سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۲
شماره ۳۲۰۱- Oct. 21, 2003
سفر و طبيعت
Front Page

فصل شكار فرارسيد شكارچيان جهانگرد مي آيند
بيايند يا نيايند؟
ناصر كرمي
013226.jpg

در سه سال اخير توريسم شكار پررونق ترين بخش در قسمت ايرانگردي بوده است. به واقع توريست هاي شكارچي توانسته اند به اين صنعت نيمه جان كه بدترين دوره ركودش را مي گذراند، اندك جاني بدهند. با اين همه، افزايش ورود توريست هاي شكارچي چالش هايي جدي را در ميان دلمشغولان محيط زيست برانگيخته است. به ويژه آنكه ارائه مجوز به شماري از شيوخ عرب خليج فارس براي صيد برخي پرندگان كمياب در ايران، بعضي شبهات نامرتبط با مقوله توريسم را نيز دامن زده است.
نكته اين است كه طرفداران محيط زيست جملگي مخالف تداوم صيد و شكار ايران هستند، اما سازمان حفاظت محيط زيست شكار برنامه ريزي شده و تحت كنترل را مغاير هنجارهاي زيست محيطي نمي داند. نوشتاري كه در پي مي خوانيد، اين موضوع را از ابعاد گوناگون بررسي كرده است.

شكار به درستي يا به اشتباه، در سال هاي اخير هميشه به مثابه پديده اي بازمانده از روزگاران پر قساوت پيشين، تصور شده است. بسياري از نام شكار تصوير آهوي خوش خط و خال و سياه چشم تيزتكي را از خاطر مي گذرانند كه «دد و دامش كمين از پيش و از پس» به ناگاه با گلوله شكارچي بي رحمي به زمين درمي غلتد و از پا در مي آيد.
و مگر نه اين است كه در دهه هاي اخير شكار بي رويه عامل نابودي و يا بر لبه انقراض قرار گرفتن بسياري از گونه هاي جانوري طبيعت ايران بوده است؟ مگر نه اين است كه حالا نه در دشت توران شير مانده و نه در بيشه هاي مازندران ببر، نه در دشت عباس از گوزن زرد خبري هست و نه در خجير و سرخه حصار از آهوي قصر فيروزه. نه ديگر درنايي به آسمان هامون بال مي كشد و نه در كوير مركزي هوبره اي مانده  است و نه در درياچه  لار خبري از قزل آلا هست و نه در كرخه و دز مي توان نشاني از «شيربط» و «چرايي» باز جست.
و نيز مي دانيم كه از انبوه پلنگان زاگرس و البرز آنچه مانده است بي ترديد به صد تا هم نمي رسد و از شمار يوزپلنگان ايراني، كه روزگاري فخر طبيعت ايران بودند، چنانكه مي گويند، بيش از ۴۰ قلاده باقي نمانده، كه ان شاء ا... هنوز زنده اند و از طبيعت به كتاب هاي جانورشناسي كوچ نكرده اند.
به راستي، حال كه اينگونه است، صحبت از جهانگردي شكار، پربيراه و زمينه ساز شقاوتي افزون تر نمي نمايد؟
حرف هاي كارشناسان محيط زيست
اينكه هنوز طبيعت ايران تواني براي پذيرفتن شكارچيان دارد يا نه، نكته اي است كه البته مي بايست كارشناسان محيط زيست به آن پاسخ گويند و پاسخ آنها با هزار شرط و اما و اگر و قيد بسياري احتياط هاي لازم و واجب! مثبت است.
اينان مي گويند اگر شكار، تحت كنترل، دقيق و قابل اطمينان و به صورت برنامه ريزي شده انجام شود، نه تنها به حيات جانوري لطمه نخواهد زد، بلكه مي تواند راهي براي حفاظت پايدار برخي گونه ها نيز به شمار آيد.
ترديدي نيست اكنون كمتر چشم انداز طبيعي را مي توان يافت كه كاملاً بكر مانده و عوامل غير محيطي، چرخه زيستي آن را تغيير نداده باشند. مي دانيم در طبيعت چون «خط و خال و چشم و ابرو» هر چيزي در جاي نيكوي خويش قرار دارد و اندكي جابه جايي در يك پديده مي تواند چشم انداز سراسر محيط را دگرگون كند. اگر يوزپلنگ نباشد، شمار آهوان از اندازه برون خواهند شد و پس از چندي هيچ بوته اي براي چريدن نخواهند يافت و بر عكس، اگر در ايلغار چراي بي رويه دام هاي اهلي، بوته اي براي چراي آهوان و جوندگان باقي نمانده باشد، گوشت خواران بزرگ پيكري همچون ببر و پلنگ نيز به تدريج گرسنه خواهند ماند.
پس در محيطي كه برخي حلقه هاي زيستي آن مفقود شده است، براي مثال پوشش گياهي كاهش يافته و يا گوشت  خواران بزرگ پيكر وجود ندارند، شكار راهي است تا تعداد علف خواران را در حد معقول و ظرفيت محيط نگه داريم.
براي مثال مي توان به جزيره كبودان اشاره كرد كه از جمله شكارگاه هاي قوچ به شمار مي رود. قوچ حيوان بومي اين جزيره نيست و از آنجا كه دشمني براي آن در اين جزيره وجود ندارد، اگر به حال خود رها شود آنچنان پر شمار خواهد شد كه ديگر حتي يك بوته هم در «كبودان» باقي نماند، كه اين در نهايت به معناي از بين رفتن امكان زيست اين حيوان خواهد بود. اما با ارزيابي علمي مي توان برآورد كرد ظرفيت نهايي «كبودان» براي پذيرش قوچ تا چه تعداد است و سپس ميزان زاد و ولد جمعيت فعلي قوچ هاي جزيره را برآورد كرد. مابه التفاوت اين دو رقم ميزان پروانه شكاري را كه مي توان براي اين جزيره صادر كرد نشان مي دهد، كه البته صدور اين پروانه ها امري لازم است و اگر براي خريد اين پروانه ها شكارچي پيدا نكنيم، محيط بانان خود ناچار به شكار قوچ هاي اضافي خواهند بود.
ادعاي دست اندركاران جهانگردي
قديمي ترين شكارگاه جهان در كشور ايران قرار دارد. اين شكارگاه كه تحت عنوان «مجموعه حفاظت شده جاجرود» در شمال شرق و شرق تهران واقع است از سيصد سال پيش منطقه اي تحت قرق بوده و تا پيش از آنكه به عنوان منطقه حفاظت شده، اعلام شود، از مشهورترين شكارگاه هاي سلطنتي در جهان به شمار مي آمده است. از جمله گونه هاي بي نظيري اين منطقه، «آهوي قصر فيروزه» است، كه البته حالا ديگر نشاني از آن نيست.
همچون «جاجرود» در گوشه و كنار ايران ده ها شكارگاه بزرگ و مشهور وجود دارد. پراكندگي اين شكارگاه ها بسيار متنوع است. از محيط هاي آبي همچون شبه جزيره آشوراده در شمال شرق و مجموعه جزاير درياچه اروميه در شمال غرب و نيز نيزارهاي مشهور درياچه هامون در جنوب شرق تا ستيغ هاي بلند زاگرس و البرز، از شمال غرب تا شمال شرق و نيز غرب و جنوب ايران و نيز دشت هاي هموار و فراخ مناطق مركزي و جنوب ايران كه زيستگاه گونه هاي كم نظيري همچون گورخر و يوزپلنگ آسيايي، جبير و هوبره است.
به اعتقاد دست اندركاران جهانگردي چنين شكارگاه هايي يكي از بي نظيرترين زمينه ها براي سرمايه گذاري در اين صنعت را فراهم مي كند.
شكار نسبت به ديگر شاخه هاي جهانگردي از امتيازات غيرقابل انكاري برخوردار است:
- بازار جهانگردي شكار محدود تر و شناخته شده تر است، به همين خاطر بازاريابي در اين بخش با كمترين فعاليت و برنامه ريزي انجام پذير است.
بدون شك كمتر شاخه اي از صنعت جهانگردي را مي توان همچون شكار با دقت و ريزبيني كنترل كرد، زيرا از نخستين مراحل سفر «شكار» مستلزم دريافت پروانه شكار دقيقي كه در آن مكان و زمان حضور در منطقه قيد شده است، مي باشد و پس از آن نيز حضور شكارچي تحت نظر مداوم محيط بانان و مأموران رسمي دولتي قرار دارد.
013228.jpg

- برخلاف زمينه هاي متنوعي همچون جهانگردي تفريحي- فرهنگي و ورزشي- جهانگردي شكار از موقعيت هاي محدودي در جهان برخوردار است و در اين بخش امكان كمتري براي رقابت ديگر مدعيان اين عرصه وجود دارد.
- جهانگردي شكار برخي از محظوريت  هايي را كه ديگر شاخه هاي اين صنعت در كشور ما با آن روبه رو است، ندارد. جهانگرد شكارچي، بي آنكه هيچ نگراني از عوارض فرهنگي و اجتماعي حضور او داشته باشيم، دوران اقامت خود در ايران را اغلب در مناطق دور دست طبيعت خواهد گذراند.
- تجربه نشان داده شكارچي «پايبند»ترين جهانگرد است. اغلب، شكارچيان سعي مي كنند با شناسايي يك منطقه، براي خود در آنجا امكاناتي فراهم آورده و با استفاده از تجربيات به دست آمده، كه در امر شكار بسيار اهميت دارد، در فصل صيد و شكار به منطقه اي كه آن را مي شناسند، سفر كنند.
- به طور معمول شكارچيان جهانگرد از اقشار متمول هستند و از اين رو در طول سفر خود افزون تر از ديگر جهانگردان پول خرج مي كنند.
- با توجه به علاقه مندي سران برخي ممالك منطقه براي صيد و شكار در كشور ما، به ويژه صيد هوبره، برنامه ريزي در اين صنعت مي تواند براي كشور ما فوايد سياسي نيز دربرداشته باشد.
مخاطره شكار
اما با وجود همه آنچه كه ذكر شد، هواداران طبيعت هميشه با نگراني بسيار به جهانگردي شكار نگريسته اند. تعارض نخست آن است كه گويي طبع  صلح جوي انسان معاصر ديگر از پا در آوردن و به خاك و خون درغلتاندن و به بند كشيدن هيچ موجودي را نمي پسندد. به اعتقاد بسياري در شكار هر چند كه با روش هاي جديد انجام شود، زمينه اي از سبعيت هست، كه به طور قطع اثري خشونت بار در ذهن و روحيه شكارچي به جا مي گذارد.
از سوي ديگر، در عمل هيچ گاه نظارت و كنترل دقيقي كه بتواند مانع از آن شود كه شكار به انقراض جانوران بينجامد، وجود نداشته است. بسياري از حيواناتي كه پيش از اين ذكر آنها رفت، در دهه هاي اخير تحت حفاظت قرار داشته اند. پس چرا به تدريج با انقراض رو  به رو شدند؟ آيا مي توان انتظار داشت محيط باني كه وسيله نقليه او جيپ قديمي مستعملي است، از عهده حفاظت هزاران هكتار دشتي برآيد كه در هر گوشه آن ممكن است شكارچياني با «پاجرو»هاي پيشرفته در جولان هستند؟ مي دانيم كه ميزان دستمزد دريافتي محيط بانان از جمله  پايين ترين حق الزحمه هاي در كشور ما به شمار مي رود.چگونه انتظار داريم، محيط باناني كه براي دريافت حقوقي اندك، روز و شب بيابان و كوهستان را درمي نوردد در همه حال بتواند شكارچيان پرساز و برگ را تحويل قانون دهد؟
مدعيان «شكار كنترل شده» مي دانند كه اكنون در بسياري از مناطق حفاظت شده ايران، در هر ۱۰۰ هزار هكتار فقط يك محيط بان نگاهباني مي كند؟
سود اقتصادي جهانگردي شكار، البته بسيار اغواگرانه است، اما مخاطره بسياري هست در پس اين سود، كه شايد طلب آن را كم حاصل جلوه دهد.
لبه تيغ شكار
از مجموع بايدها و نبايدهايي كه ذكر آنها رفت مي توان پذيرفت، جهانگردي شكار اگر هم قرار است گسترش پيدا كند، مي بايست در وهله اول با كسب اطمينان از حفاظت جدي شكارگاه باشد. مخاطره هاي بسياري كه در اين راه هست، البته جهانگردي شكار را به دويدن بر لبه تيغ مانند مي كند. اگر نتوانيم مديريت و حفاظت دقيق و حساب شده اي بر مناطق طبيعي اعمال كنيم، تبليغ گسترده براي جلب شكارچيان به طور قطع نمونه اي از سرمايه گذاري هاي ناپديدار خواهد بود كه دولتي مستعجل دارند.

نگاه امروز
دويدن روي لبه تيغ

حميد ذاكري
بار ديگر پائيز - فصل شكار- فرارسيده است، و از هم اكنون نخستين اكوتوريست هاي شكارچي عازم شكارگاه هاي كشور شده اند.
اكوتوريسم  شكار، شكار ورزشي يا شكار تروفه، يكي از مباحث چالش برانگيز جهانگردي است. اين بحث در جهان از دو منظر همواره مورد بررسي قرار گرفته است كه واكاوي اين دو منظر مي تواند ما را به نتيجه گيري نزديك به واقعيت درباره كشورمان و در آغاز ورود به صنعت پرسود اكوتوريسم، رهنمون گردد.
نخست، دسته اي از حفاظت گرايان صرف (Conservationists) كه هرگونه بهره برداري از حيات وحش را- با هر مقصود و مقصد- مذموم مي شمارند. آنها با شكار به مفهوم اعم كلمه، مخالفند و در اين رهگذر از همه ابزارهاي تبليغاتي و عملي بهره مي گيرند. در سازوكار اين گروه، علاوه بر توجيهات علمي و تجربي البته
قابل توجه، تكيه بر احساسات، جاي ويژه اي دارد. اصولاً طبع بشري در برابر هرگونه عمل سبعانه،  كشتار و خونريزي واكنش منفي دارد و طبيعي است به راحتي مي توان با نشان دادن صحنه هاي شكار، بر اين حساسيت انگشت نهاد و با بزرگنمايي آن موجي از انتقاد ايجاد كرد. آنتي ها از همين دسته اند كه علاوه بر استفاده از نشريات و ديگر وسايل ارتباط جمعي در تظاهرات و گردهمايي هاي متعددي مخالفت خود را با شكار ابراز مي دارند و از جمله برنامه هايي كه به طور مستمر در دستور كار دارند، برهم  زدن تورهاي شكار و فراري  دادن حيوانات است.
دسته دوم، كساني هستند كه مساله را از جوانب مختلف در نظر مي گيرند. آنها با مطالعات همه جانبه روي روند زندگي حيوانات قابل شكار، تكثير آنها، مطالعات ژنتيكي و رفتارشناسي، شناخت فرآيند رشد و تكثير گونه در ارتباط با اكولوژي حاكم بر محيط و... شكار حساب شده، قانونمند و براساس برنامه ريزي و مديريت صحيح را نه تنها براي حيات وحش و اكوسيستم مضر نمي دانند، بلكه آن را همچون هرس آگاهانه در يك مجموعه گياهي، مفيد نيز تلقي مي كنند.
يك برآورد ساده آماري در ده سال گذشته، نشان مي دهد كه موسسات و گروه هاي وابسته به شيوه نگرش اخير، گام هاي بزرگي در حفاظت مناطق، تكثير گونه ها و اموري از اين دست برداشته اند، و موسساتي همچون اويس (oves)، ايشا (ISHA)، و دربي اينتر نشنال و... كارنامه درخشاني در اين رابطه داشته اند و اما در ايران؛ آنچه بديهي است سازوكار حفاظت از مناطق در مملكت، هنوز براين پايه نرسيده كه امكان هيچگونه شكار غيرقانوني عملي نباشد، و همه ساله اخبار گوناگوني از شكار غيرقانوني، به ويژه توسط افراد محلي، در گوشه و كنار مملكت در رسانه ها به چاپ مي رسد كه مشتي است نمونه خروار.
در چنين شرايطي، و در حالي كه در بسياري از مناطق حفاظت شده و زيستگاه ها، تعداد چهارپايان علف خوار و پرندگان (اعم از بومي و مهاجر) به حدي است كه به لحاظ علمي امكان بهره برداري پايدار از آنها وجود دارد و مي تواند ارز آوري بالايي نيز براي كشور در پي داشته باشد، هرگونه چالش در اين رابطه، فقط مي تواند آهنگ رشد و توسعه كيفي اين صنعت عمده و سودآور (اكوتوريسم) را كند سازد.
بي گمان مديران و كارشناسان سازمان حفاظت محيط زيست ايران، كه متولي اصلي اكوتوريسم شكار در كشور هستند با بررسي و شناخت كافي از مناطق، تعداد گونه هاي قابل شكار، نظارت مستمر بر روند اجراي تورهاي شكار و كنترل همه بايد ها و نبايدهاي كار، اقدام به صدور پروانه مي كنند و شركت هاي دست اندركار اجرايي اين تورها- كه تعدادشان بسيار معدود است- بايد با برخورداري از نيروهاي كارآمد و به كارگيري تمام توان هاي موجود بكوشند. اين صنعت را كه در حال حاضر در مراحل آغازين، و رويارو با دشواري هاي فراوان است، از گذرگاه تنگ و آسيب پذير موجود بگذرانند. تنها در آن صورت است، كه در آينده اي نه چندان دور، همه انتقادها جاي خو را به تاييد خواهند داد و اكوتوريسم شكار به جايگاه واقعي خود خواهد رسيد.
يك نكته را هم فراموش نكنيم: اكوتوريست هاي شكارچي اغلب جزو طبقات برتر جامعه خود هستند و علاوه بر برخورداري از ظرفيت هاي فرهنگي و رفتار معقول با طبيعت، از توان مالي بالايي برخوردارند. توريست  شكارچي گران ترين و سودآورترين توريست جهان است.

جاجرود رؤياي سابق!
زير ذره بين
روستاي خوش آب و هواي ييلاقي كه روزگاري از زيباترين مناطق حيات وحش ايران محسوب مي شد و هر سال در همين فصل پاييز شاهد كوچ قوچ و ميش ارتفاعات البرز مركزي به سمت خجير و سرخه حصار بود، اينك به منطقه اي صنعتي تبديل شده، پوشيده از دستگاه هاي صنايع مختلف و رودي آلوده به فاضلاب است كه تنها نام رود را يدك مي كشد و ديگر چيزي بيش از يك نهر ندارد.
013292.jpg

روستاي خوش آب و هوا و ييلاقي جاجرود در ۱۵ كيلومتري پايتخت قرار دارد كه روزگاري اولين شكارگاه ثبت شده شاهي ايران محسوب مي شد، هر ساله در فصل شكار، ميزبان مقام  همايوني وديگر درباريان بود و سلطان روزهايي را به خوش گذراني در اين منطقه مي گذراند.
جاجرود روستايي بود با بافتي قديمي، ساده و سرشار از باغات ميوه از گردو و توت تا هلو، سيب، زردآلو و ديگر ميوه هاي خاص اين منطقه معتدل و خنك.

جاجرود روستايي در دامنه كوه هاي البرز در مجاورت رود جاجرود بنا شد و زندگي مردمانش از راه باغداري، كشاورزي و دامداري تامين مي شد. اين روستا از جنوب به پارك ملي خجير و از جنوب غربي با پارك ملي سرخه حصار مجاور است و گونه هاي مختلف جانوري رنگ و جلاي خاصي به اين محدوده بخشيده بود. قوچ و ميش، كل و بز، پلنگ، روباه، خرگوش، تشي، انواع مارها، جونده ها و گونه هاي مختلفي از بازها و غيره جمعيت جانوري اين منطقه را تشكيل مي دادند. البته آهوي قصر فيروزه كه روزگاري در شمار جمعيت منطقه بود، سالهاست مشاهده نشده و از هستي ساقط شده است.
جاجرود تا اواخر دوره پهلوي منطقه اي بكر و شكارگاه سلطنتي به شمار مي آمد. ضمن اين كه بناي تاريخي «پل سنگي» هم بر جذابيتهاي اين منطقه  افزود. پل سنگي در زمان شاه عباس اول بر اين رودخانه ساخته شد و قريه خوش آب و هواي طهران را به روستاهاي مرتفع تر متصل كرد.
از اوايل انقلاب اسلامي كه پيش آمدهايي ناگوار مدتي ذهن مسئولان و متوليان را مشغول كرد، فرصتي براي سوداگران و طبيعت ستيزان به وجود آمد تا به منافع اقتصادي خويش بيشتر بينديشند و جاجرود را كه از كنترل صحيح و مديريت قوي بهره مند نبود دستخوش مطامع خود نموده، در نتيجه اين منطقه وجهه زيباي خود را از دست داد. و از همين روست كه جاجرود امروز، ديگر هيچ شباهتي به گذشته هاي نه چندان دور خود ندارد.
در آن روزها، رود جاجرود از ارتفاعات البرز مركزي سرچشمه مي گرفت و پرجوش و خروش سد لتيان را لبريز مي كرد. باغ ها و روستاهاي بين راه را سيراب مي كرد و به پارك ملي خجير، جانوران و جنگل ها جان نو مي بخشيد. وبدينسان بود كه در بهار عطر شكوفه ها، فضا را آكنده از سرخوشي مي كرد و در تابستان، ميوه ها بر شاخه ها مي رقصيدند و جلوه گري مي كردند و سفره باغدار را جلا مي دادند. مردماني ساده و صبور، آب و هوايي سرخوش و خنك و صفايي ناب كه آدمي را به وجد مي آورد.
سالها پيش شايعه اي مبني بر انتقال كارگاه ها و كارخانجات داخلي شهري به بيرون شهر قوت گرفت. با پيشنهاد سازمان حفاظت محيط زيست و موافقت دستگاه هاي مربوط، اين شايعات به صورت كاربردي به اجرا درآمد و غرب و شرق تهران آماج هجوم صنايع شد. البته اين انتقال در نفس خود، براي زدودن آلاينده هاي زيست محيطي از شهري به نام تهران بسيار هم پسنديده بود ولي نبود مديريت كارآمد و نظارت و تحقيق كارشناسانه و اصولي، ضربه اي مهلك تر بر اطراف تهران وارد آورد و مناطقي كه در تلطيف و پيرايش هواي تهران نقش بسزايي داشتند را از بين برد و در واقع مي توان گفت تلاشي كه به هيچ انجاميد.

سير تخريب جاجرود
گله داران و دامپروران دشت ورامين هر ساله اواخر ارديبهشت، دام ها را به مراتع دشت لار مي بردند و بر اثر چراي بي رويه، بين راه به ويژه در حوالي و حواشي روستاي جاجرود، تا حد زيادي نظم و طبيعت دچار آشفتگي شد. از سويي هجوم صنعتگران كه با اندك سرمايه اي و البته خلاقيت هاي صنعتي، جاجرود را مكاني براي انجام فعاليتهاي صنعتي خود يافته  بودند، قوت گرفت و زمين هاي واگذارشده به بخش صنعتي، نسبت به باغ ها و مزارع قيمت بالاتري پيدا كردند. در اين سالها كشاورزي سنتي هم با كمبود بارندگي دچار خدشه شد. از سويي نيز باغداران به فروش زمين ها و باغ ها براي كاربرد صنعتي اقدام كردند.
كارگاه هاي كوچك گسترش يافت، سوله هاي بزرگ و ماشين آلات صنعتي جايگزين درخت هاي ميوه شدند و ضربه هاي پي در پي چون تيشه اي بر ريشه طبيعت وارد شد.
فاضلاب صنعتي راهي به جز بستر رودخانه نداشت و گونه هاي آبزي در معرض انقراض قرار گرفتند و پس از قزل آلا، ديگر گونه ها يكي پس از ديگري از بين رفت.
حجم جمعيت صنعتي و مسير و مسافت جاجرود باعث شد علاوه بر كارخانجاتي كه آرامش را از روستا سلب كرده بود، خانه هاي كوچك كارگري نيزساخته شود. هر كدام از خانه هاي بي حصار و بزرگ ييلاقي به چند منزل كوچك كارگري تبديل شد و اين روند با شتاب فراوان چهره زيباي طبيعت را تخريب كرد.
روستاي خوش آب و هواي ييلاقي كه روزگاري از زيباترين مناطق حيات وحش ايران محسوب مي شد و هر سال در همين فصل پاييز شاهد كوچ قوچ و ميش ارتفاعات البرز مركزي به سمت خجير و سرخه حصار بود، اينك به منطقه اي صنعتي تبديل شده، پوشيده از دستگاه هاي صنايع مختلف ورودي آلوده به فاضلاب است كه تنها نام رود را يدك مي كشد و ديگر چيزي بيش از يك نهر ندارد.
جاجرود، در فراموشي مسئولان از ميان رفت و اولين توقفگاه مسافران شمال كشور بعد از پايتخت به مناطق بالاتر در محدوده آبعلي انتقال يافت. از حجم آب رودخانه كاسته شد به طوري كه ديگر خانواده ها و شهروندان نمي توانند براي سپري كردن روزي آرام از طبيعت آن استفاده كنند. با افزايش جمعيت، فاضلاب و زباله انسان ها نيز به اين آلودگي و پلشتي دامن مي زند.
ديگر از جاجرود چيزي جز سنگ هاي زيباي كف رودخانه باقي نمانده كه آن هم با همت سارقين و طبيعت ستيزان هر شب مورد سرقت قرار مي گيرد و در اين بين سازمان حفاظت محيط زيست به آمار و ارقامي دل خوش دارد كه هيچ سنخيتي با مشاهدات عيني ندارد! 
حتي سنگ هاي جاجرود به يغما مي رود و از قرار معلوم طبيعت ستيزان تا نابودي كامل و مطلق جاجرود از پاي نخواهند نشست و باز هم به دليل سوء مديريت و عدم نظارت صحيح، پروژه اجرايي ايشان با سرعت به پيش مي تازد.
جاجرود، فرصتي بود كه بر اثر بي كفايتي از دست رفت، كافه داران جاجرود معتقدند اگر به جاي كارخانه هاي صنعتي زمينه هاي رفاهي گردشگري در اين منطقه گسترش مي يافت با درآمد حاصل از توريست، چرخه زندگي روستاييان بهتر مي چرخيد و البته، نه ايشان و نه ما با صنايع مخالف نيستيم، ولي مناطقي بعد از جاجرود وجود دارد از جمله: كمرد، خرمدشت و سياه سنگ كه مي توانست بستر مناسبي براي استقرار واحدهاي صنعتي باشد و با راهكاري براي دفن زباله، رودخانه و طبيعت پيرامون آن از تخريب مصون مي ماند.
به هر حال، جاجرود و گونه هاي مختلفش خاموشانه با طبيعت وداع كردند ولي كاش سنگ هايي را كه خاطره رودي بزرگ بودند، مورد سرقت وسيع تر قرار نگيرند كه در اين صورت يادواره هاي جاجرود هم از بين خواهد رفت.
ايمان مهدي زاده

هنر زنده  ماندن
رويارويي با خطر
013294.jpg

وقتي با خطر و گرفتاري مواجه مي شويد، از دست دادن اميد و دست از تلاش كشيدن، كاري ساده است و آسان است كه خود را به دست قضا و قدر رها سازيد؛ اما آنچه مسلم است، هيچ فايده اي ندارد كه سر خود را در شن فرو بريد، يا صورت خود را نيشگون بگيريد به اميد اين كه همه اينها يك رؤياي تلخ بيش نباشد! با اين برخورد نه تنها اوضاع بهتر نمي شود؛ بلكه به سرعت رو به وخامت خواهد رفت. تنها چيزي كه مي تواند شما را نجات دهد، اقدام مثبت است.
اين انسان سالم و داراي تغذيه مناسب، مي تواند شرايط دشوار را تا حدود زيادي تحمل و اعتماد به نفس خود را حفظ كند. حتي اگر انسان مريض يا زخمي هم باشد، باز مي تواند با اراده و اعتماد، از شرايط به ظاهر غيرممكن، نيز نجات يابد. براي دستيابي به اين توفيق و توانايي، نگراني ها و فشارهاي رواني زيادي هست كه بايد برآنها فايق آمد.

استرس ها
در شرايط بقا و نبرد براي زنده ماندن، استرس هاي روحي و جسمي مختلفي بر شما وارد مي شود. بايد بتوانيد بر چند يا همه فشارهاي روحي نامبرده در زير فايق آييد: ترس و اضطراب، درد، بيماري و مصدوميت، سرما يا گرما، تشنگي، گرسنگي و خستگي، بي خوابي، بيزاري و ياس، دلتنگي و تنهايي، آيا مي توانيد؟ بايد بتوانيد!
اعتماد به نفس، حاصل تربيت خوب و دانش صحيح است. اين مهم بايد قبل از رويارويي با شرايط بقا در شخصيت شما فراهم آمده باشد. همين كه شما مبادرت به خواندن اين نوشته كرده ايد، مبين آن است كه بذرهاي تصميم براي مجهز ساختن خود را در درون پرورده ايد و اين نقطه شروع است. اعتماد به نفس شما را قادر مي سازد كه ترس، بيزاري، دلتنگي و تنهايي را در خود از بين ببريد و براين عوامل خطرناك پيروز شويد.
آمادگي جسماني نقش بسزايي در اين زمينه دارد. هرچه قوي تر و آماده تر باشيد، بهتر مقاومت خواهيد كرد و بنابر اين امكان زنده ماندن براي شما فراهم تر است. با آمادگي جسمي كافي مي توانيد زماني طولاني را بدون خواب سر كنيد تا مطمئن شويد كه يك مكان امن پيدا كرده ايد يا در شرايط خطرناك، مي توانيد مسافت هاي طولاني را بدويد يا برويد. صبر نكنيد تا شرايط خطرناك برايتان پيش بيايد تا قدرت خود را در نخوابيدن آزمايش كنيد، بلكه از هم اكنون براي اين كار تمرين كنيد و خود را آماده سازيد. توانايي هاي خود را براي مقاومت هرچه بيشتر در مقابل خستگي و كمبود خواب به تدريج افزايش دهيد.
براي فراهم كردن غذا و آب به سختي كار خواهيد كرد. البته غذا و آب، گرسنگي و تشنگي را فرو مي نشانند؛ اما براي تهيه آن به قدر كافي خسته خواهيد شد و نياز به سرپناهي خواهيد داشت كه بتوانيد در آن استراحت كنيد و قواي از دست رفته خود را بدست آوريد. زياد خود را خسته نكنيد. زود به زود استراحت كنيد و شرايط را كاملاً ارزيابي نماييد.
درد و تب، علايم مشخصي است كه شما را از صدمه يا نارسايي جسماني آگاه مي كند. اينها به خودي خود خطرناك نيستند، اگرچه ناراحت كننده اند و باعث اضطراب مي شوند. درد مي تواند كنترل شود و شما مي توانيد بر آن فايق آييد. نقش زيستي درد آن است كه قسمت صدمه ديده را حفاظت كند و مانع استفاده شما از آن نقطه شود و آگاهتان سازد كه چنين مشكلي در بدنتان وجود دارد؛ اما وقتي در شرايطي قرار داريد كه خطر صدمه بيشتر و حتي مرگ وجود دارد، بايد اين اخطارهاي طبيعي بدن (درد) را نديده بگيريد.
مجروحان و مصدوماني بوده اند كه چندين جاي بدنشان شكسته و جراحت هاي سختي بر آنان وارد شده؛ ليكن تنها با نيروي اراده و اعتماد به نفس توانسته اند مسافت هاي طولاني را سينه خيز پيش بروند و خود را از مرگ حتمي نجات بخشند، در حالي كه كمي ترديد و يأس كافي بود تا آنان را به كام مرگي موحش فرو كشد.
تمركز و تلاش شديد و فشرده، عملاً براي مدتي احساس درد را از بين مي برد، البته اين امر نبايد مانع مداواي ناحيه مجروح بدن در اولين فرصت ممكن شود. به خاطر داشته باشيد كه ناديده گرفتن حتي يك جراحت يا تاول كوچك نيز ممكن است به مشكلات بعدي منجر شود.
نيازهاي اوليه
نيازهاي اوليه براي بقا عبارتند از: غذا، آتش، پناهگاه و آب. درجه اهميت آنها به وضعيت مكاني بستگي دارد كه در آن هستيد. در صحرا آب در درجه اول اهميت قرار مي گيرد و در نواحي قطبي يا سرد، پناهگاه و آتش از اهميت بيشتري برخوردارند. پس: درجه بندي نيازها اولين قدم در راه بقاست.
مدت زماني دراز طول مي كشد تا يك فرد سالم در اثر گرسنگي جان بسپارد؛ زيرا بدن از مواد ذخيره خود استفاده مي كند. اما همين فرد اگر بدون سرپناه در باد، باران و سرما قرار گيرد- حتي در نواحي معتدل- به زودي مقاومت خود را از دست داده و مي ميرد. مرگ، در آب هاي يخ قطب تنها در ظرف چند دقيقه كار خود را مي كند! غذا به ندرت در درجه اول اهميت قرار مي گيرد. حتي در جاهايي كه پيدا كردن غذا مشكل است، باز هم مشكلات ديگري وجود دارد كه ابتدا بايد با آنها روبه رو شد. پناهگاه در مناطقي كه هوا بسيار گرم يا سرد است- مناطق كويري و قطبي- از اهميت والايي برخوردار است، حتي براي راهپيماياني كه در تپه ماهورها گرفتار مه و باران شده باشند، وضعيت هوا هم خطري بزرگ به شمار مي رود. نياز به آتش نيز همانقدر مهم است.
آب
آب چيزي است كه براي اغلب مردم شهرنشين بسيار عادي تلقي مي شود. مردم چنان عادت كرده اند كه شير را بچرخانند و آب بردارند و تا هنگامي كه آسمان خشم نگيرد و كار به جيره بندي آب نرسد، قدر اين موهبت عظيم را نخواهند دانست. با اين همه ممكن است كه كسي در وسط دريا گرفتار خطر شود و در حالي كه آب اطراف او را احاطه كرده، براي نوشيدن جرعه اي آب آشاميدني جان بدهد. هم چنين نواحي زيادي وجود دارد كه اگرچه در آنجاها باران مي بارد؛ اما آب در دسترس نيست.
آب براي حيات ضروري است. همه زندگي به آب وابسته است و همه موجودات به آن نيازمندند. يك انسان متوسط مي تواند به مدت سه هفته بدون غذا زنده بماند؛ اما بدون آب تنها سه روز قادر به ادامه حيات است. پس آب در درجه اول اهميت قرار دارد. هميشه قبل از آن كه موجودي آب تمام شود، به فكر تهيه آن باشد. سعي كنيد از آب جاري پاكيزه استفاده كنيد، اگرچه هر نوع آبي با استفاده از خالص كننده هاي شيميايي و يا جوشاندن قابل شرب خواهد بود.
۷۵ درصد بدن انسان را آب تشكيل مي دهد. آب درجه حرارت بدن را متعادل نگاه مي دارد. آب براي فعاليت كليه ها و دفع سموم لازم است و از بعضي جهات براي تنظيم اعصاب همچون يك هادي عمل مي كند. اما ذخاير مايعات در بدن محدود است. آبي كه از دست رفته، بايد به سرعت جايگزين شود و گرنه سلامت بدن به خطر خواهد افتاد.
بدن و مصرف آب
يك انسان معمولي روزانه ۲ تا ۳ ليتر آب مصرف مي كند، حتي بدن كسي كه در سايه و هواي لطيف خوابيده باشد، حدود يك ليتر آب در شبانه روز از دست مي دهد. در تنفس به تنهايي مقداري آب بدن مصرف مي شود و تنفس و تعرق بدن در هنگام كار و گرما افزايش مي يابد. اسهال و استفراغ به سرعت آب بدن را كاهش مي دهد. اين آب از دست رفته بايد جايگزين شود تا تعادل حياتي آب در بدن را حفظ كند. اين جايگزيني ممكن است از طريق شرب مستقيم آب يا آب موجود در غذا صورت گيرد.
چگونه مايعات بدست آوريم؟
براي اينكه كمبود مايعات را به حداقل برسانيد، احتياط هاي زير را به عمل آوريد:
- از تقلا بپرهيزيد. فقط استراحت كنيد.
- سيگار نكشيد.
- خود را خنك نگه داريد. در سايه بمانيد. اگر در نزديكي تان سايه وجود ندارد، از لباس يا پارچه اي- اگر به همراه داريد- استفاده كرده و خود را از تابش آفتاب در امان نگاه داريد.
- روي زمين داغ دراز نكشيد.
- چيزي نخوريد و يا تا حد ممكن، كم بخوريد. در صورتي كه آب در دسترس نباشد، آب لازم براي هضم غذا از بدن تأمين خواهد شد و همين امر باعث كمبود شديدتر آب بدن خواهد شد. هضم چربي مشكل تر از ساير مواد است، بنابر اين آب بيشتري را از بدن جذب مي كند.
- هرگز الكل مصرف نكنيد. الكل نيز آب بدن را جذب مي كند.
- حرف نزنيد و از طريق بيني تنفس كنيد، نه از طريق دهان.

دهاتي هميشه مسافر

آي جعفر قلي! داغم سيت
بازفت تنها افتاده است و كارون بي خود بر خود مي غلطد.
بلوط و كنار... سر برشانه هاي هم نهاده اند و باد مويه مي كند و زن  ايلاتي چنگ بر چهره و موي بر مي كند.
جعفر قلي.
نرو !! دشت لالي بي سوار مي ماند اگر بروي.اما تو مي روي. تو رفته اي. آي ايلاتي. آي بازمانده مردان تفنگ بردوش ايل.
 آي مرد مانده  ايل ! جعفر! سپهدار لشگر ابوالقاسم خان. دشت شير و قلعه تل با دستان تو آزاد شد. حماسه تنگ گزي، چه رشادت ها. يادت هست؟ آنجا كه گلوله بزرگ و كوچك نمي شناخت.
سر بزرگ تو بود هم كه بزرگي كرد و كار بختياري سامان از تو يافت. جعفر! شب ايل اكنون بي تو شب تر است و بختياري را ديگر بخت ياري نمي كند.
چشم بر مبند جعفر! چه مي شود كرد اما كه تو چشم بر بسته اي و ديگران دهان گشوده اند! جعفر.  ايران از تو چه گفتني ها داشت.
كه نگفت ! گلبهار چه محجوب در ميانه زنان كل كشيد و از آنچه بر پدر رفت حلقوم گره داد و نگفت.
بي بي تو چرا ساكتي ميان اين همه غوغا ؟.
مردك دراز بي حيا لقمه ات را نجويده دشنام مي داد و دورتر ها جعفر بر اسبش ايستاده بود و گوش مي داد.
اسبش هم مي دانست رسم نمك خوري و نمكدان دزدي! روزگار را.
جعفرقلي! داغم سيت! تفنگت به روزگار فقط به درد سينه آسمان را تيري كردن مي خورد و بس، چرا كه دشمن به لباس دوست روبرو بر سر سفره ات چشم در چشمان تو با آن خنده كثيف لقمه هاي نان تو را مي بلعيد و تو خان خاموش! تفنگت را بغل كرده بودي و هيچ نمي گفتي! جعفر قلي.
شير زردكوه! پلنگ تنگ گزي ! گفتمت: ديگر دير شده است خان. موسم تفنگ بر گذشته است ! روزگار روزگار كلام است و مذاكره!!.
و تو خنديدي كه: نه جانم. اين كفتار ها را به كلام كاري نيست.
 اينان اصل ايل را به فرع چاه نفت و باغ هاي اصفهان تاخت زدند. اينان خائن به ايلند. آري آنان از ايل گذشتند و تو نگذشتي و گذشت دل ندادي تا مانده ات را به شهر بكشاني.
تنگناي كوچه هاي اصفهان نه كه لالي بزرگ تنها گنجاي تو داشت، پس تن به لالي تكاندي فارغ از همه هياهو و خاموشي پيش گرفتي و هيچ نگفتي. تنها شير هاي سنگي خضر، زنده هم كلام تو بودند.
تنها غربت دور افتاده لالي همدلي با تو مي كرد و آن زمان كه تو تن شير پير را به بيشه هاي لالي مي كشاندي هيچ كس با تو به خاطر غربت ايل به خاطر علف و به خاطر باد نمي گريست.
بابادي پير! جعفر قلي !ديگر بار زردكوه را با پاهاي خسته ام زير پاي خواهم گذاشت شايد كه آن بالاها. روي برفهاي گردنه ايلوك پشت شاه شهيدان. بر ستيغ سكندر.
بر برف هاي ميلي بر صخره هاي مافارون، بر خنكاي آرام درياچه شط تمي بر تنگناي تمبي و بر فراخناي سبز شيمبار نشان از تو بجويم.
و مي دانم كه نيستي و نخواهي بود ديگر و هنوز نمي دانم بهار آينده چه كسي كوچ را فرياد خواهد كرد!.... از صخره هاي پشت شاه شهيدان خودم را بالا مي كشم و رو به باد فرياد مي كنم.....
كجايي مرداس پير؟ سنگ تراش ايل.
پيدا كنيد مرداس پير را تا آخرين شير سنگي اش را بتراشد...... پيش از آنكه بميرد! كجايي مرداس.....! كجايي؟ كجايي؟ كجا.........؟

خبر
سيستان و بلوچستان خانه اي امن براي گردشگران

استاندار سيستان و بلوچستان گفت كه اين استان از امنيت كامل براي حضور گردشگران برخوردار است.
به گزارش «ميراث خبر»، مهندس «حسين اميني» در ديدار مسئولان ايرانگردي و جهانگردي اين استان و رييس سازمان ايرانگردي و جهانگردي با تصريح اين مطلب گفت: «سيستان و بلوچستان داراي جاذبه هاي منحصر به فردي براي گردشگران است.
به همين دليل هم استانداري در سال جاري بودجه ۱۰ ميليارد ريالي به گردشگري اختصاص داده است كه نسبت به سال گذشته، ۶ ميليارد ريال افزايش نشان مي دهد.
«كامبيز مشتاق گوهري» مدير سازمان ايرانگردي و جهانگردي استان نيز در اين ديدار با تاكيد بر لزوم اطلاع رساني صحيح در خصوص جاذبه هاي سيستان و بلوچستان گفت: «استان سيستان و بلوچستان دومين استان پهناور كشور است و تنها آتشفشان نيمه خاموش غرب آسيا را در دل خود جاي داده است و پيشينه چند هزار ساله شهر سوخته در زابل نشان از تمدن پنهان و بزرگ در اين شهر دارد.»
وي افزود: «محصولات گرمسيري، سردسيري، چشمه هاي آب گرم كه از تنوع تركيبات معدني برخوردار است،پديده منحصر به فرد «گل فشان» در كنارك و سواحل زيباي چابهار از توانمندي هاي گردشگري استان به شمار مي رود كه با اطلاع رساني و ايجاد شرايط مناسب در اين زمينه، شاهد ورود گردشگران بسياري در اين منطقه خواهيم بود.»
دكتر «محمد طه عبدخدايي» رييس سازمان ايرانگردي كشور نيز از استان سيستان و بلوچستان به عنوان استاني داراي پتانسيل هاي بالا و ناشناخته در گردشگري ياد كرد.
وي افزود: «هنرمندان، خبرنگاران و مسئولين اطلاع رساني بايد گام هاي بلندتري در ايجاد شناخت حقيقي و نماياندن چهره واقعي و در هم شكستن تصوير ناخوشايندي كه از سيستان و بلوچستان در اذهان به جاي مانده، بردارند و مردم صبور، پر تلاش و سخت كوش آن ديار را كه با ناملايمات زندگي مقابله مي كنند، بهتر بشناسانند.»

ماجراهاي طبيعت
گوشپاره
قسمت پنجم

نوشته: ارنست تامپسون ستون
برگردان: حميد ذاكري
بدينسان اولين درس ردگيري را فرا گرفت. و از آن پس بازي خوشايند قايم موشك بين مادر و پسر آغاز شد. اين بازي ها كلاس هايي ارزشمند براي آموزش تعقيب جدي و رديابي جدي بود كه دانستن آن بعدها در زندگي او سخت ضروري بود.
پيش از آنكه اولين فصل آموزش به پايان برسد، گوشپاره همه فوت و فن هاي اساسي را كه يك خرگوش با آنها زندگي مي كند و روزگار مي گذراند آموخته بود و در مواردي نه چندان معدود، نبوغ واقعي از خود نشان داد؛ به نظر مي رسيد بسي فراتر از يك خرگوش معمولي پيش خواهد رفت.
در «درخت»، «گريز زدن و زيگزاگ رفتن» و «چمباتمه» بسيار زبردست و ماهر بود و چنان مي توانست از كنده درخت، توده هاي چوب و امثال آن استفاده كند و مشخصات باد و جهت يابي را مي شناخت و رديابي و رد غلط از خود به جا گذاشتن (به منظور گيج ساختن و به خطا رفتن تعقيب كننده) را چنان خوب مي دانست كه به ندرت ممكن بود به فوت و فن ديگري نياز پيدا كند. هنوز امتحان نكرده بود، اما خوب يادداشت چه طور با «سيم خاردار» بازي كند و از وجود آن سود برد كه ترفندي تازه با نظمي بي نظير است؛ او مطالعات ويژه اي در مورد «شن» انجام داد كه تمام بوها را مي سوزاند و از بين مي برد. در «تغيير موقعيت»، «حصار سيم خاردار»، «دولا رفتن»، «ناگهان بيرون پريدن و ناگهان مخفي شدن»، كه ترفندي است كه نياز به توجه بيشتر دارد و با اين همه هرگز فراموش نكرد كه «در جا دراز كشيدن و كوژكردن» سر همه دانش هاست و بوته برير تنها راهكاري است كه هميشه قابل اطمينان است.
013296.jpg

او علايمي را آموخته بود كه به وسيله آن همه دشمنانش را تشخيص مي داد و نيز راه ناكام ساختن آنها را مي دانست. قوش ها، جغدها، روباه ها، تازي ها، سگ هاي گله و سگ هاي ولگرد، سمورها، راسوها، گربه ها، راسوهاي راه دار بدبو، راكون ها و آدم ها، هر كدام راه و رسم ويژه اي براي تعقيب و شكار خرگوش دارند و او براي همه اين موجودات شرور راه چاره اي در چنته داشت.
و براي آگاهي از خطرات اين دشمنان و آگاهي از نزديك شدن آنان، ياد گرفته بود كه در درجه اول به خودش و مادرش متكي باشد و بعد از آن به زاغ كاكلي. مولي يكبار به او گفت: «هرگز از اخطار زاغ كاكلي غافل نشو. او هميشه موجودي بدجنس، دو به هم زن، فضول و دزد است، اما چيزي او را نمي رماند. او بدش نمي آيد- اگر دستش برسد- به ما صدمه بزند، اما به لطف بوته هاي برير، نمي تواند؛ ضمناً دشمنان او دشمنان ما هم هستند، پس بهتر است ملتفتش باشيم و به اخطارهايش توجه كنيم. اگر يك داركوب جيغ مي زند و اخطار مي دهد، البته مهم است، او پرنده راستگويي است.اما در برابر زاغ كاكلي، ابلهي بيش نيست. عقل داركوب كجا و عقل كاكلي كجا. با وجود اين كه زاغ كاكلي اغلب از روي بدجنسي و گمراه كردن تو، دروغ مي گويد، اما وقتي خبرهاي بد مي آورد اشكالي ندارد كه حرفش را باور كني، اينطوري مطمئن تر است: هميشه اين احتمال را بده كه ممكن است خبرش راست باشد، پس وقتي از خطر آگاهت مي كند، احتياط و عقل حكم مي كند كه حرفش را جدي بگيري.»
فن استفاده از سيم خاردار نياز به اعصاب نيرومند و پاهايي پرتوان دارد. خيلي پيش گوشپاره دل به دريا زد و اين كار را امتحان كرد، اما وقتي كاملاً قوي شد، بازي سيم خاردار يكي از بازي هاي مورد علاقه اش شد.
مولي گفت: «بازي خوبي است، البته براي آنهايي كه از عهده اش برآيند، اول، سعي مي كني طوري بدوي كه سگي كه در تعقيب توست، راحت بتواند دنبالت بيايد، در مسير مستقيم حركت مي كني و كاري مي كني كه هر آن حس كند نزديك است تو را بگيرد. بدين ترتيب خوب گرمش مي كني. آن وقت، در حالي كه يك جست بيشتر با تو فاصله ندارد، مسيرت را به طرف سيم هاي خاردار كج مي كني و درست وقتي به سيم هاي خاردار، كه بيش از يك مترونيم ارتفاع دارد، رسيدي با مهارت تمام، درست در لحظه اي كه مي خواهد با جهشي بلند تو را بگيرد، زير سيم خاردار تغيير مسير مي دهي و او با سر توي سيم هاي خاردار پرتاب مي شود.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |   مدارا  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |