چهار شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۲
شماره ۳۲۰۲- Oct. 22, 2003
فرهنگ
Front Page

مروري كوتاه بر فراز و فرود فرهنگ از دوم خرداد ۷۶ تاكنون
كارنامه فرهنگ
زير ذره بين
فرهنگي كه مبناي تئوريك نداشته باشد، تماشاگر خواهد بود. يعني همان وضعيتي كه ما داريم. اصلاً تفسير ما از نشاط و شادابي جامعه روشن و شفاف نيست و به ناچار به مصاديق ظاهري و سطحي شادي پناه مي بريم. اين چنين تفسيري از طرف دوم خرداد ي ها نيز در ابهام باقي ماند.
محمد امين
013328.jpg

به نظر مي رسد يكي از مهمترين دلايل بروز و ظهور پديده دوم خرداد، صبغه فرهنگي خاتمي بود. علاوه  بر دلايل بي شمار سياسي و اجتماعي، سابقه و شخصيت فرهنگي خاتمي به صورت عاملي تأثيرگذار در موفقيت او عمل كرد. اين وجه شخصيتي خاتمي، موجب شد او نه تنها براي جوانان، بلكه براي دانشجويان و انبوه قشر تحصيلكرده و روشنفكر، به چهره اي مقبول تبديل شود.
با اين حساب، توقع مي رفت خاتمي و همراهانش- چه در دولت و مجلس و چه طرفداران بانفوذش- در مقوله فرهنگ عملكردي متفاوت داشته و حتي توجه به اين مقوله در اولويت اول باشد. اما هر چه زمان پيش رفت، نه تنها اين توقع برآورده نشد، بلكه ضعف هاي اساسي ناشي از سهل انگاري و سياسي كاري، در مقوله فرهنگ نمود بيشتري يافت. به طور حتم، مانند بسياري از مسائل ديگر، جناح دوم خرداد براي توجيه و تبيين چنين وضعيتي دلايل زيادي دارند. اما آنچه كه در اين نوشتار مورد توجه است، نقد گونه اي بر كارنامه فرهنگي دوم خرداد، براساس همان توقع اوليه است. براي ورود به اين مقوله،  بايد نكاتي مورد توجه و يادآوري قرار گيرند:
اول- متأسفانه طبق رويه مرسوم، هر كس مي خواهد چيزي بگويد و نقدي بكند، اول به وابستگي جناحي او نگاه مي كنند. براي نگارنده اين سطور بسيار پيش مي آيد كه توضيح دهد نوشتن فلان مطلب در نقد فلان فرد يا موضوع، فقط از روي وظيفه صورت گرفته و هيچ نسبت جناحي در كار نبوده است. اين نوشتار هم، حتي اگر نقدي بر دوم خرداد محسوب شود، تنها بر مبناي تمايلات تخصصي و فرهنگي به رشته تحرير درآمده است.
دوم- پذيرفتني است كه چنين نقدي- حتي اگر مرور باشد- با اتكا بر مبناي پژوهشي، مي تواند از قوت بيشتري برخوردار باشد. اما اولاً، به نظر مي رسد كسي به اين موضوع يعني ضرورت «پژوهش در دلايل وضعيت فرهنگي موجود»، توجهي ندارد. ثانياً، اگر هم چنين ضرورتي احساس شود و بودجه اي هم به آن اختصاص يابد، نوبت به امثال من نمي رسد!
سوم- حقوق شهروندي به همه افراد اجازه مي دهد كه نظريات خود را بيان كنند. اميدوارم نوشتن اين مطلب منجر به سوء تعبير و يا سوء استفاده نشود.
چهارم- يكي از افراطي ترين تحليل ها درباره شرايط فرهنگي موجود، انتساب همه مشكلات به خاتمي و دوم خرداد است. اگر اندكي منطقي باشيم بايد بپذيريم كه شرايط موجود تا حد زيادي محصول رفتارها و عملكرد گذشته است. به عبارت ديگر، اگر به جاي خاتمي، كس ديگري هم مي آمد به احتمال زياد و با اندك تفاوتي، به همين وضعيت مي رسيديم! در مقوله فرهنگ و كارنامه فرهنگي خاتمي، تنها چيزي كه متفاوت با سايرين است، غلبه صبغه فرهنگي شخصيت خاتمي بر ساير ابعاد است. همان گونه كه پيشتر عنوان شد، در مقوله فرهنگ، از خاتمي انتظار بيشتري مي رفت.
پنجم- در ادامه نكته قبل بايد خاطرنشان ساخت كه ضعف هاي فرهنگي جامعه ما، بيش از آنكه با افراد مرتبط باشد، ناشي از عدم بهره مندي از انديشه تئوريك است. از ابتداي انقلاب، به اين موضوع حياتي و راهبردي توجه نكرده ايم و هنوز هم قصد نداريم توجه كنيم! در دوران خاتمي هم، ضمن پذيرش اينكه احتمالاً موانع و محدوديت هايي باعث ضعف عملكرد فرهنگي او بود، اما عملاً همان بي توجهي به ضرورت انديشه تئوريك ادامه يافته و متأسفانه آشفتگي ها و نابساماني هاي فرهنگي فقط تحمل شد!
ششم- جناح دوم خرداد،  هيچگاه به طور جدي به نقد دروني و آسيب شناسي خود نپرداخت. غلبه وجه سياسي اين جناح بر وجوه ديگر، باعث شد كه آنها فرصتي براي آسيب شناسي نيابند. يكي از لطمات شديد اين غفلت از ناحيه عدم آسيب شناسي مقوله فرهنگ به جناح دوم خرداد وارد آمد.
بازخواني مواردي از كارنامه فرهنگي دوم خرداد
در اينجا فقط به مصاديقي از كارنامه فرهنگي دوم خرداد پرداخته مي شود و همان گونه كه اشاره رفت، بازخواني كامل اين كارنامه نياز به تأمل بيشتر و اقدامات پژوهشي دارد.
۱. اگر فارغ از شعارها و تعارفات سياسي، آموزش و پرورش را واقعاً اساس و بنيان فرهنگ جامعه بدانيم،  بايد در نقد و بررسي مقوله فرهنگ، ابتدا به سراغ آموزش و پرورش برويم. گزافه نيست اگر بگويم ضعيف ترين نمره كارنامه عملكرد فرهنگي دوم خرداد به همين مورد اختصاص مي يابد. خاتمي در انتخاب هر دو وزير كابينه هايش (مظفر و حاجي)، شايد به ضعيف ترين انتخاب هاي ممكن دست زد. صرف نظر از ويژگي هاي شخصيتي افراد كه قابل احترام است، بدون تعارف بايد گفت كه هيچ يك از دو وزير آموزش و پرورش خاتمي توان اداره قابل انتظار اين سامانه راهبردي را نداشته و حتي با پذيرش اين نكته كه نابساماني هاي آموزش و پرورش ريشه در عوامل دروني و بيروني سابقه دار دارد، در دوران وزراي خاتمي، ركود و رخوتي عجيب آموزش و پرورش را فراگرفت كه متأسفانه دامنه آن رو به فزوني است. شايد در بين وزراي دو كابينه خاتمي، انتخاب هيچ وزيري به اندازه انتخاب حاجي براي وزارت آموزش و پرورش، تعجب همگان را برنيانگيخت. كسي باور نمي كرد،  به استناد سابقه دو سه ساله معلمي حاجي، وي در اين منصب قرار گيرد! شايد عجيب تر از وزير پيشنهادي خاتمي،  رأي اعتماد نمايندگان مجلس به اين وزير باشد كه به هيچ وجه قابل توجيه نبود.
۲. يك مسئله بسيار مهم ديگر در مقوله فرهنگ، جوانان هستند. آنچنان كه از ديدگاهها و نظرات جوانان در شرايط امروزي برمي آيد، به نظر مي رسد آنان اعتقاد دارند كه در دولت خاتمي بيش از آنكه براي جوانان كاري صورت گيرد، درباره جوانان حرف زده شده است. همه شعار جوان و واجوان سر دادند، اما طبق معمول، شعارها مشكلي را حل نكرد. اگر خاتمي به اتكاي سازمان ملي جوانان از آينده جوانان سخن مي گفت كه بد تكيه گاهي داشته است و اگرنه، به دنبال امكانات و اقدامات ديگر بود، عملا ً در تجميع اين امكانات توفيق چنداني به دست نياورد. علي رغم رفتار توأم با احترام خاتمي با جوانان، انتظار مي رفت جوانان بيش از اين جدي گرفته شوند.
013330.jpg

۳. اگرچه در قسمت هاي قبلي اشاره شد كه فقدان انديشه تئوريكي در مقوله فرهنگ موضوعي ريشه دار است،  اما باز بايد اين نكته مورد تأكيد قرار گيرد كه از شخصيت فرهنگي مثل خاتمي انتظار مي رفت كه با يك انديشه كلان و جامع، به انسجام مسائل فرهنگي كمك كند. چيزي كه از طرف ايشان بسيار مورد تأكيد قرار گرفت، انديشه گفتگوي تمدن ها بود. علي رغم قابل احترام بودن اين انديشه، به نظر مي آيد آن فقط پاسخگوي بخش كوچكي از نيازهاي فرهنگي جامعه بود. از يك ديد كلي درباره گفتگوي تمدن ها مي توان گفت كه اولاً اين انديشه اي بسيار كلي بود كه مباني آن به درستي تبيين نشد. اينكه مركز گفتگوي تمدن ها چه رسالتي به عهده داشت و چه اقدامات مؤثري انجام داد و در چه بخشي از فرهنگ جامعه تأثيرگذار بود؟ سئوالاتي هستند كه بايد پاسخ داده شوند. ثانياً ما پيش از آنكه به ارتباط با ساير تمدن ها فكر كنيم، بايد فرهنگ دروني خود را سر و سامان دهيم. چه در برخورد تمدن ها و چه در گفتگوي تمدن ها؛ فرهنگي كه نظامدار و منسجم باشد، حرفي براي گفتن خواهد داشت.
در نهايت آنچه مشاهده شد استمرار نگاه حاشيه اي به فرهنگ بود. دوم خرداد،  علي رغم تلاش هاي گاه و بي گاه، نتوانست فرهنگ را در رأس امور كشور قرار دهد و خود نيز دنباله رو تفكري شد كه به مقوله هاي سياست و اقتصاد بهاي بيشتري مي دهد.
۴. باز به دليل فقدان انديشه تئوريك، مفهوم نشاط فرهنگي نيز دچار سوء تعبيرها و سو ء تفاهم هاي زيادي شد. فرهنگي كه مبناي تئوريك نداشته باشد، تماشاگر خواهد بود. يعني همان وضعيتي كه ما داريم. اصلاً تفسير ما از نشاط و شادابي جامعه روشن و شفاف نيست و به ناچار به مصاديق ظاهري و سطحي شادي پناه مي بريم. اين چنين تفسيري از طرف دوم خرداد ي ها نيز در ابهام باقي ماند. همه از نشاط و شادابي جامعه و به خصوص جوانان سخن مي گويند، ولي نه كسي خواسته اش را شفاف بيان مي كند و نه حتي شايد تعبيري درست و منطبق بر مباني روان شناختي و جامعه شناختي، از آن دارد.
ما، تماشاگر موقعيت ها و پديده هاي ناگهاني فرهنگي شده ايم. تعداد انبوهي از مردم براي ابراز شادماني به خاطر پيروزي در فوتبال بيرون مي ريزند، جوانان به طرف سبك جديدي از موسيقي روي مي آورند، مدل و طرز لباس پوشيدن دخترها و پسرها دائماً تغيير مي كند، مراودات آشكار و پنهان دخترها و پسرها افزايش مي ِيابد،  انواع و اقسام ريش و سبيل و مدل مو و طرز آرايش در بين جوانان ظهور مي يابد و دهها موقعيت اين چنيني ديگر به وجود مي آيند و ما كه نه، فرهنگ ما، فقط تماشاگر است و نظاره مي كند. كار ما در بحث نشاط فرهنگي بدانجا رسيده كه آن را در كف و سوت زدن و حلال و حرام بودنشان خلاصه كنيم! فكر نمي كنم نشاط فرهنگي در جامعه با صدور مجوز براي پوشيدن مانتوهاي رنگ روشن، عدم بازخواست از روابط دخترها و پسرها، آتشفشاني در جشن ها و چهارشنبه سوري و امثال آن، به وجود آيد.
۵. سوء استفاده و اسراف هاي زيادي به نام فرهنگ در كشور صورت مي گرفته و مي گيرد. تأسف اينجاست كه اين موارد در دوران خاتمي نيز ادامه داشته است.
آقاي خاتمي در مراسم آغاز سال تحصيلي سؤالي مطرح مي كنند و خوب، اصل پرسشگري و ايجاد زمينه تفكر ارزشمند است ولي به چه قيمتي؟ آموزش و پرورش براي اين كار ستاد تشكيل مي دهد و نيروهايي را به كار مي گيرد. انواع تبليغات تلويزيوني و مطبوعاتي، چاپ پوستر، تشكيل همايش و نمايشگاه و چاپ كتاب و خيلي كارهاي ديگر كه از اين اوضاع نداري آموزش و پرورش، معلوم نيست هزينه هاي آن سر به كجا مي زند؟ و نكته تأسف آور آن كه در همه اين فعاليت ها، وجهه تشريفاتي آنها بيشتر از اصل كار مورد توجه است.
طرح تكريم ارباب رجوع هم از آن حرف هاست! تكريم بخشنامه اي هم چيز جديدي است. ستادهايي در ادارات تشكيل مي شوند،  حق الزحمه هايي به افراد تعلق مي گيرد، بالاخره كلي كاغذ و بخشنامه و پوستر و چيزهاي ديگر، تا منجر به تكريم ارباب رجوع شود. آيا واقعاً قضيه به اين سادگي است؟ مصاديق زياد ديگري براي اسراف كاري ها و سوء استفاده هاي فرهنگي مي توان ذكر كرد.
۶. پراكنده كاري و آشفته كاري در مقوله فرهنگ غوغا مي كند. ظاهراً  اينجا هم قانون همه يا هيچ حكمفرماست. همه مدعي اند ولي هيچ كس مسئوليتي را گردن نمي گيرد. اصلاً مجموعه هاي موازي خارج از حيطه دولت را كنار بگذاريم، مجموعه هاي فرهنگي دولتي و وابسته به آن تا چه حد انسجام يافته اند؟ حتي با فرض پذيرش برخورد سياسي با بعضي امور فرهنگي، در درون دوم خرداد نيز حركت فرهنگي منسجمي مشاهده نشد. ظاهراً همه رضايت داده اند كه كار خود را بكنند و كاري به كار يكديگر نداشته باشند!
۷. و آخر سخن، باز تكرار مي كنم: ما ز ياران چشم ياري داشتيم...
اگر چيزي گفته شد ناشي از آن توقع و انتظار اوليه است وگرنه، نه ريشه همه مشكلات فرهنگي به دوم خرداد و خاتمي برمي گردد و نه يك نفر يا يك مجموعه و طي زماني محدود مي توانند همه چيز را تغيير دهند. اما سخن اينجاست كه انديشه اي نظامدار براي اصلاح و تغيير در مقوله فرهنگ وجود نداشت و لذا از فرصت ها استفاده خوبي نشد. نمي دانم شايد متهم به ساده انگاري و ضعف اطلاعات بشوم، ولي باز با اين همه فكر مي كنم كه مي شد كارهايي كرد. چنين توقعي از يك كابينه با اكثريت قابل توجهي از افراد فرهنگي بيجا نيست.

طنزهاي آموزشي - ۲۳
داستان من و مشكلم!

بزرگترها هميشه به من مي گويند هر وقت مشكلي داشتم، از آن ها بپرسم.
از معلمم پرسيدم: نمي توانم درس هايم را خوب بخوانم، چكار بايد بكنم؟
گفت:  عزيزم، توي كلاس به جاي بازيگوشي، بيشتر دقت كن. سعي كن، حواست پرت نشود.
از پدرم پرسيدم: چه جوري بايد درس بخوانم؟
گفت: به جاي تنبلي و يللي تللي، برو توي اتاقت و بنشين سر درس و مشقت، بيرون هم نرو.
از مادرم پرسيدم: چرا توي بعضي از درسهايم ضعيف هستم؟
گفت: بس كه وقت تلف مي كني. اين همه پاي تلويزيون مي نشيني كه چه بشود؟
گفتم: خوب، شما هم زياد تلويزيون نگاه مي كنيد.
گفت: اولا همه برنامه هاي بزرگتر ها را لازم نيست بچه ها هم ببينند و ثانيا فضولي اش به تو نيامده است!
از عمو پرسيدم: شما چه جوري درس خوانده ايد؟
گفت: بايد بخواهي تا بتواني،  از قديم گفته اند خواستن توانستن است، بايد فعل خواستن را صرف كني!
از خاله ام پرسيدم: شما كه جوان تريد، شايد بهتر وضعيت مرا درك كنيد، شما بگوييد چه كنم؟
گفت:  بايد علاقه داشته باشي، بايد درس خواندن را دوست داشته باشي، بايد بداني كه درس خواندن شيرين است.
***
من كه نفهميدم چه بايدبكنم، كسي نگفت كه چه طوري بايد ضعف هايم را جبران كنم و چه جوري بايد علاقه داشته باشم؟ آن قدرها هم كه فكر مي كنيد حواس پرت نيستم، تنبل نيستم، بازيگوش نيستم، بي اراده نيستم.
نمي دانم چرا همه درباره من اين گونه فكر مي كنند، مثل اين كه هميشه چيزي هم بدهكار مي شوم. نكند در هوش و استعداد، مشكل دارم؟!

تبليغات آموزشي:  ما همه كاره ايم!
توجه! توجه!
به آموزشگاه ما بياييد، ما همه كاري براي شما مي كنيم، ما بهترين هستيم، ما برترين هستيم، ما بي نظيريم. شما از ما جان بخواهيد، قابلي ندارد؛ فقط پول بدهيد، تا ببينيد كه چه مي كنيم!
ما متخصص آموزش هستيم، ما حرفه اي هستيم، ما فوق العاده ايم، ما نتايج بي سابقه داريم، ما كارنامه درخشان داريم، اصلا، آموزش يعني ما! نظريه هاي يادگيري و آموزشي را ول كنيد، يافته هاي علمي را كنار بگذاريد، هر چه ما مي گوييم، به آن عمل كنيد.
اگر ما نباشيم، كسي در كنكور قبول نمي شود، اگر ما نباشيم والدين محترم، پول هايي را كه براي آموزش فرزندشان كنار گذاشته اند، كجا بايد خرج كنند، اگر ما نباشيم دانش آموزان عزيز را چه كسي به درس و كنكور راغب مي كند، بدون ما، دانش و پيشرفت معني ندارد.
سرنوشت يعني ما، تصميم يعني ما، افتخار يعني ما، استاندارد يعني ما، تخصص يعني ما؛ پس ديگر چه مي خواهيد، درنگ نكنيد، ما منتظرتان هستيم!
به شما كمك مي كنيم موفق شويد، رتبه ۵ رقمي به دو رقمي تبديل مي كنيم، همه را به دانشگاه مي فرستيم، قبولي تان را تضمين مي كنيم، كارت سبز مي دهيم، مشاوره مي دهيم، هدايت مي كنيم، خلاصه همه كاري مي كنيم، حتي حاضريم سر جلسه كنكور، شما را باد بزنيم تا جوش نياوريد! كفش هم واكس مي زنيم!
خانوم معلم

ميهمان فرهنگ
استاد آمار در بستر بيماري
013332.jpg

آرش نصيري
فردا روز آمار و برنامه ريزي است. دو مفهومي كه تأثير عمده اي در توسعه دارند، دريغا كه ما هيچگاه به صورت اصولي و منطبق بر علم روز و قابليت هاي فرهنگي و اجتماعي جامعه مان به آنها نپرداخته ايم. از چند روز قبل كه در فكر هستم در اين رابطه و نقش آمار و داده هاي آماري در تحليل هاي اجتماعي و همچنين نقش نظرسنجي و رابطه اين دو و خيلي چيزهاي ديگر با يكي از استادان برجسته اين رشته گفت وگويي كنم، بي اختيار به ياد دكتر علي عميدي مي افتم.
•••
سال هشتاد يا هفتاد و نه بود كه كتاب نظريه نمونه گيري استاد، به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران شناخته شده بود. آن موقع ما در نشريه هفته كتاب كار مي كرديم. بايد شماره تلفنش را داشته باشم. كمدم يك آرشيو نامنظم از اطلاعات پراكنده است. با اين حال مصمم هستم كه شماره اش را پيدا كنم.
•••
خانمي گوشي را برمي دارد. مي گويم مي خواهم با استاد صحبت كنم. آشكارا صدايش غمگين مي شود و من شرمنده وقتي مي شنوم استاد ده ماه است كه تصادف كرده و مدت زيادي در حالت كما بوده و حالا چند وقتي است كه در منزل بستري شده با حالت عمومي نه چندان خوب.
ما كه كار خبري مي كنيم و گاهي اوقات و شايد هم هميشه درگير روي صحنه هستيم و هياهو، در اين قبيل موارد مي مانيم كه چه بكنيم. كسي كه بيشتر از هفتاد جلد كتاب درسي دانشگاهي نوشته است و عمري را به تدريس رياضيات و آمار اشتغال داشته، كمتر مورد توجه ماست تا فلان شاعر يا شاعره جواني كه مثلاً دو كتاب فلان به بازار داده است و فرياد نبوغش گوش فلك را كر مي كند و تئوري پشت تئوري و اغلب ادعا پشت ادعا و مصاحبه هايي با عكس هاي رنگي و... ولي چند سال بعد، اصلاً پيدايش نيست و اين در حالي است كه ما دوباره يكي ديگر را سوژه كرده ايم، غافل از آن كه فرزندان ما، جامعه ما، سرنوشت  ما، پيشرفت ما و... در گرو كار و تلاش بزرگاني است كه هيچگاه در خور نام و تلاششان، قدر نديده اند و هيچگاه بر صدر ننشانديمشان.
دكتر علي عميدي در سال ۱۳۱۲ در گلپايگان متولد شد. عمده تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در همان شهر گذراند و ديپلم رياضي را از دبيرستان دارالفنون تهران گرفت. در حالي كه تنها ۲۰ سال داشت ليسانس رياضي را از دانشكده علوم تهران و ليسانس آموزش رياضي را از دانشسراي عالي تهران گرفت و در اين دوره ها تقريباً هميشه رتبه اول بود.
پس از اخذ ليسانس مدت محدودي در شهرستان آبادان به تدريس دروس رياضي اشتغال داشت و سپس براي ادامه تحصيل با بورس دولت فرانسه به دانشگاه دولتي نانس رفت و دوره فوق ليسانس رياضيات كاربردي با گرايش آمار و احتمال و همچنين دكتراي رياضيات كاربردي را با همين گرايش طي كرد و به كشور بازگشت و در دانشكده علوم دانشگاه شهيد چمران مشغول تدريس شد.
بعد از انقلاب در دانشگاههاي تربيت مدرس و شهيد بهشتي تدريس كرد و تا قبل از اين ضايعه استاد دانشگاه رياضي دانشگاه شهيد بهشتي و همچنين عضو هيأت علمي مركز دانشگاهي بود. دكتر عميدي از سال ۶۱ تاكنون با مركز نشر دانشگاهي ايران همكاري دارد. تاليفات و ترجمه ها و ويرايشهاي ايشان متجاوز از هفتاد جلد كتاب است كه عمدتاً از طرف مركز نشر دانشگاهي ايران انتشار يافته اند.
دو مجلد كتاب نظريه نمونه گيري ايشان در سال ۷۹، كتاب سال جمهوري اسلامي ايران شناخته شد. سالهاي قبل از آن نيز ۳ جلد از كتبي كه ويراستار آنها بود برنده كتاب سال شدند. سال ۷۷ به عنوان استاد نمونه دانشگاه شهيد بهشتي انتخاب شد.
در سال ۷۹ از سوي مركز آمار ايران به عنوان استاد نمونه علم آمار برگزيده شد. تقريباً حدود ۱۰ سال به صورت مرتب از سوي دانشگاه شهيد بهشتي به دليل تاليفات و ترجمه هايش جوايزي گرفت. علاوه بر اين در نهادهاي زير هم فعاليت داشت: عضو شوراي سردبيري مجله «انديشه آماري»، اركان انجمن آمار ايران- مشاور مجله نشر رياضي- دبير و عضو شوراي تهيه دايره المعارف (فرهنگ دانشگاهي) رياضي- عضو شوراي تهيه دايره المعارف آمار (فعاليت در پژوهشكده آمار)- عضو شوراي گروه رياضي در فرهنگستان زبان و ادب فارسي- عضو شوراي هماهنگي علوم در فرهنگستان زبان و ادب فارسي.
علاوه بر تاليفها، ترجمه ها و ويرايشها، مقالاتي تحقيقي در مجلات معتبر خارجي و مجلات معتبر علمي داخلي به چاپ رسانده است.
داوري، هدايت و مشاورت ده ها پايان نامه كارشناسي ارشد و دكترا را در دانشگاههاي شهيد بهشتي، تربيت مدرس، تربيت معلم، فردوسي مشهد، چمران اهواز و پيام نور، انجام داده است. دهها پروژه و مقاله علمي اعضاي هيأت علمي دانشگاههاي مختلف را نيز داوري كرده است و...
•••
استاد دكتر- علي عميدي، مدرس بزرگ رياضيات و آمار در بستر بيماري است و حتي يك خبر كوتاه هم از اين مسئله ما در جايي نشنيده ايم. به احترام عمري كه ايشان در راه تحقيق و تدريس صرف كرده اند، به او درود مي فرستيم و براي سلامتي اش دعا مي كنيم.

نگاه
كيفيت برتر، افزايش بهره وري

حسن كاسه چي- مدير صنعتي
چگونه مي توان بهره وري را افزايش داد؟ اين سؤالي است كه امروزه همه اقشار جامعه با آن مواجه  هستند. به راستي براي افزايش بهره وري چه بايد كرد؟
براي افزايش بهره وري، بايد كيفيت برتر توليد كرد. زيرا وقتي كيفيت محصولي بالا رفت، ضايعات آن محصول كم مي شود و لازمه كاهش ضايعات، آموزش مهارت نيروي انساني و دقت در استفاده از ماشين آلات است. وقتي محصولي با دقت توليد شود و ضايعات آن كم شود، در واقع از دوباره كاري جلوگيري مي شود.
حتماً تا به حال از طريق رسانه هاي گروهي مشاهده كرده ايد كه در كارخانه هاي خودروسازي يك خودرو را به صورت تصادفي از خط توليد انتخاب و آن را براي تست هاي مختلف محكم به ديوار مي كوبند تا اثرات جانبي آن را بر روي سرنشينان مورد بررسي و تحليل قرار دهند و نقاط ضعف خودرو از اين طريق شناسايي تا عارضه يابي  نسبت به مواد، نيروي انساني، ماشين و... صورت گيرد.
عده اي معتقدند كه مسبب توليد محصولات نامرغوب، افزايش ضايعات و بالا بودن قيمت تمام شده، كارگران هستند؛ در صورتي كه چنين نيست. اكثر اين عيوب به مديران واحدهاي صنعتي مربوط مي شود. مدير بايد اثربخش باشد يا دانش كار را داشته باشد. اگر مدير بداند كه چه كاري را بايستي انجام دهد و چه محصولي را با چه مشخصاتي بايد به بازار عرضه كند و در بازار رقابت چگونه مشتريان را جلب كند و به خواسته و نياز آنها احترام بگذارد، دانش و فرهنگ كار را به دست آورده است. زماني كه مدير به وظيفه خود واقف شد و آن را با تمام وجود درك كرد، آن وقت است كه مي تواند دانش و فرهنگ خود را به ديگران منتقل كند. مدير بايستي دانش كار را داشته باشد و كارگر مهارت انجام آن را، پس از دانش مديريت، مهارت كارگران مهمترين عامل ارتقاي توليد و بهره وري است. مديريت بايد از طريق كارشناسان، مهارت و فرهنگ لازم را به كارگران انتقال دهد. درباره ارزش مهارت مثالي معروف است كه مي گويد اگر به انساني يك ماهي بدهيد، خوراك يك روز او را داده ايد. اما اگر به او ماهيگيري بياموزيد، خوراك همه عمرش را داده ايد. مهارت يعني اين كه بدانيم به چه شيوه اي بايد آن كار را انجام دهيم.
تجربه نشان داده است كه توليد نامرغوب محصول به دليل عدم توجيه كارگر و عدم آموزش مهارت لازم بوده است، در حالي كه كارگران براي يادگيري و حفظ شغل خود، آمادگي پذيرش و دقت لازم را در ارائه كيفيت بالا دارند. اگر از هر كارگري سؤال شود، چرا وقتي كيفيت بالا مي رود، بهره وري افزايش پيدا مي كند با زبان ساده به شما خواهد گفت: چون دوباره كاري كمتر مي شود، چون ضايعات كمتر مي شود. وقتي كالاي نامرغوب از درب كارخانه خارج شد، مشتري شما ناراضي خواهد شد. او علاوه بر از دست دادن پول خود، بايد وقت خود را نيز صرف تعمير آن محصول كند. مطمئن باشيد كه آن مشتري به مشتري ديگر نارضايتي خود را بيان خواهد كرد و اين سيكل به صورت تصاعدي تا آنجايي ادامه پيدا مي كند كه شما بازار را از دست خواهيد داد. آن وقت است كه كارگران هم يكي يكي شغل خود را از دست داده و شما با يك كارخانه ورشكسته و خيل عظيم بيكاران مواجه خواهيد شد.
•••
اما حال تصميم  گرفته ايم كه ميزان بهره وري را افزايش دهيم. چه بايد كرد؟ علماي علم مديريت هر يك به سهم خود پيشنهادي براي افزايش بهره وري داده اند و ما با استعانت از آنها سعي مي كنيم تا قدم هاي لازم را يكي يكي برداريم:
قدم اول: نخست بايستي با عزم و اراده اي راسخ تصميم به افزايش بهره وري بگيريم. يعني اين كه بخواهيم اين كار را انجام دهيم. اين موضوع را در يك يا دو جلسه براي كاركنان توضيح داده و تمام اعضاي واحد صنعتي را يكپارجه براي ارتقاي كيفيت در توليد آماده نماييم. بايد به آنها بگوييم كه تمام توانمندي هاي خود را براي رقابت در بازار به كار ببندند. اين كار نه تنها اشتغال آنها را تضمين مي كند، بلكه شغل  هاي جديدي را هم در كنار خود به دليل موفقيت محصول در بازار بوجود خواهد آورد. بايد به آنها گفته شود كه شرايط بازار عوض شده است. رقابت تنگ تر و سخت تر شده است. ما بايد تلاش كنيم تا محصول ما، حرف اول را بزند.
قدم دوم: بايستي به كاركنان توضيح داده شود كه به جاي كنترل كيفيت محصول در هر ايستگاه، بهتر است كه خود آنها كيفيت كار خود را كنترل كنند. يعني كنترل كيفي فراگير در روند توليد داشته باشند. در اين راه لازم است كه مديران و تكنسين ها نهايت همكاري را با كاركنان به عمل آورند و در آنها حس اعتماد و دلبستگي بوجود آورند.
قدم سوم: در خريد مواد اوليه نبايد به فكر مواد ارزان بود، بلكه بهترين مواد اوليه بايستي تهيه شود. اما در عوض تلاش براي بهبود روش توليد به طور مستمر و دائمي صورت گيرد تا در نهايت، قيمت تمام شده محصول از اين طريق كاهش يابد. زيرا در غير اين صورت تمام زحمات كاركنان براي توليد محصول مرغوب به هدر خواهد رفت. ضمناَ در تهيه و تدارك مواد اوليه، بايستي طوري اقدام كرد كه تهيه هر يك از اقلام  مواد اوليه از يك فروشنده صورت گيرد و به فروشندگان تفهيم شود كه در صورت ارائه مواد اوليه مرغوب، دادوستد آنها درازمدت و طولاني خواهد بود.
قدم چهارم: روش توليد و يا ارائه خدمات به طور دائم مورد بازنگري قرار گيرد تا بهبود روش توليد حاصل شود. مطمئن باشيد كه از اين راه قيمت تمام شده محصول را به راحتي مي توان كاهش داد.
قدم پنجم: برنامه آموزش حين كار به طور دائم بايستي برقرار باشد و واحد آموزش در كارخانه ايجاد كرد.
قدم ششم: ترس و نگراني را از محيط كار دور كنيد و اميد و نشاط را جايگزين آن نمائيد تا كاركنان با خيال راحت كار كنند.
قدم هفتم: قبول كنيم كه كيفيت بد محصول و يا كيفيت بد ارائه خدمات نتيجه عملكرد نادرست مديران و سيستم ماست و كاري از كاركنان ساخته نيست و اساساً خارج از اختيارات و مسئوليت آنهاست.
قدم هشتم: مسئوليت سرپرستان از نظارت صرفاً كمي به كيفي تغيير پيدا كند. بايستي به كاركنان تفهيم شود كه به دنبال تعداد كمي محصول نيستيم، بلكه كيفيت محصول براي ما اولي تر است.(نگاه فرهنگي)
قدم نهم: از به كارگيري مديريت هدف گذاري فاصله بگيريد و بيشتر به شيوه رهبري عمل كنيد. يعني از شيوه هاي مديريت بر اساس آمار و ارقام پرهيز كنيد و به جاي آن از شيوه رهبري استفاده كنيد. در اين صورت مطمئناً به هدف هاي خود خواهيد رسيد.
قدم دهم: بايستي شرايطي بوجود آورد كه همه افراد در دگرگوني مشاركت داشته باشند. بايستي از كاركنان ايده خواست. ترس را از آنها دور كرد و به آنها اعتماد داد. مطمئن باشيد كه كاركنان شيفته شما خواهند شد و به خواسته هاي شما با جان و دل عمل خواهند كرد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   جهان  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |