دوشنبه ۱۷ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۶۱- Sep, 8, 2003
گفت وگو با دكتر مهدي محقق به انگيزه برپايي كنگره جهاني ناصر خسرو
ناصر خسرو و مسئله تأويل
زير ذره بين
ناصر خسرو نه تنها تأويل بسياري از مباني اسلامي را ذكر مي كند حتي اعتقاد دارد كه برخي از مشكلاتي كه در برخي اديان هست، با تأويل قابل حل است.
محمد رضا ارشاد
009795.jpg

اشاره؛  فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق فرصتي تازه براي كشورهاي فارسي زبان در جهت بسط مناسبات فرهنگي فراهم آورده است. از اين رو هر ساله در كشور تاجيكستان همزمان با برگزاري جشنهاي استقلال در مجمعي بين المللي به بزرگداشت يكي از چهره هاي فرهنگي مشترك مي پردازند. مجمع امسال اختصاص به بزرگداشت هزاره حكيم ناصر خسرو قبادياني، شاعر، حكيم، متكلم و اديب ايراني دارد. در اين كنگره استاداني از سراسر جهان در دوشنبه شركت كردند. رياست هيأت علمي استادان جمهوري اسلامي ايران برعهده دكتر مهدي محقق؛ ناصر خسرو شناس و رئيس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي است. به انگيزه برپايي اين كنگره و اهميت ناصرخسرو در فرهنگ و انديشه ايراني با وي گفت وگويي داشتيم . دكتر محقق را دردفتر كارش در انجمن آثار و مفاخر فرهنگي در حالي يافتيم كه در كار تدارك براي سفر به تاجيكستان بود و لذا در بدو ورودمان به دفترش با عذرخواهي از مشغله زيادش بيست دقيقه اي را براي انجام اين گفت وگو اختصاص دادند. با هم مي خوانيم:
* آقاي دكتر محقق به نظر شما برپايي اين كنگره چه اهميتي دارد؟
- چنانكه مي دانيم ناصر خسرو يكي از بزرگترين شاعران زبان فارسي است و يكي از امتيازات وي آن است كه آنچه كه مي گفته، بدان معتقد بوده است. ناصر خسرو هيچ گاه شعرش را در مدح و ستايش اميران و حكام به كار نبرده بلكه كوشيده تا آنها را در راه حق و حقيقت و نشر فضايل اخلاقي به كار بندد. از اين جهت هم اكنون كه كنگره جهاني ناصر خسرو تشكيل مي شود، موقعيت بسيار خوبي است تا انديشه هاي اخلاقي وي شناسانده شود و در ضمن چون كه وي تسلط كاملي بر زبان فارسي- خصوصاً  زبان فارسي كه در خراسان و ماوراءالنهر مورد استعمال بوده- داشته، برگزاري اين كنگره كمكي است به نويسندگان و مترجماني كه با شناخت ظرايف زباني ناصر خسرو مي خواهند بر غناي زباني شان بيفزايند.
* آثار ناصرخسرو را مي توان به دو بخش عمده نظم و نثر تقسيم بندي كرد. گذشته از آن كه آثار نثر وي بيشتر درحوزه فلسفه، حكمت و نشر عقايد اسماعيلي است، اشعار وي به نظر در خدمت همين معارف و آموزه هاي اخلاقي و كلامي در آمده است. در واقع ناصر خسرو شعر را در خدمت بيان حكمت و كلام در آورده است.
- ناصر خسرو دغدغه دين داشت، فلسفه وي هم كاملاً منطبق با انديشه هاي كلامي و ديني وي است. فلسفه اي كه عرضه مي دارد با كلام و انديشه اسماعيلي سازگار است. اين فلسفه مطابق با تأويل و باطن دين است. ناصرخسرو در كتاب «وجه دين» بيشتر بر حقايق باطني دين تأكيد دارد. نيز در در كتاب «جامع الحكمتين» كه مكاتب كلامي رايج زمانه اش يعني معتزله و اشاعره را معرفي مي كند، اظهار مي دارد كه مقصود از عقيده اهل تأويل يا اهل تأييد يا اهل تعليم، همان عقايد اسماعيليان است. در كتاب «زادالمسافرين» هم كه انديشه هاي فلسفي زمانه اش را به بحث مي گذارد، خصوصاً فرقه هايي را كه موافق آنها نبوده، با دليل رد مي كند. مثلاً در همان كتاب فصلي دارد. زيرعنوان «ردي بر طباعيان و دهريان و اصحاب هيولي» كه در آن انديشه اتميسم اسلامي را كه از طريق دمكريتوس يوناني وارد جهان اسلامي شده و نماينده آن تفكر نظام معتزلي بوده، رد مي كند. يا در مسائلي مانند «لذت و الم» انديشه هاي فلاسفه پيشين را مورد نقد و وارسي قرار مي دهد. نيز در آنجا مسائل زمان، مكان، هيولي، قدم عالم،  قدماي خمسه(ذات باريتعالي، زمان، مكان، نفس و هيولي) و ... را به ايرانيان باستان نسبت مي دهد. بنابراين ناصرخسرو در «زاد المسافرين» جنبه فلسفي به خودش مي گيرد، در «جامع الحكمتين» جنبه كلامي و در «وجه دين»  جنبه باطني و تأويلي اسماعيلي را به بحث مي گذارد.
* آيا ناصر خسرو در آثارش تلفيقي از اين سه جنبه ارائه كرده است؟
- بله! در حقيقت فلسفه ناصرخسرو منطبق با كلام وي است. كلام وي هم در جريان ايدئولوژي و كلام اسماعيلي قرار مي گيرد كه مبتني بر باطن و تأويل و همچنين تعليم است. لازم به ذكر است كه اصل تعليم از اصول معتبر اسماعيلي است. ناصر خسرو درديوانش دارد: نهان آشكاره كس نبيند‎/ جز از تعليم حري نامدار اسماعيليان مي گفتند كه خداشناسي به عقل و نظر نيست بلكه به تعليم امام است. مقصود ناصر خسرو هم از امام همان هشتمين خليفه فاطمي مصر، المستنصرو بالله بوده است.
* ناصر خسرو در اشعارش از ضرورت توجه انسان به اخلاقيات والا واتصاف به آنها سخن ميراند .اخلاقيات مورد بحث وي با اصل تعليم چه نسبتي دارد؟
- ناصر خسرو اصل تعليم را در سه قلمرو خداشناسي، جهان شناسي و انسان شناسي به كار مي  گيرد. از نظر وي معلم اين سه را تعليم مي دهد. خوب!  مسأله مهمي در انسان وجود دارد كه همان فضايل اخلاقي است. از نظر ناصرخسرو انسان بايد خودش را به آنها آراسته و از رذايل اخلاقي دور  سازد. بنابراين اخلاق ناصر خسرو جزو دين وي است. اگر در ديوان ناصر خسرو دقت كنيم،  مي بينيم كه توجه وي بيشتر معطوف به مسائل اخلاقي است و همواره از اين رنج مي برد كه كساني خودشان را به صفات والاي اخلاقي متصف نمي سازند.
009790.jpg

* به مسأله تأويل از ديدگاه ناصر خسرو اشاره كرديد و اين كه وي به پيروي از انديشه اسماعيلي معتقد بود كه حكمت و حقايق ديني فقط از راه تأويل قابل كشف است. تعريف تأويل چيست؟
- مقصود وي از تأويل، اين است كه هر آنچه كه در ظاهر وجود دارد، باطني دارد وآن باطن مراد و مقصود است. به نظر ناصر خسرو ظاهر دين يا قرآن كه از آن تعبير به تنزيل مي كند، مورد توجه عوام است و تأويل است كه خواص و دانايان را به دنبال خود مي كشد. در جايي مي گويد كه: تأويل به داناده و تنزيل به غوغا.
ناصر خسرو نه تنها تأويل بسياري از مباني اسلامي را ذكر مي كند حتي اعتقاد دارد كه برخي از مشكلاتي كه در برخي اديان هست، با تأويل قابل حل است. مثلاً  مي گويد كه مسيحيان عقيده دارند كه در تثليث (پسر، پدر و روح القدس)، عيسي پسر خداست، در حالي كه آنان ظاهر گفته عيسي را مورد توجه قرار داده اند و از اين جهت گمراه شده و از توحيد به دور افتاده اند. وي در جامع الحكمتين مي گويد كه وقتي عيسي گفت: اني ذاهب الي ابي و ابي في السماء. من به سوي پدرم مي روم و پدرم در آسمان هست، مقصودش اين بود كه اين روح جزيي من به اصل خودش كه همان روح يا نفس كلي باشد، باز مي گردد، اين همان مضموني است كه در قرآن كريم هم آمده است: « يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه المرضيه» منتهي كشيشها نتوانستند باطن آن را درك كنند، بنابراين به نادرست نتيجه گرفتند كه عيسي پدري دارد.
*  بحثي را كه اسماعيليان و ناصر خسرو در باب تأويل مطرح مي كردند، امروزه در اشكال جديد تر تفكر معاصر به گونه اي ديگر طرح شده است، مسائلي چون هرمنوتيك،تفسير يا تعبير متون و نيز نشانه شناسي.
آنچه امروزه طرفداران هرمنوتيك چون گادامر، ريكور و ديگران مطرح مي سازند اين است كه زبان نمادين و يا رمزي متون را نمي توانيم به يك تعبير مشخص تقليل بدهيم. از اين رو مفسران همواره با طيف تفسيرهاي متعددي از اين متون روبرويند .آيا تأويل مورد نظر ناصر خسرو هم به تفسيرهاي متعدد از دين راه مي داده است؟
- بله!  هر چه مي خواهيد عنوانش را بگذاريد، اعم از نماد يا رمز كه زبان دين است يا هر چيز ديگر. مهم نيست. از نظر ناصر خسرو مهم اين است كه آنچه ظاهر دين است، نمايانگر جوهر واقعي آن نيست، مثلاً به نظر ناصر خسرو اگر عوام زيبايي را در يك زن يا دختر سيه چشم تجسم مي كنند، در واقع نمادي است از لذتي كه انسان از تقرب به خداوند مي يابد. اين مسأله در زبان صوفيه هم هست، به نظر ناصر خسرو چون قرآن براي عامه مردم نازل شده، بنابراين هر كس مطابق فهم ودرك خودش چيزي از آن دريافت مي كند. مانند اين سخن حضرت علي(ع) كه مي فرمايد: خداوندا! نه از دوزخت مي  ترسم و نه به بهشتت طمع مي ورزم، بلكه تو را شايسته عبادت مي دانم، ناصر خسرو معتقد است كه معرفت ديني داراي مراتبي متفاوت است. در اين ميان شناخت يك فرد عامي با يك داناي راز بسيار متفاوت است.
* آيا ناصر خسرو تفسيرهاي متعدد از دين را مجاز مي شمرده و به قول امروز به تكثر تفسيرها و خوانشهاي ديني معتقد بوده است؟ به عبارت ديگر آيا ناصر خسرو به اين معنا رسيده بوده كه تمام تفسيرها يعني از تفسيرهاي يك عامي گرفته تا يك دانشمند، در گوهره دين نهفته است؟
- البته او نمي گويد كه همه اين تفسيرها را مجازيم بكنيم ولي در هر حال، معتقد است كه تفسيري را مي  توانيم انجام بدهيم كه با ظاهر هم مرتبط باشد. مثلاً چيزي را نمي توانيم بر ضدش تفسير بكنيم بلكه به قول اهل اصول مبني بر اين كه: «اقرب المجازات الي الحقيقه» بايد آن تفسيري را كه رابطه اي هم با ظاهر داشته باشد، بكنيم و يا بپذيريم .
009800.jpg

* پس ظاهر دين با باطن دين نسبت دارد و بنابراين ما براساس قرايني از ظاهر دين مي توانيم به تفسير باطني برسيم.
- خوب بله!  باطن كاملاً ضد ظاهر نيست، بلكه در حقيقت ارتباطي بين آن دو است. مثلاً فرض كنيد، آنچه كه در توصيف نعمتهاي بهشتي از خوردن، آشاميدن و... گفته شده،  شكي نيست كه خوردن و آشاميدن يك لذت جسماني در انسان ايجاد مي كند ولي سبب يك تقرب روحاني در انسان هم مي شود. در همين رابطه ناصر خسرو در يكي از اشعارش مي گويد: لذت علمي چو از دانا به جان تو رسد
زان سپس نايد به چشمت لذت جسمي لذيذ
يا در جايي ديگر مي گويد:
گر طعام جسم نادان را همي خري به زر
مرطعام جان دانا را به جان بايد خريد
خوب همه اين اشعار نشان دهنده ارتباط دو بعدي است كه ناصر خسرو در نظر مي گرفت.
* اگر هر تفسير باطني (تأويل) از دين بايد قرينه اي در ظاهر آن داشته باشد و آن را تأييد كند، بنابراين ترورهاي سياسي كه در تاريخ اسماعيليه ثبت شده، براساس چه تأويلهايي از ظاهر دين صورت گرفته است؟ تمام پرسش اين است كه مفسران اسماعيلي - به زعم خودشان- بر پايه چه قرايني در ظاهر متون اسلامي به اين تفسيرهاي خشونت آميز مي رسيدند؟
- خوب ! اولاً اسماعيليه در جاها و زمانهاي گوناگون يكي نبوده است. من يك سلسله مقالات در سال ۱۳۳۷ نوشته بودم كه هم اكنون قرار است انتشارات اساطير آنها را به چاپ برساند. در آن مقالات آورده ام كه اسماعيليه را نبايد به صورت يكپارچه ببينيم. اسماعيليه مصر با اسماعيليه مستقر در قلعه  ها و كوهستانهاي ايران مانند ميمون دژ، الموت و لمسر يا قرمطياني كه تمايل به اسماعيليه داشتند، همسان نيستند و آنها را تحت يك حكم نمي توان در آورد. حتي در رابطه با اشخاص هم اين گونه است. تفكر ناصر خسرو به كيفيتي بوده كه مثلاً با تفكر حسن صباح متفاوت بوده است، يا انديشه حسن صباح با انديشه حميدالدين كرماني، ابويعقوب سجستاني و ابوحاتم رازي و... بنابراين هر كدام از اينها را بايد جدا جدا مورد بررسي قرار داد.
مسأله ترورهاي سياسي هم مربوط به حسن صباح و خلفاي فاطمي مصر بوده و ضرورتاً مربوط به كل انديشه اسماعيلي نمي شده است.
* يعني مي  خواهيد بگوييد كه تفسيرهاي ناصر خسرو از دين كه در خلال آثارش پيدا مي شود، همه ملاطف آميز بوده است...
-در هر حال، آن خشونت در كارهاي حسن صباح و فداييان اسماعيليه ديده مي شود. نظر آنها اين بود كه مهمترين مسأله، مسأله دين است. بنابراين دنيا در برابر دين ارزشي ندارد، حتي اين مسأله در يكي از شعرهاي ناصر خسرو ديده مي شود كه: چو بيني نظامي دين را نظام خواهي داد
نظام ملك نك بي نظام بايد كرد
يعني آن چيزي كه براي ما اهميت دارد نظام ديني است و نظام دنيوي و به تبع سياسي موجود مهم نيست. از اين رو چنين تفكر خاصي حاكم بود و لذا مي بينم كه ناصر خسرو هم در اشعارش در بي اعتبار نشان دادن و بي نظام كردن تمام نظامهاي دنيوي يا كساني كه سردمدار آنها بودند، گاهي راه افراط پيموده است. در هر حال همه اين مسائل قابل مطالعه و بررسي است. بنابراين هيچ گاه نمي توانيم ادعا كنيم كه تمام آنچه كه ناصر خسرو گفته، كاملاً درست بوده است. بايد با محك علمي و انصاف و بدون تعصب انديشه ها را مورد نقد قرار دهيم.
* اگر تأويل را به معناي برگشت و بازگشتن بگيريم، درمي يابيم كه اسماعيليه داعيه بازگشت به چيزي را داشتند. بنابرآنچه كه اشاره كرديد، چون آنها معتقد به بي اعتباري نظامهاي دنيوي بودند، بنابراين قائل به بازگشت به حقيقت دين بودند كه هم اكنون انحراف پيدا كرده است.
- همين طور است. آنها داعيه دار بازگشت به آن چيزي كه حقيقت دين مي پنداشتند، بودند. همچنان كه افلاطون معتقد بود كه وضعيت انسانها در ارتباط با حقيقت به مانند وضعيت افرادي است كه در غار به سر مي برند و تنها از راه روشنايي آتش كه پشت سرشان افروخته شده، سايه اشياء را مي بينند و از اين رو تا هنگامي كه از غار بيرون نيايند متوجه حقيقت اشياء نمي شوند، اسماعيليان نيز وضعيت انسانها را در اين دنيا اين گونه مي  ديدند.
* آيا اسماعيليان زير تأثير مثل افلاطوني بودند؟
- امكان دارد. انديشه ها كه در يك جا ثابت نيستند، دائماً در سير و گردشند و تأثير مي گذارند و تأثير مي پذيرند.
* آيا اسماعيليه و به  تبع آن ناصر خسرو معتقد بودند كه فهم گوهره دين از دسترس خرد آدمي به دور است؟
- بله!  آنها اين حقايق ديني را از دسترس فهم عادي آدمي به دور مي دانستند ولي معتقد بودند كه امام به دليل اتصال به منبع ذات الهي به اين گوهره واقف است. به نظر آنها تعليم امام به انديشه هاي امام علي(ع) متصل است. ناصر خسرو در اين رابطه مي گويد: اي گشاينده در خيبر، قرآن‎/ بي گشايشهاي خوبت خيبر است
يعني همان گونه كه تو در خيبر را گشودي، مشكلات قرآن را هم تو وخاندانت مي توانند بگشايند.
* هانري كربن معتقد است كه اسماعيليان از نظر اقتدار به امام يا آنچه كه خود كربن امام شناسي مي نامد، به غير از تأثيرپذيري تفكر اسلامي، بيشتر زير تأثير انديشه هاي ايران باستان  در باب حاكم حكيم هستند.
- البته انديشه هاو حكمت ايران باستان كه به صورت مدون به ما نرسيده و آنچه كه سهروردي از حكمت ايران باستان ارائه مي كند، يك نظام كامل فلسفي نيست. آنچه كه از ايران باستان وجود دارد، بيشتر دراندرزنامه ها و پند نامه ها يافت مي شود و ديگر مسأله نور و ظلمت و به تبع آن يزدان و اهريمن است كه حاج ملا هادي سبزواري در جايي مي گويد:  شر هويت وجودي ندارد بلكه عدم الخير است. پس كساني كه براي اهريمن در مقابل يزدان مقام مستقلي قائلند، گمراه شده اند و ناصر خسرو هم اشاره دارد كه:
آنچه زير روز و شب باشد، نباشد يك نهاد
ره از اينجا گم شده است اي عاقلان بر مانوي
* چرا ناصر خسرو در سراسر آثارش به خرد و خردورزي اهميت مي دهد؟
- در هر حال تكيه بر خرد در اسلام بوده است. در آيات بسياري از قرآن هم به اهميت عقل و خرد اشاره وجود دارد، خصوصاً در شيعه اگر عقل؛ نقل در تضاد باشد، برخلاف اشعريان كه در اين مورد معتقدند كه بايد نقل را گرفت و عقل را رها كرد، شيعيان بر اين باورند كه بايد عقل را گرفت و نقل را تأويل كرد. به اين علت كه اگر بخواهيم عقل را رها كنيم، نقل هم خود به خود بي اعتبار مي شود. پس اگر بنيان عقل سست شود، نقل هم بي اعتبار مي شود.
* بر همين اساس ناصر خسرو در بسياري از اشعارش بر دانش و دانش اندوزي تأكيد فراواني دارد:
درخت تو گر بار دانش بگيرد
به زير آوري چرخ نيلوفري را
اين بيت مي تواند دلالت بر اين داشته باشد كه اگر آدمي دانش بياموزد مي تواند حتي تقديري را كه در آسمان براي وي رقم زده شده- مطابق عقيده قدما- ، تغيير دهد و آن را در جهت خواست خودش هدايت كند. يا در كتاب «سفرنامه»  با شرح جزييات دقيق ناشي از مشاهده وي از مسافتها و اندازه راهها تشريح ابعاد هندسي و معماري مساجد، كاروانسراها و... كه گاه به موازين علمي امروز پهلو مي زند، دچار شگفتي مي شويم...
- مسأله عقل و جهل از واژه هاي كليدي شيعه است. چنانكه يكي از ابواب كتاب معروف كافي، عقل و جهل است، در آنجا براي عقل هفتاد و هشتاد سپاه ذكر مي كند. تمام صفات و فضايل اخلاقي، سپاه عقلند و همه رزايل صفات جهلند. ناصر خسرو هم به عنوان يك شيعه زير تأثير اين دوگانگي عقل و جهل بوده است. ناصر خسرو معتقد است كه اگر در تنوري در كنار عقل خوابيده باشي بهتر است تا در خيمه اي زيبا همراه با جهل.

نگاه امروز
لعل بدخشان
009805.jpg
دكتر آ ليس سي هانسبرگر
ترجمه:دكتر فريدون بدره اي
... زندگي ناصر خسرو را مي توان به چهار مرحله تقسيم كرد: اوايل عمر تا حدود چهل سالگي و انتباه مذهبي، كه در اين باره اطلاعاتمان ناچيز است؛ هفت سال سير آفاق و انفس كه در اين باره سفرنامه و اشاراتي در اشعارش قابل توجه است؛ بازگشت به خراسان با عنوان رييس مبلغان اسماعيليه در آن منطقه كه خود و ديگران اشاراتي مختصر به آن دارند؛ و سرانجام هجرت به ناحيه يمگان در كوه هاي پامير بدخشان، كه در اشعار و پاره اي تأليفات فلسفي خود به نام امير حامي خويش قلمي كرده، از آن سخن رانده است.
اوايل عمر
ابومعين حميدالدين ناصر بن  خسرو بن  حارث القبادياني المروزي، مشهور به ناصرخسرو، در سال ۳۹۴/۱۰۰۴ در خانواده اي صاحب مشاغل ديواني به دنيا آمد.
قباديان، زادگاه ناصر، شهركي بود در حوالي مرو، كه از شهرهاي عمده ناحيه بلخ ولايت پهناور خراسان به شمار مي رفت؛ ولايتي در شرق ايران كه تقريباً تا رود جيحون گسترش داشت. نيشابور كرسي اين ولايت و شهر مرو، دو منزلگاه عمده حاشيه جاده ابريشم بودند، كه در روزگار ناصرخسرو به صورت شهرهاي بين المللي (جهان شهر) درآمده و بسياري از گروه هاي مذهبي و قومي را در خود جاي داده بودند. در اين دو شهر در كنار مسلمانان، اعم از سني و شيعه، جماعات بزرگ يهودي، مسيحي و بودايي زندگي مي كردند و جامعه متشكل از اين همزيستي نه تنها از جهت ثروت هاي مادي، بلكه از نظر دستاوردهاي فكري، ديني و هنري نيز غني بود.
... ناصر به پيروي از سنت خانوادگي به خدمت ديوانسالاري دستگاه حكومتي درآمد، در كارهاي مالي، شايد گرد آوري خراج، استعداد و لياقت نشان داد و مدارج كسب شهرت را پيمود. در اين باره خود در سفرنامه مي نويسد: «من مردي دبيرپيشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطاني و... در ميان اقران شهرتي يافته بودم.» ناصر در اوايل عمر، با سلاطين غزنوي مربوط گشت و سپس به خدمت جانشينان آنان، سلجوقيان، درآمد. در اين دوره زندگاني اش مشحون از سفر، مطالعه، شعر و معاشرت دوستان بود. در دوران تحصيل تا حد توان كوشيد بر زبان هاي فارسي و عربي و قواعد عروض هر دو زبان چيرگي يابد. فلسفه، كلام، ادبيات، تاريخ و رياضيات آموخت. بعدها كتابي در حساب نوشت؛ اگرچه مي دانست «امروز به زمين خراسان و مشارق حاسبي كامل نيست.» اما وظيفه خود مي دانست كه براي «آيندگان خلق را به زمان آينده» چنين مهمي را به عهده گيرد.
ناصر خسرو فرصت بازديد اماكن جديد و ستايش آفريده هاي دست و مغز بشر را از دست نمي داد و از آن لذت مي برد. در سفرها ديدگان مشتاق خويش را به ساختارهاي مادي و حكومتي اي كه هر جامعه براي خود در گوشه اي آفريده بود، مانند ديوارهاي شهر، نهرهاي آبرساني، وضع راه ها، شرايط خراج ستاني و رسوم كارفرمايي و نحوه اجاره  دكاكين مي دوخت. هيچ چيز از قلمرو كنجكاوي اين صاحب فكر دقيق و مقيد به موشكافي پنهان نمي ماند: احساس تجمل خفته در انواع ابريشم و ديبا را ستود؛ خرافات هر محل را به ميزان عقل سنجيد؛ ترتيبي داد تا محرمانه بر ضيافت شاهانه پيش از شروع آن، نظر اندازد؛ هر كجا با شعرا جلسات شعر و شاعري برپا كرد؛ با روستاييان، كسبه و امرا سر گفتگو را گشود؛ اماكن مقدسه مسيحيان را بازديد كرد؛ در ارمنستان حضور زنان در دكان ها و شرابخواري  آشكار آنان را از ياد نبرد؛ بازارهاي ميوه قاهره، مكه و خراسان را با هم مقايسه كرد.
اما از ديد ناصر خسرو، در زير اين لذايذ دنيايي سائقه اي جدي تر و مهم تر جريان داشت و آن عبارت بود از آرزوي سوزان يافتن هدف و پاسخي براي ترديدهايش. پاسخ به اين پرسش كه آنچه مي گذرد براي چيست؟ دنيا براي چيست؟ عذاب بشر چه دليلي دارد، مفهوم شادي چيست، چرا بايد مرواريد زيبا درون صدف زشت و خشن جاي گيرد؟و... براي يافتن پاسخ به يكايك عالمان دين و معلماني كه مي شناخت رجوع كرد، در يكايك فرقه ها و مكاتب فكري به تحقيق پرداخت، هر كتابي كه به دستش رسيد خواند، اما به جواب قانع كنند ه اي نرسيد. اين جستجوي وقفه ناپذير و نارضايي دروني همچنان ادامه داشت تا سرانجام يقين آورد كه پاسخ اين سؤال هاي اساسي را مي توان در اصول مذهب شيعه اسماعيليه يافت.
ناصر در چهل سالگي (يا چهل و دو سالگي بسته به منابع موجود) دچار انقلابي روحي گشت و بر اثر آن يقين يافت كه حقيقت در تعاليم اسماعيليه نهفته است و نيز بر آن شد كه زندگي خود را كاملاً دگرگون كند و از حقيقتي كه به آن پي برده است ياري بگيرد و به تحول جهان كمك كند. در سفرنامه از رويايي سهمناك سخن مي گويد كه از جهالت چهل ساله بيدارش ساخت، زندگي اش را سراپا دگرگون كرد و به راه دينداري و ارشاد انداخت. در جايي ديگر، در شعري حسب حال گونه، ضمن شرح سال هاي جستجوي معنوي خود، استادش المؤيد في الدين شيرازي (وفات ۴۷۰/۱۰۷۸) را گشاينده باب حكمت به روي خود مي خواند.
سفر زندگي
ناصر در پي اين انتباه و تجديد ايمان شغل ديواني را رها ساخت و آگاهانه به قصد زيارت خانه خدا موطن خويش خراسان را ترك گفت، شمال ايران را در نورديد، ارمنستان و آذربايجان را پشت سر گذاشت و از طريق سوريه راه بيت المقدس،  هبرون و ساير شهرهاي منطقه  را در پيش گرفت. از هفت سال سير و سفر خويش سه سال را در قاهره، پايتخت خلفاي فاطمي و قلب حيات فرهنگي اسماعيليه، گذرانيد.
موفقيت هاي ناصر در مقام رهبر فعاليت هاي تبليغي اسماعيليه در خراسان و دعوت براي فاطميون، زندگي وي را به خطر انداخت. هم علماي سني و هم علماي شيعه اثني عشري، به همراه عوام ناآگاه زير نفوذ خويش، او را به مرگ تهديد مي كردند. از چگونگي آزار و تعقيب او خبر روشني نداريم و نمي دانيم به چه شكل صورت مي گرفت اما مي دانيم كه ساير مبلغان اسماعيلي اغلب به خاطر كرده خود گرفتار مرگ مي شدند.
از اين رو هنگامي كه حتي در بلخ، موطن ناصر، غوغاي عوام بالا گرفت، وي دريافت كه چاره اي جز گريز ندارد. در دور دست شرق، در نقطه اي به نام يمگان به دربار علي ابن اسد، امير روشنفكر اسماعيلي منطقه كوهستاني بدخشان پناه برد.

سايه روشن انديشه
نامه پارسي
009775.jpg

جديدترين شماره نامه پارسي (سال هشتم، شماره دوم،  تابستان ۱۳۸۲) كه حاوي ويژه نامه بزرگداشت حكيم ناصر خسرو قبادياني است، به بهاي۶۰۰ تومان به بازار نشريات درآمده است. مقالات گردآوري شده در اين مجموعه توسط پژوهشگران و استادان ايراني براي شركت در كنگره جهاني ناصر خسرو در تاجيكستان فراهم آمده است.
برخي از مقالات نامه پارسي از اين قرار است: حكيم رازي و ناصرخسرو (پرويز اذكايي)، فراسوي تنزيل (مجتبي بشردوست)، ناصر خسرو و حكايت ايران گرايي (اصغر دادبه)، ناصر خسرو: روزگار و عوام (علي رواقي)، ناصريه يا خرقه منسوب به ناصر خسرو (سيد محمد عمادي حائري)،  توشه رهروان در زادالمسافرين (حامد ناجي).
لازم به يادآوري است كه در كنار جشنهاي چهار روزه استقلال تاجيكستان كنگره جهاني ناصرخسرو از شنبه در شهر دوشنبه برگزار شد.
ايريگاري در راه عشق
لوس ايريگاري؛ فيلسوف فمينيست فرانسوي اخيراً تازه ترين اثرش را به بازار كتاب فرستاده است. اين كتاب كه در دويست و هشت صفحه به چاپ رسيده، «راه عشق» نام دارد. راه عشق اين پرسش را به پيش مي كشد كه چگونه مي توانيم يكديگر را دوست بداريم؟ ايريگاري اين مسئله را از چشم انداز تفاوت جنسي تحليل مي كند.
ايريگاري همچون ديگر ساختارشكنان، به بنيادهاي فلسفه غرب نقب مي زند. از اين رو وي معتقد است كه فلسفه غرب مدعي است كه دوستدار حكمت يا دانايي است، حال آنكه بايد حكمت عشق را سرلوحه انديشه ورزي خود قرار دهد. به نظر ايريگاري ما هنوز فاقد واژگان، حالتها و شيوه هاي رفتاري و فكري مناسب براي گفت وگو و ارتباط انساني با يكديگر هستيم. از ديدگاه وي درك تفاوت جنسي مي تواند به ارتباطات بهتر انساني كمك رساند.
009785.jpg

دكتر عباديان و هگل
ايلنا: مركز بين المللي گفت وگوي تمدنها سخنراني «تحليل اصل عقلاني واقعي و واقعي عقلاني است در فلسفه حق هگل» را برگزار مي كند. دكتر محمود عباديان؛ استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي سه شنبه همين هفته در ساعت ۳۰/۱۶ در كتابخانه گفت وگوي تمدنها در اين باره سخنراني مي كند.
درگذشت يادگار ويتگنشتاين
هارولد كوكستر؛ رياضيدان و فيلسوف معاصر در سن نود و شش سالگي در تورنتو درگذشت. وي از جمله شاگردان برجسته لودويگ ويتگنشتاين بود. وي فلسفه رياضيات را در كمبريج زير نظر ويتگنشتاين گذراند. كتاب «هندسه غيراقليدسي» از جمله آثار اوست.
شبيه سازي انساني همچنان در ابهام
دكتر بريژيت بواسيله رئيس كلونايد يعني شركت شبيه سازي وابسته به فرقه رائلين در كانادا اخيراً به ساندي تلگراف گفته كه شركتش هم اكنون در حال آماده سازي بيست حاملگي شبيه سازي شده است. دكتر بواسيله در دسامبر ۲۰۰۲ با اعلام اينكه يك دختر بچه شبيه سازي شده از مادري در آمريكا به دنيا آمده، تيتر اصلي روزنامه ها را به خود اختصاص داد. هرچند بعدها نتايج پژوهشها و بررسيهاي دانشمندان و گزارشگران كنجكاو بي اساس بودن آن را به اثبات رساند.رهبر فرقه رائلين كه مدعي سخن گفتن با سرنشينان بشقاب پرنده است! هم اكنون خودش را از فعاليتهاي اين شركت كنار مي كشد و از محل آزمايشگاه آن اظهار بي اطلاعي مي كند. در حالي كه از معروفيتي كه اين ادعا براي وي به ارمغان آورده قلباً خرسند است. لازم به توضيح است كه پس از اعلام اخبار مربوط به شبيه سازي انساني واكنشهاي گوناگوني نسبت به آن برانگيخته شد. بخشي از اين واكنشها به صورت اعتراض از طريق پيروان اديان مختلف نسبت به پيامدهاي اخلاقي و حقوقي آن اظهار مي شد. در اين ميان برخي از انديشمندان و فيلسوفان با تأييد پيشرفتهاي علمي و دستاوردهاي مثبت آن نسبت به خطرات احتمالي آن هشدار دادند. از جمله داگلاس كلنر و استيون بست؛ دو فيلسوف معاصر آمريكايي در مقالات متعددي ضمن ارائه چشم اندازي از تحولات بيوژنتيك و شرح تاريخچه شبيه سازي به تحليل جنبه هاي فلسفي و اجتماعي آن پرداختند. آنان معتقد بوند كه بايد بحث در باب شبيه سازي انساني به رسانه ها و مجامع عمومي كشيده شود تا زواياي گوناگون آن از پرده بيرون افتد.
009780.jpg

معماي ديوانگي نيچه
براساس مطالعات اخير پزشكي، ديوانگي نيچه به سبب تومور مغزي بوده است. اين فيلسوف هنجار شكن آلماني در ده سال آخر عمرش به ديوانگي دچار شد. پس از بستري نيچه در ۱۸۸۹ در آسايشگاه بازل سوييس پزشكان بيماري وي را به علت سفليس پيشرفته دانستند. اما هم اكنون دكتر لئونارد ساكس از مريلند در نشريه زندگينامه پزشكي مدعي شده كه ملاحظات پزشكي نيچه نشانگان اصلي سفليس را تأييد نمي كند بلكه بيشتر با يك تومور مغزي به آرامي روبه رشد سازگار است.
كلاسيكهاي فلسفه
« آثار كلاسيك فلسفه» نوشته نايجل واربرتن در آينده اي نزديك توسط انتشارات ققنوس به بازار كتاب خواهد آمد. مترجم اين كتاب مسعود عليا است. «آثار كلاسيك فلسفه» شامل بيست و چهار فصل است كه هر كدام با يكي از كتابهاي سترگ و منحصر به فرد فلسفي سروكار دارد. غرض، معرفي هر كتاب و نشان دادن مهم ترين مضامين آن است. كتابهايي كه در «آثار كلاسيك فلسفه» مورد بررسي قرار مي گيرد امروزه هم خواندني هستند زيرا با آن قسم مسائل فلسفي دست و پنجه نرم مي كنند كه همچنان جاي بحث و بررسي دارند و هنوز هم بينش ها و بصيرت هايي به ما ارزاني مي دارند. غير از اين، بسياري از اين كتابها آثار بزرگي در گستره ادبيات نيز به شمار مي آيند.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |