پنج شنبه ۶ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۵۰- Aug, 28, 2003
فرهنگ ايران
در و ديوار سخن مي گويند
دكتر عبدالحميد حسين نيا- شعرها و شعارهاي عاميانه، از بطن مردم كوچه و بازار خروشيده و تجلي آن را مي توان بر ديوار كوچه ها، يا قاب گرفته بر پستوي مغازه ها و يا بر پشت اتاق وانت بارها و كاميون ها و حتي خالكوبي هاي حك شده بر پوست برخي بدن ها پيدا كرد. اين اشعار غالباً از بي وفايي روزگار، نامردي آدميان و جفاي پريرويان و... سخن ها دارد. معمولاً سرايندگان اين اشعار و سردهندگان اين شعارها، معلوم نيستند، اما هر كسي كه باشند، دست گذاشته اند بر دل اقشار مردم كوچه و بازار. روي بازوي جاهلي، قلب تير خورده اي خالكوبي شده است و روي ساعد او جمله اي بدين مضمون «اين نيز بگذرد» كه حكايت از فاني بودن دنيا و مافيهايش دارد.
بالاي پيشخوان و روي طاقچه يك نانوايي سنگكي، اين شعر با خطي ناموزون قاب گرفته شده كه خبر از همان مصرع «به رويم بوسه ده اينك همانيم» مي دهد:
008215.jpg

در حيرتم از مرام اين مردم پست
اين طايفه زنده كش و مرده پرست
تا هست به دولت بكشندش به جفا
چون مرد به عزت ببرندش سر دست
و در يك مغازه لوازم التحرير فروشي، مفهوم همين اشعار در قالبي شعارگونه كه به «شعر نو» مي زند، چنين درج شده است:
به جاي دسته گل بزرگي كه فردا بر گورم نثار مي كني،
امروز با شاخه گل كوچكي يادم كن.
به جاي سيل اشكي كه فردا بر مزارم مي ريزي،
امروز با تبسم مختصري شادم كن.
امروز كه در نزد توام، مرحمتي كن
فردا كه شوم خاك، چه سود اشك ندامت.
و گاه اندرزهايي براي انجام اعمال خوب و پرهيز از اعمال بد را در گوشه و كنار مي بينيم، از جمله اين بيت با صنعت شعري «بازي با الفاظ متقابل» محصور از نقاشي شاخ و برگ و مرقوم بر پشت يك وانت بار كه:
صدبار بدي كردي و ديدي ضررش را
خوبي چه بدي داشت كه يك بار نكردي
عاشقانه ها نيز بخشي از قلمرو فرهنگ كوچه و بازار را رقم مي زند. در پشت يك ميني بوس كه در خط تهران- ورامين كار مي كند، مي خوانيم:
دنبالم نيا، اسير ميشي.
و تك واژه ها و عبارت هاي چند واژه اي؛ لبريز از عشق و سرشار از احساس «با تو حكايتي ديگر...»، «اسير شب»، «افسانه بود»، «در نگاهت هزاران خاطره است»، «فداي قامت مادر» و... كه هريك بازگو كننده حديث مفصلي از اين دست است.
گاه شعارها، حكايت از فريادهاي شكسته در گلوي رانندگان بياباني دارد كه شب را در جاده هاي بي انتها صبح مي كنند، با اين مضامين:
- آخر اين هم شد كار.
- همه خوابند و ما بيدار.
- و يا: شب دراز است و قلندر بيدار.
- و امان از حرف مردم.
- و التماس دعايي موزون: خدايا مرا آن ده كه آن به.
و گاه اين شعارها، رنگ نصيحت در آداب رانندگي را پيدا مي كند. به اين هشدار نوشته شده بر گلگير لاستيكي چرخ هاي تنومند عقب يك تريلي توجه فرماييد:
- داداش، مرگ من ياواش.
- و يا: يك لحظه غفلت، يك عمر ندامت.
- و: يك لحظه دير رسيدن، بهتر از هرگز نرسيدن است.
و سرانجام بسيار رومانتيك:
- منتظرم، برگرد.
و روي شيشه عقب يك خودروي كندرو مانند ژيان كه موتور سيكلتها و كاميون ها با سرعت از كنار آن مي گذرند، اين شعر با مسما آمده است:
- شتر آهسته مي راند، شب و روز.
و باز بر صدر اتاقك يك كاميون مي خوانيم:
- رهرو آن نيست گهي تند و گهي خسته براند
رهر و آن است كه آهسته و پيوسته براند.
مي بينيم كه باز زبان شيواي سعدي است كه در پي قرون و اعصار، به داد اين دنياي ماشيني و پرهياهو مي رسد و با اندرزهاي هشدار دهنده، بيش از تمام كتاب هاي حجيم تئوريك كه در باب راهنمايي رانندگي به رشته تحرير آمده، ارزش علمي و عيني خود را در جاده ها و گردنه ها باز مي يابد. در اشعار كوچه بازار، موجي از مفاهيم مروت و فتوت نيز به چشم مي خورد. مفاهيمي كه ما را به عالم لوطيان و جوانمردان سوق مي دهد. اين شعر كه از «پورياي ولي» است، روي ديوار كوچه اي كه مشرف به يكي از چاله ميدان هاي جنوب شهر است و با قطعه اي زغال نوشته خودنمايي مي كند:
008250.jpg

بر نفس خودت اگر اميري مردي
بر خرد و كلان خرده نگيري مردي
مردي آن نيست كه فتاده را براني از خود
گر دست فتاده اي بگيري مردي
و يا در باب احتراز از هواي نفس:
اگر لذت ترك لذت بداني
دگر لذت نفس لذت نخواني
و باز اين شعر نغز و پرحكمت، روي گلگير لاستيكي يك كاميون، به طوري كه يك مصرع در سمت راست و مصرع ديگر در سمت چپ ناشيانه خوشنويسي شده ديده مي شود:
محبت از درخت آموز كه سايه
از سر هيزم شكن هم بر نمي دارد.
و اين به نوعي همان شعر سهراب سپهري در همين زمينه است كه در «صداي پاي آب» مي سرايد:
من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن
من نديدم بيدي، سايه اش را بفروشد به زمين
رايگان مي بخشد، نارون شاخه خودرا به كلاغ.
گاهي اين اشعار قهوه خانه اي، حكايت از گوشه گيري و پژمردگي ها دارد كه از حيث فرهنگ جامعه شناسي و روانشناسي در جاي خود، شايسته تجزيه و تحليل است. مثلاً مي توان گمان برد كه سراينده چنين اشعار حزن انگيز يا راننده اي كه آن را در پشت مركب خود آورده، به افسردگي يا حتي به زعم پزشكان به كم كاري تيروئيد مبتلا بوده است!
و سرانجام، اين آواي دل است كه گوش هر كوي و برزن را پر مي كند و فغان از جور زمانه، كه حق را به حق دار نمي رساند به آسمان مي برد. از اين رو اين مصرع را در پشت اتاق كاميوني مي خوانيم كه:
بيستون را عشق كند و شهرتش فرهاد برد.
و كاميون بعدي:
هجر گل بلبل كشيد و زحمتش را باد برد.
و هر كجا كه پا بگذاري، حرف از حديث دل است و فرياد دل.
اين شعر را نيز نوشته شده بر ديوار قهوه خانه اي در تهران ديدم:
هر چيز بشكند ز بها افتد و ليك
دل را بها و قدر بود تا شكسته است.
و هر چه هست زير سر همين دل است كه:
زدست ديده و دل هر دو فرياد
كه هر چه ديده بيند، دل كند ياد.
و جناب مولانا مي فرمايد:
رفت عمرم در سر سوداي دل
در غم دل نيستم پرواي دل
دل به قصد جان برخاسته
من نشسته تا چه باشد راي دل

فرهنگ جهان
ازدواج با يك جمجمه
افسانه اي از نيجريه
008260.jpg
كشاورز پيري دختر بسيار زيبايي داشت. اسم دختر افيونگ بود و به خاطر زيبايي اش خواستگارهاي زيادي هم داشت. روزي نبود كه مرد جواني به خواستگاري او نرود. اما هرچه پدرش اصرار مي كرد كه با يكي از آن خواستگارهاي خوش قلب و خوب عروسي كند، افيونگ جواب رد مي داد. چون با همه زيبايي اش، خيلي مغرور بود و گفته بود فقط با خوش قيافه ترين، ثروتمندترين و قوي ترين مرد كشورش عروسي خواهد كرد.
هر مرد ثروتمندي هم كه پدر و مادرش معرفي مي كردند، از نظر افيونگ پير و بدقيافه بود و باعث مي شد او از حرفشان سرپيچي كند. آنها هم هر روز كه مي گذشت، از اين سخت گيريهاي دخترشان غصه مي خوردند و نگران خوشبختي او بودند.
تا اين كه روزي يك جمجمه در شهر ارواح شنيد كه در شهر زنده ها دختري بسيار زيبا زندگي مي كند و تصميم گرفت به خواستگاري او برود.
اما او فقط يك جمجمه بود و بايد براي رفتن به شهر زنده ها خودش را آماده مي كرد. براي همين نزد دوستانش رفت و از هركدام، قسمتي از بدنشان را قرض گرفت.
يكي، دو بازوي قوي، يكي، صورتي زيبا و ديگري يك جفت پاي بلند و كشيده و بدني خوش اندام به او قرض دادند و او توانست يك هيكل مناسب و آبرومند براي خودش جمع وجور كند. او كه حالا به مردي جذاب بدل شده بود، از شهر ارواح بيرون آمد و يكراست به بازار شهر زنده ها رفت. چون شنيده بود كه آن دختر گاهي براي خريد به بازار مي آيد.
چيزي نگذشت كه خبر مرد غريبه در شهر پيچيد و جايي نبود كه حرفي از زيبايي و جمال او در ميان نباشد. وقتي افيونگ از موضوع خبردار شد، فوراً به بازار رفت و مدتي محو زيبايي هايي شد كه جمجمه با زحمت از اين ور و آن ور جمع كرده بود.
افيونگ كه به مرد غريبه دل بسته بود، او را همراه خود برد تا به پدر ومادرش معرفي كند: «اين همان نجيب زاده اي است كه لياقت دامادي شما را دارد!...»
جمجمه خيلي خوشحال به نظر مي رسيد و با ادب و احترامي كه يكي از دوستانش به او قرض داده بود، به پدر و مادر افيونگ سلام گفت و رسماً از دخترشان خواستگاري كرد. پدر و مادر افيونگ كه دلشان نمي خواست دخترشان را به مرد غريبه اي بدهند، ابتدا با ازدواج آنها مخالفت كردند. اما افيونگ حرف آخرش را گفت: «يا اين، يا هيچ كس!» پدر و مادر افيونگ وقتي ديدند چاره اي ندارند، تسليم شدند و شروع كردند به تدارك جشن عروسي. بعداز جشن عروسي باشكوهي كه بيشتر آدمهاي سرشناس شهر در آن شركت داشتند، عروس و داماد خداحافظي كردند و با كالسكه راه افتادند. داماد گفته بود مي خواهد در شهر خودش زندگي كند. آنها رفتند و رفتند تا رسيدند به شهر ارواح. همين كه وارد شهر شدند، همه جا تاريك شد و اشباح سفيد و خاكستري برايشان دست تكان دادند. افيونگ خيلي ترسيده بود، اما چيزي نمي گفت. چون زبانش بند آمده بود. كمي كه پيش رفتند، يكي از آن اشباح كه دست نداشت جلو آمد و بعد از احوالپرسي و تبريك گفت: «دست هاي مرا كه قرض گرفته بودي بده، خودم لازم دارم.»
بعد، بدون معطلي دست هاي داماد را از جا كند و با خود برد. رنگ دختر از وحشت مثل ارواح شده بود. دلش مي خواست جيغ بزند، اما نمي توانست. حتي چشمهايش را ماليد و مطمئن شد كه خواب نمي بيند.
پس از مدتي يكي ديگر از اشباح كه پا نداشت، به سمت آنها خزيد و گفت: «پاهاي مرا بده، من خودم لازم دارم.»
داماد كه حالا ديگر دست نداشت با سر به پاهايش اشاره كرد و گفت:  «خودت جدا كن ببر.» شبح پاهاي داماد را هم كند و با سرعت از آنجا دور شد...
و همين طور، طلبكارها يكي بعد از ديگري آمدند و اندام هايي را كه به داماد قرض داده بودند، پس گرفتند.
عروس خانم وقتي ديد از مرد روياهايش فقط يك جمجمه برايش باقي مانده است، خيلي ناراحت شد و جمجمه بدتركيب را چنان محكم به زمين كوبيد كه چيزي نمانده بود،  بشكند. او يك لحظه هم حاضر نبود در آنجا بماند. مي خواست هر چه زودتر نزد پدر و مادرش برگردد. اما وقتي كفشهايش را پوشيد و خواست راه بيفتد، از همه طرف صداي قهقهه و خنده هاي وحشتناكي را شنيد. اشباح زيادي دورش را گرفته بودند و يكصدا فرياد مي زدند: «فرار از شهر ارواح محاله، محاله، محاله...»
ترجمه: حبيب يوسف زاده

ميهمان فرهنگ
موانع فرهنگي و ساختاري انتقال بيوتكنولوژي
مهديه مدرسي
تكنولوژي در دنياي اخير، همپاي پيشرفتهاي علمي و تحقيقاتي به جلو مي رود و هر ملتي براي آن كه از آن استفاده كافي را ببرد و همپاي آن گام بردارد، بايد پابه پاي پيشرفتهاي دنيا حركت كند و لحظه اي توقف نداشته باشد و متكي به تحقيقات و علوم كشورهاي پيشرفته نباشد و خود در صدد بدست آوردن تكنولوژيهاي جديد باشد.
اين كه كشور ما در دنياي در حال رشد، چه جايگاهي دارد، بحثي است كه بايد پيرامون آن تحقيقات وسيعي انجام داد. ايران كشوري است كه مسائل اقتصادي، سياسي، اجتماعي و ... آن بر مبناي نفت بنا شده است، نفتي كه روزي به پايان خواهد رسيد و اتكا به آن، در دراز مدت به نفع جامعه روبه رشد ما نخواهد بود.
از سوي ديگر، جهان امروز عرصه تاخت و تاز تكنولوژي است، اگر به فكر چاره نباشيم، از آن عقب خواهيم ماند. مروري بر تاريخ نشان مي دهد، بعد از انقلاب اسلامي به واسطه شرايط اقتصادي و سياسي حاكم بر كشور و تحريمهاي مختلف، هر چند صنايع داخلي ما پيشرفت نسبي داشته است، ليكن بيشتر سعي در توليد كالا بوده و كسب دانش و پيشرفت علمي، كمتر مورد توجه قرار گرفته است. براي اين كه نقش كشور در جهان علمي حاضر مشخص شود، بايد شناختي درباره موقعيت علمي كشورمان داشته باشيم و در اين ميان، اين سؤال مطرح مي شود كه آنچه باعث عدم ورود تكنولوژي پيشرفته به داخل شده و يا در صورت ورود،  مانع اجراي آن است، چيست؟ در واقع بحث اصلي حوزه جامعه شناسي علمي، اين است كه تبعات اجتماعي علوم در ساختار اجتماعي ايران چگونه است هنگامي كه تكنولوژي جديد وارد جامعه ما مي شود، چه موانعي بر سر راه خود دارد؟
008240.jpg

براي اين كه به دلايل قانع كننده تر و واضح تري نسبت به اين كه چرا تكنولوژي در ايران رشد چشمگيري نداشته است، برسيم، تحقيقات و پرسش و پاسخهايي از محققان و افرادي كه مرتبط با اين مسأله بوده اند، به عمل آمده و نتايج آن به شرح زير فهرست بندي شد:
بيشتر محققان تراز اول بيوتكنولوژي كشور، تحصيلات خود را در كشورهاي غربي به پايان رسانيد ه اند، پس به دانش و تكنولوژي غربي آشنايي و تمايل بيشتري دارند. عدم ارتباط ارگانيك ما با مراكز پيشرفته دنيا و استفاده از دستاوردهاي علمي آنان و از سويي غرور كاذب در طي پنج دهه قبل، مبني بر اين كه ما خود توانا در همه علوم هستيم و نيازي به كپي كاري، آموزش و انتقال تكنولوژي نداريم، سبب عدم رشد و توسعه ما در مقوله علم و تكنولوژي شده است.
از سوي ديگر، دغدغه مسئولين سياسي براي رشد و توسعه اقتصادي و سرگرمي آنان به امور سياسي، سبب دوري آنان از توجه به تحقيقات فناوري به عنوان داروي شفابخش بسياري از مشكلات اجتماعي از جمله اشتغال، اوقات فراقت، درآمدزايي و رفاه اجتماعي شده و در طي دو دهه قبل، به دانشگاهها در ارتباط با تصحيح زير ساختاري آنها در جهت تحولات تكنولوژي كم تر توجه شده است. از دلايل عدم توجه مسئولان به اين مهم، عدم درك صحيح مديران ارشد جامعه از بيوتكنولوژي به عنوان زيربنا و آورنده اقتدار است.
در امر بيوتكنولوژي، قوانين مدون حقوقي جهت حمايت از اين رشته وجود ندارد و متأسفانه، گزينش واردات تكنولوژي، اغلب بدون در نظر گرفتن قابليت اجرايي و شرايط اقليمي و نيازهاي فوري ايران صورت مي پذيرد. اين عدم قابليت ها، سبب عدم درك صحيح از شرايط بيوتكنولوژي، به لحاظ داخلي و به لحاظ بين المللي است. غالباً افراد به كار گرفته شده، دور از تخصص اصلي خود به پستهاي علمي- مديريتي گمارده مي شوند. مؤسسات فني يا وجود ندارند و يا در صورت وجود، به دليل عدم ارتباط با دانشگاهها، از نظر تئوري بسيار ضعيف هستند و دانشگاهها به دليل عدم اطلاع از كم و كيف و مشكلات مؤسسات فني و صنعتي، قادر به حل مشكلات اين مؤسسات نيستند.
يكي ديگر از موانع، عدم وجود ساختار انتقال بيوتكنولوژي و يا كم بودن شركت هاي سرمايه گذاري خصوصي در امر بيوتكنولوژي است و اين، به نسبت آنچه در جهان وجود دارد، مي تواند فاجعه بار باشد. تعداد شركتهاي خصوصي با اهداف انتقال و توسعه بيوتكنولوژي در ايران، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمي كند.
از آنجايي كه پژوهش در دانشگاهها به همراه سرمايه گذاري (بويژه بخش خصوصي) با هم در امر توليد مؤثرند و ما در هر دو زمينه، بسيار ناتوانيم، پس پيشرفت نكردن ما در امر بيوتكنولوژي، مي تواند امري عادي تلقي شود. بسترسازي مناسب فرهنگي و اجتماعي براي ايجاد تحولات تكنولوژي، نه از طرف استراتژيهاي نظام صورت گرفته است و نه از طرف متخصصان و از اين رو كارشناس پروري به جاي مديرپروري، بايد امري جدي قلمداد شود. علاوه بر اين، انستيتوهاي تكنولوژيكي در كنار دانشگاههاي كشور، براي تحصيلات تكميلي دانشجويان با همكاري طرفهاي خارجي، براي طراحي بنيادي و مفهوم تجهيزات ياد شده در قالب پروژه هاي عمراني، وجود ندارد.
بالا بردن آگاهي جامعه از ضرورت بيوتكنولوژي در قرن بيست و يكم از طريق رسانه هاي گروهي و آموزش در دوره هاي مختلف تحصيلي و آموزش خانواده به عنوان يك واحد اجتماعي، بايد مد نظر متخصصان قرار گيرد. با مديريت صحيح، مي توان دانشمندان و مقامات علمي را در جهت موضوعات حياتي كشور ارگانيزه كرد. همچنين تشكيل گروههاي تحقيقاتي در مؤسسه هاي توليدي، مي تواند در ايجاد، تداوم و توسعه بيوتكنولوژي نقش بسزايي داشته باشد.
مطالب بيان شده، لااقل نيمي از موانع و مشكلاتي است كه بر سر راه ورود تكنولوژي و پيشرفت آن در كشورمان قرار دارد كه مي توان با راهكارهاي مناسب، اين موانع را از پيش پاي تكنولوژي كشور برداشت و در رشد و ارتقاء آن كوشيد.

بازار فرهنگ
008220.jpg
نامه فرهنگستان علوم
008225.jpg

فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران، صاحب امتياز نامه فصلنامه «فرهنگستان علوم» است و دكتر علي شريعتمداري و دكتر سيد مصطفي محقق داماد، به ترتيب مدير مسئولي و سردبيري آن را عهده دار هستند.
در اين شماره از نامه فرهنگستان علوم كه با تاريخ بهار ۱۳۸۲ و در۱۴۰ صفحه منتشر شده، مقالاتي با اين عناوين به چشم مي خورد: دين و گفت وگوي تمدنها، خلاقيت در علم و هنر، ويژگي ها و مباني زيبايي در هنر اسلامي ايران، نگاهي به جايگاه علم زبان شناسي در ايران، محيط زيست طبيعي و توسعه جهانگردي پايدار، ايمن سازي ضد سرخك با تزريق واكسن و يا تجويز آن از راه دهان با مواد مكمل ايمني و...
در اين فصلنامه، ناهمگن بودن مقالات بسيار به چشم مي زند و معلوم نيست به رغم تخصصي بودن گروه هاي گوناگون موجود در ساختار سازماني فرهنگستان، اين مقاله ها با چه استدلالي كنار هم فراهم آمده اند؟
008230.jpg

مهندسي دريا
انجمن مهندسي دريايي ايران، از آن گروه انجمن هاي علمي است كه در انتشار نشريه تخصصي خود «مهندسي دريا»، اهتمام ويژه اي داشته و تاكنون توانسته ۴۱ شماره از اين نشريه را با اخبار و مطالب علمي متنوع در حوزه هاي گوناگون علوم دريايي منتشر كند.
مدير مسئول مهندسي دريا، اسدالله گرامي است و از طريق نشاني اينترنتي www.iraname.ir مي توان به اين نشريه و نيز ساير اطلاعات انجمن مهندسي دريايي ايران دسترسي پيدا كرد.
مدت
مدت، علامت اختصاري «ماهنامه دانشگاه تهران» است كه از اول اين سه كلمه برگرفته شده است. اين نشريه را اداره كل روابط عمومي دانشگاه تهران به مدير مسئولي دكتر سيد احمد خضري منتشر مي كند.
مدت، به رغم آنكه در محدوده دانشگاه تهران و واحدهاي تابعه توزيع مي شود، به هيچ عنوان ويژگي يك نشريه داخلي را ندارد و علاوه بر حرفه اي بودن آماده سازي نشريه مطالب خواندني خوبي را نيز به همراه دارد. از طريق نشاني الكترونيكي دانشگاه تهران (ww.ut.ac.ir) و نيز وب سايت روابط عمومي اين دانشگاه (http://Public.ut.ac.ir) مي توان در مورد دانشگاه تهران و نيز مدت اطلاعات مناسبي كسب كرد.
008235.jpg

صنايع الكترونيك
در عصر IT ، انتشار هر نوع نشريه اي كه بتواند در توسعه فرهنگ فناوري هاي ارتباطي نقشي هر چند اندك ايفا كند، ستودني است.
صنايع الكترونيك، نشريه اي است كه به صاحب امتيازي شركت صنايع الكترونيك ايران و به مدير مسئولي عبدالمجيد رياضي منتشر مي شود.
صنعت تلويزيون كابلي، موشك هاي ضد راداري، لامپ هاي مايكروويو، ماهواره هاي پرتوي، سازمان هاي مجازي، حسگرهاي شيميايي و نيمه هادي و طرز كار مانيتورهاي پيشرفته از جمله مطالب آخرين شماره صنايع الكترونيك است.
از طريق پست الكترونيكي eipub@isiran-net.com و صندوق پستي ۳۶۵-۱۹۵۷۵ مي توان با اين نشريه ارتباط برقرار كرد.
008245.jpg

علم و آينده
شماره پنجم فصلنامه علم و آينده با شعري از مثنوي گشوده مي شود: درخت دانش كه «كمترين آثار او عمر بقاست». علم و آينده را ستاد پيشبرد علوم- ايران ۱۴۰۰ منتشر مي كند.
در اين شماره از فصلنامه، مطالبي در مورد دانشنامه نگاري، رنگ در تاريخ ايران، فرصت هاي مطالعاتي، مهندسي و علم مواد، بحران آب، ... به چاپ رسيده است. هدف فصلنامه، «اطلاع رساني و تبادل اطلاعات در زمينه توسعه علم و فناوري، تهيه مجموعه اي براي استفاده علاقه مندان و اعتلاي سطح دانش جامعه انديشمندان و پژوهشگران در حوزه سياستگذاري علمي و فناوري» قيد شده است، حال تا چه حد در اين امر موفق بوده است، قضاوتش با خوانندگان!
008255.jpg

ياوري
ياوري، مسائل و مشكلات معلولين و مناطق محروم كشور و فعاليت هاي ستاد مدرسه سازي در جنوب خراسان را مطرح مي كند. شعار مجله، مبارزه با جهل، فقر، محروميت و معلوليت است. در شماره ۱۱ و ۱۲ اين فصلنامه گزارش هايي درباره استان هرمزگان، مدرسه سازي در جنوب خراسان، بزرگداشت جبار باغچه بان و مطالبي در مورد نابينايان، ناشنوايان و تنبيه بدني و... به چاپ رسيده است. مسئوليت اصلي مجله با مجتبي كاشاني، شاعر و محقق مباحث مديريتي است.

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سفر و طبيعت
سياست
مدارا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  مدارا  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |