عكس و گزارش: سرور قاسمي
اشاره:
سفر، گرانيگاه رشد فكري و توسعه مادي و معنوي آدمي است. از آن رو مهم است كه تجربيات حاصل از سفر به ديگران منتقل شود و اينجاست كه گزارش نويسي سفر، از ديرباز، امري رايج و با اهميت بوده است. گزارش نويسي سفر، مقوله اي است سهل اما ممتنع، اميدواريم طي شماره هاي آينده، شما را با كارآزمودگان اين وادي و آثار ارزشمندشان آشنا سازيم.
گزارش زير، كار يكي از همكاران ما در روزنامه است كه با نگاهي صادق و صميمي داستان سفر خود به اورامانات را بازگو كرده است.
از اين وهم آلودگي گنگ شهرنشيني و شهرنگري، تاب آدمي كه طاق مي شود و او را گريزان، چون خواب زدگان پريشان احوال، سوي طبيعت؛ اين مادر زندگي و تلطيف كننده روح و پرورش دهنده ضمير، سوق مي دهد. گويي براي داشتن توان تحمل آفت زدگي هاي شهري، سفري به طبيعت بكر، اجتناب ناپذير است. پس بايد با گام هايي برافراشته به تجلي گاه عشق و شعور، رهسپار شد.
كجا؟ هر جا كه تكنولوژي، هنوز جايگزين گرمي لبخند مدهوش كننده طبيعت نشده و مي توان ساعاتي، روزهايي، ... در اين گنجينه عظيم ابدي كه پر از اسرار وجود است، غوص كرد و از ديدن جمالي چنين زيبا به عظمت خالق اين جمال پي برد.
اورامان، هورامان، يا همان اورامانات؛ شهرستاني در شمال غربي استان كرمانشاه كه همواره مهد شير مردمان كوهستان بوده، ما را به سوي خود فرا مي خواند. تماشاي سيماي اين شهر باشكوه و زيبا، اما ساكت و آرام چنان خلسه اي براي پرواز روح مي آفريند كه نادانسته و ناخواسته، خود را در تعليق آسمان عشق خواهي يافت. عشق از كودكي و خردسالي با ما همراه است، ولي در لحظاتي آن چنان بر منطق و عقل، چيره مي شود كه شعور و لاشعور به فرمان او به وجد مي آيند، به رقص مي آيند، اوج مي گيرند و آنگاه، اين شهرهاي بزرگ را مي بيني كه بسيار محدود و ناچيزند در برابر اين عظمت و فراخي بي انتها. روح عزم سفر دارد. ديگر هنگام همگامي جسم است با روح.
از تهران گم شده و فرو رفته در لايه هاي دود و غبار به دامان سخاوتمند دشت مي روي. تا شهر ساوه؛ اين دشت بيكران و زيباست كه تو را سوي افق مي خواند و خورشيد را بر پهنه آسمان مي بيني كه گيسوي نور افشان خود را بر شانه هاي عظيم و گشاده دشت، گسترانيده و دشت، آينه هستي آدمي گشته.
در اين راه و بيراه، به همدان كه نقطه آغازيني است، براي داشتن همان حس و حالي كه در اورامان، انتظار ما را مي كشد، نزديك مي شويم. سرزمين اجدادمان و نياكان پاك آريايي - هگمتانه- و تپه هاي شگفت آن، گويي آواي آناني كه با ظرافت و هنر زيباي شهرنشيني، نخستين شهر باستاني را بنا كردند، هنوز در اين مكان، حس مي شود. رودي است نشأت گرفته از تاريخ كه بيابان ضمير و ذهن را سيراب غرور مي كند و يادواره تمدن چند هزار ساله نيز، آرامش و طيب خاطري بي نظير نثار روح است.
كرمانشاه كه مجموعه اي يگانه از تاريخ و طبيعت است و گنجينه هاي بي ستون، سراب نيلوفر، طاق بستان و ... را در پهنه سينه خود جاي داده، چون نگيني بر انگشتر اين گستره پهناور، در نزديكي هاي مقصد قد علم مي كند و بر روان آدمي متجلي مي شود.
مقصد همچنان اورامان است. آنقدر كه زيبايي هاي ميان راه را بر جاي مي گذاريم و به سمت اورامان، سير مي كنيم. «هجيج» آخرين اقامتگاه قبل از مقصد است كه هر جنبنده اي را به سكون و تماشا و تحسين وا مي دارد. نمي توان از كنار اين روستاي بكر، بدون توقف گذشت. لذت ايستادن و توقف در اين مكان، آدمي را در ترديد رويا و حقيقت نگه مي دارد. حسي عجيب نرم نرمك، در لايه هاي ذهن مي لغزد و سيالي مي شود و مي ريزد در تمام تار و پود تن.بيراهي اين مكان تا بيهودگي راه تهران چه فاصله شگفتي دارد. تازه در مي يابي راه اصيل اينجاست. «چهارپاي عشق را مرتع سبز، لگام زند.»
اينجا اورامان است؛ سرزمين ايرانيان اصيل، مهمان نواز و مهربان. مردمي كه بكر مي زيند و عشيره اي. كوچ هنوز به سبك طبيعت، در ميان اين مردم معناي خود را حفظ كرده؛ از پاي كوه به دامنه و ارتفاعات بلندتر و بالعكس. خداوند، نعمتهاي خود را به تمامي بر مردم اين ديار بخشيده است. «طبيعت مادر زندگي است» و دامداري اوراماني ها در همين جا ريشه دارد، در طبيعت، زنان هم چون مردان و دوشادوش ايشان. طبيعت، مرد و زن نمي شناسد.
هواي معتدل كوهستاني در اين ديار ۷۰ هزار نفري چه غوغايي مي كند؟ شور و شعف به پا مي كند و چشمه هاي فراوان، زايش هر لحظه را، گونه اي به تصوير ذهن مي كشاند كه هر چه از ديدن آن حظ ببري و پرشوي، هنوز احساس خلأ مي كني و عطش براي سيراب شدن از سراب هاي آن داري. درخت هاي پهن برگ بلوط و پسته وحشي نيز، يكي از گونه هاي بسيار زيباي طبيعت را بر لوح اين سرزمين حك كرده است. گونه هاي جانوري متعدد و بسياري مشاهده مي شود و زيباتر، سنجاب ايراني است كه در سكوت متين جنگل، با شيطنت هايش، شور كودكي را يادآور مي شود. گل هاي نيلوفر كبود(زرد) در كنار سراب ها مخيله بيننده را تا جنون زيبا دوستي پيش مي برد.
گياهان دارويي اين منطقه چنان گستردگي دارد كه انگار طب اورامان نيازي به داروهاي شيميايي ساخت انسان ندارد.
چشمه هاي بل و اورامان، بزرگترين سراب هاي اين خيالند. بزرگترين سراب هاي اين شهر خيال و رويا. هر جا چشمه اي، زايشي و زلالي آبي بوده، شهري بنا شده و تا زماني كه اين سبزينگي، رنگ بودن خود را حفظ كند، مردمان، سبز و جاويد مي زيند.
غار «قوري قلعه» در اورامان شكل و ساختاري دگرگونه دارد و اغراق نيست، اگر بگوييم؛ يكي از زيباترين غارهاي قاره پهناور آسيا است.
اورامان، خاستگاه قومي است كه هنوز به پوشش كردي خود مقيدند. مردمان اصيل، نجيب و استوار كه در مرز ايران از شرق با كرمانشاه، از غرب با عراق، از شمال با كردستان و از جنوب با جوانرود همسايه اند و به ايراني بودن خود مي بالند.
در اطراف اورامان كوه خضر، كه به روايتي محل سكونت خضر پيامبر(ع) بوده است، دريچه هاي انديشه را پيرامون اين پيامبر بزرگ و افسانه هايش به تكاپو وامي دارد.
وقتي خسته از راه طولاني و شادمان از اين همه زيبايي به شهر باز مي گردي، با غذاهاي محلي چون خورش خلال بادام يا انواع كباب هاي محلي، انرژي دوباره مي يابي و از خفتن غافل مي شوي كه اين جا سرزمين بيداران سبز است. پس با هشياري و بيداري مي توان از اين همه زيبايي لذت برد، آن قدر كه زبان بي تكلم، واژه ها گم و حقير و قلم ناتوان است. اورامان را نمي توان نوشت، بايد ديد.