دوشنبه ۱۷ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۶۱- Sep, 8, 2003
نام ديگر من
زير ذره بين
گفته بودم شعر پاره اي جگر در كلام است روزي ديگر گفته بودم هنر ممكن ساختن ناممكن در كلام و امروز يك كتاب در مورد تعريف شعر سروده ام كه شما را به آنجا رجوع مي دهم. كتاب «شعر، چيزيست شبيه گرگ.»
منصور اوجي
009750.jpg

فرشاد شيرزادي
اوجي از شيراز گفت، از شبهاي دراز زمستان و عصرهاي تابستان. از شعر گفت. از حافظ خواني، سعدي خواني، نظامي و شاهنامه.
از پدر و كتابخانه او و كتاب خطي خيام؛ اولين كشف سالهاي آخر دبستان. از شعر گفت كه هر شعر كامل درست مانند تنديسي سنگي است در بهترين شكل ممكن خود. تنديسي كه چكش  كاري هاي لازم بر آن انجام و تمام شده باشد. طوري كه حتي ضربه چكشي اضافي ناكارش كند و از ريخت بيندازدش. شاعري كه تهران را دوست نمي دارد از شيراز گفت كه هنوز پر از باغ است و گل و پرنده و شعر . از باغ و جهان مردگان و اينكه شعر چيزي است شبيه گرگ.
در اغلب آثار شما نوعي شفافيت موج مي زند، چرا چنين شيوه اي را براي خلق شعرهاي خويش برگزيده ايد؟
من همشهري سعدي ام به خصوص از او درس ها گرفته ام، سهل و ممتنع نوشتن را ،روشني و رسائي را و ايجاز را. از طرف ديگر حدود چهل سال است كه تدريس مي كنم و مدرس ام. آنهم درس هايي كه پيچيده اند، فلسفه را، فلسفه آموزش و پرورش را، جامعه شناسي و جامعه شناسي آموزش و پرورش را، روانشناسي اجتماعي را و روانشناسي شخصيت را و قصه گويي و نمايش خلاق را. سال هاي سال چهل و چند سال بايد اين دروس را چنان تدريس كنم تا دانشجويانم بفهمند و مي فهمند و اين چيز كمي نيست. مطالب مشكل و پيچيده را شفاف توضيح دادن و روشن بيان كردن و اين دليل دوم براي شما اما باز يادم مي آيد سالها پيش، پيش از انقلاب در فوق برنامه دانشجويان دانشگاه سابق شيراز بزرگان فرهنگ و هنر ايران دعوت مي شدند و مي آمدند براي سخنراني. از جمله انجوي شيرازي، اخوان، شاملو، براهني، سيمين بهبهاني و سپهري (كه نيامد) و ابراهيم گلستان و كساني ديگر كه آمدند.
يادم مي آيد ابراهيم گلستان در مورد قصه ايران و قصه نويسي صحبت كرد و سفارشي داشت به خصوص براي قصه نويسان جوان ايران كه حتماً سعدي را بخوانند و تأكيد پشت تأكيد كه بوستان سعدي را بخوانند تا تكنيك روايت را از او بياموزند و به خصوص موجز نويسي را و نمونه داد و نمونه ها آورد و خود من گرچه سعدي را خوانده بودم، بوستان او را بارها و بارها خواندم و آموختم آنچه را كه بايد بياموزم، خوب، همه اينها: همشهري سعدي بودن، سالهاي سال و بارها سعدي را خواندن و سال ها تدريس كردن و سال ها شعر گفتن به ناچار زبان مرا شفاف كرده است، از طرف ديگر كلاً من آدم پيچيده اي نيستم و از تعقيد در شعر و نثر خوشم نمي آيد. نه تعقيد لفظي و نه تعقيد معنوي را بر نمي تابم.
بنابراين من اين شيوه شعرگويي را يك شبه اختراع نكرده ام و از پيش برنگزيده ام، بلكه به آن رسيده ام.
* بعضي از منتقدين معتقدند كه در شعرهايتان، بر خلاف آثار ديگر شاعران، بندبازيهاي بيهوده زباني ديده نمي شود، آيا شما به مخاطب توجه داريد يا ناخودآگاه اين روش را براي بازتاب معناهاي زندگيتان برگزيده ايد و اساساً شما به مخاطب عام توجه داريد يا مخاطب خاص؟
- در جوابتان بايد بگويم كه بندبازي  به دوره كودكي و نوجواني تعلق دارد و من نيز روزگاري در شعر كودك بودم و نوجوان و اسيربندبازيهاي زباني و در رفتن و شكلك درآوردن با كلمه و كلام در كتاب دومم «شهر خسته» مي توانيد اين بازيها و بندبازيهاي زباني را ببينيد. همچنين حذف فعل چه به جا و چه نابجا و پلكاني نوشتن شعر، و حذف و ايجاز بيش از حد كه بيشتر ايجاز مخل بود و شعر را به تعقيد مي كشاند و كلي كارهاي ديگر در كارهاي من كه ديگران ديدند و نوشتند از جمله دكتر اسماعيل نوري علاء و سرانجام بعد از انتشار چندين كتاب به خصوص از كتاب «شعرهايي به كوتاهي عمر» و كتاب بعدي آن «كوتاه، مثل آه» و كتابهاي بعد از آن به ساحل آرامش رسيده ام. به جايي كه ديگر با كلمه ها ور نمي روم و فعل ها را با خود و بي خود حذف نمي كنم و سطرها را بيخودي پلكاني نمي نويسم و تكه هاي حرفم را در دهان نمي گردانم و در شعرهايم ادا و اطوار نمي آيم و سعي مي كنم به راحتي حرفم را بر كاغذ بياورم و بيش از هر چيزي سعي مي كنم براي خودم شعر بگويم تا براي مخاطبي خاص و همه اينها ملكه ذهني من شده است و از آنجايي كه شعرهاي من كلاً كوتاه هستند زياد لازم نيست كه روي آنها كار كنم، بنابراين پس از آن تجربه هاي شعري و كوتاهي شعرها و سرريز شدن شعر، همه اينها سبب شده است تا شعرهاي من چنين باشند.
* در مورد مخاطب عام و خاص بيشتر توضيح دهيد؟
- مخاطب عام و خاص يعني چه؟ شاعر بيش از هر چيز بايد شاعر باشد نه دكاندار تا جنس خاصي را براي خريدار خاصي عرضه كند. اما هر شعر خواه ناخواه مخاطب خاص خودش را دارد و شاعر تا استعدادش، دانسته هايش، تجربه هايش و جنم شاعريش چه باشد و چگونه، شعرش را مي گويد و پس از آن است كه خواهان و طالب شعرش نيز پيدا مي شود. خوشا شاعري كه طالب شعرش هم خواص باشند و هم عوام مثل حافظ و بدا شاعري كه خوانندگانش خواص خواص باشند كنج طاقچه مي ماند / خواهد ماند. مانند خاقاني و بدتر شاعري كه خوانندگانش عوام عوام باشند كه خيلي زود به فراموشي سپرده مي شود. شعري شعر است كه هم عوامش بخوانند و لذت ببرند و هم خواصش نكته ها بيابند و لذت ببرند.
* در مورد شعر خودتان چه مي گوييد؟
- اين را از ديگران بپرسيد و تا آنجايي كه گفته اند و نوشته اند، شعر من به ظاهر ساده است و زلال است و شفاف و كوتاه و به كوتاهي آه، اين براي عوام، اما خواص نيز نكته هايي در آن ديده اند و بيرون كشيده اند و نوشته اند. گلشيري كتاب «در ستايش شعر سكوت» را براساس برگزيده اي كه خودش از كارهاي من بيرون آورد - هواي باغ نكرديم - نوشت، حقوقي نوشته، مشيت علايي نوشته، عنايت سميعي نوشته، براهني نوشته، سپانلو نوشته، جلال آل احمد نوشته و خسرو گلسرخي نوشته، كاميار عابدي مفصل نوشته و ديگران و ديگران نوشته اند. بنابراين من دكان شعر باز نكرده ام و براي مشتري خاصي هم متاع شعري ارائه نمي دهم. همان گونه كه گفتم در ابتدا من براي خودم شعر مي نويسم و بعد براي شما و ديگران و براي خوانندگان خاص خودش.
009745.jpg

* به گمانم در پاره اي از دفترهاي شعريتان به خلق گونه اي شعر سكوت مي پردازيد كه بار خود پيام و سخن فراواني دارد، خودتان چه مي گوييد؟
- همانطور كه گفتم گلشيري برگزيده اي از شعرهاي مرا در كتاب «هواي باغ نكرديم» بيرون آورد و كتاب «در ستايش شعر سكوت» را بر اساس آن نوشت، در بخش اول اين كتاب ويژگي هاي شعر سكوت را برمي شمرد و بعد در بخش دوم كتاب به بررسي شعرها مي پردازد و شعرهايي را كه شعر سكوت هستند مي آورد و ويژگي هاي آنها را ذكر مي كند. وقتي گلشيري چنين ويژگي هايي را در شعر من مي بيند من كه باشم كه بگويم نه، غير از گلشيري كسان ديگري نيز پاره اي ديگر از شعرهاي مرا خوانش كرده اند و لايه هاي پنهاني آنها را نشان داده اند بنابراين در پاسخ شما مي گويم بله در كارهاي من چنين شعرهايي هست و اضافه كنم كه خود شاعر هرگز آگاهانه به خلق چنين آثاري نمي تواند بپردازد. شاعر شعرش را مي گويد و اين ديگرانند كه سفيديهاي آن را مي خوانند و سكوت هاي آن را حقوقي در يك سخنراني كه در مورد كارهاي من داشت يك شعر دو سطري مرا مثال زد كه لايه هاي متعددي دارد كه در آغاز خود را به رخ نمي كشد و در مورد آن مي شود مطلب ها گفت و نوشت و آن شعر دو سطري اين است:
پاييز مي رويم
ما از ميان اين همه پاييز مي رويم.
و آن را با اين شعر م - آزاد مقايسه كرد:
براي گذشتن از اين رود
رنگين كماني بايد بود.
* به طور كلي شعر دهه هفتاد را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- پرسش شما تكراري است. در اين مورد خيلي ها صحبت كرده اند، خيلي فشرده بگويم. خيلي از جوانترها به ميدان درآمدند پاره اي گرد و خاك راه انداختند. گروهي آب را گل آلود كردند، اندكي از اين آب ماهي گرفتند و انگشت شماري نيز به زبان و بيان ويژه خود رسيدند و شاخص شدند و در اين دهه دارند شاخص تر مي شوند.
* بسياري از شاعراني كه به خلق معنا مي پردازند اين روزها بيشتر به فرم گرايش يافته اند، شما چه اندازه به گرايش هاي مدرن و پسامدرن ادبي اهميت مي دهيد؟
- نمي دانم منظورتان از كساني كه به خلق معنا مي پردازند چه كساني است؟ هر شاعري كه در راه باشد و در راه پيشرفت معلوم است كه شعرش دچار تحول مي شود و سعي مي كند حتي فرم كارش را تحول بخشد و از آخرين تحولات شعري در كارش استفاده كند. اما خود من قدم به قدم شعرم دچار تحول شده تا به زبان و بيان امروزي خودم رسيده ام و ديگران اين ويژگي ها را در كارهاي من ديده اند و گفته اند منتها اين گرايش ها با حساب و كتاب است. از جمله مشيت علائي، كاميار عابدي، حقوقي و شهريار مندني پور اين ويژگي ها را مشخص كرده اند و نوشته اند.
* براي رسيدن به سبك در خلق اثر ادبي چه بايد كرد؟
- هيچ قاعده و قانون سر راست و از پيش تعيين شده اي براي اين كار وجود ندارد و نمي شود يك شبه خوابنما شد و نشست فرمول نوشت و بعد مطابق آن فرمول سبك درست كرد و اثر آفريد.چنين آثاري كه مطابق فرمول بوجود آمده باشند آثار دست دوم و دست سوم هستند. تنها مي گويم كسي كه مي خواهد به سبك ويژه خود برسد خيلي شروط را بايد دارا باشد. پيش از هر چيز بايد در آن رشته استعداد داشته باشد و بايد ابزار و وسايل آن رشته را فراهم آورد. بايد گذشته آن رشته و كارهايي كه درگذشته در مورد آن رشته فراهم آمده بخواند و بداند و نگاهش به كارهاي كساني باشد كه در آن رشته پيشكسوت بوده اند و حتي تحت تأثير آنها قرار بگيرد و كار كند و كار كند و كار تا سرانجام از تحت تأثير بودن آنها خلاص شود و رها و بعد باز كار كند و كار تا سرانجام به زبان و بيان خاص خود و به سبك خود برسد.
مثلاً كلي در بوكس، و پله در فوتبال، شجريان در آواز و در شعر نيما، شاملو و فروغ... كلي، يك شبه در بوكس به سبك خاص خود نرسيده سالهاي سال تلاش كرده و پله در فوتبال نيز به همين طريق و شجريان در آواز تحت تأثير كل بزرگان آواز بوده و سعي كرده مثل آنها بخواند و خوانده است آن هم سال هاي سال تا سر انجام همه را پشت در گذاشته است و شده است استاد شجريان با سبك خاص خودش همان راهي كه امروزه همايون شجريان در آغاز راه خوانندگي اش دارد انجام مي دهد و دارد شبيه پدرش مي خواند واين آغاز راه است و تا صاحب سبك خودش بشود بايد سال هاي سال كار كند و تلاش.
چنانكه نيما در شعر يك شبه نيما نشده. كل آثار نيما هست تلاش و عرق ريزي .روح او را قدم به قدم مي شود دنبال كرد در ابتدا تحت تأثير كارهاي گذشتگان همه گونه شعر سروده و چندسالي انديشه و مداقه كرده و پاره كرده و دور ريخته است تا به ققنوس و غراب رسيده كه تازه آغاز كار سبك خاص نيمايي است، آغاز راهي كه در پايان راه به شاهكاري چون ري را، شباهنگام، اجاق برد دل فولاد و... رسيده كه كارهاي آخر عمر او و عمر شاعري اوست. فروغ نيز يك شبه به سبك نرسيده و از روي فرمول شعر نگفته است كارهاي او نيز همه موجودند، اسيري دارد و ديداري و سرانجام عصياني و بعد از سالها كار كردن به سبك ويژه خود مي رسد و به تولد ديگرش و شعرهاي بعد از آن ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد و شاملو هم و سپهري هم و ديگران هم...
* به نظر شما هنرمند بايد در آغاز تحت تأثير ديگران قرار بگيرد، اين دنباله روي مشكلي برايش ايجاد نمي كند؟
- در پاسخ بگويم تا كي باشد و استعداد هنري و توشه هنري او در چه درجه و حدي باشد .در مورد تحت تأثير قرار گرفتن، شجريان را براي شما مثال زدم و فروغ را مي دانيد كه او در كتاب هاي سه گانه اولش تحت تأثير نادرپور، مشيري، هنرمندي، نصرت و چارپاره نويسان بود ولي وقتي در اثر همنشيني با ابراهيم گلستان، اخوان، احمد شاملو، و ديگران توشه هنريش بيشتر شد و خوانده ها و دانسته ها و تجربه هايش بيشتر به مرور چارپاره را كنار گذاشت و قدم به قدم به زبان وبيان ويژه خود نزديك شد و به سبك خودش و شد آني كه بايد بشود. بنابراين هيچ اشكالي ندارد كه هنرمند در ابتدا تحت تأثير ديگران قرار بگيرد و مثل آنها كار كند و اثر بيافريند تا بالاخره از آنها خلاص شود و به زبان و بيان ويژه خود برسد. اگر بخواهيد از تحت تأثير ديگري بودن خلاص شويد بايد خودتان را در آن غرق كنيد و نترسيد، سرانجام روزي خلاص خواهيد شد، شايد كتاب زورباي يوناني را خوانده باشيد. در آن كتاب مطلبي آمده كه حرف مرا روشن مي كند. در آن كتاب زورباي پير به ارباب جوانش كه عاشق زني شده است و نمي داند چگونه از اين عشق كه مزاحم زندگي اوست خلاص شود مي گويد ارباب خودت را در آن غرق كن تا خلاص شوي و براي اربابش مثالي مي آورد مي گويد در كودكي گيلاس دوست مي داشتم و با پولي كه پدرم روزانه به من مي داد مي توانستم گيلاس اندكي بخرم. شبي آمدم و از جيب پدرم مقداري پول دزديدم فردا پول را به كساني كه سبدهاي گيلاس را براي فروش به شهر مي بردند دادم و آنها سبدي گيلاس در ازائش به من دادند و من به خواسته ام رسيدم، سبد گيلاس را بر سر گذاشتم و رفتم به يك كوچه باغي .سبد گيلاس را در جوي آب گذاشتم تا خنك شد و بعد كنار جوي آب نشستم و پاهايم را در جوي آب گذاشتم و شروع كردم به خوردن گيلاس هاي خنك و شيرين نمي داني چه كيفي داشت خوردم و خوردم و باز هم خوردم به نيمه هاي سبد كه رسيدم دلم آشوب شد و حالم دگرگون شد و استفراغ كردم و همه آنها را بالا آوردم و اضافه مي كند از آن زمان تا الان كه به پيري رسيده ام از گيلاس بدم مي آيد و از شر گيلاس خلاص شدم و توهم اگر مي خواهي از شر عشقت خلاص شوي خودت را در آن غرق كن. بله هنرمند و شاعر هم نبايد هراس داشته باشد از اينكه تحت تأثير شاعر ديگري قرار بگيرد بايد آنقدر به همان روال كار بكند تا خلاص شود، تا سرانجام به خودش برسد به سبك ويژه خودش چنانكه شجريان در آواز چنان كرد و چنين شد والان همايون شجريان دارد پدرش را تكرار مي كند باشد كه روزي به سبك خودش برسد. چنانكه فروغ رسيد.
* يك شاعر براي ايجاد ساخت در شعر تا چه حدي مي تواند از فرم و خط داستاني استفاده كند؟
- در شعر جديد به شرطي مي شود از فرم و خط داستاني استفاده كرد كه به قول گلشيري: توالي وقايع در شعر متناظر با وقايع در واقعيت نباشد درست شبيه همان تفاوتي كه پل والري ميان نثر و شعر قائل است، تفاوت ميان راه رفتن ورقصيدن. دوم اينكه حضور روايي در شعر مشهود نباشد آن هم راوي قصه گو. راوي بايد پنهان بماند و ساكت تا وقايع و نحوه عرضه آنها سخن بگويند. شاعران خوب امروز ما باز به قول گلشيري ديگر از الگوي كلاسيك و حتي از الگوي جمال زاده و هدايت در گفتن خط داستاني تبعيت نمي كنند بلكه بايد معاصر با داستان نويسان پيشرو معاصر باشند.
* به نظر شما آيا ادبيات ما جهاني شده است و شعر ما قدرت رقابت با شعر امروز جهان را دارد و اگر نشده است علتش چيست؟
- در پاسخ بخش اول پرسش تان كه ادبيات ما جهاني شده است مي گويم خير و اما درباره بخش دوم كه آيا شعر ما قدرت ر قابت با شعر امروز جهان را دارد، مي گويم بله. ديگران نيز گفته اند و خود من هم گفته ام، شعر امروز ايران را اگر از نيما به بعد بگيريم بايد بگويم كه هيچ كم و كسري از شعر جهان ندارد. شعر معاصر جهان را در آنتولوژي ها به زبان انگليسي مي خوانم، نيما، شاملو، فروغ، سپهري، آتشي و بزرگان ديگر شعر امروز ما هيچ كم و كسري از بزرگان شعر امروز جهان ندارند. منتها براي جهاني شدن در ابتدا بايد يك شعر اين بزرگان به زبانهاي زنده دنيا ترجمه شود و معرفي شود، در تمام دنيا بنگاه هاي خصوصي و دولت ها پشتوانه هنرمندان خود هستند و براي آنها دل مي سوزانند، سرمايه گذاري مي كنند و آثارشان را به همه زبانها ترجمه مي كنند و براي آنها تبليغ مي كنند اما چرا شعر معاصر ايران جهاني نشده است و دلائلش؟ چندماه پيش يك آنتولوژي شعر به اسم «بهترين اشعار معاصر جهان» به زبان انگليسي به دستم افتاد بيش از ۸۰ شاعر از پنج قاره جهان شعرشان در اين برگزيده آمده بود. در اين كتاب از تركيه و پاكستان و بنگلادش، ويتنام و كره شعر آمده بود و حتي از لبنان و اسرائيل و فلسطين و حتي از نيجريه، سنگال و بارابادوس و جامائيكا ولي متأسفانه هيچ شعري از هيچ شاعر ايراني در آن ديده نمي شد. از شما مي پرسم. حقيقتاً شاعران ما از شاعران بارابادوس و جامائيكا كمترند و پايين تر.
* چرا چنين است؟
- در جاي ديگر هم گفته ام، پيش از هر چيز خود ما بايد شاعران خودمان را قبول داشته باشيم تا بعد جهان شاعران ما را بپذيرد. دولت هاي ما چه درگذشته و چه در حال براي شاعران ما چه كرده اند؟ چه مجالسي را براي آنها فراهم آورده اند؟ كدام فرصت را به آنها داده اند و چه امكاناتي را در اختيار آنها گذاشته اند؟ و كدام همت را براي ترجمه و معرفي آنها و آثار آنها به زبانهاي ديگر به خرج داده اند؟ هيچ. وقتي بزرگان شعر ما در وطن خود غريب هستند چه توقعي از جهانيان داريم و بايد هم شاعران ما در آنجاها غريب تر باشند كه هستند.
* درباره دو مجموعه تازه انتشار يافته و مجموعه هاي ديگر خودتان توضيح دهيد؟
- دو كتاب تازه انتشار يافته من يكي «باغ و جهان مردگان» است كه در حقيقت دنباله «دفتر ميوه ها» است با ۹۹ شعر و در شش دفتر با شعرهايي كوتاه و با زبان و بيان ويژه خود من. و كتاب دوم كتاب «شعر چيزيست شبيه گرگ» كه كتاب خاصي است، كتابي است درباره شعر، شاعر و جهان شاعرانه فصل اول كلاً درباره شعر است و كل شعرهاي اين فصل راجع به شعر است و اينكه شعر چيست؟ و فصل دوم شاعر كيست و فصل سوم جهان و طبيعت شاعران چه جهان و طبيعي است و در مقدمه اين كتاب ترجمه بيست و سه تعريف از شعر از بزرگان جهان و شاعران در مورد شعر آمده است. و اما در زمينه شعر سه كتاب آماده به چاپ دارم. يكي «مرا بشنويد» كه دنباله شعرهاي كتاب «كوتاه، مثل آه» هست. كتاب بعدي شعرهاي عاشقانه و تغزلي مرا دربرمي گيرد به نام «شعرهاي مصري» و كتاب آخر، تازه ترين كارهاي مرا دربرمي گيرد به نام «شيراز نام ديگر من بود» غير از اين سه كتاب، كتاب ديگري دارم به اسم «سنگ و علف» كه ترجمه ۱۰۲ شعر شاعران جهان است از كلاسيك هاي چين لي بو و دوفو گرفته تا شاعران مدرن امروز، از جمله لوئيز گلوك شاعره امريكايي.
* اگر بخواهيد با ديد كلي تعريفي براي شعر بدهيد چه مي گوييد؟
- روزي در حضور خانم دانشور گفته بودم پاره اي جگر در كلام و روزي ديگر گفته بودم هنر ممكن ساختن ناممكن در كلام و امروز يك كتاب در مورد تعريف شعر سروده ام كه شما را به آنجا رجوع مي دهم. كتاب «شعر، چيزيست شبيه گرگ.» و يكي از آن شعرها در مورد تعريف شعر، اين شعر كوتاه از آن كتاب است:
كوه، اندوهش را پنهان مي كند.
دريا، مرواريدش را.
نارنج عطرش را.
و مرد، زخمش را.
و شعر، حرفش را
تا ندانيم.
تا بدانيم.

ميراث دن كيشوت
جان هاوكز
بينابين واقعيت و استعاره
009755.jpg
امير  آريان
ويراني مطلق، قهرمانان از كار افتاده اي كه هميشه نسبت به حوادث منفعل اند، حضور دائمي شيطان ها و مارها، فصل مشترك رمان هاي جان هاوكز است، نويسنده اي كه فردريك بوش، نويسنده مهم ترين كتاب موجود در باره جان هاوكز، خواندن هر كدام از كارهاي او را به ديدن يك كابوس جديد تشبيه كرده است.
هاوكز كه در سال ۱۹۲۶ به دنيا آمده بود در سال ۱۹۹۸ در گذشت، همان سالي كه ديگر نويسنده بزرگ معاصر آمريكا، ويليام گديس در آن درگذشت.
هاوكز و گديس، علاوه بر رابطه دوستي نزديكي كه داشتند، پايه گذار شكلي از ادبيات پسامدرن در آمريكا شدند كه خود اين دو نويسنده بهترين رمان ها را در اين حوزه نوشتند. اسم خاصي براي اين گرايش ادبيات پسامدرن انتخاب نشده،  اما ويژگي اصلي رمان هاي اين دو پرداختن به موضوعات سياسي و اجتماعي از طريق انتخاب نثري پيچيده و ساختاري دشوار و ديرياب بود.
رمان هاي جان هاوكز از پشتوانه فرهنگي- فلسفي عظيمي بهره  مي برند، خواندن رمان هاي او نياز به حضور فعال خواننده و تلاش او براي گذر از هزارتوهاي ساختاري رمان است. اگر مطابق با نظر هارولد بلوم در كتاب «سنت ادبي غربي »، دو عنصري كه خواننده را به خواندن رمان ترغيب مي كنند ابتكار و قدرت ايجاد شگفتي بدانيم، رمان هاي هاوكز از هر دو عامل برخوردارند.
هاوكز در تمام رمان هايش اصرار دارد كه سياهي و تباهي موجود در پس زندگي عادي روزمره را به خواننده نشان دهد. او را به همراه خود به دنياي خشونت و در عين حال طنز مي برد. به اين ترتيب هاوكز به معناي واقعي كلمه نويسنده انسان امروز است، به خصوص انسانهاي محروم و طبقه پايين سهم بزرگي در رمان هاي او به خود اختصاص مي دهند.
تمام وقايع رمان هاي هاوكز در همان سالهاي نوشته شدنشان مي گذرند و تمام شخصيت هاي هاوكز انسانهاي معمولي و عادي هستند، كارگران و كارمندان ساده و سربازها و ... به اين ترتيب، هاوكز نيز مانند اكثر نويسندگان پسامدرن آمريكا استاد كنار هم نشاندن عناصر متناقض است: نثري متلاشي و نامتعارف و در عين حال دقيق و صاحب سبك، ساختاري پراكنده و در عين حال محكم، شخصيت هايي كه هم چون آونگي بين دو قطب واقعيت و استعاره در نوسان اند و بيان زندگي عادي و روزمره آدمهاي عادي از طريق نثر و ساختاري دشوار و ديرياب.
اولين رمان هاوكز با عنوان «آدم خوار» در سال ۱۹۴۹ ، وقتي فقط بيست و سه سال داشت منتشر شد. حوادث اين رمان در آلمان بعد از جنگ جهاني دوم رخ مي دهد، اما راوي در طول رمان مدام درحال به ياد آوردن حوادثي است كه بين سالهاي ۱۹۱۴ و ۱۹۴۵ اتفاق افتاده.
رمان در سال ۱۹۴۵ آغاز مي شود، وقتي كه يك آلماني وطن پرست با نام زيزندورف تصميم مي گيرد كشورش را از غارتگران بيگانه آمريكايي خالي كند. اين آلماني كه تا حدي داراي اختلال حواس هم هست، فكر مي كند با كشتن «ليوي»، يك كارمند آمريكايي كه وظيفه نظارت بر كارهاي شركتش را در حوالي محل زندگي زيزندورف برعهده دارد، موفق به انجام وظيفه خود مي شود.
از نظر او، ليوي كه هر روز با موتوسيكلت اش به محله او مي آيد، نماد تجاوز آمريكا به آلمان است و با كشتن ليوي اين تجاوز خنثي مي شود.
هاوكز با پرداختن به فضاي ذهن زيزندورف به خوبي فضاي آلمان ۱۹۴۵ را نشان مي دهد، كشوري سرشار از ناآرامي و هرج و مرج كه براي بازگشت به اقتدار گذشته توهماتي نظير كشتن يك كارمند آمريكايي را در ذهن مي پرورد.
هاوكز همچنين از طريق ذهن زيزندورف فلاش بك هايي به سال ۱۹۱۴ مي زند و اوضاع آن روز آلمان را با شرايط فعلي آن مقايسه مي كند. «آدم خوار» تركيب استادانه اي است از روياهاي انسان آلماني در ۱۹۱۴ و تباهي و نابودي او در ۱۹۴۵.
رمان دوم او با عنوان «پاي سوسك» ماجراي خانواده اي است كه كنار رودخانه اي در غرب آمريكا زندگي آرامي داشتند، تا اين كه دولت تصميم مي گيرد در حوالي خانه آنها بر رودخانه سدي بزند. در حين ساختن سد مالگ لامپسون، مرد خانواده، بر اثر سانحه اي مي ميرد.
به اين ترتيب در خانه او زن و فرزندش به همراه برادرش باقي مي مانند. برادر مالگ عاشق زن برادر مرده اش مي شود، اما زن مالگ غيراز عزاداري براي مرگ همسرش كار ديگري نمي كند. پس از مدتي برادر مالگ دچار افسردگي شديد مي شود و از آنجا مي رود. برادر سوم، كه عضو يك گروه تبهكار است، مدتي بعد در جاده كنار سد تصادف مي كند و مي ميرد و پس از مدتي فرزند مالگ كه در كنار رودخانه حوالي سد در حال بازي بوده، دچار مارگزيدگي مي شود و از بين مي رود.
اما از رمان «پوست دوم» به بعد، تحولي در كار هاوكز ايجاد مي شود، فضاهاي به شدت سياه و گوئيك را رها مي كند و وارد عرصه طنز و رمان ابزورد مي شود. «پوست دوم» رماني است با روايتي سوررئاليستي و تحت تأثير نمايشنامه  نويس هاي بزرگ ابزورد مثل بكت، يونسكو و پينتر.
اين رمان روايت مردي پنجاه و نه ساله است كه در فاصله كوتاهي با خودكشي پدر و دخترش مواجه مي شود. پس از آن تصميم مي گيرد كار قبلي اش را، كه افسر ناو جنگي بود رها كند و به دنبال پوچ ترين و بي معناترين كار ممكن بگردد. در نهايت، شغل تحقيق درباره لقاح مصنوعي گاو را براي خود انتخاب مي كند.
مهمترين آثار هاوكز عبارتند از:
آدم خوار (۱۹۴۹)، پاي سوسك (۱۹۵۱) ، شاخه ليمو(۱۹۶۱)، پوست دوم (۱۹۶۴)، پرتقال هاي خوني (۱۹۷۱)، مرگ، خواب و مسافر(۱۹۷۴)، ماجراهاي تجارت پوست در آلاسكا(۱۹۸۵)،  آتش جزيره(۱۹۸۸)، وزغ(۱۹۴۶).

سايه روشن ادبيات
دكتر بهروز ياسمي: جريانهاي ماندگار شعري
اين كه امكانات ادبي در خدمت يك جريان شعري باشد و مسابقات شعر توسط يك گروه خاص برگزار شود به نفع ادبيات ما نيست.
«دكتر بهروز ياسمي» شاعر و منتقد با بيان اين مطلب به خبرنگار ادبي «مهر» افزود: در بيشتر مسابقه هاي شعر كه اين روزها در جامعه ما برگزار مي شود برگزاركنندگان و داوران يك گروه شاعران خاص هستند. اين روش درست نيست و بايد دامنه داوري گسترش پيدا كند. هر سال بايد برگزار كنندگان و داوران تغيير كنند. وي تصريح كرد: بايد داوران از جريانهاي مختلف شعري انتخاب شوند. متأسفانه در جامعه ما فرصت بروز نقد و داوري به خيلي ها داده نشده است. دولت در اين زمينه بهتر است امكانات فرهنگي و ادبي را بين جريانهاي ادبي تقسيم كند.
ياسمي با اشاره به اين مطلب كه خود در يكي از دوره هاي مسابقات شعر «شبهاي شهريور» داوري كرده است، گفت: من هيچ گاه به برگزاري مسابقات هنري نظر خوبي نداشته ام. چون معيارهاي قضاوت در هنر متفاوت است و هيچ كمكي به پيشرفت شعر نمي كند. گاهي در اين گونه مسابقات به يك شاعر خوب با شعري خوب رتبه بسيار بدي مي دهند، كه اين باعث از بين رفتن روحيه شاعر مي شود. تجليل از شاعران خوب است اما بهتر است اين كار در حق گروهي از شاعران برگزيده انجام شود. ياسمي در مورد وضعيت شعر در جامعه گفت : بيشتر شاعران يا غزل  فرم مي گويند يا به زبان عاميانه  ترانه. در گذشته ترانه را براي دلشان مي گفتند، اما امروز بعضي ها مبالغ زيادي دريافت مي كنند كه يك ترانه بگويند. همچنين متأسفانه در مطبوعات كشور نشريه خوب ادبي كه در مورد شعر باشد نداريم. وي در پايان اظهار داشت: البته نبايد فراموش كرد كه اين جريانهاي شعري در هر جامعه اي ديده مي شود و بايد بگويم كه جاي نگراني ندارد چون بعد از گذشت زمان تنها جريانهاي اصيل در شعر ماندگار مي شود.
سيد جمال حيدري: نزديكي؛ به قله، مانع درك عظمت
وقتي كه ما در كنار يك قله ايستاده باشيم، نمي توانيم عظمت واقعي آن را درك كنيم.
سيد جمال حيدري، نويسنده معاصر با بيان اين مطلب گفت: ما فاصله زيادي با سالهاي جنگ نداريم و منابع خوبي نيز از اين حادثه بزرگ در اختيارمان قرار گرفته است، به همين دليل نمي توانيم آن گونه كه شايسته است، به ابعاد مختلف آن بپردازيم. اين نويسنده افزود: اگر حوزه رمان و داستان پايداري را در اندازه و شكل يك «هرم» ببينيم، هر چقدر كه در پايين هرم تفحص كنيم، تحليل و رويداد و گزارش پيدا مي كنيم اما در ارتفاع آن، چند داستان و رمان بيشتر نيست.
حيدري با تأكيد بر اين كه حمايت هايي كه از ادبيات پايداري انجام مي شود، بيشتر شكل صوري دارد، تصريح كرد: ما براي دستيابي به آثار قوي با درونمايه دفاع مقدس، واقعاً بايد منتظر زمان باشيم. وي ياد آور شد:  در كشورهاي ديگر، هر داستان يا رماني كه نوشته مي شود، از نظر روان شناس ها هم مي گذرد و شخصيت ها و قهرمان ها ي آن، از بعد رواني مورد بررسي قرار مي گيرند، حتي واكنش هاي بعدي مخاطبان نيز ارزيابي مي شود اما در كشور ما خبري از اين حرفها نيست!
وي كه چندي پيش رماني در مورد «سلمان رشدي» نوشت، از انتشار كتاب تازه خود براي نوجوانان و كودكان خبر داد.حيدري گفت: مجموعه داستاني «كودتاي دل» را با موضوع امام زمان (عج) در نشر موعود منتشر كرده ام و كتاب ديگري هم در انتشارات سروش زير چاپ دارم كه «سينما به زبان ساده» نام گرفته و مخاطبان آن، گروه سني كودك است.
سيد عباس سجادي:دهه هشتاد؛ دهه طنز و ترانه
دهه هشتاد، دهه «طنز» و «ترانه» است، زيرا آشفته بازاري كه در عرصه ادبيات ايجاد شده، مخاطبان «شعر» را به اين وادي سوق داده است.
سيد عباس سجادي، شاعر و دبير «انجمن ترانه سرايان» در گفت وگو با «مهر» با بيان اين مطلب گفت: چيزي كه حق ادبيات ماست، در هيچ رسانه اي ادا نشده است، در حالي كه ابتدايي ترين ابزار هر رسانه ، يعني نوشته و سخن، وامي است كه از ادبيات گرفته شده است.
وي با انتقاد از حركت هاي غير اصيلي كه در جامعه ما انجام مي گيرد و به پيكره ادبيات ضربه مي زند، افزود: اخيراً كتابي از يك دوست شاعر به دستم رسيد و متوجه شدم كه يك موج جديد شعري به نام «غزل خودكار» كه پيشينه و هدفش اصولاً مشخص نيست، در كتاب تبليغ شده است!
سجادي كه مدت هاست در سيماي جمهوري اسلامي، به اجراي برنامه هاي ادبي مي پردازد، گفت: در حال حاضر تلاش هاي خوبي در برخي از شبكه هاي راديويي و تلويزيوني براي «ادبيات» صورت مي گيرد، اما كافي نيست.
دبير انجمن ترانه سرايان با تأكيد بر اين كه بحران در شعر امروز، به ويژه شعر جوان، جدي است، خاطر نشان كرد: اميدوارم نهايتاً به آرامش بعد از توفان بازگرديم و به تعبير زيباي «نيمايوشيج»؛ الك به دست ها بيايند و سره را از ناسره جدا كنند و نقد جدي صورت بگيرد.
سجادي ياد آور شد: در دنيا، ما را با شيمي و رياضي و كامپيوتر نمي شناسند، ما داراي شناسنامه ادبي هستيم و بايد به پرورش قله هاي ادبي براي آينده واقعاً فكر كنيم. منشأ خلق اثر تجربه است
چهارمين نشست آسيب شناسي ادبيات از پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي داستاني انقلاب در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي برگزار شد.
در اين نشست كه محمدرضا سرشار و شهريار زرشناس در آن حضور داشتند، افت روزافزون كيفيت و حتي كميت آثار داستاني متعهد و ديني با دور شدن از سال هاي نخستين انقلاب، با وجود پشتيباني هايي كه برخي مراكز از اين آثار و نويسندگان مي كنند به بحث تبادل نظر گذاشته شد.
سرشار در اين نشست، منشأ خلق اثر را تجربه دانست و گفت: بسياري از آثار معاصر و غيرمعاصر در ادبيات ايران و جهان از الحادي ترين تا عرفاني ترين آنها، محصول تجربه نويسنده است. نويسنده اي كه تجربه اي نو كسب نكند، پس از آن يا نمي نويسد يا به دنبال فرماليسم مي رود.
وي دليل عدم توليد آثار جديد از سوي بعضي نويسندگان نسل انقلاب را كه اوايل با احساس وظيفه در قبال انقلاب دست به قلم شده و آثاري نگاشتند، از بين رفتن انگيزه اوليه بعد از انتشار چند اثر و بعد احساس اداي دين به انقلاب،  دانست و همچنين درگير شدن برخي از نويسندگان خلاق نسل انقلاب با مسئوليت هاي اجرايي فرهنگي و دورماندن از وادي نويسندگي را از ديگر دلايل اين مسأله خواند.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
سفر و طبيعت
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |