فراسونگري زبان
|
|
اشاره؛
زبان بي ترديد يكي از عناصر اصلي زندگي روزمره ما را تشكيل مي دهد. ما به واسطه زبان با ديگران ارتباط مي گيريم، به خريد روزانه و فعاليت آموزشي مي پردازيم. از طريق زبان با فرهنگ خود ارتباط برقرار مي كنيم. به واسطه زبان نظرات خويش را در امور زندگي شخصي و اجتماعي ابراز مي كنيم. با توسل به زبان علائق و نگراني هاي خود را آشكار مي سازيم. بدون زبان امكان ادراك، تفكر، شناخت، استدلال و قضاوت براي انسان فراهم نمي شود. در يك كلام دانش ما درباره جهان و اجتماع به واسطه زبان و سخنگويي ايجاد و ذخيره مي شود و به بحث و تبادل نظر گذاشته مي شود.
هستند افرادي كه به ارزش كلام واقف نيستند. برخي آن را در مقام مقايسه با عمل، ياوه و بي ارزش مي دانند. مع ذلك كلام از قدرتي برخوردار است كه احساسات را در شنونده يا خواننده برمي انگيزد. اما اين كه اين مفاهيم با چه فنون و تكنيك هايي، چه مفاهيمي را به ذهن متبادر مي سازند موضوع مقاله حاضر است كه در زير از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد:
گروه انديشه
دو ديدگاه در زبانشناسي
عموماً دو رويكرد صوري - كاركردي در زبانشناسي مطرح است و در حيطه كاركردي به نوبه خود دو ديدگاه متفاوت وجود دارد.
۱- ديدگاه انتقالي
۲- ديدگاه تعاملي
ديدگاه انتقالي
طرفداران اين رويكرد براي زبان در جامعه عملكرد محدودي قائل هستند. مثلاً اگر چه آنها زبان را داراي كاركرد ارتباطي مي دانند، مع ذلك عموماً بر اين عقيده هستند كه منظور افراد از به كارگيري زبان، پيام دهي و انتقال اطلاعات است. اين دسته از متفكرين منظور انسان از ارتباط اجتماعي و كاركرد زبان را در انتقال فاكتها و حقايق و اطلاعات از پيش تعيين شده خلاصه مي كنند.
طرفداران اين ديدگاه عنوان مي كنند كه اگر انسانها در فرهنگ هاي گوناگون موفق به انتقال مراسم اجتماعي، دانش و تشريفات مذهبي خود به نسل هاي بعدي گشته اند، اين امر به واسطه قابليت زبان ممكن شده است. يعني با توسل به زباني كه قادر به انتقال حقايق و اطلاعات و دانش بوده است. البته همه ما بر اين باور هستيم كه در سايه اختراع و فراگيري زبان نوشتاري بود كه فعاليتهاي علمي و ادبي براي بشر ممكن گشت چراكه امكان انتقال اطلاعات از نياكان به نوادگان فراهم شد. طرفداران اين رويكرد ضمن توجه به جملاتي كه داراي تفسيرهاي گوناگون هستند، اهميت اين امر را يادآور مي شوند كه گيرنده پيام بايستي خبر و اطلاعات را در جزييات صحيح دريافت نمايد، همانگونه كه پليس راه بايد چگونگي وضع راهها و هوا را به مسافران به طور صحيح گزارش دهد. همانطور كه يك پزشك بايد نكات لازم در مورد يك بيمار را در كمال صحت و دقت به پرستار مربوطه خاطر نشان سازد يا همانگونه كه دانشمندي مراحل يك آزمايش را به دقت طي مي نمايد. در هر يك از موارد مزبور چنانچه پيام به دقت و به طور صحيح درك نشود مشكل آفرين و چه بسا فاجعه آور خواهد بود.
ديدگاه تعاملي
در حالي كه برخي از انديشمندان به عللي كه به اختصار آورده شد براي زبان عملكردي در راستاي ارسال پيام قائل هستند، عده اي ديگر قرائت ديگري از كاركرد زبان دارند و عملكرد آن را بيشتر برقراري و حفظ ارتباط اجتماعي مي دانند. پژوهشگراني كه بويژه مكالمه و محاوره مابين افراد را مورد مطالعه قرار مي دهند روي ارتباط اجتماعي انگشت مي گذارند. اين دسته از صاحب نظران اشاره به آن دارند كه بخش اعظم تعامل روزمره انسان را روابط اجتماعي و شخصي تشكيل مي دهد و خصلت اطلاعات دهي زبان در درجه دوم قرار مي گيرد. مثلاً وقتي دو نفر غريبه در يك روز سرد زمستان در ايستگاه منتظر اتوبوس هستند و يكي به ديگري مي گويد: «چه هواي سردي!» منظور او اطلاعات دادن نيست. معقول نيز به نظر مي رسد كه احتمال دهيم آن فرد دارد آمادگي خويش را براي اظهار دوستي و آغاز صحبت اعلام مي كند.
زبان گفتاري و زبان نوشتاري
بديهي است كه زبان گفتاري و نوشتاري نيازهاي متفاوتي را برآورده مي سازند. در يك موقعيت گفتاري شنونده نه تنها از اين امكان برخوردار است كه در مورد چگونگي لحن و تن صداي گوينده اطلاع حاصل كند بلكه مي تواند بيان حالات چهره و ژست بدني را نيز مورد مشاهده قرار دهد. يعني فرد سخنگو مي تواند از طريق كانالهاي مزبور بر تأثير سخنان خود بيفزايد. مثلاً چنانچه سخنگو با آهنگ تنفسي آرام و با كيفيت صداي مناسب و همراه با لبخندي بر لب سخن بگويد، تأثير سخنان او به مراتب بيشتر خواهد بود نسبت به شخصي كه همان صحبت ها را بر زبان مي آورد ولي چين به ابرو دارد و شانه بالا مي اندازد و يا نيشخندي بر لب دارد. زبان نوشتاري از اين گونه تأثيرها و ويژگي هاي فرازباني بي بهره است. از طرف ديگر گوينده در زبان شفاهي در مقايسه با نويسنده تا حدي تحت فشار است، ولي تا اندازه اي روي زبان كنترل دارد. سخنگو در زبان گفتاري مي تواند مدام به آنچه كه بر زبان مي آورد توجه كند و آن را مورد بازبيني قرار دهد. ضمن صحبت ،از اين امكان برخوردار است تا جملات بعدي خود را در ذهن بپروراند. در آن واحد مي تواند تأثير سخنان خويش را برشنونده ببيند و مورد قضاوت قرار دهد. درحالي كه در زبان نوشتاري، نويسنده از اين مزيت برخوردار است تا جملات قبلي خود را به دقت مورد بازبيني قرار دهد، بدون آن كه حضور افراد مستمع مانع او باشد. براي پيدا كردن واژه هاي مناسبتر زمان مي گذارد، افكار و نظراتش را مورد ارزيابي مجدد قرار مي دهد و در مقايسه با گوينده، كمتر تحت فشار قرار دارد، ولي نويسنده به خواننده دسترسي ندارد، تا عكس العمل او را مورد مشاهده قرار دهد و به ناچار بايد عكس العمل هاي او را تنها در ذهن خويش مجسم سازد. در مجموع در زبان گفتاري، موقعيتي كه فرد در آن قرار دارد، از ويژگي اثرگذاري بيشتري برخوردار است. اگر چه زبان نوشتاري بيشتر به منظور اطلاع رساني و پيام دهي به كار مي رود از اين ميان نامه هاي محبت آميز و يا شخصي استثناء هستند و بيشتر روي جنبه تعاملي زبان تأكيد دارند. بنابراين افراد بسته به ويژگي ها و مهارتهاي شخصي خويش، تحت شرايطي يكي از دو نوع ارتباط گيري را ترجيح مي دهند. براي برخي از افراد انجام چهره به چهره يك تعامل ارجحيت دارد، براي برخي ديگر انجام مراسلاتي آن در اولويت است.
تحليل كلام و فراسونگري زبان
به منظور درك يك جمله نوشته شده يا خوانده شده در وهله اول به مفهوم عبارات و جملات توجه مي شود. مطالعه واژه ها براساس معناي قراردادي آنها و در چارچوب عبارات از ويژگي هاي معناشناسي است، روشي كه بيشتر با جنبه عيني و كلي سروكار دارد و از جنبه دروني و مكاني غفلت مي ورزد.
تعريف
ارائه يك تعريف تمام عيار از تحليل كلام دشوار است. غالب واضعين و دست اندركاران اين حوزه پژوهشي احتمالاً بر اين نكته توافق دارند كه تحليل كلام ژرفتر از يك تعريف ساده است. در اين مقاله حوزه پژوهشي زبان به گونه اي نقادانه مورد بررسي قرار مي گيرد، نه به گونه اي كه انگار بازتاب تمام و كمال واقعيت است، بلكه بيشتر بدان گونه كه انگار پنجره اي به جهان ادراك مي گشايد. رويكرد پژوهشي تحليل كلام از يك طرف به زبان به مثابه نظام يا ساختار نمادين (سمبليك) مي نگرد كه در خود و بدون هيچ تغييري به مثابه يك واسطه مرجع خنثي با باري از واقعيت وجود دارد و از طرف ديگر به جنبه هاي متحول شونده، ايجاد كننده، زايشي، عملگرايانه و باريك انديشانه استفاده از زبان توجه دارد. درك ما از زبان با تكميل و تعبير آن توأم است. چنين تعريفي تلويحاً به اين معنا است. شيوه اي كه در سخن به كار گرفته مي شود بيش از آن چيزي است كه در اجزاي آن وجود دارد. وقتي كه ما در فعاليت پيچيده اي به نام «مكالمه» شركت مي كنيم منظور گويندگان را به رغم آنچه كه مي گويند، درك مي كنيم. اين فعاليتها در فرآيندي صورت مي پذيرد كه آن را تجزيه و تحليل كلام مي نامند. مباحث مطرح شده در تحليل كلام به زبان خاصي محدود نمي شود و همه اشكال تعامل شفاهي (رسمي و غيررسمي) و همه انواع متون كتبي را شامل مي شود. از طرف ديگر واژه كلام در طيف وسيعي از فعاليت هاي پژوهشي با مقاصد گوناگون به كار مي رود. مثلاً به خاطر تأثير زبان بر بسياري از جنبه هاي رفتار و زندگي انسان، امروزه بسياري از موضوعات زبانشناسي در ديگر رشته هاي علوم انساني و نظري نيز مورد بررسي قرار مي گيرد، از جمله در رشته هاي : روانشناسي شناختي ، پردازش اطلاعات، زبانشناسي اجتماعي، روانشناسي اجتماعي ، روانشناسي اعصاب، روانشناسي باليني، حافظه.
اركان تجزيه و تحليل
پارامترهاي زير اركان مهم تجريه و تحليل كلام هستند.
بافت
امروزه بسياري از زبانشناسان معتقدند كه نبايد جمله را به طور مجزا و سواي زمينه صحبت و موقعيت فرد مورد بررسي قرار داد. چنانچه بپذيريم كه زمينه و بافت و براي درك سخن نقش تغيير كننده اي دارد، مي توان تصور كرد كه براين اساس برخي از پژوهش هاي آزمايشگاهي كه در حوزه روانشناسي زبان صورت مي گيرند، فاقد اعتبار ملي هستند، چون پژوهشگران اين روش ها بيشتر در رابطه با مشكلات درك زباني با تكيه بر آزمايش هايي بر روي متون كوتاه يا قطعاتي از يك متن فعاليت دارند. به طوري كه بافت و زمينه كمتر مورد توجه قرار مي گيرد، در حالي كه نبايد جمله را به طور مجرد و جدا از زمينه صحبت مورد بررسي قرار داد. پيامد اين ملاحظات مي تواند به تلاشهايي بينجامد كه نظريه ها، مفاهيم سنتي و شيوه هاي بررسي زبان در پژوهشهاي روانشناختي مورد بازنگري قرار گيرند. همچنين برخي براي زبان يك ويژگي صرفاً مرجعي و توصيفي قائل هستند كه بر آن انتقاد مي شود. از آنجايي كه منظور و تمايل سخنگو متغير است و به همراه آن ساختار و چگونگي نظم داخلي كلام (يا فرم گنجينه كاركردهاي زبانشناختي آن) نيز آن گونه گزينش مي شود كه با كاركرد مورد نظر يا اهداف سخنگو همخواني داشته باشد، ملاحظات ما را بر آن مي دارد تا تغيير پذيري را از ويژگي هاي كلام بدانيم. بنابراين فحواي كلام نه تنها مي تواند از شخصي به شخص ديگر متفاوت باشد بلكه مي تواند از سوي يك فرد واحد، بسته به موقعيت، بافت و كاربرد آن جهت منظور خاصي دگرگوني پذيرد.
ناخودآگاه
بنابر يك نظريه روانشناختي، دنيايي كه ما درك مي كنيم دنياي حقيقي نيست بلكه نظام روانشناختي ما، شرايط فرهنگ پذيري، تربيت، حوادث گذشته و تجارب ما براساس باورها، علائق و ذهنيت ما، سواي فيلترهاي حسي، آنچنان شرايطي را فراهم كرده اند تا دنيا را اين گونه ببينيم. بنابراين هر كس در حقيقت منحصر به فرد خود زندگي مي كند كه با توجه به برداشت هاي حسي و تجارب فردي او از زندگي شكل مي گيرد. درواقع ادراك ما معرفت هويت و يكتايي ما است. از اين رو توجه روانشناسان معطوف بدان است تا نقش تعيين كننده نيت ها، آرزوها، اشتياق ها و انگيزه هاي برخاسته از ذهن را كه ناخودآگاه بر زبان اثر مي گذارند و باعث نوعي سوءگيري و تحريف مي شوند، دريابند.
فرويد براي ذهنيت انسان، دو بخش متمايز از يكديگر قائل بود كه انگار برخاسته از دو جهان متفاوت بوده و داراي پيام هاي مغاير هم و متناقض هستند. فرويد بخشي از ذهنيت را كه انسان بر آن آگاه است، خودآگاه ناميد و بخش ديگر را كه فرد از محتواي آن خبر ندارد و به فضايي پنهان و انباشته از رنجش هاي احساسي، خاطره هاي فراموش شده، آرزوهاي بر زبان نيامده، تحقق نيافته و واپس زده شده، شبيه است، ناخودآگاه خواند.
از طرف ديگر روانشناسان در روان درماني روي كلام مقيد كننده كار مي كنند. مثلاً عبارت «من نمي توانم» غالباً عدم صلاحيت و شايستگي را به صورت مطلق بيان مي كند و جايي براي پاسخگويي و اصلاح باقي نمي گذارد. بنابراين دست اندركاران تعليم و تربيت و روان درمانگران براي برداشتن اين محدوديت ها تلاش مي كنند و نخستين اقدام آنها اين است كه كلام منفي محدود و مقيد كننده را تغيير دهند. در روان درماني، فرد به تدريج با روي آوردن به كلام مثبت از موضع ناتواني خارج مي شود و حالتي مي شود و حالتي را تجربه مي كند كه دست كم براي خود امكان انتخاب درنظر مي گيرد.
تعبير كلام
توانايي افراد به عنوان كاربران يك زبان، بيشتر از آن است كه صرفاً شكل و ساختار درست را از نادرست تميز دهند. براي مثال افراد مي توانند از عهده فهم عبارتي نظير «دوري ودوستي» برآيند و متوجه شوند كه رابطه اي بين اين دو واژه وجود دارد يا شخصي كه عبارت «ما گشته ايم، نگرد، نيست» را پشت اتوبوس مي خواند سعي مي كند آن را بفهمد. البته در سايه تلاش در جهت تعبير و تكميل آن.
انسجام و پيوستگي
مي دانيم كه يك متن داراي ساختار مشخصي است كه از ساختار مورد نياز يك جمله منفرد متفاوت است. عوامل اين ساختار با ويژگي هاي انسجام يا روابط و پيوندهايي كه در داخل متن قرار دارد، توصيف مي شود. مثلاً تعدادي از اين پيوندهاي انسجامي را مي توان در اين حكايت از گلستان سعدي مشاهده كرد:
«يكي از ملوك خراسان، سلطان محمود سبكتكين را به خواب ديد، بعد از وفات او به صد سال كه جمله وجود او ريخته و خاك شده بود مگر چشمانش كه همچنان در چشم خانه مي گرديد و نظر مي كرد، همه حكما از تعبير آن فروماندند مگر درويشي كه به جاي آورد و گفت: هنوز نگران است كه ملكش با دگران است.»
در اين قطعه روابطي در كاربرد ضماير وجود دارد كه براي اشاره به همان افراد و اشياء به كار رفته است. در سرتاسر متن اشاراتي است كه نشان مي دهد چگونه نويسنده آنچه را كه مي خواهد بگويد، تنظيم مي كند اما كليد درك پيوستگي متن بيشتر به توانايي نهفته در افراد بستگي دارد. اين اشخاص هستند كه سعي دارند آنچه را مي خوانند معني كنند و به تعبير مناسبي دست يابند. فرد تلاش مي كند تا متن را با موقعيت و يا تجربه اي كه هماهنگ كننده و دربرگيرنده تمام جزئيات باشد متناسب كند. مي كوشد تا با يكپارچه كردن تمام عناصر پراكنده، به تفسير منسجمي دست يابد.
ادامه دارد
|
|
|
|
|