نگاه
شاعري گفت: خواننده مقصر است نه شاعر!
|
|
محمدهاشم اكبرياني
متن، واسطه اي است كه نويسنده را به خواننده ارتباط مي دهد و زبان، مهمترين مؤلفه اي است كه متن را به نمايش مي گذارد. شعر نيز تابع همين قاعده است و شاعر به واسطه متن و زبان شعري با خواننده ارتباط مي گيرد.
زبان شعر كه مجموعه اي از نشانه هاي ويژه است، اگر نتواند همسان با قابليت هاي خواننده ارائه شود بي شك نخواهد توانست موفقيتي به دست آورد. در چنين برداشتي از شعر، شاعر (خالق متن) عنصر فعال شناخته مي شود و خواننده، عنصر منفعل زيرا در اين رابطه، شاعر بايد زباني خلق كند كه بتواند خواننده ساكن و غيرمتحرك را راضي نگه دارد و خواننده عنصري است كه بي هيچ تلاشي صرفاً بايد بخواند و لذت ببرد.
طبيعي است كه چنين رابطه اي، سالم نبوده و بايد به شيوه هايي انديشيد كه خواننده نيز از انفعال خارج شده و در فهم زبان هاي نو و در همان حال سخت شعري بكوشد. اما در اينجا نكته اي وجود دارد كه توجه به آن اهميت فراواني دارد. وقتي سخن از «زبان جديد و سخت» به ميان مي آيد مرز ميان زبان سخت و در همان حال قابل فهم با زبان سخت و غيرقابل فهم كجاست؟ مي توان به زباني اشاره كرد كه با همه سختي و ديرياب بودنش، خواننده در درك آن به تلاش وا داشته شده و در نهايت قادر به فهم آن مي شود و متقابلاً زباني را مي توان نشان داد كه نه ديرياب بلكه غيرقابل فهم بوده و خواننده هيچ گاه نمي تواند به فهم آن نائل آيد.
امروزه در برخي محافل شعري و در بررسي كم مخاطب بودن برخي شعرها علت اين موضوع متوجه خواننده مي شود. در اين گونه اظهار نظرها، انفعال خواننده، عامل اصلي در عدم پذيرش شعر برخي شاعران قلمداد شده و شاعر از اين اتهام كه شهرهاي نامفهوم مي سرايد، تبرئه مي شود. نتيجه طبيعي اين ديدگاه نيز آن است كه شاعر، مقصر نيست بلكه بايد به خواننده خرده گرفت كه چرا اينگونه شعرها را نمي فهمد!
بحث درباره ديدگاه هايي از اين قبيل گرچه ساده نيست اما آنچنان هم سخت نخواهد بود. در اين كه خواننده و بيش از آن شاعر بايد هر دو در قابل فهم كردن شعر تلاش نمايند بحثي نيست، بحث زماني دچار چالش مي شود كه بخواهيم مرز ميان زبان سخت و قابل فهم را با زبان غيرقابل فهم مشخص كنيم و مشكل زماني دوچندان مي شود كه به دنبال پيدا كردن مصداق براي اين دو گونه زبان شعري باشيم.
به نظر مي رسد بحث در اين باره، آنچنان به انتزاع كشيده شود كه نه پاياني بر آن متصور است و نه نتيجه اي بر آن مترتب و اين نه تنها در حوزه شعر است كه در بسياري از حوزه هاي علوم انساني مي توان شواهد فراواني براي آن يافت. راه حلي كه براي اين معضل پيشنهاد مي شود گريز از بحث هاي انتزاعي و رو آوردن به «عينيت »هاست. اتكا به «عقل جمعي» براي تفكيك سره از ناسره مهم ترين روش در اين گونه بحث هاست. در عرصه شعر نيز مي توان به «فهم جمعي» متكي شد. به عبارتي اگر جمع مخاطبان شعر، فهم متن يك شاعر را ناممكن دانستند، طبيعي است كه بتوان حكم به نامفهوم بودن آن شعر داد. در اين ميان بايد پذيرفت كه آن عده قليلي كه ادعاي قابل فهم بودن شعر را مي دهند، ذهنيت و يافته هاي ذهني خود را بر شعر تحميل مي كنند تا آن كه شعر گوياي آن يافته باشد. بسيار ديده شده است كه شعرهاي يك شاعر در برابر «فهم جمعي» حرفي براي دفاع از خود ندارد اما شاعر و حلقه دوستان وي سعي در تحميل معنا و مفهومي بر شعر مي كنند كه اصولاً با هيچ وصله اي نمي توان آن يافته را از آن شعر به دست آورد. اميدواريم در اينجا نيما را مثال نزنيد و نگوييد كه شعر او در ابتدا از سوي اكثريت شاعران و استادان ادبيات پس زده شد و هيچ گاه از سوي آنان نام «شعر» نگرفت. شعر نيما از آن جهت پذيرفته نشد كه غيرقابل فهم است، همه شاعران كلاسيك و استادان دانشگاه كه بر نيما خرده مي گرفتند، وي را از آن جهت كه ساختار فرمي شعر و معناي آن را در هم ريخته است مورد تهاجم قرار دادند نه از آن حيث كه شعر او قابل فهم نيست. حتي مخالفان سرسخت نيما، شعر او را قابل فهم مي دانستند و شكايت آنها متوجه آن بود كه نيما عروض و وزن و... را درهم ريخته و معاني مدرني وارد شعر كرده است.
باري به هر جهت «فهم جمعي» مي تواند شاخصي باشد براي قابل فهم يا غيرقابل فهم بودن يك شعر. در اينجاست كه از «كميت »ها براي بيان «كيفيت »ها بايد بهره جست.
تيراژ هر كتاب كه پديده اي كمي است مي تواند گواهي بر اين امر كيفي باشد كه تا چه اندازه شعر يك شاعر قابل فهم است. اين را بيش از اين توضيح نمي دهيم كه همه چيز روشن است و واضح. بنابر اين فقط مي ماند اين موضوع كه در رابطه ميان شاعر و خواننده گرچه بايد خواننده را به عنصري فعال تبديل كرد اما بايد به شدت از ارايه اين حكم پرهيز نمود كه اگر شعر برخي شاعران خواننده ندارد، اشكال از خواننده است كه همچنان منفعل مانده و سعي در افزايش سطح فهم خود براي درك يك شعر نمي كند. در نظر بگيريد اگر خوانندگان اينگونه شعرها تريبوني در اختيار داشتند تا درباره شاعران آنها سخن بگويند، چه مي گفتند. تا يادمان نرفته است اين را نيز بگوييم كه شيوه هاي فعال كردن خواننده شعر نيز از مسايل و موضوعاتي است كه نبايد از آن به سهولت گذشت. بماند براي بعد.
|