دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۸۷ - Oct.6, 2003
آموزشي
Front Page

بي مهري به پاسخ محبت آميز پرسش مهر
همه ساله در آغاز بازگشايي مدارس توسط رئيس محترم جمهوري و در هنگام سخنراني براي دانش آموزان، پرسش هايي توسط ايشان مطرح مي شود كه تا پايان سال مسئولان آموزشي پس از جمع آوري و گزينش آنان به افراد برتر جوايزي اهدا مي كنند.
016410.jpg

اولين بار اين نوع پرسش و پاسخ در روستاي «بنمار» استان اردبيل رقم خورد. «احمد مباركي» آموزگار پايه اول ابتدايي مدارس آذربايجان غربي به اين فراخوان پرسشگري پاسخي را ارائه كرد، كه متأسفانه در ارزيابي دست اندركاران «پرسش مهر» موجب بي مهري قرار گرفته است. اما جالب است كه رئيس جمهور محبوب، نسبت به يك نامه چاپ شده اين آموزگار سخت كوش در يكي از روزنامه ها پاسخي محبت آميز داده اند. با هم اين پرسشگري همراه با تعهد و دلسوزي را پي مي گيريم.
او كيست كه اين گونه روحيه پرسشگري را در جامعه و در بين جامعه آموزشي رواج مي دهد.
او كيست كه زمينه تفكر و ابراز عقيده و نظر را مهيا و همگان را به تلاش در آن حيطه ترغيب مي كند.
نخست بايد او را بشناسيم و آن وقت در صدد پاسخ به پرسش هاي او برآييم:
او رياست محترم جمهوري است و آراي ميليوني مردمي را پشتوانه خود دارد، مي بينم كه سخن تازه اي نيست.
او پيرو مقام عظماي ولايت است، مي بينم امري بديهي و آشكار است.
او مبتكر گفتگوي تمدن هاست، مي بينم كه آوازه آن در دنيا طنين افكن است.
دنبال حديثي نو مي گردم، آري خاتمي را بايد از زاويه اي نو نگريست.
خاتمي معلمي تواناست، حيف است كه او را تنها، سياستمدار صرف بدانيم.
او معلم بزرگ صداقت و شهامت و دينداري و آزادي است.
او هميشه در صدد عزت و اعتبار و سربلندي براي اين نظام مقدس و ملت سلحشور و شهيد پرور اين مرز و بوم است.
او متفكري داناست، او با قلم مأنوس است، او سردار آزادگي است و سلاح او در برخورد با نظرات انتقادي و مخالف، صبر و درايت و خويشتن داري و تحمل با آميزه اي از لبخند است، سلاحي كه خيلي ها حتي برخي كه خود را در رديف پيش آهنگان اعتلاي فرهنگي جامعه مي دانند، در حمل آن ناتوانند.
آري در پرتو چنين خصايلي است كه مي توان گفت: كه به راستي خاتمي، خاتمي است.
بار اولي كه با اين سيد والامقام به عنوان يك معلم پايه اول ابتدايي سخن گفتم و در آن ضمن ابراز احساسات قلبي خود، از عدم شناسايي جايگاه والاي معلمان ايثارگر و بي ادعاي پايه اولي در جامعه و جامعه آموزشي، از ديدگاه حقارت آميز و فرهنگي غلط اكثريت افراد نسبت به برنامه هاي دوره ابتدايي و خصوصاً پايه اول دبستان، از لزوم ايجاد بيش از پيش جاذبه هاي خدمتي در اين مقطع حساس آموزشي، از عدم شايسته سالاري در بسياري از زمينه ها، از وضعيت معيشتي و گذران زندگي معلمان، حرفهاي دل خود را بر زبان جاري ساختم و متعاقب آن شاهد بازتاب گسترده اين سخنان در سطح رسانه ها و همچنين برنتابيدن اين نظرات توسط برخي از عناصر به ظاهر پيش آهنگ اعتلاي فرهنگي جامعه مواجه گشتم.
ولي آنچه مرا به عنوان يك معلم و كسي كه با قلم مأنوس است و افكار بي غل و غش خود را بر قلم جاري مي سازد، به وجد آورد، پاسخ اين معلم بزرگ به آراء نگاشته شده بنده بود.
چه خوش و زيبا بود اين جمله به يادماندني، در آن پاسخ به يادماندني: «كه طنين نصيحت معلمان سخت كوش ديروز خود را در كلام پرمحتوا و مهربان شما يافتم و...»
آري من پرسشگر مهر را مي شناسم و به خويشتن داري و تحمل و نگرش توأم با احترام و به آرا و نظريات حتي غيرمعمول اعتقاد دارم و روي همين اصل بنا دارم به يكي از پرسش هاي اين فراخوان در قالب سخن دل، نه مقاله پژوهشي پاسخ گويم و به «نقش و تأثير آموزش و پرورش در پيشرفت يا عقب افتادگي  كشور» از دريچه نو بنگرم:
همگان مي دانيم كه يكي از اركان اساسي رشد و توسعه اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي كشورها آموزش و پرورش (تعليم و تربيت) است و تمامي صاحب نظران عقيده دارند كه اگر در پياده نمودن سيستم صحيح آموزشي و پرورشي موفق باشند، بر بسياري از مشكلات و معضلات فائق آمده و جامعه خود را به سوي پيشرفت و ترقي در بسياري از زمينه ها سوق خواهند داد و اين موضوع بر جامعه اسلاميمان نيز صادق است. پياده كردن سيستم صحيح آموزش و پرورش، مستلزم برنامه ريزي هاي دقيق و علمي و چگونگي پياده نمودن آنهاست و آنچه در اين ميان چه در مراحل برنامه ريزي و چه در مراحل اجرا به صورت شاخص نمود پيدا مي كند، وجود و ماهيت «نيروهاي انساني» درون سازماني است كه در آن نيز سلسله مراتب و تقسيم بندي هاي گوناگوني مترتب است. حال اگر بخواهيم ميزان اهميت و تأثيرگذاري همين نيروهاي انساني تشكيل دهنده آموزش و پرورش را مورد بررسي و كنكاش قرار دهيم، بدون هيچ گونه شك و شبهه اي «نقش انكارناپذير معلمان» به منزله ستون آموزش و پرورش در اولويت قرار مي گيرد.
معلم كيست؟
او كيست كه همه ملت هاي جهان با اتكا به توانمنديهاي آنان، به دنبال بازسازي و اصلاح در نظام تربيتي خود هستند تا به ياري آن بتوانند جامعه خود را به پيشرفت هاي افزون تري نايل سازند؟
او كسي است كه به جهت عظمت مقام مقدس آن در قرآن كريم آمده است: كار معلم كار خداست، نقش او نقش انبياء و نقش همه كتابهاي آسماني است و از اينها گذشته قرآن درجه اي به معلم اعطا كرده است كه اگر شبانه روز به آن افتخار كند باز هم كم است.(رجوع شود به سوره مباركه مائده، آيه ۳۲).
او كسي است كه امام راحل عظيم الشأن درباره جايگاه والاي آنان اعتقاد داشت: كه «كليد سعادت و شقاوت جوامع به دست معلمين است.»
او كسي است كه «ويتالي اسلاستنين» يكي از كارشناسان جهاني تعليم و تربيت در مورد آنان اظهار مي دارد: هيچ نظام، معجزه آفريني در جهان وجود ندارد و مطمئناً هر گونه اصلاحات و نوسازي در هر نظامي صورت پذيرد، در تحليل نهايي همه حول محور معلم خواهد چرخيد.
و براي اين كه درك عميق و واقع بينانه اي از نقش انكارناپذير معلمان داشته باشيم، بد نيست به ديدگاه «كونوسوكي  ماتسوشيتا» پدر مديريت ژاپن كه اكنون يكي از مرفه ترين و پيشرفته ترين كشورهاي صنعتي جهان به شمار مي رود، نيز نظري بيفكنيم، او مي گويد: ما پس از جنگ جهاني دوم، هيچ چيز نداشتيم و از نظر منابع طبيعي نيز فقير بوديم، ولي به منبع سرشار و قوه بي نهايتي دست يافتيم كه پايان ناپذير بود و آن كشف و شكوفا ساختن استعدادهاي انساني مان بود كه توسط آموزش و پرورش و به دست معلمان توانمند انجام پذيرفت و به اتكاي همين مغزهاي آفريننده توانستيم نه تنها به مرمت خرابي ها بپردازيم، بلكه راه پيشرفت و توسعه اقتصادي را نيز هموار كرديم.
آنچه كه در جامعه و در قبال معلم بيشتر قابل درك و مشاهده است، اين است كه جايگاه معلمي هنوز در جامعه ما ناشناخته مانده است و فقط افراد جامعه تنها كاري را كه درباره معلمان بدون وقفه انجام مي دهند، بيان انتظارات بي حد و حصر خود از آنها است .
معلم، انسان متواضع و با صداقت و شريفي است، روح او محيطي سرشار از آرامش و صفا و صميمت را مي طلبد تا بتواند با آسايش خاطر استعدادهاي نهان آينده سازان ايران اسلامي را شكوفا سازد. او دوست ندارد كه تواضع و فروتني او خدشه دار شود، او دوست ندارد با عجز و ناتواني از معضلات و مشكلات معيشتي و گذران زندگي كه آنها را وا دار به فعاليتهاي مغاير با رسالت خطير معلمي كرده، سخن بگويد. او دوست ندارد قداست شخصيت معلمي را كه داراي اثربخشي ژرف و عميق و پايدار در افكار و قلوب دانش آموزان است متزلزل و از دست رفته ببيند و بالاخره او دوست ندارد كه در جامعه به جايگاه والاي او با ديده ترحم نگريسته شود زيرا او معلم است و انتظار دارد كساني كه دستي در امور دارند، خود به موقع وارد عمل شده و با درايت و اقدامات عاجل در مورد رفع اين معضلات چاره انديشي كنند. اگر ما بتوانيم با برنامه ريزي صحيح، علمي و آگاهانه مشكلات جنبي معلمان را به صورت ريشه اي حل نموده و تحول مثبت بيش از پيش در وضعيت معيشتي و حقوقي و رفاهي آنها ايجاد كنيم، راه را براي برخورداري از چنين زمينه اي هموار كرده ايم. زيرا همگان بر اين موضوع مهم واقفيم كه نقش الگويي معلم در بالا بردن قدرت خلاقيت دانش آموزان داراي اهميت بسزايي است، بنابر اين اگر معلم از انگيزه خلاقانه برخوردار باشد.
016412.jpg

ما در نظام آموزشي مان يك حلقه مفقوده بزرگ داريم، حلقه مفقوده اي كه اگر به درستي در صدد شناسايي و ايجاد آن برآييم، گره عظيمي از بار مشكلات و معضلات آموزش و پرورش گشوده ايم. اكنون بياييم براي لحظاتي در اين مورد، تفكري عميق بنماييم كه آيا به راستي اين كدامين حلقه مفقوده اي است كه از چنين توانايي گسترده و تأثيرگذاري در حوزه آموزش و پرورش برخوردار است. آري اين حلقه مفقوده در نظام آموزشي ما « تفكر انتقادي و پرسشگر » است كه هنوز جايگاه مناسب خود را تثبيت نكرده است. «پائولو فريره» يكي از كارشناسان جهاني تعليم و تربيت، «آگاه شدن را نشانه رشد بيداري شعور انتقادي مي داند»، ولي ما هنوز نتوانسته ايم اين طرز تلقي را در ذهنمان بارور نماييم كه كساني كه از تفكر انتقادي برخوردارند، آگاه ترين عناصر و پرثمرترين آنها به شمار مي روند.
ما هنوز به آن درجه از توانايي دست نيافته ايم كه از مخالفان عاشق و متفكران انتقادي هراسي به دل راه ندهيم و پذيراي نظريات و راهكارهاي سازنده آنها باشيم، زيرا ما هنوز هم اين طرز تفكر ايستايي ادعاي اوج گرفتن بدون اهميت دادن به افكار ديگران را در سر مي پرورانيم و از اين اصل بديهي واقف نگرديده ايم كه حتي بادبادك هم با باد مخالف بالا مي رود و اوج مي گيرد؟!، و اين يك درد بزرگ در آموزش و پرورش ماست. چرا؟ چون مرز و تمايزي بين تفكر انتقادي با تخريب قائل نيستيم و اين دو را مترادف با يكديگر معني مي كنيم. اگر معلمان توانمند از فرايند تفكر انتقادي برخوردار باشند، مطمئناً از شخصيت علمي قابل قبول و بالايي برخوردار خواهند بود و در حيطه كاري از نگرش فراشناختي سود خواهند جست و گامهاي مستحكمي را براي ايجاد كشف استعدادهاي خلاق دانش آموزان بر خواهند داشت و آن وقت است كه دانش آموزان نيز با برخورداري از اين خصيصه، بخش عمده اي از اوقات خود را صرف تفكر براي تفكر خواهند كرد و شاهد تثبيت بيش از پيش تغييرات مطلوب و خلاقانه در رفتار آنها خواهيم بود و ديگر اين ايده «فليكس كلين(رياضي دان آلماني)» كه اعتقاد دارد: «دانش آموز در نظام هاي تعليم و تربيت كنوني به منزله توپي است كه ۱۲ سال پياپي آن را مرتباً پر مي كنند، اما بعد از فراغت از تحصيل هنگامي كه شليك مي شود، چيزي در آن باقي نمي ماند» در مورد نظام آموزشي ما مصداق پيدا نخواهد كرد. بي شك تحقق چنين زمينه اي وجود مديران لايق و اثربخش و پويا را در سطح گسترده در بدنه ساختار وجودي آموزش و پرورش مي طلبد. بنابر اين نظام آموزشي موقعي مي تواند موفقيت در خور توجهي را در سطح استانداردهاي جهاني كسب كند و در ساختار اجتماعي و اقتصادي و سياسي و ديگر زمينه ها در جامعه نقش پويايي و شكوفايي ايجاد كند كه علاوه بر معلمان خلاق و توانمند، مديران متعهد و آگاه و متخصص اجراي برنامه ها و اهداف آن را بر عهده بگيرند. لذا در اين قسمت راهكا رهايي به صورت كلي ارائه مي گردد كه در صورت تحقق يافتن، مي تواند گام هاي مثمر ثمر و شايان توجهي در راه ايجاد يك آموزش و پرورش خلاق محسوب شود:
- بايد بتوانيم انتخاب مديران و مسئولان را در عرصه هاي مهم سازندگي، به ويژه نظام آموزشي مان بيش از پيش ضابطه مند تر نماييم.
- بايد بتوانيم در تصميم گيري هاي كلان، نظرات معلمين را نيز جويا شده و به عنوان نمونه مثلاً در شوراي عالي آموزش و پرورش از نظرات نمايندگان معلمان نيز كمال استفاده و بهره را ببريم.
- بايد بتوانيم مدرسه  محوري را در نظام آموزشي تحقق بخشيم.
- بايد بتوانيم فرهنگ مشاركت پذيري را در امور آموزش و پرورش اشاعه دهيم.
- بايد بتوانيم با سياستهاي اصولي و علمي، سعي در
تمركز زدايي گام به گام در آموزش و پرورش باشيم.
- بايد بتوانيم روحيه پژوهش و تحقيق را در جامعه زنده كرده و به جايگاه معلمان اهل قلم با ديدي ژرف و واقع بينانه بنگريم.
- بايد بتوانيم تعريف مدوني از شايسته سالاري داشته و فرهنگ خودسنجي را در جامعه ترويج كنيم.
- بايد بتوانيم واژه هاي مقدس اخلاص، عشق، صداقت، عدالت و آگاهي را از دفاتر انشايمان به متن جامعه انتقال بدهيم و ظاهرنگري را به توان نگري مبدل نماييم.
- بايد بتوانيم به جاي آموزش فرهنگ «بابا نان داد» راهكارهاي چگونه به دست آوردن نان را جايگزين كرده و سرمايه گذاري براي توسعه و شكوفايي همه جانبه آموزش و پرورش و خصوصاً دوره حساس ابتدايي و به ويژه پايه سرنوشت ساز اول ابتدايي را افزون كنيم.
- بايد بتوانيم مقدماتي را فراهم بياوريم كه معلمان بازنشسته، گنج هاي پيداي اين سرزمين، بتوانند ضمن حفظ اعتبار گذشته، دريچه دنياي تجربيات سازنده و راهگشاي خود را به روي نسل جديد بگشايند.
- بايد بتوانيم بر رياضيات تسلطي عميق پيدا كرده و توان جمع  من و تو را داشته باشيم.
-بايد بتوانيم سرعت وزش نسيم اصلاحات را در آموزش و پرورش شدت بخشيم.
- بايد بتوانيم در شيوه هاي جذب و استخدام نيروهاي انساني و به ويژه معلمين، دقت نظر خاص و سنجيده و علمي را به كار گيريم.
- و بالاخره بايد بتوانيم جايگاه والاي معلمي را بشناسيم و بشناسانيم.
* احمد مباركي، آموزگار پايه اول ابتدايي مدارس آموزش و پرورش سلماس- استان آذربايجان غربي.

|   اجتماعي    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |    سياسي    |
|   شهري    |    علمي فرهنگي    |    محيط زيست    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    يادداشت    |
|   صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |