سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۰۱- Oct. 21, 2003
گفتگو با فريدون جنيدي
شاهنامه؛ داستان ايران
زير ذره بين
اگر حمله مغول و اتابكان و صفويه و قاجاريه و حكومت پهلوي كه همه نگرش آنها به غرب بود، نمي بودند و كار به دست مردم ايران بود، ايرانياني كه در قرن ۸ هـ.ق صحبت از ويرايش شاهنامه كرده اند بي شك تا امروز شاهنامه را آراسته و ويراسته كرده بودند.
013252.jpg
ميثم ارشدي
فريدون جنيدي، ايران شناس، زبان شناس و شاهنامه پژوه معاصر و بنيان گذار و گرداننده «بنياد فرهنگي نيشابور» و «نشر بلخ» (وابسته به آن بنياد) است. تاكنون كتابهاي متعددي به كوشش وي به چاپ رسيده است كه از آن جمله مي توان به: زندگي و مهاجرت آريائيان برپايه گفتارهاي ايراني، نامه فرهنگ ايران (در ۳ جلد)، داستانهاي شاهنامه (در ۹ جلد)، حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ايران امروز و... اشاره كرد.
افزون بر كتابهاي متعددي كه در زمينه فرهنگ و ادب ايران از وي به چاپ رسيده است وي هم اكنون در حال
جمع آوري حاصل پژوهش هاي خود در زمينه سرگذشت زندگي و مهاجرت آريائيان برپايه گفتارها و منابع ايراني است كه در كتاب «سرگذشت ايران» به زودي به چاپ خواهد رسيد.
«فريدون جنيدي» پس از ۳۳ سال پژوهش پيرامون شاهنامه، اكنون مشغول آماده كردن ويرايشي از شاهنامه است كه در نوع خود نخستين «ويرايش» از شاهنامه به شمار مي آيد. گفتگويي كه مي خوانيد پيرامون چگونگي اين ويرايش و نوع نگاه وي به مفاهيمي چون اسطوره و افسانه است.

* برداشت شما از واژه «اسطوره» و مفهوم آن چيست و اينكه به نظر شما چرا شاهنامه «اسطوره» نيست؟
- مي دانيم كه واژه (histoire) در فرانسوي و (story) در انگليسي به معني «داستان» (تاريخ) در زبان فارسي است كه در معناي درست خود بكار برده مي شوند و امروزه معني «افسانه» در ايران به كار مي رود و اين خود نشان دهنده هم ريشه بودن اين واژه ها است. اسطوره از كلمات تازي شده (معرب) است كه در قرآن كريم هم به كار رفته و مي تواند به معني «تاريخ» باشد. ولي چون در كشورهاي ديگر و از همه بدتر در يونان، «داستان زندگي پيشينيان» به انبوهي از آگاهي هاي نادرست و دور از خرد انساني آميخته شد، به آن مفاهيم «اسطوره» اطلاق كردند. و زماني كه شاگردان همان غربي ها به ايران آمدند و دانشگاههاي ما را تأسيس كردند و سپس استاد همين دانشگاهها شدند، چاره اي بجز رهنوردي در راهي كه «استادان معظمشان» گفته و رفته بودند نداشتند و همان حرفها را در دانشكده هاي ما به جريان انداختند و نظر آنها به همان داستانهاي دروغي است كه در يونان و بعضاً در هندوستان بوده. ما در ايران از اين داستانها نداريم!، داستانهاي آميخته به مغز افيوني كاهنان يوناني يا برهمنان هندي. افسانه ها و داستانهاي ما مانند آسمان ايران آبي و روشن و چون خورشيد ايران درخشان است. پس ما دليلي نداريم كه واژه «اسطوره» را بكار ببريم. در كتاب «زندگي و مهاجرت آريائيان بر پايه گفتارهاي ايراني» به خوبي نشان داده ام آنچه از نگاه غربيان و يا پيروان غرب «اسطوره» به نظر مي آيد، جزيي از «تاريخ بشر» است. مثلاً شما مي خوانيد يا مي بينيد از كسي يا دوره اي در تاريخ ايران باستان پس از كيومرث با نام «فرواك» (Fravak) نام برده مي شود كه اكنون نيز معناي آن مشخص است. يعني «حركت به سوي سخن گويي». كه نشانگر دوران سخن گويي بشر است. ما بايد بدانيم كه هر كدام از اين واژه ها بار معنايي خاصي دارند. به عنوان مثال چند نمونه از نزديكترين و كهن ترين اين واژه ها را برايتان معني مي كنم. «پدر، مادر، برادر، خواهر». در زبانهاي «ايران باستان» و «سنسكريت» و «اوستايي»، «پيتر=Pitara» يعني كسي كه خانواده بر او استوار است، «پي و ستون خانواده»، «ماتر=Matara»، از ريشه «ما=Ma» به معني افزودن و شماردن است كه امروزه نيز ما واژه هاي: آمار، شمار، پيمانه، پيمودن، را در فارسي و Measure انگليسي را از آن داريم. «ماتر» در اوستايي با پسوند «تر» اسم فاعل است. يعني افزاينده، «آنكه به شماره فرزندان را به دنيا مي آورد و بر خانواده مي افزايد». برادر، در زبان سنسكريت «براتر=Baratara» و در اوستايي «براتر=Beratara» از ريشه «بر=Bera» به معني «بردن» بوده. مي بينيم كه وظيفه پسران در خانواده حمل وسايل سنگين است، نه تنها در آن زمان بلكه در آپارتمانهاي لوكس امروزي تهران هم اگر چيز سنگيني باشد كه بچه ها توان حمل آن را نداشته باشند، مادر از پسرش مي خواهد كه آن را جابجا كند. دختر در سنسكريت «دوهيتر= Dohitara» و در اوستايي «دوغدر=Dydar» و در پهلوي «دو دختر Doxtar» و در فارسي «دختر» مي شود. كه از ريشه «دوهي» به معني «شير» است كه بعداً «دوغ» تبديل به «شير»(۱) شد. و امروزه در معناي نوعي فراورده لبني به كار مي رود و در اصل نامي از نامهاي شير بوده و «دوهيتر» بر روي هم يعني «دوشنده شير» هم اكنون در هر روستايي در جهان- اگر دامي داشته باشند- كارهاي مربوط به دوشيدن شير و فراورده هاي آن توسط دختران و زنان انجام مي گيرد. زماني كه واژه ها مفهوم داشته و به ما رسيده و هنوز هم مفهوم خود را حفظ كرده چطور ما نبايد واژه هاي بزرگي چون جمشيد، فريدون، فرواك يا كيومرث را بشكافيم تا معناي آن را دريابيم. اين شجاعتي بود كه من كردم. يعني به كمك باستان شناسي و رشته تاريخ و زبان شناسي اين مفاهيم را در آوردم و در كتاب «زندگي و مهاجرت آريائيان برپايه گفتارهاي ايراني» گفتم كه مقداري از آن تاكنون به اثبات رسيده و باقي در كتاب «داستان ايران» به اثبات خواهد رسيد.
* خبردار شديم كه شما تصحيحي از شاهنامه داريد كه بزودي منتشر مي شود. در مورد اين تصحيح و ويژگي هاي آن توضيح دهيد؟
- اولاً تاكنون ما با ويرايش شاهنامه روبه رو نبوده ايم. كساني هم كه تاكنون پيرامون شاهنامه كاري كرده اند؛ نسخه هاي مختلف شاهنامه را با هم بررسي كرده اند. به اين شكل كه يك نسخه را اصل قرار داده اند و بقيه را بدل و در زير آورده اند. اولين كسي كه از لزوم ويرايش شاهنامه و با نام «تنقيه» از آن ياد مي كند «حمدالله مستوفي قزويني» است. وي كتابي به نام «ظفرنامه» دارد كه در آن تاريخ ايران را از حمله عرب به بعد به شعر درآورده است و در حاشيه آن كتاب، شاهنامه را هم آورده است. وي اين كتاب را در قرن ۸ هـ.ق نوشته و در مقدمه اين كتاب گفته كه من در كار كتاب خودم بيش از ۵۰ جلد از شاهنامه ها را بررسي كردم و ديدم و خواندم و دريافتم كه اين درياي پرگوهر و تابناك از دست نسخه نويسان آسيب فراوان ديده است و مروت نديدم كه از آن بگذرم و ويرايش نشده. اگر حمله مغول و اتابكان و صفويه و قاجاريه و حكومت پهلوي كه همه نگرش آنها به غرب بود، نمي بودند و كار به دست مردم ايران بود، ايرانياني كه در قرن ۸ هـ.ق صحبت از ويرايش شاهنامه كرده اند بي شك تا امروز شاهنامه را آراسته و ويراسته كرده بودند. اما متأسفانه شاهنامه سرشار از افزوده هايي است كه به چند دليل به آن افزوده شده است. دليل نخست دستگاههاي غزنوي است كه از زمان آمدن غزنويان تا آخر دوره قاجاريه در ايران حكم مي راندند و نژادشان را از تاتارها و مغولان مي دانستند، بنابراين مي خواستند كاري كنند كه، فردوسي، نشان و درفش و نماد عزت و شرف ايراني را آلوده كنند و به اين روش بگويند او نيز مانند ديگر شاعران وراج سلطان محمود بوده است و براي اين كار به بخشهاي مختلف شاهنامه ابياتي را افزوده اند كه در آن ابيات از زبان فردوسي مثلاً مدح سلطان محمود شده. اين بخشها افزوده هاي سياسي است كه دلايل آن را خواهم گفت. بخشي از افزوده ها هم هست كه به دست نسخه نويسان انجام شده است. به دليل آنكه، زبان فردوسي، زباني فخيم و درست و كهن ايراني است، برخي از نسخه نويسان متأخر كه مفهوم بعضي از ابيات را درنمي يافته اند و يا به درستي نمي فهميده اند و يا حتي به عكس مفهوم بيت آن را معني مي كرده اند، به اين ابيات، ابياتي ديگر مي افزوده اند كه دشواري كار دريافت معني ابيات فردوسي را جبران كنند. دليل ديگر اينكه مردماني كه هزاران سال قبل اوستا را مي نوشته اند و بعد از اسلام قرآن كريم را نوشته اند و شاهديم كه در تمام قرآن واژه نادرستي يافت نمي شود، چون بر اين باورند كه اين كلام خدايي است و بايد درست نوشته شود. اما چون همگان شاهنامه را ميراث فرهنگي نياكان خود مي دانسته اند به خودشان اين حق را مي دادند هرگونه كه مي خواهند به آن ابيات و مفاهيم تازه وارد كنند.
* پس شاهنامه به چه دليلي نوشته شد و نقش سلطان محمود در سفارش آن چه بود؟
- آغاز كار محمود از اينجاست، در همين ديباچه شاهنامه كه فردوسي شرح احوال پديد آمدن شاهنامه را آورده. مي خوانيم كه شاهنامه در زمان «ابومنصور عبدالرزاق توسي» به نثر بوده است و نخست «دقيقي» آغاز به سرودن شاهنامه به نظم مي كند كه درنگ نمي يابد و كشته مي شود و فردوسي زماني مي انديشد كه آيا كار دقيقي را دنبال كند يا نه؟ كه شايد من هم درنگ نيابم و زمانم به سر برسد و بايد كار را به ديگري بسپارم. تا اينكه فردوسي مي گويد، دوستي داشتم كه:
به شهرم يكي مهربان دوست بود
تو گويي كه با من به يك پوست بود
مرا گفت خوب آمد اين راي تو
به نيكي خرامد مگر پاي تو
گشاده زبان و جوانيت هست
سخن گفتن پهلوانيت هست
تو اين نامه خسروي بازگوي
بدين جوي نزد مهان آبروي
نوشته من اين دفتر پهلوي
به نزدت بيارم مگر نغنوي
و اين آغاز كار شاهنامه است به ياري دوستي كه نامش برده نمي شود و نام «ابومنصور» هم برده نمي شود:
يكي پهلوان بود و دهقان نژاد
دلير و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده روزگار نخست
گذشته سخن ها همه باز جست
و نامي از «اميرك منصور»، پسر ابومنصور هم برده نمي شود. من در اين باره بسيار انديشيده ام كه چرا حتي نامي از دقيقي هم برده نمي شود:
جواني بيامد گشاده زبان
سخن گوي و خوش طبع و روشن روان
دليل آن، بزرگي و عظمت كار شاهنامه است. چون با نام خداوند آغاز مي شود و بعد هم نام بزرگان ايران مي آيد و جايي براي آوردن نام ديگران نيست. و پس از آن:
بدين نامه چون دست بردم فراز
يكي پهلوان بود و گردن فراز
جوان بود و از گوهر پهلوان
سخن گوي خوش طبع و شيرين روان
يعني از نژاد همان پهلواني كه پيش از اين نام بردم، يعني همان «ابومنصور عبدالرزاق توسي».
مرا گفت خوب آمد اين راي تو
به نيكي خرامد مگر پاي تو
به چيزي كه باشد مرا دسترس
مي آرم، نيارم نيازت به كس
همي داشتم چون يكي تازه سيب
كه از باد بر من نيامد نهيب
يعني مرا مانند يك سيب تازه نگهداري مي كرد. ولي مي بينيم كه از آن پهلوان، يعني «اميرك منصور» هم نامي برده نمي شود.
نه زو زنده بينم نه مرده نشان
ز دست نهنگان مردم كشان
نهنگان و مردم كشان يعني روز بانان و جلادان و دژخيمان.
ستم باد بر جان او ماه و سال
كجا بر تن شاه شد بدسگال
يعني جاودانه بر كسي كه انديشيد بايد اميرك منصور را بكشد، ستم باد. اين شخص كيست؟
ما در تواريخ همان زمان بخصوص در تاريخ «گرديزي» داريم كه «سبكتكين» يعني پدر «محمود غزنوي» اميرك منصور را به همراه دو نفر ديگر از بازماندگان خاندان سرداران ساساني گرفت و زنداني كرد. در سال ۳۸۹ هـ.ق كه سبكتكين بيمار شد و مرد و پس از ۸ ماه محمود از سوي خليفه عرب لوا و خلعت و عنوان گرفت و پادشاه خراسان شد. در اين زمان است كه «اميرك منصور» كشته مي شود. يعني ترديدي نيست كه تا زمان زنده بودن سبكتكين اميرك منصور زنده بوده و توسط محمود به قتل رسيده است. فردوسي خود مي فرمايد كه «ستم باد بر جان او ماه و سال» و افزايندگان بي خرد بيت آورده اند كه:
يكي پند آن شاه ياد آوريم
زكژي روان سوي داد آوريم
اول اينكه براساس اين بيت هرچه تاكنون از ستايش خداوند و آفرينش ايزدي و گفتار در فراهم آمدن شاهنامه گفته بودم، همه كژ بوده است و مي خواهم اين كژي را راست كنم و پس از اين به سوي داد بگرويم!! حال اين راستي چيست؟
ابوالقاسم آن شاه پيروزبخت
كزو نازد زندگاني و تخت
و... و تمام مدحي كه براي محمود گفته اند!
من از شما مي پرسم: روا هست كه فردوسي، نماد گفتار راست ايراني در جايي گفته باشد: «ستم باد بر جان او ماه و سال» و همان شخص را به فاصله ۳ بيت ستايش كند؟ و اين، سرمايه كارافزايش به شاهنامه شد.
* آيا از نظر تاريخ سرودن شاهنامه هم مي توان اين نكته را ثابت كرد؟
- البته بسياري در اين سالها گفته اند كه چنين نيست و فردوسي شاهنامه را به سفارش محمود سروده، شما مي بينيد كه شاهنامه در سال ۳۷۰ هـ. آغاز شده و دليل آن در پايان شاهنامه آمده كه:
سرآمد كنون قصه يزدگرد
به روز سپندار مذ ماه ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
كه من گفتم اين نامه شاهوار
«يعني ۲۵ ام اسفند سال ۴۰۰ هجري شاهنامه تمام شده» كه اگر اين كار ۳۰ سال به درازا كشيده باشد زمان آغاز آن مي شود ۳۷۰. محمود در سال ۳۸۹ به حكومت رسيد يعني ۱۹ سال پيش از پادشاهي محمود كار شاهنامه آغاز شده بوده و باز ۲۰ سال قبل از آن شاهنامه در زمان «ابو منصور رزاق» به نثر نوشته شده بوده. چگونه مي توانيم قبول كنيم؟- كه شايد هنوز در اين زمان محمود را نخريده بوده اند چون مي دانيم محمود و سبكتكين و... همه بنده زرخريد بوده اند-. و چطور ممكن است شاهنامه فردوسي در زمان محمود آغاز شده باشد؟ و زمان گذشت و مردم باور به اين امر نداشتند تا اينكه در زمان «بايسنقر ميرزا» يك شاهنامه اي- نمونه اي از بدترين كار فرهنگي كه اتفاق افتاده- و رژيم گذشته ما چنان ديد فرهنگي پستي داشت و يا اصلاً ديدي نداشت! كه همان بدترين نمونه كار را به عنوان يكي از برترين كارهاي فرهنگي ايران به جهانيان عرضه كردند و در مقدمه آن شاهنامه هزاران دروغ و درهم ديگر به رشته تحرير درآمد، از جمله آنكه وقتي فردوسي شاهنامه را سرود و سلطان محمود به او عنايت نكرد، رفت پيش اياز!!! يعني مي خواهند درفش شرف و آزادگي ايران، فردوسي را، در برابر اياز، غلام بدكاره محمود خم بكنند. ننگ باد و شرم باد بر كساني كه چنين نوشتند و ننگ باد و شرم باد بر كساني كه گمان مي كنند- حتي در همين دوره نيز- كه محمود سفارش دهنده كار شاهنامه بوده، و فردوسي بري از اين تهمت ها و ناروايي ها است.
در رژيم پهلوي به فرض بنيادي تشكيل شده به نام بنياد شاهنامه فردوسي كه استاد بزرگ آن آقاي «مجتبي مينوي» بود. با اينكه خود مي گفت كه جريان سرودن شاهنامه چنين نبوده باز هم در نسخه هايي كه چاپ كردند تمام اين ناراستي ها هم به چاپ رسيد؟ چرا؟ اگر شما قبول داريد كه اين اثر بزرگ براي خوشايند محمود نوشته شده است پس چرا بايد مدح دروغ محمود باز هم در آن نوشته شود؟ و اين امور خود سر مايه كار من شد تا شاهنامه را از نادرستي ها و آلايش ها بپيرايم و در جريان اين كار بود كه به ديگر افزوده هاي شاهنامه پي بردم و به ياري يزدان اگر اين كار به انجام برسد نخستين ويرايش شاهنامه است.
* براي اين ويرايش منابع شما چه كتابهايي بوده؟
- مراجع كار من در اين ويرايش نخست شاهنامه اي است كه آقاي «جلال خالقي مطلق»- كه بايد از همه ايرانيان درود باد- و در اين كتاب وي نسخه هاي كهن شاهنامه را جمع آوري و مقابله كرده است و اين كار عظيم و بزرگ ۳۰ سال به درازا كشيده است و بعد شاهنامه «چاپ مسكو» و «حمدالله مستوفي» كه هر دو در كار ويرايش من مؤثر است و برترين و بزرگترين كار، شاهنامه «بنداري اصفهاني» است كه تقريباً در سال ۶۲۰ هـ.ق در اوج حمله مغول به ايران، وي شاهنامه را به عربي ترجمه كرده است. اين ايراني بزرگ و دورانديش كه فكر مي كرد كتابهاي ايراني در زير پاي اسبان مغول از ميان خواهند رفت، براي حفظ و بقاي شاهنامه آن را به برترين و شيواترين نثر عربي درآورد كه به گمان من و تا آنجا كه مطالعات اندك من نشان مي دهد غير از قرآن كريم كه كلامي ايزدي است در فرهنگ و ادب عرب به زيبايي شاهنامه  بنداري نثر ديگري نيست.

نگاه
دروغ و فسانه مدان
ميثم ارشدي
بسيارند كساني كه شاهنامه را متني ساده و به دور از پيچش ها و دشواري ها مي انگارند و بر اين باورند كه به سادگي و با اندكي درنگ در اين نامه نامور و بي مانند، مي توانند انديشه هاي نهفته در جاي جاي آن را دريابند و بدان ها راه برند. اين ديد و داوري درباره شاهنامه، از كجاست؟
پاسخ مي تواند اين باشد كه شاهنامه از نمونه درخشان ترين آثار و نمونه هاي شعر پارسي است كه در شيوه شاعران سبك «خراساني» سروده شده و زبان روشن،  فخيم و روان فردوسي،  چنان انديشه هايش را به رسايي و سادگي در قالب نظم بر زبان آورده است كه خود سبب ساده انگاشتن متن شاهنامه شده است.
خوانندگان شاهنامه، با مقايسه سروده هاي فردوسي با چامه سرايان و سخنوراني هنرمند چون خاقاني يا نظامي و ... خود به رواني و روشني آن گواهي مي دهند.
همين برهنگي و روشني انديشه ها در شاهنامه و بي پيرايگي زبان او و نيز پيوند تنگاتنگ اين زبان با سرشت زبان پارسي سبب شده است كه شاهنامه متني زودياب و به دور از پيچش ها به نظر آيد. با اين همه شاهنامه يكي از پيچيده ترين و رازآميزترين متن ها در پهنه ادبيات پارسي است و شايد به همان نسبت ناشناخته ترين متن ادبي هم باشد. اين داوري بر ساده يافتن شاهنامه از نگاه به پوسته و«كالبد متن»؛ مي تواند داوري درستي باشد. اما پيچيدگي و ناشناختگي شاهنامه از نگاهي ديگر شايد در «ژرفناي متن» آن نهفته باشد.
در پس پوسته و پيكره متن، نهان و نهادي نهفته است كه براي شناخت صحيح مي بايد بدان راه برد. سروده هاي حماسي و اسطوره اي نيز از همين دسته اند. دشواري شناخت و دريافت شاهنامه تنها در زبان روان و آيينه وار آن نيست بلكه در شناخت آن از ديد رمزگشايي از نمادهاي تودرتوي آن است كه به ويژه اين شناخت را بايد در سرشت و ساختار اسطوره اي آن جست. اگر تنها متن را از ديد زيبايي شناسي بكاويم در راه شناخت نماد و پيام دروني شاهنامه وامانده ايم. براساس آنچه فهرست وار نوشته شد،  شناخت راستين شاهنامه تنها و تنها در گرو كاوش هاي نمادشناسانه و ژرف بينانه به متن است و هرگز نمي توان به كاوش هاي كالبد شناسه آن بسنده كرد. بايد كه رازها و رمزها را در پس اين پوسته شگفت دريابيم و رازهاي نهانش را بازگشائيم و از ناآگاهي آن را «دروغ و فسانه» مدانيم:
تو اين را دروغ و فسانه مدان
به يكسان،  روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معني برد
بدين گونه فردوسي، خود با نگاهي ژرف نگر داستان هاي گوناگون شاهنامه را به دو بخش عمده تقسيم بندي مي كند:
۱- آنچه در شاهنامه است و خرد آن را مي پسندد و روا مي شمرد.
۲- ديگري سخن هاي رازآلودي كه براي دريافتن آنها چاره اي جز گشودن رمز و رازشان نيست. و همين بخش از شاهنامه است كه ساختاري اسطوره اي دارد و بيشترين ارج و منزلت و مايه آن نيز در همين بخش نهفته است.
فردوسي خود چون استادي موشكاف به ما مي آموزد كه مبادا گرفتار و فريفته پيكره بيروني داستان شويم و ناآگاهانه در رد و انكار آن به سوي دانش (در اينجا= مقابل خرافه) بگرديم و بدان نگرويم:
خردمند كين داستان بشنود
به دانش گرايد،  بدين نگرود
وليكن چو معنيش يادآوري
شود رام و كوته كند داوري
و يا در پايان داستان ديو و اژونه، «اكوان ديو»، در پاسخ به يكي از اساسي ترين پرسش هاي خوانندگان دانش گرا كه با جهان رمزآلود افسانه بيگانه اند،  رمز «ديو» را چنين مي گشايد:
تو مر ديو را مردم بد شناس
كسي كو ندارد ز يزدان سپاس
هر آن كو گذشت از ره مردمي
ز ديوان شمر، مشمر از آدمي
خرد گر بدين نكته ها نگرود
مگر نيك مغزش همي نشنود
فردوسي در بيت آخر، آشكارا مي گويد كه اگر سخني يكسره بي بنياد و خرد ناپسند باشد، شايسته آن نيست كه نيك مغز آن را بشنود و بدان بگرود! افسانه ها چون پاره هايي از پيكره اي سامان مند و در پيوندند كه از تلاش آدميان در درازناي هزاران ساله و پرتكاپوي بشري بر آمده اند و شايسته كندوكاوي خردمندانه اند.
به هر روي براي آگاهي از متني چون شاهنامه به ناچار مي بايد با زبان و ساختار اسطوره آشنا بود و به گفته فردوسي  ، مي بايد «منطق رمز» را دانست تا بتوان معناي خردمندانه اي كه در دل رمز و رازها نهفته است را دريافت و ديگر افسانه هاي پاك ايراني را پندارهاي بيهوده و بي بنياد كه تنها سرگرمي كودكان را مي سازند، ندانست و چون خردمندي تيزهوش ژرفا و معناي راز را دانست و بدانها گرويد. در اين راه نخست مي بايد بر چگونگي پديد آمدن اين رازها و نمادها آگاه شد و اينكه چگونه چهره ها، رويدادها، سرزمين ها و رخدادهاي تاريخي به چهره ها،  رويدادها، سرزمين ها و رخدادهاي افسانه اي بدل مي شوند، يا به عبارتي «نمادينه» مي گردند. براي نمونه جهان پهلوان ايران زمين، رستم را مثال مي زنيم. «رستم» پهلواني است كه زادن او، باليدن او،  اسب گزيدن او و... همه يكسر شگفتي است.
چرا «رستم» چنين است؟ چون «رستم» نمادي افسانه اي است،  نه چهره اي تاريخي . حتي اگر روزگاري پهلواني سكايي نيز به نام «رستم» در جهان مي زيسته است، در جهان رازآلود و جادويي افسانه به ابرمردي،  نمونه اي برترين دگرگون شده است. صدها هزار پهلوان و شير مرد ايراني در درازناي سده ها،  گمنام و بي نشان و به نام و ياد ايران و ايرانيان در پهنه هاي پيكار مردانه جان باخته اند،  بر هم انباشته و در هم آميخته اند تا از ميان آن همه پهلواني«رستم» نام به شيوه اي رمزآلود سر برآورده است تا تمام آنان را كه در غبار تاريخ نهان شده اند،  نمادي باشد. پس اگر بتوانيم پوسته بستر و لايه لايه افسانه ها را از هم بشكافيم و فريب پيكره و ساختار بيروني آن  را نخوريم - و در همان دم از آن يكسره غافل نباشيم - چشم اندازي روشن و بس فراخ ،  پر از رمز و رازها را از روزگار باستان پيش رو خواهيم داشت كه صدها نكته ناگفته و پهنه ناپيموده را بر ما آشكار خواهد كرد و به آگاهي هايي از تاريخ باستان دست خواهيم يافت كه تاريخ، خود به تنهايي هيچگاه نخواهد توانست آن را به ما بنماياند. از اين روي افسانه و اسطوره شناسي در كنار باستان شناسي، مردم شناسي و زبان شناسي، تاريخ و زمين شناسي و ... همه دانش هايي هستند كه ما به ياري آنها مي توانيم گذشته هاي بسيار دور تاريخمان را - كه بازتاب و انبار چنداني از آنها در تاريخ نيست - بازيابيم و دريابيم. و براي اين شناختن  ، شاهنامه به ياري افسانه و اسطوره شناسي نامه اي بي مانند خواهد بود به گستردگي و فراخي تاريخ ايران زمين.

سايه روشن ادبيات
قابليت هاي سينمايي ادبيات داستاني
اولين نشست شبانه هجدهمين دوره جشنواره بين المللي فيلم هاي كودك و نوجوان اصفهان با موضوع قابليت هاي سينمايي ادبيات داستاني، با حضور عباس جهانگيريان، جمال الدين اكرمي، محمود برآبادي و محمدرضا يوسفي توسط انجمن نويسندگان كودك و نوجوان برگزار شد.
محمود برآبادي نويسنده كودكان و نوجوانان در اين نشست، با اشاره به گونه هاي مختلف ادبيات كهن، نمونه هايي از ادبيات كهن را كه قابليت هاي سينمايي دارند برشمرد و گفت: وقتي مي گوييم مي توان از اين متون اقتباس سينمايي كرد، به اين معني نيست كه اين ها براي تبديل به فيلمنامه نوشته شده اند، بلكه منظور اين است كه آن هسته مشتركي كه بين برخي داستان ها و فيلمنامه وجود دارد، در اين متون ديده مي شود.
وي اين هسته مشترك را چنين برشمرد: حادثه و ماجرا همراه با شخصيت پردازي و توصيف ملموس متناسب با زبان تصوير.
جمال الدين اكرمي ديگر شركت كننده در اين ميزگرد با تفكيك بين روح داستان و خط داستان درآثار ادبي به اين موضوع پرداخت كه در اقتباس سينمايي از يك اثر ادبي به كدام اهميت داده مي شود.
وي سپس با نام بردن از فيلم هايي مثل جاده هاي سرد (اقتباس شده از روي كتاب اگه بابا بميره رضا رهگذر) خمره (اقتباس شده از روي آن خمره مرادي كرماني) و بي بي چلچله (اقتباس شده از درخت زيباي من) گفت: هرجا كه فيلم و فيلمساز روي خط داستاني تأكيد داشته اند، روح اثر نابود شده است. وي افزود: پشت هر اقتباس خوب يك فيلمساز متفكر بوده است.
وي با اشاره به اين كه فقط تعداد كمي از فيلمسازان از نويسندگان كمك گرفته اند، گفت: سينماي كودك ايران، ادبياتي مستقل براي خودش خلق كرده است و اين مديون كارگرداناني چون كيارستمي، بيضايي، تقوايي و... است كه خودشان نويسنده اند.
محمدرضا يوسفي نويسنده كودك و نوجوان نيز در اين نشست با اشاره به اين كه ارتباط و تعاملي بين نويسندگان و كارگردانان وجود ندارد گفت: بسياري از كساني كه چه قبل از انقلاب و چه بعد در زمينه داستان كهن فعاليت كرده اند، تجربه هاي موفقي ارايه نكرده اند.
تدريس زبان فارسي در دانشگاه سيمون فريزر كانادا
مسئولان دانشگاه سيمون فريزر ونكوور كانادا براي داير كردن كرسي زبان فارسي از سال آينده ميلادي اعلام آمادگي كردند. به گزارش خبرنگار فرهنگي«مهر» به نقل از سايت رايزني فرهنگي ايران در كانادا، با پي گيري هاي به عمل آمده توسط رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در اتاوا، تدريس زبان فارسي در دانشگاه سيمون فريزر ونكوور از سال ۲۰۰۴ ميلادي به عنوان يك درس مستقل دانشگاهي آغاز مي شود.
در اين ارتباط رندال مارتين مدير بخش ارتباطات بين المللي اين دانشگاه، طي نامه اي به دكتر لاريجاني مسئول حوزه رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در اتاوا، خبر از تشكيل كميته اي براي پي گيري فعاليت هاي گذشته اين دانشگاه در ارتباط با زبان فارسي و ارتباط فرهنگي با مراجع دانشگاهي و فرهنگي ايران داده است. وي همچنين موافقت قطعي دانشگاه را براي ارايه درس زبان فارسي به عنوان يكي از دروس دانشگاهي آن دانشگاه اعلام نموده است. مسئولين اين دانشگاه با توجه به تعداد پرشمار دانشجويان ايراني شاغل به تحصيل در آن و وجود بخش بسيار فعال مطالعات خاورميانه، به ارتباط با ايران و شناخت فرهنگ، زبان و تمدن ايرانيان بسيار علاقمندند.
سال گذشته هياتي از اين دانشگاه با هماهنگي اين نمايندگي به ايران سفر نموده و طي بازديد از مراكز دانشگاهي ايران قراردادهايي نيز در خصوص تبادل استاد و دانشجو به امضا رسانده اند.
حوزه هنري «ايوانف» چخوف را روخواني مي كند
013254.jpg

در فصل دوم برنامه هاي نمايشنامه خواني مدرسه عالي بازيگري حوزه هنري كه از ۱۰ مهرماه جاري آغاز شده، نمايشنامه «ايوانف» نويسنده شهير روس (با كارگرداني عظيم موسوي) روخواني مي شود.
در فصل دوم اين برنامه نمايشنامه هاي ملكه هاي فرانسه (نوشته تورنتون وايلدر با كارگرداني آناهيتا اقبال نژاد)، يك بوته گل براي ليلا (نوشته محمد چرمشير با كارگرداني مهبود مهرنوش)، مده  سن مدار (نوشته آنكا وسيده با كارگرداني عليرضا احمدزاده)، پيش از انتظار (به نويسندگي و كارگرداني كتايون حسين زاده)، بازگشت به خانه (نوشته هارولد پينتر با كارگرداني مهدي فرج پور)، پستچي (نوشته آنتونيا اسكارمتا با كارگرداني محمود نقيبيان)، فرار براي هميشه (به نويسندگي و كارگرداني حسن خليلي فر)، دايره بسته (نوشته اريش ماريا مارك با كارگرداني فرهاد اصلاني)، اعترافات مرد بر زخمي درباره زنان (نوشته محمد ياراحمدي با كارگرداني رضا حامدي خواه)، دوزيستان (به نويسندگي و كارگرداني محمد ميرعلي اكبري) و تعليم ريتا (نوشته ويلي راسل با كارگرداني منظر لشكري) روخواني خواهند شد.
علاقه مندان جهت شركت در اين برنامه ها مي توانند پنجشنبه و جمعه هر هفته به مدرسه عالي بازيگري حوزه هنري واقع در ميدان فاطمي مراجعه نمايند.

ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
مدارا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  مدارا  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |