پيشينه گاه شماري و زمان سنجي در ايران در گفت وگو با شاهرخ رزمجو رييس پژوهشكده هخامنشي
سولماز نراقي
بر اساس گمانه زني هاي برخي باستان شناسان غربي، بناي تخت جمشيد محلي براي رصدستارگان بوده و كاركرد زمان سنجي داشته است. اين نظريه واكنش هاي ضد و نقيضي را برانگيخت تا آنجا كه برخي كارشناسان از وجود رصدخانه در تخت جمشيد خبر دادند ولي برخي ديگر آن را منكر نشدند.
«شاهرخ رزمجو» كارشناس دروه هخامنشي نيز بر اساس منابع موجود، وجود چنين رصد خانه اي در تخت جمشيد را نفي مي كند. وجود رصد خانه يعني آغاز تلاش ايرانيان براي زمان سنجي و گاه شماري، حال آن كه اسناد و مدارك حاكي از آن است كه مدت ها پيش از هخامنشيان، ايرانيان، زمانسنجي داشته اند. به هر روي ساعت در اندك زماني واسطه بسياري از عقايد شد. منجمان سعد بودن و نحس بودن ساعت را واسطه بسياري از اتفآقات جامعه تلقي مي كردند تا آنجا كه طالع بيني بعدها تبديل به يكي از موضوعات مهم زندگي روزمره شاهان و دولتمردان شد. «شاهرخ رزمجو» كارشناس تاريخ و رئيس پژوهشكده هخامنشي است كه درباره اين موضوع تحليلي ارايه كرده است كه در قالب گفتگوي حاضر مي خوانيد.
* اساس نظريه وجود رصدخانه در تخت جمشيد چگونه به وجود آمد و باستان شناسان به واسطه چه ويژگي هايي، وجود اين رصدخانه را تاييد يا آن را منكر شدند.
-حدسي كه زده مي شد، اين بود كه در ميانه كاخ سه دروازه؛ سنگ مربع شكلي روي زمين قرار گرفته و بر آن دايره اي كشيده شده است، روي اين دايره سه خط، جهات شمال، جنوب و شرق را نشان مي دهد. برخي معتقد بودند زماني كه آفتاب در روز ۲۱ مارس برابر ۱ فروردين طلوع مي كرده است، شعاع خورشيدي به مركز اين دايره مي تابيده است كه به وسيله آن عمل زمان سنجي انجام مي شده است. اما اين حدس كاملا اشتباه است. اولا همان طور كه گفته شد نجوم در دوران هخامنشي پيشرفته تر از آن بود كه براي رصد از مشاهدات عيني كمك بگيرند و عمل زمان سنجي و گاه شماري به وسيله محاسبات رياضي صورت مي گرفت. از سوي ديگر بر اساس منابع موجود در دوران هخامنشي فقط يك بار در زماني كمبوجيه سال نو با ۲۱ مارس شروع شده است.
در بقيه موارد حلول سال جديد از اواخر اسفند تا اوايل ارديبهشت متغير بوده است.
بنابراين اشتباه است كه شعاع نور دقيقا در روز ۲۱ مارس به مركز اين دايره مي تابيده است.
از نظر باستان شناسي نيز بايد به اين نكته توجه كرده كه درست در قسمتي از كاخ كه خورشيد در هنگام طلوع بر آن مي تابيده؛ ديواري وجود داشته است كه رويت آفتاب را غير ممكن مي كرده و فرض وجود روزنه آن هم در كنج ديوار بسيار دور از ذهن است.
از طرف ديگر تخت جمشيد در پاي كوه رحمت ساخته شده است.
اين كوه نيز مانعي در مقابل رويت خورشيد است و آفتاب عملا در هنگام روز به تخت جمشيد مي تابيده است.
ايراد ديگر اين است كه دايره مذكور در مركز سنگ قرار نگرفته و كج است. ديگر اين كه بر اساس يافته هاي بدست آمده از لايه نگاري ها، اين دايره پايه يك ستون بوده كه امروز ويران شده و اثري از آن باقي نمانده است. يقينا اين سنگ زير كف قرار مي گرفته است.
نشانه هاي موجود بر روي اين سنگ هم امضاي حجار است. ۳ خط نامبرده نيز جهات را نشان نمي دهند و در صورتي كه آنها را ادامه دهيم به مركز بسته شدن دروازه ها مي رسيم. در حقيقت اين سه خط علايم معماري هستند نه نجومي!به علاوه به دليل چرخش محور زمين طي ۲۵۰۰ سال امروز نمي توان از شكل تابش خورشيد بر اين قسمت ها اطمينان حاصل كرد و تنها با تصحيح زمان يا محاسبه محور زمين در ۲۵۰۰ سال قبل است كه مي توان از جاي واقعي تابش خورشيد اطلاع يافت.
با اين حساب احتمال اين كه در تخت جمشيد يك رصدخانه بوده باشد كاملا نادرست است.
* لطفا كمي درباره پيشينه گاه شماري و زمان سنجي در ايران باستان توضيح بدهيد.
- بر اساس مدارك موجود، ايرانيان از مدت ها پيش تقويم داشته اند و تقويم در مواجهه با اقوام و تمدن هاي ديگر به ايران وارد نشده است.
اوستا قديمي ترين منبعي ست كه مي توان بر اساس آن به شواهدي در اين باره دست يافت.
در اوستا تقسيم بندي هاي ويژه اي براي ماه ها و روزها ديده مي شود كه تقريبا مطابق تقسيم بندي هاي امروزي ست.
هنگامي كه ايرانيان با تمدن هاي «ميان روداني» يا همان بين النهرين رو به رو شدند تقسيم بندي هاي خود را تا مدت ها حفظ كردند. اين در حالي بود كه اقوام بين النهرين هم تقسيم بندي هاي دوازده گانه خود را داشتند. در واقع هيچ يك از اين دو تمدن تقسيم بندي ۱۲ گانه را از يكديگر وام نگرفتند. گر چه اين تقسيم بندي منشا آريايي دارد كه متعلق به مناطق شمالي تر يا همان ايران بزرگ است. ما در كهن ترين متن اوستا به برخي گزارش هاي رصدي بر مي خوريم كه در آنها توصيفاتي از شهاب ها و ستاره هاي دنباله دار و حتي ويژگي هاي شعراي يماني (ستاره شباهنگي) به چشم مي خورد.
در حال حاضر، مشغول بررسي اوستا و استخراج موارد نجومي آن هستيم. براساس آن چه تا كنون به دست آمده است ايرانيان باستان ديد نجومي قوي اي داشته اند و از گردش ماه و ستارگان و جايگاه صورت هاي فلكي آگاه بوده اند. وقتي بابل جزو امپراطوري هخامنشي شد تركيبي از نجوم پيشرفته بابلي و ايراني به وجود آمد پس تغييراتي در تقويم ها اعمال شد. كه نتيجه تبادل اطلاعات مغ هاي ايراني و كاهنان بابلي و دست يابي ايرانيان به آرشيو گزارش هاي رصدي بابليان بود.
* وظيفه گاه شماري در ايران باستان به عهده چه كساني بود؟
- ظاهرا اين وظيفه در اختيار ۲ گروه بوده است. در ابتدا كاهنان و دبيران به اين كار اشتغال داشتند. آشنايي دبيران با خط، كاهنان را كه ناگزير از نوشتن مشاهدات نجومي خود بودند به همكاري با آنان دعوت مي كرد. به ظن تاريخ نگاران، در دوران هخامنشي ۳ خانواده به اين حرفه اشتغال داشتند. آنان كه در ابتدا وظيفه كاهني و گاه شماري را با هم بر عهده داشتند، اندك اندك به مطالعات نجومي گرويدند و رصد به رشته تخصصي آنها تبديل شد. چيزي نگذشت كه از وظايف ديني خود كناره گرفتند و يكسره خود را وقف اين كار كردند.
* اين به آن معناست كه منجمان از دل كاهنان به وجود آمدند؟
- بله، اين جدايي پيش از دوران هخامنشي به تدريج رخ داد. اما رصد تا پيش از دوران هخامنشي بدون محاسبات رياضي انجام مي شد. با پيشرفت نجوم در اين دوران، گاه شماري به كمك روش هاي رياضي صورت گرفت. پيش از آن مبناي رصد تنها مشاهدات عيني بود.
* چه عواملي موجبات اين پيشرفت را فراهم كرد؟
- مهم ترين دليل، سياست پادشاهان هخامنشي درد جمع آوري و بازنويسي گزارشات رصدي بود.
آنان دستور دادند اين گزارشات از آرشيوهاي باستاني استخراج و بازنويسي شود.
امروز تعدادي از اين متون در موزه بريتانيا موجود است.
پس از اين اتفاق بود كه تحول عمده اي در نجوم بابلي به وقوع پيوست.
* با اين حساب، زمان سنجي در ايران باستان و پس از آن بسيار پيشرفته بوده است.اما پرسش بزرگي كه در اينجا به ذهن مي رسد اين است كه چرا به رغم اين پيشرفت ها هيچ نشانه اي از وجود ساعت در ايران باستان و حتي پس از آن به دست نيامده است؟
- ساعت نيز مثل هر شي ديگري بر اساس نياز يك جامعه به وجود مي آيد. بايد ديد كه ايرانيان در آن دوران تا چه اندازه به ساعت براي سنجش زمان روز خود نياز داشته اند. به نظر مي رسد كه اين نياز بيش از همه براي مذهبيون مطرح بوده است. و تعيين ساعات، روزها و ماه هايي كه در آن ايين ها و مناسك ديني به اجرا در مي آيد. امروز هم اگر شما به روستاها برويد، خواهيد ديد كه مردم براي زندگي روزمره خود احتياج چنداني به ساعت ندارند. آنان به صورت خودكار هر صبح مشغول كار زراعت يا دامداري و... مي شوند و در يك ساعت مشخص طبق عادت دست از كار مي كشند.
البته در برخي اماكن مذهبي كه تعيين اوقات شرعي اهميت داشته است تمهيداتي انديشيده شده، به عنوان مثال در مسجد جامع اصفهان كه بناي آن به دوران صفوي بر مي گردد، سنگ بزرگي جهت تعيين وقت تعبيه شده است كه با گردش سايه حين حركت خورشيد؛ ظهر شرعي به طور دقيق محاسبه مي شود.
تاكنون شيئي به نام ساعت از ايران باستان كشف نشده است اما گزارش هايي مبني بر وجود دستگاه هاي پيچيده زمان سنجي به دست ما رسيده است. يك نمونه متاخر و اعجاب انگيز آن «تخت تاقديس» است كه متعلق به دوران ساساني است تخت تاقديس يك آسمان نماي پيشرفته است كه كار كردي به مراتب پيچيده تر از ساعت دارد.
در ابتدا به نظر مي رسيد اين تخت كه اشاراتي به آن در شاهنامه فردوسي شده است، افسانه اي بيش نيست. سربازان رومي اي كه به همراه هراكليوس، وارد كاخ امپراطوري ساساني شدند گزارش هايي از اين تخت سلطنتي داده اند كه كاركرد نجومي و محاسباتي آن را ثابت مي كند.
آنان تخت تاقديس را تختي شگفت انگيز توصيف كرده اند كه بر گنبد بالاي آن صورت هاي فلكي و ماه و ستارگان مي چرخند و هر چند وقت يك بار صداي غرش رعدي از آن برمي خيزد و از سوراخ هاي گنبد باران مي بارد.
فردوسي توضيح مي دهد كه اين گنبد در هر فصلي به يكي از جهات جغرافيايي مي چرخيده است و شماره هايي را نيز از تعداد ستارگان گنبد به دست مي دهد.
وقتي چنين توانايي اي در ميان ايرانيان وجود داشته است، چگونه ساعت با سازوكار ساده اي كه دارد نمي توانسته در ايران ساخته شده باشد؟ تازه نكته اينجاست كه تخت تاقديس به روزگاري بسيار پيش تر از ساسانيان بر مي گردد. اين تخت به دست اسكندر از بين رفت و قطعات آن در ميان افراد پراكنده شد. پس از چندي اردشير بابكان كوشيد اين قطعات را باز يافته و جمع آوري كند كه موفق نشد.
پس از او خسروپرويز موفق به گردآوري و مونتاژ اين قطعات شد.
* شما در سخنان خود از تقسيم بندي هاي ۱۲گانه سخن گفتيد و اين كه اين تقسيم بندي از كهن ترين زمان ها تا امروز وجود داشته است. مي توانيد رمز اين عدد را كه در دوران هاي اساطيري نيز يكي از اعداد مقدس بوده است؛ شرح دهيد؟
- دوازده در ميان تمام اقوام و در همه زمان ها وجود داشته است.
مثلا بابلي ها يك تقسيم بندي براساس عدد ۶ دارند كه ضرب در ۲ مي شود و عدد ۱۲ را تشكيل مي دهد و به آن يك «بيرو» مي گويند.
اين عدد در تمام مقياس هاي آنها از جمله مقياس هاي وزني هم به كار مي رود.
در اوستا نيز همان طور كه گفته شد تقسيم بندي ها ۱۲ گانه است و زمان جهان به ۱۲ هزار سال تقسيم مي شود كه متشكل از ۴ دوره ۳ هزار ساله است.
اما اين تقسيم بندي براساس اسطوره ها يا مقياس هاي بين النهرين نيست.
ايرانيان براساس مشاهدات خود به اين نتايج رسيده اند.
آنان بعدها دريافتند كه ۱۲ شكل مشخص به صورت مجموعه در آسمان وجود دارد كه طي ۲۴ ساعت از يك سمت آسمان به سمت ديگر حركت مي كنند.
اين اشكال البته در شب قابل مشاهده بودند، زيرا نور روز مانع به نظر رسيدن آنها مي شد. در نتيجه عدد ۱۲ ريشه در مشاهدات عيني اقوام دارد.
* آيا براي ديدن اين صور فلكي، نيازي به چشم مسلح يا ابزار رصدي پيشرفته نداشته اند؟
_ خير. اين اجرام بدون چشم مسلح هم قابل مشاهده هستند. به خصوص در جايي كه آلودگي نوري از نوعي كه در شهرهاي امروزي هست وجود ندارد. و در هنگام شب با چشم غير مسلح حتي مي توان كهكشان راه شيري را نيز مشاهده كرد. طبيعي است كه مردم تمام شب را در كنار آتش سپري نمي كردند و بقيه شب، نور ماه و ستارگان برايشان كافي بود. به همين دليل ساعات شب بهترين موقع براي مشاهده صور فلكي بوده است.
به اين ترتيب مردم در طول عمر خود آن قدر به آسمان نگاه مي كردند كه نقشه آن را كاملا به خاطر داشتند. به خصوص آنها كه زندگي خود را وقف مشاهده اين اجرام مي كردند و آموخته هاي خود را به نسل هاي پس از خود انتقال مي دادند. هر نسلي نيز يافته هاي جديدي به دست آوردهاي گذشتگان مي افزود.
از همان ابتدا مشاهدات طولاني آسمان اين امكان را فراهم مي ساخت كه مردم براي هر كدام از صورت هاي فلكي اشكالي را در ذهن خود مجسم كنند. صور فلكي بزرگ تر از اين حيث داراي قدمت بيشتري هستند. به اين معنا كه انسان ها فرصت و امكان بيشتري براي تجسم اشكال گوناگون بر اساس اين اجرام داشته اند. امروزه نقوشي بر روي سفالينه هاي كهن كشف شده است كه احتمال مي رود شكل صورت هاي فلكي باشد. البته اين اشكال در ميان اقوام مختلف فرق مي كند و هر قومي صورت مخصوص به خودش را داشته است.
اولين اشكال صورت هاي فلكي در زمان امپراطوري كاسي به وجود مي ايد. كاسي ها اقوامي بودند كه در دامنه كوه زاگرس زندگي مي كردند و بعدها به بين النهرين حمله كردند حكومت آنها در بين النهرين ۵۰۰ سال به طول انجاميد تا اين كه ايرانيان اين حكومت را از آنان گرفتند. در حقيقت صورت هاي بابلي ريشه در اشكال شناخته شده توسط كاسي ها دارد كه بعدها در هنر بابلي مجال ظهور مي يابد. اين صورت هاي فلكي را مي توان در نقوش حك شده بر روي سنگ هايي ديد كه سنگ هاي مرزي يا «كودورو» ناميده مي شدند.
بر روي اين سنگ ها همچنين مي توان تصاوير خدايان اساطيري را مشاهده كرد.
قبل از دوره هخامنشي متن هايي داريم كه در آنها نام ۴۶ صورت فلكي بدون هيچ گونه تقسيم بندي ديگري آمده است. اما در دوران هخامنشي آسمان به ۱۲ بخش ۳۰ درجه تقسيم مي شود. البته پس از آن محاسبات فلكي و تقويمي ساده شد.
* آيا نام و نشاني از منجمان و ستاره شناسان آن روزگار بر جاي مانده است؟
- بله. دو نفر از ستاره شناسان اين دوران «كي دينو» و «نبوريماني» هستند كه از كي دينو ۲ متن بر جاي مانده است كه روي سيستم هاي قمر كار كرده. به نظر مي رسد كه برخي از يادداشت هاي نجومي آنان كاربرد طالع بيني داشته است.
* با توجه به اين كه تأثير كواكب در نيك و بد جهان، اساس معتقدات مردم قديم بوده است و آنان هر يك از اجرام را ايزدي مؤثر در كارها مي دانستند، مي توانيد كمي درباره چگونگي و صحت و سقم اين نوع باورها توضيح بدهيد؟
- طالع بيني براساس متون به جا مانده از بابل نو آغاز مي شود و از آن بيشتر به عنوان پيشگويي حوادث استفاده مي شده است.
به عنوان مثال جنگ بين دو پادشاه يا پيروزي و شكست آنها نمونه هايي از اين پيشگويي هاست. از ديد ستاره شناسان، آسمان هم تقسيم بندي جغرافيايي زمين را داشته است و اينه اي بوده كه اتفاقات آن بر روي زمين انعكاس مي يافته است.
ما اطلاع دقيقي از صحت و سقم بسياري از اين پيشگويي ها نداريم. برخي از آنها كاربرد هواشناسي داشته است كه پيداست، احتمال صحت شان بيشتر است. مثلا هنگامي كه هاله اي دور ماه را مي گيرد روز بعد بارندگي خواهد شد يا چيزهايي نظير اين.
انواع ديگر آنها به اين نحو بوده است كه با آرشيو گزارش هاي آسمان و موقعيت صور فلكي، به نتايج پيشگويانه اي دست مي يافتند.
به عنوان مثلا با گردآوري و مطالعه مجدد اين گزارش ها مشاهده مي كردند كه يك ماه پس از فلان شب كه فلان حادثه در آسمان رخ داد و موقعيت ستارگان چنين و چنان بود، پادشاه مرد يا جنگ شد و... شاه نيز در بسياري از تصميمات خود با منجمان مشورت مي كرد و توصيه هاي آنان را به كار مي بست.
در دوران هخامنشي اين طالع بيني تبديل به «طالع بيني زائيچه اي» شد. يعني براساس اين كه در روز تولد هر كس آسمان به چه صورتي است و تحت نفوذ كدام صورت فلكي است و اين صورت چه تأثيري بر نوزاد مي گذارد. خصوصيات آن فرد را تعيين مي كردند. اين نوع از طالع بيني در ابتدا منحصر به شاهان و شاهزادگان بود و بعدها به همه مردم سرايت كرد. يعني آنچه ما امروز طالع بيني زائيچه اي مي ناميم، به دوران هخامنشي بر مي گردد.
* آيا طالع بيني ستاره بيني در غرب نيز سابقه اي همچون شرق داشته است؟
- امروز ثابت شده است كه بطلميوس خود قادر به محاسباتي اين چنين نبوده است. چون اساسا، يونان باستان تا اين اندازه پيشرفت محاسباتي نداشته است. بطلميوس براساس متن ها و منابع شرقي نظر مي داده است.
حتي اين كه به «تالس» پيش بيني جنگ ميان ماد و لوديه را نسبت مي دهند، صحت تاريخي ندارد. زيرا دربار ماد و لوديه در آن زمان به اندازه كافي پيشگو و منجم داشته است و چنين زمينه اي اساسا به كشورهاي شرقي بر مي گردد و در يونان تحت عنوان «نظريه هاي پارسي» مورد استفاده قرار مي گرفته است. به علاوه سخن گفتن درباره قوانين حاكم بر صور فلكي و توصيف آسمان در يونان جرم محسوب مي شده و كسي را كه در اين باره حرف مي زده، از شهر تبعيد مي كرده اند. بر خلاف تعابير امروز جامعه يونان جامعه بسيار بسته اي بوده، تا حدي كه تحمل شنيدن نظريات نجومي را هم نداشته است. حتي بر خلاف عقايدي كه در خصوص فلسفه يونان وجود دارد، در آن سرزمين، فلاسفه هم از آزادي بيان و انديشه برخوردار نبوده اند. نمونه بارز آن سقراط است كه جام زهر را سر كشيد.
حتي تاريخ نگاري يوناني هم بر خلاف تاريخ نگاري ايراني كه مبتني بر توصيف بي طرفانه است كاملا قصه وار و اغراق آميز است. به گونه اي كه به دشواري مي توان به صحت آن اطمينان كرد. امروزه در غرب منابع تاريخي يونان باستان از ارزش و اعتبار كافي برخوردار نيست و تاريخ نگاران به اين نتيجه رسيده اند كه مي بايد براساس شواهد باستان شناسي، منابع تاريخي بازنويسي شود. زيرا تفكيك قصه از واقعيت در اين روايت ها امكان پذير نيست.
* اما يك نكته اينجا هست. همانطور كه يونان باستان تاريخ را به وجود نياورد ايران باستان هم چنين نكرد. زيرا روايت باستاني از زمان، روايتي خطي نبود.
- اين گونه نيست. همانطور كه مي دانيد هرودوت بزرگترين تاريخ نويس غربي است و او را پدر تاريخ نويسي مي نامند. هم او در نخستين سطرهاي كتابش مي گويد: «و اما ايرانيان كه در تاريخ نويسي سابقه اي طولاني دارند، در اين باره چنين مي گويند:...». ايراد ما اين است كه با منابع تاريخي بي واسطه مواجه نمي شويم و به استناد متون تاريخي، نتيجه گيري نمي كنيم و تنها به نتايج ديگران بسنده مي كنيم. اينها همه تبليغات غربيان است آنان مي كوشند تاريخ و فلسفه خود را اغراق آميز جلوه بدهند.