در تمامي دوران زندگي، انسان با مسايل و مشكلات عديده اي مواجه مي گردد كه اين مسايل بر اهداف فرد تاثير گذاشته و مسير زندگي فرد را گاهي با تغييرات جديدي روبه رو مي كند. آدلر در اين زمينه اهداف زندگي را در شكل گيري شخصيت انساني بسيار موثر مي داند.
براساس نظر آدلر «هدف برتري طلبي يا مهتري براي هر فردي شخصي و منحصر به فرد است و بستگي به معنايي دارد كه فرد به زندگي خود مي دهد، اين معنادهي به زندگي در چارچوب كلام و لغات نمي گنجد، بلكه اين معنا بخشي در سبك زندگي و در خلال آن ايجاد مي گردد.» (آدلر، ۱۹۵۶).
براي آدلر هدف تسلط يافتن بر محيط مفهومي گسترده است براي اين كه با آن توضيح دهد افراد چگونه جهت گيري زندگي خود را انتخاب مي كنند. او هدف خاص را براي تحول پيشرفت هاي انسان مورد تاييد قرار مي دهد. از نظر آدلر اهداف زندگي فرد به وسيله تجربه هاي شخصي، ارزش ها، نگرش ها و شخصيت تحت تاثير قرار مي گيرد. ولي اين گونه نيست كه فرد هدف زندگي را هشيارانه انتخاب كند، شكل گيري اهداف زندگي در خلال دوران كودكي آغاز مي شود و به نوعي جبران احساس حقارت، ناامني و نااميدي در مي آيد كه در دوران بزرگسالي جلوه گر مي شود.
اهداف زندگي، دفاع عليه ناتواني و پلي از حال ناخوشايند به آينده روشن، قدرتمند و كامل هستند.
در بزرگسالي بسياري از اوقات به نظر مي رسد فرد به دلايل منطقي به انتخاب شغل خود همت مي گمارد، در حالي كه واقعاً چنين نيست مثلاً آدلر پزشكي را مثال مي زند كه در زندگي خود تجربه ديدن مرگ بسياري را داشته و احساس ناامني مي كرده است. در واقع ناامني كه مرگ در پي دارد او را به مقابله براي آن به سمت پزشكي سوق داده است.
اهداف زندگي هميشه تا حدي غيرواقع نگرانه هستند و اگر احساس حقارت شديد باشد به طور بيمارگونه اي در چارچوب خيالبافي بروز مي كنند. براي روان آزردگان (كساني كه اختلال خفيف رواني دارند)، بين اهداف هشيار و ناهشيار شكاف عميقي وجود دارد. هدف زندگي چنين فردي متناقض است و به نوعي اهداف فرد، دلمشغولي هاي اوست و عليه او به راه مي افتند. خيالبافي هاي برتري طلبانه شخصي و حرمت خود توجه بيشتري به نسبت اهداف درگيري با زندگي واقعي به خود جلب مي كنند. بدين معني كه او بيش از آن كه با موضوع هاي واقعي زندگي درگير باشد با خودش درگير است و بدين ترتيب شادزيستي واقعي او محدود گرديده، اضطراب و تنش بالا مي رود. چون او هميشه نگران ناتواني هاي خود است و كمتر به توانمندي ها و واقعيت هاي زندگي مي پردازد.
آدلر هميشه يك سؤال خاصي از مراجعينش مي پرسيد و آن اين بود كه اگر دچار اين مخمصه نمي شدي چكار مي كردي؟ وقتي مراجعين به او پاسخ مي دادند او با تحليل پاسخ ها كشف مي كرد و به آنها نشان مي داد كه نسبت به چه فشارهايي حساس باشند و به خود كمك كنند تا در گودال خيالبافي نيفتند. اين دقيقاً روشي است كه احساس هاي مربوط به حقارت تجربه مي شوند با فعاليت و عمل فرد از حقارت رهايي مي يابد.
اهداف زندگي جهت و هدف فعاليت هاي فرد را روشن مي كنند. آنها يك مشاهده گر بيروني را نيز قادر مي كنند تا براساس اين اهداف به تعبير و تفسير ما بپردازند. اين فرآيندي است كه روابط اجتماعي ما را قوي كرده ما را براي ديگران جذاب مي كند. چراكه رفتارمان براساس اهدافمان قابل پيش بيني است. آدلر بر اين باور نيست كه رگه هاي شخصيتي دروني و يا غيرقابل تغيير هستند بلكه او معتقد است ويژگي هاي شخصيت حقايق جدا نشدني يا بنيادي جهت گيري هدفمند ما هستند. ويژگي ها و رگه هاي شخصيتي نخستين نيستند بلكه عوامل ثانوي هستند ولي توسط اهداف پنهان فردي تحت فشار هستند، از آنها تاثير مي پذيرند و بايد به طور شناخت نهايي ادراك شوند.(آدلر، ۱۹۵۶).
براي مثال كسي كه براي برتري جويي به دنبال قدرت شخصي مي گردد الزاماً ويژگي هاي متعددي را براي رسيدن به اين اهداف در خود رشد مي دهد. ويژگي هايي مثل جاه طلبي، نفرت و بي اعتمادي از جمله آنها هستند. بنابراين براساس تجارب دوران كودكي نحوه سازماندهي اهداف زندگي مي تواند مسير زندگي را به سمت رهايي از حقارت سوق داده و زندگاني شاد و با نشاط براي خود فراهم كند. اما اهداف زندگي هر چه باشند بايد واقع نگرانه و قابل اجرا باشند چراكه تنها فعاليت است كه رسيدن به آن اهداف را تضمين مي كند. به همين دليل آدلر سه عنصر مهم و اساسي يك زندگي موفق را كار، دوستي و عشق مي داند.
نكته جالب توجه ديگر در نظر آدلر اين است كه او مقايسه جسمي را تحريك كننده احساس حقارت مي داند. چرا كه بدن و جثه كودكي يكي از منابع احساس حقارت به شمار مي رود. به نظر مي رسد مقايسه از جمله مكانيزم هاي اساسي است كه انسان را از مسير رسيدن به اهداف دور مي كند. چراكه مقايسه تحريك كننده حسادت، باعث رقابت و برانگيختن احساس هاي متعارض و خيالبافي در انسان مي گردد. در نظريه اريكسون هم از منابع حقارت،مقايسه و ارزيابي فرد است. وقتي موضوع ارزيابي ها جسمي و مسايل مادي باشد، احساس حقارت پايدارتر مي گردد چراكه در مقام مقايسه هميشه فرد از عده اي مهم تر و از برخي ديگر كمتر است.
تمرين ۱
قدرت
احساس قدرتمندي يكي ديگر از زمينه هاي زدودن احساس حقارت است، آدلر درباره احساس قدرت و تسلط بر محيط نوشته هايي دارد ولي درباره تمرين پاسخ به سؤال هاي زير به بررسي ارزش قدرت مي پردازد.
۱ـ چه وقت و كجا شما در زندگي احساس ضعف يا بي قدرتي كرده ايد؟ اين احساس شبيه به چيست؟
آيا هنوز چيزهايي هست كه شما به خاطر آنها احساس بي قدرتي و ضعف كنيد؟ چگونه اين احساس يا رفتار را تغيير داده ايد يا بايد تغيير دهيد؟
۲ـ مثالي از زندگي خود بزنيد كه كه به جاي بهسازي ساخت يافته به دنبال برتري جويي شخصي بوده ايد؟ نتيجه چي شد؟ چه احساسي داريد؟
۳ـ تصور كنيد قدرت انجام هر كاري را داريد؟ چه كار مي كنيد؟ اين قدرت واقعي چه تاثيري بر زندگي شما دارد؟ آيا دوست داشتيد دوستان بيشتري داشته باشيد يا كمتر؟ آيا خوشحال تر بوديد يا نگران تر؟ به چه طريقي؟
تمرين ۲
درك اهداف
آدلر بر كششي كه آينده براي اشخاص دارد تاكيد بيشتري دارد، جايي كه مي خواهيم برويم مهم تر است از جايي كه بوده ايم.
هدف تمرين: كشف رابطه بين اهداف زندگي و فعاليت روزانه
۱ـ هدف مادام العمر من چيست؟ (دو دقيقه وقت)
هرچه به ذهنتان مي رسد بنويسيد، مهم نيست كه دقيق يا چرت و پرت باشد؟ ممكن است اين اهداف خانوادگي، شخصي، شغلي، اجتماعي و يا ارتباطي باشد.
دو دقيقه وقت مرور آنها، اگر مي خواهيد چيزي اضافه يا تغيير دهيد.
۲ـ بالاي آن بنويسيد:
دوست دارم سه سال آينده را چگونه بگذرانم؟
دو دقيقه وقت
حالا دو دقيقه وقت داريم، ليست اول را مرور كنيد.
اين جا هدف ها خاص تر مي شود.
۳ـ با چشم انداز متفاوتي:
اگر شش ماه از الان وقت داشته باشيد، چگونه زندگي مي كنيد.
منظور، آيا چيزهايي هست كه مهم باشد و شما حالا انجام نمي دهيد. دو دقيقه مرور جواب ها تا بنويسيد.
۴ـ سه هدف كه مهم ترين اهداف از ليست فوق است را بنويسيد. حالا چهار ليست را با هم مقايسه كنيد، آيا اكثر اهداف شما هم طبقه هستند. آيا اهداف ديگري هست، اضافه كنيد.