سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۸۲
شماره ۳۱۵۵- Sep, 2, 2003
مدارا
Front Page

گفت وگو با دكتر ناصر تكميل همايون
ضرورت احترام به طوايف ايراني
زير ذره بين
ما داراي فرهنگ ايراني هستيم ولي در درون جامعه خود كرد، لر،عرب، بلوچ، گيلك، خراساني و... داريم. قوم هايي داريم كه اصالتاً ايراني بوده اند ولي جريانات سياسي آنها را از ما دور كرده است، مثل ارامنه. ارامنه مثل قزويني ها و گيلاني ها و... بوده اند اما چون در مرز روم بوده اند به مرور مسيحيت را قبول كردند.
008925.jpg

پيشينه حضور اقوام متعدد در سرزمين فرهنگي ايران، دغدغه كساني است كه به ميراث فرهنگي، فراتر از اشيا و ابنيه مي نگرند. بررسي اين حضور و نگرش مي تواند نگاه تازه اي را به شرايط فعلي جامعه ايران بگشايد و در بهترين حالت راهكاري براي برون رفت از وضعيت فعلي پيش رو بگذارد.
دكتر «ناصر تكميل همايون» دكتراي تاريخ و جامعه شناسي از دانشگاه پاريس و عضو هيأت علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي از جمله كساني است كه در زمينه حضور اقوام در گستره ايران زمين مطالعات بسياري داشته است. او كه بيش از ۱۰ جلد كتاب و مقاله درباره تاريخ و فرهنگ ايران تأليف كرده، حرف هاي بسياري درباره قوميت ها و لزوم هويت بخشي به آنها دارد. گرچه بحث ما در اين باره واقعيت موجود را تغيير نخواهد داد، اما همچنان كه تكميل همايون هم معتقد است، طرح اين مباحث در جامعه مي تواند به بازيابي بخشي از هويت فراموش شده مان كمك كند.
خبرگزاري ميراث فرهنگي، گفت وگوي زير را با وي انجام داده است كه با هم مي خوانيم:
* در هزاره هاي گذشته اقوام مختلف با حفظ هويت مستقل خود در كنار حكومت مركزي زندگي مي كردند. در حالي كه امروزه به نظر مي رسد اقتدار حكومت ها در نفي هويت مستقل اقوام است. براي ما كه در چنين شرايطي به دنيا آمده ايم، درك موقعيت پيشين و امكان وجود چنان استقلالي با شرط حفظ امنيت و تماميت ارضي كل كشور، مشكل است. آيا رابطه اي كه بين اقتدار دولت ها و هويت اقوام برقرار شده، رابطه درستي است؟
- در گذشته در سرزمين وسيع ايران زمين كه معتقديم فرهنگ و تمدن مشخص هم داشته است، حكومت هاي مختلفي به وجود آمدند. اين حكومت ها كه در گوشه و كنار ايران بوده اند، گاه بخش كوچكي از ايران را در برمي گرفتند و گاه بخش بزرگي از آن را.
در يك زمان چند نهاد سياسي در يك جامعه واحد حاكميت داشته و اين جدايي ها، در آن زمان مبتني بر قدرت داخلي درون جامعه اي بوده است. آل بويه، سامانيان، صفاريان و... هرچه بودند، ايراني بودند. اما در دوران جديد، ما با سياست بالكانيزاسيون مواجه شديم. بالكانيزاسيون يعني تكه پاره كردن يك جامعه واحد به چند جامعه مثل بالكان. اين امر با تسخير و اشغال از طرف خارجي ها همراه بوده است. يعني ما هيچ جايي را در ايران زمين نمي شناسيم كه مردم آن منطقه خودشان در ايجاد مملكت شان تلاش كرده باشند. معتقدم كه روسيه و انگليس در وهله اول و مقداري هم زد وبند با عثماني ها، موجب به وجود آمدن ايران به شكل فعلي شد. ما در قفقاز نه با گرجي ها جنگيديم نه با ارمني ها و نه با اراني ها و شرواني ها كه الان به آنها آذري مي گويند، ما با روس ها جنگ كرديم، شكست خورديم و درازايش آن منطقه را با حقارت تمام واگذار كرديم كه الان به سه كشور آذربايجان، ارمنستان و گرجستان تجزيه شده است. يا اين طرف درياي مازندران، آيا زماني را سراغ داريد كه ملت تركمان با ملت ايران جنگيده و اين دو كشور به وجود آمده باشد؟ چنين چيزي نبوده. دقيقاً زد و بند ناصرالدين شاه و ميرزا آقا خان نوري و... با روس ها بود، با اين خيال واهي كه در سركوب تركمن ها توسط روس ها، زوار امام رضا(ع) مشكلي نخواهند داشت يا ديگر اسيري از اين منطقه گرفته نخواهد شد. يا قضيه معاهده هرات كه افغانستان را از ايران جدا كرد، قراردادي بود كه با پا در مياني ناپلئون سوم در پاريس توسط انگليس ها به ايران تحميل شد يعني آن طور كه فرانسوي ها با آلماني ها بر سر مرزهايشان اختلاف داشتند، ما با افغان ها اختلافي نداشتيم. مرزها با پاكستان هم عيناً به همين شكل ايجاد شد.
008920.jpg

حالا مي آييم اين طرف، مرز با تركيه، يا عثماني آن زمان: در تمام اين مرزبندي ها روس ها و انگليس ها دخالت داشتند، چه قسمت بالا كه تركيه نام گرفت چه بخش پايين كه عراق را تشكيل داد. يعني مرزهاي ما، مرزهاي سياسي و حكومتي به وجود آمده توسط مردمي كه در آن منطقه ها زندگي مي كردند، نبوده و مرزهاي فرهنگي هم نبوده است. شما در اروپا به محض اين كه از فورباخ به ساربروكن برويد كاملاً متوجه مي شويد كه وارد منطقه ديگري شده ايد؛ آنجا آلمان است، اينجا فرانسه. ولي در ايران اگر بتوانيد از مرزها عبور كنيد، مثلاً از تربت حيدريه، تربت جام و بعد تايباد، برويد به سمت هرات و... احساس مي كنيد همه آنها يك كشورند. يا در كردستان به همين شكل است.
يعني آمدند تكه تكه ساخته و كشورسازي كردند. آن چه كه به وجود آمد، از اول بيمارگونه بود. در اين مرزبندي ها حتي از عوامل جغرافيايي مثل دريا، رودخانه هاي بزرگ يا كوه ها هم براي مرزبندي ها استفاده نشده است. قدرت هاي غربي آمدند روي جامعه وسيع ايراني و صاحب فرهنگ، كشور سازي كردند. فرهنگ عميق ايراني، هيچ گاه رنگ واحدي نداشته است. فرهنگ ايراني در عين تنوع، دگرگوني ها و تفاوت هايي كه پاره اي عناصر آن با هم داشته اند، مجموعه واحدي را شكل مي دادند. مرحوم بازرگان در دادسراي ارتش در دفاعيه اش درباره ايران مطالبي قريب اين مضمون مي گويد: «ايران مثل قاليچه است. در قاليچه انواع رنگ ها اعم از سياه، سفيد، قرمز، زرد و... انواع خطوط از جمله مستقيم، منكسر، منحني و... را مي بينند. اما وقتي اين قاليچه را به ديوار نصب مي كنند و از دور آن را نگاه مي كنند، يك مجموعه واحد است.» يعني در عين تنوع وحدت دارد ما داراي فرهنگ ايراني هستيم ولي در درون جامعه خود كرد، لر،عرب، بلوچ، گيلك، خراساني و... داريم. قوم هايي داريم كه اصالتاً ايراني بوده اند ولي جريانات سياسي آنها را از ما دور كرده است، مثل ارامنه. ارامنه مثل قزويني ها و گيلاني ها و... بوده اند اما چون در مرز روم بوده اند به مرور مسيحيت را قبول كردند و پايگاهي براي دولت روم شدند و به نظر مي رسد كه از ما جدا شده اند. يا بر عكس قومي مثل تركمن كه غير ايراني بودند و وارد ايران شدند. يا يهودي ها كه ۲۵۰۰ سال است در ايران زندگي مي كنند و اكنون ايراني هستند. فرهنگ به اين صورت نيست كه با نژاد تعيين شود. موضوع ديگري را هم بايد در نظر گرفت؛ ما در جامعه هم فرهنگ داريم و هم پاره فرهنگ ها. فرهنگ متعلق به كليت جامعه است. براي مثال مي گوييم فرهنگ ايراني. بگذاريد با يك مثال موضوع را روشن تر كنم. ما يك خانه داريم، در درون خانه اتاق، ديوار، طاقچه و... داريم. اينها هم جز خانه اند، اما در عين حال هويت مخصوص خودشان را هم دارند. فرهنگ ايراني، فرهنگ عام متعلق به تمام ايران است اما در درونش پاره فرهنگ هاي كردي، آذري، لري، بلوچي و... داريم. تفاوت اقوام در مراسم مختلف و نوع زندگي آنها متجلي مي شود. اما وقتي عناصر شكل دهنده فرهنگ ها را پيدا كنيم، مي شود بررسي كرد كه اين عناصر با كدام قوم بيشتر همخواني دارد و به اين ترتيب به ارتباط بين اقوام به ظاهر مستقل پي ببريم.
ديرگاهي است كه امپرياليسم مي خواهد روي اين پاره فرهنگ ها به گونه اي كار كند كه آنها را به فرهنگ تبديل كند. يعني برساند به جايي كه مثلاً كرد بگويد من كردم، ايراني نيستم، در حالي كه الان مي تواند بگويد من كردم، فارس نيستم. دوران استالين حدود ۲۶ مليت ايراني درست كردند براي تكه پاره كردن مملكت. الان هم اين كار را مي كنند ولي سردمدارش روس ها نيستند، آمريكايي ها هستند. مسأله ديگري كه در جهان پيدا شد تبديل مليت از فرهنگ به نهاد سياسي است.
008935.jpg

هيچ گاه تنها به يك عامل، به عنوان تعيين كننده مليت نمي توانيم اكتفا بكنيم. ما متأسفانه يا غيرمتأسفانه از دوراني كه با اروپا پيوند پيدا كرديم. آرام آرام مليت را در چارچوب حكومت برديم و هركس را كه در اين چارچوب قرار گرفت، ايراني دانستيم. مثلاً ديگر هراتي را ايراني نمي دانيم. اين، يكي از بلاهاي جديدي است كه بر ايران وارد آمده است. اين مشكل از دوران پهلوي كه خواستند آن جامعه را تبديل كنند به موكت يك رنگ، اين كه همه يك دست لباس بپوشند، همه ريش هايشان را بتراشند و همه به يك زبان صحبت كنند، به وجود آمد.
زمان قديم اين مسائل مطرح نبود. اين كه تو پارسي يا هيركاني، كارماني هستي يا تپوري هستي، مهم نبوده است. زندگيشان را مي كردند. گفتم كه اين پديده ناسيوناليزم غربي بود. اتفاقاً اين بخش از قانون اساسي ما خيلي خوب است. طبق همين اصل ما بايد قبول كنيم كه در ايران قوميت هاي متعدد داريم كه هريك در پاره فرهنگ هاي خودشان متولد مي شوند و بايد در همان پاره فرهنگ هم زندگي كنند، ولي چون ايراني اند بايد با همه ايراني ها در تماس و ارتباط قرار گيرند. به همين دليل يك زبان ملي براي جامعه لازم است. زبان ملي هم به زور جا نخواهد افتاد. وقتي مي بينيم در زبان فارسي اين ادبيات غني به وجود مي آيد، معني اش اين است كه به طور طبيعي زبان فارسي زبان ملي جامعه ما شده است. ولي اين زبان، نبايد موجب شود كه ما گويش ها و زبان هاي منطقه اي را فراموش كنيم. با توجه به اين كه اغلب اين گويش ها از جمله زبان هاي ايران زمين قلمداد مي شوند، با تقويت آنها مي توان زبان فارسي را تقويت كرد. اين موضوع درباره ساير مصاديق فرهنگي اقوام هم قابل تعميم است. هريك از اين موارد از موسيقي و زبان تا لباس و آيين ها را طبيعت، جغرافيا و اقليم آن جامعه به وجود آورده است. مردم اين سرزمين از همه اقوام بايد يادشان باشد كه بايد با كل ساكنان ايران زمين صحبت كنند، كما اين كه ساير مردم اين سرزمين هم بايد بتوانند با آنها حرف بزنند.
پس با توجه به اين كه زبان رسمي ما، فارسي است، آنها بايد در كنار حفظ لهجه و زبان محلي و گويش خود، زبان فارسي را هم بياموزند.اگر شوراهايي كه در قانون اساسي پيش بيني شده كارآمد عمل كنند و سياسي نباشند مي تواند مقدمه اي باشد براي اينكه قوميت ها به يكديگر نزديك شوند و در اداره امور خود مشاركت نمايند.يك مثال برايتان مي زنم. هيچ وقت توي سر قزويني ها نزدند ولي تابعيت آنها از استان زنجان براي آنها چندان خوش آيند نبود. زنجان براي قزويني ها در گذشته يك ده بيشتر نبوده، حالا اينها كه ۲۴ فرسنگ با تهران فاصله دارند، خودشان را به زنجاني وصل كنند كه ۵۰-۶۰ فرسنگ از تهران دور است. اين موضوع از نظر منطقي هم درست نبود.
از وقتي كه قزوين، استان شد، كتاب هايي در قزوين منتشر مي شود، اشعاري سروده مي شود، فيلم هايي توليد مي شود، رسيدگي ويژه اي كه به اماكن تاريخي در اين منطقه مي شود و قبولي در كنكور، همه و همه نشان دهنده يك جهش ناگهاني است. اگر ما به لر و كرد و بلوچ و عرب هم همين آزادي ها را بدهيم و براي آنها موقعيت مشابهي ايجاد كنيم، شاهد چنين وضعي خواهيم بود. اگر اين گروه ها ايراني اند، ما موظفيم از پول نفت براي آنها خرج كنيم، دانشگاه بسازيم، مدرسه بسازيم، سينما تأسيس كنيم. با اين كار، هماهنگي ها هم بيشتر مي شود.
008930.jpg

ما بايد ناسيوناليسم فرهنگي ايراني را در بين تمام اقوام تقويت كنيم.
* اگر نگاهمان را به مسايل فرهنگي معطوف كنيم، اين مسأله احساس مي شود كه ما در حال حاضر بخشي از فرهنگ و هويت فرهنگي خود را در گوشه و كنار كشور از دست داده ايم. عدم تمايل برخي اقوام به محاوره با زبان ها و لهجه هاي مرسوم خودشان، فراموشي بسياري از آداب و سنت ها، كنار گذاشتن لباس هاي محلي و... گوشه هايي از بي هويتي نامحسوسي است كه مي تواند مانع بزرگي براي اقدامات ما در جهت تشخص بخشي به اقوام باشد.
- ما نمي توانيم به يك منطقه برويم و به زور از آنها بخواهيم كه لباس محلي شان را بپوشند. به طور كلي هركاري كه به زور انجام شود، بي حاصل خواهد بود. به عقيده من هيچ چيز جز در پناه آزادي و انتخاب تحقق درستي نخواهد داشت.
* فاصله بين مردم و هويت فرهنگي را چگونه مي توانيم پر كنيم؟
- اين فاصله را بايد از لحاظ فرهنگي پر كرد، مثل همين كاري كه ما الان انجام مي دهيم. اين گفت وگوها انتشار كتاب ها و مقالات مختلف در اين زمينه و يادآوري به مردم كه در چه شرايطي بوده اند و الان چه شرايطي دارند؛ دلايل اين تغييرات چه بوده و باز به آنها بگوييم كه وضعيتي كه رخ داده تحول منطقي نبوده، تحول امر بسيار خوبي است، اما براي ما فشار خارجي تأثير گذار بوده. ما بايد آن فشار را از خودمان دور كنيم.
* آيا اصلاً نيازي به بازيابي هويت فرهنگي طوايف هست؟ يعني آيا بدون وجود اين طوايف نمي توانيم به توسعه، آن هم توسعه پايدار دست پيدا كنيم؟
- نياز هست. لازم نيست به بلوچي ها بگوييم كه بايد لباس محلي بپوشند و غذاي محلي ميل كنند. اما لازم است اگر خواستند لباس محلي بپوشند كاري به كارشان نداشته باشيم يا اگر كردها خواستند به زبان كردي حرف بزنند جلويشان را نگيريم. حالا اگر در برخي از اين مناطق مثلاً سازي نامتناسب با محيط پيرامونشان استفاده مي شود، تنها مي توان فرهيختگان را از پيشينه تاريخي- فرهنگي قومشان آگاه كرد. اين مسأله مستلزم فعاليت هاي فرهنگي و آموزشي است.
اما پيش از اينها بايد اين موضوع را درك كنيم كه همه اين اقوام ايراني اند و براي پايداري ايران بايد به تمام قوميت ها احترام گذاشت و از تمام اقوام براي آباداني و سربلندي ايران استفاده كرد. معتقد باشيم كه چه كردستان، چه لرستان، چه خوزستان و... سراي من است. همه اين مسايل به برنامه ريزي فرهنگي نياز دارد. بايد در نهادهاي فرهنگي كه اهميت بالايي در سامان بخشي برنامه هاي فرهنگي دارند، از همه اقوام بهره برد و نمايندگان آن مناطق را هم در مسير برنامه ريزي مشاركت داد.
* در برنامه ريزي فرهنگي مدنظر شما، برخوردهاي فرهنگي طوايف هم لحاظ مي شود؟ يعني آيا در اين برنامه ريزي، مي توان به مرور لطيفه هايي را زدود كه طوايف را برحسب زادگاهشان مسخره مي كنند؟ اين لطيفه ها مي تواند نشان دهنده عدم توجه مردم به فرهنگ ايراني به معني وسيع كلمه اش باشد.
- لطيفه ها وقتي ايراد دارد كه خصلتي منفي را به يك قوم نسبت مي دهند. اين مشكل را هم تنها به مرور مي توان اصلاح كرد.
* ارتباط فرهنگي ما با ايرانياني كه خارج از مرزهاي سياسي ما قرار گرفته اند چگونه مي تواند شكل بگيرد؟
- اين مسأله از طريق اقتصادي و فرهنگي انجام مي پذيرد. ما بايد قوه جاذبه درست كنيم. ما امروزه نمي توانيم با حكومت ها وارد جنگ شويم و از مردم اين كشور بخواهيم با ما زندگي كنند. بايد چه از لحاظ فرهنگي و چه از نظر اقتصادي براي اين قوميت هاي تكه پاره جذابيت ايجاد كنيم و مطمئناً آنها با ما پيوند خواهند يافت. اين امر را در تاجيكستان و سمرقند و بخارا در ازبكستان مطالعه كرده ام. حتي در افغانستان هم همگرايي هاي فرهنگي، بسيار وجود دارد.
به عقيده من اول بايد در همين ايران وحدت و يگانگي فرهنگي را پديد آوريم و آنگاه به سراغ ايرانيان جدا مانده برويم.

نگاه
008945.jpg

مرگ و زندگي زبان ها
از زمان ظهور پديده زبان و تكلم در ميان آدميان، تاكنون زبانها و گويشهاي مختلفي در ميان جوامع مختلف بشري پديد آمده و بسياري از آنها با نابودي اين جوامع از ميان رفته اند.
به گزارش ايرنا يك گروه از محققان دانشگاه «كورنل» موفق شده اند مدل رياضي ساده اي را تكميل كنند كه نحوه مرگ زبانها را توضيح مي دهد. با استفاده از اين مدل مي توان راه هايي براي نجات زبانها از خطر انقراض پيدا كرد.
شتاب از بين رفتن زبانها و گويشهاي بومي و محلي در دوران جديد آهنگ سريعتري پيدا كرده و براساس تحقيقات پژوهشگران ۹۰ درصد از زبانهاي موجود در جهان در طول عمر نسل كنوني منقرض خواهند شد.
به نوشته هفته نامه علمي «نيچر» چاپ انگلستان يك گروه از محققان دانشگاه كورنل با بررسي داده هاي تاريخي در مورد زبانهاي ولشي (كه در ناحيه ويلز انگلستان بدان تكلم مي شود)، اسكاتلندي، گي ليك (زبان منطقه ايرلند)، و كي چوآ (زبان بوميان آمريكايي) و برخي ديگر از زبانهايي كه در خطر انقراض قرار دارند مدل تازه اي درخصوص ديناميك نابودي زبانها تهيه كرده اند.
در مدلهاي قديمي مربوط به نحوه از بين رفتن و انقراض زبانها عمدتاً به انتقال و تطور نحو و گرامر زبان و ديگر جنبه هاي ساختاري خود زبان توجه مي شد ، اما در مدل جديد به زبانها به عنوان چارچوبهايي ثابت توجه شده كه براي دستيابي به گويندگان با يكديگر به رقابت مي پردازند.
تدوين كنندگان مدل همچنين براي ساده تر كردن مسئله، گويندگاني را كه به يك زبان خاص صحبت مي كنند، تك زباني فرض كرده اند و ساختارهاي اجتماعي يا مكاني ميان آنان را ناديده گرفته اند.
با اين فرضها اگر دو زبان رقيب نظير X و Y در نظر گرفته شوند، ميزان جذابيت هر يك با شمار كساني كه بدان تكلم مي كنند و شأن و مقامي كه در افكار عمومي در قبال سخن گفتن به اين زبان احساس مي شود (يعني امكانات و فرصتهاي اجتماعي و اقتصادي كه براي متكلمين به اين زبان فراهم مي شود)، ارتباط مستقيم دارد.
بررسي رياضي مدل نشان مي دهد كه دو زبان X و Y نمي توانند همزيستي مسالمت آميز داشته باشند و يكي از آن دو نهايتاً منقرض خواهد شد. در بررسي تجربي نيز شواهد به دست آمده همين نتيجه را مورد تأييد قرار داده اند.
به عنوان نمونه زبان سرخپوستان بومي آمريكا هرچند هنوز در كشورهايي نظير پرو مورد استفاده قرار دارد، اما منزلت پائين اين زبان موجب شده تا بسياري از كساني كه به اين زبان تكلم مي كردند به زبان اسپانيولي روي آورند.
در اين حال شرايط نابختياري پديد مي آيد كه نوه ها قادر به برقراري ارتباط با پدربزرگ ها و مادربزرگ هاي خود نيستند.
در بررسي هاي تجربي مشاهده شد برخلاف پيش بيني امكان همزيستي جمعيت هاي دوزبانه وجود دارد، اما در اغلب موارد كساني كه به اين دو زبان سخن مي گويند از هر يك تنها در جمع هاي تك زبانه استفاده مي كنند.
از روي اين مدل مي توان دريافت كه براي جلوگيري از انقراض زبانهايي كه در معرض خطر قرار دارند آموزش آنها و نيز استفاده از آنها در تبليغات، همانطور كه نمونه زبان اهالي كبك در كانادا نشان مي دهد، ابزار مناسبي به شمار مي رود.
۱۲ نگاه به ايران
نمايشگاه عكس «دوازده نگاه به ايران معاصر» عصر روز يكشنبه گذشته در گالري راه ابريشم افتتاح شد.
به گزارش ميراث خبر در اين نمايشگاه تصاويري از آيين ها، مكان هاي تاريخي و فرهنگي و برنامه هاي مختلف اجتماعي در نقاط مختلف كشور با آثاري از عباس كوثري، جواد منتظري، اميد صالحي، يلدا معيري، مهرانه آتشي، بهمن جلالي، فرزانه خادميان، حميده ذوالفقاري و پرشيا كياني به نمايش درآمد.
نمايشگاه «دوازده  نگاه به ايران معاصر» رأس ساعت ۱۷ در گالري راه ابريشم، واقع در تهران، خيابان آفريقا، كوچه تابان شرقي پلاك ۷۵ افتتاح شد.
مصر جسد فرعون را بازپس گرفت
در قاهره اعلام شد كه موميايي رامسيس اول، در ماه اكتبر آينده از موزه مايكل كارلوس در آتلانتا، به مصر منتقل مي شود.
اغلب مصرشناسان، رامسيس اول را فرعون معروف به فرعون موسي مي دانند. وي حدود ۱۳۰۰ سال پيش از ميلاد در مصر حاكم بود. سايت بازتاب به نقل از رئيس سازمان آثار باستاني مصر مي گويد: موميايي رامسيس اول در حفاريهاي ۱۳۰ سال پيش در جنوب مصر كشف شد و به وسيله ربايندگان از كشور خارج شد. او سرانجام از موزه نياگارا در كانادا سر درآورد و در سال ۱۹۹۹ موميايي فرعون موسي به همراه چند موميايي ديگر به مبلغ دو ميليون دلار به موزه هاي مايكل كارلوس در آتلانتا فروخته شد. رئيس سازمان آثار باستاني مصر مي گويد، مسئولان موزه نياگارا نمي دانستند كه اين موميايي متعلق به رامسيس اول است و اين كارشناسان در موزه آتلانتا بودند كه هويت آن را مشخص كردند.
سرانجام پس از يك رشته مذاكرات موافقت شد كه اين موميايي به مصر بازگردانده شود به شرط آن كه قبل از عودت دادن آن، در نمايشگاهي در اين موزه به تماشاي عمومي گذاشته شود.
گفتني است به رغم آنكه بسياري از آثار تاريخي مربوط به ميراث فرهنگي ايرانيان در موزه هاي خارج از كشور به نمايش گذاشته شده، هنوز اقدام جدي براي بازگرداندن آنها به ايران صورت نگرفته است.

نگاه ديگر
سخن تا گور درباره گاندي
008940.jpg

... من اميدوارم اين نهال «روح فداكاري و قبول رنج» برومند و شاداب، نشو و نما كند... آزادي واقعي همانست و بس... هيچ چيز حتي استقلال ملي چنين ارزنده و گرانبهانيست...
غرب ايماني تزلزل ناپذير به زور و به ثروت مادي دارد كه خاص خود او است. در نتيجه هر چه بيهوده براي صلح و خلع سلاح گريبان چاك بزند و فرياد كند خصلت درندگي او بلندتر از آن نعره خواهد كشيد. حال او حال ماهي اي است كه فشار آب مجروحش كرده است و مي خواهد از ميان آب بيرون بپرد.
چه فكر بكري! ولي روي هم رفته عملي كردن چنين فكري براي ماهي غير مقدور است. ما در هندوستان خود بايد به دنيانشان بدهيم كه اين حقيقت چيست، حقيقتي كه نه تنها خلع سلاح را ممكن مي سازد بلكه زور را نيز قلب ماهيت مي كند. اين واقعيت كه نيروي معنوي قدرتي است مافوق زور وحشيانه تنها بوسيله ملتي كه بدون سلاح است به اثبات خواهد رسيد.
تكامل و توسعه زندگي نشان مي دهد كه هستي كم كم  بار سنگين تسليحات را به زمين انداخته و مقدار كثيري از گوشت زيادي تن خود را ريخته است تا روزي كه انسان بر دنياي خشونت و سبعيت پيروز شود. روزي خواهد رسيد كه يك صاحبدل نحيف و كاملاً رها از قيد تسليحات ثابت كند كه فقط سليم النفسان وارث كره خاك خواهند شد. بنابراين منطقي است كه مهاتما گاندي با جسم نحيف و وارسته از كليه قيود مادي، قدرت بي انتهاي سليم النفسان و ضعيفان را كه در اعماق قلب انسانيت هند اهانت ديده و مطرود و مخفي است برانگيزاند. مقدرات هند «نارايانا»، يعني نيروي معنوي را به عنوان متحد خود برگزيده است نه «ناراياني سنا» يعني نيروي عضلاني را. هند بايد تاريخ بشري را از حضيض منجلابي كشكمش هاي مادي به اوج نبردهاي فكري ارتقاء دهد... ولو اينكه ما بتوانيم خويشتن را با جملاتي كه از غرب آموخته ايم فريب بدهيم. «سواراج» (استقلال داخلي) هدف ما نيست. نبرد ما يك نبرد فكري است. نبردي است براي انسان. ما بايدبشريت را از تارهايي كه به دور خود تنيده است يعني از اين تشكيلات خودپسندانه ملي آزاد كنيم. ما بايد پروانه را متقاعد سازيم كه آزادي در فضاي بيكران از منزوي شدن در پيله خوشتر است... در قاموس ما لغتي براي «ملت» وجود ندارد. وقتي ما اين لغت را از ملل ديگر به عاريت مي گيريم هيچ برازنده ما نيست، زيرا پيوند ما بايد با «نارايانا» يعني واجب الوجود باشد، و پيروزي ما متضمن چيزي جز پيروزي عالم نخواهد بود...
اگر ما بتوانيم با اعلام نيروي روح جاوداني به دنيا، اقويا و اغنيا و سلاح داران را به مبارزه بطلبيم كاخ كبريايي غول جسم در خلأ فرو خواهد ريخت.
منبع: كتاب درباره گاندي اثر رومن رولان
افتتاح انستيتو دموكراسي در عراق
انستيتو دموكراسي در بغداد گشايش يافت. وظيفه اين انستيتو، برگزاري گردهم آيي ها و گفتگو ها به منظور گسترش دموكراسي در عراق، تحكيم پايه هاي آن و برپايي جامعه مدني است.
حسين سنجاري به روزنامه فرامنطقه اي «الزمان» گفته است كه اين انستيتو براي نخستين بار در سي ويكم سال ۱۹۹۹ ايجاد شد و بر كمك هاي مادي سازمان هاي خيريه اروپا و آمريكا اتكا دارد. وي افزود: اين انستيتو توسط يك شوراي رايزني شامل ۱۴ عضو و شوراي اداري دربرگيرنده ۱۲ عضو اداره مي شود. اين افراد همگي عراقي و از مذاهب و قوميت هاي مختلف هستند.
اين انستيتو نخستين دوره آموزشي خود را در آغاز ماه سپتامبر آينده در بغداد افتتاح خواهد كرد. اين دوره درباره ايجاد دموكراسي و نقش مطبوعات مستقل و احزاب ملي خواهد بود.
سنجاري گفت: اين انستيتو تاكنون دو گردهمايي برگزار كرده است كه اولي پيرامون كثرت گرايي در عراق (در سال ۲۰۰۰) و ديگري درباره «چشم انداز دموكراسي» (در همان سال ۲۰۰۰) بوده است. همچنين انستيتو دموكراسي عراق در سال ۲۰۰۲ يك دوره آموزشي برگزار نمود كه ۷۲ دانشجوي دختر و پسر در آن شركت كردند.
حسين سنجاري گفت :انستيتو دموكراسي، هجده ماه است كه روزنامه «اهالي» را در شهر اربيل و سپس در بغداد منتشر مي كند. اين انستيتو در سنجش افكار عمومي بر نظرسنجي سياسي اتكا دارد و قصد دارد يك فرستنده راديويي به نام «اهالي» تأسيس كند.هدف گردانندگان اين انستيتو آن است كه رهبران و سياستمداران جامعه عراق به ديدگاه هاي مردم درباره مضمون دموكراسي، گوش فرا دهند.
سنجاري تأكيد كرد كه رياست انستيتو به عهده كريم كنعان وصفي- متخصص در علوم سياسي است- و دفتر آن در ميدان «واثق» بغداد قرار دارد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |   مدارا  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |