سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۸۲
شماره ۳۱۵۵- Sep, 2, 2003
سفر و طبيعت
Front Page

نمي آيند
ناصر كرمي
008830.jpg

برق فلا ش ها در يكي از تالارهاي زيباي يك شهر بزرگ. پشت تريبون ديوارنوشتي بزرگ و طولاني روز جهاني جهانگردي را به مهمانان تبريك مي گويد و از سازمان جهاني جهانگردي به خاطر اعلام اين سال به عنوان سال بازديد از كشور ميزبان اين مراسم و نيز انتخاب اين كشور به عنوان ميزبان مراسم روز جهاني جهانگردي تقدير كرده است. در آغاز برنامه پيام مقام بلندپايه ملي قرائت مي شود كه در آن تلويحا از انتخاب كشور براي ميزباني مراسم روز جهاني جهانگردي به عنوان نشانه اي از موفقيت برنامه هاي دولت نام برده شده است.
مهمانان ديگري نيز مي آيند و در اين باره به تفصيل سخن مي گويند. مراسم پررونق و باشكوهي است خبرنگاران تند و تند يادداشت برمي دارند و دوربين هاي فيلمبرداري هر لحظه روي چهره يكي از مهمانان زوم مي كنند . اما عجيب است كه براي آشنايان به امور بين الملل صنعت جهانگردي، چهره هيچكدام از مهمانان خارجي آشنا نيست؛ زيرا مراسم روز جهاني جهانگردي همان زمان، همان روز، شش هزار كيلومتر آن سوتر در سئول پايتخت كره جنوبي در حال برگزاري بود و قاعدتا مقام هاي بلندپايه سازمان جهاني جهانگردي در آن مراسم حضور داشتند. همين كشور هم در اين سال به عنوان كشوري كه توصيه شده جهانگردان به آن سفر كنند، انتخاب شده بود، نه هيچ كشور ديگري در هيچ كجاي ديگر دنيا.
ايران و توريسم
توريسم براي ايران چيزي شده است شبيه حسرت دائم مردم ابرقو به برف هاي شيركوه. در آن كوير تفتيده كلاهك سفيد شيركوه هميشه مقابل چشم هاست. دور است، آنقدر كه هيچ تشنه اي با ساعتها پياده روي هم نمي تواند به آن برسد، اما نه آنقدر كه ديده نشود، يا فراموش شود، هست و يادآوري مي كند كه مي تواند انسان تشنه نباشد.
در همه دهه هاي گذشته توسعه جهانگردي آرزوي بسياري از مردم و دست اندركاران اقتصاد ايران بوده است. در سال هاي اخير همه گيري بحران اشتغال الزام توسعه جهانگردي را كه به عنوان صنعتي كه بيشترين امكان ايجاد فرصت هاي شغلي متنوع را ايجاد مي كند، بيشتر مطرح كرده است. كمبود اعتبارات براي حفظ ميراث طبيعي و فرهنگي نيز دلمشغولان محيط زيست و ميراث فرهنگي را به تكاپو انداخته كه با توسعه اكوتوريسم، توريسم با علايق ويژه و توريسم فرهنگي، متوليان حفاظت اين آثار را قدري از تنگدستي مفرط نجات دهند. با اينهمه، هرگز آنچه كه انتظار مي رفته و وعده داده شده، تحقق پيدا نكرده است.
در رده بندي سال ۲۰۰۲ سازمان جهاني جهانگردي نيز ايران همچنان در رده هشتادم ايستاده است. جالب است كه اين رده حتي پايين تر از رده برخي كشورهاي آفريقايي است كه هر روز ممكن است در آنها خبر قوم كشي يا كودتاي تازه اي را بشنويم. چرا؟
دلايل تكراري
درباره اينكه چرا جهانگردان به ايران نمي آيند ذهنيت فراگير و تقريبا همگوني وجود دارد. به طور معمول اين موضوع به شرايط خاص سياسي كشور نسبت داده مي شود. انتظار اين است كه توريست ها به جايي بروند كه دست كم آزادي هاي موجود در كشورهاي همسايه اي همچون تركيه و امارات در آنها فراهم باشد. مخالفت برخي مذهبيون افراطي، الزام به حجاب و ممنوعيت صرف مشروبات الكلي، كمبود امنيت و خدمات پشتيباني از ديگر دلايل عدم توسعه جهانگردي در ايران انگاشته مي شود. واقعا اينگونه است؟
فرق آمدگان و رفتگان
008995.jpg

از آخرين دليل شروع مي كنيم. ترديدي نيست كه توريسم يك صنعت خدماتي است و توسعه آن نيازمند خدمات پشتيباني از قبيل امكانات حمل و نقل، اقامت و تغذيه مناسب است. اما مگر كشورهاي آفريقايي موصوف در اين باره از شهرهاي بزرگ و توريستي كشور ما شرايط بهتري دارند؟ درصد عمده توريست هاي جهان، (حدود ۶۰ درصد) اصطلاحا توريست هاي با علايق ويژه ناميده مي شوند. كساني كه چندان به دنبال هتل هاي پنج ستاره و خدمات لوكس نيستند. چرا اين توريست ها هم به ايران نمي آيند؟
انگاره دوم به كمبود امنيت در ايران اشاره دارد. اين انگاره از كجا آمده است؟ چه كسي مي تواند ثابت كند متوسط امنيت حال حاضر ايران از متوسط امنيت شهرهاي اروپا و آمريكاي شمالي كمتر است؟ اگر مبنا را صرف خود جهانگردان قرار بدهيم، آنها بنا به نظرسنجي تاييد شده توسط سازمان جهاني جهانگردي ايران را «كشوري امن»، خيلي امن تر از جنوب اروپا دانسته اند. درباره دو دليل بعدي نيز مي توان باز به نظرسنجي پيش گفته اشاره كرد. شمار افرادي كه به خاطر الزام به رعايت حجاب و ديگر هنجارهاي فرهنگي قصد سفر به كشور ايران را نمي كنند هرگز حتي آنقدر قابل احتساب نبوده كه به عنوان درصد در گزارش هاي تحقيقاتي مرتبط ذكر شود. همچنين فراموش نبايد كرد كه اغلب توريست هايي كه به ايران مي آيند از نوع توريست هاي فرهنگي هستند، يعني توريست هايي كه بسيار مقيد به هنجارهاي اخلاقي جامعه ميزبان بوده و حتي شبيه سازي خود به آن در طول سفر را راهي براي محفوظ شدن افزون تر مي دانند. به مثابه آنكه قرار باشد ما چند روزي به جاي دوري مثل كشمير، پرو يا ايسلند برويم و قبل از سفر اعلام شود در اين مدت بايد برخي قواعد اخلاقي آنها مانند الزام به پوشيدن نوعي لباس خاص را رعايت كنيم. چند درصد ما حاضريم به اين خاطر چنان سفري را از دست بدهيم و يا اصلا در گزينه هاي انتخاب خود وارد نكنيم؟
دليل بعدي، مخالفت مذهبيون افراطي، حتي از دلايل پيش گفته هم مبهم تر است. كدام مقام عاليرتبه مذهبي تاكنون با ورود جهانگردان به ايران مخالفت كرده است؟ كدام نهاد يا مرجع رسمي يا غير رسمي مذهبي يا سياسي تاكنون مخالف ورود جهانگردان به ايران بوده است؟ بالعكس مي توان فهرستي از نام اغلب روحانيان و مقامات بلندپايه مذهبي را رديف كرد كه توسعه جهانگردي در ايران را نه تنها مجاز، بلكه بعضا از جهت اعتباري كه براي جامعه اسلامي ايجاد مي كند، لازم هم دانسته اند. و درباره دليل بازمانده هم فقط بايد به يك اصل بديهي در برنامه ريزي جهانگردي اشاره كرد: همه توريست ها تفريح گرا نيستند، همه تفريحات هم متعارض با چارچوب اخلاقي ايران نيستند. اما نكته اين است كه تقريبا همه توريست ها به ايران نمي آيند. وقتي از ده ميليون نفر مورد انتظار (بر اساس تيپ سنجي جاذبه هاي جهانگردي ايران)  كمتر از پنجاه هزار توريست واقعي(توريستي كه در حوزه سرمايه گذاري هاي صنعت توريسم حركت كند) به ايران مي آيد، مي توان بر صحت «تقريبا» فوق الذكر پا سفت كرد. موضوع خيلي پيچيده تر از آن چيزي است كه در ابتدا به نظر مي آيد. به راستي چرا توريست ها به ايران نمي آيند؟
صنعت هوشمندان
قاعدتا بايد دلايل متعددي را ذكر كرد كه جملگي در حوزه دانش مديريت قرار مي گيرند. نكته اين است كه توريسم صنعتي است عميقا متكي به منابع انساني. از نيروي خدماتي جزء گرفته تا مديران و برنامه ريزان بلندپايه ستادي جملگي بايد آموزش و توان ذهني لازم براي اشتغال در اين صنعت را داشته باشند. شايد بيشترين نقش را ابتكارات مديريتي و كارآمدي برنامه هاي بلندمدت داشته باشد. مسئله همين جاست: توريسم در كشورهايي ريشه مي دواند كه سامانه هاي مديريتي كارآمد، مبتكر و خلاق داشته باشد. و البته نيروهاي انساني گسترده اي كه تربيت اشتغال در چنين صنعت پيچيده اي را داشته باشند. به عبارت ساده تر براي توسعه توريسم، بايد راه توسعه آن را «بلد» بود. اين بلد بودن حادثه اي است كه هنوز براي ما رخ نداده است. يك دليل آن برق فلاش ها است در مراسمي كه در ابتداي اين نوشتار به آن اشاره شد. آيا حتي در كشورهاي آفريقايي مورد اشاره هم ممكن است متوليان صنعت جهانگردي چنين اشتباهي را مرتكب شوند؟

نگاه امروز
زيان هاي عدم توسعه ايرانگردي

اميد كياني
ضرورت ها و فوايد توسعه جهانگردي آنقدر بديهي و جذاب هستند، كه با وجود عدم تاثير در مخاطبان ذيربط، به كرات مورد اشاره و تاكيد قرار گرفته اند. اما زيان هاي ناشي از عدم توسعه جهانگردي تاكنون چندان مورد توجه نبوده است. زيان هاي ناشي از عدم النفع موضوع (درآمدي كه مي تواند باشد، اما نيست و فرصت هاي اشتغال كه مي توانند باشند،اما نيستند) به جاي خود، ضرر بزرگتر فراهم نشدن اعتبارات مالي لازم براي حفظ محيط زيست و ميراث فرهنگي است.
به تقريب ،دو سازمان حفاظت محيط زيست و ميراث فرهنگي از جمله تنگدست ترين نهادهاي دولتي به شمار مي آيند. چندي پيش اعلام شده بود از نظر خالص درآمد دريافتي، محيط بانان ايران جملگي زير خط فقر زندگي مي كنند و پيشتر از آن، اين گفته را از رئيس سازمان ميراث فرهنگي شنيده بوديم كه اين سازمان حتي آنقدر بودجه ندارد كه دست كم سالي يك بار ماموراني را براي بازديد از آثار تاريخي ايران روانه كند.
به عبارت ديگر، سازمان ميراث فرهنگي از زوال يا بقاي بسياري آثار فرهنگي ايران سالهاست كه خبر ندارد.
جالب است كه اين دو سازمان مجموعه اي از مواريث و جاذبه هاي بي نظير جهان را در اختيار دارند كه اگر هر كجاي ديگر جهان باشد، بايد بابت در اختيار داشتن آنها ماهانه سود كلاني را به صندوق دولت واريز كنند، نه اينكه چشم به راه بمانند حق الزحمه كاركنان آنها كي مي رسد. البته در نظام اداري كنوني كشور، آنچه كه از اين دو سازمان ا نتظار مي رود، حفاظت ميراث طبيعي و فرهنگي است، نه توسعه توريسم. رشد ايرانگردي وظيفه سازماني است به همين نام در دل وزارت ارشاد، كه طي ساليان گذشته جز ارائه آمارهاي مغشوش ، مبهم واغلب غيرقابل باور، نمودي در عرصه افكار عمومي نداشته است. سازماني كه تاكيد شده اگر بتواند به وظايفش عمل كند، مي تواند خون تازه اي در رگهاي اقتصاد ايران بدمد، اما در شرايط موجود «اگر بنا باشد، كه تعطيل شود ، حتي يك نفر از شمار توريست هاي ورودي كم نمي شود.»
اما عجيب است كه هست و كسي پيگير عدم كارآمدي آن نيست و همه زيان هاي پيش گفته همچنان تداوم مي يابد.

يك گام به پيش ،دو گام به پس
009000.jpg

در سال ۱۹۹۷، كميسيون اروپا برآورد كرد كشورهاي شرقي و مركزي اروپا براي رساندن وضعيت زيست محيطي خود به استانداردهاي مطلوب اتحاديه اروپا، بايد علاوه بر اقدامات ديگر، معادل ۱۲۷ ميليارد يورو هزينه كنند. بر اين پايه، وزراي محيط زيست و بازرسان اين مركز بايد براي ارتقاي سطح عملكرد خود تلاش بيشتري مبذول دارند و ساخت تجهيزات لازم براي بهبود وضعيت محيط زيست، به ويژه تأسيسات هدايت آب هاي سطحي و مديريت تسهيلات فاضلاب ها را به طور جدي دردستور كار خود قرار دهند. اجراي اين پروژه نياز به هزينه اي معادل هزار يورو به ازاي هر فرد دارد و با توجه به اينكه درآمد سرانه بخش هايي از جهان از قبيل لهستان حدود نه هزار و پانصد يورو است، هزينه قابل توجهي مي باشد.
برآوردهاي بعدي نشان داد هزينه كلي مي تواند به ۸۰ تا ۱۱۰ ميليارد يورو تقليل يابد؛ اما در هر صورت، هزينه هاي عظيمي بايد صرف شود كه بخش اعظم آن را كشورهاي الحاقي بايد بپردازند. آنها اين هزينه ها را از بخش دولتي و خصوصي تأمين خواهند كرد و البته ۱۰ درصد آن را اتحاديه اروپا و ديگر صندوق هاي خارجي به  عهده خواهند گرفت. اما سؤالي كه در اين جا مطرح است اين است كه آيا اجراي پروژه، ارزش اين سرمايه گذاري هنگفت را دارد؟
مؤسسه «اكوتك» براي يافتن پاسخ اين سؤال، در سال ۲۰۰۱ پژوهشي را آغاز و پس از اتمام آن اعلام كرد: اجراي طرح روي افزايش سطح سلامتي در جامعه تأثير بسياري دارد. از طرف ديگر از آنجا كه تخريب جنگل ها و منابع شيلاتي آسيب هاي زيادي به محيط زيست و منابع طبيعي كشورهاي مختلف وارد مي كنند و بازسازي آنها در كوتاه مدت ميسر نيست. پس سرمايه گذاري بسيار سودآور خواهد بود. محققان اعلام كردند سرمايه گذاري در اجراي اين پروژه باعث افزايش سهم پس انداز در كشورهاي مجري تا سال ۲۰۲۰ خواهد شد. آنها پيش بيني كردند سهم پس انداز اين كشورها ۱۳۴ تا ۶۸۱ ميليارد يورو افزايش خواهد يافت: (به گفته آنها تفاوت زياد بين دو مقدار تخمين زده شده به سبب مشكل بالقوه، حتي عدم امكان برآورد دقيق ونرخ گذاري مقرون به واقعيت روي سرمايه گذاري هاي لازم براي بهداشت عمومي يا چشم اندازهاي بهداشتي است.)
به هر حال، همه موارد پيش گفته نشان مي دهد كه همه عوامل ديگر، يكسان باقي مي مانند. اما، براساس گزارش تازه آژانس زيست محيطي اروپا (EEA)، تحت عنوان «محيط زيست در اروپا: بازنگري سوم»، هر پيشرفتي در سازوكارهاي زيست محيطي در خطر نابودي به وسيله رشد اقتصادي است. علي رغم يك دهه نگراني فزاينده در رابطه با محيط زيست كره زمين، دولت ها و ملت ها هنوز گام هاي شاخص و برجسته اي در راستاي مقابله با فشار ناشي از فعاليت هاي اقتصادي بر محيط زيست برنداشته اند.
آخرين بررسي EEA در مورد وضعيت زيست محيطي اروپا در ۲۱ ماه مه همزمان با پنجمين كنفرانس اروپايي به منظور ارتقاي وضعيت محيط زيست در «كيف» صورت گرفت. به اختصار به بررسي گزارش تهيه شده در كنفرانس محيط زيست در سال هاي ۱۹۹۵ و ۱۹۹۸ مي پردازيم.
در گزارش اخير ۵۲ كشور تحت پوشش قرار گرفته بودند و علاوه بر كشورهاي عضو اتحاديه اروپا و كشورهايي كه اخيراً تقاضاي عضويت كرده اند، روسيه و يازده كشور اروپاي شرقي و آسياي مركزي هم در اجراي برنامه ها همكاري كردند. گزارش ها حاكي از آن است كه براي نخستين بار در اجلاس، تنها به بررسي وضعيت محيط زيست و پيشرفت هاي حاصل شده در آن پرداخته نشده است، بلكه محيط زيست را دركنار سياست ها و فعاليت هاي ديگر اجتماع قرار داده و در عين حال كه پيوندي بين آنها برقرار كرده است ،به بررسي شرايط اين منبع طبيعي و تأثيرات عوامل ديگر، روي آن پرداخته است. قرار دادن محيط زيست در كنار كشاورزي، انرژي و حمل و نقل، در عين حال كه يك عامل بسيار بااهميت در زندگي انسانها است، گامي مؤثر در راه بهبود وضعيت زيست محيطي دنيا خواهد بود.
در گزارش عنوان شده است بسياري از پيشرفت ها و تغييرات ايجاد شده در وضعيت زيست محيطي مناطق مختلف به دليل استفاده دولت ها از راه حل پاياني است و هيچ يك از كشورهاي مورد نظر به بررسي مشكلات و دلايل آنها و نيز ريشه كن كردن مشكلات اقدام نكرده اند. بهبود وضعيت آلودگي هوا و آب و كاهش گازهاي گلخانه اي همگي به دليل ركود صنعت جهان است و تأثير آن مسلماً پايدار نخواهد بود. تقسيم اراضي به منظور انجام اصلاحات اقتصادي و اجراي سياست هاي جديد هم مشكلات زيست محيطي زيادي را به وجود آورد. با اين كار زيستگاه طبيعي بسياري از گياهان و جانوراني كه در مزارع زندگي مي كردند به خطر افتاد و به خطر افتادن زيستگاه مسلماً بقاي گياهان و جانوران را نيز به خطر مي اندازد. علي رغم تلاش هاي بسيار و اجراي سياست هاي زيست محيطي براي حداقل كردن تخريب ها و ضايعات در محيط زيست، هنوز هم فشار روي برخي از منابع طبيعي روزبه روز در حال افزايش است. منابعي از قبيل شيلات، خاك سطحي و زمين. توسعه شهرها و ساخت جاده ها و تجهيزات حمل و نقل نيز به تخريب منابع و زيستگاه هاي طبيعي منجر شده است. زيرا شهرها و تأسيسات شهري همگي روي زمين هاي حاصلخيزي ساخته مي شوند كه پيش از اين زيستگاه طبيعي بسياري از جانوران و گياهان بوده اند.
اين مسئله در كشورهاي شرق و مركز اروپا وجود دارد. در اين كشورها با گسترش روزافزون راه ها، جاده ها، راه هاي هوايي و تأسيسات حمل و نقل، كه با توسعه شهرها افزايش يافته اند، فضاهاي مناسب زيست محيطي از بين مي رود و به جاي آن دنياي خشك مدرن فضا را پر مي كند. طرح جديد شبكه حمل و نقل اروپايي كه به تازگي در اتحاديه مطرح شده است نيز به اين تخريب محيط زيست دامن مي زند و بقاي فضاهاي طبيعي باقي مانده از قبيل پارك ملي بيبرزا در شمال شرقي لهستان و كرسناگورج در بلغارستان را هم تهديد مي كند. با توجه به پيشرفت هاي حاصل شده طي دهه گذشته، گوردون مك لينس مدير اجرايي آژانس حفظ محيط زيست اروپا گفت: تجربيات گذشته نشان مي دهد اگر برنامه هاي توسعه اقتصادي كشورهاي مختلف مثل گذشته موجب تخريب منابع طبيعي و زيستگاهها شود، نه تنها اين پيشرفتهاي حاصل شده در وضعيت زيست محيطي منطقه ادامه نخواهد يافت بلكه تأثيري روي اكوسيستم هم نخواهد گذاشت.
وي ادامه داد: اين وضعيت در كشورهايي كه خواهان عضويت در اتحاديه اروپا هستند و كشورهاي شرق اروپا، قفقاز و ايالات آسياي مركزي يك مشكل عمده ايجاده خواهد كرد زيرا صنايع توليدي اروپاي غربي طي چند دهه اخير به اين كشورها انتقال يافته است و مسلماً با برطرف شدن ركود اقتصادي دنيا و افزايش فعاليت صنعتي آنها مشكلات بيشتري براي اكوسيستم و محيط زيست ايجاد خواهد شد.
استراتژي توسعه پايدار:
رهبران اتحاديه اروپا متوجه شدند كه بايد رشد اقتصادي را بدون تخريب محيط زيست داشته باشند. آنها تلاش كردند بين اين دو مقوله فاصله بيندازند. رهبران اتحاديه در اجلاس گوتنبرگ در ژوئن ۲۰۰۱، استراتژي توسعه پايدار را پذيرفتند و اعلام كردند در برنامه هاي توسعه اتحاديه اروپا تغييرات اساسي ايجاد خواهند كرد و همان طور كه مسايل اقتصادي و اجتماي را در برنامه هاي خود دخيل مي كنند، حفظ محيط زيست و ارتقاي وضعيت كنوني محيط زيست اروپا را هم مدنظر قرار خواهند داد.
كلين مي گويد: استراتژي توسعه پايدار در اتحاديه اروپا يك قدم صحيح در راه بهبود وضعيت زيست محيطي است اما اجراي سياست هاي آن احتياج به فعاليت هاي اجرايي بسيار و حمايت مالي كشورهاي ثروتمند اتحاديه اروپا دارد.به عقيده او اجراي برنامه ها تنها به رهبران سياسي، اجرايي و اقتصادي مقتدر نياز دارد تا در همه طرح ها و برنامه هاي كشور به مسئله محيط زيست و مسائل پيرامون آن توجه داشته باشند.
پژوهشگران بيان كرده اند: كشورهايي از قبيل پرتغال، اسپانيا و مصر نبايد به محيط زيست كشورشان به صورت يك كالاي زينتي و تجملاتي نگاه كنند و به منظور توسعه اقتصاد و رقابت با كشورهاي ديگر اقدام به از بين بردن آن نمايند.

تازه هاي طبيعت

عسل خور هاوايي و ژن حفاظتي در مقابل بيماري
009010.jpg

پرنده زيبايي كه در عكس مي بينيد عسل خور هاوايي است كه زماني ۵۵ گونه مختلف از آن وجود داشت اما اكنون به ۲۳ گونه كاهش يافته است. از جمله عللي كه باعث از بين رفتن اين گونه هاي ارزشمند شد بيماري هايي از قبيل مالارياي هوايي (نوعي بيماري كمياب ويژه پرندگان) بود.
اما يك گروه از عسل خورها كه Amakihi ناميده مي شوند مقاومت قابل توجهي در مقابل بيماري از خود نشان داده اند.
دانشمندان روي اين گونه مطالعه مي كنند تا دريابند آيا نوعي ژن حفاظتي در درون ساختمان بدني او وجود دارد كه مي تواند او را از ابتلا به بيماري مصون دارد ، كه در اين صورت اميد فراواني براي نجات ديگر گونه هاي عسل خور پديد خواهد آمد.
009015.jpg

رؤيايي كه به حقيقت پيوست اقوام مايا از توريسم بهره مي گيرند
اكوتوريسم روز به روز ابعاد تازه اي  مي يابد و كشورهاي مختلف جهان، هر يك به سليقه خود و با توجه به امكانات و داشته هاي طبيعي كشورشان، مي كوشند از اين بازار گسترده سهمي برگيرند. در سال ۱۹۸۹ پيشنهادي مبني بر ايجاد يك مسير اكوتوريستي دوستانه كه سايت هاي باستاني «مايا» در مكزيكو، بليز، هندوراس، گواتمالا و السالوادور را به هم وصل كند ارايه شد كه به سرعت مورد توجه كارگزاران توريسم قرار گرفت. بدين ترتيب در آغاز سال جاري ميلادي، پنج كشور پيش گفته دست به دست هم دادند و با حمايت بانك توسعه درون قاره اي آمريكا، اتحاديه توريسم ماندو- مايا را پي ريزي كردند. هدف از اين اتحاديه ايجاد يك خط توريستي پايدار با تورهاي گوناگون و جذاب و جلب جهانگردان از همه نقاط جهان براي شركت در اين تورهاست.
كارشناسان پيش بيني مي كنند با برنامه ريزي هاي انجام شده از اين طريق قوم مايا و ديگر مردم محلي ساكن در خط مسير مورد نظر از درآمدهاي قابل توجهي برخوردار شده و سطح زندگي بالاتري خواهند يافت. ضمناً طي اين برنامه حفاظت محيط زيست اين مناطق به طرز قابل توجهي بهبود پيدا خواهد كرد؛ بدين ترتيب سرانجام، رويايي قديمي به حقيقت پيوست.
009020.jpg

ببر سيبري و اميدهاي تازه
در سال ۱۹۹۳، دكتر «هاوارد بي. كويگلي» و همكارانش چهار توله ببر سيبري را پيدا كردند كه مادرشان توسط شكارچيان قاچاق در منطقه حفاظت شده «سيخوت- الين»  روسيه شكار شده بود. دو تا از توله ها در حين كار تيم براي حمل آنها به باغ وحش «هنري دورلي» اوماها، كه در نگهداري از گربه هاي بزرگ شهرت دارد، كشته شدند.
بعد از گذشت ده سال، دو توله ديگر كه يكي نر و ديگري ماده است، هنوز زنده و سرحالند و فرزنداني را به دنياي گربه هاي بزرگ هديه كرده اند.
گفتني است كه بازگرداندن ببرهايي كه در اسارت بزرگ شده اند به طبيعت آزاد، كار بسيار دشواري است اكنون حدود ۴۵۰ ببر سيبري در جهان وجود دارد كه با زحمت زياد حفظ شده اند. بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، قلع و قمع وسيعي توسط سودجويان و شكارچيان قاچاق در ميان ببرهاي سيبري آغاز شد و اگر اقدامات سريع صندوق جهاني حيات وحش، IUCN و ديگر مراكز حمايت از حيات وحش نبود، شايد تاكنون ببر سيبري هم به سرنوشتي مشابه ببر خزر پيدا كرده بود.
دانشمندان بر اين عقيده اند كه به جاي بازگرداندن ببرهاي در اسارت به محيط طبيعي، يك شبكه حوضه ژني مطمئن با انتقال ماده ژنتيكي ببرهاي باغ وحش از طريق لقاح مصنوعي و انتقال جنين ايجاد كرده و از اين طريق ببرهاي آزاد را در وحش افزايش دهند.
009025.jpg

حمايت گسترده از «خروس جنگلي»
يكي از گونه هاي در معرض انقراض،«مرغ مرتع »يا «خروس جنگلي» نام دارد كه نوعي باقرقره وحشي است. اين گونه در نواحي تگزاس ديده مي شود. پژوهشگران تعدادي از اين پرندگان را در اسارت نگهداري كرده و به تدريج در زيستگاه طبيعي خود رها مي كنند. در ماه گذشته ۵۸ قطعه پرنده در دو منطقه زيستگاهي تگزاس رها شد.
اما آنچه قابل توجه است حساسيت و توجه عمومي به حفظ و نگهداري گونه هاست. به دنبال چاپ گزارشي در رابطه با اين پرنده، ظرف يك ماه خوانندگان نوجوان مجله نشنال جئوگرافيك مبلغ ۶ هزار دلار براي كمك به بقاي اين گونه كمك كردند و اين كمك ها همچنان ادامه دارد.
حيات وحش و محيط زيست، ضروري ترين و اصلي ترين مؤلفه  زندگي بشر در قرن بيست و يكم شناسايي شده و هرگونه حمايت از آن، حمايت از زندگي نوع بشر است. اين كه در جامعه اي تا چه حد اين توجه و حساسيت وجود دارد، نشان دهنده فرهنگ حاكم بر آن جامعه است و در اين ميان وسايل ارتباط جمعي، بويژه مطبوعات،  نقش تعيين كننده اي دارند.

ماجراهاي طبيعت
داستان سگ من
009005.jpg

نوشته ارنست تامپسون ستون
برگردان: حميد ذاكري ..........قسمت آخر
شب، كم كم فرا رسيد. يك گرگ چمنزار زوزه كشيد، پوني- اسبم- گوش برافراشت و چند قدم به من نزديكتر شد و با سر فرو افتاده ايستاد. سپس يك گرگ ديگر زوزه كشيد و يكي ديگر. مي توانستم حس كنم كه دارند، در همان نزديكي، دور هم جمع مي شوند. آنجا بي دفاع افتاده بودم و فكر مي كردم آيا همين امشب براي تكه تكه كردن من خواهند آمد. مدتي طولاني صداي زوزه هاي ممتدشان را مي شنيدم تا اين كه سايه هاي مبهم و تيره شان را ديدم كه زمين را بو مي كشيدند و نزديك و نزديكتر مي شدند. ابتدا اسب، گرگ ها را ديد و خرناسه  اي كه از ترس كشيد آنها را اندكي پس راند. اما كمي بعد نزديكتر شدند و دور من روي چمنزار نشستند. به زودي يكي از گرگ ها كه از ديگران جسورتر بود جلو خزيد و به لاشه هم جنس خود (گرگي كه لاشه اش را از تله درآورده و آن طرف تر انداخته بودم) پوز زد. فريادي كشيدم و او در حالي كه خرناسه  مي كشيد، عقب نشست. پوني از ترس دويد و مسافتي دور شد. گرگ دوباره برگشت و به طرف لاشه گرگ مرده آمد و باز من سروصدا كردم و اين كار چندين بار تكرار شد. سرانجام پس از چند بار پيشرفت و عقب نشيني گرگ جسور، لاشه همنوعش را به دندان گرفت و عقب كشيد و دقايقي بعد دسته گرگ ها با خرناسه و سروصدا به دريدن لاشه پرداختند و ظرف مدتي كوتاه آن را تكه تكه كردند.
بعد از آن نزديكتر جمع شدند و روي پاهاي عقب  نشستند و به من چشم دوختند. جسورترينشان تفنگ را بو كشيد و با پاهاي عقبش شروع به خاك پاشيدن روي آن كرد. با پاي آزادم لگدي به طرفش پراندم و فرياد كشيدم، اما هر چه من ضعيف تر مي شدم او جسورتر مي شد و سرانجام درست بالاي سرم آمد و درست توي صورتم خرناسه كشيد. به دنبال اين عمل، چند گرگ خرناسه كشيدند و نزديكتر شدند و من به خوبي دريافتم كه به پايان كار نزديك شده ام و چيزي نمانده تا به وسيله همان دشمني دريده و تكه پاره شوم كه بسيار حقيرش مي شمردم. لحظه اي چشم فرو بستم و سرماي مرگ را در رگ هايم حس كردم. راستي كار به همين سادگي پايان پذيرفته و مرگ هولناك در اين غربت پرت و دورافتاده،  به بدترين شكل ممكن،  فرا رسيده بود؟
در اين افكار غوطه  مي خوردم كه ناگهان از ميان تاريكي گرگ بزرگ سياه رنگي با غرشي مهيب بيرون پريد. گرگ هاي مرتع به سرعت پراكنده شدند، به جز گرگ جسور كه سر جاي خود ايستاد و در يورشي برق آسا مورد هجوم گرگ سياه تازه وارد قرار گرفت و تا آمد به خود بجنبد با زخم هايي عميق در شانه و گردن، لاشه وار بر زمين افتاد! عجب، اين گرگ نجات بخش كه بود و كدام دست ايزدي او را فرستاده بود؟ وقتي جلوتر آمد ناگهان چشمانم از تعجب گرد شد؛ او بينگو بود:
بينگوي بزرگ، بينگوي نجيب، بينگوي اصيل و دوست داشتني. جلو آمد، جلوتر، دور من گشت، سپس سر پيش آورد و با محبتي كه هرگز نظير آن را در زندگي تجربه نكرده ام صورت يخ زده ام را ليسيد و پشم هاي انبوهش را به بدنم ماليد.
«بينگو- بينگ- هي، پسر- آچار تله را بياور.»كمي آن طرف تر رفت و در حالي كه تفنگ را با خود مي كشيد به سراغم آمد. مي دانست كه به چيزي نياز دارم.
«نه- بينگ- تفنگ نه- آچار تله.» اين بار رفت و كمربندم را آورد، اما بالاخره آچار تله را جلو كشيد و چون متوجه شد همان كاري را كرده كه من خواسته ام، از خوشحالي برجهيد و دم جنباند. بعد از تقلاي زياد و با مشكل فراوان توانستم قيد را آزاد كنم. دهانه تله باز و دستم رها شد و يك دقيقه بعد با دست آزاد، به راحتي تله ديگر را از پايم جدا كردم. بينگ، پوني را آورد؛ و بعد از كمي آهسته قدم زدن، خون به پاهايم برگشت و توانستم سوار اسب شوم. ابتدا آهسته و سپس چهارنعل به راه افتاديم و در حالي كه بينگو همچون جلوداري سرفراز در پيش مي رفت به خانه برگشتيم. آنجا بود كه فهميدم او تمام روز، پس از رفتن من نگران بوده و حالاتي غيرعادي داشته و مرتباً زوزه مي كشيده است و سرانجام وقتي شب فرا رسيده و من برنگشته ام، علي رغم تلاش اهل خانه براي نگه داشتن اش، پارس كنان در تاريكي فرورفته و از نظر گم شده است. آنگاه با غريزه و ذكاوتي كه وراي فهم ما انسان هاست، رد من را پيدا كرده و سرانجام خود را به نقطه اي كه من در آن گير افتاده و با مرگ دست و پنجه نرم مي كردم رسانده است.
بينگ دوست داشتني- او واقعا سگ شگفت انگيزي بود. اگرچه دلش با من بود، اما روز بعد با نگاهي اجمالي از كنارم گذشت و وقتي گوردون كوچك صدايش زد تا با هم به شكار موش كانگورويي بروند، به چابكي به سويش دويد و همراهش به راه افتاد و اين وضع تا پايان ادامه داشت.
***
بينگو به زندگي گر گ وار خو كرده و به همان زندگي ادامه داد. ا و هيچ وقت از جست وجوي اسب هاي مرده دست نكشيد و سرانجام يك بار، بي اختيار از گوشت مسموم خورد و لحظاتي بعد درد هولناك همراه با تشنج، اندامش را در هم پيچيد. او وقتي حال خود را چنان ديد، نه به سوي خانه «رايت» بلكه به طرف كلبه من آ مد، به اميد آن كه من در كلبه هستم. از بخت بد آن شب من در خانه نبودم. روز بعد وقتي برگشتم، او را پشت در كلبه روي برف ها مرده يافتم در حالي كه سر بر درگاه كلبه گذاشته بود؛ كلبه اي كه دوران توله گي خود را در آن سپري كرده بود. بينگو، سگ تمام زندگي من بود. او آنجا كه لازم بود به من كمك كرده وجانم را از مرگ نجات داد و حال به اميد نجات خويش به سراغم آمده و مرا جسته بود، در ساعتي كه سختي مرگ را در تمام وجودش حس كرده بود.
بعد از بينگو، ماندن در آن كلبه و آن ناحيه نمي توانست برايم چندان آسان باشد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |   مدارا  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |