينم.

نگاه
برادران جمال زاده. هدف پنهان
مجموعه داستان «برادران جمال زاده» تازه ترين نوشته احمد اخوت سعي دارد نگاه متفاوتي به داستان نويسي داشته باشد.
اين مجموعه كه شامل ۱۶ داستان كوتاه است بيشتر حول و حوش شخصيتهاي حقيقي و تاريخي گشته است و نويسنده سعي كرده با الهام گرفتن از زندگي آنان به خلق داستانها و اتفاقات جديدي دست بزند. البته مشكل از همين جا آغاز مي شود، زماني كه خواننده اي با يكي از اين شخصيتها آشنايي كافي نداشته باشد براي هضم بهتر داستان دچار مشكل مي شود. در ضمن نبايد فراموش كرد كه احمد اخوت به خاطر قلم توانايي كه دارد نمي گذارد مخاطبش دچار بحران شديدي شود و با طرح توطئه هاي خود خواننده را با خود همراه مي كند، ولي نبايد فراموش كرد كه يك اثر هنري بايد بدون ارتباط مستقيم به بينا متني بيان شود تا براي خود يك اثر مستقل باشد.
داستانها از آغاز خوبي برخوردار هستند و مخاطب در ابتدا اسير جذابيت متن مي شود ولي طولي نمي كشد كه توضيح اضافات شروع مي شود و داستان به كندي پيش مي رود و در آخر نيز ما با پايان خوبي مواجه مي شويم.
يكي از موفقيتهاي اخوت در اين است كه از خود شخصيتهاي تاريخي به جاي راوي استفاده مي كند و از زبان آنها حرف مي زند. البته اين نگاه نويسنده است به آن شخصيت با استفاده از اتفاقات واقعي .نويسنده گاهي نيز با توسل به يك طنز پنهان داستان را شيرين تر مي كند و در آخر ما درمي يابيم كه اتفاقي تلخ در آن پنهان بوده و براي درك بيشتر داستان نويسنده دست به اين كار مي زند.
مشكل ديگر اين مجموعه كه كمي بيشتر به چشم مي آيد حضور نويسنده در روح و زبان شخصيتهاست. هنگامي كه داستانها را يكي پس از ديگري مي خوانيد پي مي بريد كه همه شخصيتها كمابيش به يك شكل صحبت مي كنند و تقريباً همگي لحن و زبان مشتركي دارند. اگر راوي تمام داستانها يك نفر بود و يا مشخص مي شد كه نويسنده به عمد اين زبان و لحن مشترك را به كار برده است. اين عيب نمايان نبود. شايد همين امر باعث شده تا مخاطب هنگام خواندن به بي حوصلگي برسد و از خواندن خسته شود، در ضمن علت ديگر شايد توسل جستن صرف به شخصيتهاي شناخته شده و تاريخي باشد. البته در داستانهايي كه شخصيتهايش زاييده ذهن نويسنده هستند موفق تر عمل شده است. اما در كل قلم احمد اخوت قلمي تواناست و شايد به قول نوشته پشت جلد كتاب اين تجربه اي جديد براي اخوت است.
يكي از خصوصيات اين مجموعه روان بودن روايتهاست كه به سادگي بيان مي شوند و شخصيتها در دل آنها به راحتي جاي باز مي كنند و شايد اينها من و ديگر ي هاي احمد اخوت باشد كه در تمامي داستانها پخش شده است و اين نيز زيباست كه يك نويسنده نگاهي متفاوت به زندگي نويسندگان ديگر داشته باشد. شايد در آينده نويسنده اي هم به زندگي احمد اخوت نگاهي ديگر بيندازد. انگار كه اين شكل عريان تمام جريان داستان نويسي و هدف پنهان هر داستان نويسي است: نوشتن تا سر حد عريان كردن نويسندگي و تكريم مقام متن و مقام نويسنده و روايت روايي ترين روايات كه داستان نويسي است.
در آخر مي توان گفت داستان نويسان جوان اين مجموعه را مطالعه كنند تا بتوانند از تجربيات نويسند گاني چون احمد اخوت بهره ببرند.

داستان زنان آمريكا
006195.jpg

دستكش هاي طلايي مجموعه اي از دوازده داستاني است كه همگي از بين آثار نويسندگان زن آمريكايي انتخاب شده اند.
چهره هايي كه در اين اثر به خواننده معرفي شده اند به جز هاريت بيچراستو كه با رمان عظيم كلبه عمو تم مي شناسيم غريبه به نظر مي رسند. اما احمد همتي به عنوان مترجم اين كتاب نظر ديگري دارد. او معتقد است كه همگي نويسندگان چهره هاي مشهوري هستند و صاحب كتابهايي مشهور. نام هايي مثل اليزابت درواستودارد، سارا ارن جوئت، مري اي. ويلكينز فريمن، ويلا كاتر، الن گلاسگو،كاترين آن پورتر، يودو راولتي، تيلي السن، آليس واكر، لزلي مارمون سيلكو و خود جويس كرول اوتس معمولاً نام هايي نيستند كه براي خواننده ايراني آشنا باشد و اين امر البته ضايعه است. چون همگي داستانهاي مجموعه آثار درخشاني هستند كه به هر حال خواننده شان را به دنبال خودشان مي كشانند. خواننده بعد از تمام كردن كتاب احساس نمي كند كه وقتش را هدر داده بلكه گشوده شدن دريچه هايي به زندگي اش را جشن مي گيرد.
به گمان من خواندن داستاني مانند «اينجا ايستاده ام و اتو مي  كنم» نوشته تيلي السن به تنها لذتي منحصر به فرد به خواننده مي دهد .مقدمه كوتاه در مورد زندگي او شور و حرارتي ايجاد مي كند كه خواندني است. اين كه خواننده مي  داند كه تيلي السن زن كارگر و خانه داري است كه مدت ها در سانفرانسيسكو به فعاليت  سياسي مشغول بود و فقط در چهل سالگي موفق شد بنشيند و تجارب خود را به رشته تحرير بكشد. در آثارش به شرح رنج ها و تلاش هاي زنان وكارگراني مي پردازد كه مي كوشند در محيطي نامطلوب و دشمن خو با استعدادهاي خود به زندگي ادامه دهند... در اينجا ايستاده ام و اتو مي كشم تمامي قوانين داستان كوتاه را نقض مي كند.
داستان كوتاه معمولاً بايد حوادث اندكي آنهم در محدوده زمان و مكان مشخص برگزيند ولي السن مادري را به تصوير مي كشد كه هم دوران نوزده ساله رشد دخترش را به ياد مي آورد و در حين اتو كردن به تقصيرها و رنج هايي كه در تربيت دخترش مرتكب و متحمل شده  مي انديشد و به توجيه هايي مبادرت مي ورزد. ما نيز با او در داستان حضور مي يابيم و ناراحتي و تصديق  نهايي او را احساس مي كنيم، به حال دخترك رقت مي آوريم و مانند مادرش مي دانيم كه يك باره نمي تواند آزادي و كمال بيابد و هرگونه اي از زيبايي را بايد در نتيجه درد و رنج روزانه حاصل كند. فضايي كه حاكم بر اين داستان است را به حق مي توان در زمره ادبيات زنانه قرار داد. چون در لابه لاي همين داستان است كه متوجه مي شويم محدوديت هاي مخصوص به زنان به گونه هاي مختلف در ديار مدعي دموكراسي و انسان محوري هم به چشم مي خورد. حال و هواي اغلب داستانها بر پايه رنج هاي بي شمار زنان است.
يكي از نقايص كتاب حاضر اين است كه مترجم در كنار مقدمه كوتاهي از نويسندگان ،تمامي درونمايه و فرم داستانها را لو داده است و اين امر هم از ناحيه ناشر و هم مترجم بعيد به نظر مي رسد. به هر حال مجموعه داستان دستكش هاي طلايي براي خوانندگان ايراني بخصوص نويسندگان زن مفيد فايده خواهد بود.

سايه روشن ادبيات
006170.jpg
عبدالملكيان: شتاب نكنيد
تازگي ها كتاب هاي زيادي در عرصه ادبيات خوانده ام اما بين آنها به دو كتاب بايد اشاره كنم: كتاب «پرسش ها»از پابلونرودا ترجمه نازي عظيما كه شامل اشعار نرودا است. در اين كتاب، وي سيصد پرسش را در قالب هشتاد شعر بيان مي كند. اين مجموعه ارزشمند شعري كه در اين سيصد پرسش شكل گرفته است ماحصل يك عمر فعاليت ادبي پابلو نرودا به حساب مي آيد و ديگري مجموعه شعر يكي از شعراي زن جوان است كه بنده قصد ندارم اسم او را بر زبان آورم اما بايد بگويم كه شعرايي از اين دست زيادند و واقعاً مايه تأسف است كه برخي اين طور عجولانه دست به چاپ كتاب مي زنند. يك عده از جوانان تا ذوق و استعدادي در خود حس مي كنند بدون اينكه صبر كنند تا ذوق كاذب ته نشين شود و بدون اين كه خود را محكي بزنند عجولانه به سراغ چاپ مجموعه شعر مي روند. كتاب روي دستشان مي ماند و از كار خود پشيمان مي شوند. عبدالملكيان با اشاره به وجود ضعف هاي عمده در شعر شاعران تازه كار اضافه كرد: بايد به جوانان دوستدار ادبيات گفت اگر مي خواهيد مجموعه شعر موفقي چاپ كنيد، پيشتر اشعار خود را در مجلات ادبي و محافل و مجامع جدي شعر محك بزنيد و از اين صافي ها عبور كنيد. و درباره تأثير تلاش هاي «دفتر شعر جوان» در پرورش شاعران جوان به عنوان مسئول آن دفتر گفت: توفيق تلاش ما بستگي دارد به رويكردهاي مختلفي كه ملاك داوري را تعيين مي كند. از نخستين دوره تا به حال ۱۰۰۰ نفر به عضويت اين دفتر درآمده اند كه از اين ميان حدود ۳۰۰ شاعر جوان مجموعه هاي موفقي منتشر كرده اند.
علي عبداللهي: بيمه كردن نويسندگان جاي خوشحالي دارد
من بنابه اقتضاي كارم كه شاعري و ترجمه است تقريباً همه كتاب هاي شعر و ترجمه اشعار و رمان ها را تا جايي كه وقتم اجازه بدهد مي خوانم. مجموعه شعرهايي كه به تازگي خوانده ام و در خاطرم مانده از اين قرار است:
زمان را از تو مي گيرند- سروده غلامحسين چهكندي، پشت اين صداي تازه- سروده عادل بيابانگرد جوان، از دفتر خاطرات يك كاكتوس- سروده تورج رهنما، نت هايي براي بلبل چوبي- سروده شمس لنگرودي، در خيابان هاي پر از نقطه چين- سروده رضا ترنيان. هركدام از اين آثار از جهتي براي من جالب بود.
كتاب اول با سادگي و بومي گرايي منحصر به فردش برايم جالب بود. كتاب شمس لنگرودي در عين شفافيت زباني نكته هاي ظريف و تازه اي داشت. پشت اين صداي تازه از مجموعه هايي بود كه مدتها بود منتظرش بودم و واقعاً انتظارم را برآورده كرد. كتاب رهنما نيز جذابيت خاصي برايم داشت. در خيابان هاي پر از نقطه چين كه ظاهراً نخستين كتاب يك شاعر جوان است. نشان از ظهور شاعري با استعداد مي دهد كه هم زبان فارسي را خوب مي شناسد و هم شعر او حاوي انديشه است و به ابتذال بازيهاي زباني رايج در اين روزها هم توجهي ندارد.
در عرصه ترجمه شعر نيز كتاب شعر عاشقانه براي آزادي از اريش فريد، ترجمه محمد خليلي و ژيلا مشعشعي را خواندم كه متأسفانه ترجمه آن نارسا بود و پر از اشتباهات فاحش و سوءتفاهم در لحن شاعر. كتاب خاكستر ناتمام از رنه شار ترجمه حسين معصومي همداني الحق كه كتاب كامل و سنجيده اي بود كه چهره نزديك به واقع از اين شاعر فرانسوي را به خوانندگان معرفي مي كرد.
كتاب تصوير درختان گيج سروده فهيمه غني نژاد را مي خوانم كه نسبت به كتاب اولش پيشرفت بسيار زيادي دارد و اين روزها سرگرم طراحي پروژه براي معرفي و ترجمه شعر شاعران امروز ايران به زبان آلماني هستم. كه با طرف آلماني نيز در برلين در اين زمينه توافق كرده ام.
در زمينه فلسفه كتاب «واپسين شطحيات نيچه» ترجمه حامد فولادوند و «غروب بت ها» ترجمه داريوش عاشوري را مي خوانم. كتاب نخست ترجمه رواني دارد اما پاره اي از سهل انگاري ها در ترجمه اسم هاي خاص و نثر فارسي در آن ديده مي شود. ضمن اين كه برداشت عرفاني از نيچه كه در اين كتاب مطرح شده به هيچ وجه امروزي نيست و نيچه را هرگز نمي توان عارف دانست تنها شباهت او با عارفان روشنايي و جنون خاصي است كه در كلام آن ها وجود دارد. مي دانيم كه عارف به يقين رسيده است حال آن كه نيچه با يقين مي ستيزد و در همه چيز بازنگري و ترديد مي كند.
به نظر من اتفاق خاصي نيفتاده فقط ادامه چاپ فرهنگ آثار به سرپرستي رضا سيدحسيني و فرهنگ بزرگ سخن جاي خوشحالي دارد و نيز اقدام ارشاد براي بيمه كردن نويسندگان چون مدت يك سال است كه كار جديد ترجمه نكرده ام. آثار زير كه قبلاً آنها را ترجمه و تأليف كرده ام در پائيز امسال منتشر مي شود. ۱- زيباترين افسانه هاي جهان- مجموعه صدافسانه با سيامك گلشيري نشر ثالث ۲- شناخت ريكله ترجمه و تأليف درباره ريكله نشر دشتستان. ۳- مجموعه داستان هاي جهان نشر كاروان ۴- از عشق و جدايي ترجمه شعرهاي هرمان هسه نشر جامي ۵- صد شعر عاشقانه آلماني زبان از آغاز تا امروز (دوزبانه) نشر مرواريد ۶- نام ديگر عشق دفتر شعري از يانيس رتيوس نشر امتداد. كتابي نيز از هايدگر براي نشر مركز آماده كرده ام.
هادي محيط: ... اما نيفتاد
در حوزه شعر كتاب هايي كه توانسته اند نظر مرا جلب كنند و آنها را دوست بدارم، يكي كتاب «روزنامه تبعيد» كار حسن عالي زاده است كه به گمانم از شاعران قديمي باشد. در شعر عالي زاده فضاهاي سيال و ابژه هاي امروزي با ذهنيتي تجريدي از سوررئال قاطي شده كه توانسته شعري بوجود بياورد كه تازه و بسيار شخصي است. اما كتاب دوم مجموعه «ازفندكم چهره شما مي پرد بيرون» كار داريوش مهبودي است. به خاطر فضاي غريب زباني شيزوفرنيك و ذهنيت امروزي اش مورد توجه من واقع شده است.
اتفاق؟ انگار سال ها منتظرش بوديم كه بيفتد و نيفتاد. به اين نتيجه رسيدم سرنوشت ما لذت بردن از همين اتفاق هاي كوچك، پيش پا افتاده، مضحك و مسخره است. بالاخره اينها هم اتفاق هستند هرچند نه بزرگ. در عرصه ادبيات هم به همين ترتيب.
كتاب تازه ام توسط نشر آرويج منتشر مي شود به نام «خانه سياه است» يك رابطه بينابيني با فيلمي كه فروغ ساخته بود دارد، اما هيچ ربطي به فيلم «خانه سياه است» ندارد. داستان شيراز كه مصاحبه با نويسندگان طراز اول شيراز است همراه نمونه اي از كار آنها.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |