سه شنبه ۱۸ شهريور ۱۳۸۲
شماره ۳۱۶۲- Sep, 9, 2003
فرهنگ
Front Page

گفت وگو با دكتر محمود سريع القلم
آسيب شناسي موانع گفت و گو ميان ايرانيان
(واپسين بخش)
009935.jpg
گفت و گو: مجيد يوسفي
درآمد: در بخش نخست گفت و گو با دكتر محمود سريع القلم (۵ شهريور ۱۳۸۲)به پيش نيازهاي گفت وگو، پيش نيازهاي فردي و اجتماعي، نيازهاي آموزشي و بسترسازيهاي لازم براي ايجاد فضاي گفت وگو اشاره شد و سپس از فردگرايي به عنوان يكي از كليدي ترين محورهاي ايجاد گفت وگو ياد شد و اينكه در كشور ما شرايطي فراهم نيامد تا «من» شهروندان درك و شناخته و به آن حرمت و احترام گذاشته شود.
همچنين از تجربه غرب در ميدان دادن به خلاقيت هاي فردي شهروندان يادشده و اينكه شهروندان تا چه ميزان آموخته اند كه به يكديگر احترام بگذارند، بررسي و نقد برخي ديدگاه هاي تاريخي چهره هايي چون سيد جواد طباطبايي از ديگر محورهاي اين گفت و گو بود. آوردن مثالهاي بين و ملموس در جهت فهم دقيق تر مباني نظري سخنان هم چاشني سخنان دكتر سريع القلم بود. بخش دوم گفت و گو را بخوانيد.

ـ يكي از وجوه بارز و متمايز در گفت وگو رويكرد آن در عالم سياست است به نظر مي رسد كه در جوامع ما گفت وگو درحوزه سياست يكي از پر ترافيك ترين مجاري ارتباطي است به چه دليل در جوامع آسيايي گفت و گو در حوزه سياست اين قدر پرترافيك است؟
ـ من گمان مي كنم به اين دليل خيلي ها در كشورهاي آسيايي علاقمندند كه وارد حوزه سياست بشوند و حتي در حوزه تخصصي خود فعاليت نكنند چون فرصت خود نمايي در عرصه سياست خيلي بيشتر است به خاطر اينكه ما به گونه اي تربيت شده ايم كه از دوران كودكي نيازمند تعريف از ديگرانيم، خيلي جوياي اين هستيم كه ديگران تاييدمان كنند و ما را در جمع خود بپذيرند، نياز رواني عجيبي داريم كه مورد اثبات قرار بگيريم، در حالي كه من به عنوان شهروندي كه كشورها و ملل مختلف دنيا را ديده ام حتي در كشور هاي شرقي هم چنين نياز هويتي نديده ام كه شهروندي نيازمند اين همه تاييد باشد.
طبيعي است اين نياز به تاييد ديگران مانع رشد بسياري از ما شده است، ما كارهايي براي جلب رضايت ديگران انجام مي دهيم كه به آن اعتقاد هم نداريم.
ـ آقاي دكتر به نظر شما منشا آن چيست؟
ـ همان ريشه تاريخي استبداد و سركوب است به خاطر اين كه وقتي فرزند من يك كار مثبتي انجام مي دهد، به تناسب آن كار مثبت به او پاداش نمي دهيم، منظور من از پاداش، اجر مالي نيست، مساله اين است كه از او تقدير كنيم.
در كشور ما شما مي بينيد كه رييس جمهور به كشاورزان هديه مي دهد و تقدير مي كند، اما به بسياري از نويسندگان كه آثار تحسين برانگيزي خلق كرده اند چنين توجهي نمي شود و حتي از باب مشاورت طرف معاشرت و گفت و گو قرار نمي گيرند.
عموماً افراد سياسي و سياست زده در حوزه تصميم گيري نقش بيشتري دارند تا افراد فكري، از سوي ديگر، سيستم تقدير و تقبيح ما بسيار نامتناسب است چه در روابط اجتماعي، چه در نوع تربيتي كه در جامعه پذيري اثر نهاده، روحيه ما بيشتر روحيه منفي است، يعني ما ويژگي هاي منفي افراد را بيشتر مي بينيم تا ويژگي هاي مثبت شان را.
اگر دانشجويي يك متن واقعاً عالمانه بنويسد براي ما خيلي سخت است كه از او تعريفي بكنيم، اگر كاري ارائه دهد ما نمي بينيم، ولي وقتي كاري نادرست انجام بدهد، كاملا در ذهنمان حك مي شود.
اين يك كاركرد ناقص ذهني است كه ما افراد را در جامعه نمي توانيم درست ببينيم و همين باعث مي شود كه افراد هميشه دنبال اثبات خويش باشند و اين نياز به اثبات، همه ما را چند شخصيتي كرده است و اجازه نمي دهد كه خودمان باشيم.
يك اصطلاحاتي در فرهنگ ما هست كه همه مي گويند و كمتر در فرهنگ هاي ديگر اين اصطلاحات ديده مي شود، مثلاً فرض كنيد اين لغت كه ايراني ها دائما مي گويند «ما را تحويل نمي گيريد» خيلي جالب است.
اگر كسي به آن دقت كند، به مشكلات هويتي ما پي خواهد برد.
من خيلي در فرهنگ هاي مختلف دنبال معادل اين گشته ام اما به عبارتي مترادف اين نرسيده ام.
و يا مثلاً اين لغت «خالي بندي» خيلي سخت مي توانيد در جوامع ديگر معادل آن را بيابيد، در كشورهايي كه پيشرفت كرده اند لغت مترادف«خالي بندي» را نمي يابيم، به خاطر اين كه در اين جا فرد رشد نيافته، فرد حرف هايي مي زند كه اعتقاد ندارد، فرد رفتارهايي از خود بروز مي دهد كه اعتقاد ندارد.
چون من ايراني، قايل به اين نيستم كه حضرتعالي براي خودتان يك تعريفي داريد.
شما دوست داريد اين جوري لباس بپوشيد.
شما دوست داريد اين عينك را بزنيد.
شما اين نوع غذا را دوست داريد، ما تمام تفاوت هاي همديگر را نمي پذيريم، من فشار مي آورم كه شما مثل من باشيد.
پدر و مادر فشار مي آورند كه بچه كاملاً مثل آنها باشد، در حالي كه هر انساني براي خودش يك نمايي از زيبايي دارد.
پيشرفت و رشد در اين است كه انسان ها با يكديگر فرق داشته باشند.
اين خصلت يكسان سازي در جامعه ما كه باز ريشه استبدادي دارد امكان رشد فردي را در انسان سلب مي كند.
يك نويسنده بسيار تواناي لبناني در ابتداي رياست جمهوري جناب آقاي خاتمي يك سرمقاله اي در يكي از روزنامه هاي لبنان نوشته بود كه خيلي خواندني است.
وي در اين سر مقاله گفته بود: «جناب آقاي خاتمي من به ايران خيلي علاقه مندم و ايران را كشور بسيار جالبي يافته ام، اما به حضرتعالي به عنوان رييس جمهور اين كشور توصيه مي كنم ابتدا گفت و گوي ميان خود ايراني ها را برقرار كنيد، گفت و گوي تمدن ها پيشكش شما! چون ايراني ها هنوز نياموخته اند چگونه با هم صحبت كنند.
البته در فرهنگ ايراني هم به گونه اي تصريح شده كه گويا گفت و گو و نزديكي چيز مذمت شده اي است، يعني عمدتاً ما را به سكوت و دوري دعوت مي كنند حتي در جوامع شرق هم اين نكته حاكم است.
- ايوان ايليچ مي گويد: «هر ملتي را با سكوتش بايد شناخت».
ـ درست است، چون ما وقتي با هم زياد معاشرت مي كنيم دچار اختلاف مي شويم، چرا از قديم در ايران گفته اند«دوري و دوستي» به خاطر اين كه تفاوت هاي همديگر را نمي پذيريم.
من فكر مي كنم ۱۰ در صد تلاقي فكري براي معاشرت معقول كافي است، يعني اگر ۱۰ درصد در انسان خوب فهميده شود بقيه تفاوت ها منبع رشد خواهد بود.
اتفاقاً اگر شما دنبال كسي بگرديد كه با شما متفاوت باشد، بيشتر ياد مي گيريد تا كسي كه مثل خود شما باشد.
ما براي اين ها جايگاهي قايل نيستيم، حتي در تربيت هاي خانوادگي، به بچه هايمان مي گوييم با كسي معاشرت كن كه مثل خود ماست،در حالي كه اگر اين بچه بايد ـ با نظارت پدر و مادرـ با كسي معاشرت كند كه يك قدر با آن بچه متفاوت باشد تا اين بچه در اثر تضادهايي كه مي بيند شروع به تفكر و تفحص مي كند كه چرا او اين جوري است و من نيستم.
كانون بحث ما و سوالاتي كه حضرتعالي داريد به نظر من اين است كه چرا ما تفاوت هاي همديگر را نمي پذيريم، چرا ما فكر مي كنيم يك زندگي خوب و يك انسان خوب، داراي تعريف ثابت است، داراي يك تعريف يكساني است و بعد دنبال اين هستيم كه همه را از يكسري تونل ها و كانال ها عبور بدهيم.
خوب طبيعي است كه افراد رشد نمي كنند چون افراد اهتمام دارند كه تفاوت هاي خودشان را مخفي كنند و وقتي وارد صحنه اجتماع شدند براي اين كه مورد قبول قرار گيرند سعي مي كنند خودشان را همرنگ جامعه كنند، البته اين مساله، خاص جامعه ما نيست در همه جوامعي كه تاريخ استبدادي سپري شده به همين گونه است، ولي در جامعه ما غلظتش بيشتر است، چون ما تاريخ طولاني تري داريم و بعد استبداد در كشور ما جنبه هاي خودكامگي قويتري را تجربه كرده تا جوامع ديگر.
در هر صورت من فكر مي كنم اگر ما براي انسان ها ارزش و احترام قايل شويم، تفاوت هاي همديگر را راحت تر مي پذيريم و كارهاي مثبت انسان ها را بيشتر مورد پذيرش قرار مي دهيم،نياز انسان ها را به خود نمايي تقليل نمي دهيم و هر فردي در جايگاه خودش قرار مي گيرد.
اين ها نيازمند آموزش است و به نظر من با توجه به اين كه مردم ايران سوابق فرهنگي ديرينه اي دارند و اهل انديشه و ادبيات هستند، يك آموزش جدي حساب شده كلاً در كشور به مدت ۵ الي ۱۰ سال مي تواند فضاي خلقيات رفتاري ما را به شدت متحول كند.
يكي از نمادهاي آن هم در رانندگي است.
رانندگي از مشخصه هاي شهروندي و جامعه مدني است اگر ما به هم احترام بگذاريم ،يك جور ديگري رانندگي مي كنيم، يك جوري ديگري براي همديگر حقوق قايل مي شويم.
البته اگر بخواهيم دنبال يكسان سازي برويم همين وضعيت ادامه پيدا خواهد كرد.
البته من اين را هم اضافه كنم كه تربيت فرهنگي در خلأ نيست، ثبات اقتصادي هم خيلي موثر است، در جامعه اي كه ثبات اقتصادي ظرفيت هاي آموزشي فرهنگي را افزايش مي دهد خيلي به پايه و شالوده محكم نياز نيست.
كشور مالزي و كره جنوبي را به عنوان دو كشور در حال توسعه مشاهده نماييد.
مردم به شدت از لحاظ فرهنگي در حال رشد و توسعه اند.
اهل مطالعه اند، دنيا را مي بينند به موسيقي، سينما و رايانه علاقمند مي شوند.
به تئاتر توجه دارند و به گفت و گو علاقه وافري نشان مي دهند، چون كه يك آرامشي در وجود انسانها هست.
- با اين تعاريفي كه شما از فضاي مدني ارائه داديد تصور مي كنيد كه ايرانيان چگونه مي توانند نقش واقعي از خود در عرصه تحولات تاريخي بر جاي بنهند به عبارت ديگر چگونه مي توانيم يك ملت كاربردي تر نسبت به دنياي جديد باشيم؟
ـ به نظر من بايد سعي كنيم كه خودمان باشيم، يعني به همديگر اجازه بدهيم رل بازي نكنيم.
اجازه بدهيم هماني كه هستيم باشيم، روابط اجتماعي ما خيلي روشن تر خواهد شد.
فرض كنيد در اتاق يكي از ادارات پنج نفر كار مي كنند اگر اجازه بدهيم اين پنج نفر داراي افكار مختلفي باشند ولي نسبت به كاري كه انجام مي دهند، حرفه اي رفتار كنند توسعه با سرعت روي خواهد داد چون اينها به دليل حرفه است كه در آن نهاد جمع شده اند، مثلاً در يك وزارتخانه ،نهاد شهرداري يا در دانشگاهي اگر اين اجازه را بدهيم خيلي با همديگر روشن تر رفتار مي كنيم، چون به نظر من به عنوان نتيجه، يك اتفاقي كه افتاده اين است كه تاريخ استبداد يك نتيجه اي را در ايران به بار آورده و آن اين است كه ما ايراني ها به طور ژنتيك به ابهام و ايهام علاقمند شديم. خيلي به ابهام توجه مي كنيم.
يا شما در بحثي كه امروز با هم داشتيم فرموديد كه يكي از استادان اشاره كرده اند كه چقدر ضرب المثل هاي ما، ما را بلاتكليف مي كنند.
اصلاً فضا، فضاي بلاتكليفي است، البته بخشي از ادبيات ما به نوعي مبارزه با سيستم هاي سياسي بوده و روش ابهام را اتخاذ كرده كه بتواند پيامش را منتقل بكند، ولي من اين را مي خواهم بگويم كه هر چقدر در فضاي يك جامعه و در ميان انسانها ابهام بيشتر باشد، رشد به تاخير مي افتد.
هر چقدر مسايل روشن تر باشد، پيشرفت شتاب بيشتري پيدا مي كند هر چقدر ابهام بيشتر باشد اقتدار گرايي تقويت مي شود، چون در سايه ابهام، مديران حوزه مانور و كنترل شان بيشتر مي شود.
براي همين است كه مديران معمولاً خيلي علاقمند به ابهام هستند، چون دوست دارند مسايل روشن نباشد، چون اگر روشن باشد بايد پاسخ گو باشند.
براي همين هم ما در كشورمان مديراني داريم كه در طول يك روز سه بار جهان بيني عوض مي كنند، چون مي خواهند مبهم بمانند، چون كه از لابه لاي اين جريان ها بقا و حيات خود را حفظ مي كنند. اين چيزي خوبي نيست.
ممكن است ما بگوييم اين جزو زرنگي هاي ماست، جزو پيچيدگيهاي ماست، جزو لايه هاي انباشته شده در طول تاريخ در فرهنگ ايراني است و حتي فكر مي كنيم كه اين براي ما سرمايه عظيمي است كه مبهم بمانيم و كشور هاي ديگر را به اصطلاح خودمان «سركار» گذاشته ايم.
بالاخره يك روز ناچار مي شويم يا ناچارمان مي كنند كه شفاف عمل كنيم، به هر درجه اي كه مسايل روشن تر باشد، پيشرفت هم روشن تر است و يكي از پيش نيازهاي گفت و گو هم همين است كه ما بايد با همديگر شفاف و روشن رفتار كنيم.
اگر اجازه بدهيم اين اتفاق بيفتد گره هاي ديگر هم باز مي شود، البته چون ما داراي لايه هاي مختلف فكري و فرهنگي هستيم، اگر نوعي هارموني ميان منابع هويت فرهنگي ايجاد نكنيم، جامعه به تكه هاي مختلف و متعدد تقسيم مي شود: يك عده مذهبي اند ،يك عده غربي اند، يك عده ملي اند، يك عده مخلوطي از اينها هستند، يك عده محلي اند، يك عده جهاني اند.
من فكر مي كنم اين مهم نيست كه يك نفر چه غلظتي از اين سه منبع فكري را داراست، آنچه كه مهم است اينكه فرد در هر كاري كه انجام مي دهد چقدر براي جامعه مفيد است، خياط، افسر راهنمايي، سرباز، محقق، وزير، نماينده مجلس چقدر براي اين جامعه مفيدند.
ما نمي توانيم تضادهاي سه منبع فرهنگي را حل و يا هضم كنيم. به اين راحتي قابل حل نيستند، اما بايد به افراد اجازه بدهيم كه ميان اين سه منبع فضاي تنفسي داشته باشند اگر كسي علاقمند است كه ۹۰درصد مذهبي باشد، ديگران به او احترام بگذارند و اگر كسي معتقد است كه پايه فكري اش پايه اي مبتني به هويت ايراني است، به او هم بايد احترام گذاشت: مشروط بر اين كه همه شهروندان خوبي باشند والا اگر ما بگوييم كه نه! بايد اين گونه باشد و پيرو آن يك بخشنامه هم بنويسيم و صادر كنيم،انسان ها مي روند در خلوت خودشان آن جور كه دوست دارند زندگي
مي كنند و اين براي يك جامعه در حال پيشرفت فضاي خوبي نيست. اين مانع گفت وگوست.
چه بسا ما در اثر ايجاد يك فضاي سالم براي آزادي هاي فرهنگي در طي زمان به قالب معني داري برسيم و اگر تاكنون نرسيده ايم و تخاصمي بين مرزهاي اين سه منبع فرهنگي و هويتي وجود دارد، براي اين است كه آزادي گفت و گو حاصل نشده، به خاطر اين كه يك دوره اي گفته اند كه اگر شما ملي هستيد اصلاً شما باطليد، يك دوره اي هم گفته اند كه اگر شما مذهبي هستيد ،باطليد و نبايد وجود داشته باشيد و هر كس كه اعتقاد دارد كه صنعت غرب، تكنولوژي غرب و دستاوردهاي غرب را بايد ناديده گرفت، ارزشمند است و هر كس كه به اينها تعلق خاطر داشته باشد، حتماً وابسته است.
چرا در غرب وقتي كه كسي تمايل به شرق دارد به او نمي گويند شما وابسته به شرق هستيد؟ بلكه مي گويند اين حق اوست اين گونه فكر مي كند و به اين نتيجه رسيده است.
- آقاي دكتر به عنوان آخرين پرسش چه چيز باعث شده كه غربي ها نسبت به شرقي ها آنگونه رفتار كنند و اما شرقي ها چنين واكنشي نشان دهند؟
ـ ما از ضعفي كه داريم اجازه نمي دهيم افراد آن گونه كه فكر مي كنند باشند و براي همين هم هست كه ما در حوزه سياست پر از ابهام عمل مي كنيم، براي اين كه هر كس در ايران اعم از رييس جمهور، وزير، نماينده مجلس هم به عنوان يك فرد حق دارد افكار خودش را داشته باشد.
ما آن چيز هايي را كه بايد از افراد بخواهيم وظايف شان است.
افكار انسان ها متاع ثابتي نيستند كه ما بخواهيم بسته بندي كنيم و روي آن هم كاغذ كادو ببنديم و شما اين را در ذهنتان بگذاريد و بعد تا آخر عمر هم شما با آن زندگي كنيد.
حوزه تفكر، حوزه اي است كه انسان با دو مشاهده ممكن است بعضي از مفروضات خودش را زير سوال و انتقاد ببرد.
كاري كه مالزي تجربه آن را سپري مي كند، مالزي هم منابع قوي و هويت مختلفي دارد.
در آنجا فرض بر اين است كه ما با اين كه شما چه فكر مي كنيد كاري نداريم، ما ميخواهيم كه شما اگر در اداره پست كار مي كنيد، بيلان كاري شما درست باشد.
اگر سفير هستيد، از منافع كشورتان محافظت و حمايت كنيد.
اگر شما راننده تاكسي هستيد، وظايف تان را درست انجام دهيد، بنابراين ما بايد از شهروند انتظاركاركردي داشته باشيم، نه اين كه انتظار داشته باشيم كه افكارش چه درجه اي از انحراف را شامل مي شود، اين امكان گفت و گو را سلب مي كند و خود به خود اين ها موانع گفت وگو خواهند شد.
و واقعاً اگر تاريخ پيشرفت و توسعه غرب را مطالعه كنيم آزادي در آن بلاد معقول است و اينكه امكان توليد را ميسر مي سازند و نيز از خلاقيت برخوردارند.
آنها اجازه رشد و توسعه را به شهروند مي دهند، متغيرهاي فوق مهمترين منبع پيشرفت بشري بوده است.
به هر حال اينها زمينه هايي است كه اگر به آنها شناخت پيدا كنيم حالا با بحث و جدل و به يك جمع بندي برسيم كه ما كجا مي خواهيم برويم و چه كار مي خواهيم بكنيم، شايد ما فضاي مستعدي را براي پيشرفت كشورمان فراهم بكنيم.
البته ذكر اين نكته لازم است كه در تاريخ دو قرن اخير ما، وابستگي ها فراوان بوده و نوعي بدبيني در حوزه انديشه ايجاد شده است.
در هر صورت، ما بايد بستر تقويت بالقوه انسان ها را فراهم كنيم، همه با تعلقات فرهنگي، بومي، ديني و با عنايت به منافع كشور و تعامل معقول با دنياي بيروني به فكر آينده اين جامعه باشيم.
خيلي بايد بكوشيم تا با سرعت خود را به مرزهاي ترقي برسانيم.
طبيعي است كه نقش دولت در تحول فرهنگي و در فهم صحيح صورت مساله، از اهميت ويژه اي برخوردار است.

نوشته اي تحليلي درباره آيت الله طالقاني
حلقه پيوند
009870.jpg

شايد مهمترين ويژگي آيت الله طالقاني را بتوان توجه به مخالفان و برتافتن سخنان حتي انتقادآميزشان دانست. به همين جهت است كه وي را به حق مي توان حلقه پيوند شاخصي براي تمامي گروه هاي مخالف رژيم شاه به شمار آورد. نوشته زير را نيكي آر.كدي، مورخ صاحب نام بريتانيايي درباره مرحوم طالقاني نوشته كه با ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي در كتاب ريشه هاي انقلاب اسلامي ايران آمده است.
از ديگر چهره هاي مذهبي كه در حركت سياسي اسلامي نقش بسيار مؤثري داشت ولو كه از امام خميني(ره) قدرت كمتري مي داشت، آيت الله سيدمحمود طالقاني بود كه در ماه سپتامبر سال ۱۹۷۹ ميلادي (شهريور ماه ۱۳۵۸ شمسي) رحلت كرد. او از اوايل سالهاي ۱۹۵۰ ميلادي (۱۳۲۰ شمسي) يكي از رهبران فكري - مذهبي برجسته مخالف شاه بود. او شخصاً در نزاع سياسي با شاه وارد شد و سالهاي زيادي را در زندان و يا تبعيد در داخل كشور به سر برد. طالقاني كه در سال ۱۹۱۰ ميلادي (۱۲۸۹ شمسي) در شهر طالقان به دنيا آمده بود، تحصيلات مذهبي خويش را در شهر مذهبي قم به پايان برد. در سال ۱۹۳۸ ميلادي (۱۳۱۷ شمسي) به كار تدريس علوم ديني در مدرسه ديني سپهسالار تهران مشغول و سال بعد (۱۹۳۹ ميلادي ۱۳۱۸ شمسي) به جرم مخالفت با سياست هاي مذهبي رضاشاه به مدت شش ماه زنداني شد. او به همراه مهدي بازرگان و يدالله سحابي، به نفع مصدق فعاليت مي كرد و پس از كودتاي سال ۱۹۵۳ ميلادي (۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسي) به جرم مخفي كردن نواب صفوي، رهبر فدائيان اسلام در خانه خود، دستگير و روانه زندان شد. در خلال سالهاي ۱۹۶۰ ميلادي (دهه ۱۳۴۰ شمسي) او چندين بار زنداني شد، كه بيشتر به خاطر درخواست اجراي كامل قانون اساسي و يا همكاري با بازرگان و سحابي در نهضت آزادي ايران بود. طالقاني در سال ۱۹۷۱ (۱۳۵۰ شمسي) به خاطر همين فعاليتها به منطقه جنوبي شرقي ايران تبعيد شد. در اواسط سال ۱۹۷۷ ميلادي (۱۳۵۶ شمسي) نيز بار ديگر به جرم حمايت از چريكهاي چپگراي مسلمان - مجاهدين دستگير و زنداني شد. وي سرانجام چند ماه قبل از پيروزي انقلاب و در اوايل ماه نوامبر سال ۱۹۷۸ ميلادي (آبان ماه ۱۳۵۸ شمسي) در اثر فشار مردم بر حكومت از زندان آزاد شد.
طالقاني، در جريان انقلاب اسلامي سال ۱۹۷۹-۱۹۷۸ (۱۳۵۷ شمسي) نقش چشمگيري بازي كرد، بدين ترتيب كه او حلقه پيوند بين گروه هاي غيرمذهبي نظير جبهه ملي و گروههاي مذهبي بود. همچنين، در بحران هاي متعددي كه براي رژيم جديد اسلامي پيش مي آيد، طالقاني نقش مشابه چشمگيري داشت. علاوه بر اين، او از طرف آيت الله خميني مأموريت يافت كه امامت نماز جمعه، كه از رمضان سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۸ شمسي) در محوطه دانشگاه تهران برگزار مي شد، را برعهده گيرد. طالقاني در ميان علماء بسيار تنها و منفرد بود و شايد يكي از محبوبترين و مشهورترين آنها نيز بود، به طوري كه در انتخابات مجلس خبرگان در سال ۱۹۷۹ ميلادي (۱۳۵۸ شمسي) به مراتب بيشتر از ديگران رأي آورد. او، كه در اثر سالها مرارت و سختي سلامتي خود را از دست داده بود، سرانجام در روز دهم سپتامبر سال ۱۹۷۹ ميلادي (۱۹ شهريور ۱۳۵۸ شمسي) در اثر سكته قلبي از دنيا رفت.
آيت الله طالقاني يكي از آزاديخواه ترين و مترقي ترين علماي مذهبي ايران به نظر مي رسيد. اقليت هاي سني براي انجام درخواستهاي خود به او مراجعه مي كردند، به همان گونه كه
گروه هاي چپ اين كار را مي كردند؛ زيرا مي دانستند كه آيت الله طالقاني از آنها استقبال كرده و تلاش هاي مشتركشان عليه شاه و ساواك را از خاطر نخواهد برد. احتمالاً توقف هاي طولاني او در زندان با گروههاي مخالف غيرمذهبي كمك مي كرد تا آنها را درك كند. در ماه هاي آخر عمر خود، به غير از يك جمله كه در آخر گفت، او به خلاف پاره اي مواضع قبلي خود، از هرگونه اظهارنظري كه مخالف سياست هاي امام خميني باشد خودداري مي كرد. (۱)
در ميان آثار طالقاني مي توان از تفسير قرآن و نهج البلاغه (مجموعه خطبه ها، مواعظ، و نامه هاي حضرت علي(ع) نام برد. طالقاني نظريات خود را به سبك ساده و روان، و در چهارچوب نظريات سنتي، بيان مي كرد(۲). كار نسبتاً ابتكاري او در مورد مسائل اجتماعي - اقتصادي است كه در سال ۱۹۵۵ ميلادي به چاپ رسيد. وي اين اثر را اضافه كردن مقدمه و پي نوشت هائي بر رساله اي سياسي از آيت الله نائيني در سال۱۳۳۴ چاپ كرد. آيت الله طالقاني در مقدمه مذكور، با استفاده از استدلالات نائيني، نوشت كه مذهب همواره تهديدي عليه ديكتاتورها، كه با در دست گرفتن تمام قدرتها از خود بتي مي سازند، بوده است. توحيد، در تلاش عليه اينگونه بت پرستي ها، مردم را از بندگي سلاطين نجات داده و آنها را تنها به تسليم در برابر خدا وامي دارد، خدائي كه حقيقت، عدالت و حكمت محض است. حكومت كردن بر مردم حق: ۱)خدا، ۲) احكام الهي، ۳) پيامبران و امامان كه افكار و نيروي روحي شان در خدمات احكام الهي بوده و داعيه سلطنت و عنوان ندارند، و بالاخره حق ۴) علماء و مؤمنين عادل است. كوشش هاي مردم براي حكومت كردن برخودشان، نظير انقلاب مشروطه، دموكراسي، و سوسياليسم، چنانچه افراد ببينند كه چنان هدفي به دنبال آن هست، مي تواند قدم هائي در جهت توحيد قلمداد شود. با توجه به مطالب كتاب نائيني، مردم بايد به كوشش هاي خود در زمينه بهبود رژيم هائي كه بر آنها حكومت مي كنند و مبارزه عليه استبداد و ديكتاتوري ادامه دهند.(۳)
در كتاب ديگري به نام «اسلام و مالكيت، در مقايسه با نظام هاي اقتصادي غرب»، طالقاني قدرت تجزيه و تحليل خود را به نمايش مي گذارد. اين كتاب پاسخي به مشكلات زمان است كه در يك چهارچوب تاريخي عرضه شده است (۴) مباحث اين كتاب به ترتيب عبارتنداز:
۱- تحول امر مالكيت از صدر تاريخ بشر، تقسيم كار، مبادله، پول قوانين مربوطه، و جامعه ايده آل، اولين نظريه هاي اقتصادي، و انقلاب صنعتي.
۲- ظهور قدرت كارگران: در اينجا او به بررسي ماركسيسم، مبارزه طبقاتي، صور افراطي سرمايه داري، ديكتاتوري پرولتاريا، و جامعه بدون طبقه مي پردازد. او از ماركسيسم به عنوان مكتبي كه دچار ساده انديشي است انتقاد مي كند، زيرا كه فكر اصلي ماركسيسم اين است كه مي توان با قائل شدن به امتيازات خاصي براي حكومت كارگران و نفي متافيزيك بي عدالتي ها را از ميان برداشت. او اين زياده روي ها را در چهارچوب مبارزات ماركسيسم عليه سرمايه داري شرح مي دهد.
۳- اقتصاد در پرتو ايمان: اعتقاد به معاد - به تفكر اسلامي يك بينش فراتاريخي اقتصادي به دست مي دهد، قانون گذار هم بايد اهداف معنوي را در نظر داشته و هم اينكه خود را از تعلق طبقاتي برحذر دارد. قوانين بشري (عرف) ناقص بوده، و محدود به تاريخ، و تغييرپذيرمي باشند. آنها به سادگي به وسيله يك قدرت استبدادي قابل تحريف اند و قابل نفوذ توسط تمايلات و هواهاي نفساني بوده، و بايد بازور و فشار پياده شوند. تنها اسلام است كه يك قانون كامل عرضه مي كند - زيرا تعقل را تشويق مي كند، تا به جاي كجروي مسير خدائي تعقيب شود. انسان ها را از بردگي رسوم بشري نجات داده، به همه مي آموزد كه نيك را از بد تشخيص داده، و از انساني كه تحت سيطره تمايلات خود هستند كسي را مي سازد كه كنترل خويش را در دست دارد. به جهت اين ويژگي هاي تخصصي قانون اسلامي (فقه) براي همه مردم قابل دسترسي نبوده و تنها مجتهدين مي توانند راجع به كاربرد آن اظهارنظر نمايند.
۴- مباني اقتصادي اسلام و ريشه دستورات آن: خداوند مالك مطلق همه آنچه به ما سپرده شده است مي باشد. اين نظر نقطه مقابل كاپيتاليسم است كه در آن مالكيت مطلقاً آزاد مي باشد، و نيز مقابل سوسياليسم كه در آن مالكيت فردي مجاز نمي باشد. اين دو افراط و تفريط موجب بردگي افراد بشر مي شود. مؤلف اين اصل كلي را براي تجزيه و تحليل نظام مالكيت زمين و وقف به كار مي گيرد. در اسلام، قبل از آنكه غربي ها بيايند، نظام فئوداليسم (تيول داري) هرگز به صورت بادوام ريشه نداونيد. در اسلام مالكيت زمين هرگز مطلق نبوده، و زمين دراختيار كسي كه آن را كشت مي كند قرار مي گيرد.
۵- پول و مشكلات اقتصادي مربوط به آن: بهره پول (ربا) كاپيتاليسم را بوجود آورده است. اسلام رباخواري را ممنوع، اما در عوض تجارت را، كه به توزيع سرمايه ها مي انجامد، تشويق مي كند. طالقاني، با استفاده از يك شعار سوسياليستي، اظهار مي دارد كه: هركس بايد از ديگري به اندازه توانش كار كشيده، و به اندازه نيازش دراختيارش بگذارد.
۶- ويژگيهاي خاص اقتصاد اسلامي: طالقاني روي آزادي فعاليت هاي اقتصادي، و توليد و توزيع محصولات در اسلام اصرار مي ورزد. منابع طبيعي نيز متعلق به كساني است كه آنها را بارور مي كنند. اما محدوديت هائي وجود دارد، كه كنترل آنها به وسيله دولت صورت مي گيرد (اين امر، خصوصاً در مورد منابع معدني مصداق دارد).
۷- اختلافات طبقاتي، امتيازها، و منشأ آنها: امتيازات طبقاتي الزاماً در رابطه با پول نيستند: كه مثال آن را از طبقات نظامي شاهد مي آورد. اسلام، در حالي كه تفاوت هاي بين افراد بشر را قبول دارد، امتيازاتي را كه به وسيله رژيم هاي سلطنتي به وجود آمده است رد مي نمايد. طالقاني، تاريخچه و نقدي بر «اعلاميه فرانسوي حقوق بشر»، كه رياكارانه توسط همان كساني كه مرتباً آن را زير پا مي گذارند حمايت مي شود، به دست مي دهد. مصونيت اصل مالكيت در را به روي همه سوءاستفاده هاي سرمايه داري باز مي كند.
نكته قابل توجه عبارتي است كه در آن طالقاني، با علم به صدماتي كه وجود يك طبقه روحاني مي تواند در بعضي از جوامع به وجود آورد، قاطعانه اظهار مي دارد كه چنين چيزي در اسلام وجود نداشته، علماء مذهبي امتياز خاصي بر ساير افراد ندارند و در نتيجه بايد، مثل روزهاي نخستين، در مجامع و گردهمايي ها در سطح بقيه افراد بنشينند. به هر صورت، همانطوري كه متذكر شديم، اين تنها مجتهدين هستند كه مي توانند احكام اسلام را به طور صحيح تفسير كنند. مجتهد را مي توان از روي عدالت و قدرت تفسير احكامش شناخت، اما خود او با تأكيدي بيش از ديگران، در مقابل قانون با سايرين مساوي است(۵). طالقاني يكي از چند نفر انديشمنداني بود كه به نفع غيرمتمركز نمودن نقش مرجع تقليد مطلب نوشته و خواستار آن شده بود كه يك شوراي فقاهت مركب از لايق ترين علماي مناطق مختلف كشور تشكيل شود.
طالقاني در چهارچوب ساختار تفكرات كلامي خويش محصور باقي ماند. تماس او با غرب و نظام هاي ايدئولوژيك جديد غيرمستقيم بوده، و به بحث پيرامون بعضي از مسائل اساسي اقتصاد نمي پردازد: مسائل مالياتها، ملي كردن ها، سيستم بانكداري و از اين قبيل. در هر صورت، توسل او به اخلاقيات اسلامي داراي جنبه هاي مترقي بوده و از جمله توجه وي به مسائل اجتماعي از نقاط قوت ديدگاه هاي وي است. اين مطلب مي تواند ما را در فهم علت شهرت او در بين گروه هاي اسلامي چپ، كمك كند.(۶)
* پانوشت ها:
۱- در رمضان سال ۱۹۷۹ ميلادي، او به عنوان امام جمعه در دانشگاه تهران به حركت هائي كه براي خودمختاري كردها و عربها صورت مي گرفت، حمله كرد و گفت اين حركت ها تحت تأثير نيروهاي چپ خارجي است، اما در آخرين عبارات خود در شهريور ۱۳۵۸ او بار ديگر حمايت ضمني خود از حقوق اقليت ها را مورد تأكيد قرار داد. احتمالاً او از تجزيه ايران مي ترسيد، و همين امر باعث شده بود كه چندماهي انتقاد خود از دولت را متوقف كند.
۲- نگاه كنيد به كتاب «ترجمه و شرح نهج البلاغه» اثر محمود طالقاني و نيز كتاب ديگر ايشان به نام «پرتوي از قرآن» در ۴ جلد.
۳- نگاه كنيد به كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله يا حكومت از نظر اسلام» اثر محمدحسين نائيني، با مقدمه، حواشي و شرح محمود طالقاني (چاپ سال ۱۹۵۵، بدون ذكر نام محل چاپ). در مورد اين كتاب نگاه كنيد به اثر الف. حائري به نام «تشيع و مشروطيت در ايران» (چاپ ليدن، ۱۹۷۷).
۴- كتاب «اسلام و مالكيت در مقايسه با نظام هاي اقتصادي غرب اثر محمود طالقاني (بدون ذكر محل و تاريخ چاپ). با توجه به اينكه در اين كتاب (در ص ۱۶۷) از «غربزدگي» سخن به ميان آمده لذا مي توان حدس زد كه كتاب مزبور در دهه سالهاي ۱۹۶۰ (۱۳۴۰ شمسي) به چاپ رسيده است.
۵- همان مدرك، صفحات ۲۸۲، ۲۹۷، ۱۴۱ و ۲۸۳.
۶- نگاه كنيد به مقاله طالقاني در كتاب «بحثي درباره مرجعيت و روحانيت» (چاپ تهران، ۱۳۴۱) و نيز مقاله لمبتن (A.K.S. Lambton) «تجديدنظري در مقام مرجع تقليد و بنياد مذهب» در مجله «مطالعات اسلامي» (Studia Islamica) شماره ۲۰ (مورخ ۱۹۶۴) صفحات ۱۲۵ به بعد. طالقاني تنها رهبر مذهبي بود كه به طور آشكار از شريعتي حمايت مي كرد، نگاه كنيد به سخنراني مورخ ۲۶ اردي بهشت اوكه در كتاب «مجموعه چند سخنراني در دانشگاه تهران» چاپ گرديده است.

نگاه امروز
درباره استبداد
نوشته اي از آيت الله سيد محمود طالقاني

اشاره: توجه به چگونگي شكل گيري استبداد از جمله دغدغه هاي هميشگي مرحوم آيت الله طالقاني بود. نگارش شرح و تعليقه اي بر تنبية المله و تنزية الامه مرحوم ناييني، كه از جمله رسائل پيشرو در تبيين حقوق انساني به شمار مي رود و نيز شرح و تفسيرهايي كه بر طبايع الاستبداد كواكبي آورده گوشه اي خرد از اين دغدغه هاست.
در زير گفتاري از آن بزرگوار را درباره استبداد مي آوريم:
كواكبي و استبداد
اختر فكر و نفوذ شعاع منطق سيدكواكبي هرچه فروزانتر و بيشتر مي شد، نگراني دستگاه ظلم و استبداد خلافت عثماني بيشتر مي گرديد.
زيرا چنانكه فضاي تاريك شب محيط مساعد تاخت و تاز راهزنان و درندگان و حشرات موذي است، جهل و نفاق و غفلت عمومي مردم محيط مساعدي براي نمو و دوام استبداد و ظلم و خودسري است. آنچه پرده تاريك استبداد را متلاشي مي سازد هشياري و ايمان و پيوستگي و توجه مردم به مسئوليت است، بدين جهت كساني كه براي هشياري و پيوستن طبقات و ايجاد روح مقاومت و مسئوليت مردم بكوشند دشمن شماره يك استبداد و خودسري فردي و طبقاتي به شمار مي آيند و عمال استبداد با هر وسيله اي كه در دست دارند، براي محدود ساختن و از ميان برداشتن چنين مرداني مي كوشند و با هزار چشم مراقب اعمال و حركات آنها هستند و بر سر راهي كه اين مردان خير و صلاح دارند موانعي مي گذارند و دامهايي مي گسترانند، مرحوم كواكبي كه جهل و فساد و پراكندگي مسلمانان را از يكسو و زير اين پرده هاي تاريك، فشار و ظلم و خودسري عمال استبداد را از جهات ديگر مي نگريست، در وجدان حساس و زنده خود فشار و نگراني براي آينده اسلام را سخت احساس مي نمود و خود را مسئول مي دانست بدين جهت شب و روز براي بيداري و ايجاد روح مقاومت مسلمانان تلاش مي كرد.
گناه بزرگ او به حساب دربار ظلم خلافت عثماني همين بود، عمال اين دستگاه خودسري به اشاره مستبد بزرگ براي از ميان بردن يا محدود كردن او در كار بود.
بيشتر گفته شد كه خاندان كواكبي از دودمان اهل بيت و سادات شريف بودند.
او با آن شرافت نسب و حسب مقام نقابت اشراف يعني رياست و نظارت بر خاندانهاي سادات آن نواحي را داشت
(اين منصب و عنوان از زمان خلفاي عباسي براي گزيده ترين مردان علوي بود تا هم انتساب و شرافت سادات محفوظ ماند و هم مرجع رسيدگي امور و مدافع مظلومين آنها باشند) اين مقام هميشه مورد احترام مسلمانان علاقه مند به خاندان پيغمبر (ص) بوده به خصوص اگر با مقام علم و اخلاق و فداكاري جمع شود چنانكه سيد كواكبي بود.
اين روش دستگاههاي خودسري است كه افراد پست و متملق را بصورت مردان حق و فضيلت در مي آورند و آنها را به مقاماتي بالا مي برند و ميدان نفوذشان را باز مي گذارند تا هم توجه مردم عامي را از شاخص هاي فضيلت و آزادمنشي برگردانند، هم دست پرورده هاي خود را در دل هاي مردمي جاي دهند و هم با سوء اعمال و رفتار اين افراد فريبكار مردمي را دچار بدبيني و اشتباه سازند.
يكي از اركان استبداد عبدالحميد شخصي بنام «ابوالهدي صيادي» يا در حقيقت «ابوالضلال شيادي» بود، اين مرد پيشينه روشني نداشت ولي با فكر شيطاني و خوي تملق و پستي نسبت به زورمند جبار و پلنگ صفتي و درندگي نسبت به ضعيف خود را به سلطان نزديك كرده و از اين راه مقام و نفوذ و ثروتي بدست آورده بود، و در سراسر كشورهاي غرب اسلامي نامش به عنوان، سيدالعرب، و مستشار الملك، و حامي الخلافه برده مي شد، و با هر جنبش اصلاحي دشمني مي نمود، قرباني هاي دسيسه و پرونده سازي وي يا در زندانهاي تاريك به سر مي بردند يا در سينه قبرستانها و شكم جانوران دريايي بسفور و اعماق دريا جاي داشتند.
نظر مرحوم سيد جمال الدين سرسختي و مقاومت در برابر اين شخص بود و مي گفت سزاي او تنها چوبه دار است، نظر مرحوم شيخ محمد عبده اين بود كه بايد با او نرمي و ملاطفت كرد تا از شرش بركنار ماند، و مي گفت جاي داشت كه سيد جمال الدين از دربار آستانه چند ليره اي بيشتر براي او و فرزندانش بگيرد و به او دهد تا دهانش بسته و از كيدش در امان ماند. اين شخص براي آنكه از نفوذ و مقام كواكبي بكاهد و بر نفوذ خود بيافزايد، خاندان خود را از سلسله سادات معرفي كرد و مقام نقابت اشراف را براي خود طلبيد...
يكي از روش هاي عبدالحميد اين بود كه مخالفين سرسخت خود را با وعده و نوازش نزد خود مي خواند و همه گونه وسائل آسايش و احترام براي آنها فراهم مي ساخت و آنها را زير نظر خود مي گرفت و در چنين قفس زرين زنداني مي كرد. چنانكه با مرحوم سيد جمال الدين چنين كرد تا مسمومش نمود يا به مرگ خود از دنيا رفت و خيال خليفه از جانب او راحت شد، و اگر مخالفين به او نزديك نمي شدند و به دامش نمي افتادند. اين دام را در هر زمين و شهري كه بودند مي گستراند، برايشان خلعت و نشان مي فرستاد و مقام منصبي به آنان مي داد تا زبانشان بسته و از نظر مردم ساقط گردند، چون كواكبي، هشيار به اين نقشه هاي شيطاني دربار خلافت بود به آستانه آن روي نياورد و دعوتشان را نپذيرفت چون از اين راه نتوانستند او را به دام آورند، از باب عالي برايش خلعت و نشان افتخار فرستادند و اداره شهرداري حلب و اطراف آن را به او واگذار كردند، ولي كواكبي پرنده شكم خواره نبود كه براي دانه به دام افتد او عقاب بلندپروازي بود كه محيط فكرش وسيع تر و هدفش عاليتر از توجه به اين امور بود، او پيوسته وضع نكبت بار عمومي عالم اسلام و گذشته و آينده آنرا از افق بالاتري مي ديد، او به هر سو چشم مي گرداند فساد و ظلم و جهل توده مردم را از يكسو و اعصاب تخدير شده از ترس و نااميدي و مهرهاي خاموشي بر دهان زده شده مردان عالم و هشيار را از سوي ديگر و ناله مظلومان و زنان بيوه شوهر كشته و اطفال يتيم بي سرپرست را مي ديد و مي شنيد، با اين چشم بينا روح حساس چگونه مقام و مال دنيا مي توانست اعصابش را تخدير نمايد يا روح آتش فشانش را اين خاكسترها خاموش سازد،  مي ديد كه جهان غرب قواي فكري وضعي خود را پيش مي برد و سياست خود را جمع و متمركز مي سازد تا بر جهان شرق و كشورهاي اسلامي بتازد و ملل آن را به بند استعمار كشد و سرمايه ها و منابع آن را بربايد و آنها را زبون و خود را قوي و فربه سازد مي ديد به همين نسبت حكام و زمامداران اسلامي بر جهل و ناتواني و پراكندگي مسلمانان مي كوشند چون از درس سياست و اداره خلق همين را خوانده اند كه هوشياري و علم و قدرت ايماني مردم با حاكميت و خودسري آنها نمي سازد، مي ديد سياست استعماري با وسائل و ابزار نوين خود چون سيل خروشان پيش مي آيد و استبداد و خودسري در اثر پايين بودن سطح عمومي مردم و خيانت هاي داخلي راه را براي آن باز كرده و هستي مسلمانان را در معرض آن قرار داده پس از رنجها و محدوديتهايي كه كواكبي در حلب و سوريا تحمل نمود و تجربياتي كه در اين مدت بدست آورد به اين نتيجه رسيد كه براي ثمربخش شدن بذرهاي فكريش محيط آماده تري مي بايد، محيطي كه از فشار سخت و مركز خلافت استبدادي و مراقبت عمال آن دورتر باشد، و مردمش براي درك و فهم مطلب اجتماعي مستعدتر باشند، او با نظر بلندي كه داشت هر كشور اسلامي و عربي را وطن خود مي دانست و يقين داشت كه موج آزادي از استبداد و خودسري از هر كرانه كشور برخيزد به كرانه هاي ديگر مي رسد،  با اين انديشه در سال ۱۳۱۸ هجري به مصر هجرت نمود، گرچه مصر هم در زير فشار استبداد دوران خاموشي را مي گذراند و توده مردم در حال جمود فكري به سر مي بردند، ولي هجرت سيد جمال الدين به مصر و خطابه ها و نوشته ها و مناظرات او و جمعيت برادران اسلامي كه تشكيل داد و پيدايش مردان ديگري از صاحبان نظر و ايمان و عزم، مردمي را مستعد و هشيار كرده بود آقاي شيخ محمد عبده در توصيف مصر پيش از رفتن سيد جمال الدين به آنجا مي گويد «مردم مصر بيش از سال ۱۲۹۳ همه چيز خود را ملك حاكم اعلي و عمال او مي دانستند كه هر جور بخواهد تصرف نمايد و در مقابل راه او خود را صاحب رأي نمي پنداشتند.»
انقلابهايي كه در مصر و سودان پيش آمد مانند انقلاب عرابي پاشا و متمهدي سوداني گرچه آرام و خاموش شده بود ولي آثار و حركتي در افكار و اعصاب باقي گذارده بود، از جمعيت ديگر شاخ به شاخ شدن سياست استعماري غرب كه از طريق آفريقا پيش مي آيد و استعمار ترك كه در داخل بلاد اسلامي بود محيط حركت و تكاني براي مردم آن سرزمين بوجود آورده بود در اين ميان مردان آزادمنش و متفكري براي مبارزه همصدا شده بودند و قلمهايي بكار افتاده بود، اين بود اجمالي از وضع مصر هنگامي كه كواكبي وارد آن شد، مردان صاحب نظر قائدين فكري مقدم وي را گرامي داشتند و با هم اجتماعات و مجالسي داشتند و با جامعه صاحبان قلم و نويسندگان نامي نيز همكاري مي كرد و مقالاتي درباره استبداد و علل و آثار آن منتشر نمود كه پس از انتشار آنها را يكجا جمع كرد و مطالبي بر آن افزود و به صورت كتاب پرارزش و موثري بنام «طبايع الاستبداد» چاپ گرديد، اين كتاب كه در موضوع و نوع خود به خصوص در آن زمان بي سابقه و بي مانند بود تأثير بسزايي در افكار اهل نظر و دانشمندان اسلامي نمود.
چنانكه در فكر عميق و روح آرام فقيه عاليقدر و عالم بي مانند آيه الله نائيني اثري ايجاد كرد و موجي پديد آورد كه از قلمش كتاب دقيق و مستدل (تنبيه الامه و تنزيه المله) تراوش نمود - گرچه اين كتاب در حين جنبش آزادي خواهي بعنوان مشروطيت نوشته شده ولي هدف كلي آن بيان احوال و شرايط حكومت از نظر اسلام و شيعه است، و با آنچه در كشورهاي اسلامي بصورت مشروطيت در آمده تطبيق نمي نمايد جاي ترديد نيست كه استقلال و عزت مسلمانان و ايجاد محيط مناسب براي رشد فكري و اخلاقي و حفظ حقوق و نواميس وابسته به وضع حكومت و افراد هيئت حاكمه است، و هر فرد رشيد و عاقل مسلماني تا آنجا كه بتواند براي اصلاح حكومت در پيشگاه خداوند و انبياء و اولياء مسئوليت دارد و بايد به وظيفه و تكليف خود آشنا و روشن باشد، اين كتاب (كه چند سال پيش با مقدمه و پاصفحه و شرح اينجانب تجديد چاپ شده است) براي اهل تحقيق و نظر، فقه استدلالي و براي عامه مردم رساله عملي نسبت به تكاليف اجتماعي است و در اين فصل تاريخي كه دنيا در حال يك تحول بي سابقه اي است بر علماي اسلام و پيشوايان دين است كه مسلمانان[را] از تجرد بلاتكليفي نجات دهند و صريحا وظيفه عموم را تعيين نمايند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |   مدارا  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |