سه شنبه ۱۸ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۶۲- Sep, 9, 2003
بربرهاي الجزاير
زمينه هاي تاريخي و تحولات معاصر
009940.jpg
اشاره
در زبان عربي به قوم «بربر» كه يكي از اقليت هاي قومي و بومي شمال آفريقاست «آمازيق» نيز مي گويند.
در اينجا مطلبي را مي خوانيم كه محمدمصدق يوسفي، روزنامه نگار الجزايري مقيم لندن درباره بربرهاي الجزاير نوشته است.
اين مقاله از روزنامه فرامنطقه اي الزمان به زبان فارسي ترجمه شده است.

بربرها، نبرد خود را در دهه بيست سده گذشته و همزمان با تأسيس جنبش اخير شمال آفريقا آغاز كردند. اين نبرد با پيدايش جنبش هاي سياسي الجزاير- كه خواهان برچيدن استعمار فرانسوي بودند- تكامل يافت. انقلاب نوامبر (۱۹۵۴-۱۹۶۲) نقطه عطفي در جنبش هاي الجزايري و انتقال از فعاليت سياسي به نبرد مسلحانه عليه استعمار فرانسه به شمار مي رود. در اين دوره جريان هاي سياسي اهتمام خود را به مسأله «آمازيق» كاهش دادند و اولويت را به اخراج استعمار از الجزاير دادند.پس از آن انقلاب الجزاير به بهاي يك و نيم ميليون شهيد موفق به اخراج استعمار فرانسه گرديد و در سال ۱۹۶۲ دولت ملي الجزاير تأسيس و نظام سياسي مبتني بر حزب واحد- جبهه آزاديبخش ملي- برگزيده شد. همه جريان هاي سياسي فعال قبل از مرحله مبارزه سياسي به مرحله نبرد مسلحانه در درون اين جبهه به كوشش پرداختند.
آكادمي بربرها در پاريس
نظام سياسي الجزاير در آغاز، مسأله بربرها را جزو اولويت هاي خود به شمار نياورد و همه جريان هاي سياسي مخالف با فعاليت در چارچوب حزب واحد نظير اسلام گرايان (جمعيت علماي مسلمين)، كمونيست ها (حزب سوسياليست پيشرو) و بربرها (جنبش بربرها) را ممنوع كرد.
فرانسه در سال ۱۹۶۳، آكادمي بربري را تأسيس كرد و رياست آن را به مولود معمري- نويسنده فرانكفون بربري تبار- واگذار نمود.
اين آكادمي به پژوهش درباره مسأله فرهنگي آمازيق ها پرداخت كه بعدها نقطه عزيمتي براي تأسيس جنبش فرهنگي بربري «آمسيبي» گرديد.
بهار بربرها
در آوريل سال ۱۹۸۰، مسئولان ايالت «تيزوزو» از سخنراني نظريه پرداز بربري، مولود معمري در يكي از مراكز فرهنگي جلوگيري كردند. پاسخ جريان بربرها به اين ممانعت، دعوت به اعتصاب در ۲۰ آوريل سال ۱۹۸۰ بود كه باعث شورش و آشوب گرديد و دخالت خشونت آميز نيروهاي امنيتي را به دنبال داشت. در اين حادثه، شماري از چهره هايي كه در آن هنگام ناشناخته بودند، دستگير و به زندان هاي مختلف محكوم شدند. اينان، امروزه از چهره هاي برجسته فرهنگي و سياسي جنبش بربرهاي الجزايرند؛ نظير سعيد سعدي، فرحات مهني، جمال زناتي، صالح بوكريف و ديگران. از آن پس، روز بيستم مارس به سالگرد مراسمي تبديل شد كه همه ساله تحت عنوان «بهار آمازيق» در الجزاير برگزار مي شود. جنبش بربرها خواستار شناسايي زبان آمازيقي (بربري) به عنوان زبان رسمي در قانون اساسي است (دولت الجزاير در اوايل اگوست ۲۰۰۳ اين كار را انجام داد و زبان بربري را در كنار عربي به عنوان زبان رسمي اعلام كرد- م) همچنين خواستار پيشرفت اين زبان به واسطه تربيت معلمان و استادان و تدريس آن در نظام آموزشي از ابتدايي تا دانشگاه است.
از فعاليت مخفي به فعاليت علني
پس از رويدادهاي اكتبر ۱۹۸۸ و ورود الجزاير به دوران پلوراليسم سياسي و گشايش فضاي دموكراتيك، نبرد مردم بربر الجزاير نيز تحول بزرگي يافت و در قياس با سال هاي دهه شصت و هفتاد و هشتاد جنبش بربرها عرصه هاي گسترده اي پيدا كرد تا بتواند زبان آمازيقي را وارد قانون اساسي كند. پيش از گشايش فضاي سياسي در الجزاير، مبارزه بربرها مخفي بود زيرا در آغاز، سخن گفتن از مطالبات قومي منجر به زنداني شدن افراد و تحميل كيفرهاي مختلف مي شد. اما دوره انتقال از كار مخفي به كار علني براي جنبش بربرها، مسايل منفي نيز به دنبال داشت. جنبش فرهنگي بربرها كه تنها مرجعيت مطالبات آنان بود با پيدايش حزب جبهه نيروهاي سوسياليست (حسين آيت احمد) و تجمع براي فرهنگ و دموكراسي (سعيد سعدي) به دو بخش تقسيم شد: كميته هاي ميهني «آمسيبي» نزديك به آيت  احمد و رهبري جمال زناتي و انجمن هماهنگي ميهني «آمسيبي» به رهبري فرحات مهني. اختلافات و شدت كشمكش هاي ميان دو طرف به حدي رسيد كه تجمع براي فرهنگ و دموكراسي با دشمنان خوني ديروز بربرها (يعني حزب حاكم) عليه جبهه نيروهاي سوسياليست متحد شد. ديدگاه هاي اين دو حزب نسبت به مسايل مطرح در عرضه سياست دچار تضاد گرديد و همزمان با آغاز حوادث خشونت آميز الجزاير در سال ۱۹۹۲، شكاف ميان دو حزب، گسترده تر شد.
اعتصاب ۱۹۹۵
در سال ۱۹۹۵ اعتصاب هاي نامحدودي توسط جنبش بربرها در منطقه قبايل الجزاير انجام شد كه بر اثر آن دانش آموزان بربر در سال تحصيلي (۱۹۹۴- ۱۹۹۵) كلاس ها را تحريم كردند. پس از اين اعتصاب ها، امين زروال، رئيس جمهور پيشين الجزاير، كميسارياي عالي آمازيقي را تأسيس كرد. اين نخستين اعتراف حاكميت به مسأله بربرها و تغيير استراتژي دولت در تعامل با جنبش آنها- از رويارويي به مهار- بود.
دولت الجزاير همزمان با انتصاب كميسارياي عالي تدريس زبان آمازيقي در شانزده استان كشور و در مراحل ابتدايي و دبيرستان را آغاز كرد. هم چنين رشته ليسانس زبان آمازيقي نيز در دانشگاه ايجاد شد و بيش از ۲۰۰ استاد دانشگاه مسئوليت تدريس در آن را به عهده گرفتند. تلويزيون الجزاير، برنامه هاي خبري به زبان آمازيقي را به راه انداخت و مسأله بربرها به موضوع بحث و جدل درون پارلمان الجزاير تبديل شد. نمايندگان حزب تجمع براي فرهنگ و دموكراسي سؤالي را درباره موانع فراگرد و پيشبرد تدريس زبان آمازيقي به پارلمان ارائه دادند.
بوتفليقه و سعيد سعدي
با انتخاب عبدالعزيز بوتفليقه به عنوان رئيس جمهور الجزاير، جنبش بربرها در تعامل با حاكميت جديد هيچ موضعي نگرفت، تا اينكه بوتفليقه طي سخناني درباره همبستگي مدني در شهر بربري نشين «تيزوزو» با شناسايي «آمازيقي» به عنوان زبان رسمي مطلقاً مخالفت كرد. در مقابل جنبش بربرها نيز لحن خود را تندتر كرد و به اين منظور در كنفرانس ها و گردهمايي هاي داخلي و بين المللي شركت جست. از مهمترين اين گردهمايي ها، تجمعي بود كه در ۲۲ آوريل سال ۲۰۰۰ در الجزيره برگزار شد و به وحدت جنبش هاي بربري در تونس، مغرب، جزاير قناري، مالي، نيجر و الجزاير انجاميد. بعدها نمايندگان اين جنبش ها به مناسبت دهه حقوق خلق ها (۱۹۹۴-۲۰۰۴) در مجمع عمومي سازمان ملل متحد شركت كردند. اما همين كه بوتفليقه، دولت ائتلافي خود را تشكيل داد و حزب بربري «تجمع براي فرهنگ و دموكراسي» را وارد كابينه كرد، بار ديگر صدايشان به سكوت گراييد.
پس از رويدادهاي خونيني كه در آوريل سال ۲۰۰۱ در منطقه قبايل الجزاير رخ داد، سعيد سعدي- رهبر تجمع  ياد شده- مجبور به خروج از كابينه بوتفليقه شد تا اعتبار خود را در منطقه اي كه اساساً مشروعيت خود را از آن مي گرفت، حفظ كند.
هم  اكنون چهره ها و مبارزان جنبش بربرها بر اين باورند كه مسأله آنان بايد در چهارچوبي دموكراتيك حل شود. آنان معتقدند گفتماني كه طي چندين سال پس از استقلال در الجزاير حاكم بود، گفتماني يك جانبه بود. اين گفتمان بايد به گفتماني متكثر و دموكراتيك تبديل شود تا مسأله ملي در الجزاير حل و فصل شود.
ترجمه: ي.ع. بني طرف

سازمان هاي يهودي و صهيونيستي در ايران
009945.jpg
عبدالرضا رضايي
اخيرا كتابي تحت عنوان «سازمان هاي يهودي و صهيونيستي در ايران» منتشر شده كه ناشر آن مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي است. اين كتاب كه تاكنون جايش در ميان كتاب هاي پژوهشي خالي بود، به نقش يهوديان و به ويژه سازمان هاي صهيونيستي در دوران پهلوي مي پردازد.
نام نويسنده يا نويسندگان كتاب ذكر نشده و به نظر مي رسد كه محصول يك گروه پژوهشي است.
كتاب «سازمان هاي يهودي و صهيونيستي در ايران»، شامل پيشگفتار ناشر كه ظاهرا مؤلف هم هست، مقدمه و بخش هاي «يهود در تاريخ معاصر ايران»، «سازمان ها و كانون هاي يهودي و صهيونيستي»، «انتقال يهود به فلسطين»، «كمك هاي مالي يهود ايران به اسرائيل»، «اسناد ضميمه» و «ضمايم» است. كتاب با استناد به اسناد ساواك همه عرصه هاي فعاليت سياسي، اجتماعي و فرهنگي صهيونيست ها در دوره شاه سابق و پيوندهايشان با رژيم اسرائيل را بررسي كرده و نقش منفي اين هم پيوندي را نسبت به ملت ايران و ساير ملل عرب و همسايه نشان داده است. اين امر نشانگر آن است كه نويسندگان مؤسسه ناشر به اين گونه اسناد دسترسي دارند.
كتاب به درستي اذعان مي دارد كه «به كارگيري عبارات يهود و تكرار اسامي سازمان ها و انجمن هاي يهودي، به معني يكسان نگري همه يهوديان و كانون هاي يهودي ايران نيست؛ زيرا برخي از آنها مبرا از همگرايي و همكاري مرموز با تشكل ها و شبكه هاي صهيونيستي و اسرائيلي فعال در ايران هستند».
اصولا اغلب روشنفكران، مجاهدان و مبارزان ضدرژيم شاه از همكاري ميان آن رژيم و اسراييل مطلع بودند و افشاگريهاي شجاعانه روانشاد جلال آل احمد درباره اين همكاري ها و پيوندها را همگان به خاطر دارند. آن هم زماني كه سخن گفتن از اين امور به مثابه تابو بود و معمولا عواقب وخيمي را به دنبال داشت.
كتاب كنوني با تكيه بر اسناد و مدارك متقن نقش ويرانگر صهيونيست ها عليه جنبش رهايي ملت ايران را به تفصيل بيان مي كند، علاوه بر آن اطلاعات مناسبي درباره جمعيت يهوديان ايران، تمركز جغرافيايي، نقش ثروتمندان و سرمايه داران كليمي در اقتصاد ايران و از همه مهم تر مسئله مهاجرت آنان را به فلسطين بازگو مي نمايد. كتاب به نقل از اسناد و گزارش هاي ساواك درباره وضع اقتصادي و مالي يهوديان ايران در آغاز دهه چهل مي نويسد: وضع اقتصادي و مالي اقليت يهودي نسبت به مسلمانان و ساير طبقات بهتر مي باشد.
[...] سرمايه داران عمده ايران اكثرا يهودي مي باشند. حتي گفته مي شود اگر سرمايه داران يهودي سرمايه نقدي خود را از بانك بازرگاني و ساير بانك ها خارج نمايند دولت ايران را از نظر مالي در مضيقه سختي مي گذارند.
دلالي و بورس بازي در ايران موجب انباشته شدن ثروت هاي هنگفت در دست شماري از يهوديان شده بود. بخش عمده اي از اين سرمايه ها پس از تبديل به ارز از كشور ايران خارج و عمدتا به فلسطين اشغالي و خزانه رژيم صهيونيستي سرازير مي گرديد.
اين كتاب، نام عمده ترين سرمايه داران و ثروتمندان كليمي و شركت ها و مؤسسات تجاري آنان را ذكر مي كند و درباره مشاغل گوناگون اين اقليت مذهبي چنين مي گويد :طبقات مختلف يهود نيز مانند ساير مردم در رشته هاي مختلف مشاغل موجود مشغول به كار مي باشند و تفاوتي كه براي اين اقليت مي توان گذاشت اهميت دادن آنان به چند قسمت از شغل هاي مخصوص از جمله مشروب سازي، مشروب فروشي، عتيقه فروشي، داروسازي، جواهرفروشي، صرافي، قاچاق فروشي، هروئين سازي و هروئين فروشي، دلال بازي و ايجاد بورس در مورد زمين فروشي و ايجاد بازار سياه و همچنين پارچه فروشي [ست]، (گزارش ماهانه ساواك، با موضوع: امور مذهبي راجع به اقليت كليمي، مورخ ۱۵/۱۲/۱۳۴۱.)
نقش آژانس يهود يا «سخنوت» كه كار مهاجرت يهوديان به اسرائيل را به عهده داشت در اين كتاب مفصلا تشريح شده است.
بخش «پيدايش صهيونيسم» به برآمدن اين ايدئولوژي نژادپرستانه در اروپا و در بخش «يهود در تاريخ معاصر ايران» به وضع اين قوم از دوره مشروطيت و دوران پهلوي اول و دوم اختصاص دارد.درباره هدف هاي ميليتاريستي اسرائيل و غرس انديشه نظاميگري در ميان يهوديان و حتي كودكان خردسال، گزارش مورخ ۶/۱۱/۴۷ ساواك بسيار گوياست.
كتاب، شمار يهوديان در دوره حاكميت سلسله پهلوي را نسبت به كل جمعيت كشور رقمي در حدود يك به چهارصد ذكر مي كند يا به تعبير ديگر در آن هنگام، در مقابل هر ۴۰۰ نفر جمعيت كشور، يك نفر يهودي بود. كتاب ياد شده با استناد به گزارش هاي ساواك، آمار يهود ايران در سال ۱۳۵۵ شمسي را حدود ۶۷ هزار تن برآورد مي كند . كتاب ياد شده، شمار يهوديان پايتخت در اواخر پادشاهي ناصرالدين شاه را ۳ هزار نفر ذكر مي كند كه در اواخر سلطنت رضاشاه بالغ بر ۲۰ هزار نفر شده است.
نويسنده كتاب به نهادها و سازمان فعال يهودي و صهيونيستي در دوران پهلوي مي پردازد و مي نويسد: «تشكيل و اعلام موجوديت [صهيونيست] در ميان يهوديان ايران، كه سابقه آن به سال هاي پس از مشروطه و قبل از روي كار آمدن رضاخان برمي گردد...»
يكي از اينها انجمن صهيونيست يا درواقع انجمن صهيونيت است. انجمن ياد شده با الهام گرفتن از فعاليت محافل صهيونيستي در اروپا و به ويژه در دو دهه اول قرن بيستم و آغاز جنگ اول جهاني و انتشار بيانيه بالفور، در ايران فعال شد.
انجمن صهيونيت داراي ۱۸ شعبه در شهرستان ها بود كه باب روابط اين تشكيلات با يهوديان شهرها و مناطق ايران يك رويداد بي سابقه در تاريخ يهوديان ايران محسوب مي شد. اينان حتي در كنگره هاي صهيونيست هاي جهان نيز شركت مي كردند.
در سال ۱۳۵۵ يهوديان در تهران داراي ۳۰ كنيسه بودند كه بزرگترين آنها كنيسه «كوروش كبير» واقع در خيابان شيخ هادي بود. اينان چندين نشريه و بولتن نيز منتشر مي كردند.
نويسنده بار ديگر در صفحه ۱۳۰ كتاب به جمعيت يهوديان ايران پرداخته و نوشته است: «براساس مندرجات برخي اسناد ساواك، آمار يهود ايران در زمان محمدرضا پهلوي از۰ ۸ تا ۱۲۰ هزار نفر نيز گزارش شده است. ليكن مطابق مدارك موجود، حداقل تا حدود سال هاي ۱۳۳۹ و ۱۳۴۲ يعني دوازده تا پانزده سال پس از تشكيل رژيم صهيونيستي، حدود ۵۰ هزار نفر يهود ايراني از طريق سازمان هاي يهودي و صهيونيستي به ويژه آژانس يهود به فلسطين اشغالي منتقل شده اند.
شهرهاي اصفهان، شيراز، كرمان، فسا، جهرم، نيريز، كاشان، يزد، همدان، كرمانشاه، قصر شيرين، كردستان، اراك، گلپايگان، خوانسار، خمين، اهواز، خرمشهر، آبادان، بروجرد، خراسان و رشت از جمله مناطقي هستند كه طي چند قرن اخير يهوديان در آن سكونت داشته اند.»
كتاب ياد شده از قول روزنامه معاريو چاپ تل آويو مورخ ۱۴/۶/۱۳۵۴ مي نويسد «جمعيت يهود ايران هم اكنون به هشتاد هزار نفر مي رسد كه شصت هزار نفر آن در تهران و ده هزار نفر در شيراز زندگي مي كنند و بقيه در چند شهر ديگر پراكنده هستند.»
نويسنده كتاب بارها از نقش دخالت جويانه سفارت اسرائيل در مسائل ايران و به ويژه يهوديان ايراني صحبت مي كند. وي در اين زمينه مي نويسد «از روز تشكيل اسرائيل تا پايان سال ۱۹۶۴ فعاليت عمال دولت اسرائيل در ايران بيشتر متوجه[ موارد ذيل است ]:
۱- جلب نظر هيأت حاكمه و مقامات مختلف مملكتي و كمك به سازمان هاي دولتي.
۲- تبليغ در ميان قوم يهود در ايران و جلب توجه آنها به داشتن حكومت و كشور مستقل يهود.
۳- آماده كردن يهوديان براي مهاجرت به اسرائيل و يا مسافرت يهوديان براي ديدن مملكت اسرائيل بود.»
نويسنده مي افزايد «ازدياد معلمين و كاركنان تبعه اسرائيل در ايران براي اداره كارهاي فرهنگي سازمان جوانان و امور سياسي و حزبي از اول سال ۱۹۶۵ شدت يافته است. در بين فعاليت هاي دولت اسرائيل در ايران فعاليت حزبي و فرهنگي آنها جالب توجه است كه در اين گزارش قسمت اول آن را تشريح مي نمايد.
فعاليت احزاب بيست ودوگانه اسرائيل در ايران از دو سال قبل در ايران و در اسرائيل براساس تشكيلات احزابي كه در اسرائيل موجوديت دارند، مي باشد.»
نويسنده بخش جداگانه اي را به آژانس يهود يا (سخنوت) در ايران اختصاص داده است كه بالغ بر پنجاه صفحه مي شود و در آن از قول گزارش هاي ساواك آن را يك آژانس اسرائيلي ناميده است. اين كتاب تأكيد مي كند: «فعاليت هاي اطلاعاتي و جاسوسي در داخل كشور، تلاش ديگر آژانس يهود در ايران عصر پهلوي بود. جذب و استخدام مأمور از دستگاه هاي اطلاعاتي و سياسي رژيم پهلوي، بخشي از عمليات پنهاني آژانس يهود در اين بخش محسوب مي شود.»
كتاب در ادامه، بخش هاي مختلفي را به سازمان هاي گوناگون صهيونيستي فعال در ايران اختصاص مي دهد. از اين ها مي توان به سازمان هاي زير اشاره نمود: «خلوتص»، «ارت»، «انجمن كليميان تهران»، «صندوق ملي يهود»، «سازمان بانوان يهود ايران»، «سازمان بانوان هاتف»، «سازمان جوانان هاتف»، «سازمان جوانان هاتف اصفهان»، «سازمان جوانان يهود»، «سازمان دانشجويان يهود ايران»، «كانون فرهنگي كوروش كبير»، «كانون خيرخواه»، «انجمن علمي پزشكان يهود ايران»، «انجمن فرهنگي و بهداشت يهود ايران»، «كانون كرمل»، «باشگاه وايزمن»، «جامعه فارغ التحصيلان يهودي دانشگاه ها»، «كانون پيشبرد اجتماعي و فرهنگي يهود»، «انجمن خيريه تعاون»، «انجمن فرهنگي ستايش يهود باغ صبا»، «جوينت» - Joint - «كميته توزيع مشترك»، «كمپ بهشتيه»، «مگبيت»، «بت دين» و يا دارالشرع يهود، «كلوپ منورا»، «جمعيت سري ابناي صهيون» و «انجمن اتفاق».
برخي از اين سازمان ها نظير «جوينت» يك تشكيلات صهيونيستي آمريكايي است و بعضي همانند «كمپ بهشتيه» در جهت آموزش نظامي يهوديان ايران و نيز در عرصه انتقال يهود به اسرائيل فعال بوده است.
همچنين از سازمان «مگبيت» به عنوان «اداره كمك به دولت و ارتش اسرائيل» نام برده مي شود كه در ميان يهوديان ايران فعاليت مي كرده است. باشگاه وايزمن كه به عنوان يك انجمن فرهنگي در ميان يهود ايران به فعاليت مشغول بود، ضمن آموزش زبان عبري و تبليغ فرهنگ توراتي، به تشويق جوانان براي اعزام به فلسطين اشغالي نيز مبادرت مي ورزيد.
يهود شهرستان ها
گرچه يهود مناطق مختلف ايران نسبت به شمار آنان در تهران بسيار كمتر بود اما از جنبه سياسي و فرهنگي با مجامع يهودي تهران در ارتباط بودند. لذا كوشش و تكاپوي گسترده، عميق و بي وقفه جريان هاي مرموز يهودي و صهيونيستي درون و برون كشور در ميان يهوديان ايران عصر پهلوي به گونه اي بود كه تمامي اقليت يهودي مقيم تهران و شهرهاي مختلف كشور را دربرمي گرفت.
طبق سند ساواك استان فارس در سال ۱۳۵۰ حدود يازده هزار يهودي در اين استان و عمدتا در شيراز ساكن بودند. بيشترين جمعيت يهوديان ايران پس از تهران در شيراز زندگي مي كردند. براساس گزارش هاي ساواك، يهوديان شيراز در آن زمان با «اسرائيل مراوده و رفت و آمد» داشتند و برخي نشريات اسرائيلي براي شماري از يهوديان آن سامان ارسال مي شد.
اين گزارش  ها مي گويند يهوديان مقيم فارس - كه اكثر قريب به اتفاق آنان در شهرستان شيراز سكونت دارند - بازار اقتصاد اين استان را در دست داشتند.پس از تهران و شيراز، شهر اصفهان پيوسته مورد توجه محافل صهيونيستي بوده است، يهوديان اين شهر اغلب به كار جمع آوري اشياء عتيقه و فروش آنها اشتغال دارند. كردستان نيز يكي از مراكز سكونت يهوديان ايران است.

بازتاب
افسانه پان ايرانيسم
اميد نيايش
در شماره ۳۱۲۱ همشهري در تاريخ ۷ مرداد۸۲ مطلبي چاپ شده بود تحت عنوان «پان تركيسم» از آقاي دكتر حميد احمدي. فضاي حاكم بر مقاله، نوعي نگرش قوم گرايانه در دفاع از بنيان هاي پان ايرانيسم بود. به هر حال از آنجايي كه اين گونه مباحث قومي، گاه و بيگاه در تريبون هاي مختلف مطرح و تبليغ مي شوند، بر خود وظيفه دانستم نكاتي چند را يادآور شوم.
پان ايرانيسم آن گونه كه مطرح شده و تبليغ مي شود، جمع الاضداد است. به عمد و شايد نيز از روي ناداني، مفاهيم ملي و قومي خلط شده و نام ايران كه مفهومي ملي و دربرگيرنده تمام اقوام ايراني است، دستمايه اي شده است براي آنچه كه در حقيقت نوعي نگرش سوتفاهم مي تواند باشد كه باعث پان ايرانيسمي كه ما مي شناسيم و نمودهاي ارتجاعي اش هنوز نيز بعضاً رخ مي نماياند، عقيده اي سلطه طلب، تماميت خواه و تهاجمي است.
فراموش نشود هر عقيده اي كه پيشوند «پان» را، آن هم با افتخار حمل مي كند، عقيده اي واپسگرا، سلطه طلب و در ذات خود، افراطي و تماميت خواه است.
انديشه پان ايرانيسم (پان فارسيسم) در ايران و پان تركيسم عثماني و پان عربيسم اعراب، فرزندان دهه هاي پاياني قرن ۱۹ و آغازين دهه  هاي قرن بيستم اند. آن گاه كه فرايند صنعتي شدن آرام آرام گام در خلوتخانه شرق نهاد و بنيان هاي اجتماعي را دگرگون ساخت.
اساساً وقتي كه جامعه سنتي به سوي صنعتي شدن (در اينجا قصد نداريم به مدرنيسم و به نوعي كه به شرق تحميل شد، بپردازيم كه آن خود حكايتي ديگر دارد) رانده مي شود، به حالتي گرفتار مي آيد كه ما در زبان فارسي «از اينجا رانده و از آنجا مانده» اش مي خوانيم.
ساختارهاي سنتي گسسته اند، اما ساختارهاي مدرن و صنعتي هنوز استقرار نيافته اند. نوعي سردرگمي، احساس گسست و بحران هويت، گريبان جامعه اينچنيني را مي گيرد. احساس ناامني و جستن پناهگاهي كه بدان چنگ فرا زنند.
حركت هاي واپسگرا، آخرين و البته بارزترين نمودهاي اين بحران است. آن گونه كه در اروپا فاشيسم، نازيسم و فالانژيسم را آفريد و در شرق بيماري باستانگرايي و ناسيوناليسم افسانه پرداز را سبب شد. آنان شخصيت هاي اقتدارطلب و سلطه جويي چون هيتلر و موسوليني را مي پرستيدند و اينان بر قبله رضاشاهي نماز مي گزاردند. اگر اين باستانگرايي و پان ها را فاشيسم در لباس فاخر شرقي اش بناميم، سخن به گزافه نگفته ايم.
تفكري كه مليت را بر پايه قوميت تعريف مي كند و از اين رهگذر مفاهيم و هنجارهاي يك قوم خاص را به مفاهيم يك ملت مي دهد، يك تفكر قرون وسطايي و سلطه طلب است. عصر ما اين گونه انديشه ها را برنمي تابد.
اين انديشه به هيچ وجه، آن گونه كه آقاي احمدي گفته است نمي تواند تدافعي باشد. شايد آن را در قالب ذهني و ايدئولوژيك خوش آب و لعاب و معتدل فروريزيم، ولي در بوته عمل بسيار افراطي و به شيوه فاشيست ها عمل مي كند. نمونه تركيه آن، ترورهاي خشن دو دهه پيش است كه نيروهاي راست ملي گرا در بين روشنفكران انجام مي دادند و نمونه ايراني آن «باهماد» كسروي و گروه هاي فشار مرحوم فروهر در دوران مصدق است كه يد طولايي در ضرب و شتم مخالفان داشتند.
اين تصور باطلي است كه انديشه اي وقتي در قالب يك قوم يا فرد ريخته شود حالت مشروع مي يابد و در قالب ديگر نامشروع. فاشيزم ناپسند است، چه تركي چه فارسي؛ چه عربي و چه عجمي و چه هيتلري، چه فالانژي.
در عصر ارتباطات و مدرنيته (گو اين كه به نظر برخي انديشمندان، بشر عصر مدرنيته را پشت سر گذاشته و در وادي پسامدرن گام نهاده است كه البته بازتكثرگرايي و نسبي گرايي بيشتري را به بشريت پيشنهاد مي كند) سخن گفتن از ساختارهاي دوران ماقبل صنعتي شدن، ارتجاع محض است.
چهاردرصد از دختران يك تا سه سال روستايي كردستان فاقد حداقل رشد هستند
009950.jpg

مدير گروه  بهداشت  خانواده  دانشگاه  علوم  پزشكي  كردستان  گفت : چهار درصداز دختران  يك  تا سه  ساله  مناطق  روستايي  اين  استان  از داشتن  حداقل  رشداستاندارد قد به سن  محروم  هستند.
دكتر «پيام  شيخ  عطاري » روز دوشنبه  در گفتگو با ايرنا افزود: طبق استاندارد اعلام  شده  توسط وزارت  بهداشت ، هر فرد داراي  سه  حالت  رشد ( ياسه  صدك  ) در ميزانهاي  حداقل ، متوسط و حداكثر بوده  كه  پايين  تر از ميزان  حداقل  ( صدك  سوم  ) رشد قرار داشتن ، نشانه  سوء تغذيه  شديد فرد است .
وي  گفت : ميزان  زير صدك  سوم  رشد بودن  در پسران  يك  تا سه  ساله  مناطق كردستان  ۳/۱ درصد معادل  يك  سوم  دختران  است .
به  گفته  وي ، اين  ميزان  در بين  دختران  و پسران  يك  تا سه  ساله  مناطق  شهري استان  به  ترتيب  ۱/ ۳ و ۳/۱ درصد مي باشد.
شيخ  عطاري  اظهار داشت : همچنين  ۵/ ۷۵ درصد مجموع  دختر و پسر يك  تا سه ساله  روستايي  و ۸/ ۶۷ درصد مناطق  شهري  داراي  حداقل  رشد استاندارد قد به  سن (صدك  سوم  رشد) بوده  كه  اين  امر نشانگر وضعيت  نامناسب  تغذيه  در بين  كودكان استان  است .
وي  افزود: به  همين  دليل  تنها كمتر از يك  درصد از مجموع  كودكان  يك  تا سه ساله  استان  داراي  حداكثر (صدك  نخست  ) رشد هستند.
استان  كردستان  داراي  حدود ۷۵ هزار كودك  يك  تا سه  ساله  است .

سايه روشن مدارا
حفظ سنتها و توسعه فناوري
«كاظم  معتمدنژاد» دبير دومين  همايش  ميان  منطقه اي  كشورهاي  آسياي  مركزي -غربي  جامعه اطلاعاتي ، هدف  از برپايي  اين  همايش  را حفظ گونه هاي  بومي  وفرهنگهاي  منطقه  ذكر كرد.
به گزارش ايرنا استاد علوم  ارتباطات  دانشگاه  علامه  طباطبايي    در اين  همايش  اظهار داشت : مسئله  چندزباني  و گونه هاي  مختلف  فرهنگي  و بومي  منطقه  آسياي مركزي  و غربي ، از مسايل  مورد توجه  اين  منطقه  براي  رسيدن  به  جامعه  اطلاعاتي نوين  است .
وي  در اين  همايش  كه  در سالن  مركز مخابرات  و تحقيقات  ايران  برگزار شد، افزود:اينكه  چگونه  مي توان  با حفظ سنتها به  توسعه  و فناوري  اطلاعات  پيوست  و وارد حلقه  اطلاعاتي  شد، بايد مورد توجه  قرار گيرد.
معتمدنژاد با موفق  ارزيابي  كردن  سمينار نخست ، گفت : حضور اعضاي  سازمان يونسكو و ارايه  راه حل هاي  اين  افراد در خصوص  رسيدن  به  اصول  اساسي  در منطقه آسياي  مركزي  و غربي ، مؤثر خواهد بود.
«اليزابت  لانورث » مدير بخش  جامعه  اطلاعاتي  يونسكو نيز در اين  همايش  بااشاره  به  شكاف  اطلاعاتي  موجود ميان  كشورهاي  صنعتي  و درحال  توسعه ، اظهارداشت : مقوله  فقر در جهان  امروز تغيير كرده  و اطلاعات  پايه  مبناي نامگذاري  فقر و غناي  كشورها شده است . وي  افزود: يونسكو خواهان  برقراري  اطلاع رساني  سريع  و ارزان  براي  همه  است تابتواند دانش  بشري  را در دسترس  همگان  قرار دهد كه  اين  امر از طريق  آموزش به  همگان  و توانمندسازي  جوامع  تحقق  خواهد يافت .
لانورث  اظهار داشت : براي  اين  كه  جامعه  اطلاعاتي  قادر باشد علوم  جديد را توليد كند در درازمدت نيازمند ايجاد نهادهاي  اجتماعي  و محيط هاي  ميان منطقه اي  هستيم  تا بر سر مسايل  مربوط به  اطلاعات  و فناوري  آن ، اجماع  حاصل كنيم .
به  گفته  مدير بخش  جامعه  اطلاعاتي  يونسكو اين  امر نيازمند رعايت  برخي  از تعاريف  حقوق  بشر مانند دسترسي  يكسان  به  آموزش ، آزادي  بيان ، حفظ تنوع  فرهنگي  و بومي  است . وي  مسئله  «چند زباني » را از مهمترين  اصول  پيش نويس  جامعه  اطلاعاتي  يادكرد و افزود: جامعه  اطلاعاتي  بايد به  كتابخانه اي  عمومي  براي  همگان  تبديل شود.
اين  همايش  دو روزه  كه  اواخر هفته گذشته در سالن  مركز مخابرات  و تحقيقات  ايران  برگزار  شد، در جهت  تبيين  سياستگذاري  و برنامه ريزي  اطلاعاتي  و ارتباطي  در برنامه  چهارم  توسعه  است .
اين  همايش  را «مركز پژوهشهاي  ارتباطات » وابسته  به  دانشگاه  علامه طباطبايي  و وزارت  پست ، تلگراف  و تلفن  با حمايت  بخش  «جامعه  اطلاعاتي»  سازمان  آموزشي ، علمي  و فرهنگي  ملل  متحد (يونسكو) برگزار كرد.
ميراث تمدن مايا زيرپاي كودكان توپاك آمارو
مغازه هاي كوچكي در پرو هست كه مي توانيد از آنها علاوه بر خوار و بار و وسايل مورد نياز روزمره ،گلدان هاي اينكايي هم بخريد. قفسه هاي مغازه پر است از نوشابه و تنقلات، ولي اگر مودبانه و با خلقي خوش از صاحب مغازه درخواست كنيد به پشت مغازه مي رود و با يادگاري از تمدني از دست رفته باز مي گردد و آن را با قيمتي بسيار ارزان به شما مي فروشد.
به گفته يك باستان شناس پرويي در برنامه تلويزيوني موميايي هاي سلطنتي اينكا، غارت مقبره ها و تابوت ها كه يادگاري هاي اين مغازه ها از آنها تأمين مي شود، مثل سرطان است و درماني ندارد، اما اين غارت ها كمترين مشكلي است كه باستان شناسان در توپاك آمارو با آن روبه رو هستند.
در خارج از ليما، پايتخت پرو، شهري روي يك قبرستان اينكا در حال ساخت است. پيش از آن كه كارگران شروع به ساخت مجراي فاضلاب و لوله كشي كنند، باستان شناسان زمان محدودي براي حفاري در محل در اختيار دارند. پيش از آن كه وقت شان به پايان برسد، زير نگاه مراقب بچه هاي محلي كشفياتي باور نكردني را از زيرخاك بيرون مي كشند. بچه ها كه به ديدن جمجمه  و بدن هاي موميائي شده در زمين بازي خود عادت دارند انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده و به فوتبال بازي كردن در محدوده كار باستان شناسان ادامه مي دهند. حتي بيرون كشيدن يك خانواده كامل موميايي شده آنها را به حيرت نمي اندازد.
افتتاح موزه جديد در مصر
009955.jpg

به گزارش خبرگزاري ميراث فرهنگي حسني مبارك، رئيس جمهور مصر، هفته گذشته موزه جديد آثار باستاني را در شهر بندري اسكندريه افتتاح كرد كه به نمايش موميايي و اشياي فراعنه و امپراتوران روم اختصاص دارد.
موزه ملي اسكندريه كه در يك عمارت بازسازي شده قرار دارد ۱۸۰۰ شيء باستاني را از دوره هاي رومي و قبطي (مصريان باستان) و اسلامي در خود جاي داده است. موميايي  هاي موجود در اين موزه در يك سالن زيرزميني ويژه به نمايش درمي آيند.
مبارك و همسرش، سوزان مبارك، با راهنمايي ضحي حواس، رئيس شوراي عالي آثار باستاني مصر، از اين نمايشگاه ديدن كردند.
شهر بندري اسكندريه كه زماني مركز تابستاني دولت به شمار مي رفت مدت ها به دليل مورد توجه قرار گرفتن شهر قاهره كه در ۱۳۵ مايلي جنوب آن قرار دارد ناديده گرفته مي شد، اما در چند سال گذشته به نوعي احيا شده است.
علاوه بر فعاليت هاي وسيع براي بازسازي شهر، سال گذشته، اسكندريه افتتاح كتابخانه ۲۳۰ ميليون دلاري «بيليوتيكا آلكساندريا» را جشن گرفت كه در واقع شكل مدرن كتابخانه اي باستاني است كه حدود سال ۲۹۵ پيش از ميلاد در اين شهر داير بود.

مدارا
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  مدارا  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |