گزارش سفر
قلعه رودخان دوست ديرينه جنگل
|
|
پس از اقامت شبانه در ماسوله، ساعت
۵/۸ صبح به سمت فومن حركت كرديم. با طي مسافت ۳۰ كيلومتر، به شهر فومن رسيديم و بلافاصله به سمت ده گشت رودخان، كه در ۱۷ كيلومتري جنوب غربي فومن واقع شده رسيديم. طبيعتي زيبا را پيش روي خود مي ديدم كه گاهگاهي دست انسان، آن را دستخوش تغييراتي كرده است. از خودرو پياده شديم. بايد بقيه راه را پياده مي رفتيم. جاده اي پر پيچ و خم، در ميان جنگل كه هر چند صد متري، رودخانه اي كم عمق آن را قطع كرده بود و بايد از آن مي گذشتيم. از اولين رودخانه با كفش هاي ساقه بلند خود گذشتم بدون اينكه پاچه هاي شلوارم را بالا بزنم. دوستانم، براي گذشتن از آن تعلل مي كردند و در فكر بودند كه چگونه از رودخانه عبور كنند و خيس نشوند. رودخانه هاي دوم و سوم را پشت سر گذاشتيم. هر كدام از ديگري پر آب تر. هر چند طبيعت از دست انسان بيشتر موفق به گريز شده بود پر آب تر و سبزتر مي شد. پس از عبور از رودخانه ها، به جاده اي رسيديم كه با سنگ و سيمان ساخته بودند. باز هم انسان با شيرين كاري هايش موجبات تأسف هر مسافر و طبيعت گردي را بر مي انگيزد. اي كاش مسئولان محترم استان گيلان، هرگز زحمت احداث اين جاده را نمي كشيدند. چرا كه اولا وجود چنين جاده اي، در ميان جنگل انبوه و سرسبز به هيچ عنوان قابل توجيه نيست.
دوم اينكه معماران محترم، به خود زحمت تراز كردن سطح جاده را نداده اند و با نم باراني يا حتي وقتي جاده خشك است، مانند سرسره مرتب شاهد زمين خوردن افراد بوديم. تا جايي كه در تمام طول جاده يكي از دوستانم با گرفتن دست من، به جاده خاكي رسيد. يكي از مردم محل، در مورد وضعيت جاده مذكور مي گفت: تراز نبودن جاده بر اثر زلزله است. ما در تمام طول اين جاده، حتي يك شكاف كوچك دال بر وقوع زلزله مشاهده نكرديم. بگذريم. پس از طي اين مسير بسيار زيبا، كه بار جاده سنگي و سيماني بر دوش آن سنگيني مي كرد به قلعه رودخان رسيديم. قلعه اي مرموز در دل جنگل و بر روي قله كوهي بلند. همه جا ساكت است. گاهگاه صداي پرندگان سكوت را درهم مي شكند و بر دل مي نشيند. نام ديگر اين قلعه، سكسار و يا قلعه حسامي است. از بزرگترين و باعظمت ترين دژهاي نظامي گيلان و حتي ايران به شمار مي آيد. مساحت قلعه، بالغ بر ۵۰ هزار متر مربع و در ارتفاع ۶۰۰ متري در بلندترين نقطه كوه واقع شده است. تاريخ آن را به ساسانيان نسبت داده اند. در زمان حكومت سلجوقيان تجديد بنا گرديده و آن را از قلاع اسماعيليه محسوب مي كنند.
با توجه به اينكه شهر فومن دوران طولاني مركز حكومت گيلان، پس از خاندان اسحاقوند بوده است اهميت قلعه بيش از پيش قابل توجه است. كتيبه اي كه متعلق به اين قلعه است و هم اكنون در گنجينه رشت نگهداري مي شود ، حاكي از آن است كه براي اولين بار در سال ۹۱۸ هجري (۱۳-۱۵۱۲ ميلادي) تا ۹۲۱ هجري (۱۶-۱۵۱۵ ميلادي) به فرمان «سلطان حسام الدين امير دباج بن امير علاءالدين اسحقي، مرمت گرديده است. اين قلعه از دو بخش ارگ(۱) و قورخانه(۲) تشكيل شده است. ارگ در قسمت غربي اين بنا در دو طبقه واقع شده و جنس آن از آجر است كه محل زندگي شاه و حرمسراي او بوده است. اين قسمت، شامل دو ارگ و ۱۶ قراول خانه است كه قراول خانه ها به صورت دو طبقه با نورگيرها و روزنه هاي متعدد بر محيط اطراف مسلط است. چشمه اي در ميان قلعه و گودترين محل آن وجود داشته كه در هنگام محاصره از آب آن استفاده مي شده است. اين چشمه در زلزله سال ۱۳۶۹ به خشكي گرائيده است. در قسمت شرقي قلعه، قورخانه بنا گرديده كه نسبت به بناي ارگ خرابي هايي در آن ديده مي شود.
حدود ۴۰ برج ديده باني، دورتادور قلعه را احاطه كرده كه اتاق هاي هشت ضلعي آن، با طاق هاي رومي گنبدي پوشيده شده است. دورتادور ديوارها و برج ها روزنه هايي ديده مي شود كه شيب آن به بيرون قلعه است و براي ريختن مواد مذاب و تيراندازي تعبيه شده است. در طول تاريخ قلعه، هيچگاه دشمن به آن نفوذ نكرده و آن را فتح نكرده است، كه خود نشان دهنده مهارت و فن آوري معماران بنا، چه از لحاظ علوم نظامي و چه از لحاظ معماري آن است. پس از اينكه دل جنگل را صعود كرديم، به نزديكي قله رسيديم. اولين منظره روبروي ما درب بزرگي بود كه دو برج بلند از طرفين، آن را در آغوش گرفته بود و ابهت اين بنا بيش از پيش نمود مي كرد. درست مانند سربازي كه در پشت سبزه ها در كمين دشمن نشسته است. دورتادور ديوارها، پوشيده از درخت است و سكوت محض. از در بزرگ آن به محوطه وارد مي شويم. دور تا دور قلعه ديوارهاي بلندي دارد كه سوراخ هايي در آن به چشم مي خورد. به درون يكي از برج هاي نگهباني مي روم و از سوراخ بيرون را مي نگرم اگر جنبده اي تكان بخورد، مي توان آن را ديد و مورد هدف قرار داد. ديوارهايي كه با سنگ و ساروج محكم شده و دژي به اين عظمت را خلق كرده است. بزرگي قلعه هر بازديدكننده اي را متحير مي كند. و بي جهت نيست كه از مهمترين قلاع دوران خود بوده است.
گشت و بازديد ما حدود ۲ ساعت در قلعه به طول انجاميد و سپس به ورودي قلعه باز گشتيم. از قلعه كه بر مي گشتيم، به ديوارهاي آن چشم مي دوختم و ذهنم پر از تاريخ مي شد و در دوراني سير مي كرد كه سربازان ساساني با لباس رزم و كلاه خود در طرفين در مي ايستادند و مشغول نگهباني از حكومت و مردم خود بودند. دشمنان را مي ديدم كه يكي پس از ديگري به قلعه يورش مي بردند و دست خالي بر مي گشتند يا كشته مي شدند. وقتي رسيديم به خانه آخر، ناگهان به ياد جاده سنگي عزيران ميراث افتادم.
نكته اي كه توجه همه را به خود جلب مي كرد اين بود كه بنايي با اين عظمت، با رفتن ما تنها مي ماند، با يك نگهبان ميراث فرهنگي. نگهباني كه فقط قدرت حفاظت از در ورودي قلعه را دارد و اگر در قسمت هاي ديگر تجاوزي به قلعه شود كسي متوجه نخواهد شد. هيچ راهنماي محلي براي توضيح در مورد اين بناي عظيم، در دسترس نيست. جا دارد مسئولان ميراث فرهنگي فكري بكنند تا خشت خشت اين گونه بناهاي ماندگار از فرهنگ عظيم ما، همچنان پا بر جا بماند، چرا كه اين بناها تنها يادمان تاريخ ما و زندگي نياكان ماست.
حسين يگانه
پانوشت ها:
۱-ارگ: محل زندگي پادشاه وحرمسراي وي.
۲-محل فعاليت هاي نظامي وزندگي سربازان.
|