سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۵۵- Sep, 2, 2003
جادوي طلايي
008890.jpg
گزارشي به مريخ
ماني حيدري
شبي از شب هاي شهريور ماه سال جاري، مريخ به زمين نزديك شد وبا حيرت تغييرات زندگي بشر (از ۶۰ هزار سال پيش تا امروز) را زير نظر گرفت. در چنين زماني كه همه چشم هاي كنجكاو به اين كيك منور خيره شده بود، نگاه طلايي مريخ بر نويسنده اي افتاد كه سر خم كرده بود و گزارشي مي نوشت از نوشتنش...
رضا جولايي
و روزي ضربه اي به سرم خورد

فكر مي كنم نويسندگي هم استعدادي است شبيه به استعدادهاي ديگر، مثلاً هنرپيشگي يا سرودن شعر يا ارتكاب به جنايت، كه جايي در وجود انسان پنهان است و بعد روزي ضربه اي به سر  آدم مي خورد و متوجه مي شود مي تواند در نقش ديگري فرو برود يا شعر بگويد يا كسي را بكشد و از قضا خوب هم از عهده اين كار برآيد، باقي مي ماند تمرين و ممارست در ايفاي نقش، سرودن شعر و... تا شاعر يا  آدمكش حرفه اي خوبي شوي.
اما مشخص كردن روزي كه اين ضربه به سر آدمي خورده كاري است مشكل. در مدرسه ابتدايي انشاء نويس خوبي نبودم، انشاءهايم را هول هولكي و يك ساعت مانده به يك (آن موقع بعد از ظهرها به دبستان مي رفتم.) مادرم تقرير مي كرد و من مي نوشتم. از قضا گاهي هم پرت و پلا از آب درمي آمد و من متوجه مي شدم كه معلم، بعد از ده دقيقه عرق ريختن براي آن كه جملات را غلط نخوانم، نگاه غريبي به من مي كند و مي گويد زحمت كشيديد ولي چه ربطي به موضوع داشت؟ موضوع، طرح آن سئوال ابلهانه بزرگ بود؛ علم بهتر است يا ثروت؟
دوره دبيرستان وضعم كمي بهتر شد. زياد كتاب مي خواندم و كشف كرده بودم در زنگ انشاء اگر چيزي بنويسم «خلاف آمد» حداقل همه را از چرت زدن بازمي دارم و تا آن جايش مي رفتم كه جلسه انشاء به بحث و مشاجره مي كشيد و ادامه آن تا ساعتهاي ديگر هم. درس اول را گرفته بودم: «خلاف آمد نوشتن» در طي همين سالها نخستين رمانم را براي شركت در مسابقه ادبي آغاز كردم...
دريك مرداد گرم به جاي بازي فوتبال و رفتن به سينما نوشتم كه البته به ناگاه آن شور غريب نوشتن خاموش شد و رمانم نيمه كاره  ماند.
... اما چه انگيزه اي مرا وادار به نوشتن كرد؟ مي خواستم دست به كاري ناممكن بزنم؟ خواندن آن همه كتاب سر ريزم كرده بود؟ خودنمايي بود؟ انگيزه مادي كه نبود. هنوز هم نيست.
وقتي به دانشگاه رفتم دوباره به نوشتن پرداختم. قصه واره هايي مي نوشتم كه از قضا در مجلات ادبي آن روزگار هم چاپ مي شد. حالا  آدم ديگري بودم. مي توانستم چيزهايي بنويسم كه در جايي چاپ شود. كساني هم آن را بخوانند و چيزهايي هم درباره اش بگويند. اما هنوز تا نويسنده شدن راه  درازي مانده بود، بايد سالها مي گذشت و اين جهان و افعال آن همچون آوار بر سرم فرد مي آمد و من مي ايستادم و ضربه ها را تحمل مي كردم و انبانم را با ديدن و غريب ديدن پر مي كردم...
حكايت سلطه پشت كمانان را ده روزه نوشتم. نخستين مكتوب... پا در دالان دوزخ گذاشته بودم. دوزخ مكاشفه چهره هاي پنهان جهان. به اميد رسيدن به فردوسي فريبنده كه از دور نمايان بود... و سالها گذشت و هنوز به درستي نمي دانستم انگيزه ام در نوشتن چيست؟ بيان آني كه در هزار توهاي درونم مي گذرد؟ كشف احوال آدميان و روزگار؟ يا شايد چيز ديگري در ميان است؟ چگونه مي شود انسان به چنين انتخابي دست مي زند؟ آن هم در زمانه اي كه ارزشها به ضد ارزش بدل شده و صحبت از ارزشهايي است كه با پول قابل اندازه گيري است. مثل زرنگي، مثل عرضه.
آيا نويسنده بودن ارزش است؟ چطور مي شود در جامعه اي كه از اين مشغله با پوزخندي (حداقل پنهان) ياد مي شود، كسي مثل من به اين انتخاب دست مي زند و به آن مباهات مي كند؟
هر چه هست ميل به جاودانگي كه نيست. لااقل در من نيست، شايد به دليل آناتي است كه اين مكاشفه درخود نهفته دارد و ناگفتني است و فقط و فقط آزمودني. شايد به دليل لذت خلق دنيايي بديع كه خود را در آن زنده احساس مي كنيم و همراه شخصيت هايي كه مويي و مياني دارند. همراه آنها تنفس مي كنيم. به مكاشفه جهان مي رويم و مي ميريم و شادي را احساس مي كنيم. مثل شادي ريزش نخستين باران پاييزي و اين همان انگيزه اي است كه ما را وامي دارد ملول از كار جهان، خسته از روزمرگي،  تازه قلم به دست گيريم (توجه كنيد فقط قلمي و تكه كاغذي) اين جا شرق است. غرب نيست كه نشاني باشد از ميز مجلل و خلوت خاصه و قلمهاي تراشيده، موسيقي استريوفونيك خدمتكاري كه فنجاني قهوه معطر برايتان بياورد. شرق است و سفره اي كهنه. درهاي سنگين دنيايي ديگر را باز مي كنيم تا پا به سرزمين غرايبي بگذاريم ناشناخته.
در اطرافمان ناآمدگان ورفتگان فرياد مي زنند و ما را به خود مي خوانند. اين يكي شرح جنگهايش را مي دهد و آن يكي شرح رنجهايش را. هر دو قصه حقارت روزگار و زمانه خود را، سومي از عشقي كه پاي در خاك كرده، چهارمي از حسرت  اندكي آسودن...
ساعتها بعد خسته و خميده باز مي گرديم. تحفه اي ولو اندك از اين غوص عميق بر كف آورده ايم به اميد آن كه كسي را به تأملي وادارد در كار جهان، كسي را وادارد به نگريستن يا خوابهاي كسي را رنگارنگ كرده باشد.
و تازه آيا اين همه آن شرح مفصل است؟
كمي  آن طرف تر نويسنده ديگري بود كه ريز و به سرعت مي نوشت.
مريخ نزديكتر شد تا راحت تر بخواند...
سيامك گلشيري
عشق و جدل و خيلي  چيزهاي ديگر

من در خانواده اي متولد شدم كه همه فرهنگي بودند. همه جاي خانه مان پر از كتاب بود. حتي از ديگران هم كتاب هديه مي گرفتيم و همين چيزها باعث شده بود از كتاب و هر چيزي كه به كتاب مربوط بود، بيزار باشم. يادم است تابستان ها توي خانه  مجبورم مي كردند كه مثلاً تا عصر يك رماني چيزي بخوانم و من زير بار نمي رفتم حتي درسخوان هم نبودم. معلم ها مدام پدر و مادرم را مي خواستند و هفته اي نبود كه نامه اي از مدرسه نرسد. يادم است خانم معلم كلاس دوم دبستان به مادرم گفته بود كنار خيابان كه مي ايستم ، به جاي گفتن اسم خيابان ها، به تاكسي ها مي گويم گلشيري. تمام سراسر دوره دبستان و راهنمايي و دبيرستان همين طور گذشت. البته خوب يكي از سرگرمي هايم اين بود كه داستان هاي تخيلي يا وحشتناك بخوانم و بعد بچه هاي كوچه را جمع كنم و برايشان قصه را تعريف كنم. حسابي مي ترساندمشان. حتي يادم است يكبار به يكي شان، كه انگار از همه كوچكتر بود، حالت تشنج دست داد. البته سابقه داشت. اما آن موقع تقصير من بود. ديگر هم نگذاشتند با من دم خور شود، اما ما همچنان شب ها جمع مي شديم و به نوبت براي هم قصه تعريف مي كرديم.
گاهي هم خودمان همان آدم هاي وحشتناك توي قصه ها مي شديم و همديگر را مي ترسانديم. بعدها وقتي وارد دانشگاه شدم و مجبور بودم تنها زندگي كنم، خواندن را به شكل جدي شروع كردم، از همه قرن  نوزدهمي ها و بعد رسيدم به قرن بيستم. در آن سال ها با تعجب به زندگي اطرافيانم نگاه مي كردم، به آدم هاي عجيب  و غريبي كه دور و برم بودند. شايد هم اصلاً خود من عجيب و غريب بودم. به هر حال شروع كردم اولين داستان هايم را نوشتم و بعد رماني را شروع كردم به نوشتنش چند ماهي طول كشيد. يك چيزي شده بود شبيه غرور و تعصب جين اوستين، با همان شيوه قرن نوزدهمي. نمي دانم كجاست و چكارش كردم، اما گاهي دلم مي خواست بود و من به ياد تمام چيزهايي كه آن دوران برايم اتفاق افتاده بود، مي خواندمش.
دو سه سال طول كشيد تا بالاخره بعد از نوشتن آن همه داستان، داستاني نوشتم كه بالاخره مي شد چاپش كرد. چهار پنج سال بعد هم اولين رمانم را شروع كردم كه مجوز نگرفت و هرگز هم چاپ نخواهد شد.
اما بعد از آن به نوشتن رمان عادت كردم. اين تنها كاري است كه مرا از تمام آن چيزهايي كه دور و برم مي بينم، دور مي كند. تمام لذتش هم به اين است كه نمي دانم بعد چه خواهد شد. قلم را بر روي كاغذ مي گذارم، تخيلم به كار مي افتد. صحنه پشت صحنه مي آيد. جدل ها شروع مي شود، عشق ها هم همين طور و خيلي چيزهاي ديگر. حتي بعد از آنكه قلم را زمين مي گذارم، همچنان شخصيت ها در ذهنم زندگي مي كنند، حتي حالا هم تمام شخصيت هاي رمان هايم و گاهي داستان هايم در ذهنم زندگي مي كنند و شايد در رمان هاي بعديم يك جايي دوباره سر و كله شان پيدا شود و من از اينكه باز مدتي در كنارشان هستم، احساس خوشحالي كنم.
اما ديگري روي پشت بام خانه نشسته بود، مريخ را ديد كه با زمين همنفس شده است و با صداي بلند برايش از نويسندگي گزارش داد.
حسن بني عامري
جادوگري با كلمه حرفه  من است

نوشتن براي من يعني رهاشدگي از تمامي قيد و بندهاي بشري. يعني فوق بشر شدن. يعني رفتن به مرزهاي ناشناخته اي كه قابل كشف است و تا به حال كسي كشفش نكرده و فقط منم با قدرت تخيل وحشي ام كه كوله بار پرواز مي بندم و روحم را عرق مي ريزانم و جسمم را هم،تا در لذت شهود آميز جست وجو كشفش به لحظه هاي مانايي برسم كه تجربه اش فقط از من مي توانسته بربيايد.
حرف زدن و عمل كردن از زبان آدم هايي كه هرگز وجود نداشته اند و نخواهند داشت، با چهره ها و جنس ها و سن هاي گوناگونشان، لذت رهاشدگي در متن داستان را خواستني تر و بي انتهاتر مي كند.
كشتن زندگان و زنده كردن مردگان، سير آفاق و انفس زميني و آسماني ، تجربه حس ها و حرف ها و اعمالي كه هرگز از خودم و ديگران سر نزده و تكرار سئوال هاي بي جوابي كه هميشه دغدغه ام بوده و خواهند بود، نوعي جادوگري است كه فقط با كلمه ميسر است و با هيچ لذتي در دنياي امروز قابل قياس نيست. جادوگري با كلمه حرفه من است.
نگاه حيرت زده مريخ به سوي ديگر دنيا جلب شد، جايي كه براي ديدنش چند ساعتي در راه بود، جايي كه نويسندگانش افتخاراتي به درخشندگي طلايي رنگ او داشتند آنها نويسندگي خود را اينگونه گزارش كردند...
گابريل گارسيا ماركز
پدر بزرگ، مادربزرگ و مسخ كافكا

داستان هاي پدر بزرگ، خرافات مادر بزرگ و مسخ فرانتس كافكا مرا نويسنده كرد.
آنچه در دوران ابتدايي روي كاغذ مي آوردم حاصل هشت سالي بود كه با پدر بزرگ و مادر بزرگ در منزل آنها سپري كردم و بذر آينده ام در اين دوران كاشته شد.
در زمان تحصيل با نوشتن اشعار با مزه و كاريكاتور كشيدن سرگرم بودم و اين عادت مدت زيادي همراه من بود.
وقتي به عنوان دانشجو وارد دانشگاه بوگوتا شدم به سرعت دريافتم كه حقوق رشته دلخواه من نيست و از آن پس گشت و گذار در شهر و نشستن در كافه هاي ارزان قيمت و معاشرت با مردم را به حضور در كلاس و شعر را به خواندن قانون ترجيح دادم.
در اين دوران بود كه يك كپي از مسخ فرانتس كافكا مرا نجات داد و تأثيري عميق بر من گذاشت.
مسخ مرا با ادبياتي پيچيده لايه لايه و غيرمستقيم آشنا كرد كه براي شناخت هر چه بيشتر آن، حريصانه هر آنچه به دستم مي رسيد مي خواندم و نوشتن داستان هاي تخيلي را آغاز كردم و در كمال تعجب اولين اثرم در سال ۱۹۴۶ در روزنامه«ال اسپكتادور بوگوتا» به چاپ رسيد و از آن به بعد فعاليتم به عنوان يك روزنامه نگار پررنگ تر شد.
آشوب هاي سال ۱۹۴۸ در بوگوتا، سبب شد كه من ناچار به كار تاخنا رفته تحصيلات و فعاليت روزنامه نگاري ام را (براي روزنامه ال يونيورسال) در اين شهر ادامه دهم.
در ۱۹۵۰ از تقلا براي تحصيل حقوق صرفنظر كردم زيرا خود را شيفته ادبيات يافتم.
مشغوليت جديدم در اين سال ها، حضور فعال در محافل ادبي بود كه تحت تأثير آنها به مطالعه آثار همينگوي، جويس، ولف و از همه مهمتر فاكنر روي آوردم.
پس از آن تحصيلات كلاسيك را آغاز كردم و سوفوكلس و دنياي اسطوره اي او را شناختم... اين دوران پربار مرا از نوشته هاي گذشته ام ناخرسند كرد.
مدام به اين گفته فاكنر مي انديشيدم كه: «نويسنده زماني مي تواند بنويسد كه بداند چه مي خواهد بگويد» و من در تلاش بودم كه بدانم واقعاً چه مي خواهم بگويم... اين حرف در من رسوخ كرد و همراهم شد تا زماني كه به خانه پدر بزرگ برگشتم و در آنجا تحت تأثير محيط و آموخته هايم، نوشتن را آغاز كردم...

گفت وگو با مژده دقيقي- مترجم
اهميت دانش مبنا
008900.jpg
محمد زندي
* آيا به نظر شما رشته ترجمه در دانشگاه ها جوابگوي نيازهاي امروز هست؟
- من از كم و كيف وضعيت ترجمه در دانشگاه ها خبر ندارم، ولي حاصل كار- يعني فارغ التحصيلاني كه بايد جذب كار ترجمه شوند- به نظر من مطلوب نيست. اين را به دليل برخوردهايي مي گويم كه طي سالها به عنوان ويراستار و روزنامه نگار داشته ام. البته بايد استثناها را كنار گذاشت.
ولي مترجم هاي جواني كه از دانشگاه ها فارغ التحصيل مي شوند اغلب هنوز به زباني كه بايد آموخته باشند مسلط نيستند. يعني آن دانش اوليه براي شروع كار ترجمه چه ترجمه ادبي و چه ترجمه در زمينه هاي ديگر در حد قابل قبولي ندارند. درست است كه فوت و فن ترجمه به تجربه نياز دارد كه ضمن كار به دست مي آيد، ولي بدون آن دانش مبنا هر مترجمي در اين عرصه پياده است.
به اين ترتيب، دانشگاه هاي ما اين نقش اساسي و اوليه را به درستي ايفا نمي كنند، چه رسد به اين كه دانشجو را به شناخت كامل ادبيات مجهز كنند و شوق و انگيزه ترجمه ادبي را در او به وجود بياورند. نتيجه اش همين مي شود كه جز همان استثناها كسي از ميان فارغ التحصيلان رشته مترجمي جذب اين كار نمي شوند. آن تعداد از مترجماني هم كه در رشته هاي مترجمي تحصيل كرده اند. بسياري از قابليت هاي خود را با كار و تلاش شخصي و به مرور حين كار به دست آورده اند.
* چه راهكارهايي را براي بهبود وضعيت ترجمه پيشنهاد مي كنيد؟
- به گمان من، اگر بخواهيم در وضعيت فعلي به نتيجه برسيم بايد از بلندپروازي پرهيز كنيم. اقداماتي در جهت بهبود كيفيت آموزش ترجمه در دانشگاه ها بسيار ضروري است، ولي به اين زوديها عملي نخواهد شد. يكي از كارهايي كه فكر مي كنم در كوتاه مدت خيلي مفيد باشد تشكيل كارگاه هاي ترجمه براي كساني است كه دانش مبنايي از زبان دارند و به ترجمه علاقه مندند يا خودشان دست اندركار ترجمه اند. اين قبيل كارگاه ها با گرايش هاي مختلف و در سطوح متفاوت براي هر مترجمي، از تازه كار گرفته تا با تجربه، مفيدند. تشكيل آنها هم كار سختي نيست؛ اتحاديه ناشران، مؤسسات دولتي يا خصوصي نشر، مؤسسات آموزشي مختلف هر يك مي توانند بسته به نياز خود و ضرورت هاي بازار كتاب اين كارگاه هاي ترجمه را تشكيل دهند.
* چرا تاكنون انجمن يا تشكلي براي مترجمان به وجود نيامده؟ در اين مورد چه نظري داريد؟
- تا آنجا كه مي دانم انجمن يا تشكلي براي مترجمان به وجود نيامده، نه از دليلش خبر دارم و نه از سابقه اش. اين را بايد از پيشكسوتان پرسيد. ولي مسلماً اگر چنين تشكلي فارغ از وجوه نمايشي، براي رفع مشكلات و احقاق حقوق مترجمان به وجود بيايد، خيلي مؤثر خواهد بود. با كمي بلندپروازي و اميدواري مي شود انتظار زيادي از فعاليتهاي جنبي هم از چنين تشكلي داشت. ولي، همان طور كه مي دانيد، ما زياد فرهنگ كارهاي جمعي نداريم و حتي وقتي پاي منافع و حقوق خودمان در ميان است، آن قدرها حاضر به تشريك مساعي نيستيم. اين كارها فرصت و حسن نيت مي خواهد. شايد اگر افراد با تجربه و خوشنام اين صنف آستين ها را بالا بزنند، خيلي ها به آنها بپيوندند و چنين انجمني شكل بگيرد.
* از كارهاي جديدتان بگوييد. آيا تغييري در زمينه كارتان داده ايد؟
- در حال حاضر، سرگرم ترجمه مجموعه داستاني از يك نويسنده آمريكايي هستم كه انتشارات نيلوفر آن را منتشر خواهد كرد. اجازه بدهيد فعلاً مشخصات ديگري از اين كتاب ندهم. درباره زمينه كارم هم بايد بگويم كه از اين شاخه به آن شاخه پريدن را دوست ندارم و فعلاً ترجيح مي دهم همچنان داستان و رمان و گاهي مطالبي در حاشيه داستان و رمان ترجمه كنم.

داستان
بزرگ علوي
يك نفر از پنجاه و سه نفرها
008895.jpg
داستان نويسي مدرن ايران را زائيده دوراني مي دانند كه از انقلاب مشروطيت آغاز شد. اين دوره از داستان نويسي نويسندگاني را در خود پرورانده است كه اهميت آنها در تاريخ ادبيات بر كسي پوشيده نيست. با اين حال و با همه اهميتي كه براي آنها قائليم، ذهن بخشي از جامعه با آنها اگر نگوييم بيگانه، بايد گفت بسيار ناآشناست. اما بايد آنها را معرفي كرد و اين بايد به بايدي بر مي گردد كه براساس آن لازمست ادبيات ما و آفرينندگان آن زنده بمانند تا ادبيات زنده بماند. بنابه همين ضرورت است كه در اين ستون (كه نام آن را داستان گذاشتيم) و هر هفته، به معرفي زندگي و آثار آنها، هر چند به اجمال، كمر همت بسته ايم.
مهدي اورند
«روزي مي خواستيم از حال به آينده بگريزيم. حالا گريز از حال به گذشته سودي ندارد. اكنون داريم از خودمان مي گريزيم.»
لاجرم ما بزرگ علوي را نويسنده اي در گريز مي دانيم. در گريز از ابتذال و انحطاط و عقب ماندگي اجتماعي و فكري. در گريز از تهاجم كهنه پرستي و كهنه گرايي. در گريز از خفقان و استبداد رضاشاهي. در گريز از محاكم فرمايشي پهلوي دوم. در گريز از سانسور، حذف و طرد و نهايتاً در گريز از خود. در گريز از بزرگ علوي كه دغدغه او حضور انساني است كه اوست.
بزرگ علوي در سال ۱۲۸۲ در خانواده اي ثروتمند و در تهران به دنيا آمد. خود او در خاطراتش مي نويسد: «در محله  چاله ميدان متولد شدم و توي مدرسه اقدسي درس خواندم، بعداً به مدرسه دارالفنون رفتم و بعد به اروپا و متوسطه را در آنجا خواندم و به ايران آمدم... موقعي كه پانزده ساله بودم به اروپا رفتم و وقتي برگشتم رفتم در شيراز معلم شدم، ۱۳۰۷ بود كه مدرسه ام را عوض كردم و در تهران در مدرسه صنعتي كه مال آلمانها بود به تدريس پرداختم.» علوي تحصيلات خود را در آلمان و در رشته تعليم و تربيت به پايان رسانده بود و وقتي براي تدريس به مدرسه صنعتي آلمان ها آمد با صادق هدايت آشنا شد.آشنايي بزرگ علوي با صادق هدايت مسير داستان نويسي او را مشخص كرد و رابطه اش با دكتر اراني موقعيت و شخصيت سياسي او را تبيين نمود. در اين دوره علوي بيشتر مسير داستان نويسي هدايت را طي مي كند. برخورد او با شخصيت ها و موقعيت  و فضاي داستانش برخوردي روانشناختي است.
خود او در شرح اين دوره مي گويد: «در آن موقع چند مقاله راجع به هنر نوشتم و داستان هاي گلهاي سفيد فرنگ را ترجمه كردم.» آشنايي علوي با هدايت كه در ۱۳۱۰ با انتشار داستان در مجموعه انيران تثبيت شده بود به سببي در ۱۳۱۳ قوام بيشتري گرفت كه آن تشكيل گروه ادبي ربعه بود. علوي خود در اين باره مي نويسد:
«عده اي از اهل قلم بودند كه عده شان جمعاً هفت نفر بود و در هر مجله اي كه در مي آمد اسم آنها هم آنجا بود اسمشان را گذاشته بوديم (ادباي سبعه) آنها همه رجال ريش و سبيلدار بودند و ما جوجه هايي بوديم كه مي خواستيم سري توي سرها در بياوريم، به مجالس ادبي آنها مي رفتيم، اسم خودمان را به تقليد از ادباي سبعه گذاشتيم ادباي ربعه.»
به اين ترتيب صادق هدايت، بزرگ علوي، مسعود فرزاد و مجتبي مينوي نخستين گروه ادبي نوگرا را پايه گذاري مي كنند. اين جوانان كه همگي از جمله تحصيلكردگان اروپا بودند اميدشان را براي نجات جامعه به متن آن عرضه كردند. شكاف بين توده و روشنفكر چنان به خميازه باز شد كه كوتاه زماني پيامبران جديد را اسير وحشت و بهت كرد؛ سپس تصميم گرفتند نوك حمله خود را متوجه رهبران فكري همان توده يا به قول علوي رجال ريش و سبيلدار كنند. تشكيل گروه ادبي ربعه در واقع نخستين جبهه گيري در مقابل تقي زاده ها، حكمت ها، ياسمي ها، قزويني ها... و نويسندگان بازاري بود.
مجموعه داستان چمدان در همين سال مشتمل از شش داستان در فضاي فشار خفقان رضاشاهي منتشر شد؛ ضمن اين كه در همين دوره ترجمه كتاب «حماسه ملي ايران، نولدكه»، مستشرق آلماني، علوي را در جامعه ادبي مطرح كرد. اصولاً
علوي در ترجمه نسبت به حرفه داستان نويسي و فعاليت سياسي اش پركار بود. او«شيلر» را با ترجمه «دوشيزه اورلئان» كه مقدمه صادق هدايت را نيز به دنبال داشت به جامعه ادبي معرفي كرد. از مهم ترين آثار او در زمينه ترجمه مي توان «نخستين عشق من» اثر ماكسيم گوركي، «باغ آلبالو» اثر چخوف، «دوازده  ماه» اثر مارشاك و «كسب و كار براون» اثر برنارد شاو را نام برد.
هرچند حفقان دهه هاي ۲۰-۱۳۱۰ و به تبع آن انزوا و گوشه گيري نويسندگان موجب شد بخش عظيمي از توان آنها مستهلك و تلف شود، اما پيشبرد ادبيات و هنر به واسطه حضور آنها با توجه به طي مرحله گذار در آن مقطع از تاريخ ادبي- سياسي ايران قابل توجه است.
در ۱۳۱۷ علوي همراه ديگر پيشگامان ماركسيسم در ايران دستگير مي شود،او كه از قاعده نويسندگي و سياست زدگي مستثني نيست به زندان قصر مي رود. هرچند بعدها در مصاحبه اي با اشاره به آن سالها مي گويد: «من همان موقع هم احساس مي كردم كه يك مرد سياسي نيستم» اما سياست بخش عمده اي از خلاقيت ذهني او را به سمت ژورناليسم ادبي كشاند. از سويي ديگر اين مسأله ادبي او را از داستان هاي روانشناسانه و پرداخت به آدم هاي منزوي به داستانهاي اجتماعي در مورد انسان هاي آرماني تغيير داد.
اين دستگيرشدگان گروه پنجاه و سه نفر را در زندان تشكيل دادند،چنان كه خود گفته است: «بعد از شهريور ۲۰ علي دشتي هرچه دلش مي خواست در مجلس مي گفت و اين بود كه بدون قانون عفو رضاشاه به حساب ما را بخشيدند، پنجساله مرخص شدند و من مرخص شدم تا قانون عفو را گذراندم و به ابتكار علي دشتي آزاد شدم.»
پس از آزادي از زندان كتاب «ورق پاره هاي زندان» را در ۱۳۲۰ منتشر مي كند. اين كتاب كه علوي داستان هايش را روي ورق پاره هايي كه به زحمت در زندان به چنگ مي آورد مي نوشت و كتاب «۵۳ نفر» كه در سال ۱۳۲۱ منتشر شد علوي را به عنوان پايه گذار ادبيات زندان در ايران مطرح كرد.
ادامه دارد

سايه روشن ادبيات
مرتضي سرهنگي: خاطرات نظاميان عراق
مدتي است كه نگارش و تدوين خاطرات نظاميان عراقي به شكل جدي دنبال مي شود. سيد ياسر هشترودي نوشته هاي خود را در قالب گزارش ارائه خواهد داد و چندي پيش هم شنيديم كه مرتضي سرهنگي «گزيده خاطرات نظاميان» عراقي را گردآوري كرده و در نهايت از سوي نشر حوزه هنري منتشر خواهد شد.
واگو كردن جنگ از زبان عراقي ها به واقع شكل  ديگر و آن سوي حادثه و واقعه اجتماعي بخشي از تاريخ ماست.
سرهنگي براي اين كار از نظر جغرافيايي «خرمشهر» را انتخاب كرده است و مي گويد: «از جهت اينكه خرمشهر جزو مناطق حساس ايران است كه نوزده ماه تمام در اشغال عراقيان بوده است، آن را انتخاب كرده ام.»
به واقع چنين روايت هايي از ابعاد گوناگون، مي  تواند جنگ را به گونه هاي متفاوت و مختلف براي نسل جوان به تصوير بكشد. شايد با نوشتن خاطرات جنگ از زبان عراقي ها بتوانيم نسل جوان جامعه را با حادثه هاي گذشته تاريخي مان پيوند بزنيم.
معرفي نفرات برتر جشنواره بوشهر
جشنواره فرهنگي شعر و ادب منطقه يك كشور با معرفي نفرات و آثار برتر در مجتمع فرهنگي هنري بوشهر به كار خود پايان داد.
هيأت داوران پس از بحث و بررسي آثار ارائه شده با رعايت ملاك هاي ارزشيابي از جمله توجه به زبان اثر، استفاده از تخيل و تصوير شاعرانه، عاطفه، موسيقي، ساختار منسجم و تفكر و تناسب با مفاهيم جشنواره رأي نهايي خود را در دو بخش خواهران و برادران اعلام كرد.در بخش خواهران عاليه محرابي از يزد حايز رتبه اول، محبوبه زارع از يزد رتبه دوم و فاطمه دانشي اصل و مژگان دستوري از فارس و كهگيلويه مشتركاً سوم شدند.
با نظر هيأت داوران، حميد رضا واحدي از استان كرمان، فريدون هاشمي از كهگيلويه و بويراحمد و عباس حسين پور از استان كرمان ، به ترتيب رتبه هاي اول تا سوم را كسب كردند.همچنين هيأت داوران در بين آثار ارسالي، تعدادي شعر نيمايي و سپيد را نيز به علت عدم رعايت صحيح تكنيك هاي شعر نو، سطحي بودن زبان خارجي، سهل انگاري هاي دستوري و عدم رعايت ايجاز شايسته احراز رتبه ممتاز در جشنواره ندانست.
دبير جشنواره شعر و ادب منطقه يك كشور گفت: جشنواره شعر و ادب منطقه يك كشور با همكاري سازمان ملي جوانان، كانون هاي فرهنگي هنري مساجد و اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي بوشهر و با حضور ۴۲ نفر از شاعران و نويسندگان استانهاي يزد، فارس، كرمان، كهگيلويه و بويراحمد، لرستان، خوزستان و هرمزگان به مدت دو روز برپا بود.
«ابوالقاسم بهزادي» يادآور شد: شش نفر از برگزيدگان اين جشنواره شامل سه نفر خواهر و سه نفر برادر به مرحله كشوري اين جشنواره كه همزمان با ميلاد منجي عالم بشريت حضرت مهدي موعود (عج) از ۱۷ تا ۱۹ مهرماه امسال در مشهد مقدس برپا مي شود راه يافتند. وي اظهار داشت: به هر كدام از نفرات برتر لوح تقدير، تنديس جشنواره و جوايز نفيسي اهدا شد.
سميرا اصلانپور: متوليان مشكل آفرين
ما هنوز هم شأن ادبيات دفاع مقدس كاري انجام نداده ايم و اغلب نوشته هايمان درحد زندگينامه و خاطرات دفاع بوده است.
سميرا اصلانپور- نويسنده ادبي- با بيان اين مطلب گفت: البته ما رمان هايي را نيز در اين خصوص تأليف كرده ايم، اما اغلب اين رمانها فاقد ويژگي هاي يك رمان قوي و جهاني بوده است. او تأكيد كرد: متأسفانه از يك مقطع زماني به بعد،  كم كم ديدگاههاي روشنفكرانه بر برخي از نويسندگان حاكم شد و به جاي آنكه بيايند نقد دفاع مقدس را نشان دهند و از حقانيت مردم دربرابر تهاجم بيگانه خبر دهند، در يك موضوع روشنفكرانه، همه چيز را سياه ديدند و به جاي واقعيات از موضع منفعل يا بدتر از آن با اين مقوله برخورد كردند.
وي گفت: برعهده تك تك نويسندگان است كه با مقوله ادبيات دفاع مقدس برخورد مسئولانه داشته باشند. ضمن آنكه معتقدم اينكه در جامعه گروهي سعي كرده و مي كنند متولي ادبيات دفاع مقدس شوند، اين خود در جامعه مشكل آفرين خواهد شد؛ چه، برخي از اين افراد عمدتاً فاقد ديد فرهنگي هستند. بنابراين با ناآشنايي نسبت به نويسندگان آثار و حتي تفكر آنان، اقدام به سفارش دهي در اين عرصه مي كنند. بنابراين يا كار به چهار چهره آشنا در اين عرصه بسنده مي شود يا اينكه كار به برخي چهره هاي حتي لائيك واگذار مي شود.

تازه هاي نشر
صداي ما را از بهشت مي شنويد (دفاع مقدس در شعر شاعران گيلان)
به كوشش: فرامرز محمدي پور / ناشر: انتشارات قو / تلفن: ۶۶۳۸۱۶۵ / چاپ اول، ۱۳۸۱ / ۲۴۳ صفحه / قطع: رقعي / شمارگان: ۳۰۰۰ نسخه / قيمت: ۱۲۰۰ تومان.
گزيده ادبيات معاصر- مجموعه شعر محمدرضا رحيمي
ناشر: انتشارات كتاب نيستان / چاپ اول، ۱۳۸۱ /۹۶ صفحه / قطع: رقعي / شمارگان: ۵۰۰۰ نسخه / قيمت: ۷۰۰ تومان.
از كوچه هاي بي خبري
مؤلف: جهانگير خسروشاهي / ناشر: مؤسسه فرهنگي منادي تربيت / تلفن: ۸۸۰۹۷۸۷ / چاپ اول، ۱۳۸۱ / ۱۸۴ صفحه / قطع: رقعي / شمارگان: ۵۰۰۰ نسخه / قيمت: ۱۰۰۰ تومان.
در مسير تندباد (بررسي ۲۰ سال ادبيات داستاني دفاع مقدس - ويژه كودكان و نوجوانان)
نويسنده: محمدرضا سرشار (رهگذر) / ناشر: انتشارات پيام آزادي / تلفن: ۳۱۱۴۷۵۹ / چاپ اول، ۱۳۸۱ / ۴۳۶ صفحه / قطع: رقعي / شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه / قيمت: ۲۲۵۰ تومان.
گزيده ادبيات معاصر-مجموعه شعر هادي مهري خوانساري
ناشر: انتشارات كتاب نيستان / چاپ اول، ۱۳۸۰ / ۷۸ صفحه / قطع: رقعي / شمارگان: ۵۰۰۰ نسخه / قيمت: ۶۰۰ تومان.
ساخت اشتقاقي واژه در فارسي امروز
نويسنده: ايران كلباسي / ناشر: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي / چاپ ۱۳۸۰ / ۲۲۲ صفحه / قطع: وزيري / شمارگان: ۱۵۰۰ نسخه / قيمت: ۱۱۰۰ تومان.
پاكت ها و چند داستان ديگر
نويسنده: ريموند كارور / مترجم: مصطفي مستور / ناشر: انتشارات رسش / تلفن: ۲۲۱۶۳۷۵ / چاپ اول ۱۳۸۲ / ۲۰۷ صفحه / قطع: رقعي / شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه / قيمت: ۱۷۰۰ تومان.
نفس (مجموعه داستان)
نويسنده: احمد شاكري / ناشر: چاپ و نشر فرهنگ گستر / تلفن: ۸۸۱۲۸۶۱ / چاپ اول ۱۳۸۱ / ۱۷۸ صفحه / قطع: رقعي / شمارگان: ۵۰۰۰ نسخه / قيمت: ۱۱۰۰ تومان.

ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
مدارا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  مدارا  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |