يادداشتي بر رمان بارون درخت نشين
باشيم و نباشيم
زير ذره بين
بي ترديد آخرين جملات رمان به يادماندني و در ذهن خواننده حك شدني است. كوزيمولاورس دو روندو بر فراز درختان زيست. او كه همواره زمين را دوست مي داشت: به آسمان رفت. در پايان رمان، با رفتن «كوزيموي درخت نشين» ديگر اومبروزا هم وجود ندارد.
|
|
فرزام شيرزادي
كالونيو در سال ۱۹۲۳ در كوبا به دنيا آمد و در سان رمو ايتاليا بزرگ شد. پدر و مادر او هر دو گياه شناس و ايتاليايي بودند. اثر و نقشي كه اين تخصص پدر و مادر بر ذهن و زندگي خلاق كولونيو نهاده در فضاي بكر و بي همانند رمان بارون درخت نشين و بر پايه آشنايي ژرف نويسنده با درختان و جانوران به روشني نمودار است. به عبارت ديگر مي توان گفت كه يكي از لايه هاي اين كتاب قصيده اي است به غايت شاعرانه در ستايش درخت. كالونيو نوشتن را از سالهاي پس از جنگ جهاني دوم آغاز كرد و در ۱۹۴۷ هنگامي كه جواني ۲۴ ساله بود، نخستين كتابش با عنوان كوره راههاي عنكبوت برنده جايزه ادبي شد.
در سالهاي بعد، با پختگي فكري كه حاصل آگاهي به جوانب و جلوه هاي گوناگون، پيچيده و نسبي واقعيات زندگي است، شيوه نگرشي آميخته به ترديد و پرسش مداوم را در كارهايش پي گرفت و تجربه كرد.
در ادامه جست و جو براي دريافت حقيقت، طي سالها با نگاشتن رمان هاي دست اولي نظير اگر شبي از شبهاي زمستان مسافري.... و آقاي پالومار سير صعودي ادبي و هنري اش را پي گرفت.
دو سال بعد از انتشار آخرين رمانش، آقاي پالومار (۱۹۸۵) در پاسخ به دعوت رسمي دانشگاه هاروارد براي ايراد يك رشته سخنراني پيرامون ادبيات، شروع به جمع آوري اطلاعات و يادداشت برداري حول انديشه هايش كرد. پنج گفتار را در سپتامبر ۱۹۸۵ در شب شروع سفرش به پايان رساند، اما همان شب بر اثر سكته قلبي بدرود حيات گفت. آخرين يادگار ادبي ايتالو كالونيو در پرونده اي بر ميز كارش ماند تا مدتي پس از به خاكسپاري پيكرش منتشر شد و به تعبيري هديه اي باشد ارزنده از سوي كالونيو براي دوستداران ادبيات داستاني در هزاره بعدي.
گريز از سنتهاي كهنه و قيدهاي اجتماعي
چگونه مي توان هم از مردم گريخت و هم از نزديك با ايشان و برايشان زندگي كرد؟ چگونه مي توان هم به زندگي يكنواخت آدميان و قراردادهاي ملالت بار و ديرينه آن پشت پا زد و در عين حال براي آنان و به كمك خودشان، زندگي نو و نظم نويني را بر پهنه هستي جست و جوكرد؟( بارون درخت نشين )به اين پرسشها پاسخ مي گويد. پاسخي نه با وعظ و نظريه پردازي كه با خود زندگي اش. او با شيوه زيستنش مي آموزد كه هر امكان را انسان مي تواند - به شرط داشتن صفا و خلوص و صداقت - به وجود آورد.
او با انتخابي دشوار مي آموزد كه براي آدم همه چيز شدني است، تنها به اين شرط كه بخواهد و بهاي آن را هر چند سنگين بپردازد، ولو به قيمت آن تمام شود كه با تحمل دشواريهاي طاقت شكن سالهاي سال يكه و تنها روي درخت زندگي كند و با وجود همه ناملايمت ها بر سر تصميمش بماند. كوزيمو از سنتهاي كهنه و قيدهاي بي چون و چراي اجتماعي مي گريزد و شيوه اي از زيستن را براي خود برمي گزيند كه ديگر كوچك ترين همانندي و همسويي قراردادي با زندگي مبتذل بسياري از مردمان ندارد. زمين سفت و امن و آشناي زير پا را رها مي كند و به زندگي در راه پيچاپيچ و لرزان بالاي درختان رو مي كند.
در گونه اي تمثيل مي توان گفت كوزيمو دنيايي ديگر را، دنيايي رفيع و بديع را جايگاه خود مي كند. اما اين حركت او هرگز به مفهوم آن نيست كه برج عاج را برگزيده است، تا مثلا آسوده باشد و از قيد مسئوليت هاي انساني بگريزد. فاصله گرفتنش از زمين براي دوري جستن از مردم نيست. برعكس، پنداري در جست و جوي ميدان ديد گسترده تري به ميان شاخ و برگ درختان مي رود. او با تحمل سختي هاي باورنكردني، ظرفيت هاي پنهان موجوديت انساني را كشف مي كند، تا همه چيز را بهتر و بيشتر ببيند و اشرافي گسترده داشته باشد بر زندگي پست زميني. او بدون هياهو، در پي نوعي اعتراض، ارتفاع مي گيرد تا بهتر بتواند به آنچه برايش شورش كرده است عمل كند. آنچه بارون كوزيمو را به شورش و سركشي و خيره سري وامي دارد و به دنيايي سبز و هوايي مي كشاند، دلزدگي و روي برگرداندن از نوعي نظم ضدبشري و كهنه اجتماعي و نياز پرشور به دگرگون كردن آن و پي افكندن نظم ساده، انساني و تازه اي است كه رفتار آدميان و رابطه شان را با خودشان و طبيعت، درست و بسامان مي سازد.
در اين راه، از يك سو به جهان كهنه پشت پا مي زند و از آن روي برمي گرداند، تا به دنياي تازه وارد شود و به عمق شفاف آن راه بجويد و آن را بشناسد و از سوي ديگر با دگرگون كردن زندگي خود الگويي از تازه جويي و پويندگي راستين بشري را به نمايش مي گذارد و شايد مهمترين درس زندگي كوزيمو و كتاب بارون درخت نشين همين است كه هر آنچه در آن مطرح مي شود در تعبير و تعريفي نوين با زندگي عملي و شدني آدمها رابطه مستقيم دارد، نهايت انسان بايد بپذيرد كه در قبال هر آنچه به سزاواري فراچنگ مي آورد، لزوما چيزي را كه ناسزاوار از آن بهره مند بوده، از دست مي دهد.
نكته مهم اين است كه در اين روند به كشف معناهاي تازه نايل مي شود و اگر شهامت اخلاقي داشته باشد، چه بسا رازهاي بزرگ را نيز بتواند خود بگشايد و رستگار شود.
دورشدن از زمين براي نزديك شدن به آسمان نيست
بارون روندو، به هيچ انگيزه و دستاويزي در بيرون از ميدان بينش و دانش و توانايي انسان نيازي نمي بيند. به همين دليل در ديدگاه ايتالو كالونيو، همه آنچه از شخصيت برجسته رمان او سر مي زند ممكن است در نگاه اول شگرف و حتي افسانه اي جلوه كند، اما با اندكي تامل مي توان باور كرد كه اعمال او در نهايت واقعي است وبا تجربه گسترده انسان بر پهنه هستي دروني و بيروني او سازگاري دارد. از اين رو همانگونه كه در اين رمان ذكر شده است: دوري گرفتن او از زمين، براي نزديك شدن به آسمان نيست، براي اين است كه ابتدا زمين را بهتر ببيند. اين ادعا در عمل به خوبي اثبات مي شود. بارون، كه ظاهر مردم گريزي اش او را هر چه بيشتر به جانوران و درختان مانند مي كند، در واقع با كوچكترين جنبه هاي زندگي اجتماعي هم سر و كار دارد. و دايما آماده و مترصد درگيرشدن با هر واقعه و هر ماجراي كوچك و بزرگي است كه او را به مبارزه مي طلبد، در گريز از نظم كهنه و درپويش دنياي تازه براي همگان آنچنان صادق است كه حتي در اوج گوشه گيري به سازماندهي همگنانش مي پردازد تا روزگار و كار و بارشان را بهتر و شايسته تر كند. از تلاش جمعي براي فرونشاندن آتش جنگل تا راندن گرگ هاي گرسنه گرفته و پژوهش و نظريه پردازي براي انقلابي جهاني و برپايي جمهوري درخشان، هر آنچه در پندارها و ذهن نيرومند نويسنده كتاب مي گنجد، شدني است و بارون روندو به آن دست مي زند و اين را در زمانه اي انجام مي دهد كه دانش نوپا - همراه با ايمان - همه چيز را شدني مي نماياند و كليدي است كه مي توان به ياري آن هر در از ديرباز بسته اي را گشود.
شايد اشارات تمثيلي ايتالو كالونيو در پوشش يك داستان شگفت ناظر بر دوره اي از زندگي انسان است كه مي توان دوره روشنايي ناميدش.
اين دوراني است كه انسان آزاد بر جهان فرمان مي راند و نوآوراني با تيغ تيز دانايي و ستيز با باورهاي جهل آميز برمي خيزند، دوره جوشش ها و خيزش هايي است كه بايد انسان نو از آن زاييده شود و بارون روندو، از جايگاه شگرفش، بر همه اين بودن ها و شدن ها آگاهي مي يابد و در اين تكاپوي همگاني از نزديك شركت مي كند. درباره اين دوره بزرگ كه تولد دايره المعارف و بروز انقلاب كبير فرانسه از برجسته ترين نمودهاي آن است شايد بسيار چيزها بدانيم، اما آنچه در اين كتاب مي گذرد و به شيريني قصه بلندي خواننده را شيفته مي كند، در هيچ كجا نيامده است. با اين كتاب به گشت و گذار در سرزميني مي رويم كه البته در دل دنياي شنيده ها و دانسته هاي ما قرار دارد، اما در هر گام، در سر پيچ و خم شاخه اي و در پس هر دسته برگي، ماجرا و افسانه و حماسه اي دلپذير و عميقا شيرين و نويددهنده در انتظار ماست و همچنين درسي براي كساني كه چشم بينا داشته باشند.
تخيل نيرومند
در رمان بارون درخت نشين ايتالو كالونيو به پشتوانه نگاهي عميق و فراخ منظر به مدد تخيلي نيرومند به جست و جو و كشف حقيقت از لابه لاي واقعيات پيرامونش مي پردازد و در اين ميان با توجه به تاكيد بر تاريخ و فرهنگ مردمش به آفرينش شيوه اي دست مي زند كه مهر او را بر پيشاني دارد و بديهي است كه اين شيوه اي است بديع و پرتپش. در رمان بارون درخت نشين نگرش موشكافانه به واقعيت، تخيل شاعرانه و طنز ملايمي فلسفي - هنري، همه در كنار هم با تناسبي در خور چون گوهرهايي تراشيده و رنگين بر پيكره خوش تراش يك شاهكار هنري مي درخشد.
بي ترديد آخرين جملات رمان به يادماندني و در ذهن خواننده حك شدني است. كوزيمولاورس دو روندو بر فراز درختان زيست. او كه همواره زمين را دوست مي داشت: به آسمان رفت. در پايان رمان، با رفتن «كوزيموي درخت نشين» ديگر ـ مكان ايده آلي كه شخصيت اصلي داستان در آن زندگي مي كند هم وجود ندارد. آن شاخه ها و تنه هاي درختان و انبوه برگ هاي بيكران، آن آسماني كه تنها لكه هايي از آن جسته و گريخته به چشم مي آمد، آن دنياي سبز شايد تنها براي كوزيمو وجود داشت كه با گام هاي سبك، سنجاب وار خود از ميان آن مي گذشت. انگار كه پس از رفتن او درختان هم دست از پايداري برداشتند.
ساختاري كامل و قائم به ذات
آفرينش صحنه هاي پركشش، ضمن دارابودن ارزش هاي ژرف ساخت ادبي، از جمله ويژگي هاي طرز و سياقي است كه رمان كالونيو را در رده آثار برتر و بالاي داستان نويسي قرار مي دهد.
خلق شخصيتي همچون كوزيمو همان اندازه واقع نمايي دارد كه باورپذيري دوستي كوزيمو با جوواني راهزني خونخوار كه گروه مردم از شنيدن نام او مي لرزد. با وجود موضوع شگفت و خلق شخصيت هاي غريب، آفريدن موقعيت ها و القاي حال و هوا و فضاسازي ملموس در جاي جاي رمان باعث مي شود خواننده هيچگونه ترديدي در خصوص واقعي و محتمل بودن هر واقعه و حادثه رمان به خود راه ندهد. شيوه خاص كالونيو در نوشتن موجب شده تا وي جايگاه ممتازي در ميان رمان نويسان امروزي اروپا به دست آورد. در اين شيوه است كه تخيل نيرومند، طنز پاك و ظريف و توجه نزديك به واقعيت تاريخ به طرزي به غايت ماهرانه درهم تنيده مي شود.
در آثار اين نويسنده كه آكنده از تمثيل و استعاره است، نگرش موشكافانه به واقعيت و درك طنز و قدرت افسانه پردازي و ژرفاگرفتن تخيل شاعرانه با تبحر كامل هنرمندان به بار نشسته است.
سخن كوتاه، بارون درخت نشين يكي از بهترين نمونه هاي نوآوري راستين و اصيل در رمان نويسي امروز جهان است كه در سراسر آن مضمون و معنا در قالب و ساختاري كامل و قا ئم به ذات، درخششي ماندگار يافته است.
بارون درخت نشين ـ مترجم : مهدي سحابي
ناشر : « تندر » و « نگاه »
|