همگام با انديشه ورزان -۲۱
پوتنام، هيلاري
|
|
دكتر محرم آقازاده
آمريكايي. تولد: ۳۱ جولاي ۱۹۲۶، شيكاگو، ايلينويز. فيلسوف رياضي. علايق: فلسفه ذهن، فلسفه علم؛ فلسفه زبان. تحصيلات: ليسانس دانشگاه پنسيلوانيا در سال ۱۹۴۸؛ اخذ دكترا از دانشگاه كاليفرنيا، لس آنجلس (ناظر هانس ريكنباخ)، ۱۹۲۵. تحت تأثير: ويليام جيمز، سي.اس.پيرس، جان ديويي، رادولف كادنپ و لودويك ويتگنشتاين. مناصب: استاد دانشگاه نورت وسترن، دانشگاه پرينستون؛ استاد فلسفه علوم در MIT، ۶۵-۱۹۶۱؛ استاد فلسفه دانشگاه هاروارد، ۷۶-۱۹۶۵؛ استاد منطق رياضي والتر بوورلي پيرسون، ۱۹۷۶، رئيس انجمن فلسفي آمريكا ۱۹۷۶؛ رئيس انجمن منطق نمادين، ۱۹۸۰.
هيلاري پوتنام، فيلسوفي است كه مهارت فني و وسعت علاقه را به طرز بي نظيري در هم مي آميزد. در آغاز زندگي حرفه اي خويش، نقش عمده اي را در فلسفه رياضي و كاربرد منطق در تئوري كوانتوم ايفا كرد. از سوي ديگر آثار معروف او مشتمل بر موضوعاتي در باب فلسفه ذهن، معنا و منازعات معاصر درخصوص رئاليسم است.
بنابراين تعجبي ندارد كه مباحث پوتنام درخصوص مسائل معنا، با مواضعي كه درباره مسائل محوري فلسفه اتخاذ كرده و پيوسته كنار گذاشته، ارتباط تنگاتنگي داشته باشد. او پيشتر، نوعي موضع رئاليستي داشت، كه بعدها آن را رئاليسم متافيزيك توصيف و در قالب دو تز بنيادي آن را بيان كرد: ۱) يك جهان معين و مستقل از ذهن وجود دارد۲) در نهايت يك تئوري «حقيقي» درباره اين جهان وجود دارد كه هدف تحقيقات علمي است.
تا جايي كه به معنا مربوط مي شود، محور بيشتر مباحث اين تز آن است كه معنا تعيين كننده مرجع است. پوتنام اظهار داشته، تئوري هايي كه سعي در كاهش معنا به حالات ذهني يا فرآيندهاي دروني دارند، رضايتبخش نيستند. او با استفاده از يكي از داستان هاي فلسفي كهنه از ما مي خواهد كه دو سياره را در نظر بگيريم كه تنها تفاوت آنها در اين واقعيت است كه يكي داراي آب وديگري يك ماده سيال غيرقابل شناخت با تركيبات شيميايي اساساً متفاوت است. در سياره اول، يك انگليسي زبان وجود دارد؛ در سياره دوم شخص ديگري است كه زبانش از نظر آوايي و نحوي از انگليسي بازشناخته نمي شود، هيچ يك از آنها براساس سخنانشان درباره ماده سيالي كه شاهدند، با هم فرق ندارند: آنها سخنان مشابهي ايراد مي كنند كه بيانگر واژه «آب» است. نكته مورد نظر پوتنام، اين است كه اين واژه در لب هاي فرد اول آن معني را نمي دهد كه در فرد دوم؛ زيرا در هر مورد يك مايع متفاوت وجود دارد كه مورد اشاره است. پس مكان معنا نمي تواند «در ذهن» باشد يا اگر هم باشد، نمي تواند تعيين كننده چيزي باشد كه در جهان وراي جمجمه به آن اشاره مي شود. اما حتي با توجه به اين نكته، توضيح شرطي- حقيقي هم براي نگاه داشتن مرجوع كافي نخواهد بود، پوتنام به همين سبب مجبور به چرخش از سطح جمله به سطح واژگان يا جملات ارجاعي شد. پس در اين صورت چگونه مي توان معناي چنين واژگاني را ثابت نگه داشت؟ يك راه شناخته شده اي كه پوتنام آن را رد كرده، اين است كه هر دو اسامي خاص و واژگان نوعي به عنوان توصيفات خلاصه شده يا مجموعه اي از آنها تعبير شوند.
پوتنام در عوض ايده «طراح سخت» را به سبب سول كريپكه، عبارتي مي داند كه در «كليه جهان هاي ممكن» مرجع مشابهي را حفظ مي كند. بنابراين واژه اي مانند «كريپكه» اساساً به آن فرد برمي گردد، در حالي كه عبارت «نويسنده» كتاب ناميدن و نياز چنين نيست. پوتنام با توجه به واژه هاي نوعي نظير «طلا»، «مس» و... از اين ديدگاه تبعيت مي كند و معتقد است كه اين واژه ها «سرسختانه» فلزات معيني را مجسم مي كنند كه ساخت بنيادي آنها هدف تحقيقات علمي است. با اين حال اشاره مي كند كه براي مرجع مي توان توصيفاتي را قايل شد و در اصل به كليشه هايي رسيد كه بر ويژگي هاي كاملاً آشكار مواد توصيف شده، استوار است و اين همان جريان معمول ارتباط مي باشد. معنا در هر حال، بعدي اجتماعي دارد و نمي تواند تنها آن چيزي باشد كه درون كله افراد مي گذرد. پوتنام با كنار گذاشتن رئاليسم، موضع خود را بر پايه رابطه بين مرجع و معنا تغيير داد: توانايي فهم زبان مستلزم تقاضاهاي رئاليسم نيست، بدين معني كه نوعي «تطابق» كامل بين زبان و «جهان» وجود دارد. بدين ترتيب در خصوص معنا به سوي موضعي اثبات گرا حركت كرده است.
يكي از مهمترين مواضعي كه پوتنام در ميان كليه مواضع رد كرده است، موضع كاركردگرايي در فلسفه اواخر قرن بيستم است. او كه پيشتر يكي از طرفداران اصلي اين ديدگاه بود، بعدها آن را به شكل مخربي مخدوش دانست. به طور خلاصه، كاركرد گرايي در فلسفه ذهن، تزي است كه حالات روانشناختي مثل «اعتقاد بر اين كه برف سفيد است»، «اميد به اينكه كاركردگرايي صحت دارد» را اساساً حالات محاسباتي ذهن مي داند. بنابراين روان شناسي انسان صرفاً نرم افزار كامپيوتر مغز است. پوتنام، سعي داشت كاركردگرايي را بر احساس وضعيت ماشين توصيف كند، اما يك نتيجه معنايي كه در ذهن نيست اين است كه بدون رجوع به محيط (از جمله محيط اجتماعي) عامل شناختي، امكان تمييز مفاهيم يا باورها وجود ندارد. پوتنام كل استراتژي جستجو براي برخي ويژگي هاي غيرقصدمند ذهن را بدفهمي مي داند و تلاش براي اختصاص يك نوع حالت محاسباتي به هر نوع «نگرش فرضي» را ساده لوحانه مي پندارد. همگام با اين، رد كلي علم گرايي كه او آن را فلسفه معيوب مي داند و نيز دلمشغولي روزافزون با مسائل هنجاري پيش مي رود. تأثير پوتنام را مي توان در منازعات زنده اي كه او عليه نمايندگان رئاليسم صورت داده، ارزيابي كرد كه در مقطعي آن را رد كرد و نيز در مواضعي نظير موضع ريچارد رورتي مشاهده نمود كه او آن را نسبي گرايي خوداستيلايي درنظر مي آورد.
منبع:
Brown,s, Collinson, D., & Wilkinson, R. (1998). One Huandred twentieth- Century Philosophers, London: Routledge.
|